مقام معظم رهبری: در طول تاریخ، رنگ های گوناگون بر سیاست این کشور پهناور سایه افکند؛ اما رنگ ثابت مردم گیلان، رنگ ایمان بود.
جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳ - Friday 29 Mar 2024
محتوا
تصرّف مسجدالحرام در سال ۱۳۵۸ شمسی

تصرّف مسجدالحرام در سال ۱۳۵۸ شمسی

آیت الله محمدعلی فیض گیلانی
افراد مسلّح که پیرامون این مهدی ایستاده بودند ، یکا یک به حضورش می رسیدند و با او دست می دادند و او هم سخنانی در گوش هریک می گفت و سپس با دست ، به سمتی از مسجد الحرام اشاره می کرد و آن فرد مسلّح ، به آن سمت می رفت . از مطالب درگوشیِ آنان چیزی دستگیرم نشد ولی پیدا بود با دست دادن خود با او بیعت می کردند و او هم در حق ایشان دعا می کرد و به نقطه ای از مسجدالحرام مأموریت می داد.

یکشنبه 19 سپتامبر 2021 - 00:58

آیت الله محمدعلی فیض گیلانی

 

 

اشاره: در مقاله زیر، مرحوم آیت الله فیض گیلانی که از شاهدان یک واقعه تاریخی و نادر یعنی عیان شدن یک مدعی مهدویت در کنار خانه خدا در مکه در اواخر آبان و آذر ۱۳۵۸ شمسی است که با پیروانش مدتی به صورت مسلحانه کنترل خانه خدا را به دست گرفتند و زوار را به خودشان دعوت کردند. دولت عربستان عرضه بیرون کردن آنها را نداشت و بعد از مدتها، دست به دامن دولت فرانسه شد و کماندوهای فرانسوی خانه خدا را به رگبار مسلسل بسته و آن آستان الهی و حرم امن الهی را هتک حرمت کردند. مرحوم آیت الله فیض گیلانی از معدود ایرانیان این دعوت و مدعیان مهدویت بود و مشاهداتش از آن واقعه را در قالب این مقاله درج کرده است. ایشان ابتدا یک مقدمه درباره مجموعه مهدیان دروغین در طول تاریخ درج کرده و سپس سراغ مشاهداتش از این واقعه رفته است. این واقعه چند روز بعد از پایان مراسم حج تمتع در ذی الحجه ۱۳۹۹ قمری، واقع شد. در تیتر و متن این مقاله، تاریخ قمری واقعه، به درستی درج شده ولی در تطبیق شمسی دچار اشتباه شده اند و سال ۱۳۴۹ شمسی را به عنوان سال واقعه درج کرده اند. رنگ ایمان، در چند جا از متن و تیتر که اشتباه شده بود، تصحیح کرد. در آن سال، اول ذی الحجه ۱۳۹۹ قمری مطابق با اول آبان ۱۳۵۸ شمسی بود. گفتنی است آیت الله فیض در متن نوشته که «چون محرم ۱۴۰۰ق نزدیک و جریان رأی گیری برای جمهوری اسلامی در پیش بود، از سرپرستی اجازه گرفتیم که زودتر به ایران برگردیم» که اشاره ایشان به همه‌پرسی برای تصویب نهایی قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران در روزهای ۱۱ و ۱۲ آذر ۱۳۵۸ مطابق با ۱۲ و ۱۳ محرم ۱۴۰۰ قمری است. با تشکر از دوست عزیز، آقای قربان صحرایی درباره اصلاح تاریخ شمسی تذکر دادند.

***

 

از مسائلی که شیعه و سنی بر آن اتّفاق نظریه دارند ، مسأله « مهدویت » است . سنّیان از پیامبر خدا (صلّی الله علیه وآله) نقل می کنند که آن حضرت فرمود :

« شخصی در آخرالزمان ظهور و دنیا را پر از عدل و داد خواهد کرد . »

ابونعیم اصفهانی ( متوفای ۴۳۰ق . ) این حدیث را در کتاب خود ، « صفه المهدی » آورده است .

* یوسف بن یحیی بن علی شافعی از علمای قرن هفتم نیز در کتاب « عقد الدرر فی اخبار المنتظر » از پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) نقل کرده که آن حضرت به حذیفه بن یمان فرمود :

« یَا حُذَیْفَهَ لَوْ لَمْ یَبْقَ مِنَ الدُّنْیَا إِلاَّ یَوْمٌ وَاحِدٌ لَطَوَّلَ اللَّهُ ذَلِکَ الْیَوْمَ حَتَّی یَمْلِکَ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ بَیْتِی تَجْرِی الْمَلاحِمُ عَلی یَدَیْهِ وَیُظْهِرُ اْلإِسْلامَ »[۱]

سلیمان بن ابراهیم حنفی ( متوفّای ۱۲۹۴ ) هم آن را در کتاب « ینابیع المودّه » آورده و در این حدیث پیامبر اسلام ( صلّی الله علیه وآله ) از ملاحم و حوادث کثیری در زمان حضرت مهدی ( علیه السلام ) خبر می دهد .

* محمدبن ابراهیم ، معروف به ابن مقری ( متوفّای ۳۸۰ق . ) در « المعجم الکبیر » ،[۲] ابن عساکر ( متوفای ۵۷۱ ق . ) در « تاریخ ابن عساکر » ، [۳] ابن اثیر ( متوفای ۶۳۰ق . ) در « تاریخ ابن اثیر » ،[۴] و ابن صباغ مالکی ( متوفای ۸۵۹ ق . ) در « فصول المهمه » [۵] نیز از پیامبر خدا ( صلّی الله علیه وآله ) حدیثی نقل کرده اند که آن حضرت فرمود :

« یَمْلِکُ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ بَیْتِی ، یَمْلاَُ الاَْرْضَ عَدْلاً کَمَا مُلِئَتْ جَوْراً » .

دیگر علمای اهل سنت نیز این حدیث را در کتاب های خود آورده اند .

