مقام معظم رهبری: در طول تاریخ، رنگ های گوناگون بر سیاست این کشور پهناور سایه افکند؛ اما رنگ ثابت مردم گیلان، رنگ ایمان بود.
جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳ - Friday 29 Mar 2024
محتوا
میرزا کوچک و رابطه با شوروی

میرزا کوچک و رابطه با شوروی

علی اکبر ذاکری
نهضت جنگل, با هدف ستیز با بیگانگان آزمند و تباهی آفرین, شکل گرفت. مبارزه با نیروهای اهریمنی روس تزار, انگلیس و استبداد, هدف قیام جنگل, به رهبری میرزا کوچک بود. این قیام, به جهت سلامت نفس, شجاعت و درستکاری بنیان گذار آن, که دوست و دشمن به آن اعتراف کرده و وی را ستوده اند, از پشتیبانی بی دریغ مردم, عالمان و سیاستمداران وطن خواه و آزادی طلب برخوردار بود.

دوشنبه 22 نوامبر 2021 - 22:35

علی اکبر ذاکری

 

 

صفحه ۲۱۹ 

نهضت جنگل, با هدف ستیز با بیگانگان آزمند و تباهی آفرین, شکل گرفت. مبارزه با نیروهای اهریمنی روس تزار, انگلیس و استبداد, هدف قیام جنگل, به رهبری میرزا کوچک بود.

این قیام, به جهت سلامت نفس, شجاعت و درستکاری بنیان گذار آن, که دوست و دشمن به آن اعتراف کرده و وی را ستوده اند, از پشتیبانی بی دریغ مردم, عالمان و سیاستمداران وطن خواه و آزادی طلب برخوردار بود.

نهضت جنگل, در سیر رو به کمال خود, فراز و نشیبها, پیروزیها و شکستهای گوناگونی را در بوته آزمون نهاد.

میرزا کوچک توانست, با اعتماد به نفس, خوش گمانی, رفتار پسندیده, سعه صدر و تدبیر, نیروهای ناهمگونی را در جنگلهای شمال, گرد آورد و علیه بیداد استبدادیان و بیگانگان برانگیزاند و به ایستادگی وادارد و رستاخیزی بزرگ بیافریند.

او, در آوردگاه رویارویی با استعمار و ایادی آن, با مدیریت و دوراندیشی

( ۲۲۰ )

و تدبیری شگرف, گوناگون کسان, با گوناگون انگیزه ها را به عرصه کارزار کشید و بهره برد. جاذبه بسیار قوی داشت و هرکسی را به انگیزه ای بر گرد خورشید وجود خویش, به حرکت در آورده بود.جنگل ترکیبی بود از انقلابیون پرشور و هیجان مشروطه خواه, دینداران پای بند به اصول و ارزشها, مردمان عادی, عالمان و روحانیان آگاه و چند تن از افسران فراری و بازمانده از جنگ جهانی اول, از آلمان و اتریش و کردهای کرمانشاهی.

نهضت جنگل, به سال ۱۳۳۳ هـ.ق. ۱۲۹۴ هـ.ش. در شمال آغاز شد. در این مدت رویدادهای بسیاری از سر گذراند و فراز و نشیبهایی را آزمود, با سختیها و دشواریهای گوناگون, دست و پنجه نرم کرد, با روسیه تزاری جنگید و با انگلیسیها قهرمانانه در افتاد, با بیدادگران داخلی سخت ترین نبردها را داشت و…

امّا برهه ای که در این نوشتار به بوته بررسی و کندوکاو قرار می گیرد, داد و ستد و پیوند نهضت جنگل با حکومت جدید شوروی به رهبری لنین و حزب کمونیست است.

پیش از پرداختن به اصل موضوع, بایسته می نماد, سیمای ایران آن روز و جایگاه نهضت جنگل , چرایی و چگونگی پیاده شدن نیروهای ارتش سرخ در مرز شمالی ایران, بیان و شرح شود, آن گاه از قرارداد میرزا با ارتش سرخ و انگیزه های همکاری میرزا با آنها, سخن به میان آید تا چگونگی دادوستد و پیوند میرزا با شوروی بهتر روشن شود.

در ۳۰ ربیع الاول ۲۸/۱۳۳۶ دی ماه ۱۲۹۶, حکومت تزار از هم فرو پاشید و نظام آن گسست و نیروهای روسیه به کشورشان باز گشتند. در روز جمعه ۴ رمضان ۲۴/۱۳۳۶ خرداد ۱۴/۱۲۹۷ ژوئن ۱۹۱۸, در منجیل بین دلاوران جنگل و انگلیسیها و باقی مانده سربازان ارتش تزار درگیری روی داد.در ۶ ذیقعده ۱۳۳۶,قرارداد صلحی بین دو طرف امضا گردید که برابر این قرارداد انگلیسیها می توانستند از قزوین به بندر انزلی و از آن جا به قفقاز بروند, تا از حکومتهای محلی در برابر ارتش سرخ پشتیبانی کنند.

در روز دوشنبه ۲۷ شوال ۱۳/۱۳۳۶ مرداد ۱۵/۱۲۹۷ اوت ۱۹۱۸, دولت وثوق الدوله تشکیل شد. دولت وثوق الدوله, فروپاشیدن نیروهای جنگل را سرلوحه کار خود قرار داد. در ۲۳ جمادی الاول ۱۳۳۷, از سوی دولت وثوق الدوله به حاج احمد کسمایی تأمین داده شد. تیمورتاش به استانداری گیلان ۱ گمارده شد.وی, با شدت برای از بین بردن قهرمانان جنگل, دست به کار شد.

در روز دوشنبه ۷شعبان ۱۳۳۷ دکتر حشمت, یکی دیگر از یاران میرزا و بازوان پرتوان جنگل, با ۲۷۰ نفر, از نیروهای فرمانبر خود, برابر امان نامه ای که از سوی وثوق الدوله, به او و یارانش داده شده بود, خود را تسلیم قوای دولتی کرد; امّا ناجوانمردانه و برخلاف امان نامه, به دار آویخته شد.۲

در نتیجه, نهضت جنگل, تنها دژ استوار مقاوم در برابر بیگانگان, دستخوش طوفانهای بنیان برافکن و سهمگین شد.

در روز دوشنبه ۱۲ ذی قعده ۱۷/۱۳۳۷ مرداد ۹/۱۲۹۷ اوت ۱۹۱۹ قرارداد ننگین وثوق الدوله با انگلستان بسته شد.

با فروپاشی روسیه تزاری, ایران در اختیار انگلستان قرار گرفت.

از مواد شش گانه این قرارداد, چنین به دست می آید که: ایران, بمانند کشور استعمار زده, هیچ گونه اختیاری از خود ندارد و این دولت انگلیس است که صحنه گردانی می کند و بی چون و چرا فرمان می راند و سرنوشت ایران را رقم می زند. دولت ایران, برابر این قرارداد از اقمار انگلستان به شمار است و باید از دولت انگلستان مستشار بخواهد, وام بگیرد, افسران انگلیس باید نیروهای نظامی ایران را سامان دهند و زیر نظر داشته باشند, راه آهن و هیچ طرح دیگری جز با اجازه انگلستان انجام نگیرد و گمرک و درآمدهای آن در اختیار انگلیسیها باشد.۳

این قرارداد, مخالفت علمای بزرگ در ایران و عراق, از جمله میرزا محمد تقی شیرازی, شیخ شریعت اصفهانی, سید اسماعیل صدر و… را در پی داشت و کتاب زرد مدرس در راستای افشای این توطئه نگاشته شد.۴ جنگلیها, با قرارداد ۱۹۱۹, سرسختانه برخورد کردند و علیه وثوق الدوله که این ننگ و نکبت را بر ایران بار کرده بود, و مردم شریف و مسلمان ایران را به زیر سلطه استعمار انگلیس برده بود, به پا خاستند و ضربه های سهمگین بر دولت وابسته و استبدادی وثوق الدوله وارد ساختند.

در این گیر ودار نفس گیر است که دولت شوروی, حکومت جمهوری آذربایجان را فرو می پاشاند, حکومتی که در ۲۷ مه ۷/۱۹۱۸ خرداد ۱۲۹۷, از سوی حزب مساواتیان, در شهر تفلیس بنیان گذاشته شده بود و عَلَم جمهوری شوروی سوسیالیستی, آذربایجان۵ را در تاریخ ۲۸ آوریل ۸/۱۹۲۰ اردیبهشت ۱۲۹۸, بر می افرازد. با این حساب مرزهای شمالی ایران دستخوش دگرگونی می شود و دولت شوروی در این ناحیه حضور جدّی می یابد.

اهمیت ایران برای شوروی

ایران از زاویه ها و جهتهای گوناگون برای شوروی اهمیت داشت. ایران, برای شوروی, ناحیه و سرزمین سوق الجیشی و بسیار مهم بود. برقراری امنیت در این کشور, در امان بودن مرزهای شوروی از فتنه انگیزیها و آسیب رسانیهای امپریالیسم انگلستان بود. در چنگ داشتن ایران, دسترسی به آبهای خلیج فارس و دریای هند را, ممکن و آسان می ساخت و شوروی را با هندوستان, مرکز حکومت انگلستان در آسیا, هم مرز می ساخت.

با این حال, دولت شوروی چنین وانمود می کرد که یک پارچگی, استقلال, و غیر مستعمره بودن ایران را خواستار است:

لنین, در سخنانی تقسیم ایران را مورد نکوهش قرار داد .۶

در ۱۴ ژانویه ۲۳/۱۹۱۸ دی ۱۲۹۶ تروتسکی, وزیر خارجه وقت شوروی, در نامه ای به سفارت ایران در پطروگراد, قرار داد ۱۹۰۷ و تمام قراردادهای استعمار پیش از آن را ملغی اعلام کرد.۷

براوین, نخستین نماینده دولت شوروی در ایران در بهمن ۱۲۹۶ در اعلامیه ای پس از بیان الغاء تمام قراردادهای پیشین, خواهان بستن قراردادهای شرافت مندانه جدید شد.

چیچرین, وزیر خارجه وقت شوروی, به سال ۱۹۱۹ در نامه ای تمام قراردادهای پیشین را لغو شده اعلام کرد و در ۱۶ بند پیشنهادهایی را مطرح کرد.۸

امّا دولت ایران, در برابر این حرکتها, پاسخی نداد. حتی نماینده دوم دولت شوروی به نام کالمیتسف در ایران کشته شد.۹

در این مدت دو سال, شوروی , به پیشرفتهای مهمی دست یافت و با در اختیار گرفتن و فروگیری آذربایجان, نیروهای انگلیسی را از قفقاز بیرون رانده و چشم طمع به ایران دوخت. این قدرت بزرگ و در حال دامن گستری, نمی توانست بدون در اختیار داشتن ایران, به هدفهای خود دست یابد.

از این روی, ترویا نوسکی, نویسنده بالشویک, در باب اهمیت ایران برای شوروی در سال ۱۹۱۸, یا پیش از آن, نوشته است:

(اهمیت ایران, در آفرینش شرق انقلابی بسیار قابل توجه است. اگر نقش اوّلیه ایران را پایه گذاری یک (حوضه) طبیعی برای نهضت آسیای مرکزی در نظر بگیریم, ضروری است که این (حوضه) از هر گونه گل و لای زدوده شود و فقط در این صورت ایران دارای آن چنان موقعیتی خواهد شد که از عهده مأموریت تاریخی و طبیعی خویش بر بیاید….

تصفیه (حوضه) طبیعی آسیا, به همان میزان که برای روسها پرارزش است, از نظر ما نیز اهمیت دارد. اگر ایران, دری است که از آن می توان دموکراسی را در شرق جایگزین کرد,پس بایستی به ایران توجه خاص کنیم. بیداری ایران, نشانه گسترش انقلاب در تمام آسیا و بخشی از آفریقاست…. آنچه اکنون مورد نیاز است, وجود یک انگیزه خارجی, یک کمک بیگانه, ابتکار و تصمیم قاطع است. این انگیزه, این ابتکار, این قاطیعت, باید هدیه انقلابیون شوروی, به مردم ایران باشد.

هند, هدف اصلی ماست. ایران, تنها جاده ای است که راه هندوستان را به روی ما می گشاید.انقلاب ایران, کلید انقلاب شرق است…. ایران باید مال ما باشد, ایران باید از آن انقلاب باشد.)۱۰

این سخنان آزمندانه, نشان می دهد که نزدیک شدن به ایران و فروگیری و در دست گرفتن زمام آن, از نظر سیاسی, اقتصادی و استراتژیکی برای انقلابیون شوروی, بسیار مهم بوده است. طبیعی است که برای رسیدن به این هدف, تلاش و سرمایه گذاری کنند و راه های گوناگون را بیازمایند.

به نظر برنامه ریزان و سیاستمداران شوروی, برای رسیدن به این هدف, و در چنگ گرفتن ایران, باید از همان روشی استفاده کرد که در سرزمینهای دیگر پاسخ مثبت داده است.

در سرزمینهای دیگر, روش ارتش سرخ و بالشویکها, این بود که پیش از ورود به هر سرزمین مورد نظر, کمیته ای از کسانی که اهل آن سرزمین و به ایدئولوژی بالشویک گردن نهاده بودند و در روسیه می زیستند, تشکیل می داد و هدفها و برنامه های حزبی و سازمانی آنان را با هدفهای حزب کمونیست شوروی هماهنگ می کرد و پس از آن, تلاشها و تکاپوهای خود را زیر نام آن حزب به ظاهر وطنی, سامان می داد. پس از فروگیری و در اختیار گرفتن کامل آن سرزمین به درخواست همان کمیته, به اتحاد جماهیر شوروی می پیوست!

درباره ایران نیز, این طرح انجام گرفت و گروهی از مهاجران ایرانی در باکو, به دستور بالشویکها, گرد هم آمدند و حزبی را سامان دادند, به نام حزب کمونیست ایران (عدالت), تا پس از این که در سایه قدرت شوروی به ایران وارد شدند, حکومت انقلابی تشکیل دهند.۱۱

ولی در ایران و در قلمرو سرزمینی که ارتش سرخ می خواست از آن جا وارد شود, قهرمانی به نام میرزا کوچک خان, با نفوذ بسیار و شجاعت تمام, عَلَم مبارزه برافراشته بود علیه هر قدرت بیگانه ای و اکنون در رویارویی تمام عیار با انگلستان بود. در دل مردم جای داشت. از جایگاه بس بالایی برخوردار بود.نمی شد این قلّه بلند و صخره استوار و نستوه را نادیده گرفت. از این روی, بر آن شدند , خود را با وی همراه نشان دهند و اعلام بدارند: استقلال ایران را پاس می دارند, با ورود هر نیروی خارجی مخالف اند, با استعمار انگلیس دشمنی تمام عیار دارند, از استبداد وثوق الدوله بیزارند و قراردادهای استعماری روسیه تزاری, از نظر حکومت بالشویک, بی ارزش هستند,با هر نوع بهره کشی انسان از انسان ناسازگارند و برای مبارزه با انگلیس و استبداد, حاضر به هر گونه همکاری با جنگلیها هستند و جنگلیها و شخص میرزا را نماینده واقعی ملت ایران می دانند و…

در این برهه , بالشویکها و تمام وابستگان به آنان, خود را هماهنگ با هدفهای میرزا جلوه می دادند و این جا و آن جا, اعلام می کردند که هدفی جز مبارزه با استعمار و در هم کوباندن استبداد و رهایی ملت ایران ندارند.

تلاش بالشویکها برای همگامی با میرز

پیش از نیرو پیاده کردن ارتش سرخ در بندر انزلی, بالشویکها, سه مرتبه با گسیل داشنن نمایندگانی نزد میرزا کوچک, به وی پیشنهاد همکاری دادند.

