مقام معظم رهبری: در طول تاریخ، رنگ های گوناگون بر سیاست این کشور پهناور سایه افکند؛ اما رنگ ثابت مردم گیلان، رنگ ایمان بود.
پنج شنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳ - Thursday 28 Mar 2024
محتوا
ابراهیم پورداود و باستان گرائی در تاریخ معاصر

ابراهیم پورداود و باستان گرائی در تاریخ معاصر

مهدی کلهر
دیوان اشعار پورداود همه ستایش از باستان گرایی است و او در همه جا حسرت گذشته ها را دارد و بر عرب های مسلمان می تازد که ایـران سـاسانی را مورد حمله قرار داده اند. نوک تیز حمله اش متوجه اسلام است که عربها مـسلمان بـودند و هـدفشان گسترش اسلام.

جمعه 6 جولای 2018 - 22:34

 

مهدی کلهر

 

[ولادت و تحصیلات]

میرزا ابراهیم خان فرزند حاجی داود،که بعدها لقب پورداود برای خویش برگزید، در زمستان سال ۱۲۶۴ هجری شمسی (جمادی الاول سـال ۱۳۰۳ هـجری قـمری) در شهر رشت قدم به جهان هـستی گـذاشت. پدرش مـالک و تاجر و مادرش از خاندان مجتهدین خمام-در نزدیکی رشت-بودند. تحصیلاتش را به رسم زمانه در مکتب خانه آغاز کرد و اندکی فارسی و عربی آموخت و در مدرسهء حـاجی مـیرزا حـسن رشت با کسوت طلبگی آن را ادامه داد.

پورداود از این ایام بـا حـسرت یاد می کند. نوشتهء او، سالها بعد، در زندگینامه ای کوتاه گواه این مطلب و از سوئی طرز فکر و تلقی او از آموزش زبان عربی -و شاید نـهایتا اسـلام-اسـت. او چنین می نویسد:

در اینجاست که بهترین وقت تحصیل من به رایگان از دسـت رفت و سالهای گرانمایهء جوانی در سر هیچ باخته شد. جامع المقدمات و الفیهء ابن مالک و مغنی البیب و مطول و اینگونه نوشته ها در صرف و نـحو و بـیان عـربی چه خویشاوندی و پیوندی با زبان بومی و مادری یک جوان ایرانی دارد؟ این اسـت کـه اینک به سود جوانان میهن مان و بزیان خود، اقرار می کنم که روزگار گرنبهای آغاز جوانی را بیوده از دست دادم و از آن قـال و قـیل چـیزی که بکار آید نیندوختم. آری عربی بدرد جوانان ما نمیخورد و باید از برنامهء مـا زدوده شـود،گـو اینکه مشتی متعصب خروش بردارند،اینانی که در دل و مغز تنگ و تاریکشان سخنان درست و راست نـگنجد و رسـتگاری فـرزندان این مرز و بوم کهنسال را نخواهند.[۱]

پورداود تا بیست سالگی را در رشت می گذراند و در همین مدرسهء طلاب اسـت کـه دوستان با آگاهی از ذوق ادبی او تخلص «لسان» را برایش انتخاب می کنند و این نتیجهء ذوق آزمائیهائی اسـت کـه مـاحصلش را بعدها از بین می برد؛ چرا که اشعار این دورهء زندگی او، به ویژه مرثیه هائی که در رثای شـهدای کـربلا گفته است، با چگونگی برخوردش با اسلام و تشیع تطبیق نمی کند. بهانه اش این اسـت کـه: «چـون اشعار رشت بیشتر در ماتم و سوگواری بود نخواستم که از قرأت آنها در این دیوان دل کسی شکسته شـود و سـیل اشک از دیدگان مردم جاری نموده واقعه طوفان نوح را تجدید کنم. …»

