متن کامل خاطرات مکتوب آیت الله رودباری از امام خمینی
متن کامل خاطرات آیت الله سیدمجتبی رودباری از امام خمینی (ره)، حاوی نکات نابی از زندگی امام خمینی، تدریس در قم و نجف، روحیه شاگردپروری، روحیات شخصی امام، مبارزات نهضت امام خمینی، نقش علما و بزرگان گیلانی در نهضت می باشد که بسیاری از آنها برای اولین بار بیان شده است.
اشاره: موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره) بعد از رحلت ایشان در سال ۱۳۶۸، سراغ برخی فضلاء و مجتهدین برجسته که سالها نزد امام (ره) در قم و نجف شاگردی کرده بودند، رفت و از آنها درخواست کرد تا خاطرات خودشان از امام خمینی را به صورت مکتوب بنویسند و این موسسه مجموع آنها را در قالب کتاب «صحیفه دل» در دو جلد منتشر نمود. جلد اول آن در سال ۱۳۷۷ برای اولین بار منتشر شد، متن کامل خاطرات مکتوب آیت الله سیدمجتبی رودباری از امام خمینی (ره) نیز که تاریخ نگارش آن روز ۲۳/۲/۱۳۶۹ شمسی را نشان میداد در آن مندرج شده بود. این خاطرات، که حدود بیست صفحه است، حاوی نکات نابی از زندگی امام خمینی، تدریس در قم و نجف، روحیه شاگردپروری، روحیات شخصی امام، مبارزات نهضت امام خمینی، نقش علما و بزرگان گیلانی در نهضت می باشد که بسیاری از آنها برای اولین بار بیان شده است. رنگ ایمان متن کامل این خاطرات را به عموم مردم گیلان و مریدان آن عالم فرزانه مرحوم آیت الله سیدمجتبی رودباری تقدیم میکند.
از اسناد نابی که در این خاطرات مندرج شده، متن کامل اجازه نامه امور حسبیه امام خمینی به مرحوم آیت الله سیدمحمود ضیابری، از بزرگترین مجتهدین رشت، و جزئیات وقایعی که به صدور این اجاز نامه در تاریخ ۲۲ محرم ۱۳۹۵ق مطابق با ۱۵ بهمن ۱۳۵۳ در نجف اشرف منتهی گردید، آیت الله رودباری و دوست و باجناق شان آیت الله عبدالله خائفی گیلانی در صدور این اجازه نامه نقش داشتند. گفتنی است که متن این اجازه نامه در کتاب صحیفه امام مندرج نیست و خبری از آن در فهرست اجازات منتشر شده در نجف اشرف از سوی امام خمینی وجود ندارد و همین نکته، اهمیت و خاص بودن این سند بکر افزوده است.
***
زود تسلیم گفتار استاد نشوید
یک روز امام در مسجد اعظم قم ضمن درس، به ما نصیحت می کردند و می فرمودند: «همیشه گفتار استاد را با سوءظن، تلقی کنید و زود تسلیم گفته های او نشوید چون در غیر این صورت «ملاّ» نخواهید بار آمد. سعی کنید بعد از گفتۀ او، یک «نه» بگویید و یک «ان قُلت» بزنید».
سپس آقا برای تأیید گفتارشان، فرمودند: آقای شیخ محمدعلی اراکی ـ مرحوم آیت الله العظمی اراکی(قده) ـ وقتی تقریرات درس مرحوم حاج شیخ (آیت الله العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری) را نوشتند و به ایشان ارائه نمودند، مرحوم حاج شیخ بعد از مطالعه فرمود: خوب نوشتی، آنچه را که من گفتم، به آن رسیدی و فهمیدی، ولی نوشته شما یک بدی دارد، لااقل می خواستی یکی اشکال به گفتارم بنمایی، حرفهایم وحی منزَل نبود تا قابل رد نباشد.
رعایت نظم و استفاده از وقت
آن روز امام در موعد مقرر برای درس به مسجد شیخ تشریف آورده بودند، در حالی که هنوز همه شاگردان حضور نداشتند.
امام پس از ورود به مسجد طبق معمول کنار منبر نشستند تا پس از لحظاتی برای تدریس به منبر تشریف ببرند؛ ولی چون با غیبت بعضی از شاگردان مواجه شدند، از این رو بدون آنکه به منبر تشریف ببرند، به ما فرمودند: «امروز می خواهم بجای درس، قضیه ای را برای شما بازگو کنم».
آری آن روز حضرت استاد به ما درس آموخت؛ ولی نه درس فقه مانند همه روزها بلکه درس اخلاق، همان درسی که امام مکرر در مکرر لزوم اتصاف و آراستگی به آن را توصیه می فرمودند و سالکان الی الحق، معلومات منهای اخلاق را حرفهای مدرسه می دانند و قیل و قال.