بنا به گفته اسماعیل جنگلی, خواهر زاده میرزا, میرزا به نمایندگان بالشویکها, قول همکاری نداد. تا این که در ۳۰ آوریل ۱۱/۱۹۲۰ اردیبهشت ۱۲۹۹, نامه ای از کمیته لنکران به دست میرزا رسید که در آن, پس از سلامهای خالصانه و بیان درد و رنج برزیگران و کارگران و… از میرزا خواسته بودند که با همراهی و همگامی , با استعمار انگلیس و سرمایه داری در افتند و ملتهای رنجدیده, از جمله ایران را از چنگ بورژوازی برهانند.

این نامه, دو روز پس از فروپاشی حکومت (جمهوری آذربایجان) و در آستانه تشکیل دولت کمونیستی در آذربایجان نوشته شده بود.

از این نامه بر می آید که بالشویکها, به دست ایادی خود, بر آن بودند که در حساس ترین نقطه ایران, پایگاه بزنند, آن هم به بهانه مبارزه با سلطه بیگانه و همکاری با میرزای قهرمان ضد سلطه!

در آن نامه, نکته هایی بود که میرزا را برای ادامه مبارزه با دولت انگلستان امیدوار می کرد و از سوی دیگر مطالبی داشت که نشان می داد پس از آذربایجان و ایران, آزادی افغانستان و دیگر سرزمینها مورد توجه آنان است.

به بخشهایی از این نامه که در خور توجه است, اشاره می شود:

الف. در این نامه از کارکرد دولت انگلستان در ایران و جهان, به شدت انتقاد شده , و کوتاه کردن دست استعمار از تمامی سرزمینهای شرق, با یگانگی, همراهی و همگامی نیروهای بیدار این قلمرو از جهان, به عنوان هدف و آرمان بلند قلمداد گردیده است:

(الآن ما فقط یک عقیده و یک تمایلات داریم و آن این است که برویم ممالک شرق را از ظلم بورژوازی انگلستان آزاد کنیم و با یکدیگر متحد شده, شربت مرگ بورژوازی را به او در شرق بدهیم. آزادی آذربایجان, ایران, ترک, افغانستان و هندوستان بورژوازی انگلستان را به کلی بی قوت و بی خطر خواهد کرد.

برای محو بورژوازی انگلستان ما تماماً با هم شریک خواهیم بود; زیرا که تا بورژوازی انگلستان قوی است,نه شما کارگران ایران و نه ماها کارگران روسیه, نمی توانیم امیدواری در صلح داشته باشیم.)

ب. در این نامه میرزا کوچک جنگلی, تنها شخصی معرفی شده که می توان در ایران در پرتو همراهی او, علیه انگلستان قد برافراشت و آن را از اریکه به زیر آورد:

(یگانه شخصی که در ایران بر ضد تسلط انگلستان قیام کرد تو هستی رفیق کوچک خان. تو جنگ را بر ضد انگلستان اعلان کردی که بتوانی وطن خود را از دست دزدان بریتانیا, خلاص بکنی. تمام ملت ستمدیده ایران با امید و با حسرت, چشمهای خود را به تو دوخته اند و از توعلاج آزادی از تسلط دیگران را می خواهد….

ای رئیس ملت کارگری ایران! حاضر هستیم به اولین دعوت ملت ایران برای همراهی او بشتابیم که تسلط انگلستان را از آن جا دور کنیم. ما هر دقیقه حاضریم که دست مساعدت برادرانه خودمان را به طرف برادران ایرانی دراز نماییم. پس ملت ایران از صمیمیت ما می تواند, امیدوار بشود.)۱۳

بالشویکها, نمی خواستند خود به طور مستقیم به عرصه کاروزار پا بگذارند که آن را کاری خطرناک و پرآسیب و ناموفق می انگاشتند.

از این نامه بر می آید می خواهند وارد شدن آنان به ایران و پیاده کردن نیرو و در افتادن با انگلستان, به گونه ای باشد که در پرتو دعوت قهرمان ملی و مذهبی ایران, جناب میرزا کوچک, انجام بگیرد و در نزد مردم نمایانده شود که با دعوت میرزا به ایران آمده اند!

میرزا کوچک خان, با رایزنی با یاران و اثرگذاران در نهضت جنگل, بر آن شد با رفتن به لنکران و گفت و گو با کمیته لنکران, راه کارهای همکاری را مورد بررسی قرار دهد و ارتش سرخ را از وارد شدن به ایران, باز دارد.۱۴

از این روی, همراه راه بلدی, پای پیاده به سوی لنکران رهسپار شد و پس از هفت شبانه روز پیاده روی,سختیهای فراوان و بیماری, به حومه لنکران رسید.در آن جا, به وی خبر رسید که بالشویکها شکست خورده و شهر را ترک کرده اند; از این روی, دیداری انجام نگرفت۱۵ و میرزا, بی نتیجه بازگشت. این سفر, پر از رنج و درد, چهارده روز به درازا کشید ۱۶ و میرزا این سفر را به گونه ناشناس رفت و برگشت, آن هم برای بازداشتن بالشویکها از وارد شدن به ایران و این که ببیند, چه در سر دارند.

میرزا در نامه خود به خالوقربان و احسان الله خان, ریز سفر خود را بازگو می کند و شرح می دهد: ارتش سرخ, بدون هیچ دعوتی از سوی ایرانیان و بدون این که صبر کند که ما به نامه هایش پاسخ دهیم وارد انزلی شد.۱۷

از این زمان, یعنی بهار ۱۲۹۹, مرحله جدیدی از مبارزات نهضت جنگل آغاز می شود و آن همکاری میرزا با نیروهای ارتش سرخ شوروی است که بحثهای گوناگونی را در پی داشت.

این مقاله, در صدد روشنگری پیوند میرزا و شوروی از این برهه به بعد است و پاسخ گویی به پرسشهایی از این دست که انگیزه میرزا از همکاری با ارتش سرخ چه بوده است؟

آیا به خاطر گرایش به کمونیسم بوده است؟

ییا نه به خاطر گرایش به مرام کمونیستی که بر اثر هواداری از سوسیالیسم بوده که بسیاری از سیاستمداران هوادار آن بوده اند و یا شعارهای آزادیخواهانه بالشویکها, وی را به این سمت کشانده است؟

آیا نیروهای ارتش سرخ به پیمانی که با میرزا کوچک, بسته بودند عمل کردند؟

اگر خیانت کردند, خیانت آنان چه نقشی در بی اعتباری کمونیست در ایران داشت؟

اینها پرسشهایی است که سعی خواهد شد پاسخ آنها در این مقاله روشن شود.

روشن است اگر میرزا را کمونیست بدانیم, از دیدگاه یک کمونیست, جلوگیری وی از تبلیغات کمونیستی, خیانت به این آرمان خواهد بود; اما اگر ما او را مسلمانی انقلابی بدانیم که برای استقلال و رهایی کشورش از چنگ استعمار و استبدادیان, به تلاش برخاسته, و برای رسیدن به این هدف والا, از داعیه داران آزادی کمک خواسته, داوری ما درباره وی, دگرگون خواهد شد و در نتیجه, کمونیستها کژراهه رفته و خیانت پیشه کرده اند.

ورود ارتش سرخ شوروی به انزلی

ارتش سرخ, با همه تلاش, نتوانست میرزا را راضی کند که وی, از روی میل, آنان را به ایران فراخواند, و نیروهای ارتش سرخ به بهانه دعوت میرزا به ایران بیایند.

این میهمان ناخوانده و سمج, در بامداد روز سه شنبه ۱۸ ماه مه۲۸/ اردیبهشت ۲۹/۱۲۹۹ شعبان ۱۳۳۸ با ناوگان جنگی خود وارد بندر انزلی شدند و تأسیسات انگلیسیها را در غازیان به آتش کشیدند. انگلیسیها, بدون هیچ دفاعی واپس نشستند. نیروهای ارتش سرخ مرکب از پانصد پیاده و دویست سوار در ساحل پیاده شدند.

راسکو لینکف, فرمانده نیروهای دریایی ارتش سرخ, علت حمله را وجود قوای ضد انقلابی دنیکن اعلام کرد که به پندار وی, امنیت نیروهای سرخ را در دریای خزر به خطر انداخته بودند.۱۹

شب ۱۷ ماه مه, ۲۴ ساعت پیش از حمله ارتش سرخ, یک نفر روسی ورود ارتش سرخ را به جنگل اطلاع داده بود.میرزا کوچک خان, از آمدن نیروهای بیگانه بسیار اندوهگین و دل نگران بود. او پشتیبانی آزادی خواهان شوروی را می خواست, اما نه پیاده کردن نیرو در کشورش.

احسان الله در خاطرات خود, از حالت روحی میرزا در این برهه حساس,گزارشی دارد, که درخور درنگ است.

ژرژ لنچافسکی می نویسد:

(روزی که ناوگان سرخ وارد انزلی شد, کوچک خان ساعتهای طولانی به تفکر و دعا گذراند.احسان الله خان که همیشه تندرو بود و از تفکرات مذهبی همکار و فرمانده خویش آزرده خاطر به نظر می رسید, سکوت او را به هم زد و به او نصیحت کرد که اگر مایل است با بالشویکها روابط دوستانه برقرار نماید(مذهب را فراموش کند.)۲۰

آیا برای میرزا ممکن است از باورها و آیینهای مذهبی خود دست بردارد و با نیروهای بیگانه, دست همکاری دهد.

آیا میرزا می تواند, نیروهای بیگانه را رها کند تا هر گونه که می خواهند رفتار کنند و به هر ناهنجاری دست زنند, آن گونه که در دیگر سرزمینها انجام دادند؟

ییا میرزا باید از این مجال بهره برد و تلاش ورزد با حفظ استقلال کشور, از توان و قدرت ارتش سرخ, در ره نابودی و بیرون راندن استعمار و استبداد, بهره گیرد.

به هر حال, یا میرزا باید به طور کامل خود را کنار بکشد که در این صورت نمی داند چه بر سر کشور و قلمرو تحت نفوذ وی خواهد آمد, یا باید با نیروهای ارتش سرخ وارد کارزار شود که توان ندارد و آنان مدعی اشغال کشور نیستند و یا با آنان همراه شود و از حرکتهای زیانباری که بی گمان به بار خواهند آورد, جلوگیری کند و در جهت هدفها و آرمانهای خود از آنها که مدعی آزادی هستند, سود ببرد.

نخستین واکنش میرزا در برابر ارتش سرخ

میرزا که سالها با دشمن درگیر بوده, به تجربه دریافته و می داند که نیرو پیاده کردن ارتش بیگانه, سبب رنج و وحشت مردم و سست شدن پایه های امنیت جامعه می شود و هرج و مرج و نگرانی زیادی را در پی خواهد داشت, از این روی, یک روز پس از نیرو پیاده کردن ارتش سرخ, در آخرین روز ماه شعبان ۱۳۳۸, در بیانیه ای به آگاهی مردم می رساند که او و یاران در جهت رفاه حال همگان و تهیه سببها و مایه های سعادت و استقلال ایران و رهایی از دستِ نادیده انگاران حقوق انسانها, تلاش خواهند کرد.

او در این هنگامه سخت, که مردم از همه سوی در تنگنا قرار داشتند, با بیانیه و سخنرانی, به مردم دلگرمی و اطمینان داد که به جنگلیها اطمینان داشته باشند, که در همه حال, پشت و پناه آنان خواهند بود و مردم را در همه تنگناهای سخت و دشوار یاری خواهند رساند.۲۱

میرزا در این اعلامیه به استقلال ایران و سعادت مردم آن, به عنوان پایه تلاشهای خود در این برهه حساس و سرنوشت ساز و روزگار دهشت و ادبار, تأکید می ورزد.

طبیعی است که مردم گیلان با حضور میرزا کوچک و دلگرمی که به وی دارند, از نگرانی به در آیند و به آینده امیدوار باشند.

انگیزه میرزا, از همکاری با ارتش سرخ

به طورمعمول, گروه ها و دولتها, برای هدفها , برنامه ها و آرمانهای مشترک, جلوگیری از حمله دشمن, حفظ منافع مشترک, به همکاری با یکدیگر روی می آورند.

از باب مَثَلْ, دو گروه و حزب در انتخابات, برای رسیدن به کرسیهای بیش تر, با هم, هماهنگ و هم پیمان می شوند. دو دولت با باورها و دیدگاه های ناسان, برای رسیدن به منافع مشترک, دست همکاری به یکدیگر می دهند. گاهی وضعیت چنان بحرانی است که دو دشمن, برای حفظ خود از یورشها و ویران گریهای دشمن مشترک, چاره ای جز هم پیمانی و همکاری ندارند.

در جنگ جهانی دوم, در برابر آلمان نازی, متفقین پدید آمدند. متفقین, ترکیبی بود از کشورهای ناهمسان در باورها و روشها: شوروی کمونیست, در کنار کشورهایی, قرار گرفت که با هم دشمن بودند. شوروی کمونیستی در کنار انگلستان و آمریکای امپریالیست قرار گرفت و سه کشور دوشادوش, علیه آلمان وارد جنگ شدند.

میرزا کوچک خان, در این برهه, با ارتشی رو به رو شده که بدون دعوت, وارد ایران شده و بخشی از ایران را در چنگ گرفته است. با این حال, در بوق تبلیغاتی خود می دمد که به هیچ روی, آهنگ فروگیری و به چنگ گرفتن ایران را ندارد, بلکه در پی ضد انقلاب است که در این بخش از ایران پایگاه زده و برای منافع آن زیانبار است. و از دیگر سوی, به میرزا قول داده بودند از هر گونه کمکی به آزادی خواهان ایران دریغ نخواهند ورزید. آنها کسانی هستند که روسیه تزاری را به زانو درآورده اند, همان قدرت اهریمنی که میرزا سالها با آن درگیر بوده است. روسیه دیگر, روسیه تزاری نیست,بلکه رهبران جدید آن با شعارهای انسان دوستانه و آزادی خواهانه, قدرت را در دست گرفته اند.

روسیه تزاری, بارها به ایران دست درازی کرده, مجلس را منحل ساخته, قراردادهای ننگینی به مردم ایران بار کرده, قرارداد ۱۹۰۷ را با انگلستان بسته که برابر این قرارداد شوم, ایران به دو منطقه شمال و جنوب بین این دو کشور تقسیم شده است. به مالکان بزرگ ناحیه شمال, گذرنامه روسی داده و آنان را از اتباع روسیه به شمار آورده, تا از دادن مالیات معاف شوند.۲۲ یعنی یک شهروند روس امتیاز بیش تری از یک ایرانی داشته است.

اکنون این دولت زورگو و ستم پیشه و نیروهای یاغی و اهریمن صفت آن, نابود شده اند و رهبر جدید روسیه, لنین, مدعی آزادی در تمام ملتهای جهان است واز هر حرکت استقلال طلبانه و آزادی خواهانه, استقبال می کند و بر این باور است: مردم خود باید سرنوشت خویش را در دست بگیرند. حکومت جدید نیروهایش وارد ایران شده اند: دولت جدید, قرارداد ۱۹۰۷ را الغا کرده و تمام قراردادهای پیشین را به هیچ انگاشته, خواهان بستن قرارداد جدید بر اساس اصول انسانی است. روشن است که هدفها, برنامه و خط مشی دولت جدید, با حکومت تزار,فرقهای اساسی دارد و همکاری با آن از نظر همه خردمندان, سیاستمداران و آزادی خواهان جهان, نه تنها زشت نیست, بلکه افتخار است. نکته مهم تر این که در آن برهه, دولت بالشویک که زمام امور را در روسیه در دست گرفته بود, مدعی مبارزه با انگلستان و افراد وابسته به آن, همچون وثوق الدوله بود. از این روی, میرزا کوچک,در چنان برهه حساس, که دولتی نیروهایش را به داخل کشور آورده بود و شعار آزادی خواهی هم سر می داد, چاره ای جز همکاری نداشت و به انگیزه های زیر, با ارتش سرخ, برابر شرطها و قیدهای بسیار عزت مندانه که نشان گر قدرت میرزا و جایگاه والای مردمی وی بود,حاضر به همکاری شد. تا با این کار, هدفهای ملی خود را پیاده کند و از تباهی آفرینیها و ویران گریهای ورود ارتش سرخ بکاهد.