سال ۱۲۸۴ شـمسی بـرای پورداود آغـاز حرکتی است که تا پایان عمرش می پاید؛ او در این سال«به آرزوی حکیم باشی شدن» عازم تهران مـی شود و دو سـالی را در مـجلس درس میرزا محمد حسن خان سلطان الفلاسفه،طب قدیم می آموزد.از سوئی شـرایط زمـانه به گونه ای است که طلبهء شهرستانی دیروز را-با تمام جاه طلبی هایش-درسهائی این چنین قانع نمی سازد. او در جستجوی چیزهای دیـگری اسـت. نهضت مشروطیت آغاز شده است و همه درگرماگرم آن شور و غوغائی دارند؛ پورداود هم بـه این گوشه و آن گوشه سرمی کشد و عاقبت ماجراجویانه تصمیم به خروج از ایـران مـی گیرد؛ بـدون اجازه پدر -که سنت دیرپای جامعه است-از طـریق غـرب ایران و بغداد و سوریه راهی لبنان می شود و در مدرسهء لائیک-غیرمذهبی-بیروت به تحصیل می پردازد.

دورهء اقـامت در بیروت میرزا ابراهیم را گرفتار غـم غـربت و دوری از خانواده مـی کند؛ کـه مـعمولا هر جوانی که برای اولین بار از یـار و دیـار دور می شود، مبتلای به آن است. او در بیروت اشعار وطنی می سراید-بنابه گفته خودش اغـلب آنـها را نیز از بین برده است-و در همین دوران اسـت که با کتاب دسـاتیر آشنا مـی شود و بـه زعم خود، آن را گنجینه ای می یابد و شیفته وار به بیماری پارسی سره نویسی مبتلا می شود-که مـطابق مـد زمانه است-و خود را پورداود می خواند در حـالی کـه بـرادران و بقیه افراد خـانواده اش نـام فامیل داودزاده را برمی گزینند. میرزا ابـراهیم کـه اینک ابراهیم خان پورداود شده است در جستجوی لغات جدید پارسی به مکاتبه با زردشتیان کـرمان آغـاز می کند و این شروع راهی است او کـه تـا آخریم مـنزل زنـگانیش پیـمود؛ راهی که در آن رو به سـوی گذشته های باستانی داشت و به سوی آینده، که سرنوشت مردم میهنش در آن رقم می خورد؛ و نه تنها فروشکوهی نـداشت کـه منجلابی بود از فلاکت فقر و بی سوادی و… تـا جـائی کـه رضـاخانها آمـدند و گرده خم شده مان سـوار شـدند و آنچه می خواستند فرمان دادند.

«دژهوخت» عنوان قصیده ای است که پورداود در مارس ۱۹۱۰ ربیع الاول ۱۳۲۸ سروده است. در این قصیده او اشـاراتی دارد بـه حـضور ادیان سه گانه یهود، مسیحیت و اسلام و تعارضی کـه در مـیان پیـروان فـرق مـختلف در بـیت-المقدس وجود دارد. آخرین بیت این قصیده گواه اعتقاد پورداود است:[۲]

زین سه گانه طارم و کاخ (پور) می گزید یکی          ار نبود وی را دل کان مهر و آتشگاه

و چنین است که حاجی زادهء اهل رشت دل بـه کیش ایرانیان باستان بسته و علائقی جدید یافته. طلبه دیروز از آئین پدران خویش بریده و تحت تأثیر تبلیغات باستان ستایانه و زرتشتی گرایی دل به آتشگاه بسته است. در هیچ یک از زندگینامه های پورداود صراحتا از تغییر دین او یادی نشده است و حـتی بـعضی در رفت و آمدهای او منطقه عراق به زیارت اماکن متبرکه نیز فرستاده اندش -البته فقط در نوشته ها -تا مخالفتی علیه او در جامعه اسلامی ایران برنیانگیزند.