آن روز امام چنین فرمودند: «من این مطلب را از استادم مرحوم شاه آبادی رضوان الله تعالی علیه، نقل می کنم و ایشان از پدر بزرگوارش که از شاگردان مرحوم صاحب جواهر بودند، نقل می نمود که شاه آبادی بزرگ می فرمود:
صاحب جواهر دارای پسری بود که از فضلای بنام حوزه علمیه نجف بشمار می رفت و تصادفاً در حال حیات پدر فوت می کند. در روز تشییع با اینکه هاله ای از غم و اندوه سرتاسر نجف را فرا گرفته بود؛ ولی با این حال صاحب جواهر که خود صاحب عزا بود از فرصت کوتاه استفاده کرده و تا جمع شدن علما و طلاب حوزه و اهالی نجف برای تشییع جنازه، نصف صفحه ای از کتاب جواهر را به رشته تحریر در آورد.
امام پس از ذکر این قضیه، ضمن اینکه ما را به حداکثر استفاده از وقت و رعایت نظم در همه امور از جمله حضور در درس، نصیحت فرمودند، دقیقاً چنین گفتند:
«من که به شما نمی گویم به درسم بیایید، حال شما که بنا دارید در درسم شرکت کنید، لااقل به بنای خودتان عمل کنید».
سوگند به تربت پاکش او راست گفت و در گفتارش دائر به اینکه «من که به شما نمی گویم به درسم بیایید»، صادق بود امام به اینکه به همگان حتی به ضعیف ترین طلبه افغانی از نظر درسی، شهریه می داد و شهریه ایشان در حوزه نجف از نظر کمیت بالا بود؛ ولی با این حال: هرگز کسی را برای شرکت در درسش، رفتن به نماز جماعتش، حضور در بیرونش، نشر رساله اش، بوسیدن دستش، مدح و ثناگوییش، زیاد کردن مقلدینش و سایر مسائل شخصی، دعوت نکردند.
باید هم چنین باشد، چه او مخلص بود و این ویژگی مخلصین است که فقط خدا را می بینند و کارها را برای او انجام می دهند.
فراگیری ابواب مهم فقهی
امام بعد از تبعید از ترکیه و ورود به عراق در نجف رحل اقامت افکند و پس از آنکه دید و بازدیدها به مناسبت ورودشان به نجف پایان یافت، ما جمعی از طلاب خدمتشان شرفیاب شدیم و از محضر مبارکشان تقاضا نمودیم برای ما درس بفرمایند.
آن حضرت ضمن اینکه درخواست ما را اجابت فرمودند و قرار شد درس فقه (بیع) را در مسجد شیخ قبل از ظهر شروع کنند، چنین فرمودند:
«سعی کنید دو باب فقه را خوب بخوانید».
نخست ابوابی مانند طهارت و صلوٰه که مشتمل بر روایات زیادی است تا در فرض ثبوت تعارض، راههای جمع و یا تأویل بین روایات متعارضه را فراگیرید و دیگر ابوابی مانند بیع که روایات وارده در آنها معدود است؛ تا بتوانید راههای استخراج قواعد کثیره را از همان روایات معدوده بیاموزید، کما اینکه تدوین کتاب مفصل و مبسوط شیخ بر همین پایه و اساس است.
اهتمام به نوافل
در ماه مبارک رمضان همانند سایر ماهها، نماز ظهر و عصر را با امام در مسجد شیخ واقع در بازار حویش نجف، به جای می آوردم ولی نماز مغرب و عشا را با حضرت آیت الله العظمی آقای سید عبدالعلی سبزواری می خواندم زیرا حضرت امام(س) با آن کهولت سن و ضعف حتی در ایامی که ماه مبارک، مصادف با گرمای سوزان در روزهای بلند تابستان بود، مقیّد به انجام نافله مغرب و عشا بودند در حالی که ما با اینکه جوان بودیم و تاب مقاومت بیشتری داشتیم، مایل بودیم هر چه زودتر نماز مغرب و عشا را بدون نافله به اتمام برسانیم و به افطار برسیم.
همدردی با طلاب
امام در طی اقامت خود در عراق، تمام تابستانها را در همان نجف سوزان که شدت گرمایش گاهی به ۵۴ درجه می رسید، گذراند و اتفاقاً مقابل منزل امام، دکان نانوایی قرار داشت که گرمای تنور آن به وسیله لوله قطوری به طرف منزل امام پخش می شد و فضای محوطه را دو چندان گرم می کرد.
مکرر در مکرر از امام درخواست می شد که تابستانها را در کوفه بگذرانند. بویژه آنکه کوفه تقریباً محل تابستانی بعضی از بزرگان و اهل علم نجف بود؛ ولی ایشان می فرمودند: «تا همه عزیزان طلبه ام وسیله اقامت در کوفه را نداشته باشند، در کوفه نمی مانم».
باید یادآور شوم که کوفه با اینکه در نزدیکی نجف قرار گرفته است از حیث هوا تفاوت فاحشی با نجف دارد، زیرا فرات از میان کوفه می گذرد و از این رو مشتمل بر باغات و نخلستانهای زیادی است، در حالی که از نجف می توان به عنوان بزرگترین آبادی عراق در میان بیابان بی آب و علف نام برد.