همچنین در کتابهای شیعی ؛ مانند ملاحم سیدبن طاووس و کشف الغمه اربلی و اثبات الهداه شیخ حرّ عاملی و بحارالأنوار مرحوم مجلسی نیز این حدیث آمده است .

* احمد بن حنبل  [۶] ( متوفّای ۲۴۱ق . ) ، حاکم نیشابوری [۷] متوفای ۴۰۵ق . ) و یوسف بن یحیی بن علی شافعی [۸] (  از علمای قرن هفتم ) از پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) نقل کرده اند که فرمود :

« لا تَقُومُ السّاعَهُ حَتّی تَمْتَلِیءَ اْلأَرْضُ ظُلْماً وَجَوْراً ، قالَ ( صلّی الله علیه وآله ) : ثُمَّ یَخْرُجُ رَجُلٌ مِنْ عِتْرَتِی أَوْ مِنْ أَهْلِ بَیْتِی یَمْلاَُ اْلأَرْضَ قِسْطاً وَعَدْلا کَما مُلِئَتْ ظُلْماً وَجَوْراً » .

* ابن جوزی [۹] ( متوفای ۶۵۴ق . ) و ابن تیمیّه [۱۰]متوفای ۷۲۸ق . ) نقل کرده اند که رسول الله ( صلّی الله علیه وآله ) فرمود :

« یَخْرُجُ فِی آخِرُ الزَّمانِ رَجُلٌ مِنْ وُلْدِی اسْمُهُ کَاسْمِی وَکُنْیَتُهُ کَکُنْیَتِی یَمْلاَُ اْلأَرْضَ عَدْلا کَما مُلِئَتْ جَوْراً »

حدیث بالا درکتاب « منتخب الأثر » نیز به نقل از « تذکره الخواص » ابن جوزی آمده است .

* غیبه شیخ طوسی ( ص۱۱۱ ) ، اثبات الهداه ( ج۳ ، ص۵۰۲ ) ، بحارالأنوار  ( ج ، ۵۱ ، ص۷۴ ) و منتخب الأثر ( ص۱۶۹ ) به نقل از غیبه شیخ طوسی آورده اند که پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) فرمود :

« اَلْمَهْدِیُّ مِنْ عِتْرَتِی مِنْ أَهْلِ بَیْتِی » .

* احمد حنبل ( متوفای ۲۴۱ق . ) در مسند ( ج۱ ، ص۳۷۶ ) ، ابی داوود ( متوفای ۲۷۵ق . ) در سنن ( ج۴ ، ص۱۰۷ ) ، ترمذی ( متوفای ۲۹۷ق . ) در سنن ( ج۴ ، ص۵۰۵ ) و طبرانی در معجم خود ( ج۱۰ ، ص۱۶۴ ) از پیامبر خدا ( صلّی الله علیه وآله ) نقل کرده اند که فرمود :

« لا تَنْقُضُ اْلأَیّامُ وَلا یَذْهَبُ الدَّهْرُ حَتّی یَمْلِکَ الْعَرَبَ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ بَیْتِی اِسْمُهُ یُواطِیءُ اسْمِی » .

وبیشترکتابهای اهل تسنّن متعرض این حدیث از پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) شده اندکه ذکرآنهالزومی ندارد .

* حاکم نیشابوری در المستدرک ( ج۴ ، ص۵۵۷ ) ، ابن اثیر ( متوفی ۶۰۶ق . ) در جامع الاصول ( ج۱۱ ، ص۴۹ ) ، یوسف بن یحیی شافعی در عقد الدرر ( ص۱۵ ) ، ذهبی ( متوفای ۷۴۸ق . ) در تذکره الحفاظ ( ج۲ ، ص۴۶۳ ) ، ابن الصباغ مالکی ( متوفی ۸۵۵ق . ) در الفصول المهمه ( ص۲۹۴ ) ، جلال الدین سیوطی ( متوفای ۹۱۱ق . ) در الدرّالمنثور ( ج۴ ، ص۵۸ ) و شیخ منصور علی ناصف ( متوفای ۱۳۷۱ق . ) در التاج الجامع ( ج۵ ، ص۳۴۳ ) همگی این حدیث را آورده اند که پیامبر خدا ( صلّی الله علیه وآله ) فرمود :

« اَلْمَهْدِیُّ حَقٌّ وَهُوَ مِنْ وُلْدِ فاطِمَهِ ( علیها السلام ) » .

تقریباً در همه کتبی که راجع به مهدی موعود نگاشته شده ، این حدیث آمده است . در ذیل این حدیث نقل شده که سلمان پرسید :

« یا رَسُول اللهِ ( صلّی الله علیه وآله ) مِنْ أَیِّ وُلْدِکَ ؟ » قالَ ( صلّی الله علیه وآله ) : « مِنْ وُلْدِی هذا وَضَرَبَ بِیَدِهِ عَلَی الْحُسَیْنِ ( علیه السلام ) » .

* و حدیثی دیگر را ابن صباغ مالکی در الفصول المهمه ( ص۲۹۵ ) ، قندوزی حنفی در ینابیع المودّه ( ص۴۹۰ ) همچنین شیخ طوسی در کتاب الغیبه ( ص۱۱۶ ) و اربلی در کشف الغمه ( ج۱ ، ص۲۳۷ ) و شیخ حرّ عاملی در اثبات الهداه و زمخشری در حلیه الأبرار ( ج۲ ، ص۶۹۹ ) و بحارالأنوار ( ج۵۱ ، ص۷۶ ) ذکر کرده اند و منتخب الأثر ( ص۱۵۶ ) آن را از ینابیع الموده نقل کرده که وقتی پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) حضرت زهرا ( علیها السلام ) را گریان دید ، برای تسلیت خاطر او فرمود : خداوند پنج چیز به ما داد که به هیچ کس نداد :

« نَبِیُّنا خَیْرُ اْلأَنْبِیاءِ » ( اشاره به خودش ) ،

« وَوَصِیُّنا خَیْرُ اْلأَوْصِیاءِ » ( اشاره به امیر المؤمنین علی ( علیه السلام ) ) ،

« وَشَهِیدُنا خَیْرُ الشُّهَداءُ » ( اشاره به حضرت حمزه ) ،

« وَمِنّا سِبْطا هذِهِ اْلأُمَّه وَهُما اِبْناکَ الْحَسَنُ وَالْحُسَیْنُ وَمِنّا مَهْدِیُّ هذِهِ اْلأُمَّهِ الَّذِی یُصَلِّی عِیسی خَلْفَهُ » سپس دست روی شانه امام حسین گذاشت و فرمود :

« مِنْ هذا مَهْدِیُّ هذِهِ اْلأُمَّهِ » .