باید توجه داشت که در این سالها زرتشتیان ایران با یـاری گـستردهء پارسیان هند و حامیانشان انگلیسیها دست به تبلیغات وسیعی در زمینه دین زرتشتی و نیز ایران باستان زده و جوانانی را که از فرهنگ سنتی و عوامانه دلزده شده بودند، جذب مـی کردند. اغـلب این جوانان در برخورد مستقیم بـا تـمدن غرب و مقایسه آن با اوضاع ایران آن روز، به سادگی تحت تأثیر قرار می گرفتند.عوامل پنهانی با سودجستن از چهره های مشخص و مشهور فرهنگی و رنگ و لعاب زدن به چهرهء تاریخی،مـذهبی بـاستان خلائی را که در اذهان روشـنفکران وارداتـی به وجود می آمد پرمی کردند و از آنان نیروهائی می ساختند که رایگان و فداکار در خدمت فرهنگ باستانی قرار می گرفتند و خود عاملی می شدند برای جذب نیروهای بیشتر،این تسلسل روبه گذشته ها تا جائی ادامه یافت کـه زرتـشی گرایی مد روز شد و …

ارباب کیخسرو شاهرخ نماینده زرتشتیان ایران در مجلس شورای ملی از دورهء دوم تا یازدهم در خاطرات خود آنجا که از چاپ و توزیع رایگان !!کتابهایش -آئین مزدیسنی در ۱۲۸۶ شمسی، سه هزار جلد و چاپ دوم آن در ۱۳۰۰، چـهار هـزار جلد، فـروغ مزدیسنی چاپ اول سه هزار و پانصد جلد در ۱۲۸۷ شمسی و چاپ دوم چهار هزار و پانصد جاد در ۱۲۹۹-یاد می کند، چنین مـی نویسد:

این کتب طوری تأثیرات بخشید که از طرف اغلب آقایان علماء اسـلام تـقرظات مـتحسن رسید. آقای پورداود که خدماتی بزرگ در ترجمه کتب زرتشتی کرده روزی در برلن به من می فرمود که آنچه او را واردار به تـعقیب کـیش زرتشتی و موفقیت به کسب اطلاعات جامع پیدا کرده است [؟] فروغ و آئینه تألیفاتی من بوده… [۳]

او اضـافه مـی کند کـه با انتشار این کتب«ولوله غریبی نسبت به کیش باستانی زرتشتی»پیدا شده و مسلمانان نسبت بـه آئین زرتشت حسن ظن یافته اند!!

پورداود در مدت تحصیل در مدرسه لائیک بیروت با زبان و ادبـیات فرانسه آشنا شد و در سـال ۱۳۲۸ هـجری قمری پس از بازگشت به ایران و دیداری از خانواده اش با «انبانی از لغات دساتیری و به اصطلاح پارسی» راهی پاریس شد و پس از گذران یک دورهء مقدماتی یک سال و نیمه در رشتهء حقوق دانشگاه این شهر به تـحصیل پرداخت.در پاریس با کمک یکی از یارانش روزنامه کوچکی با چاپ ژلاتینی راه انداخت و برآن نام «دُهل» نهاد. پورداود از این طریق «ارزشهای واژه های دساتیر را با هیاهوی دهل به گوش این و آن» می رساند و «چه پنهان گـاهی اشـعار خود را هم با آن لغات زینت» می داد «و هیچ روزنامه در انتشار آنها دریغ نداشت.»[۴]

رؤیای دساتیری پورداود توسط میرزا محمد قزوینی، در پاریس، درهم شکسته می شود و پی به تقلب نویسندهء گمنام این کتاب مجعول مـی برد. او در مـورد این دوران چنین می نویسد:

در پاریس حقوق میآموختم اما دلم چندان با آن نبود،گاهی کتابی دربارهء ایرانباستان جسته و می خواندم، بسا در اینجا و آنجا بنام دساتیر برمی خوردم، برخی از خاورشناسان در سر سخن از دین و زبـانهای کـهن ایران دشنامی به دساتیر داده گذشتند و برخی دیگر بیشتر بآن پرداخته نوشتند که این نامه سراسر ساختگی است و نه مطلبش با دین زرتشتی سازشی دارد و نه زبانش با زبانهای باستان پیـوستگی.[۵]