زیارت امام حسین(ع) با سرافرازی نه با ذلت
یک وقت بعضی از طلاب و اهل علم ایرانی از راه آبادان به طور غیر قانونی و بدون اخذ ویزا وارد عراق می شدند و از این رو بعضاً در مرز گرفتار مأموران عراقی شده و روانه زندان می شدند و چه بسا مورد اهانت مأموران عراقی قرار می گرفتند و سپس با وساطت و توصیه آقایان علما، نجات پیدا می کردند و به زیارت کربلا و نجف می رفتند.
یک شب در نجف در محضر امام بودم که معظم له در همین رابطه، اظهار نگرانی کردند و فرمودند: «زیارت امام حسین(ع) به هیچ وجه شایسته نیست که با این ذلت و خواری توأم باشد».
اهتمام به روایات
اهتمام به روایات و توجه اکید به تمام جزئیات مندرجه در متون احادیث، از جمله توصیه های حضرت امام بود.
ایشان در این باره ضمن درس در نجف به ما می فرمودند: در میان علمای سلف اساساً حلقاتی به عنوان روخوانی روایات و احادیث متداول بود. (کما اینکه امروزه جلسات روخوانی قرآن نیز رایج است) و نظر سابقین از این کار آن بود که حتی یک «واو» در روایات، دخل و تصرفی نشود و زیاده و نقصانی صورت نگیرد بلکه روایات به همان نحو که به ما رسیده است مورد استفاده قرار گیرد.
سپس آقا از علامه محمد خان قزوینی نقل می فرمودند که او می گفت: اگر مرا تخطئه نکنند، حتی حمد و سوره ام را هم در موقع نماز از روی قرآن می خوانم.
امانت در وصایت
مشهدی حسین، پیرمردی که سالیان متمادی در قم و نجف خادم امام بود، روزی در نجف برایم نقل می کرد که: یک وقت به آقا خبر داده بودند که مردی افغانی که وارثی نداشت، فوت کرده و شما را وصی خود قرار داده است.
امام پس از اطلاع مرا به منزل متوفی که در «جُدیده» بود، فرستاد تا نسبت به ماترکش تحقیق و بررسی کنم.
پس از بازدید به عرض آقا رساندم، به استثنای یک پوستین افغانی قابل توجه اثاث به درد بخوری ندارد. ضمناً از امام خواستم پوستین را به من بدهد.
امام با تشدد به من فرمودند: «خیر، پوستین باید طبق وصیت صرف شود.»
مشهدی حسین می گفت: گرچه بدواً از ممانعت امام ناراحت شدم بویژه آنکه بالاخره مشهدی حسین و خادم قدیمی بیت بودم و نیاز هم داشتم؛ ولی پس از تأمل دیدم حق با امام بود چه مقتضای امانت در وصایت، ایجاب می کرد که به مشهدی حسین خادم هم ارفاق نشود.
تواضع و فروتنی امام
تواضع و فروتنی، سجیۀ بارز امام آن اسوه علم و فقاهت بود که تا پایان عمر با برکاتش خود را به عنوان یک «طلبه» معرفی می فرمود.
آقا یکوقت ضمن بازگو کردن داستان آن طلبه ای که روز اول منطق شروع کرد و روز دوم به استادش می گفت پس ما فلاسفه چه می گوییم؟ توصیه اکید نسبت به پرهیز از غرور و تکبر داشتند چه این رذیله اخلاقی بزرگترین سد کمال است و بنا به گفته شهید مطهری:
فرق میان متکبر و جاهل آن است که اولی به واسطه غرور در خود احساس خلأ و کمبودی نمی کند و از این رو همیشه به حال رکود و جمود باقی است و بسا همین حالت فاجعه آمیز است که او را به سقوط می کشاند. در حالی که جاهل با درک نقصان در مقام رفع نقیصه برآمده و خلأ موجود را با فراگیری علم پر می نماید و از این رو می توان گفت که جاهل به مراتب آینده بهتری از متکبر دارد.
حفظ نظم از اهم واجبات است
شبی در نجف در محضر امام در بیرونی بودم که یکی از طلاب حاضر در مجلس از معظم له سؤال نمود: آیا می توان برای تمبر هشت ریالی، دو ریال داد و از تأدیه بقیه، امتناع ورزید؟
امام در پاسخ فرمودند: «این کار جایز نیست» و سپس اضافه فرمودند: «حتی اگر استالین هم روی کار باشد، حفظ نظم از اهم واجبات است».
باید توجه داشت که سؤال و جواب کلاً مربوط به دورۀ منحط گذشته [رژیم شاه] بود.