* سلیمان بن ابراهیم حنفی ( متوفای ۱۲۹۴ق ) در ینابیع الموده ( صص۴۹۲ و۴۹۳ ) و بسیاری از کتب شیعه ؛ از جمله کمال الدین صدوق ( ج۱ ، ص۲۸۳ ) و عیون اخبارالرضا ( ج۱ ، ص۵۶ ) و مناقب ابن شهرآشوب ( ج۱ ، ص۲۹۸ ) و اثبات الهداه شیخ حر عاملی ( ج۱ ، ص۶۱۶ ) و بحارالأنوار ( ج۳۶ ، ص۳۷۸ ) و دیگر کتب حدیثی از پیغمبر خدا ( صلّی الله علیه وآله ) نقل کرده اند که آن حضرت فرمود :

« الاَْئِمَّهُ بَعْدِی اثْنَا عَشَرَ ؛ أَوَّلُهُم أَنْتَ یا عَلِیُّ وَآخِرُهُمْ الْقائِمُ الَّذِی یَفْتَحُ اللَّهُ عَزَّ وَجَل عَلی یَدَیْهِ مَشَارِقَ الاَْرْضِ وَمَغَارِبَهَا » .

* و همچنین احادیثی از عقد الدرر ( ص۲۲۶ ) ، غیبه شیخ طوسی ( ص۲۷۴ ) ، ملاحم سیدبن طاووس ( ص۶۳ ) و اثباه الهداه ( ج۳ ، ص۵۱۴ ) و منتخب الأثر ( ص۴۶۸ ) هر دو ، از غیبه شیخ طوسی ، راجع به بیعت مردم با حضرت مهدی ( علیه السلام ) در آخرالزمان نقل شده که در آن ، به محل بیعت ؛ یعنی میان رکن و مقام در مسجدالحرام اشاره گردیده است . پیامبرخدا ( صلّی الله علیه وآله ) در این حدیث فرمود :

« یُبایَعُ الْمَهْدِیُّ بَیْنَ الرُّکْنِ وَالْمَقامِ وَلا یُوقِظُ نائِماً وَلا یُحْریقُ دَماً » .

اینها بخشی از روایات بر گرفته از کتاب پنج جلدی « معجم أحادیث الإمام المهدی ( علیه السلام ) » است که تمام مستندات و احادیث مربوط به حضرت مهدی ( علیه السلام ) در آن گرد آمده است و بهترین اثری است که تاکنون نوشته شده و توسط « مؤسّسه المعارف الاسلامیه » نشر یافته است .

 

مهدی کیست ؟

روایاتی از این دست ، که چند نمونه آن از پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) نقل شد و در کتابهای شیعی و سنی آمده ، مهدی موعود را منحصر در فرزند بلافصل و بدون واسطه امام حسن عسکری ( علیه السلام ) دانسته اند و او است که همه خصوصیات ذکر شده در روایات را دارد و این روشن است و هیچ ابهامی ندارد و تاکنون کسی به این نام و ویژگی ها که فرزند امام حسن عسکری و امام حسین ( علیهما السلام ) باشد قیام نکرده است . البته ظهور او همراه با آثار و علایمی است که در کتابها آمده است و آن اینکه در لحظه اول تمام جهان از ظهور او آگاه شده و قدرتش عالمگیر خواهد شد و پیوسته پیروانش انتظار ظهور او را دارند .

در طول تاریخ ، افرادی به داعی مهدویت قیام کرده اند بی آنکه آثار و علایم ذکر شده در روایات بر آنها منطبق باشد . البته گاهی افراد به عنوان امر به معروف و نهی از منکر قیام کرده اند و هیچ گاه ادعای مهدویت نداشته اند ، لیکن دوستان و گاهی دشمنانشان ، آنها را مهدی موعود نامیده اند ؛ مانند :

زیدبن علی بن الحسین

زید در مخالفت با حکومت بنی امیه ( هشام بن عبدالملک ) قیام کرد و در جنگ با لشکری که از طرف هشام گسیل شده بود ، کشته شد . حضرت رضا ( علیه السلام ) زید را عالم آل محمد ( صلّی الله علیه وآله ) لقب داد و امام صادق او را شهید نامید و در باره اش فرمود : « او راهی را رفت که جدّش امیرمؤمنان ( علیه السلام ) رفت » . در روایتی از کتب عامه ، پیغمبر از شهادتش خبر داده بود .

آری ، زید داعیه مهدویت نداشت لیکن دشمنان و شاید گروهی از دوستانش او را مهدی خواندند . شاعر بنی امیه ، خطاب به بنی هاشم گفت :

صَلَبْنَا لَکُمْ زَیْداً عَلَی جِذْعِ نَخْلَه * * * وَلَمْ أَرَ مَهْدِیّاً عَلَی الْجِذْعِ یُصْلَبُ [۱۱]

 

محمد بن عبدالله بن حسن مثنی

محمد بن عبدالله بن حسن مثنی یکی دیگر از افرادی است که به عنوان امر به معروف و نهی از منکر قیام کرد و هیچ گاه ادعای مهدویت نداشت . او در مخالفت با حکومت منصور دوانیقی به پا خاست ، هرچند ابتدا مدینه و مکه و یمن را تصرف کرد ولی سرانجام در مصاف با لشکر منصور کشته شد . محمد ، داعیه مهدویت نداشت ، لیکن نزد گروهی از طرفدارانش مهدی خوانده می شد و در روایات ما از این شخص تعریف و از مرگش با نام شهادت یاد شده است .

