مقام معظم رهبری: در طول تاریخ، رنگ های گوناگون بر سیاست این کشور پهناور سایه افکند؛ اما رنگ ثابت مردم گیلان، رنگ ایمان بود.
جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳ - Friday 29 Mar 2024
محتوا
مرحوم نه! شهید- بازخوانی چند خاطره از شهید ربانی املشی

مرحوم نه! شهید- بازخوانی چند خاطره از شهید ربانی املشی

میثم عبدالهی
پس از حل شدن مشکل رساله امام، گام بعدی ما تلاش برای طرح مرجعیت امام از طریق رسانه های گروهی بود. پس از فوت آیت الله بروجردی، خبرنگار روزنامه کیهان به منظور مصاحبه با طلاب و روحانیون، درباره مرجع بعدی، وارد مدرسه فیضیه شد. با نقشه ای که دوستان از قبل ریخته بودند، مرحوم ربانی املشی از میان جمعیت انبوه فیضیه، خود را به جلو رساند و به عنوان اولین مصاحبه شونده، مرجعیت امام را با ادله زیادی مطرح نمود. لذا اولین مرجع اعلام شده در روزنامه کیهان آن سالها، حضرت امام بودند

شنبه 5 مارس 2011 - 15:28

میثم عبدالهی

قسمتی از پیام تسلیت آیت الله العظمی خامنه ای، رئیس جمهور وقت:

رحلت عالم مجاهد صادق و متقی آیت الله [محمد مهدی] ربانی املشی را به حضرت امام (مدظله) و به همه کسانی که این شخصیت ارزنده و کم نظیر را می شناختند مخصوصاً به خانواده و بازماندگان گرامیش و نیز به همه ملت فداکار و اسلام جوی تسلیت می گویم.

فقدان این عالم جلیل ضایعه ای بی جبران برای کشور و انقلاب بود. او عنصری لایق و خدوم بود که مسئولیتهای بزرگی را که به او محول می گشت به چشم وظیفه ای اسلامی و انقلابی می دید و با همه وجود به آن می پرداخت. هر یک از مناصب و مشاغل مهمی را که پس از انقلاب پذیرفته بود سنگری را برای دفاع از اسلام و انقلاب و وسیله ای برای تامین حقوق مردم می دانست و در آن با مواظبت تمام خط اسلام نقاهت و راه تقوا و طهارت را می پیمود و بدان اهتمام می ورزید. با متخلف، صریح و قاطع و در برابر مومن پرهیزگار، خاکسار و خاضع بود. سابقه انقلابیش به نخستین لحظات شروع نهضت روحانیت در سال ۱۳۴۱ می رسید و دوره شانزده ساله تا پیروزی انقلاب را همواره در آزمایشهای سخت و همراه با زندانها و تبعیدهای مکرر گذرانید. پس از پیروزی انقلاب هرجا که نیاز انقلاب بود از سر رضا و رغبت حضور یافت و چون سربازی وظیفه شناس و فداکار همه نیروی خود را صرف آن کرد. گذشته انقلابی از شروع مبارزات اسلامی تا پیروزی انقلاب و از آن روز تا آخر یکی از افتخارآمیزترین سوابق و حاکی از صفا، دیانت، ورع، مجاهدت و فداکاری بود.

***

آیت الله توسلی می گوید: «بعد از رحلت آیت الله بروجردی، من به اتفاق شهید بزرگوار آیت الله ربانی املشی به خانه ی امام رفتیم. آقای ربانی به حضرت امام عرض کرد: آقا، امروز اسلام به شما احتیاج دارد، و شما باید رساله بدهید. امام در جواب فرمودند: من کی هستم که اسلام به من احتیاج داشته باشد؟»

آیت الله ربانی می گوید: «ما به زحمت توانسنیم امام را راضی کنیم که رساله شان را چاپ کنند. شاید در حدود صد نفر از شاگردان ایشان بودیم که خدمت ایشان رفتیم و گفتیم: «آقا! ما مقلد شما هستیم و می خواهیم که رساله شما را داشته باشیم. برای امام وظیفه شرعی درست کردیم که اجازه دهند رساله شان چاپ شود. بعد گروهی تشکیل دادیم و حاشیه های امام بر کتاب «عروه الوثقی» و «وسیله النجاه» را جمع آوری کردیم. برای اینکه کارها زودتر پیش برود، قسمتی از رساله را هم من تنظیم کردم. در نهایت رساله ای با عنوان «نجاه العباد» چاپ کردیم».