  1. مبارزه با انگلستان:

دولت انگلستان و روسیه تزاری, سالهای سال با سلطه خود بر ایران, امتیازهای خفت باری را از ایران گرفته و ایران را از ترقی و شکوفایی باز داشته بودند.با فروپاشی حکومت تزار, انگلیسیها, یکه تاز صحنه سیاسی ایران شدند و با به قدرت رساندن نیروهای طرفدار و مزدور خود, قرارداد ننگین ۱۹۱۹ را بر دولت ایران بار کردند. از برجستگیها و اوجها و والاییهای نهضت جنگل, مبارزه بی امان و خستگی ناپذیر, با این قرارداد و عاقد آن وثوق الدوله بود.میرزا بر این عقیده بود که با همکاری نیروهای انقلابی و آزادی خواهی که حکومت تزاری را واژگون کرده اند و برابر ادعای خود, هیچ چشم داشتی به خاک ایران ندارند, می توان پایگاه های انگلستان را برچید و نفوذ انگلستان را کاهش داد و از دخالتهای آن جلوگیری کرد و وابستگان و ایادی آن کشور را از صحنه سیاسی ایران خارج ساخت.

میرزا کوچک, انگیزه خود را از همکاری با ارتش سرخ و هدف ارتش سرخ را, بیرون راندن انگلیسیها یاد می کند:

(نمایندگان سویت روسیه به ایران وارد شدند, به این عنوان که با ما کمک کنند تا انگلیسیها را که دشمن مشترک مان می باشد, از ایران بیرون کنیم و دست خائنین و مستبدین را کوتاه نماییم و این مساعدت را چنانچه می دانید, مطابق موافقت نامه به دو چیز منحصر نمودیم: یکی آن که: از روسیه به ما اسلحه داده شود و در عوض قیمت بگیرند, دوم: نفرات به قدری که ما تعیین کنیم و بخواهیم.)۲۳

میرزا کوچک, در نامه خود به ضیاء بیگ به تاریخ ۲۳ ذیحجه ۱۳۳۸, یکی از پایه های همکاری با ارتش سرخ را (اخراج انگلیسیها از ایران) یاد کرده است.۲۴

وی, بارها به این نکته اشاره می کند; زیرا برابر قرارداد ۱۹۱۹, ایران به عنوان کشور تحت حمایت استعمار انگلستان قرار می گرفت.

  1. مبارزه با نیروهای فاسد داخلی:

امضای قرارداد های ننگین, در زمانی ممکن است که کسانی بسان وثوق الدوله و نصرت الدوله باشند که آن را امضا کنند. اگر انسانهای آزاده, دوستدار استقلال کشور و مخالف بیگانه, تصمیم گیرنده باشند به هیچ روی, راضی به ذلت مردم نخواهند بود. بنابراین, اصلاح امور دولت و بیرون راندن نیروهای فاسد, کمکی است برای بیرون راندن بیگانگان.

دولت انگلیس و حکومت وثوق الدوله تلاش زیادی کردند که نهضت جنگل را نابود و آن را به سازش بکشانند امّا کاری از پیش نبردند.

دولت وثوق الدوله, پس از قرارداد ننگین ۱۹۱۹, به تاریخ ۲۱ ذی حجه ۱۳۳۷, توسط رئیس اتریاد تهران, رتمستر کیکاچینکوف, نامه ای به میرزا می نویسد و پس از بر شماری ویژگیهایی از میرزا: وطن دوست, ایران خواه, عاقل و نیک نفس,یاد آور می شود:

(هرگاه جناب عالی را در محکمه عدل الهی حاضر نمایند و سؤال و جواب شود, که آنچه خسارات و تلفات به اهالی بیچاره از بدو, الی ختم, وارد آمده مسؤول درگاه الهی کیست, گمان می کنم, انصاف خواهید داد و شرمنده خواهید شد. بدیهی است, انسان کامل, برای فایده موهوم, راضی بدین مسؤولیت بزرگ نمی شود و نیز به من این طور دستگیر شده است,که با آن صفات عالی شما, برای شخص خود, راضی به اذیت مسلمین بیچاره نخواهید بود….)

میرزا در شب ۲۲ ذیحجه ۱۳۳۷, به این نامه پاسخ می دهد که در فرازی از آن آمده است:

(وجدانم به من امر می کند که در استخلاص مولد و وطنم که گرفتار چنگال قهاریت اجنبی است, کوشش کنم…. تاریخ عالم به ما اجازه می دهد هر دولتی که نتواند مملکت خود را از سلطه و اقتدار دشمنان خارجی نجات دهد, وظیفه ملت است که برای استخلاص وطنش قیام کند; امّا کابینه حاضر می گوید: من محض استفاده شخصی باید مملکت را در بازار لندن به ثمن بخس بفروشم؟

در قانون اسلام مدّون است کفّار وقتی که به ممالک اسلامی مسلط شوند, مسلمین باید به مدافعه برخیزند, ولی دولت انگلیس فریاد می کند: من اسلام و انصاف نمی دانم و باید دول ضعیفه را اسیر آز و کشته مقصود مشؤوم خود سازم.

بنده می گویم: انقلابات امروزه ما را تحریک می کند,مثل سایر ممالک دنیا در تمام ایالات ایران اعلان جمهوریت بر طبق مرام سوسیالیستها داده و رنجبران را از دست راحت طلبان برهانیم, ولیکن درباریان, تن در نمی دهند که مملکت ما, با قانون مشروطیت از روی پروگرام دموکراسی اداره گردد. باری با این ادله وجدانم محکوم است در راه سعادت مملکتم سعی کرده, گو این که کرورها نفوس و نوامیس و مال ضایع شود. در مقابل جوابی را که موسی در مقابل با فرعون و محمد(ص) به ابوجهل و سایر مقننین و مؤسسین آزادی و روحانی در محکمه عدل الهی می دهند, من هم که, یکی از پیروان آنان می باشم, خواهم داد….)۲۵

وثوق الدوله که از راه بیم دهی و طمع انگیزی نتوانست میرزا را وادار به سازش کند, به گفت و گوی با وی روی آورد.

احمد آذری, کفیل ایالت گیلان را, مأمور به گفت و گو با میرزا کرد و زمانی که تلاشهای وی به نتیجه نرسید, ترفندی دیگر, ساز کردند و آن این که: روزنامه رعد, شماره ۲۰۳, جمعه ۲۵ ربیع الاول ۲۶/۱۳۳۸ قوس(آذر) ۱۲۹۸, با تیتر (ختم غائله جنگل) منتشر شد. در این شماره, تلگرافی از میرزا کوچک, به وثوق الدوله و تلگرافی از حاکم رشت, احمد آذری, به رئیس الوزراء و تلگرافی از نخست وزیر به احمد آذری, حاکم گیلان, چاپ شد.۲۶

حاکم رشت برای تأیید این دروغ در ۲۷ جدی(دی) ۲۵/۱۲۹۸ جمادی الاولی ۱۳۳۸ در ابلاغیه ای به مردم گیلان اعلام کرد:

(حسب تقاضای میرزا کوچک خان, کلام الله مجیدی از طرف دولت برای حصول اطمینان میرزا آمده و تمام شرائط او پذیرفته شده است و در روز پنج شنبه ۲۳ دی ماه میرزا کوچک جنگلی تمام مقدّرات خود را به رئیس الوزراء واگذار کرده است.)۲۷

این دروغها و خلاف واقع گوییها نتوانست در تلاش میرزا برای ادامه مبارزه گسستی پدید آورد.ولی آذری کفیل رشت, از تلاش خود باز نایستاد و بر آن شد, یا میرزا را به ستم از پای درآورد و یا با گلوله ای, نقش بر زمینش کند. که البته تیرها همه به سنگ خورد و کاری از پیش نبرد. این ناکامیابیها و ناکارآمدیهای آذری, در پیاده کردن نقشه دولت مرکزی, سبب برکناری او از پُست کفالت شد و میرزا احمدخان امور(اشتری) به جای او گمارده شد.

انگلیسیها از نفوذ گیلانیان استفاده کرده و آنها را نزد میرزا فرستادند که از وی بخواهند که به درگیری پایان دهد. میرزا که پافشاری آنان را دید, خواست آنان را پذیرفت و پس از رفت و آمدهای بسیار, نتیجه گفت و گوها و دیدارها, از جانب میرزا این گونه اعلام شد:

(چون دولت کنونی, عاقد قرارداد با انگلیسیها و قرارداد مزبور مخالف منافع مملکت می باشد… لذا راضی شده است مادامی که مجلس شورای ملی تشکیل نیست و تکالیف ایرانیان در مقابل قوای بیگانه طبق قانون اساسی معین نشده است, قوای جنگل حق داشته باشد با حفظ عقیده, سازمان خود را پایدار بدارد و دولت نیز متعهد است متعرض کوچک خان و پیروانش نشود.)۲۸

محمد علی خمامی, بر این باور است که:دولت وثوق الدوله راضی به آتش بس با جنگل نبود, ولی انگلستان برای روشن شدن اوضاع خواهان برقراری آتش بس بود.

در همین برهه که فشارها علیه میرزا به اوج رسیده بوده و احتمال حمله دولت به جنگل می رفته, استفتائی از سید حسن مدرس, مجتهد برجسته و نامور مجلس می شود. او, به تاریخ ماه جمادی الثانی ۱۳۳۸, در پاسخ به استفتاء, میرزا کوچک خان را تأیید و هر گونه جنگ با وی را در حکم یاری رساندن به کافران و دشمنی با اسلام می شمارد:

(…حقیر از آقای میرزا کوچک خان و از اشخاصی که صمیمانه و صادقانه با ایشان هم آواز بودند نیت سوئی نسبت به دیانت و صلاح مملکت نفهمیدم بلکه جلوگیری از دخالت خارجه و نفوذ سیاست آنها در گیلان عملیاتی بوده بس مقدس که بر هر مسلمانی لازم. خداوند همه ایرانیان را توفیق دهد که نیت و عملیات آنها را تعقیب و تقلید نماید. پرواضح است که طرفیت و ضدیت و محاربه با همچه جمعیتی مساعدت با کفر و معاندت با اسلام است.)۲۹

حرکتها, تلاشها و تکاپوهای میرزا علیه دولت دست نشانده وثوق الدوله ادامه یافت و وثوق الدوله را در تنگنای شدید قرارداد. او را هم از اجرای قرارداد بازداشت و هم از اریکه به زیر آورد.

آگاهان به مسائل سیاسی, تحلیل گران رویدادهای تاریخ معاصر ایران و تاریخ نگاران به این نکته توجه داشته و به روشنی یادآور شده اند که نهضت جنگل بازدارنده ای بزرگ بر سر راه اجرای قرارداد ۱۹۱۹ بود.۳۰

احمد شاه, مدتی پس از بازگشت از فرنگ:۱۳ خرداد۱۵/۱۲۹۹رمضان ۱۳۳۸,۳۱ وثوق الدوله را از اریکه رئیس الوزرایی به زیر آورد و در هفتم تیر ۱۲۹۹, مشیر الدوله را مسؤول تشکیل کابینه کرد.

مشیرالدوله, در دوازدهم تیر, کابینه خود را به شاه معرفی کرد. مستوفی الممالک و مؤتمن الملک به عنوان مشاور و حاجی فخبرالسلطنه به عنوان وزیر مالیه برگزیده شدند.۳۲ با این تغییر, گرچه با اعلام دولت جدید, مبنی بر اجرا نشدن قرار داد ۱۹۱۹, زمینه مبارزه کاهش می یافت, اما با لغو نکردن آن, مبارزه برای لغو قرارداد و بیرون راندن نیروهای انگلیسی از ایران, هنوز درخور توجیه بود. بویژه که دولت انگلستان, تنها سه ماه به دولت جدید فرصت داد که قرارداد را امضاء کند و پس از آن مهلت, کابینه مشیرالدوله از هم فرو پاشید.

  1. حفظ استقلال کشور:

وارد شدن ارتش سرخ, به ایران, مسؤولیت میرزا را دو چندان کرد. او نمی توانست از کنار این رویداد مهم, بی هیچ بازتابی بگذرد. کارکرد بالشویکها و نظام شوراها, هواداری آنان از آزادی ملتها و لغو کلیه قراردادهای استعماری, زمینه را برای گرایش به آن کشور, بر هر آزادی خواهی در آن برهه تاریخی فراهم می ساخت.

محمد علی گیلک برداشت و ذهنیت خود را از تلاشهای حکومت شوروی و گرایش مردم به شورویها را این گونه بیان می کند:

(همه این اقدامات, اگر نمی توانست تمایل مردم ایران را به طرف روسیه شوروی جلب کند, لااقل ضدیت با انگلیسیها را در آنان تحریک می نمود.)۳۳

زیرا انگلیسیها در ایران حضور آزاردهنده و یغماگرانه داشتند و نیروهای شوروی با آنان واین خط مشی ضد انسانی مخالف بودند.

از دیگر سو, نیروهای ارتش سرخ, هرگاه به سرزمینی وارد می شدند, سعی می کردند, کمیته ای تشکیل داده و تلاشهای خود را زیر چتر آن ادامه دهند. برای ایران هم چنین خوابی دیده بودند و حزب کمونیست عدالت را در باکو, برای همین هدف, تشکیل دادند, تا در ایران, در پرتو نام اعضای آن که ایرانی بودند, برنامه های استعماری خود را سامان دهند.

میرزا که خواهان استقلال کشور بود و با تمام توان در راه این هدف والا و مقدس تلاش می کرد, باید جلوی این افراد را با تدبیر و زیرکی ویژه می گرفت.از این روی, نه تنها وی ناچار به همکاری با ارتش سرخ برای جلوگیری از تندرویها و حرکتهای نابهنجار ارتش سرخ و حزب کمونیست شد, در همین راستا و با همین دید و مصلحت سنجی, شماری از آزادی خواهان تهران, نماینده ای به جنگل گسیل داشتند و به میرزا پیام دادند: با ارتش سرخ وارد گفت و گو شود.

نامه هایی که برای میرزا, فرستاده می شد, بر این مطلب تأکید داشتند که:

(همکاری با بالشویکها مساعد به حال ملت) است و سبب نیرومندی کسانی می شود که مشغول مبارزه علیه قرارداد ۱۹۱۹ هستند و می خواهند آن را لغو کنند.)۳۴

احمد شاه قاجار, که خود مخالف این قرارداد بود, مدعی است: من به میرزا کوچک خان پیام دادم که افراد مطمئنی را به قفقاز بفرستد و به نام ملیون ایران, با آنها سازش کند.

زیرا وقتی انگلستان رقیبی در برابر خود ببیند, از خواسته های نابحق خود دست بر می دارد, یا آنها را تعدیل می کند:

(سپهدار شاهد است که به وسیله او, به میرزا کوچک خان,پیغام دادم, شما به قفقاز نمایندگان مطمئن بفرستید و با نام ملیون ایران با روسها سازش کنید و به آنها بفهمانید که دست و پای دولت ایران چگونه در حال حاضر بسته است و اکنون ما ناچاریم با دولتی که قشون او و نفوذ او ما را احاطه نموده است, تا آن جا مدارا کنیم که قشون روسها به سرحدات قدیم خود برسند و خلاصه آن که دست وِداد ما به تدریج و آهستگی به سوی آنها دراز خواهد شد.)۳۵

به نظر احمد شاه, گفت و گو با روسیه شوروی برای پدید آوردن موازنه و حفظ حقوق و استقلال ایران لازم بوده است. وی, آن قدر نگران و ناچار بوده که پیش از فروپاشی حکومت آذربایجان, به فکر گفت و گو با بالشویکها می افتد. و شاید این پیامها, در رفتن میرزا به لنکران, اثر داشته است. این نشان می دهد همکاری میرزا در آن برهه, با ارتش سرخ برای کاستن از آزمندیهای انگلستان لازم بوده است, بلکه برای حفظ استقلال کشور گزیری از آن نبوده است.

