
شهدای مشروطه در رشت چه کسانی هستند و چطور به شهادت رسیدند؟
مرتضی عبدالهیدر کنسولگری روسیه به آیت الله ضیابری و سایر دستگیرشدگان تکلیف کردند چنانچه پرچم روس را بالای خانههایشان برافرازند و از گناهان گذشته استغفار کنند، آنها آمادهاند که همه زندانیان را آزاد و مرخص نمایند. همچنین مجبورشان کردند اقرارنامهای نوشته و امضا کنند مبنی بر این که خونریزی در رشت براثر هجوم ایرانیان و دفاع سربازان روس روی داده است.
مرتضی عبدالهی
اشاره: شهر رشت در دوران مشروطه، از پیشتازان این نهضت به شمار می رود و فراز و فرودهای بسیاری را در آن مدت به خود دیده است. یکی از این دشواری ها، روزهای مداخله کشورهای بیگانه در جغرافیای سرزمینی ایران بوده که متاسفانه همراه با فجایعی برای مردم ایران بوده است. گیلانیان در مقابله با نیروهای خارجی همواره به خود ترس راه نداده و در این مسیر از جان و مال خود گذشتند. داخل شهر رشت و پشت بیمارستان پورسینا مقبره تعداد ۴ شهید از کسانی است که در مقابل این تهاجم ایستادگی کردند و هم اکنون در آن محل بنای یادبودی برای آنها نصب شده است. در این نوشتار با آن اشخاص و نحوه شهادت آنها آشنا خواهید شد:
در سال ۱۲۹۰ش[۱] در پی اولتیماتوم روسیه به دولت ایران درباره عزل و اخراج مستشاران مالی امریکایی از ایران، و رد شدن اولتیماتوم در مجلس شورای ملی، دولت روسیه به بهانه حمایت از اتباع خویش که بدهکار به دولت ایران هم بودند، قوای نظامی خود را وارد ایران کرد و در شهرهای رشت، بندرانزلی، تبریز و مشهد به کشتار مردم و غارت شهرها پرداخت.
وقتی که قوای روسیه در انزلی پیاده شدند، مردم بازار را تعطیل کرده بود؛ قزاقان روس به بازار آمدند و گفتند که «حکم امپراطور روس است که مشغول به کار شوید» و مغازهداران را مجبور کردند که مغازههای خود را باز کنند، خصوصا حمالان را مجبور کردند بار کشتیها را تخلیه کنند؛ ولی آنها و مردم زیر بار زور نرفتند و گفتند که «ما مطیع فرمان امپراطور [شما] نیستیم و تبعه پادشاه خود میباشیم.»[۲] این مسئله باعث شد که قزاقان به مردم حمله کنند و تیراندازی نمایند و مردم و مبارزان نیز به دفاع از خود پرداخته و به تلگرافخانه و مساجد رو آورده و فریاد یا مرگ یا استقلال سر دادند.[۳] بالاخره قزاقان شهر را تصرف کردند و به اداره شهر پرداختند.
دو ساعت به غروب همان روز،نیروهای روس از راه خمام وارد رشت شدند.[۴] در روز دوم، کنسول روسیه به همراه عدهای قزاق در کوچه و بازار رشت حرکت کردند و به بهانه وجود و چاپ اوراقی علیه دولت روسیه در چاپخانه عروه الوثقی به آنجا حمله کرده و همه اسناد و اوراق را پاره کرده و سوزاندند و وسایل چاپخانه را هم غارت کردند.[۵] در این ایام به جز آیت الله سید عبدالوهاب صالح ضیابری کسی به انجمن ایالتی گیلان نمیآمد[۶] و او به این حرکت روسها اعتراض کرد و آنها جواب دادند که قوای روس، به جهت تعرض و تیراندازی مردم، مجبور به دفاع از خود شدند و در شهر حرکت کردند. آیت الله صالح ضیابری که رئیس انجمن بود، ضمن اعلامیهای این موارد را تکذیب کرد و به تهاجم روسها و غارت چاپخانه عروه الوثقی و بدرفتاریهای دیگر اعتراض کرد و نسخههایی از این اعلامیه را به کنسولگریهای عثمانی و انگلیس و فرانسه در رشت تسلیم نمود.[۷] عدهای نیز در تلگرافخانه متحصن شدند.[۸] آیت الله ضیابری به همراه عدهای به تلگرافخانه رفت که اخبار اتفاقات رشت و انزلی را برای دولت بفرستد. قزاقان روس که سه روز در شهر به جولان پرداخته بودند در ۴ دی ۱۲۹۰ش[۹] برای مقابله با مردم و ایشان، شهر را اشغال کردند و به تیراندازی به مردم پرداختند. بعد از آن کنسول روس در اعلامیهای بیان کرد که اهالی گیلان تحت حمایت امپراطوری روسیه هستند.