***

شیخ یوسف صانعی می گوید: «پس از حل شدن مشکل رساله امام، گام بعدی ما تلاش برای طرح مرجعیت امام از طریق رسانه های گروهی بود. پس از فوت آیت الله بروجردی، خبرنگار روزنامه کیهان به منظور مصاحبه با طلاب و روحانیون، درباره مرجع بعدی، وارد مدرسه فیضیه شد. با نقشه ای که دوستان از قبل ریخته بودند، مرحوم ربانی املشی از میان جمعیت انبوه فیضیه، خود را به جلو رساند و به عنوان اولین مصاحبه شونده، مرجعیت امام را با ادله زیادی مطرح نمود. لذا اولین مرجع اعلام شده در روزنامه کیهان آن سالها، حضرت امام بودند.»

***

امام در اولین سالگرد قیام ۱۵ خرداد تصمیم گرفت یاد این قیام را در اذهان عمومی زنده کند. به همین خاطر عده ای از شاگردان خود را به شهرهای مختلف گسیل داشت. آیت الله ربانی املشی به دستور امام به کاشان رفت و طی یک سخنرانی افشاگرانه با شجاعت و صراحت تمام رژیم پهلوی را به حکومت یزید و شمر تشبیه کرد، ماموران رژیم که از سخنان او به وحشت افتاده بودند به سرعت مجلس را محاصره کردند و با کشیدن گلنگدن تفنگ هایشان خواستند سخنران را مرعوب کنند. ولی سخنران قوی تر از اینها بود که با این کارها از میدان به در رود.

دوستانش به ایشان پیشنهاد کردند که با تغییر لباس فرار کند اما نپذیرفت و بلافاصله بعد از سخنرانی دستگیر و به شهربانی کاشان برده شد. روز بعد او را از شهربانی کاشان به قم و از آنجا به تهران منتقل و با قرار بازداشت روانه زندان شد.

***

دعوتش کرده بودند. قرار بود در مسجد جامع بازار تهران ۱۰ شب منبر برود.  هر شب که آیت الله ربّانی املشی به منبر می‌رفت، گزارش‌های متعددی از او به ساواک می‌رسید که «شخصی به نام ربّانی که از طرفداران خمینی در قم است هر شب اظهارات تحریک آمیزی را بیان می‌کند».

ساواک اسم گروه‌ها، احزاب و افرادی که در سخنرانی‌های ایشان شرکت می‌کردند را در لیستی بلند بالا تهیه کرده بود و آنها را تحت نظر داشت. این افراد هر شب پس از ختم مجلس، زنجیروار، صفی را تشکیل می‌دادند و آیت الله ربّانی را مشایعت می‌کردند تا به دست مأمورین نیفتد. ولی بالاخره شب هفتم بود که برای بار دوم دستگیرش کردند.

***

عدّه‌ای از مبارزین توسط رژیم شاه دستگیر شده بودند. بیشتر اینها به اعدام یا حبس‌های طولانی محکوم شدند. آیت الله ربّانی املشی به همراه دوستانش به صورت گروهی به منازل علما رفتند و از آنها تقاضا کردند به عنوان اعتراض به احکامی که درباره معدومین و محکومین صادر شده، یک روز کلاس‌های درس حوزه علمیه قم را تعطیل نمایند. آنها قصد داشتند نزد آیت الله خوانساری در تهران نیز بروند. ولی ساواک به سرعت چهار نفر از رهبران اصلی این قضیه را شناسایی و دستگیر کرد «۱ـ شیخ محمّد مهدی ربّانی املشی ۲ـ شیخ محمّد مهدی گرامی ۳ـ شیخ محمّد یزدی ۴ـ شیخ احمد جنّتی». این چهار نفر بازداشت  شدند و جرم همه‌شان اقدام علیه امنیّت ملّی بود! به ۳ سال تبعید محکوم شدند.

***

تبعیدش کردند به شوشتر. او تصمیم گرفته بود هر طور شده مبارزه را در تبعید ادامه دهد. با اینکه ممنوع المنبر بود، در مسجد آیت الله آل طیب به منبر می رفت و درباره مسائل کشور و مبارزاتی برای مردم صحبت می کرد.

ساواک دائماً به او تذکر می داد ولی او مقاومت می کرد.