در مصر و تونس و سودان نیز عده ای به داعی مهدویت قیام کردند ولی جریان زندگی آنها و قیامشان قابل انطباق با مهدی موعودی ، که در روایات آمده ، نمی باشد .

و بالأخره در محرم سال ۱۴۰۰ شخصی از اهالی عربستان در مکه نیز قیام و ادعا کرد که مهدی موعود است !

اکنون ماجرای وی را ، که خود ناظر و شاهدش بودم ، به تفصیل برای ثبت در تاریخ می آورم :

آخرین مدّعی مهدویت

در ذی حجه سال ۱۳۹۹ قمری ، افتخار تشرّف به حج تمتع را یافتم . پس از انجام مراسم و زیارت قبر پیامبر و ائمه بقیع ( علیهم السلام ) ، چون محرم نزدیک و جریان رأی گیری برای جمهوری اسلامی در پیش بود ، از سرپرستی اجازه گرفتیم که زودتر به ایران برگردیم . از این رو ، به جده آمده و به دفتر هواپیمایی ایران و مسؤول تنظیم برگشت حاجیان به ایران مراجعه کردیم . آگاه شدیم که تا سه روز جای خالی برای برگشت نیست . البته از آنجا که کاروانها با افراد خود در یک پرواز قرار می گیرند ، نمی شود یک یا دو نفر را کنار بگذارند و ما را به جای آنها بفرستند . اینجا بود که تصمیم گرفتیم از فرصت استفاده کرده ، بار دیگر جهت زیارت خانه خدا به عنوان عمره مفرده به مکه برگردیم .برای گرفتن مجوّز به قونسولگری ایران در جدّه مراجعه نموده ، با نذر در جدّه مُحرم شدیم و شب اوّل محرم سال ۱۴۰۰ [قمری مطابق ۳۰ آبان ۱۳۵۸ شمسی] همراهِ یکی از دوستان، حجت الاسلام شیخ محمدکاظم پناه، به طرف مکه حرکت کردیم و بعد از ورود به مکه و حضور در مسجد الحرام ، به طواف و اعمال عمره پرداختیم .

چون در آن ایام بیشترِ حاجیان از مکه خارج شده یا در حال رفتن به مدینه و گروهی نیز مشغول برگشتن به کشور خود بودند ، طواف ، نماز و سعی میان صفا و مروه و همچنین طواف نساء و نماز ، به خوبی و در کوتاهترین مدت ؛ یعنی حدود دو ساعت انجام می شد . و ما که در حال سعی میان صفا و مروه ، در شوط چهارم بودیم ، زن و مرد عربی ، در حالی که آنها هم مشغول سعی بودند ، به ما نزدیک شدند . مرد جوان که خود را دانشجوی علوم دینی در ریاض معرفی می کرد ، با ادب و احترام ، خطاب به ما گفت : « فردا مهدی موعود قیام می کند و من برای این منظور از ریاض آمده ام و من از یاران او هستم و خواستم این بشارت را به شما بدهم ! »

ابتدا گمان کردیم که چون ما ایرانی هستیم و معتقد به ظهور حضرت مهدی ( علیه السلام ) می باشیم ، قصد آزار ما را دارد ، اما وقتی دیدیم که آنها هم مانند ما در حال سعی و عبادت هستند ، گفتیم بعید است که در چنین حالی مسلمانی ، مسلمانی را به سخریّه بگیرد . به او گفتم : بعد از سعی ، همدیگر را ملاقات کنیم . هدفم این بود که با فراغت بال ، در یکجا بنشینیم و کمی به گفت و گو و مذاکره بپردازیم ، ولی چون جایی معین نکردیم ، بعد از سعی و انجام تقصیر ، هر چه جست و جو کردم او را نیافتم .

اعمال عمره را که انجام دادیم ، از لباس احرام در آمدیم و لباس های احرام را در کیسه ای نهاده ، لباس معمولی به تن کردیم . در این هنگام ، حدود دو ساعت به نماز صبح مانده بود . در گوشه ای از مسجدالحرام مانند دیگران دراز کشیدیم و به خواب رفتیم .

پس از اذان برای اعلام وقت نماز شب ، اذان نماز صبح گفته شد و همه بدور کعبه در مسجدالحرام به صف ایستادند . من نیز همراه دوستم وضو گرفتیم و به نماز ایستادیم . گرچه هنگام طواف ، بیشتر مسجد خالی بود لیکن در زمان اقامه نماز پر شد و در قسمتهای مسقف مسجد نیز افراد به نماز ایستادند . وقتی نماز به پایان رسید ، صدای تکبیر در مسجدالحرام پیچید ، حتی لحظه ای هم قطع نمی شد ! برای ما که اهل ایران بودیم اینگونه با فریاد تکبیر گفتن چیز ناشناخته و غیر مترقبه ای نبود ولی اینکه همه مردم ، یکپارچه بی آنکه کسی از آنها بخواهد یا هماهنگشان کند ، اینگونه مرتّب تکبیر بگویند ، برای ما شگفت آور بود .

در این حال تصمیم گرفتیم برای کشف ماجرا ، به کعبه نزدیک شویم و هرچه نزدیک تر می رفتیم ، تراکم جمعیت در اطراف کعبه بیشتر بود ؛ به طوری که میان کعبه و مقام ابراهیم ، که تقریباً در فاصله سیزده متری خانه قرار دارد ، انبوهی از جمعیت بود و گه گاه سلاحهایی هم در دست برخی از افراد دیده می شد . پیش خود گفتیم که گویا جریان مهمی رخ می دهد .

در این هنگام دیدیم جوانی که شب گذشته ، در حال سعی ، میان صفا و مروه با ما سخن گفت ؛ همو که می گفت فردا مهدی موعود قیام می کند و من از یاران او هستم و . . . پشت به حجرالأسود ایستاده و مردم را از استلام حجر باز می دارد ، بی آنکه مقاومتی در برابرش انجام گیرد .