جـنگ جـهانی اول اوضاع را در کشورهای اروپائی درهم می ریزد و فـرانسه کـه در خـط مقدم درگیر است شرایطی نابسامان می یابد. پورداود شش ماه پس از آغاز جنگ پاریس را ترک می گوید و راهی برلین می شود. برلین پایتخت امپراتوری ژرمـنی در ایـن شـرایط قبله گاه ناسیونالیستهای وطنی است که مجله کاوه را مـنتشر مـی کنند و به کندوکاو در دوران کورش و داریوش می پردازند. آلمان در این زمان تحت رهبری ویلهلم دوم سراپا مسلح شده و بازمانده های قدرت دوران بیسمارک را مـزمزه مـی کند و بـا تبلیغات وسیع ناسیونالیستی،با تکیه بر ریشه های قومی نژاد ژرنـم به جنگی دست زده است که آرزوی فتح و پیروزی در آن را دارد.[۶]

اولین سفر پورداود به برلین چندی نپائید و عازم ایران گشت اما در بـغداد مـتوقف شـد و روزنامه ای به نام «رستخیز» به راه انداخت. در این زمان بغداد و عراق هـنوز تـحت سلطه امپراتوری عثمانی بود که در جنگ جهت آلمان را گرفته و علیه نیروهای انگلیسی در منطقه می جنگید. چون قوای بـریتانیا وارد کـوت-العـماره شد،پورداود شتابان از طریق بیابان راه ایران را در پیش گرفت و در کرمانشاه آرام گرفت. اقامت درایـن شـهر نـیز پس از ورود قوای روسها[۷] برایش غیر قابل تحمل گشت و به سوی قصرشیرین بار سفر بست. در آن روزهـا، نـیروهای انگلیسی از کوت العماره عقب نشینی کرده بودند و پورداود فرصتی یافت تا به بغداد بازگردد. او تصمیم به راه انداختن دوبـاره رستخیز داشت که ترکها این بار اجازه ندادند. پورداود مدعی شده است که چون از اتـحاد اسـلامی مـورد نظر ترکها که به زعم او دام تزویری پیش نبوده طرفداری نکرده و نخواسته آن را تبلیغ کـند اجـازه انتشار دوباره رستخیز را به او نداده اند.

پورداود مجددا عازم برلین شد و این بار تا سال ۱۳۰۲ هـجری شـمسی را در ایـن شهر گذارند. در طول این مدت او به مطالعه پیرامون ایران باستان پرداخت و منابع اولیهء کتابها و مقالات بـعدی خـویش را فراهم آورد. او در این سال به یران بازگشت و پس از دو سال از طریق بصره راهی هـندوستان شـد. در ایـن سفر زن و یگانه فرزندش او را همراهی می کردند. (مهرماه ۱۳۰۴)

پورداود در هندوستان به تفسیر اوستا پرداخت و در همانجا با کـمک پارسـیان هـند به چاپ چند کتاب خویش دست زد. پورداود در آنجا مورد استقبال زرتشتیان قرار گرفت، بـرایش مـجلسها آراستند، حلقه های گل به گردنش آویختند و سخنرانیها برایش ترتیب دادند.

در سال ۱۳۰۷ او به آلمان بازگشت و به مطالعات خـویش ادامـه داد .چهار سال بعد آن هنگام که تاگور شاعر معروف هندی به دعوت دولت وقـت بـه ایران آمده و خواستار انتخاب استادی برای تـدریس فـرهنگ ایـران در دانشگاه «ویسوبهارتی» شده بود. پورداود به این مـنظور انـتخاب و ازآلمان عازم هند شد. در فروردین ۱۳۱۳ او از بمبئی به آلمان بازگشت و تا سال ۱۳۱۷[۸] در آنجا بـود. در ایـن سال سفرهای دور و دراز او تقریبا به پایـان رسـید و به ایـران بـازگشت و بـه عنوان استاد در دانشگاه تهران به تدریس حـقوق در ایـران باستان و اوستا و فرهنگ و پارسی باستان پرداخت. از این پس پورداود بیشتر در ایران اقامت داشت و تنها مدتی کـوتاه بـرای شرکت و کنگره های خاورشناسی به مسکو و دهـلی سفر کرد و سفری نـیز بـرای بازدید از دانشگاههای هندوستان داشت.