بلافاصله مردم اعلام مخالفت کردند و اعلامیهای صادر کردند که «تحت حمایت سلطنت مشروطه هستیم و کسی را غیر از او نمیشناسیم.» روسها به چاپخانه خیر الکلام که این اعلامیه در آنجا منتشر شده بود حمله کردند و به کلی آن را ویران نمودند. همچنین آنها به تلگرافخانه رشت رفته، آیت الله ضیابری را که در حال نگارش تلگراف بود به همراه سایر اعضای انجمن ایالتی و دیگران که شانزده نفر میشدند، دستگیر نموده و سوار بر درشکهای سرپوشیده کرده به همراه سه افسر روس،[۱۰] به کنسولگری بردند.[۱۱] قزاقان به عنوان یافتن اسلحه به تفتیش خانههای مردم و دستگیرشدگان پرداختند.[۱۲] همچنین به خانه افرادی که از برافراشتن پرچم روس بربالای منزل خویش ـ که به منزله تسلیم و دست نشاندگی بود ـ خودداری میکردند، متعرض میشدند. خصوصا به خانه متحصنینی که در تلگرافخانه و مساجد بودند، هجوم برده و آنچه را که لازم میدیدند میبردند.[۱۳]
در کنسولگری روسیه به آیت الله ضیابری و سایر دستگیرشدگان تکلیف کردند چنانچه پرچم روس را بالای خانههایشان برافرازند و از گناهان گذشته استغفار کنند، آنها آمادهاند که همه زندانیان را آزاد و مرخص نمایند. همچنین مجبورشان کردند اقرارنامهای نوشته و امضا کنند مبنی بر این که خونریزی در رشت براثر هجوم ایرانیان و دفاع سربازان روس روی داده است. سید عبدالوهاب صالح که از شنیدن این سخنان به خشم آمده بود، گفتار قونسول روس را قطع کرده گفت: «ما گناهی نکردهایم تا استغفار کنیم. ما در پناه بیرق وطنمان ایران زندگی میکنیم و خدای اسلام پشت و پناه ماست.[۱۴] موت و حیاتمان در دست خداوند و به اراده پروردگار است.»[۱۵] و هیچکدام از دستگیرشدگان نپذیرفتند که تحت حمایت روس بروند. برای همین صبح روز بعد، آیت الله ضیابری را به همراه نُه نفر از دستگیرشدگان که در غل و زنجیر بودند[۱۶] پیاده به پیربازار برده و از آنجا با کشتی کوچک به انزلی و از آنجا با جای دادن در انبار کشتی جنگی به باکو تبعید کردند[۱۷] و سختی های زیادی در آنجا به آنها تحمیل شد که در کتب تاریخ نوشته شده است.[۱۸]
بعد از حدود یک ماه در ۵ یا ۶ بهمن ۱۲۹۰ش[۱۹]با وضع رقت باری این افراد را به رشت برگرداندند و در کنسولگری روسیه زندانی نمودند و قرار شد هیاتی نظامی از روسیه به ایران آمده، و آنها را در گیلان محاکمه نماید.