با مشاهده این منظره ، در صدد برآمدم که مهدی آنان را ببینم ! در حال تجسّس و پی گیری بودم که ناگهان صدای گوینده ای از بلندگوی مسجد ؛ از همان جایگاهی که مُکبّر هنگام نماز جماعت ، نمازگزاران را هدایت می کند ، به گوش رسید . فهمیدیم که می خواهد در باره این جریان و قیام سخن بگوید . آنگاه که صدایش از بلندگوها شنیده شد ، همه نگاه ها متوجه او گردید . همگان منتظر بودند که او چه می گوید .

او که به عربی سخن می گفت ، با استناد به روایاتی از کتب اهل سنت ، [۱۲] به نقل از پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) ، در باره قیام مهدی موعود و صفات و خصوصیات او سخن گفت و نتیجه گیری کرد که اکنون آن مهدی موعود قیام کرده است و مردم را به قیام او بشارت داد .

این خبر و سخنان ، بسیار هیجان انگیز بود و جمعیتی که در حرم گرد آمده بودند ؛ عده ای طرفدار این حرکت و قیام و گروهی هم زائر بی خبر بودند که تازه خبر این قیام به گوششان رسیده بود .

البته اهل سنت کم و بیش با روایاتی که در باره مهدی است ، آشنایی دارند ، وقتی به کتبی که درباره فتنه های آخرالزمان و مهدی موعود مطالبی نوشته اند ، مراجعه می کنیم ، می بینیم سنیان بیش از شیعیان در باره این موضوع کتاب نوشته اند و شاید همه ، مانند ما شیعیان انتظار ظهور او را دارند و اکنون که این بشارت به گوششان رسیده که مهدی ظهور کرده و در جمع شما است ، جمعیت هیجان زده شده و برای دیدن او ازدحام می کنند ولی چون همه جمعیت سرِ پا ایستاده اند ، تشخیص این مهدی از دیگران آسان نیست .

این ماجرا برای ما هم جالب بود ، البته نه از این رو که مهدی قیام کرده ، چون می دانستیم که ظهور حضرت مهدی ( علیه السلام ) نشانه هایی دارد که در کتب روایی ما ذکر شده و آن نشانه ها تا آن زمان بهوقوع نپیوسته بود .

گوینده در ضمن سخنانش ادعا کرد که مهدی این قیام از نسل پیامبر اسلام و از سلاله حسین بن علی است و قیام کرده است تا جهان را پر از عدل و داد کند و آمده است که احکام خدا را به اجرا در آورد و بر طبق کتاب خدا و سنت پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) بر مردم حکم براند . . . چیزی که برای ما غیر منتظره می نمود این بود که هم زمان با سخنرانی این خطیب ، صدای رگبار مسلسل در مسجدالحرام می پیچید بی آنکه تیراندازان دیده شوند و آن رعب و وحشتی که در آغاز به ما دست داده بود که شاید پلیس به مسجدالحرام و جمعیت حمله کند ، کم کم برطرف شد . عده ای مأمور شدند که جمعیتِ ایستاده را روی زمین بنشانند و ما نیز که تا آن زمان روی پا ایستاده و به سخنان گوینده گوش می دادیم ، همراه با جمعیت نشستیم تا جمعیت ، مهدیِ این قیام را ببینند . او مردی گندمگون بود . سنّی حدود ۳۵ تا ۴۰ سال داشت و تا اندازه ای بلندبالا بود که در وسط جمعیت دیده می شد . پیراهن بلند عربی به تن داشت و دستمالی مانند عربها به سر انداخته بود . یک قطار فشنگ به کمر بسته و قطاری روی شانه تا محاذی کمرش آویزان بود و سلاحی کمری به کمر بسته و پیرامونش را جمعی مسلّح گرفته بودند . البته اطرافیانش سلاح های بزرگ ، با خشابهای خمیده و بعضاً راست به دست داشتند . در این حال فهمیدیم که مهدی آنان همان است که در وسط ایستاده و من در این هنگام سعی کردم در همان حال نشسته خود را به نزدیک ترین جای ممکن برسانم ولی رفتن تا دو ـ سه متری او امکان داشت و بیش از آن را مانع می شدند .

افراد مسلّح که پیرامون این مهدی ایستاده بودند ، یکا یک به حضورش می رسیدند و با او دست می دادند و او هم سخنانی در گوش هریک می گفت و سپس با دست ، به سمتی از مسجد الحرام اشاره می کرد و آن فرد مسلّح ، به آن سمت می رفت . از مطالب درگوشیِ آنان چیزی دستگیرم نشد ولی پیدا بود با دست دادن خود با او بیعت می کردند و او هم در حق ایشان دعا می کرد و به نقطه ای از مسجدالحرام مأموریت می داد . تا این زمان هیچ اتفاق و حادثه خاصی رخ نداده بود و از پلیس و مأموران سعودی هم خبری نبود .

تعدادی از نیروهای سلاح به دست ، برای حفاظت و کنترل آمد و شد ، درهای ورودی را در اختیار گرفته و بر همه جا مسلّط شده بودند .

به نظر می رسید برای حفاظت و کنترل بنای با عظمت مسجد الحرام که دارای حدود ۲۴ دروازه است ، نیاز به مأموران و هواداران زیادی هست که هنگام بیرون رفتن از مسجد روشن شد که تعدادشان کم نیست .

افراد مسلّح بیشتر از جوانان بودند و در میان آنان کمتر کسی از حدود چهل به بالا دیده می شد ، البته همگی ریش داشتند و افرادی هم بودند که هنوز مو به صورتشان نروییده بود .