***

ساواک که تلاطُم مردم منطقه را دید، فهمید که دیگر نمی تواند در شوشتر بماند. او را به فردوس منتقل کردند. او نمی‌توانست آرام بنشیند و جنایات رژیم را تماشا کند. هر جا که می‌رسید به نوعی مبارزه را شروع می‌کرد. در ماه رمضان در مسجد جامع فردوس که تنها مسجد آباد این شهر بود به تفسیر قرآن رو ‌آورد. در مدت کمی عدّه افراد نمازگزار در مسجد بزرگ شهر از ۳۰ نفر به ۳۰۰ نفر افزایش یافت.کار به جایی رسید که ساواک او را از هرگونه تردد به مسجد منع کرد.

***

بعد ها او به دلیل مبارزات بارها دستگیر و زندانی شد. او به شهر بابک تبعید شد ولی قبل از اتمام دوره محکومیت به جیرفت منتقل شد. در جیرفت با آیت الله خامنه ای هم خانه بود.

او تا انقلاب دائماً یا زندان بود یا تبعید. هر جا هم که بود دست از مبارزه بر نمی داشت.

***

انقلاب که پیروز شد گوش به فرمان امام بود. مورد وثوق امام هم بود. هر جا که امام می گفت می رفت. برایش فرقی نمی کرد. امام او را به عنوان نماینده به مناطق محروم گیلان و مازندران فرستاد. با حکم امام به عضویت ستاد انقلاب فرهنگی درآمد. امام او را به عنوان یکی از فقهای شورای نگهبان انتخاب کرده بود. دادستان کل کشور شده بود. امام جمعه موقت تهران بود. برایش مهم بود که فرامین امام را به بهترین نحو انجام دهد.

***

منافقین کمر بسته بودند که همه نیروهای انقلابی را نابود کند. در شهریور ۶۰ ترورش کردند ولی با رشادت محافظانش جان سالم به در برد.

***

دادستان کل کشور که شده بود از چهره واقعی بعضی از منافقین خبردار شده بود. «سید مهدی هاشمی» از کسانی بود که از غفلت موجود استفاده کرده و در میان نیروهای انقلابی نفوذ کرده بود و بزرگان او را یک نیروی انقلابی می دانستند. سید مهدی در حال ایجاد یک باند بزرگی بود که بتواند حکومت را به دست بگیرد. اما آیت الله ربانی املشی کسی بود که از هویت واقعی این گروه با خبر بود. سید مهدی هاشمی که آیت الله ربانی را مانعی در برابر خود می دید قصد برداشتن این مانع را از سر راه خود داشت.

ولی هوشیاری آیت الله ربانی آرامش را از آنها سلب کرده بود.

***

کسی نفهمید چی شد که آیت الله ربانی یک دفعه بیمار شد. بعد از مدتی بیماری اش شدت گرفت.

روز ۱۷ تیر ۱۳۶۴ بود. خبر رسید که آیت الله ربانی املشی رحلت کرد. همه مسئولین پیام دادند و رحلت «مرحوم آیت الله ربانی املشی» را تسلیت گفتند. آیت الله خامنه ای، رئیس جمهور وقت از اولین کسانی بود که بر پیکر پاک دوست و یار قدیمی اش حاضر شد. او را در قطعه علما در حرم حضرت معصومه به خاک سپردند.

***

یک سال بعد با هوشیاری امام، چهره واقعی سید مهدی هاشمی برملا شد و او را به عنوان مفسد فی الارض اعدام کردند و گروهش متلاشی شد.

سید مهدی هاشمی در اعترافاتش گفته بود: «روزی با یکی از دوستان در تهران صحبت کردیم که چگونه یک ضربه به آیت الله ربانی املشی بزنیم. گفت: ما وسایل و امکانات سمی و داروهای مسموم کننده و سرطان زا در اختیار داریم که می‌توان به صورت نامرئی فرد را مسموم نمود که در اثر این مسمومیت به سرطان کشنده مبتلا خواهد شد. می‌گفت: می‌توانند با آقای ربانی در تماس و ارتباط قرار گیرند. من دقیقاً سوال نکردم شیوه ارتباطی آنان چگونه است ولی دوستم  مدعی بود که رابطه گرفتن برای او آسان است. در مورد شیوه عمل هم می گفت: «پس از ۱۵ یا ۲۰ روز پس از استعمال و استشمام مواد مزبور طرف تحت تأثیر قرار خواهد گرفت.» مدّتی بعد که به قم آمده بود، گفت: «عمل انجام گرفته است».

بعد از این اعترافات بود که در تاریخ، عنوان «مرحوم» برای آیت الله ربانی املشی به عنوان با مسمای «شهید» تغییر کرد.

ارسال دیدگاه

enemad-logo