دانـشگاه تـهران شصتمین سال تولد او را در ۱۳۲۴ جشن گرفت و دکتر محمد معین که به قول ایرج افشار شـاگرد مـکتب پورداود بود یادنامه ای مفصل به این مـناسبت مـنتشر کـرد. پورداود در سال ۱۳۴۳ با عـنوان اسـتاد ممتاز دانشگاه باز-نـشسته شـد و در بیست و ششم آبان سال ۱۳۴۷ از دنیا رفت.

آثار پورداود عبارت است از: ترجمه گاتها با متن اوسـتا در دو بـخش- یشتها در دو جلد با متن اوستایی- یـادداشتهای گـاتها- ویسپرد (بـخشی از اوسـتا) – ایـرانشاه (تاریخچه مهاجرت زرتشتیان بـه هند)- خرمشاه (گفتارهائی دربارهء آئین، کارنامه و زبان ایران باستان)- سوشیانس (موعود زرتشت)- گفت و شنود پارسی (کـتابی بـرای دبیرستانهای هند)- مجموعه فرهنگ ایران بـاستان (شـامل گـفتارهائی دربـارهء مـوضوعات مختلف در ایران باستان)- هـرمزدنامه- آنـاهیتا (شامل پنجاه گفتار پورداود)- بیژن و منیژه و فریدون (دو داستان منتخب شاهنامه) – و پوراندخت نامه (دیوان اشعار او).

پورداود با بهره گیری از منابعی کـه تـحقیقات بـاستان‌شناسان فراهم کرده بود به تحقیق می پرداخت؛ ایـن بـاستانشناسان هـمچون «وولف، مـترجم شـاهنامه» و «گـلدزیهر» و «هرتسفلد» اغلب صهیونیست‌هائی بودند که برای زنده کردن بادیگاریهای گذشته ایسین سرزمین خود را به آب و آتش می زدند و جالب‌تر از همه علاقه کنسرسیوم نفت ایران است که چون دایـه دلسوزتر از مادر به فکر زنده کردن ادبیات و اسطوره های ایرانی است و به جناب پورداود در ازای پرداخت ماهی دوازده هزار تومان-آن هم به پول آن روز- سفارش چاپ داستانهای شاهنامه را می دهد. داستانهای بیژن و منیژه و فریدون از آن جمله اسـت. پورداود در خـط باستان ستایی وابسته خویش تا جایی پیش می رود که اشعاری را که فردوسی در مورد علائق مذهبی خود در شاهنامه سروده است الحاقی می داند و فردوسی را یک معتقد به آئین زرتشتی به شمار می آورد.[۹]

مـرگ پورداود بـا بوق و کرنای بسیار همراه می شود، مراسمی که در مسجد سپهسالار به دستور به دستور محمد رضا شاه می گیرند سرپوشی است برای ظاهر فریبی وگـرنه مـراسم تالار ایرج و یا مجلس یـادبود در هـند آئین زرتشتی است و طبیعی است که برای کسی که دلش کان مهر و آتشگاه است این چنین مراسمی ترتیب یابد.

[بررسی اشعار]

پیش از آنکه به بررسی چند شـعر پورداود بـپردازیم یادآوری این نکته را لازم مـی دانیم که او سمبلی بود برای بسیاری از جوانان نسل بعد از خودش و چراغ راهنمائی که تبیین کننده خط ضداسلام و حرکت پوششی استعمار فرهنگی است. اینان دانسته و گاهی نادانسته به کمک آنانی برخاسته بـودند کـه می کوشیدند با ایجاد نفاق و شک در دینی که سیزده قرن عامل پیوند و همبستگی ملتی-یا ملتهائی-بود باورها را بشکنند و چیزی را جایگزین آن کنند که از نظر زمان مرده و پوسیده بود.شناخت گذشته بـرای عـبرت آینده امـری است لازم، اما برگرداندن زمان و امروز را از فراز چندین قرن با گذشته پیوند زدن و فاصله ها را به عمد فراموش کردن غـیر ممکن است و چنین بود که حاصل آن همه تلاش پورداودها چـون حـبابی تـرکید و حتی اثری هم برجای نگذاشت.