لازم به یادآوری است که آوردن سلاح و مهمات به مسجدالحرام در آن زمان ، کار مشکلی نبود ؛ زیرا خادمان مسجدالحرام که در مقابل هر دری گماشته شده بودند ، بیشترشان پنجاه ـ شصت سال داشتند و نسبت به بررسی واردین بی تفاوت بودند . آنان از نیمه های شب به بعد ، روی صندلی یا منبری که برای نشستن آنها گذاشته شده بود ، یا خوابیده بودند و یا اصلا حضور نداشتند و بنابراین ، بررسی بدنی و یا ساک اصلا نبود و اگر کسی نقشه و قصدی داشت ، به آسانی می توانست به اجرا درآورد و همه چیز را وارد مسجدالحرام کند و به نظر می رسید که این قیام کنندگان ، از این فرصت استفاده کرده ، همه گونه سلاح و مهمّات مورد نیاز خود را وارد مسجدالحرام کرده بودند و در زیرزمینها که آنها هم متعلّق به مسجدالحرام است ، جا داده بودند .

به هر صورت ، بعد از آن سخنرانی ، که مدتی فاصله شد ، رهبر آنها مشغول تنظیم امور و فرستادن افراد مسلح به اطراف مسجد بود . تا اینکه خطیب دوم برای سخنرانی در همان جایگاه سخنران نخست حضور یافت و او هم به زبان عربی اما از روی نوشته مطالبی را برای حاضران خواند . مطالب وی نیز بیشتر تکرار همان ادعاها و ذکر روایاتی در باره مهدی موعود و در ضمن سخنرانی اش خطاب به مردم گفت : اکنون که حضرت مهدی قیام کرده ، شما با او بیعت کنید ، عَلی کِتابِ اللهِ وَسُنَّهِ نَبِیِّهِ ، جمعیتِ نشسته با شنیدن این سخن به پا خاستند تا به سوی آن مهدی حرکت کنند و به اصطلاح با او بیعت کنند .

محافظان آن مهدی ، از نزدیک شدن مردم جلوگیری کردند و گفتند : « البیعه بعد صلاه الظهر » در این هنگام تلاش زیادی برای فرونشاندن احساسات مردم و بازداشتن آنها از بیعت انجام گرفت و مجدداً به مردم فشار آوردند که روی زمین بنشینند و همگی نشستند . در این لحظه ، ناگهان برق بخشی از مسجدالحرام رفت . البته گرچه با رفتن برق ، فضای مسجد الحرام به طور کامل تاریک نشد ؛ زیرا نزدیک طلوع خورشید و هوا به اندازه کافی روشن بود امّا میکروفن سخنران که در آن قسمت بود ، خاموش گردید و دیگر صدایش به ما نرسید و سرانجام او هم ناگزیر شد از جایگاه پایین بیاید .

آنان در برنامه ریزی های خود ، فکر آن را نکرده بودند که در مواقع ضرورت وسیله برق اضطراری داشته باشند و شاید همین نکته موجب شد که خیلی ها متوجه شوند این مهدی ، همان مهدی موعود نیست ! چرا که از فراهم کردن امکانات اولیه خود عاجز ماند !

لحظاتی گذشت ، دیدیم که مردی از میان جمعیت به پا خاست و آغاز سخن کرد ، امّا من زبان او را متوجه نشدم ، تنها کلماتی از روایات را که به عربی می خواند ، می فهمیدم و متوجه شدم که دنباله همان حرفهاست . به نظر می رسید که به زبان اردو تکلّم می کرد .

گفتنی است بعد از پایان مراسم حج ، عده بسیاری از پاکستانی ها و مسلمانان هندی در مکه می مانند و عجله ای برای رفتن به وطن ندارند . و اکثر این حاضران ، سخنان گوینده را تأیید می کردند . وی آنگاه که در بخشی از سخنانش ، از مردم تقاضای بیعت کرده بود و مأموران از بیعت مردم جلوگیری می کردند ، دیدیم که مردم هر چه در دست داشتند ؛ مانند تسبیح و دستمال ، به طرف آن مهدی می انداختند ؛ به عنوان همدردی یا بیعت از راه دور ، و این نشان می داد که جمعیت غیر عرب ، در مسجدالحرام زیاد است البته از ایرانیان تنها من بودم و رفیقم .

همانگونه که پیشتر اشاره شد ، از سویی پیوسته صدای رگبار مسلسل به گوش می رسید ، و از سوی دیگر ما نه شب گذشته شام درستی خورده بودیم و نه صبحانه ای میل کرده بودیم و از سوی سوم شکی هم در باطل بودن کار اینها نداشتیم و روایات وارد شده در باره قیام حضرت مهدی و علائم و نشانه های او را با این حرکت سازگار نمی دیدیم ؛ زیرا هیچ یک از آنها رخ نداده بود . از اینها گذشته ، چگونه می شود که چراغ مهدی موعودی را خاموش کنند و او نتواند وسیله روشنایی تهیه کند ؟ ! پیداست که این مهدی واقعی نبود . بنابر این ، ادامه حضور ما ، در آن جمع ، تنها برای کسب خبر بود و بس . چون تا ظهر دیگر خبری نبود ، صلاح دیدم که از جمع کناره گرفته ، دوست و همسفرم را پیدا کنم و از مسجد خارج شویم . گرچه جدا شدن از جمعیت هم کار آسانی نبود ؛ زیرا تا کسی بلند می شد ، مأموری می آمد و دست روی شانه او می گذاشت که بنشین ، اسْتَرِح استرح . ناگزیر شدم در حال نشسته ، کم کم خود را از میان جمعیت کنار بکشم و پس از خارج شدن از میان جمعیت ، و تلاش و جستجو ، سرانجام بعد از مدتی رفیقم را که بعد از نماز صبح و پیش آمدن این جریان ، گم کرده بودم یافتم و تازه دانستم که او هم در مسجد حضور داشته و ماجرا را از نزدیک دیده است ، لیکن مانند من نزدیک آنان نبوده است .

با همدیگر به زیر زمین مسجدالحرام رفتیم ؛ جایی که در آن زمان وضوخانه و دستشویی داشت ولی دیدیم که آب قطع است . دانستیم که از بیرون قطع کرده اند . استفاده از چاه زمزم بدون برق و یا به وسیله دلو هم ممکن نبود . ناگزیر از آب فروشان مسجد ، که آب را با لیوان می فروختند ، لیوانی یک ریال خریدیم و نیاز خود را برطرف ساختیم .