میرزا, با بررسی دقیق پیشامدها و رویدادها و پیامدهای آنها, به این نتیجه رسید که با گفت و گو و همکاری است که می تواند سدّی در برابر نیروهای یغماگر پدید آورده و از زیانهای نیروهای خارجی بکاهد.

شرط دخالت نکردن در امور کشور و دیگر شرطها و قیدهای عزت مندانه که در قرارداد با ارتش سرخ به تصویب رساند,حکایت از این اندیشه بلند و والای او دارد.

بیانیه مهم میرزا کوچک, پس از ورود ارتش سرخ به ایران, نشان از پای بندی میرزا به استقلال کشور و سربلندی و عزت آن است.۳۶

میرزا, در نامه به مدیوانی, رئیس کودتای سرخ رشت, درباره حاکمیت و استقلال ایران می نویسد:

(من بی شرف می دانم کسی را که حقوق حاکمیت و استقلال ملت خود را با دست خود فدای شغل و مقام بیهوده کرده, یک ملتی را اسیر چهار نفر خودخواه افراطی که در افراط خود, غیر از ریاست چیز دیگری نمی خواهند, قرار دهند. من استقلال ایران را خواهانم.من بقای اعتبارات ایران را طالبم.)۳۷

استقلال خواهی میرزا و بیزاری او از نقش آفرینی بیگانگان در امور کشور, به بهترین و زیباترین وجه, در فرازی از نامه وی به لنین جلوه گر است. این نامه پس از ترک رشت, از روی اعتراض به کارکرد حزب کمونیست, و رفتن به جنگلهای فومن, نگاشته شده است:

(صدای ملت ایران می گوید: ما قدم اولی را برای رسیدن به آزادی برداشتیم ولی خطر دیگری از طرف دیگر به ما می رسد. یعنی اگر ما از دخالت خارجیها در کارهای داخلی خود جلوگیری ننماییم, این دلیل می شود که ما به مقصد خودمان; یعنی به آزادی نخواهیم رسید. زیرا که به جای دخالتهایی که تا کنون از طرف یک دولت خارجی وجود داشت, دولت خارجی دیگر در کارهای ما دخالت کرده و ما در تحت نفوذ او خواهیم افتاد.)۳۸

این فراز, به خوبی نشان می دهد که میرزا برای پایدار نگه داشتن استقلال ایران, با ارتش سرخ همکاری کرده بود و بر این عقیده بود که بالشویکها و ارتش سرخ, اگر در امور داخلی ایران دخالت کنند, با انگلستان فرقی نخواهند داشت. میرزا, در نامه خود به یوسف بیگ, بر این نکته تأکید می ورزید: در قرارداد با بالشویکها (مخصوصاً تأکید شد که نبایستی در امور داخلی ما مداخله کنند)۳۹ یعنی باید به استقلال ایران ارج نهند.

  1. همسویی با اندیشه های آزادی خواهانه رهبران شوروی:

از نکته های مهمی که در همگامی و همکاری میرزا با ارتش سرخ به چشم می خورد و گویا در نزدیک شدن میرزا به بالشویکها نقش بسیار داشته, و به نظر می رسد تا پایان نهضت نیز در کانون توجه میرزا بوده, اندیشه آزادی خواهانه رهبران شوروی است.

این اندیشه ها و شعارها در میرزا کارگر افتادند و سبب شدند که میرزا آنان را در ادعاها, صادق بینگارند و کارکرد کمونیستهای ایران, را جدای از اندیشه ها و دیدگاه های رهبران شوروی بپندارد و هیچ گاه امید خود را در پشتیبانی رهبران شوروی از انقلاب ایران از دست ندهد و بارها به این اندیشه ها استناد کند.

این اندیشه را در سه محور پی می گیریم:

الف. اندیشه لنین در باب آزاد بودن ملتها در تعیین سرنوشت خود:

لنین, رهبر حزب کمونیست شوروی و معمار انقلاب اکتبر روسیه, به سازواری و فراخور تلاشهای سیاسی خود, سیاستها, دیدگاه ها و اندیشه های خود را در باب آزادی ملتها و پشتیبانی از آزادی خواهان جهان ابراز می کرد و بر آنها سخت پای می فشرد و به هر مناسبتی از آنها سخن می گفت.هواداران او نیز, بیش تر دسترسی به این گونه اندیشه های او داشتند. هواداران او, در جای جای دنیا و در ایران, اندیشه های آزادی خواهانه او را, که در بین جوانان, هواخواه بسیار داشت, نشر می دادند و آنها را در برابر استعمارگران قرار می دادند و بیش ترین استفاده ها را می بردند.

اینان, چون بر گشت از این اندیشه ها و خیانت را از رهبرانی که تزار را به زانو در آورده بودند, دور می انگاشتند, هم خود شیفته این رهبران انقلابی شده بودند و هم دیگران را به این سوی می کشاندند, در حالی که اندیشه آزادی ملتها, مرحله های گوناگونی را پیموده بود که بسیاری نمی دانستند و یا اگر می دانستند, به خاطر وابستگی و مزدوری, اجازه نداشتند, هدف اصلی و واقعی و پشت پرده رهبران بالشویک, بویژه لنین را بازگو کنند.

(سیاست و تاکتیک ملی لنین را می توان به ۴ مرحله بخش کرد:

  1. مرحله پذیرش حق تعیین سرنوشت ملتها, به صورتی مشروط و بدون ضمانت… زمان این مرحله, از کنگره دوم حزب بالشویک در ۱۹۰۳ م, تا کنفرانس آوریل ۱۹۱۷ بود.
  2. مرحله ای که لنین اصل حق جدایی ملتها را, حتی با ضمانت اعلام نمود….
  3. مرحله ای که از نخستین کنگره شوراها در ژوئن ۱۹۱۷ آغاز شد و در آن, لنین اعلام نمود: جمهوری روسیه نمی خواهد هیچ ملتی را,نه به شیوه جدید و نه به شیوه قدیم, مورد ستم قرار دهد و نمی خواهد با هیچ ملتی, اعم از فنلاند, یا اوکرائین, بر اساس زور زندگی کند. وی در ادامه سخن گفت: ما خواهان جمهوری روسیه واحد و جداناشدنی, با قدرتی خلل ناپذیر هستیم و این قدرت خلل ناپذیر , در صورت موافقت داوطلبانه ملل میسّر می گردد.

لنین, در این گزارش, تقسیم ایران و سیاست الحاق طلبی را نیز مورد نکوهش قرار داد.

  1. مرحله ای که در آن, لنین پس از کسب قدرت در نوامبر ۱۹۱۷, وجود جمهوری فدرا تیو سوسیالیستی شوروی روسیه را اعلام نمود.)۴۰

لنین,نه تنها مردم را در تعیین سرنوشت خود آزاد می دانست, که برای مسلمانان حساب ویژه ای باز کرد: حکومت روسیه, در ۲۰ نوامبر ۲۸/۱۹۱۷ آبان ۱۲۹۶, اعلامیه ای با امضای لنین و استالین (ریاست کمیساری امور ملی) خطاب به مسلمانان نشر داد. در این اعلامیه آمده است:

(ما به شما زحمتکشان و بی نوایان مسلمان روسیه و شرق, تاتارهای سواحل ولگا, و کریمه, قرقیزها, مسلمانان سیبری و ترکستان, ترکان و تاتارهای قفقاز و ماوراء قفقاز, چچنها و کوه نشینان قفقاز, اعلام می داریم که مساجد و عبادتگاه های ویران شده از سوی تزارهای روسیه را احیاء خواهیم کرد و شما در مراسم مذهبی خود , آزاد خواهید بود. از این تاریخ, آداب مذهبی,عادات و سنتها و نیز مؤسسات ملی و فرهنگی شما, آزاد خواهد بود. شما, از حقوق خویش در این زمینه برخوردار خواهید شد.)۴۱

این اندیشه ها, بسیاری از آزادی خواهان مسلمان, از جمله میرزا را امیدوار ساخته بود که شوروی قصد دخالت در سرنوشت دیگر ملتها را ندارد.بالشویکها, به گونه گسترده و با هیاهوی بسیار ماشین تبلیغات خود را به کار انداخته و از مرام و اندیشه خود سخن می گفتند و آزادی ملتها, استقلال کشورها, رهایی از قید بردگی و بندگی, رهایی از چنگ استعمار انگلیس و…شعارهای اصلی آنان بود.

بالشویکها, در همان هنگام که نبرد می کردند و سرزمینهایی را می گشودند, به یک رشته تبلیغات مهم نیز دست می زدند و امید داشتند که از این راه دستاوردهای مهمی را بهره خود سازند. البته بهره های بسیار بردند و قدرتهای رقیب, بویژه استعمار انگلیس را, که مسلمانان, از آن بیزاری شدید داشتند, در جاهایی زمین گیر کردند.

لنین در اعلامیه ای خطاب به همه مسلمانان جهان, وعده داد:

(فقط انقلاب می تواند آنها را از این حالت بردگی رهایی دهد و اختلافاتی را که دول سرمایه داری , عمداً در بین آنها ایجاد نموده اند, از میان بردارد.)

و وعده داد: مسلمانان اگر با انقلاب روسیه همراهی کنند انقلاب, آنان را به استقلال و آزادی خواهد رساند. چندی بعد, تروتسکی, کمیسر خارجه روسیه بالشویک, به گونه رسمی اعلام کرد:

(دولت شوروی, تمام قراردادهای دولت روسیه تزاری را با دول خارجه لغو می نماید.)

براوین, سفیر دولت شوروی در ایران, با این سند:

(…تبلیغات پردامنه و وسیعی در تهران به عمل می آورد و به ایرانیها اطمینان می داد که معاهده ترکمن چای و از آن پس قرارداد ۱۹۰۷ ملغی و دولت شوروی, تمام امتیازاتی را که دولت تزار در ایران برای خود به دست آورده است, به ملت آزاد ایران, مسترد می دارد.)۴۲

این سخنان زمانی مطرح می شد که دولت عثمانی, از هم فرو پاشیده بود و کشورهای اسلامی, بویژه عربی, برای به دست آوردن استقلال, با عنوان ناسیونالیسم عربی, درگیر مبارزه با انگلستان و فرانسه بودند.

میرزا,با استناد به سخنان لنین, تروتسکی و براوین, دخالتهای بی مورد ارتش سرخ در ایران را برخاسته از به کار بردن سلیقه شخصی فرماندهان آن می دانست و در رویارویی با آنان, پس از کودتای سرخ, سخنان رهبران شوروی رابه کودتاچپان گوشزد می کرد. شاید نمی دانست که لنین خوب شعار می دهد و بد عمل می کند و یا می دانست و به مصلحت نمی دید باز گوید. می خواست با استناد به همان شعارهایی که رهبران شوروی می دادند, از دراز دستیها جلوگیری کند.

میرزا در نامه خود به مدیوانی, به سخنان لنین و تروتسکی استناد می کند و دخالت ارتش سرخ در امور کشور را امری زشت می شمارد:

(من بیانات لنین و تروتسکی و براوین و تمام زمامداران عاقل شما را که می گویند: هر ملتی باید مقدّرات خود را عهده دار شود عمل کرده می خواهم مجری کنم. هر کس که مداخله در امور داخلی ما کند ما او را مثل انگلیس و نیکلا و درباریان مرتجع ایران متعدی می دانیم.)۴۳

میرزا در همین نامه, عقل و درایت زمامداران شوروی را بر اساس سخنان و شعارهایی که از آنان این جا و آن جا پراکنده شده, می ستاید و آنان را از کار نیروهای داخل ایران بی خبر می داند. میرزا در نامه به یوسف ضیاء بیگ, که پس از خودسریهای حزب عدالت و ویرانگریهای ارتش سرخ نگاشته شده, باز به سخنان لنین و تروتسکی استناد می جوید که گفته اند:

(هر ملتی خود باید مقدراتش را در دست بگیرد.)

می افزاید:

(به طور طبیعی زمام امور ایران نیز باید به دست ایرانی باشد.)۴۴

ورود ارتش سرخ به ایران برای نقش آفرینی در امور ایران نبوده, بلکه هدف آن بوده که ملت ایران به پشتوانه این قدرت, کار استعمار را یکسره کند. بویژه در قرارداد با میرزا پذیرفته بودند که دخالتی در امور ایران نداشته باشند.

نهضت جنگل از روی حقیقت و راستی و بالشویکها و سران بالشویک, از روی تاکتیک و سیاست, خواهان رسیدن ملتها از جمله مردم ایران, به آزادی بودند.طبیعی است که میرزا با بالشویکها , که نیت واقعی خود را آشکار نساخته بودند و خود را آزادی خواه می نمایاندند و از آزادی خواهان پشتیبانی می کردند, هماهنگی و همسویی داشته باشد, بویژه که کارکردشان, از جمله سرنگون کردن حکومت تزار, چهره خوبی از آنان به نمایش گذاشته بود.از این روی, طبیعی بود که میرزا, به کمک بالشویکها, بدون هیچ دخالتی, در جهت هدفهای بلند خود امید ببندد. زیرا در آن زمان چهره واقعی رهبران شوروی به طور کامل شناخته شده نبود و شعارهای آنان بسیار فریبنده بود.

آنچه برای میرزا بسیار مهم بود, احترام به انسانها, شرافت و آزادی آنان بود که رهبران شوروی شعار آن را می دادند و این جا و آن جا بر آن پای می فشردند.

میرزا, به انسانها از هر نژاد و ملیت و مذهبی احترام می گذاشت و عدالت را در هر مکان و منطقه ای, حتی در مدرسه علمیه ۴۵ به اجرا می گذاشت.میرزا کوچک, سعه صدر بالایی داشت. از شخصیت پرچاذبه و پرکششی برخوردار بود. مهربانانه با پیرامونیان و انسانهایی که به او پناه می آوردند, برخورد می کرد. افسران آلمانی و اتریشی که به او پناه آورده بودند, به میرزا انس گرفتند و در جنگل ماندگار شدند و گائوک آلمانی, تا آخرین لحظه حیات با میرزا بود.

میرزا در عمل و بیان این اندیشه خود را ثابت کرد. در پیام به لنین, سخن خود را با نام انسانها و برابری آنان آغاز می کند, به این گمان که لنین نیز, برای انسانیت,جدای از مذهب و نژاد احترام قائل است.

ژنرال دنسترویل, فرمانده نیروهای انگلیسی در ایران, درباره میرزا می گوید:

(نهضت جنگل از طرف میرزا کوچک خان انقلابی معروف, که یک ایده آلیست با شرف و باایمان است, تشکیل یافته. پروگرام او حاوی همان افکار و همان مرامهای مبتذل و غیر قابل تحمل است, مِن جمله: آزادی , مساوات, برادری, ایران مال ایرانیان است, دور باد خارجی.)۴۶

آرمانها و برنامه های میرزا, آزادی, برادری, مساوات و ایران برای ایرانیان بوده که فرمانده انگلیسی, آنها را, اندیشه های غیردرخور تحمل, می انگاشته است.در سخنان و نامه های میرزا, این اندیشه ها و دیدگاه های والا: آزادی نوع بشر, مساوات, برادری و… به روشنی بازتاب یافته که به پاره ای از آنها اشاره می کنیم:

  1. میرزا کوچک جنگلی در نامه خود به احسان الله خان, و خالوقربان, از راحتی و آسایش بشر و آدمیت, با هر عقیده و نژاد سخن می گوید و وظیفه خود می داند که در برابر بی حرمتی به نوع بشر ساکت ننشیند و برای آزادی انسانها تلاش ورزد و حتی خود و یارانش را فدای آزادی انسانها کند. اما آزادی از نظر میرزا مطلق نیست. او اجازه استفاده ناروا از آزادی را به افراد نمی دهد که برای کسب منافع شخصی, منافع ملت را زیر پا نهند. او تبلیغات کمونیستی را با آن شدت و حدّت, گونه ای استفاده ناروا از آزادی می داند و در نامه خود می نویسد:

(من راحتی و آسایش بشر و حفظ حقوق آدمیت را طالبم و خیانتکار می شمارم کسانی را که برخلاف این عقیده رفتار کنند و یا به نام پیش بردن آزادی, مقاصد شخصی و منافع خصوصی را تعقیب نمایند…. ما ممکن نیست در مقابل تجاوزات دشمنان نوع بشر, لاقید بمانیم و مظلومین و رنجبران بی چاره را زیر فشار پنجه ظالمان و متعدیان نگریسته, ساکت بنشینیم, عقیده ما ثابت و غیر قابل تزلزل است. تمامی افراد ما با حرارت سرشار برای فداشدن در راه آزادی مهیا و بی پروا هستند. لیکن مراقب اند که فعالیتهای شان, بجا و بموقع صرف شود و به جای نفع, موجب زیان و خسارت نگردد.)۴۷

  1. میرزا کوچک,در نامه ای که پس از کودتای کمونیستها, به مدیوانی, رهبر کودتا نوشته, بر آزادی انسانها, احترام و پاس جایگاه آنان, بدون توجه به دین و مذهب, پای می فشارد و بر حفظ حاکمیت و استقلال ایران اصرار می ورزد.