بعد از یک هفته بازداشت و بلاتکلیفی این عده در کنسولگری روسیه، نکراسف ـ کنسول روس ـ قبل از آمدن آن هیات، در ۱۴ بهمن ۱۲۹۰ش[۲۰] دادگاهی نظامی متشکل از افسران قزاق روس مقیم رشت در کنسولگری روسیه تشکیل داد[۲۱] و در دسته اول، قزاقان ساخلوی رشت را محاکمه کرد و چهار نفر را در رشت و دو نفر را در انزلی به دار آویخت. علی حمالباشی و آقاعلی صراف معروف به توپچی در انزلی اعدام شدند و چهار نفری که در رشت اعدام شدند، ملاعزیز شریعتمدار کرگانرودی طالش، میرزا یوسف خان جوبنهای رئیس نظمیه رشت، صالح خان برادر معین الممالک و کاظم خان کمیسر بودند.[۲۲]ایشان را «در محلی که فعلا جنب بیمارستان ملی [پورسینا] و باغ مشیر الاعیان قرار دارد و به مقبره شهدا معروف است، اعدام نمودند، بدین ترتیب که گودالی حفر و آن را با دوغاب سمنت انباشته و چوبه دار افقی بالای گودال نصب نمودند و چهار حلقه از طناب دار به آن آویختند. دو صف سالدات از کنسولگری از طریق ساغریسازان و قرق کارگزاری تا محل اعدام دست فنگ قرار داده شدند. چهار نفر مشارالیه را کت بسته در یک عرابه دو چرخ نشانیده بودند. قزاق های سوار و مسلح در جلو و عقب عرابه آهسته حرکت می نمودند. به این طریق ایشان را به پای دار بردند.
جمع کثیری در تمام این خط به تماشا ایستاده بودند و روی هم رفته همه متاثر بودند. من با لباس شاگرد پینه دوز، با چند تن دیگر که همچنان لباس های مبدل داشتند جنب عمارت سنگی و اول خیابان برق در صف تماشاچیان قرار داشتیم. مرحوم شریعتمدار طالش طبیعی و آرام در عرابه نشسته بود و مشغول ذکر بود، اما مرحوم یوسف خان رنگ پریده و ساکت بود، دو نفر دیگر مقابل این دو نشسته بودند و پشت آنها به طرف ما بود. هر چهار نفر را در محل اعدام به دار آویختند و پس از قبض روح طناب ها را بریده و اجساد کشته شدگان در گودال موصوف فرو افتاد و سر گودال را پوشانیدند و ۴۸ ساعت هم قراول گذاشتند تا سمنت به هم آید و نبش قبر نشود. رحمه الله علیهم رحمه واسعه.
عده ای شهود جعلی علیه این کشته شدگان در دادگاه روس یا دادگاه نگراسف اقامه شد که بالغ بر ده نفر آنها ایرانی و مسلمان بودند. این عده بعضی افتخاراً و برای تقرب به نگراسف و برخی با پول علیه شهدا شهادت دادند، که با چشم خود دیده اند که این اشخاص به طرف قوای اعلیحضرت امپراطور روسیه شلیک نموده اند. همه این گواها را قبل از ادای شهادت به کتاب مقدس (انجیل) و به قرآن سوگند دادند، اما با همه مراتب در هر جامعه ای مردمی بی شرف و بی ایمان یافت می شوند که الی الابد مایه ننگ و رسوائی ملتی می گردند، شهود مذکور از این قبیل بودند. اعاذنا الله من شرور انفسنا.»[۲۳]
دسته دوم، عبارت بودند از: واعظزاده رئیس تامینات رشت، حاج آقا خلیل [رفیع] رئیس بلدیه رشت، اشرف الواعظین، میرزا سلیمخان ایزدی و سید عبدالوهاب صالح و یک نفر دیگر که همگی آنها نیز به اعدام محکوم شدند و این حکم به آنها ابلاغ شد و قرار شد که فردا صبح این دسته نیز اعدام گردند. ولی بنا به دلایلی اعدام این دسته انجام نگرفت و هر کدام از اینها را به همراه عدهای دیگر به تبعید یا زندان محکوم نمود و داستان این ماجرا نیز مفصلا در منابع تاریخی موجود است.[۲۴]
منابع:
- تاریخ گیلان و نقش گیلان در نهضت مشروطیت ایران، عبدالفتاح فومنی و عطاء الله تدیّن، فروغی، اول: تهران،۱۳۵۳٫
- تاریخ هیجده ساله آذربایجان، ج۲، احمد کسروی، امیرکبیر، نهم: تهران،۲۵۳۷٫
- حرفی از هزاران کهاندر حکایت آمد، خاطرات حاج محمدتقی جورابچی، (وقایع تبریز و رشت۱۳۲۴ـ۱۳۳۰ق)، به کوشش: علی قیصری، نشرتاریخ ایران، اول: تهران،۱۳۸۶٫
- روزنامه حبل المتین، کلکته.