پس از آن ، به طبقه دوم رفتیم که به بیرون و خیابانهای اطراف اشراف داشت و می توانستیم از پنجره یا مشبک های طبقه دوم بیرون را ببینیم و از اوضاع بیرون و تیراندازی ها آگاهی پیدا کنیم . البته به فکر افتادیم طواف مستحبّی انجام دهیم ولی دیدیم میان کعبه و مقام ابراهیم در اشغال قیام کنندگان است و در این قسمت ، باید در خارج از مطاف حرکت کنیم ، بنابراین از این تصمیم منصرف شدیم . البته جمع زیادی در خارج از مطاف مشغول طواف بودند .

در طبقه دوم جز افراد مسلّح وابسته به این قیام کنندگان کسی نبود و آنان لوله های سلاحشان را از روزنه های پنجره های مشبک به بیرون گرفته و بی هدف و تنها برای ارعاب مردمی که در اطراف مسجدالحرام جمع شده بودند و ناظر این جریان بودند شلیک می کردند و پیچیدن صدای شلیک رگبار گلوله ها در مسجدالحرام ، جمعیت داخل مسجد را به وحشت می انداخت .

دقایقی در طبقه دوم گشتیم بی آنکه کسی مزاحم ما شود . کم کم خود را به قسمت طبقه دوّم مسعی ؛ یعنی صفا و مروه رساندیم و از پنجره ها بازار ابوسفیان و مردمی را که در آنجا گردآمده بودند ، دیدیم . در این هنگام از یکی از این تیراندازان پرسیدم بالأخره برنامه شما چیست و ما باید چه کنیم ؟ او از من پرسید « أنتَ بایَعْتَ ؟ » ؛ « بیعت کردی ؟ » جریان بیعت در دمادم صبح یادم آمد و برایش گفتم که بیعت کنندگان وعده دادند ؛ « البیعه بعد صلاه الظهر » گفت : « بعد البیعه » ؛ یعنی هر مطلب و خواسته ای را بعد از بیعت خواهیم گفت . [۱۳]

از طبقه دوم مسجدالحرام پایین آمدیم و دیدیم که حدود دو ساعت به ظهر مانده است . در صدد برآمدیم که از مسجدالحرام خارج شویم ؛ زیرا ما که آنان را نمی شناسیم و آن مهدی موعود ( علیه السلام ) ، که ما به او باور داریم ، وقتی قیام کند همه قدرتها در برابرش ذلیل اند و نیازی به کلاشینکف روسی و یوزی آمریکایی ندارد و با رفتن برق صدایش خاموش نمی شود . . . از سوی دیگر چمدان و لوازم سفر و سوغاتی های خود را در فرودگاه جده به دست تقدیر سپرده ایم ؛ یعنی آنها را با ریسمانی به ستونی بسته ایم و آیه الکرسی برایش خوانده ایم !

مهمتر اینکه اگر تا ظهر بمانیم ، احتمال درگیری و کشته شدن و یا دستگیری وجود دارد . بنابراین ، به سوی صفا و مروه آمدیم که خارج شویم ، دیدیم تمام درها بسته و پُشت هر دری ، یکی از نیروهای قیام کننده ایستاده است . از فرد مسلحی پرسیدیم کدام در باز است ؟ او اشاره به سوی مروه کرد و گفت درِ آخرِ سمت راست باز است . خود را به آنجا رساندیم و دیدیم که جمعیت زیادی هم پشت سر ما در حرکتند . معلوم شد که آنان نیز مانند ما قصد خروج از مسجد را دارند و به دنبال دری می گردند که باز باشد .

اما از بد حادثه ، دیدیم این در نیز بسته است ! به فکر افتادیم از آن پنجره های مشبکِ طرف مروه استفاده کنیم که این قسمت نسبت به قسمت های دیگرِ صفا و مروه ، مقدار حدود یک متر و نیم بلندی دارد و به گونه ای است که سعی کننده وقتی به بیست متری کوه مروه و کنار درِ سمت راست مروه می رسد ، پنجره های مشبک در دسترس او است و قسمت باز مشبک به اندازه ای است که یک نفر می تواند با زحمت بیرون برود و من نخستین کسی بودم که از آنجا بیرون شدم و رفیق و همسفرم نیز بعد از من آمد . مردم هم به شبکه های دیگر چسبیده بودند و می کوشیدند از مسجد خارج شوند .

در بیرون مسجدالحرام نیروهای حکومتی را دیدیم که در پناه دیوار کمین کرده بودند اما جرأت خارج شدن را هم ندارند ؛ زیرا تک تیراندازانِ مستقر در طبقه بالای مسعی می توانستند به آسانی آنها را هدف قرار دهند .

مردمی که در سمت بازار ابوسفیان ایستاده بودند ، صدای گلوله ها را می شنیدند و می دانستند که مسجدالحرام به تصرف گروهی مسلّح درآمده است اما نمی دانستند چه کسانی هستند و چه هدفی دارند . وقتی ما را دیدند که از مسجدالحرام بیرون آمدیم ، از جنسیّت قیام کنندگان پرسیدند که : « ما الجنسیّه ؟ » ؛ « اشغال کنندگان مسجد ، اهل کجا هستند ؟ » ما هم پاسخ می دادیم « الجنسیّه السعودیه » ؛ « از اهالی عربستان سعودی هستند » ولی کسی از ما نپرسید که قیام کنندگان چه هدفی را دنبال می کنند تا بگوییم که اهدافشان چیست ؟

تا نزدیکی های ظهر ، مانند دیگران منتظر ماندیم که شاید واقعه جدیدی پیش آید ، امّا هیچ حادثه ای رخ نداد . برای ادای نماز ، به یکی از مساجد مکه ، نزدیک شارع سلیمانیه رفتیم و نماز گزاردیم و بعد از نماز ، به موقف سیارات رفتیم تا به جده برگردیم که رانندگان حاضر نشدند ما دو نفر ایرانی را به جده ببرند . از پلیس کمک خواستیم و پلیس همراه ما آمد و از راننده دلیل سوار نکردن ما را پرسید و او در جواب گفت در بیرون شهر ، در عوارضی ( پلیس راه ) جلو ما را می گیرند !پلیس از راننده خواست ما را سوار کند و گفت من بی سیم می زنم و می گویم که به شما کار نداشته باشند .

