برخورد فرهنگی یک عالم دینی با فساد اداری / ز عنصرهای بد کردار و رشوهخوار میترسم
سها محسنی
شخصی که در یکی از ادارات نظامی مشغول به کار بوده است، برای راه انداختن کار آیت الله شیخ یوسف نجفی گیلانی، درخواست رشوه کرده بود که این عمل نادرست، سبب شد ایشان این شعر را بسراید و با این عمل خود جوابی قاطع به این فساد اداری داده باشد.
سها محسنی
اشاره: آیت الله شیخ یوسف نجفی گیلانی از علمای بزرگ معاصر علاوه بر فن نوشتن و خطابه، در شعر نیز زبانزد بوده است. او در دیوان شعر خود که به نام «دیوان فانی» معروف است درباره موضوعات مختلف مذهبی، سیاسی و اجتماعی دوران خویش شعر سروده است و از این طریق با ظلم رضاخان پهلوی و کارگزارانش به مقابله برخواست. ایشان یکی از این شعرهایی را که در نوع خود زیبا، جالب و صریح است در وصف نامردمانی سروده است که با چهره ای وجیه در نزد مردم، اقدام به گرفتن رشوه و خیانت به خلق میکنند. گویا شخصی به نام پروین که در یکی از ادارات نظامی مشغول به کار بوده است، برای راه انداختن کار ایشان، درخواست رشوه کرده بود که این عمل نادرست، سبب شد ایشان این شعر را بسراید و جوابی قاطع به اینگونه امور بدهد. رنگ ایمان جهت نشان دادن اهمیت و لزوم برخورد فرهنگی علما با مفاسد اخلاقی، اداری و اقتصادی این شعر را منتشر می کند:
من از نامرد میترسم
من از عقرب نمیترسم و نه از مار میترسم
من آن رندم که نز دیّار و نه و از دار میترسم
نه ایندم من نمیترسم و نه سابق بود هم ترسم
کنون دیری است نز دار و نه از دیّار میترسم
از آن ریشِ پریشِ شیخ نهراسم از آبرو
که نز پشم و نه از پنبه نه از دستار میترسم
نه از مُلّا نه از سید، نه از مومن نه از کافر
ز عنصرهای بد کردار و رشوه خوار میترسم
من از بوالهول هولم نی و نز غول بیابانی
من از شیکی این اطفالِ با زنّار[۱] میترسم
ز رندان کی بود خوفم، ز زاهد کی بود باکم
ولی از جنس بی وجدان بی افسار میترسم
من از پیران با تدبیر و یاران بیم نی اما
ز کودکهای چون پروین[۲] بد کردار میترسم
من از این زن صفت ترسم که هم جلف است هر جائی
ز هر نامرد کج رفتار بد شلوار میترسم
چو ناجوران بی وجدان زمام کار بگرفتند
به بیکاری خوشم زین رو که از همکار میترسم
نه از لوطی نه از مشتی نه از دزد زبردستی
نه از هر ساده و پستی نه از عیار میترسم
ز لَش خورها و نوکرها و کاسه لیس بیگانه
ز میزاندار پشتِ میزِ بی معیار میترسم
نمیترسم ز زا کون و قرار و قیل و قال او
من از قانون جورا جور پُر کِشدار میترسم
به قاضی گفتم از یزدان بترس و ننگ دان رشوه
بگفتا من نه از یزدان و نه از عار میترسم
بگفتم وه عجب روئی چنین کاری روا داری
بگفتا من نه از رو و نه از استار میترسم
وجیه المله کرداری بود حق جانبت هرجا
و گر نه من نه از خویش و نه از اغیار میترسم
بگفتم دادن وجهم نه مشروع و نه مقدورم
به فرض داشتن هم شد، چه از دادار میترسم
از این رو درهم است کارم که دِرهم نیست در کارم
ولی من ترس از این دارم که از دینار میترسم
نمیدانم چرا بدبین شدم کاکنون
که هم از خویش و بیگانه در و دیوار میترسم
بلی حق با من است ترسم، اگر از هر کس و ناکس
چه از این سفله پرور چرخ کج رفتار میترسم
عجب نبود اگر فانی بترسد زین جُعلنقها
که من از خویش و بیگانه، رفیق و یار میترسم
منبع: دیوان فانی، اثر حضرت آیت الله شیخ یوسف نجفی گیلانی، ص۱۹۹-۲۰۰٫
————————————————————————————-
[۱] . کراوات
[۲] . پروین یکی از اجزاء اداره آگاهی گیلان است که از من رشوه خواست و ندادم ولی از طرفم گرفت و مرا از حقوقم محروم ساخت.