نمونه هایی از شدت احتیاط امام
قبل از ذکر قضیه متذکر می شوم:
رسم امام در طی اقامت در نجف آن بود که شبها ساعت ۵ / ۲ و در این سنوات اخیر، ساعت ۲ از شب گذشته (۱)، از اندرون به بیرونی تشریف می آوردند و طلاب و مردم را به حضور می پذیرفتند و سپس در ساعت ۳ گذشته از شب، به حرم مطهر امیرالمؤمنین(ع) مشرف می شدند و زیارت امین الله را ایستاده و زیارت جامعه را نشسته می خواندند و بعد از نماز زیارت، به منزل مراجعت می فرمودند.
این برنامه آقا در تمام چهارده سال سکونتشان در نجف بود به استثنای شبهای شنبه در فصل تابستان که وقت شستشوی حرم و رواقها بعد از نماز مغرب و عشابود که امام در این شب، به حرم مشرف نمی شدند.
و اما قضیه مورد نظر:
آقای شیخ محمد فرقانی که از جمله ملازمین امام در غیاب حضرت آقای حاج شیخ عبدالعلی قرهی بود، یکوقت در نجف برایم نقل کرد که زمانی آقای شیخ عبدالعلی به ایران رفته بود و من افتخار ملازمت امام را داشتم و معظم له به من توصیه فرموده بود چنانچه کسی با من بعد از نماز مغرب و عشا کار ضروری دارد، می توانی او را قبل از آمدنم به بیرونی، به اندرون هدایت کنی. سپس آقای فرقانی اظهار داشت: اتفاقاً یک شب بعد از مراجعت امام از نماز جماعت (که در آن وقت در مدرسه آیت الله العظمی بروجردی اقامه می فرمودند)، در بیرونی نشسته بودم که کسی آمد و کار فوری با آقا داشت و من طبق دستور قبلی به اندرون رفتم و چون اتاق آقا را تاریک دیدم، برگشتم؛ ولی هنوز چند گامی برنداشته بودم که امام مرا مورد خطاب قرار داده، فرمودند: «کاری داری؟» عرض کردم: بلی؛ ولی چون چراغ اطاق را خاموش دیدم خیال کردم حضرتعالی در خواب هستید یا در حال استراحت می باشید.
امام در پاسخم فرمودند: «خیر، چون کاری نداشتم از این رو چراغ اتاق را خاموش کردم.
اثر اخلاص
امام یکروز در نجف در مسجد شیخ، ضمن اندرز دائر به اینکه تحصیل، تبلیغ و ارشاد باید برای خداوند سبحان باشد، به نتایج درخشان اخلاص، اشاره کرده به ما فرمودند:
«شما برای خدا بگویید، سینه زن پیدا خواهید کرد». آری عمل هر قدر بزرگ و سهمگین، اگر با اخلاص توأم باشد، امداد الهی و تأییدات ربانی را به دنبال خواهد داشت.
مرحوم آیت الله حاج آقا مصطفی که خداوند به علُّو درجاتش بیافزاید روزی در نجف ضمن اظهار نگرانی راجع به وضع جسمی امام، به من فرمودند: من میل دارم یکوقت آقا را در منزل در حالی که لباس بیرونی به تن ندارد، ببینی که یک مشت استخوان بیش نیست.
شگفتا! خداوند عزیز به این انسان مخلص آنقدر توان و قدرت داد که توانست با سلاح «اخلاص» به بزرگترین پیروزی دست یابد و والاترین عزت را برای امت اسلامی به ارمغان آورد.
ورود به عراق
پس از آنکه امام از تبعید به ترکیه وارد بغداد شدند، مرحوم آیت الله حاج آقا مصطفی که در معیت والد بزرگوارشان بودند، ورود معظم له را به وسیله تلفن به بیت آیت الله العظمی آقای خویی به نجف اطلاع دادند.
اینجانب و آقایان خائفی و آقا سید کاظم میرعبدالعظیمی پس از اطلاع، از فرط شوق دیدار امام بعد از ظهر همان روز بلافاصله به کاظمین رفتیم و از اولین کسانی بودیم که از نجف توفیق تشرف خدمت آقا را پیدا کردیم.
موقع غروب بود که به محضر مبارک آقا و مرحوم حاج آقا مصطفی در منزل عبدالامیر جمالی که نزدیک صحن مطهر قرار داشت، شرفیاب شدیم در حالی که حضرت آقای سیدمرتضی عسکری از علمای بغداد که به دیدن امام آمده بود حضور داشتند.
انبساط و سرور قلبی حاصله از دیدار امام برای ما غیر قابل توصیف بود و ضمناً تشرف ما با توجه به اقامت قبلی ما در قم برای حضرت امام غیرمنتظره بود؛ از این رو از ما سؤال فرمودند: «چه وقتی از ایران آمدید؟» به عرض رسانیدم که یکسال است.
در همین مجلس امام در پاسخ این سؤال که آیا در عراق وضع مشابهی با ترکیه دارید؟ فرمودند: «وقتی از هواپیما پیاده شدیم، به ما گفتند شما یله ورها هستید».