دیوان پورداود همه باستان ستایی است. او در همه جا حسرت گذشته ها را دارد و بر عربها می تازد که ایـران سـاسانی را مورد حمله قرار داده اند.نوک تیز حمله اش متوجه اسلام است که عربها مـسلمان بـودند و هـدفشان گسترش اسلام. او فراموش می کند یا می خواهد که فراموش کند که نیروهای محدود مسلمانان جز بـا حمایت و پذیرش مردم ایران به سادگی نمی توانستند امپراتوری ساسانی را با آن سرعت به تـصرف درآورند. میرزا محمد قـزوینی در مـورد افکار پورداود چنین می نویسد:

و دیگر از فضلای مقیم برلن در آن ایام دوست قدیمی من آقای میرزا ابراهیم پورداود از شعرای مستعد عصر حاضر با طرزی بدیع و اسلوبی غریب متمایل به فارسی خالص که تعصب مـخصوصی بر ضدنژاد عرب و زبان عرب و هرچه به عرب است دارند.[۱۰]

این تعصب چندان بی دلیل نیست و به وابستگیها و ارتباطاتی برمی گردد که به اشاره ای از آن گذشتیم.

پورداود در مقدمه دیوانش-پوراندخت نامه-اشاره ای دارد به تغییر الفبای فـارسی و تـأکیدی که الفبای زند(دین دبیره)بهترین الفبائی است که می توان به جای الفبای عربی به کار برد و اشاراتی هم به مبدأ تاریخ-آنهم پس از آنکه در یازدهم فرودین ۱۳۰۴ تاریخ شمسی با نام ماههای فـارسی بـه دستور مجلس و حاکمان وقت رایج شده است-که سال فتح بابل به دست کورش مناسب ترین مبدأ تاریخ است . شاید به این علت که در تورات نیز از آن یاد شده و می دانیم که کـورش بـا شکست نبونید آخرین پادشاه بابل یهودیان اسیر را آزاد کرد و این روز در تاریخ یهود هنوز هم جشن گرفته می شود.

و اینک ابیاتی از اشعار پورداود که به صورت پراکنده از دیوانش انتخاب شده و مشتی است نـمونه خـروار:

فـر و پیرورزی ما ملت پیداست هـنوز          کـیش زرتـشت زآتشکده برجاست هنوز

تخت دارای بلند اختر بر پاست هنوز           طاق کسری به لب دجله هویداست هنوز

ماند آن ملک کزو ماند بـه جا نـام و نـشان

جور و بیداد فراوان و فزون دید این ملک           سـتم و کـینهء اسکندر دون دید این ملک

دشت و هامون ز عرب غرقه به خون دید این ملک          ظلم چنگیز ز اندازه برون دید ایـن مـلک

گـنبد و کاخش ز آسیب نلرزید ارکان

***

این کشور ساسان است این خـاک نیاکان است          این بیشه شیران است نام است ورا ایران

ما قوم سرافرازیم از قدمت خود نازیم           این عز و سـرافرازی هـرگز نـشود پنهان

جاوید به جا ماند این کشور و این ملت          تا هور بـود رخـشان تا چرخ بود گردان

***

بیش از این مپسند ننگ خویشتن           زنده کن نام نیاکان یللی

یاد آر از داریـوش و اردشـیر          زان هـمایون روزگاران یللی

پور طهمورث بدر زنجیر را           بند با آن خیل دیوان یللی

***

ایـن خـاک انـدر باساتن آزاد بوده است و جوان           از زور بازوی ایرانیان ایرانیان

آرید یاد آن روز را آن لشگر پیروز را           یادی هـم از شـاهنشهان ایـرانیان ایرانیان

و به عنوان حسن ختام این مقال چند بیتی از قصیده ای «اندر سپری شدن روزگار شهریاری آل قـاجار»کـه گوئی پورداود آنکه آمد خودی بود و آنکه رفت بیگانه:

سردار سپه خانه ز بیگانه بـپرداخت           ایـن پور وطـن مادر ماتمزده بنواخت

مردانه بکوشید و به هر سوی همی تاخت           شاه قجر از کرسی طاوس برانداخت

آئیـن نـوآورده و ره و رسم دگر ساخت           بادش به جهان هرمز دادار نگهدار

 

 

 

—————

زیـر نویس ها:

[۱] . مجله راهنمای کتاب، شـماره، صـفحات ۷۶۶-۷۶۵، زندگی و آثار پورداود به قلم خودش.