(من, استقلال ایران را خواهانم. من, بقای اعتبارات ایران را طالبم. من, راحت ایرانی و همه ابناء بشر را, بی تفاوت دین و مذهب, شایقم….)۴۸

میرزا کوچک, در نامه نخست خود به مدیوانی می نویسد:

(تمام استظهار ما به این بود که احرار دنیا به ما کمک خواهند نمود. به این جهت ورود شما را به ایران, توجه غیبی فرض و با آغوش باز شما را پذیرفتیم و نجات خود را از چنگال انگلیس و مستبدین ایران, به مساعدت شما تصوّر کردیم.)۴۹

میرزا, همکاری و همگامی با ارتش سرخ را از آن جهت پذیرفته که آن را از باب کمک و همکاری آزادی خواهان دنیا به نهضت مظلوم جنگل که برای رهایی مردم در بند ایران به پاخاسته و علیه استبداد و استعمار انگلیس به رویارویی برخاسته می انگاشته, نه چیز دیگر.

او, به هیچ روی حاضر نبوده, آغوش برای ارتشی باز کند و زمینه را برای استقرار آن آماده سازد که زمینه ساز مرام کمونیستی و جاده صاف کن اندیشه های ناسازگار با اسلام است که او, به آن عشق می ورزد و تمام سختیها را به عشق آن تحمل کرده و می کند.

ب. بین الملل سوم:

از حرکتها و گامهای مهمی که نشان می داد رهبران شوروی در صدد آزادی ملتهای ستمدیده جهان هستند, بنیان گذاری بین الملل سوم, یا کمونیست بین الملل, با نام اختصاری (کمینترن) بود. برگرفته از کلمه کمونیسم و انترناسیونال .

رهبران بین الملل سوم, مدعی بودند, برآنند ملتهای در بند را, با اندیشه های گوناگون, آزاد کنند و استقلال را برای آنان به ارمغان آورند.

جواهر لعل نهرو, از بین الملل سوم به نیکی یاد کرده و اثرگذاری آن را بر جامعه های ستم زده,مهم و سرنوشت ساز دانسته است. همو یادآور می شود: بین الملل سوم که به سال ۱۹۱۹ بنیان گذارده شد, رویداد مهم دیگری بود که حزب کمونیست در مسکو پدید آورد.

بین الملل اول را کارل مارکس بنیان گذارد.بین الملل دوم از سوی حزبهای پیشین کارگری و سوسیالیستها پدید آمد و با شروع جنگ جهانی اوّل در سال ۱۹۱۴ از میان رفت.

گفته اند چون بین الملل دوم به طبقه کارگر خیانت کرد, بین الملل سوّم از سوی حزب کمونیست شوروی بنیان گذارده شد که نظریه ای انقلابی بود.

جواهر لعل نهرو درباره هدفها و جایگاه آن می نویسد:

(بین الملل سوم می خواست به جنگ بر ضد سرمایه داری و استعمار بپردازد و همچنین مبارزه را بر ضد عناصر (اپورتونیست) استفاده جو و فرصت طلب, که سیاست میانه روی در پیش می گرفتند, دنبال کند….بین الملل سوم, در بسیاری از کشورها نقش تبلیغاتی عمده ای داشته است…. این تشکیلات, یک سازمان بین الملل است…. هر چند بسیاری از شخصیتهای مهم و ممتاز کمینترن, در حکومت شوروی هم, مقامات عمده ای دارند. باید دانست که کمینترن با حکومت شوروی تفاوت دارد….)۵۰

نیرو پیاده کردن ارتش سرخ در ایران, بر اساس هدفها و برنامه های بین الملل سوم بوده است. از این روی, میرزا کوچک, پس از اعلام جمهوری در گیلان, تلگرافی به لنین, به عنوان رئیس بین الملل سوم, مخابره کرده است.

در نامه خود به خالو قربان و احسان, یادآور می شود که لنین به تلگراف او پاسخ نداده است که گویا همین تلگراف باشد.۵۱

این تلگراف کوتاه, در خور توجه است:

(به نام انسانیت, و برای همه خلقها, جمهوری شوروی سوسیالیستی از شما و از همه سوسیالیستهایی که به بین الملل سوم وابسته اند, تقاضا می کند از آزادشدن ما و همه ملل ضعیف و تحت ستم, برای رهایی از تسلط شوم ظالمین ایرانی و انگلیسی حمایت کنید.)۵۲

این تلگراف, در منابع ایرانی تاریخ جنگل, نیامده است. حتی خاطره نویسان جنگل, به آن کم تر اشاره کرده اند که جای درنگ دارد. در این باره , گمان بریهایی وجود دارد:

  1. میرزا کوچک,چنین تلگرافی به لنین مخابره نکرده, بلکه با اصرار دیگران به نام وی مخابره شده است.
  2. شورای جمهوری گیلان, پیامی برای لنین می نگارد, از آن جا که پیامها و نامه ها باید به امضای میرزا کوچک, به عنوان رئیس شورا برسد, میرزا, ناگزیر, برابر اراده جمع, نامه را امضا می کند, گرچه نظر شخصی وی, بر خلاف آن باشد.

از این روی, میرزا, هیچ گاه از این نامه سخنی به میان نیاورده است. به هر حال, با دقت نگاشته است:

الف. به نام انسانیت و خلقها آغاز می شود که همان معنای سوسیالیست مورد نظر میرزاست: (الناس سواء).

ب. پس از جمهوری سوسیالیستی, از گیلان نام برده نشده که می رساند, آزادی همه ملت ایران از سلطه انگلیس و استبداد در نظر بوده, برابر ادعای سران بین الملل سوم.

اینها نشان می دهد که هدف اصلی میرزا مبارزه با چیرگی بیگانه و استبداد داخلی بوده است. و همکاری با قید و شرط وی با ارتش سرخ, با در نظر گرفتن هدفها و برنامه های میرزا در خور توجیه است, نه این که این همکاری را دلیل بر کمونیست و یا حتی سوسیالیست بودن وی بدانیم,آن گونه که شماری پنداشته اند:

میرزا, سوسیالیست را مساوی با مساوات در برابر قانون و برخورداری همگان از تواناییها می دانست.

برای این که فرق و ناسانی اندیشه میرزا و احسان الله خان, که بالشویک بود , روشن شود, تلگراف وی را به نریمان نریمان اف, رئیس جمهوری آذربایجان, پس از چیرگی بر بخشی از مازندران, فرا دید می نهیم, تا روشن شود, بالشویک و وابسته به بالشویکها چه کسی است و چه واژه هایی به کار می برد و با چه ادبیاتی سخن می گوید و نامه می نگارد:

(توده های زحمتکش مازندران, به سوی جمهوری سوسیالیستی روی می آورند. مردم مازندران, یاری بین الملل سوم را انتظار می کشند. زنده باد انقلاب جهانی, زنده باد بین الملل سوم.)۵۳

با توجه به آنچه ذکر شد نمی توان از تلگراف میرزا به لنین, استفاده کرد که وی به اندیشه کمونیست و همانند آن باور داشته است.

او, بر اساس هدفهای اعلام شده بین الملل سوم, از لنین یاری می طلبد برای بیرون راندن انگلیس و ریشه کن کردن استبداد.

میرزا , هدفی غیر از این از نامه نگاریها و همکاریها ندارد. او, با مرام و مسلک کمونیست, به هیچ روی سازگاری ندارد و آن را برای کشور زیان آور می داند.

محمد علی گیلک, که در جمهوری گیلان, وزیر (فوائد عامه) بوده بر این باور است که: اندیشه های رهبران شوروی و کارکرد حزب کمونیست همخوانی نداشته است. از نظر رهبران شوروی, نادیده انگاری اصول کمونیستی روا بوده و آنان مدعی پشتیبانی از مسلمانان بودند; بدون این که به عقیده و مرام آنان کاری داشته باشند.امّا کمونیستهای محلی, برخلاف ادعای رهبران خود عمل می کردند. همین ذهنیت را میرزا کوچک جنگلی هم داشته و با همین نگرش و نگاه, از لنین درخواست می کند که به پشتیبانی از مردم ایران برخیزد.

گیلک در باب ناسانی اندیشه رهبران شوروی و کارکرد حزب کمونیست ایران می نویسد:

(زعمای انقلاب روسیه, اکثرا, با پیشرفت انقلاب به هر شکل و لباس ,موافق بوده و غالباً اقداماتی را که اندکی برخلاف مرام کمونیزم بود, ندیده می انگاشتند; ولی افراد فرقه کمونیست, که حاکمیت را در دست داشتند, و به رؤسا و زعماء, آن قدرها اعتنا نمی کردند, در عملیات خود که اجرای مراسم حزبی بود, آزادی کامل داشتند…. همان وقتی که لنین بیانیه صادر می کرد و به مسلمانان عالم وعده کمک و همراهی می داد و آنان را به حمایت از انقلاب دعوت می کرد, کمونیستها علی رغم دستور رهبر خود, در مناطق مسلمان نشین روسیه با مذهب اسلام مخالفت کرده و سعی داشتند به طور کلی آثار همه مذاهب را از بین ببرند, ولی بعدها وقتی به مانع تصادف کرده, دیدند نمی توانند از عهده این عمل برآیند, ناچار از سختگیریهای خود دست برداشته و راضی شدند.)۵۴

روشن است که کمونیستها, در سرزمینهای اسلامی, برای رخنه گری و کشاندن جوانان به سوی خود, سخنان لنین را در پشتیبانی از مسلمانان بزرگ می نمایاندند و جلوه گر می ساختند و از آنچه خود در پی آن بودند و یا در مسلمان نشینهای شوروی می گذشت کسی را نمی آگاهاندند.

شوروی بر پایه اندیشه های لنین و هدفها و برنامه های بین الملل سوم, به ایران نیرو گسیل داشت; اما کارکرد غیر از این بود.

وقتی مظفرزاده و هوشنگ, به نمایندگی از سوی میرزا, برای مذاکره به مسکو می روند, کمیسر خارجه شوروی چیچرین, آن دو را, پیش پاولویچ, نماینده بین الملل سوم می فرستد.

نماینده میرزا, از برخورد ابوکف و خانمش, در ترویج کمونیست, در هنگامی که نهضت درگیر با انگلیس است, شکوه می کند و می افزاید:

(ما نگفتیم که حزب اشتراکی در ایران نباشد, ولی ما عقیده داریم که حزب نامبرده باید دخالت در امور انقلابی و فقط با تبلیغ عقاید نجات دهنده لیدرهای انقلاب دنیا مشغول باشد.)

ییعنی بیان اندیشه آزادی خواهانه لنین سودمند است, اما تبلیغات کمونیستی خیر.

پاولویچ پاسخ می دهد که کمیته اجرایی بین الملل سوم, آهنگ آن دارد که در ایران علیه خانها و سرمایه داران دست به کار شود و مبارزه کند.مانند آنچه در اوکراین انجام شده است.

نماینده میرزا چنین مبارزه ای را سودمند نمی داند و می گوید:

ما در ایران کارگر نداریم, فقط کشاورز است و آنان طرفدار مالکیت شخصی هستند.۵۵

از این گفت و گو پیداست که کمیته اجرایی بین الملل سوم, برای ایران برنامه داشته که همانا آزادی و رهایی ملت از چنگ انگلیس باشد.

کنگره شرق در باکو نماد بین الملل سوم

کنگره ملل شرق در باکو از سوی بین الملل سوم در روز چهارشنبه ۹ شهریور ۱۲۹۹ برابر با ۱۷ ذیحجه ۱۳۳۸,اول سپتامبر ۱۹۲۰, بازگشایی شد.۵۶ بیش از ۲۰۰۰ نفر از جمله نمایندگان احزاب ۳۲ کشور مسلمان در آن شرکت جستند.۵۷

شماری, شمار نمایندگان گسیل شده به این کنگره را ۱۸۹۱ نفر دانسته که ۱۲۷۳ نفر آنان کمونیست بوده اند.۵۸

حزب کمونیست ایران و ارتش سرخ, بنا به آمار کنگره ۱۹۲ نفر را از ایران به باکو فرستاد که پس از ترکیه, با ۲۳۵ نفر, ایران مقام دوم شرکت کنندگان در کنگره را داشت.

شماری نمایندگان گسیل شده از ایران را ۲۲۰یا ۲۲۵ نفر دانسته اند که اول ذیحجه ۱۳۳۸ از انزلی حرکت کرده و در ۲۷ ذیحجه بازگشتند و این نشان می دهد همه کسان گسیل شده در جلسه های کنگره حاضر نشدند.

گریگوری زینوویف رئیس کمینترن و رئیس کنگره, هدف از برگزاری کنگره را مبارزه علیه امپریالیسم و درگیری با لایه ها و دسته های ثروتمند دانست.۶۰

شرکت کنندگان, گرچه به عنوان نمایندگان حزب کمونیست شرکت کرده بودند, اما بسیاری از آنان عقیده به مرام کمونیستی نداشتند.

سخنان رئیس کنگره, درخور توجه است و نشان می دهد هدف بین الملل سوم آزادی ملتهاست, بدون توجه به مذهب و آیین آنان.

توجه به این نکته برای ارزیابی کارکرد میرزا, مهم است و نشان از این دارد که سیاست وخط مشی بین الملل سوم , چنین نبوده که همکاران آن, باید کمونیست باشند,بلکه تنها باید با امپریالیسم انگلستان, درگیر باشند و وجه مشترک میرزا با بالشویکها و علت همکاری وی با نیروهای کمونیستی در همین نکته نهفته است.

رئیس بین الملل سوم در سخنرانی خود گفته است:

(مقاصد کمونیست بین الملل است که ملل مشرق را جمع می کند و از آنها سؤال نمی کند,وابسته به بین الملل سوم حزب کمونیست هستند, یا خیر؟سؤال نمی کنیم از کدام دسته هستید, فقط سؤال می کنیم: تو رنجبر هستی, تو بسته به طبقه رنجبران هستی, مایل هستی جنگ خاتمه پذیرد, مایلی جنگ زحمتکشان با سرمایه داران ادامه پیدا کند؟ همین کافی است, دیگر تذکره حزبی نمی خواهیم و نمی پرسیم….)۶۱

از این فراز روشن می شود بین الملل سوم, داعیه حزبی نداشته, بلکه هدف آن پشتیبانی از رنجبران و مبارزه با سرمایه داران بوده است. آنچه در کنگره روی داده, حکایت از آن دارد, مسلمانان شرکت کننده در کنگره, به هیچ روی مرام کمونیستی را که امروزه مطرح است, قبول نداشته اند و تنها شعار کمونیستها در پشتیبانی از مسلمانان و آزادی ملتهای محروم و درگیر با انگلستان, آنان را به این کنگره کشانده است. زیرا بسیاری از کشورهای اسلامی پس از پایان جنگ جهانی اول و فروپاشی امپراتوری عثمانی, درگیر مبارزه با انگلستان برای آزادی ملتهای خود از چنگ این استعمار کهنه کار بودند.