ضمناً یادآور می شوم که امام ظهر روز سه شنبه ۱۳ / ۷ / ۴۴ مطابق ۹ / ج۲ / ۱۳۵۸ قمری از ترکیه با هواپیما وارد بغداد شدند و پس از زیارت کاظمین و سامرا و کربلا، در روز شنبه ۲۴ / ۷ / ۴۴ مطابق ۲۰ / ج۲ / ۱۳۵۸ قمری (که میلاد ام الائمه(ع) حضرت فاطمه(ع) و نیز تولد امام بود) با استقبال شایانی وارد نجف شدند.
دفاع از حریم علمای مسئول
آن روزها بعضی از نویسندگان، مرحوم علامه مجلسی را مورد حملات جاهلانه و یا مغرضانه خود قرار داده و او را به واسطه ارتباطش با دربار صفوی تخطئه کرده بودند. امام پس از اطلاع، یک روز در مسجد شیخ، ضمن دفاع از حریم علمای مسئول، مطالبی ایراد داشتند دائر به اینکه: «علمای بزرگوار سابق مانند علامه مجلسی با علم و قطع به اینکه قُرب آنان به سلاطین جور، موجب وَهْن آنان است و از شخصیت والای آنان می کاهد ولی با این حال همواره سعی می کردند ارتباط خود را با دربار حفظ کنند، باشد تا بتوانند با قدرت و نفوذ معنوی خویش، از سلطه استبداد و استکبار پادشاهان خودمحور بکاهند و اسلام را از شرشان تا حدودی حفظ کنند و ملت را تا حد توان از گزند ظلم و ستم آنان برحذر دارند حق مظلومی را بستانند، دربندی را نجات دهند و گره از کار مسلمانی بگشایند.(۲)
علم با عمل
علم باید با عمل توأم باشد تا باور را به دنبال داشته باشد. امام به عنوان مثال در این باره در نجف به ما می فرمودند:
«هر یک از ما به تنهایی نمی توانیم با یک مرده در اتاقی روشن، شب را به صبح آوریم و از فرط وحشت و اضطراب، توان خواب و استراحت را نداریم در حالی که یک دفّان و یا یک کفّان با صد مرده در شب ظلمانی در قبرستان می خوابد و خواب خوش هم می بیند (عین فرموده امام است) و علتش آن است که گر چه هر دو علم به موت شخص داریم، نهایت علم مزبور هنوز در دل ما نفوذ نکرده، در حالی که کفّان و یا دفّان از فرط ممارست آن را باور کرده است.»
علم به تنهایی مصونیت نمی آورد
اسلام برای علم و دانش، هیچگونه محدویتی قائل نیست،
نه از نظر زمان: اطلبو العلم من المهد الی اللحّد.
و نه از نظر مکان: اطلبو العلم ولو بالصین.
و نه از نظر فراگیرنده: طلب العلم فریضه علی کل مسلم و مسلمه.
و نه از نظر تعلیم دهنده: الحکمه ضاله المؤمن فاطلبوها ولو عندالمشرک.
فقط تنها چیزی که علم از نظر اسلام باید بدان محدود و مهار شود، ایمان است و تقوی.
علم آن وقت نور است که با تهذیب نفس همراه باشد چه در غیر اینصورت طبق فرموده امام رضوان الله علیه حجاب است، آنهم حجاب اکبر.
علم منهای آراستگی به فضائل اخلاقی، کمال و آدم شدن را به دنبال ندارد.
امام در این باره یک روز در خلال نصایح به ما فرمودند:
«شما اگر هر قدر اصول را خوب بلد باشید، باید بدانید که بیش از هر چیز یک مکانیک خوبی هستید و معلوم نیست آدم بشوید. چه آدم شدن، مراحل و مقدمات دیگری غیر از فراگیری علم اصول دارد.»
نمونه هایی از فروتنی امام
چند تن از علمای رشت به مناسبت رحلت مرحوم آیت الله العظمی حکیم، تلگراف تسلیتی توسط اینجانب برای حضرت امام با رمز «حاج آقا» مخابره نموده بودند.
یادآور می شوم که امام در هنگام اقامت در قم در میان شاگردان و تلامذه خود به «حاج آقا» معروف بودند.
تلگراف را پس از وصول، خدمت امام تقدیم نمودم و حسب دستور معظم له قرار شد جواب تلگراف را تهیه کنم و پس از ارائه، مخابره نمایم.
تلگراف جوابیه را که با جمله «و لقد شکر المرجع الدینی الاعلی الخ، تدوین نموده بودم، به آقای حاج شیخ عبدالعلی قرهی تسلیم نمودم که به رؤیت مبارک امام برساند.
فردای آن روز آقای قرهی مرا دید و اظهار داشت آقا فرموده اند فقط کلمه «الاعلی» را حذف کنید.
تفقد امام
خواهری داشتم که در عنفوان جوانی در سن هفده سالگی در یکی از بیمارستانهای تهران به رحمت حق پیوست.
