نکاتی راجع به تأسیس حزب جمهوری اسلامی و حضور آیت الله ربانی املشی در آن
همان موقع راه افتادیم. دوستان منزل آقای بهشتی را بلد بودند. آقای خامنهای فولکسی داشتند، سوار شدیم و ایشان رانندگی میکردند. یادم هست که فولکس ایشان سر و صدا و تق و توق زیادی میکرد. مرحوم ربّانی املشی به شوخی گفت: «ما خجالت میکشیم سوار این ماشین شویم. هر کس صدای این ماشین را بشنود، میگوید اینها کی هستند؟!» همگی خندیدیم
آیت الله ربانی املشی در روز ۲۵ مرداد ۱۳۵۵ محکومیت ۳ ساله تبعیدش در شهر فردوس استان خراسان به اتمام رسید. او به قصد زیارت امام رضا(ع) با زن و فرزندانش راهی مشهد شد. در مشهد با آیت الله خامنهای و آیت الله موحدی کرمانی جلسهای گذاشتند و قرار شد تشکیلاتی را که سالها در پی ایجادش بودند، راهاندازی کنند.
آیت الله موحدی کرمانی گفته بود: «ما معمولاً تابستانها به مشهد میرفتیم. تابستان سال ۱۳۵۵ بود یا ۱۳۵۶٫ در مشهد به مرحوم ربّانی املشی برخوردم که از دوستان قدیمی و صمیمیام بود. پرسید: «کی آمدید؟» جواب دادم: «همین تازگیها آمدهام.» گفت: «پس به دیدنت میآییم.» گفتم تشریف بیاورید. نشانی منزل را گرفت و گفت: «با آقای خامنهای میآییم.» آن موقع آیتالله خامنهای در مشهد بودند. با هم قرار گذاشتیم. پیش از ظهر بود که آقایان تشریف آوردند. یک ساعتی با هم نشستیم. در بین صحبتها این مسئله مطرح شد که چه خوب است تشکلی بهوجود آوریم. این فکر در جمعمان مورد پسند واقع شد. جمع اصل قضیه را پذیرفت.»[۱]
رهبر معظم انقلاب درباره تأسیس حزب جمهوری اسلامی می فرماید: «در تابستان سال ۱۳۵۶ [تابستان ۱۳۵۵ درست است] در مشهد من با دو نفر از برادرانمان از روحانیون در پیرامون تشکیل روحانیت برای سامان بخشیدن به کار مبارزه صحبت میکردیم و البته روحانیت را که آن وقت مطرح میکردیم برای این بود که اول یک قاعده و پایهای به صورت متشکل به وجود بیاید و بعد، آن وسیلهای بشود تا بتوانیم همین سازماندهی و تشکل را در میان انبوه مردمی که با ما در ارتباط بودند گسترش بدهیم. در آن جلسه اول هر کدام از ما فصلی از بیسر و سامانی و بلبشوی اوضاع خودمان در ارتباط با هدفها و وظایف مبارزه گله کردیم و بحث سر این میکردیم که در شرایطی که ما هستیم بایستی یک تجمع نیروها و کارهایی انجام بگیرد که قاطع و برنده باشد و بتواند ضربتهای سهمگینی به دستگاه بزند. در همان جلسه سه یا چهار نفریمان پیشنهاد شد که بیایید یک سازمانی به وجود بیاوریم از خودهامان و از غیرخودهامان، یعنی ما چند نفر و دیگران و همهمان قبول داشتیم که این کار را بکنیم. من پیشنهاد کردم که حالا که داریم این کار را شروع میکنیم، حتماً لازم است با آقای بهشتی در میان بگذاریم. اتفاقاً آقای بهشتی در مشهد بود، تابستان بود و در تابستان دوستان قم و تهران، همه به مشهد میآمدند و بنده هم که در مشهد بودم و تابستانها دیدارهای خوبی در این شهر داشتیم. من گفتم که آقای بهشتی هم باید باشد همهشان قبول کردند که اگر آقای بهشتی باشد این کار بهتر و سریعتر و شسته رفتهتر پیش خواهد رفت. چون تابستان بود آقای بهشتی در مشهد بود. گفتیم پس بلند بشویم برویم پیش آقای بهشتی.»[۲]
«همان موقع راه افتادیم. دوستان منزل آقای بهشتی را بلد بودند. آقای خامنهای فولکسی داشتند، سوار شدیم و ایشان رانندگی میکردند. یادم هست که فولکس ایشان سر و صدا و تق و توق زیادی میکرد. مرحوم ربّانی املشی به شوخی گفت: «ما خجالت میکشیم سوار این ماشین شویم. هر کس صدای این ماشین را بشنود، میگوید اینها کی هستند؟!» همگی خندیدیم.»[۳]
«بین راه که داشتیم میرفتیم،دیدیم که آقای باهنر رفته چیزهایی برای زن و بچهاش خریده و در حال رفتن به خانه است. خبر نداشتیم که ایشان هم در مشهد است ماشین را نگه داشتیم و ایشان را صدا کردیم، معلوم شد تازه آمده و چند ساعت یا یک روزی است که به مشهد رسیدهاند. گفتیم داریم میرویم منزل آقای بهشتی و کار مهمی است، گفت: حالا من کار دارم و فلان، گفتیم نه این کار واجبتر است، ایشان را سوار کردیم و با خودمان به منزل آقای بهشتی بردیم. رفتیم آنجا، البته قصدمان این نبود که حتماً امروز صحبت را تمام کنیم قصدمان این بود که صحبت را شروع کنیم.