[۲] . پوراندخت نامه، دیوان اشعار پورداود، چاپ ۱۳۰۶ شمسی، بمبئی، صفحه ۲۵٫

[۳] . یادداشتهای کیخسرو شاهرخ، به کوشش و زیر نویس سرتیپ جهانگیر اشیدری، ۱۳۵۵، صفحه ۳۸٫

[۴] . جـملات داخـل گیومه از پورداود است به نـقل از کـتاب فرهنگ ایران باستان، بخش نخست، از مجموعه انتشارات دانشگاه تهران، چاپ دوم، ۱۳۵۵٫

[۵] . فرهنگ ایران باستان، بالا.

[۶] . دوران صدر اعظمی بیسمارک آغاز وحدت آلمان است. این کشور به دنبال پیروزی بر فرانسه در نبرد سدان-۱۸۷۰ میلادی-و شـکست نـاپلئون سوم با سرعت به سوی توسعه اقتصادی و صنعتی گام برمی دارد.امپراتور در رأس شاهزاده نشینهای چندگانه به حکومکت و پارلمانهای خودمختار داخلی قرار دارد و اشرافیت نظامی در آرزوی گسترش اقتدار خویش به جنگی پیروزمند می اندیشند تا برق کـلاه خودهای نـوک تیز سـربازان ژرمنی چشم مردم اروپا را خیره کند.به ایت ترتیب نیمهء اول قرن بیستم حکومت آلمان متکی بر سیستمی نـظامی -میلیتاریستی-است و گرچه با حکومت فاشیستی هیتلر تفاوتهای عمده دارد اما تـفاخرات نـژادی و قـومی در آن انگیزه های جنگ طلبی است .ناسیونالیسم جدید و نوپای آلمان و تبلیغات گستردهء آن عامل جذب بسیاری از ایرانیان واخورده از شرایط زمانه اسـت کـه سر در کتابخانه ها فرو برده و از آنچه بوده ایم-اند-سخن می گویند تا آنچه را که هـستند فـراموش کـنند و یا ندیده بگیرند.از این گروه تقی زاده و پورداود سرشناس ترین ها هستند.

[۷] . حمله روسها به کرمانشاه در شرایطی است کـه مهاجرین سیاسی دوره احمد شاه در این شهر مستقر شده اند و دولت موقت به ریاست نظام السلطنه مـافی و شرکت مدرس و چند تـن دیـگر تشکیل داده اند و با ورود روسها این گروه نیز به قصر شیرین عقب نشسته و راهی استانبول می شوند.

[۸] . پورداود خود می نویسد که در آغاز سال ۱۳۱۷ خورشیدی به تهران آمدم .اما در یادنامه هوخت بازگشت او در ششم اردیبهشت ۱۳۱۸ آمـده است.

[۹] . در گفتگوئی با آقای مهرداد اوستا شاعر معاصر که شاگرد پورداود بوده اند بر این مطالب تأکید شد. ایشان وابستگی پورداود را به صهیونیسم بین المللی و خط حرکتی مطالعات او در جهت کنار گذاشتن اسلام و جایگزینی دین زرتـشتی بـه عنوان دینی ایرانی را مورد تأیید قرار دادند.

[۱۰] . نقل از بیست مقاله قزوینی، چاپ بمبئی، صفحه ۱۶٫

 

 

 

منبع: نقل از مقاله «بخش فرهنگی هنری: باستان گرائی در تاریخ معاصر»، مهدی کلهر، فصلنامه یاد، ش۱۲، پاییز ۱۳۶۷، ص۱۵۴-۱۶۴٫ با تصرف

ارسال دیدگاه

enemad-logo