وقتی خبر فوت او در نجف به گوشم رسید تا مدتی بر اثر تألمات روحی حال رفتن به درس امام را نداشتم. تا اینکه در همین ایام شبی از درب قبله وارد خیابان رسول (شارع الرسول) شدم و از سمت چپ خیابان می گذشتم و می خواستم به طرف فلکه جُدیده بروم که در اواسط همین خیابان چشمم به امام افتاد که از سمت راست خیابان به طرف حرم تشریف می بردند. ساعت سه از شب گذشته و خیابان خلوت بود، از دور خدمتشان سلام و عرض ادب کردم؛ ولی با کمال تعجب مشاهده نمودم که آقا تغییر مسیر داده و عرض خیابان را کاملاً طی کردند و به طرفم آمدند و مرا مورد تفقد پدرانه خود قرار دادند و درگذشت خواهرم را به من تسلیت گفتند. به حق، تسلیت امام تسکینی برای سوز دلم بود به طوری که فردای آن شب به درس آقا رفتم.
پس از حضور در درس امام، باز هم تا چند روزی از فرط تأثر نمی توانستم درس آقا را که همیشه مقید به نوشتنش در همان مجلس درس بودم، بنویسم تا اینکه متوجه شدم که نگاه امام در اثنا درس با اینکه به همه شاگردان طبق معمول یکنواخت و مساوی بود، نسبت به من بیشتر از دیگران است. با نگاه ممتد امام که گویای روشنی بر ادامه برنامه پیشینم بود شروع مجدد به نوشتن درس نمودم و به کارم ادامه دادم.
تقاضای اجازه
بعد از رحلت آیات عظام حکیم و شاهرودی (قدس سرهما) حضرت حجت الاسلام و المسلمین آقای احسانبخش نامه ای از رشت برایم به نجف ارسال داشت و در آن نامه درخواست نمود که به اتفاق حضرت حجت الاسلام والسلمین آقای خائفی، اجازه ای از حضرت امام برای حضرت آیت الله ضیأبری دریافت داریم تا ایشان همانند گذشته در رفع مشکلات مادی منطقه، مبسوط الید باشند.
اینجانب به دنبال درخواست مزبور در معیت حضرت آقای خائفی، خدمت امام در نجف در اندرونی شرفیاب شدیم و راجع به مخارج سنگین حضرت آقای ضیأبری چه در اداره و تنظیم حوزه علمیه و چه در رسیدگی به وضع مستضعفان و کمک به آنان در ابعاد مختلف بویژه در تهیه مسکن و چه در احداث مساجد و مدارس و ابنیه خیریه و سایر نیازهای مالی شهر بلکه استان، شرح مبسوطی خدمت آقا عرض کردیم و اجازه مورد نظر را از محضرشان درخواست نمودیم.
امام ضمن اینکه درخواست معروضی ما را اجابت فرمودند، با استعجاب تمام فرمودند: «ایشان احتیاجی به اجازه من ندارد».
لازم به تذکر است که استعجاب امام به مورد و به جا بود، زیرا درخواست چنین اجازه ای در ابتدای طلوع آیت الله ضیأبری نبود بلکه در زمانی صورت گرفت که ایشان نخست روحانی گیلان بودند و صیت آوازۀ ایشان به تمام بلاد رسیده بود و اثر وجودی و خدمتشان، کالنار علی المنار و الشمس فی رابعه النهار، مشهود عامه بود.
پس از آنکه چند روز از شرفیابی ما گذشت، دو ورقه از طرف آقا، به اینجانب و آقای خائفی تسلیم شد و آورنده آن اظهار داشت: آقا فرمودند انتخاب هر یک از دو ورقه با شما و آقای خائفی است.
توضیح آنکه دو ورقه مزبور همان اجازه مورد درخواستی ما بود.
نهایت یکی از طرف دفتر حضرت امام بنا به طریقه مألوفه (فان جناب العالم الخ) و با عنوان حجت الاسلام والمسلمین نگاشته شده بود که البته قرار بود پس از انتخاب ما به توشیح مبارک حضرت امام برسد و ورقه دومی، اجازه ای با خط مبارک آقا بود. نهایت ایشان اجازه را از باب تأدب به صورت نامه آنهم با عنوان آیت الله مرقوم فرموده بودند.
و ما همان دستخط مبارک را انتخاب کردیم و برای حضرت آقای ضیأبری فرستادیم و ذیلاً متن همان اجازه امام در اینجا درج می شود.