در ماشینی که سوار شدیم ، دو نفر ایرانی ، یک نفر سعودیِ اهل مکه و دو نفر پاکستانی بودیم و ساعت حدود دو یا سه بعد از ظهر بود ، مسافر مکی از جریان حمله به مسجدالحرام آگاه بود و می گفت : پلیس در حمله موفق نبود و کاری از پیش نبرد و عدّه ای نیز کشته شدند .

به فرودگاه جدّه که رسیدیم ، رادیو تهران را گرفتیم که شنیدیم اعلامیه امام خمینی ( قدس سره ) را می خواند و محتوای آن در مذّمت قیام کنندگان بود ، اما زمانی که به تهران آمدیم مطالب مطبوعات را در دفاع از قیام کنندگان دیدیم ، بی آنکه گفتار آنها را نقل کنند ، آنها را قیام کنندگان علیه دولت سعودی معرفی می کردند و این انگیزه ای شد تا نامه ای برای روزنامه کیهان بنویسم و بدینوسیله مردم را در جریان آن رخداد قرار دهم و بگویم که این حرکت و قیام ، در مخالفت بر ضدّ دولت سعودی نیست ، بلکه رهبر آنان از قبیله عجمان [۱۴] است و ادعای مهدویت می کند ! ولی متأسفانه روزنامه پیشگفته ، مطالب ارسالی را منتشر نکرد و بعد از مدتی ، مطلع شدم که در سالنامه کیهان انتشار یافته است .

شایسته است ، دنباله ماجرا ؛ یعنی به توپ بسته شدن مسجدالحرام ، که آثارش در سال بعد ( ۱۳۵۹ش . ) بر روی در و دیوار مسجد نمایان بود و نیز روانه کردن آب به طرف مسجدالحرام و بیرون آوردن قیام کنندگان از زیرزمین مسجد به کمک کماندوهای فرانسوی و به وسیله بالگردهای آنها ، به رگبار بستن و کشتن شدن قیام کنندگان نیز در یک مقاله ای جداگانه نوشته و منتشر شود .

 

 

______________________

[۱] . عقد الدرر، ص۱۶٫

[۲] . ج۱ ، ص۲۲۱٫

[۳] . ج۴ ، ص۳۵۱

[۴] . اسدالغابه ، ج۱ ، ص۲۵۹

[۵] .  ص۲۹۸

[۶] .  مسند حنبل ، ج۳ ، ص۳۶

[۷] . المستدرک ، ج۴ ، ص۵۵۷

[۸] .  « عقد الدرر فی اخبار المنتظر » .

[۹] . تذکره الخواص ، ص۳۶۳

[۱۰] . منهاج السنه ، ج۴ ، ص۲۱۱

[۱۱] .  مستدرک الوسائل ، ج۵ ، ص۲۵۹

[۱۲] . همان روایاتی که قسمتی از آن را در آغاز آوردیم .

[۱۳] . لازم به گفتن است که قیام کنندگان می کوشیدند عمل خود را با اخباری که از پیامبرخدا ( صلّی الله علیه وآله ) درباره مهدی موعود ( علیه السلام ) رسیده ، تطبیق دهند و این تلاشی بود برای رسیدن به هدفشان .

در طول تاریخ ، بسیاری ادعای مهدویت و یا ادعای ارتباط با حضرت مهدی ( علیه السلام ) کرده و به خیال خود چند صباحی به خواسته خویش رسیدند ، اما سرانجام رسوا شدند !

از آنجا که در روایات ( از طریق عامه ) بشارت به وجود احیا کننده دین در آغاز محرّم داده شده و نیز آمده است که قیام در مسجدالحرام و کنار خانه خدا و میان رکن و مقام ابراهیم و بعد از نماز ظهر و با بیعتِ دست به دست خواهد بود ، این مدعیان هم ، قیام خود را در اول محرم ۱۴۰۰ و در شرایط پیشگفته آغاز کردند .

کلمه بیعت هم تداعی کننده عمل پیغمبر ( صلّی الله علیه وآله ) در صدر اسلام و بیعت با ابوبکر و عمر و عثمان می باشد که دست در دست فشار داده می شود و باعث تعهّدی خاص می گردد تا در اذهان تداعی کند که ما همان راه پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) و جانشینان او را طی می کنیم و قیام ما هم برای اجرای احکام الهی و بر طبق کتاب خدا و سنت پیامبر می باشد .

[۱۴] . گفتنی است پیش از روی کار آمدن حکومت آل سعود در عربستان ، این دو قبیله ؛ یعنی العجمان و آل سعود برای کسب قدرت در عربستان ، با یکدیگر در جنگ و نزاع بودند و کمک خارجی ها به خصوص دولت انگلستان به این طوایف ، برای کم کردن یا از میان بردن نفوذ دولت عثمانی بر سرزمین حجاز ، مطالبی است که بسیار گفته اند و در باره اش کتابها نوشته اند .

به نظر می رسد ، اکنون یکی از فرزندان قبیله « العجمان » با ادعای مهدویت قیام کرده است تا بتواند حکومت موجود را حذف و قبیله خود را بر این کشور حاکم کند .

 

 

 

 

منبع: «تصرف مسجد الحرام در سال ۱۳۴۹ شمسی»، آیت الله محمدعلی فیض گیلانی، فصلنامه میقات حج، س۱۳، ش۴۹، پاییز ۱۳۸۳، ص۱۹۹- ۲۱۵

ارسال دیدگاه

enemad-logo