اول این احتمال را میدادیم که آقای بهشتی که خیلی از لحاظ برنامه منظم بود و هیچ تخطی از آن قرار و نظم محکم خود نمیکرد در این ساعت برنامهای داشته باشد و حاضر نباشد با ما بنشیند، اتفاقاً همین جور هم بود، وقتی رفتیم منزل آقای بهشتی، ایشان از منزل بیرون آمدند و گفتند من الآن یک قراری دارم و قرار را برای وقت دیگر بگذارید. گفتیم پس قضیه این است برای یک مسئله بسیار مهمی ما به این ترتیب میخواهیم با شما صحبت کنیم. قرار بعدی منزل ما شد، و ایشان به منزل ما آمدند وقتی ما مسئله را تفصیلاً با آقای بهشتی مطرح کردیم، ایشان پذیرفتند و از این کار استقبال کردند و گفتند که من حاضرم، منتهی بیایید کسانی را که انتخاب میکنید، یک خصوصیت را حتماً در آنها ملاحظه کنید و آن خصوصیت این باشد که اینها حاضر باشند، سلیقهها و هوسها و خلاصه منیتهای خود را قربانی جمع کنند که آن جمع ناگزیر هدفگراتر و آرمانگراتر است. گفتیم بسیار خوب، شخصیتهای مبارزی که علاقهمند به این راه و این هدف هستند، مشخص اند. یکی، یکی اینها را اسم میآوریم و همین حالا مشخص میکنیم که کی باشد، کی نباشد، کاغذ و قلم برداشتیم و در همان جلسه بنا کردیم به اسم نوشتن که چه کسانی را دعوت کنیم.[۴]
«در قم آیتالله مشکینی، آیتالله مؤمن و آیتالله طاهری خرمآبادی. یادم نمیآید در قم غیر از اینها شخص دیگری را پیدا کرده باشیم. در تهران آیتالله مهدویکنی و چند نفر دیگر. آقایان هاشمی و منتظری هم مورد نظرمان بودند که آن موقع این دو نفر در زندان بودند. البته برخی مثلاً در روحانیت مبارز بودند که بعدها ملحق شدند، ولی تا آنجا که یادم میآید، در این مرحلهی تشکل حزب نبودند. در مشهد هم آقای طبسی و شهید هاشمینژاد بودند. با اینها صحبت و مذاکره شد و در جریان قرار گرفتند و قرار شد اعضای اصلی و مؤسس باشند.»[۵]
«به این ترتیب کارها شروع شد، در مشهد، جلسه تشکیل شد و از هم که جدا میشدیم، بنابر این شد که دنباله جلسات در تهران گرفته شود و من از مشهد برای شرکت کردن به تهران بیایم و بعضی از برادرها که در قم بودند از قم به تهران بیایند، همین کار را میکردیم. در آن شدت اختناق من از مشهد و برادران از قم راه میافتادیم و به تهران میآمدیم. مثلاً دو روز میماندیم. جلسه مستمر چند ساعتهای در جایی که از پیش تعیین شده بود، تشکیل میدادیم و بعد متفرق میشدیم.
در پایان یک جلسه که در تهران در منزل مرحوم شهید باهنر برگزار شده بود، وقتی که متفرق شدیم، چند نفر از برادرانمان که داشتند میرفتند، از جمله ایشان آقای ربانی املشی دادستان کل کشور و آقای حجتی کرمانی و آقای موحدی کرمانی بودند، این سه نفر وقتی که میرفتند، پاسبان به اینها ظنین شده بود و آنها را گرفته بود منتها بعد که سوار ماشین میکند که ببرد، این آقایان با شیوههای خیلی جالبی برخورد و رفتاری با پاسبان میکنند که او فکر میکند که نه آقایان اصلاً در این خطها و حسابها نیستند، ولشان میکند و خطر به این شکل رفع میشود.»[۶]
این تشکیلات بعد از پیروزی انقلاب با نام حزب جمهوری اسلامی به کار خود ادامه داد.
[۱] . آیت الله موحدی کرمانی، متن منتشر شده توسط پایگاه اطلاعرسانی دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب در آستانه شهادت شهید بهشتی.
[۲] . روزنامه ایران، ویژه نامه رمز عبور جلد ۲، ص ۱۱۰ گفتوگوی مشروح با آیتالله خامنهای سومین دبیر کل حزب جمهوری اسلامی.
[۳] . آیت الله موحدی کرمانی، متن منتشر شده توسط پایگاه اطلاعرسانی دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب در آستانه شهادت شهید بهشتی.
[۴] . روزنامه ایران، ویژه نامه رمز عبور جلد ۲، ص ۱۱۰ گفتوگوی مشروح با آیتالله خامنهای سومین دبیر کل حزب جمهوری اسلامی.
[۵] . آیت الله موحدی کرمانی، متن منتشر شده توسط پایگاه اطلاعرسانی دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب در آستانه شهادت شهید بهشتی.
[۶] . روزنامه ایران، ویژه نامه رمز عبور جلد ۲، ص ۱۱۰ گفتوگوی مشروح با آیتالله خامنهای سومین دبیر کل حزب جمهوری اسلامی.