جذب شعارهای لنین: (آزادی ملتها از بند استعمار و استبداد, برنامه و هدف انقلاب ماست.)و بین الملل سوم شدن, ویژه میرزا کوچک نبود, بلکه موجی بود فراگیر و تمام ملتهای گرفتار در چنگ ستم, به این شعار امید بسته بودند.

امید بستن, جذب شدن, یاری خواستن از کمونیستها و بالشویکها برای یاری رساندن, هیچ گونه ناسازگاری, با باورها و آمرزهای اسلامی شرکت کنندگان در کنگره نداشت و چنین برداشتی نیز نمی باشد.از باب نمونه از همین کنگره, گزارشی اکنون در دست است, که نشانگر عمق باور شرکت کنندگان کنگره, به اسلام و شعائر اسلامی و بدون هیچ گونه وابستگی مرامی به کمونیست است:

(انورپاشا, وقتی وارد جلسه شد, اغلب از نمایندگان مسلمین برای احترام او از جای برخاسته و زنده باد غازی اسلام را بلند کرده و در تجلیل وی نهایت کوشش کردند. همچنین وقت نماز, همین که مؤذن در یکی ازمناره ها بنای تکبیر را گذاشت و صدای (اللّه اکبر) به گوش انورپاشا رسید, فوراً به پا خاست و بسیاری از نمایندگان مسلمان, اعم از کمونیست و یا غیرکمونیست نیز بلند شده و به تبعیت از مشارالیه, شروع به خواندن نماز نمودند.)۶۲

کمونیستها, نتوانستند جایگاه انورپاشا را در کنگره برتابند. از این روی, وقتی وی با یاران برای گزاردن نماز به بیرون از کنگره رفت, یکی از کمونیستهای آذربایجان, به نام بنیادزاده, برخاست و بنای مخالفت با انورپاشا را گذاشت و علیه وی سخنرانی کرد و او و برادرش را نوکر بورژوازی و اشراف خواند. کمونیستها برای این که از دامنه نفوذ وی بکاهند, دست به تخریب چهره وی زدند و حتی برای این که نگذارند سخنان وی در جمعیت مسلمانان اثر بگذارد و ورق را برگرداند, از سخنرانی وی در کنگره جلوگیری کردند.۶۳

ژرژلنچافسکی, وابسته مطبوعاتی سفارت لهستان در ایران, در سال ۱۹۳۹ به بعد, در گزارشی از کنگره کمونیستهای شرق در باکو, می نویسد:

(نمایندگان, مخالفت خویش را با حملات زینوویف علیه اسلام و سخنان بلاکان بر ضد سلطنت, نشان دادند. تنها چیزی که آنها به خوبی درک می کردند, و با آن هماهنگی نشان می دادند, دشمنی کمونیزم, با بریتانیا بود.)۶۴

همو, در این فضا, که کم تر صدای مخالفی به گوش می رسید و کمونیستها یکه تاز بودند , از مخالفت یکی از تماشاچیان که سکوت حاکم را شکسته یود چنین گزارش می دهد:

(هنگامی که زینوویف, صورت کاندیداها را قراءت می کرد, یکی از میان تماشاچیان, فریاد زد: (در مورد ایران, مسأله فرق می کند.) این تنها صدای مخالف بود. رئیس به این اعتراض توجهی ننمود و اعلام کرد که: کاندیداها, با اکثریت کامل, مورد موافقت قرار گرفته اند.)۶۵

شاید آن تماشاگر مخالف که فریاد زده:(در مورد ایران مسأله فرق می کند.)یکی از دو نماینده میرزا باشد که از سوی میرزا به مسکوگسیل شدند و آنان پس از یک ماه انتظار و سرگردانی و نتیجه نگرفتن از سفر به مسکو, در کنگره بین الملل سوم, شرکت جستند و در دو نامه, به گونه رسمی, به ریاست کنگره اعلام کردند: هیأت ایرانی, نماینده ایران نیستند و از ۱۹۲نفر ایرانی شرکت کننده در کنگره, تنها چند نفر شایستگی نمایندگی ایران را دارند.۶۶

از این مخالفت, در بررسی زوایای رخدادهای جنگل, به نکته حساس دیگری پی می بریم و آن این که: شاید یکی از انگیزه های کودتای سرخ در ایران, در حدود یک ماه پیش از برگزاری کنگره, هرچه مهم و پرجلال و شکوه برگزار کردن کنگره و گسیل داشتن کسانی بوده است که هم فکری و هم رأیی بیش تری با حکومت شوروی داشته اند تا حکومت شوروی, در ادامه گفت و گوهای خود با انگلستان که در ۵ خرداد ۱۲۹۱ در لندن شروع شده بود, امتیازهای بیش تری بتواند بگیرد.

از این روی, در این کنگره توجه به ایران, از هر کشور دیگر بیش تر بود. خود کنگره نیز نمایش قدرتی بود علیه سرمایه داری غرب و انگلستان. شاید همین مسأله سبب شده بود که وابستگی شرکت کنندگان به حزب کمونیست کم تر مورد توجه باشد.

میرزا و اندیشه کمونیستی

درباره انگیزه های همکاری میرزا با نیروهای شوروی بحث شد. اکنون جای این پرسش است که آیا میرزا با اندیشه های کمونیستی و سوسیالیستی رهبران شوروی همسو بوده و آن را قبول داشته است, یا خیر هیچ گونه گرایشی نداشته و همسویی او, با اصول انسانی بوده که در مرام کمونیست و سوسیالیست, نشانه هایی از آن به چشم می خورده است.

برای روشن شدن موضوع به بررسی دیدگاه میرزا درباره کمونیسم و سوسیالیسم می پردازیم.

الف. میرزا و کمونیسم:

با توجه به آنچه ذکر شد, روشن شد, انگیزه همکاری میرزا با بالشویکها, حفظ استقلال کشور و آزادی مردم از سیاهیها, نکبتها, و قید و بندهای استبداد داخلی و سلطه انگلستان بوده است. بنابراین کمال بی انصافی است که کسی میرزا را کمونیست بداند و آن گاه او را,که در برابر کمونیستها سر فرود نیاورد و آلت دست آنان نشد, خیانتکار به آرمان کمونیست بشناساند.قرارداد وی با شورویها, و گنجاندن اصل مهم: ممنوع بودن تبلیغ از عقاید کمونیستی, در قرار داد, نشانگر باورمند نبودن وی به مرام کمونیستی است.میرزا کوچک خان, در نامه خود به لنین تأکید می ورزد: تبلیغات کمونیستی و اشتراکی به ضرر انقلاب است و برخلاف باورها و گرایشهای مردم ایران و سبب گرایش مردم به سوی دشمن می شود:

(من به نمایندگان شما در موقعش گفتم که ملت ایران حاضر نیست برنامه و روش بالشویزم را قبول کند; زیرا این کار عملی نیست و ملت را به طرف دشمن سوق می دهد.)۶۷

ممکن است گفته شود: پذیرش انقلاب سرخ, یعنی پذیرش باورها و عقیده های کمونیست.ولی این انگاره به هیچ روی درست نیست; زیرا میرزا به شدت از مرام کمونیستی دوری می جوید و آن را, به هیچ روی, سازگار با فرهنگ و باور و سنت ایرانی نمی داند.

امّا باید توجه داشت که پاره ای از واژگان و ترکیبها, ویژه قومی دون قومی, فرهنگی دون فرهنگی نیست. کمونیستها, گاه واژگانی را به کار می بردند که در نزد ایرانیان پذیرفته بود و سر زبانها می افتاد و فرهیختگان آنها را به کار می بردند, چون در فرهنگ آنان ریشه داشت.انقلاب سرخ و یا جمعیت سرخ که از سوی میرزا پذیرفته و به کار برده شده, هیچ گونه ناسازگاری با فرهنگ مردم ایران نداشت. یک رنگ از سه رنگ پرچم ایران رنگ سرخ است. سرخ حکایت از قیام و انقلاب و فداکاری دارد. هر نهضت خونین را, می توان انقلاب و قیام سرخ نامید; همان گونه که می گوییم انقلاب سرخ حسینی, چون حرکت حضرت, همراه با فداکاری و ایثار بوده است. از گذشته تا کنون پرچم سرخ حسینی در حسینیه ها, برافراشته بوده است.

بنابراین, پذیرش ترکیب (جمعیت سرخ)از سوی جنگلیها برای گروه خود, به معنای پذیرش انقلاب کمونیستی نبوده است. بلکه به این معنی بوده که نهضت وارد مرحله حساسی شده که نیاز به فداکاری بیش تر و خونین دارد.

ناگفته نماند: در روسیه برای مبارزه با حکومت تزار, حزب سوسیال دمکرات تشکیل شده بود که نیروهای آن, به دو گروه:منشویک (سفید) و بلشویک (سرخ) تقسیم شده بودند. بلشویکها, همان کمونیستها بودند که توانستند به رهبری لنین, رقبای خود, منشویکها را در هم شکنند و انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ را به پیروزی برسانند.۶۸ و پس از این مرحله به بهانه ریشه کن کردن بقایای آنها, به فرماندهی دنیکن, به ایران آمدند و از آن جا که بالشویک معنی و فرهنگ خاصی را می رساند و مرادف کمونیست بود, میرزا کوچک از به کار برد آن درباره نیروهای خود, پرهیز داشت. و یاران خود را از همکاری, حتی رفت و آمد با کمونیستها و بالشویکهای آن سوی مرز, باز می داشت. نامه هایی از میرزا به جای مانده که صادق کوچک پور, فرمانده بخشی از نیروهای خود را, از هر گونه رفت و آمد, نشست و برخاست با بالشویکها, باز می دارد:

(افراد شما, حق ندارند با بالشویکها رفت و آمد داشته باشند.)۶۹

وی, در بیانیه ای که پس از کودتای سرخ و واپس نشینی جنگلیها نگاشته و در بین مردم نشر داده و به آگاهی همگان رسانده, به شرح, تنگناها و گرفتاریهای جدید را بازگو می کند و از کارکرد کمونیستها, به شدت خرده می گیرد و چنین حرکتها و کارکردهایی را ناپسند و نادرست می شمارد. و عقیده و مرام کمونیستی را, بسان مرام و عقیده مزدک می داند:

(این کمونیستها, که هستند و چه می گویند؟ محرک شان کیست

امّا کمونیستهای حاشیه رشت, یک عده قوچیها و آدم کشهای قفقازند که بعضی از آنها خود را ایرانی نژاد می خوانند, از تمام عادات و شعائر ایرانیت بی اطلاع و دور, بلکه ضد هستند. در مجامع, بی ملاحظه, از قوانین مزدک تعریف می کنند. از قفقازیه, شغلشان پول گرفتن و مزدور شدن برای آدمکشی بوده. اخیراً, برای این که آسان تر و بیش تر مردم را بکشند و غارت کنند, مسلک کمونیستی را به خود بستند. معنی کمونیستی اشتراکی را, از آنهایی که می دانند بپرسید. ما از شرحش اغماض می کنیم; زیرا در تصدیق و تکذیب آن, برای حفظ بی غرضی خودمان لزوماً ساکتیم.همین قدر می گوییم: اجرای همچه عقیده مفرط تند فعلاً محال است….)۷۰

میرزا در ادامه این بیانیه, که در ۱۷ ذی قعده ۱۲۹۹ صادر شده, انگیزه میرزا علی اکبر مجتهد اردبیلی را در فتوای جهاد, رفتار و حرکتهای ناشایست و نابهنجار کمونیستها می داند.

وی,با اشاره به سخنان لنین و تروتسکی و براوین:

(کمونیستها حق دخالت ندارند و مقدرات ایران بر عهده ایرانی است و آزادی عقاید و مسالک, در صورتی است که مخالف انتظامات اجتماعی مردم نباشد.)

دخالت کمونیستها را مانند انگلیسیها می شمارد که جان و مال مردم از گزند آنان در امان نیست و نتیجه می گیرد: اگر رهبران شوروی از این مسائل آگاه شوند, از آن جلوگیری می کنند; امّا اگر بعد از آگاهی, جلوگیری نکردند, کمونیستها در کنار انگلیسیها و دولت مستبد, دشمن ما خواهند بود.

میرزا, برای روشن شدن همین موضوع, به لنین نامه می نویسد و نماینده به مسکو گسیل می دارد, تا بداند آیا رهبران شوروی از کارکرد کمونیستها, خرسندند و پشتیبانی می کنند و یا ناخرسندند و بیزاری می جویند:

(سویت روسیه اگر مطلع بشوند, بلاشبهه جلوگیری خواهند کرد. اگر بعد از اطلاع قادر به جلوگیری نشدند, آن وقت تکلیف ما این است: کمونیستها, انگلیسها و دولت مستبد ایران را در یک ردیف حساب کرده, به نام حفظ وطن و حفظ ایرانیت و محافظت حقوق اجتماعی از همه دفاع کنیم و یقین داریم که خدا یار و مددکار ما خواهد بود. زنده باد جمهوری ایران مرده باد انگلیس و خائنین, پست باد منافقین.)۷۱

این بیانیه, که فخرایی آن را آخرین بیانیه میرزا دانسته, به خوبی نشان می دهد که میرزا چه هدفی در سر داشته و چه افقهایی را در چشم انداز خود می نگریسته و برای رسیدن به آنها, تلاش می کرده است.

مرام و اندیشه کمونیستی از نظر وی, اندیشه ای ناروا, بی ریشه و بوته و به زیان مردم ایران بوده است. این که میرزا با کمونیستها در رشت در افتاده و با حیدرخان عمواوغلی, اختلاف نظر داشته, افزون بر کارکردهای نادرست آنان, تبلیغ از مرام و عقیده ای بوده که هیچ سازگاری با باورها و سنتهای مردم نداشته و کل جریان جنگل را لکه دار می کرده است.

میرزا, به یاران و دوستان خود یادآور شده بود که اندیشه های کمونیستی با آموزه های اسلام ناسازگارند. و تبلیغ از چنین مرامی, برخلاف انتظام اجتماع و مصلحت جامعه است.وی, آزادی را در محدوده مصلحت جامعه و تا زمانی که به زیان جامعه نباشد, روا می شمرد. یاران وی نیز, این نکته را دریافته بودند. از این روی, صادق کوچک پور در جمع یارانش می گوید:

(طبق دستور میرزا, از امروز ما به جنگل می رویم و از آنها جدا می شویم; زیرا آنها برخلاف میل میرزا تبلیغات کمونیستی می کنند و دست تطاول به اموال مردم دراز می کنند و مخالف مذهب و آیین مقدس اسلام رفتار می نمایند. این رویه, مانع پیشرفت انقلاب است.)۷۲

میرزا, نه تنها مرام کمونیستی را قبول نداشت, بلکه اندیشه سوسیالیستی را, آن گونه که کمونیستها باور داشتند و عمل می کردند, نه باور داشت و نه آن را درست می دانست. از آن جا که در سخنان میرزا, تعبیرهایی وجود دارد که نشانگر احترام او به سوسیالیست است, اندکی درباره اندیشه سوسیالیستی که در کلام میرزا بازتاب یافته, درنگ می کنیم:

میرزا و اندیشه سوسیالیستی

در نامه های میرزا به مدیوانی, نماینده دولت شوروی در گیلان, و نامه او به لنین, واژه سوسیالیسم و سرمایه داری به کار رفته که از سوسیالیزم به خوبی یاد کرده و از سرمایه داری بیزاری جسته است. همین نگاه و نگرش را شماری نشان از (اعتقاد راسخش به سوسیالیسم)۷۳ دانسته اند.

از این روی, بایسته است در این گزاره اندکی درنگ ورزید و این پرسش را به بوته بررسی نهاد:

آیا میرزا, به سوسیالیسم اعتقاد داشته؟ و اگر اعتقاد داشته, به چه معنی برداشت و تعریفی از آن بوده است.