- علمای مجاهد، محمدحسن رجبی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، اول: تهران، پاییز۱۳۸۲٫
- گلشن تاریخ (شصت و سه مقاله درباره گیلان، تاریخ و فرهنگ)، عبدالکریم گلشنی، شاپیکان، اول: تهران،۱۳۹۴٫
- گیلان در جنش مشروطیت، ابراهیم فخرایی، انتشارات آموزش انقلاب اسلامی، سوم: تهران،۱۳۷۱٫
- مشاهیر گیلان، ابرهیم فخرایی، فرهنگ ایلیا، اول: رشت،۱۳۹۴٫
- نامها و نامدارهای گیلان، جهانگیر سرتیپ پور، گیلکان، اول: رشت، ۱۳۷۱٫
- نامههایی از تبریز، ادوراد براون، ترجمه حسن جوادی، خوارزمی، اول: تهران،
- «یادبود مولفان، سیدصالح صالح»، عبدالکریم گلشنی، مجله آینده، ج۷٫
—————————————————————————————-
[۱]. مطابق ۱۳۲۹ق.
[۲] . نامه هایی از تبریز، ص۱۳۵٫
[۳] . حرفی از هزاران که اندر حکایت آمد، ص۲۵۶ـ۲۵۷٫
[۴] . گلشن تاریخ، ص۲۸۸٫
[۵] . نامههایی از تبریز، ص۱۳۵؛ حرفی از هزاران که اندر حکایت آمد، ص۲۵۸٫
[۶] . حرفی از هزاران که اندر حکایت آمد، ص۲۶۲٫
[۷] . نامها و نامدارهای گیلان، ص۳۰۰؛ نامههایی از تبریز، ص۱۳۹؛ گلشن تاریخ، ص۲۹۰٫
[۸] . گلشن تاریخ، ص۲۸۸٫
[۹]. مطابق ۴ محرم۱۳۳۰ق.
[۱۰] . گلشن تاریخ، ص۲۸۸٫
[۱۱] . گیلان در جنبش مشروطیت، ص۲۴۱؛ حرفی از هزاران که اندر حکایت آمد، ص۲۶۲؛ روزنامه حبل المتین، س۱۹،ش۳۹، ۴جمادیالاول۱۳۴۰،ص۱۶٫
[۱۲] . نامههایی از تبریز، ص۱۳۷؛ تاریخ هیجده ساله آذربایجان، ج۲، ص۴۶۸٫
[۱۳]. تاریخ گیلان و نقش گیلان در نهضت مشروطیت ایران، ص۳۰۴ـ۳۰۵٫
[۱۴] . گیلان در جنبش مشروطیت، ص۲۵۱٫
[۱۵] . مشاهیر گیلان، فخرایی، ص۱۳۷٫
[۱۶]. تاریخ گیلان و نقش گیلان در نهضت مشروطیت ایران، ص۳۰۵٫
[۱۷]. «یادبود مولفان، سیدصالح صالح»، مجله آینده، ج۷، ص۱۵۳؛ گلشن تاریخ، ص۲۹۲٫
[۱۸]. ر.ک: تاریخ گیلان و نقش گیلان در نهضت مشروطیت ایران، ص۳۰۵؛ نامههایی از تبریز، ص۱۳۸؛ تاریخ هیجده ساله آذربایجان، ج۲، ص۴۶۸ـ۴۶۹٫
[۱۹]. مطابق ۵ یا ۶ صفر ۱۳۳۰ق.
[۲۰] . مطابق ۱۴ صفر ۱۳۳۰ق.
[۲۱]. علمای مجاهد، ص۴۳۴؛ تاریخ گیلان و نقش گیلان در نهضت مشروطیت ایران، ص۳۰۵؛ گلشن تاریخ، ص۲۹۳٫
[۲۲]. تاریخ گیلان و نقش گیلان در نهضت مشروطیت ایران، ص۳۰۵؛ مشاهیر گیلان، فخرایی، ص۱۳۶؛ نامها و نامدارهای گیلان، ص۳۰۰٫
[۲۳] . گلشن تاریخ، ص۲۹۳و۲۹۴٫
[۲۴]. «یادبود مولفان، سیدصالح صالح»، مجله آینده، ج۷، ص۱۵۳؛ گلشن تاریخ، ص۲۹۴؛ تاریخ گیلان و نقش گیلان در نهضت مشروطیت ایران، ص۳۰۶٫
نویسنده دیدگاه: ناشناس
2016/09/8 - 16:47