بسمه تعالی
خدمت حضرت مستطاب آیت الله آقای حاج سید محمود ضیأبری دامت برکاته. پس از اهدا تحیت و سلام از قرار مسموع مصارف حوزه علمیه رشت و دیگر مصارف جنابعالی سنگین است. لهذا جنابعالی مختارید که دو ثلث از سهم مبارک امام علیه الصلوه و السلام و سهم سادات عظام کثرالله نسلهم الشریف را که مؤمنین در حساب اینجانب خدمتتان می دهند، در مصارف حوزه و غیره برسانید و ثلث دیگر را برای اینجانب ارسال فرمایید برای حوزه های مهمه علمیه. از خداوند تعالی سلامت و سعادت جنابعالی و عظمت و عزت اسلام و مسلمین را خواستاریم.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته تاریخ ۲۲ محرم الحرام ۱۳۹۵ [مطابق ۱۵ بهمن ۱۳۵۳]
روح الله الموسوی الخمینی
روز شهادت مرحوم آیت الله حاج آقا مصطفی خمینی
روز نهم ذیقعده ۱۳۹۷ قمری روز شهادت مغفورله آیت الله حاج آقا مصطفی، فرزند برومند و با کفایت امام بود. فرزندی که می رفت پس از پدر زعامت و مرجعیت را به عهده گیرد.
در آن روز حوزه علمیه نجف و عالم اسلام برای فقد او، در غم و اندوه فرو رفت و گریه کرد و اشک ریخت. آری در فقد یک فقیه، اصولی، مفسر، حکیم، مجاهد فی سبیل الله ، عارف بالله و متخلق به اخلاق رسول الله . من هیچ وقت آن روز تلخ را با چند جریانی که ذیلاً ذکر می شود، از یاد نمی برم:
الف ـ بیت مرحوم آیت الله العظمی حکیم همانند سایرین در روز شهادت و قبل از حرکت جنازه، طبق معمول جهت تسلیت در منزل، خدمت امام رسیدند و اینجانب روبروی آقا به فاصله نزدیک نشسته بودم و با کمال شگفتی مشاهده کردم که امام قبل از هر چیز با یک روح مطمئن و آرامی، احوال حضرت آیت الله سید محمد باقر حکیم (رئیس فعلی مجلس اعلای عراق) را که در آن ایام در بغداد در زندان بعثی ها به سر می برد، از حضرت آقای سید محمد رضا حکیم جویا شدند.
ب ـ روز شهادت حاج آقا مصطفی، مصادف با روزی بود که جنازه آیت الله زاده مغفورله، میرزا علی آقا نائینی فرزند آیت الله العظمی میرزا محمد حسین نائینی را از ایران به نجف آورده بودند.
فرزند مرحوم آیت الله میرزا علی آقا نائینی در نجف به من می گفت: پس از انجام مراسم تشییع و تدفین والدم برای عرض تسلیت، همان روز فوت حاج آقا مصطفی، خدمت امام در منزلشان شرفیاب شدم؛ ولی قبل از آنکه من به معظم له تسلیت عرض کنم امام به من تسلیت داد. آری تفقد و همدردی امام با دیگران در روز مصیبت آنهم با عظمت حادثه گواه صادق و دلیل بارز بر ضبط نفس و قدرت تسلیم به حق، علاقه اجتماعی، انسان دوستی و غیرنگری ایشان است.
ج ـ جریانی که ذیلاً ذکر می شود خودم شخصاً آن را مشاهده نکردم؛ ولی از پیرمرد متدین و صادق القولی به نام شیخ جمال که در شارع الرسول (خیابان رسول) تقریباً جنب منزل امام مغازه ادوات و لوازم برقی برداشت، نقل می کنم که آقا شیخ جمال در نجف تعریف می کرد: مکرراً مشاهده می کردم که آقا در تشییع جنازه بعضی از شخصیتهای بزرگ که شرکت می کردند، فقط تا نزدیک صحن مطهر می آمدند و قبل از ورود به صحن امیرالمؤمنین(ع) به منزل مراجعت می فرمودند. اتفاقاً در روز فوت حاج آقا مصطفی در این موضوع دقیق شدم و با کمال تعجب مشاهده کردم که حتی در همان روز همین برنامه نیز تکرار شد و امام عزیز از دست رفته اش را تا درب صحن تشییع کرد و سپس به منزل مراجعت فرمود.
د ـ در روز شهادت قبل از حمل جسد مطهر به کربلا، حوزه علمیه طبق معمول برای تسلیت در منزل، خدمت امام رسیدند و زنان برای عرض تسلیت به عائله محترم امام در منزل حاج آقا مصطفی گرد آمدند.
پس از آنکه جنازه توسط جمع کثیری از طلاب حوزه به کربلا حمل شد تا پس از غسل و طواف و زیارت به نجف عودت داده شود، حضرت امام برای تسکین بیت شریفشان به منزل حاج آقا مصطفی تشریف بردند.
لحظه ورود آقا به منزل عزیز از دست رفته اش، واقعاً لحظۀ بسیار غم انگیز ولی حساس و آموزنده ای بود که می تواند بیانگر ظرفیت، وسعت افق فکر، میزان روح مبارزه، صبر و پایمردی، قدرت ایمان و اخلاص و خلاصه مبین شخصیت والای امام در ابعاد مختلف باشد.