درباره واژه سوسیالیسم و تعریف آن گفته اند:

(سوسیالیسم, یا جامعه باوری… از واژه سوسیال به معنای اجتماعی گرفته شده گفته اند:

(سوسیالیسم تئوری است که هدف آن مالکیت یا نظارت جامعه بر وسایل تولید ـ سرمایه, زمین, اموال و جز آنها ـ به طور کلی اداره آنها به سود همگان است.)۷۴

مهم ترین عنصر مشترک نظریه های سوسیالیست, تکیه بر برتری جامعه بر فرد و سود همگانی بر سود فردی است و از نظر تاریخی, سوسیالیزم, حرکتی است علیه فردباوری و سرمایه داری فردی که بین الملل دوم, از سوی اتحادیه های کارگری سوسیالیستی, قبل از جنگ جهانی اول, به همین هدف بنیان گذاشته شده است.

جواهر لعل نهرو, رابرت اوون را, نخستین کسی می داند که واژه سوسیالیزم را به سال ۱۸۳۰, به کار برده است.

و از سوی اصلاح طلبان, هدف از سوسیالیزم, برقراری توازن و تعادل بین زندگی ثروت مندان و بینوایان اعلام گردید.۷۵

همو در یک نگاه کلی درباره سوسیالیزم می نویسد:

(نظر کلّی و مشترک تمام این اصلاح طلبان مختلف و مترقی این بود که به جای وضع موجود, سرمایه داری خصوصی, دولت باید مالک کارخانه ها و وسائل تولید باشد,یا آنها را کنترل کند. در هر صورت, وسائل اصلی تولید, مانند زمین و صنایع بزرگ و عمده, باید در تصرف و اختیار دولت باشد.)۷۶

در دائرهالمعارف مصاحب آمده است:

(سوسیالیسم, فرضیه سیاسی و اقتصادی برای اصلاح امور جامعه, مبتنی بر این که کلیه عوامل و وسایل تولید و پخش کالا, باید به مالکیت دسته جمعی مردم درآید و دولت, به نمایندگی مردم, آنها را بر طبق اصول دموکراسی اداره کند. سوسیالیسم,با مالکیت خصوصی مخالف است. و هواخواه این است که رفاه جامعه را به وسیله اشتراک مالکیت تأمین نماید. هدف آن, از بین بردن رقابت به وسیله همکاری افراد جامعه, طرد سودجوئی, برقراری خدمات اجتماعی, تقسیم عادلانه تر درآمد و ایجاد فرصت بیش تر برای افراد است, تا بتوانند به خدمات اجتماعی بپردازند.)۷۷

پس واژه سوسیالیزم, پیش از آن که کمونیستها میدان دار بشوند و دم از سوسیالیزم بزنند, مطرح و مورد احترام آزادی خواهان جهان بوده است.

حزب سوسیال دمکرات روسیه, بر همین بنیاد, بنیان گردیده و هدف آن, تعدیل ثروت بوده است. از سال ۱۹۲۰ به بعد, سوسیالیسم, به دو بخش تقسیم شد:

  1. سوسیالیسم کمونیستی و انقلابی که شوروی آن را سرلوحه کار و برنامه خود قرار داده بود.
  2. سوسیالیستی که تنها جنبه اخلاقی آن مورد توجه بود و کشورهای غربی از آن پشتیبانی می کردند.۷۸

حمید عنایت, درباره سوسیالیسم در جهان اسلام, در قرن بیستم می نویسد:

(سوسیالیسم, بیش تر, با خوی برجسته اسلام تجانس داشته است.سوسیالیسم, از ناسیونالیسم و دموکراسی به دعوت اسلام به برادری, همسازی اجتماعی و برابری نزدیک تر بوده است.)۷۹

وی, سید قطب را سوسیالیست اسلامی می داند و آن گاه, از سه گونه سوسیالیستی که درجهان اسلام پدید آمده است, سخن می گوید:

الف. رسمی.

ب.بنیاد گرا.

ج. رادیکال.

البته در ایران, بعدها گروهی پا به عرصه گذارد و شروع به کار کرد که خود را سوسیالیستهای خداپرست نامیدند.

روشن است که میرزا کوچک را نمی توان هواخواه سوسیالیسم, باورمند به مالکیت اشتراکی دانست, زیرا میرزا کوچک, مالکیت اشتراکی را همان چیزی می دانست که مزدک و پیروان او, بر آن پای می فشردند و از آن دفاع می کردند و آن را غیر درخور پذیرش و پیاده شدن آن را در ایران,ناممکن می شمرد.

امّا سوسیالیزم, به معنای برابری, عدالت, تعادل اجتماعی و… مورد پذیرش او بود و هیچ گونه ناسازگاری در فکر و عمل, با چنین مرام و شیوه ای نداشت.

میرزا کوچک, سوسیالیسم را مساوی با اجتماعی بودن, می دانست, همان گونه که در نامه به روتشین, یادآور شده است.۸۱

پس از وارد شدن ارتش سرخ و سازمان و سامان دهی جمهوری در گیلان و سازمان دادن حزب کمونیست, انقلابیون جنگل نیز, به این فکر افتادند که حزبی را بنیان نهند. در کنگره کسما به سال ۱۲۹۹, روش اجتماعیون را برگزیدند و خط سیر آینده جنگل را بر اساس اصول سوسیالیزم, بنیان نهادند و مرامنامه ای را تصویب کردند.۸۲

گفته اند: این سازمان و مرامنامه آن, بازتابی در برابر حزب کمونیست بوده است,۸۳ نه برخاسته و سرچشمه گرفته از اندیشه های میرزا و نیروهای وفادار به میرزا و اندیشه های او.

گویا, کسانی که علیه میرزا دست به کودتا زدند, از همین تشکیلات برخاستند.

گیلک, از مقاله ای که در روزنامه جنگل به چاپ رسیده و سوسیالیزم مورد نظر نهضت جنگل را شرح داده, چنین گزارش می دهد:

(روزنامه جنگل… مقاله ای تحت عنوان :(اسلام, جمهوری, سوسیالیسم) انتشار داد و در آن جا سعی کرده بود, اصول سوسیالیسم و جمهوریت را با قواعد اسلامی تطبیق کرده و نشان دهد که اوایل اسلام, مسلمانان مخصوصاً در قسمت مالی رعایت مساوات را نموده و همچنین حکومت را با اصول جمهوریت تشکیل می دادند و فقط معاویه بود که به اسلام خیانت کرده و اصول سلطنت را بعد از خلفاء راشدین, به مسلمانان تحمیل نمود و بالاخره می خواست بگوید که: حکومت انقلابی ایران نیز, با همان اصول اوایل اسلام که با سوسیالیسم تطبیق می کند, اداره شده و در همه احوال در اجرای اوامر پیغمبر اکرم(ص) کوشش خواهد کرد و از این راه سعی داشت تزلزلی را که در بیش تر مردم رخنه کرده بود, برطرف نماید.)۸۴

میرزا که نمی توانست جلو شانتاژهای تبلیغاتی کمونیستها را بگیرد, به مسجدها می رفت و از این کانون مقدس برای تعالی فکری مردم بهره می گرفت و به مردم هشدارهای لازم را می داد و دوست و دشمن را برای آنان می شناساند.

مقاله روزنامه جنگل درباره سوسیالیزم و رفتن میرزا به مسجدها و رویارو سخن گفتن با مردم, کمونیستها را خشمگین ساخت و آنان را برانگیخت که میرزا را با آن اندیشه های مترقی و تأکید بر استقلال و ناوابستگی به قدرتهای خارجی و محترم شدن مالکیتهای مشروع, مرتجع قلمداد کنند و در روزنامه انقلاب سرخ, روزنامه کودتاچیان, از انقلابی بزرگ, به عنوان ضد انقلاب یاد شود.۸۵

میرزا کوچک, از سوسیالیستی سخن می گفت و با آن خود را هم اُفق و هماهنگ نشان می داد که هیچ گونه ناهماهنگی با اسلام و آموزه های آن نداشت. سوسیالیزم مورد پذیرش میرزا, غیر از چیزی بود که کمونیستها به آن باور داشتند و در رواج آن تلاش می ورزیدند.

میرزا, الغای مالکیت را روا نمی دانست و این,نه آن که با بزرگ زمین داران هماهنگ بود و از درد و رنج کشاورزان بی خبر.

از قاموس فکری و آیینی میرزا به دور بود که خرسند باشد و با آموزه های اسلام هماهنگ و سازگار بداند که کسی به نام ارباب و صاحب هزارها جریب زمین, در تهران بنشیند و به راحت و در رفاه کامل زندگی بگذراند و از دسترنج کسانی به عیش و نوش بپردازد و زندگی مسرفانه و پر از تبذیر خود را اداره کند, که به نان شب خود نیازمندند و در فقر و تهی دستی به سر می برند, با آن که شبان و روزان هم تلاش می ورزند و روی زمین ارباب کار می کنند.

به سوسیالیسم کمونیستها گردن ننهادن میرزا بدان معنی نیست که با زراندوزان بی درد, بزرگ مالکان زالوصفت و رباخواران پرتزویر, هماهنگ و همراه و هم آوا باشد که این پندار از هر اندیشه ای به بیرون راه یافته باشد, زهی بی انصافی است.

افزون بر این که سوسیالیزم مورد نظر میرزا, غیر از سوسیالیزم کمونیستها بوده که این را می شود از نامه ها و سخنرانیهای وی فهمید, میرزا در مقام دلیل آوری و اقامه برهان و احتجاج با کمونیستها, برابر با اعتقاد و باوری که داشتند که همانا سوسیالیزم باشد, آنان را به محاکمه می کشد. و می خواهد بگوید که اینها به همان سوسیالیستی که باور دارند, حتی پای بند نیستند و بر اساس اصول شناخته شده آن عمل نمی کنند.

اینک به چند نمونه از احتجاجهای میرزا توجه کنید:

میرزا در نامه دوم خود به مدیوانی از خلاف کاریها و تبه کاریهای کمونیستها پرده بر می دارد و کارکرد آنان را فاجعه آمیز می داند, به گونه ای که سوسیالیسم را, که بسیاری از خردمندان و آزادی خواهان دنیا به آن احترام می گذارند, لکه دار کرده است:

(رفقای شما, اگر آدم کشی و غارت را مسلک اسلام گذاشتند, کمونیستی یا حمایت رنجبری را این گونه عملیات می دانند, پس صدها سال است که شاهسونها مشغول این عملیاتند, از این قرار, اول کمونیست آنها خواهند بود. گمان کردند که اول انقلاب است و مردم به حرفهای قالب زده آنها, که هی مسلسل می بافند:فقرا, کاسب, رنجبر, کمونیست جوانان ایرانی, یا به گفتن تواریش خالی, مردم فریب خواهند خورد. دو سال است عملیات افراطیون را عارف و عامی فهمیده, طشت از بام افتاد. در انبان هرچه بود سرازیر شد. اگر راه روسیه را باز کنند و مردم آزاد باشند, معلوم خواهد شد که افراطیون; یعنی امثال ابوکف, برخلاف میل بزرگان و زمامداران شما چه منظره فجیع در روسیه ایجاد کردند. به نام حمایت رنجبر, رنجبران را غارت کردند, جمعی را از گرسنگی کشتند, تمام مردم را دچار زحمت کردند, یک مملکت پهناور روسیه را با افعال جاهلانه افراطی خود, ویران نمودند. امروز در ایران هم همان عملیات را می خواهند مرتکب شوند….)۸۶

(به اسم کمونیست, یا حمایت رنجبر, رنجبران را محو نمایید و از گرسنگی بکشید و اسم مقدس سوسیالیستی را لکه دار کنید.)۸۷

به کار بردن واژه مقدس پس از سوسیالیسم, نشانه احترام میرزاست به اندیشه سوسیالیست.(گرچه در نقل فخرائی, واژه مقدس نیامده است.) در آغاز نامه کارکرد کودتاگران را بر خلاف (روح سوسیالیستی) دانسته; زیرا به باور او, سوسیالیسم دارای گوهر و روحی است که با هرگونه ستم, بی قانونی, هرج و مرج, و رفتارهای ناعادلانه, ناسازگار است و از آنها بیزاری می جوید.

در نامه به خالوقربان و احسان اللّه خان نیز, کارکرد بالشویکها را باعث بی اعتباری سوسیالیسم دانسته است و از آنان انتقاد می کند:

(اسم سوسیالیستی و بالشویکی در ایران, به حدی منفور شد که در خواب هم میل ندارند این حرف را بشنوند. در صورتی که به ملایمت بهتر می توانستید پیش بروید; اما با تندی این همه ضررها تولید شد.)۸۸

این سخنان, گرچه نشان می دهد که سوسیالیسم مورد احترام میرزا بوده است; اما هیچ یک از آنها را نمی توان دلیل اعتقاد میرزا به این اندیشه دانست.میرزا, به چیزی فراتر از سوسیالیزم باور داشت, مرامی که همه خوبیهای سوسیالیزم را داشت و از کاستیها و زشتیهای آن به دور بود.

توجه میرزا به این اندیشه ممکن است از باب توجه آزادی خواهان دنیا به آن باشد; زیرا میرزا نه تنها کارکرد کمونیستها را در ایران مردود دانسته, بلکه کارکرد آنان را در کشور روسیه نیز به شدت مورد انتقاد قرار داده است. آنان را در پیشگاه و دادگاه سوسیالیسم بین الملل, به محاکمه می کشد, نه سیوسیالیسم کمونیستها.همان گونه که پیش از این یادآور شدیم, در مقام احتجاج, بهترین شیوه آن است که با طرف مقابل, برابر باورها و پذیرفته های خود او, سخن گفت و حجت آورد. از این روی, میرزا, با کمونیستها برابر باور خود آنان سخن می گوید و برای آنان حجت می آورد. می گوید شما که مدعی سوسیالیسم هستید,سوسیالیسم با کارکردهای شما همخوانی ندارد. کارکرد شما, سوسیالیسم را که دارای اصول انسانی است, لکه دار کرده است.

افزون بر این, میرزا اسماعیل جنگلی مطلبی را از پفکیان نقل می کند که نشان از بی اعتقادی میرزا به سوسیالیسم است.

وی می نویسد:

(در ملاقاتی که با آذری, کفیل رشت داشتم, وی گفت: میرزا گفته است: من نه تنها سوسیالیست نیستم, بلکه با آنها خواهم جنگید.وقتی این مطلب را از میرزا سؤال کردم, گفت: (اگرچه سوسیالیست نیستم, ولی چنین قولی به آذری نداده ام و نمی توانستم بدهم.)۸۹

به دیگر سخن, سوسیالیسم واژه و اندیشه مورداحترام بوده که میرزا برابر اندیشه اسلامی خود آن را تفسیر و قبول داشته است مانند: واژه های: دموکراسی, جامعه مدنی, و آزادی و… که زادگاه شان غرب است و از آن جا سرچشمه گرفته اند, امّا وقتی ما آنها را به کار می بریم, برداشت و تفسیر خودمان را از آنها داریم و بر همان اساس هم رفتار می کنیم.

همه کسانی که میرزا را دیده و با وی نشست و برخاست داشته اند, چه به مدت کم و چه مدت زیاد, چه دوست و چه دشمن, همه و همه, در برابر دینداری, ایمان عمیق, باور راستین, عشق و علاقه شدید وی به اسلام و معادباوری وی, خشوع کرده و زبان به ستایش وی گشوده اند:

دهخدا می نویسد:

(میرزا کوچک خان, از مجاهدین گیلان بود که با میرزا کریم خان و سردار محیی الدین برای بیرون کردن محمدعلی شاه به تهران آمد. او سربازی بی نهایت شجاع بود…. اول بار که او را دیدم جوانی خوش قیافه, به سن سی ساله می نمود.در نهایت درجه معتقد به دین اسلام و به همان حدّ نیز, وطن پرست بود, شاید آن هم از راه این که ایران وطن او یک مملکت اسلامی است و دفاع از او را واجب می شمرد. نماز و روزه او هیچ وقت ترک نمی شد و هرگز در عمر خود شراب نخورد و همچنین از دیگر محرمات دینی مجتنب بود….)۹۰

عبداللّه مستوفی می نویسد:

(میرزا کوچک خان, مرد مسلمان, متنسک بی آزاری بود… این مرد پاک مساوات مسلمانی را در تمام کارهای خود کاملاً رعایت می کرد… این مرد را شخصی پاک, وطن پرست, مسلمان بی آلایش به جای آوردم.)۹۱

قرارداد میرزا با ارتش سرخ

پس از بیان همکاری میرزا با ارتش سرخ, به چگونگی قرارداد وی با آنها و قیدوشرطهایی که با تلاش و زیرکی و تدبیر و پشتوانه مردمی توانست در قرارداد بگنجاند, می پردازیم.