متعلقین ما که در آنجا حضور داشتند و از نزدیک کاملاً شاهد صحنه بودند، می گفتند: همین که امام وارد منزل حاج آقا مصطفی شدند و عائله محترم حاج آقا مصطفی چشمشان به آقا افتاد، با شیون و گریه به طرف ایشان رفتند و آقا را در آغوش گرفتند.
امام در حالی که دست نوازش به سر و روی آنان می کشیدند، بدواً به شدت بغض کردند و خواستند گریه کنند؛ ولی خویشتن داری فرمودند.
آری دل سوخت؛ ولی چشم گریه نکرد تا دشمن با گریه امام به شکست اسلام نخندد.
سپس امام به اتاقی که خانم در آنجا بودند، وارد شدند و زنان بیگانه به احترام ورود آقا، اتاق را ترک کردند و در آنجا امام عائله داغدیده اش را دلداری و تسلیت دادند و بنا به نقل، در پاسخ درخواست خانم که فرموده بود: آقا به من یاد بدهید که چکار کنم و چگونه تسکین پیدا کنم؟ امام چند بار فرمودند: «مثل من صبر کن». سپس امام بعد از توقف نسبتاً کوتاهی برای نماز ظهرین به مسجد تشریف بردند.
در سایه فقه، مبارزه کنید
روزی امام ضمن توصیه و تأکید نسبت به فراگیری فقه فرمودند: «در سایه فقه مبارزه کنید».
آری مبارزه و جهاد، یک وظیفه است و انجام هر وظیفه مبتنی بر تشخیص و شناخت آن وظیفه است و فقه می تواند آگاهیهای لازم را از طهارت تا دیات بدهد و خط صحیح و درست را به انسان ارائه نماید و وظایف شخص را در ابعاد مختلف حتی برای رفتن به دستشویی هم مشخص کند.
عمل بدون فقه به عبارت دیگر عمل بدون شناخت و آگاهی چه بسا سقوط را به دنبال داشته باشد. امیرالمؤمنین(ع) می فرماید: دو طائفه اند که خود و دیگران را به هلاکت می اندازند. از جمله عالمی است که در مقام اصلاح نفس و خویشتن سازی نیست و نیز کسی که می خواهد خود را بسازد؛ ولی راه خودسازی را نمی داند گمشده خوارج، اصلاح نفس بود؛ ولی بر اثر عدم شناخت صحیح، قربه الی الله به جنگ امام زمان یعنی حضرت امیرالمؤمنین(ع) برآمدند و لذا علی(ع) درباره آنان می فرماید:
لاتقتلوا الخوارج من بعدی فانه لیس مَنْ طلب الباطل فادرکه کمَنْ طلب الحق فاخطاهُ.
رفقای معاویه غیر از این گروه می باشند، زیرا آنان از روز نخست به دنبال باطلی مانند معاویه رفتند و متأسفانه به هدف شوم خود رسیدند؛ ولی خوارج از همان بدو امر جویای حق بودند، اما بر اثر عدم فرهنگ صحیح به جای کعبه راه ترکستان را پیمودند.
و یا در روایت از امام جعفر صادق(ع) آمده است:
العامل علی غیر بصیره، کالسائر علی غیرالطریق، لایزیده سرعته السیر الا بعداً.
یعنی کسی که عملی را از روی بصیرت و آگاهی انجام نمی دهد، همانند کسی است که برای وصول به مقصد، برخلاف جهت حرکت می کند که سرعت سیرش جز آنکه او را از مقصد دورتر کند، نتیجه دیگری ندارد.
نمونه ای از دست خطّ حجه الاسلام و المسلمین
مجتبی رودباری
______________
۱٫ ۵ / ۲ یا ۲ ساعت بعد از غروب آفتاب
۲٫ آری علمای مسئول و بارع در ادوار گذشته نه می توانستند با قطع ارتباط و کناره گیری نسبت به تعدیات حکومتهای جور بر مردم، طبق تعالیم اسلام مکنوف الایدی و بی تفاوت باشند و نه از قدرت آنچنانی برخوردار بودند تا در همه جا نافذ الکلمه و مبسوط الید باشند، بویژه آنکه مردم در سطحی از فرهنگ و آگاهی نبودند تا به ندای حق طلبانه آنان، لبیک بگویند و نه ورع و تقوای آنان اجازه می داد که هدف اصلی ارتباط را در دعاگویی محض خلاصه کنند و در ارتباط ذوب شوند و نه اکثر آنان از نظر فقهی وظیفه خود را در تشکیل حکومت می دانستند. از این رو آنان چاره منحصر به فردِ خدمت به اسلام و مسلمین را در ارتباط می دانستند تا وقتی که حکومتها علیه اسلام، شمشیر نکشند و رو در روی اسلام نباشند.
منبع: کتاب صحیفه دل، ج۱: مطالب و خاطرات مکتوب از شاگردان حضرت امام خمینی (س)، با همکاری: مرتضی طاهری و اصغر میرشکاری و حمید بصیرت منش، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)، تهران، سوم، ۱۳۸۵، ص۷۹ـ۹۷، ۱۸۱٫