در ۲۹/۱۲۹۹/۲/۲۸ شعبان ۱۳۳۸ ارتش سرخ, به بهانه تعقیب ضد انقلابیون طرفدار دنیکن وارد بندر انزلی شد.

ایران, از حکومت شوروی, به سازمان ملل شکایت کرد و از سوی دیگر خواستار مذاکره با شوروی شد.

چیچرین, وزیر خارجه شوروی دو روز بعد, به اعتراض ایران, پاسخ داد و از مذاکره استقبال کرد.۹۲

ایرانیهای هوادار بالشویک, ساکن در روسیه, برابر سیاست شوروی حزب عدالت را تشکیل دادند تا در زیر نام آن, شوروی بتواند حضور خود را در ایران توجیه کند. اما ایران با کشورهای زیر سلطه روسیه, فرق داشت.

شورویها, حضور پرقدرت و هیمنه میرزا کوچک را در شمال ایران نمی توانستند نادیده بینگارند. از این روی باب مذاکره با وی را گشودند و کسانی را پیش میرزا فرستادند. میرزا هم گامهایی برداشت. در آغاز اسماعیل جنگلی خواهرزاده خود را به انزلی فرستاد.۹۳ پس از آن, خود به انزلی رفت و در کشتی کورسک, ۹۴ با فرماندهان ارتش سرخ به مذاکره پرداخت. دیدگاه های خود را بی پروا ابراز داشت. از جمله یادآور شد:تبلیغات کمونیستی, با گرایشهای مردم و مذهب ایرانیان سازگار نیست.

این سخن بر کمونیستها که با آمادگی تمام و برای نشر و رواج کمونیست در ایران,وارد بندر انزلی شده بودند, گران آمد و از پذیرش آن سرباز زدند.

از این روی گفت و گوی روز اوّل به نتیجه نرسید.

در روز دوّم, ارژنیکدزه با کشتی جنگی به انزلی آمد و در گفت و گوها شرکت کرد. به سخنان میرزا دقیق گوش داد و گفت:

(رفتار آنچه این درست قول و باایمان می گوید, من بی چون و چرا تصدیق می کنم….)۹۵

برابر آنچه میرزا به ضیاء بیگ نوشته است, بیرون راندن انگلیسیها از ایران, لغو کاپیتولاسیون و قراردادها, ساز و برگ جنگی در اختیار ایرانیان گذاشتن, برای یورش به هند.

میرزا در باب مخالفت خود در مذاکره کشتی کورسک, با تبلیغ و رواج مرام کمونیستی درایران, می نویسد:

(به دلایل کافی اثبات کردم که اجراء بعضی از مواد مرامنامه بالشویکی, در ایران, نه تنها تولید اشکال می کند, بلکه همه را به ضدمان می شوراند نتیجه ای که نمی بریم سهل است, ضرر خواهیم دید. الغاء مالکیّت اراضی در بادی امر, دور از حزم و احتیاط است; زیرا غالب مالکین رؤساء ایلات و عشایرند که به ایلشان فوق العاده نافذند و به علت الغاء مالکیت, سد راه عملیاتشان خواهند گردید.)۹۶

پس از گفت و گوهای بسیار, قرارداد بین میرزا و ارتش سرخ عزت مندانه و به سود ایران و نهضت جنگل بسته شد, بدین شرح:

(۱٫ عدم اجراء اصول کمونیزم از حیث مصادره اموال و الغاء مالکیت و ممنوع بودن تبلیغات.

  1. تأسیس حکومت جمهوری انقلابی موقت.
  2. پس از ورود به تهران و تأسیس مجلس مبعوثان, هر نوع حکومتی را که نمایندگان ملت بپذیرند.
  3. سپردن مقدرات انقلاب به دست این حکومت و عدم مداخله شوروی ها در ایران.
  4. هیچ قشونی بدون اجازه و تصویب حکومت انقلابی ایران, زائد بر قواء موجود (۲هزار نفر) از شوروی به ایران وارد نشود.
  5. مخارج این قشون به عهده جمهوری ایران است.
  6. هر مقدار مهمات و اسلحه که از شوروی خواسته شود, در مقابل پرداخت قیمت تسلیم نمایند.
  7. کالای بازرگانان ایرانی که در بادکوبه ضبط شده تحویل این حکومت شود.
  8. واگذاری کلیه مؤسسات تجارتی روسیه در ایران به حکومت جمهوری.)۹۷

میرزا, نه تنها اجرای کمونیست, بلکه در برابر تبلیغ آن, ایستاد و در هنگامی که بالشویکها قدرت مندانه وارد بندرانزلی شدند, و تبلیغ و رواج کمونیست, پایه و اساس کار آنان بود, میرزا با بستن قرارداد, سدّی پولادین در برابر آنان پدید آورد. این, به روشنی ناپای بندی میرزا را به کمونیست می رساند.

میرزا در این قرارداد به شدت بر استقلال ایران و دخالت نورزیدن نیروهای بیگانه در ایران اصرار دارد و….

گرچه کمونیستها, به قرارداد پای بند نماندند, امّا این برگ برنده, همیشه در دست میرزا بود و اکنون نیز در دست یاران حق.

اعلان جمهوری شورایی گیلان

پس از بسته شدن قرارداد بین میرزا و نیروهای ارتش سرخ, حرکت نیروهای انقلاب به سوی رشت, مرکز گیلان آغاز شد. میرزا احمدخان اشتری, فرماندارگیلان, در قریه پسیخان, در شش کیلومتری رشت, به دیدن میرزا آمد و از طرف خود و به نمایندگی از مردم رشت, از وی خواست به رشت بیاید و زمام امور را در دست بگیرد.

بامداد روز جمعه ۱۶ رمضان ۱۳۳۸ جمعیت انبوهی برای استقبال به آتشگاه, محلی در ۵ کیلومتری رشت آمدند و با دسته های گل از میرزا استقبال کردند.۹۸

میرزا, با عظمت وارد رشت شد.در روز ۱۸ رمضان ۱۳۳۸, در رشت جمهوری اعلام شد.

اعلام جمهوری, اگرچه از اموری بود که بین میرزا و ارتش سرخ روسیه هماهنگی و در قرارداد آمده بود; اما بنا به آنچه در نامه میرزا به خالوقربان و احسان اللّه خان آمده: (به اصرار مؤکد شورویها, اعلام جمهوریت دادیم.)۹۹ شاید میرزا زمان را مناسب برای اعلام جمهوریت نمی دانسته است. اما اکنون چنان نیست که تنها سخن او, ملاک و حجت باشد و بر اساس اراده او, کارها سامان یابد.

هدایت و سیاستگذاری امور مهم, به عهده کمیته انقلاب است که اعضای آن عبارتند از: کاژانف, فرمانده قوای شوروی در ایران, کامران آقایف, عضو حزب عدالت باکو, میرزا کوچک خان, احسان الله خان, گائوک آلمانی, میرصالح مظفرزاده, حسن آلیانی (معین الرعایا) و کارگا رتیلی با نام (شاپور).۱۰۰

در این ترکیب, گرچه میرزا اکثریت نسبی دارد امّا بالشویکها و ارتش سرخ, در عمل, به این چیزها پای بند نبودند, و می خواستند کارها به دلخواه آنان پیش برود.

بیانیه اعلام جمهوری, به شیوه بیانیه های میرزا آغاز می شود و نام گروه جنگلیها, به (جمعیت انقلاب سرخ ایران) تغییر می یابد و از ستمهای انگلستان و دربار سخن به میان می آید و در پایان, روی چهار هدف اساسی تأکید می شود:

  1. الغاء اصول سلطنت و اعلان جمهوری.
  2. اطمینان دادن حکومت جمهوری به مردم در حفظ جان و مال آنها.
  3. لغو تمام قراردادهای زیان آور برای ایران.
  4. حکومت موقت جمهوری همه اقوام بشر را یکی دانسته, تساوی درباره آنان قائل و حفظ شعائر اسلامی را از فرایض می داند.۱۰۱

در آغاز اعلامیه بر آزادی انسانها تأکید شده و این که انبیاء و بزرگان دین و فلاسفه و سوسیالیستهای گذشته و حال آمده اند که مردم را به حقوق خودشان آشنا سازند.

در بخشی از این بیانیه آمده است:

(هیچ قومی از اقوام بشر, به آسایش و سعادت نایل نمی گردد و به سیر در شاهراه ترقی و تعالی موفق نمی شود, مگر آن که به حقوق خویش واقف گشته ادراک کند که خداوند متعال, همه آنها را آزاد آفریده و بنده یکدیگر نیستند و طوق بندگی را نباید به گردن نهند.همچنین حق ندارند به ابناء نوع خود حاکم مطلق و فعال مایشاء باشند. انبیاء و اولیاء و بزرگان دین و فلاسفه و حکما و سوسیالیستهای سابق و امروزی دنیا, که غم خواران نوع بشرند, هر یک به نوبه خود افراد انسان را از مزایای این حق مشروع طبیعی آگاه ساخته اند.)۱۰۲

این اعلامیه در جمع مردم رشت, خوانده شد و آنان با شور و هیجان بسیار, خرسندی, همراهی, همگامی و علاقه خود را به میرزا و جنگلیها ابراز داشتند.

پس از این مراسم میرزا و همراهان بر سر مزار دکتر حشمت حاضر شدند و روز ۱۹ رمضان ۱۳۳۸, اعضای هیأت دولت و وزراء, معرفی گردیدند و جمهوری شوروی ایران, به طور رسمی آغاز به کار کرد.

میرزا کوچک, به مقام سرکمیسر (رئیس الوزراء) و کمیسر جنگ, برگزیده شد.۱۰۳

از آن جا که اعلام جمهوری در گیلان, همزمان بود با روزهای ماه رمضان و شهادت امیرالمؤمنین(ع) فرماندار جمهوری گیلان, در آگهی مورخه ۲۱ رمضان ۱۳۳۸ اعلام کرد:

(ارتش سرخ و عموم اهالی, باید عادات مملکتی و شعائر دینی را مراعات نموده, مرتکب منهیات نشوند و در صورت ارتکاب مجازات خواهند شد.)۱۰۴

از اعلامیه نخست جمهوری و این آگهی فرمانداری, به خوبی استفاده می شود: حفظ و به پاداری شعائر اسلامی و احترام به قانونها, آیینها, سنتها و احکام شرعی, هدف جمهوری بوده و زیرساخت آن را تشکیل می داده است.

جمهوری, با کسانی که به باید و نبایدهای شرع گردن نمی نهادند, چنان نبوده که تنها به پند و اندرز بسنده کند, بلکه اعلام کرده: در برخورد با این گونه کسان, از قوّه قهریه هم استفاده خواهد شد, گرچه از ارتش سرخ باشد.

میرزا در حکمی, سعدالله خان درویش را به سرپرستی نیروهای گسیل داشته شده به مازندران برگماره, ۱۰۵ به این هدف که نیروهای گسیل شده به مازندران, سامان دهی شوند برای حرکت به سوی تهران. زیرا از راه مازندران, رفتن به تهران, آسان تر بوده است.

این نیروها, تا بابل و بندرگز پیشروی کردند; امّا اختلافها, بگومگوها, دو دستگیها, نفاقها, کشمکشها و… این دستاورد بزرگ را هدر داد و نیروها, ناگزیر واپس نشستند.

رویارویی میرزا با کمونیسته

پس از تشکیل جمهوری, بین میرزا و کمونیستها, بالشویکها و فرماندهان ارتش سرخ, اختلاف افتاد. دو تن از فرماندهان جنگل: احسان الله خان و خالوقربان, که هر یک گروهی فرمانبر داشت, دیگر از میرزا حرف شنوی نمی کردند و برخوردهای خشن کمونیستها و ارتش سرخ را می پذیرفتند و با آنان هماهنگی داشتند.

اما این که بر سر چه چیزهایی با هم اختلاف و ناسازگاری داشتند, شاید بشود موردهایی را برشمرد و برای هر یک نمونه, یا نمونه هایی ارائه کرد.

به نظر ما, اختلاف میرزا با نیروهای وابسته به بالشویکها, مبنایی بود. آنان نمی توانستند میرزا را در حلقه خود داشته باشند که میرزا از جنس دیگر بود و هدفهای والایی داشت که برای انسانهای مادی و کمونیستها, درخور درک و فهم نبود و میرزاهم, با همه سعه ٌصدری که داشت و نمی خواست کسی را از خود دور کند و نمی توانست با خداناباوران و معاد گسستگان بی پروا و گستاخ, همگام و همراه باشد. این گونه پیوندها, دیر,یا زود از هم می گسلند.

کسی که به خدا و روز واپسین باور ندارد, چیزی جلودارش نیست, به هر پستی تن می دهد. کمونیستها چنین بودند. از این روی, تاب تحمل میرزا تمام شده بود. رفتارنابهنجار کمونیستها, چنان رو به فزونی بود چنان مشامها را می آزرد که میرزا, با آن همه سعه صدر, نتوانست با جریان ادامه دهد, ناگزیر جدا شد. اکنون در این جا, چند نمونه از کارکرد ناترازمند و نادرست کمونیستها را برمی شمریم و فرا دید می نهیم, تا هرچه بیش تر با انگیزه و دلیل جدایی میرزا و یاران وفاداری, از جریان چپ و وابسته به بالشویک , آشنا شویم.

  1. پس از آن که رشت در چنگ بالشویکها و جنگلیها افتاد و استبدادیان از هم گسستند, رئیسان اداره ها دستگیر و زندانی شدند, کمونیستها بر آن بودند که یک یک آنان را به دار آویزند, تا در سر تا سر کشور, ترس و وحشت پدید آید و توانِ رویارویی با نیروهای انقلابی را, هر کس که داعیه دارد, از دست بدهد.

میرزا در برابر این حرکت غیر انسانی و غیر قانونی ایستاد و گفت: باید همه اینان محاکمه بشوند,اگر بزه آنان ثابت شد, به جزای عمل خود برسند.

عیسی صدیق (رئیس وقت فرهنگ گیلان) از زندانیان بوده که در کتاب (یادگار عمر) خود از شبی که کمونیستها اصرار داشتند او و همکارانش را به دار آویزند و میرزا به مخالفت برخاسته و از این حرکت ضدانسانی جلوگیری کرده است, چنین گزارش می دهد:

(در میان بازداشت شدگان غیر از خودمن, صدرالاشراف (رئیس استناف گیلان) رکن الدین مختاری (رئیس شهربانی رشت) و محسن اتابکی (پیشکار دارایی), نیز بودند. بامدادان شنیده شد که تمام شب راجع به سرنوشت رؤسای ادارات بحث بسیار شدید و گفت و گوی طولانی صورت گرفته است.افسران روسی و بالشویکهامعتقد بودند که رؤسای مزبور همان شب باید اعدام شوند, تا در مملکت, رعب و هراس تولید گردد و فتح و تصرف شهرهای ایران, با مقاومت روبه رو نشود.

میرزا کوچک خان, حرف این عدّه را رد کرده و گفته بوده است که: رؤسای ادارات, هموطنان من هستند و بدون سبب, نباید مزاحم آنان شد. اگر تقصیری کرده باشند, باید آنها را محاکمه و طبق رأی دادگاه عمل کرد و الاّ بدون دلیل, من و همراهانم, هرگز اجازه نخواهیم داد به آنان آسیبی برسد. بالاخره حسّ وطن پرستی, قدرت عقاید دینی, ایستادگی سخت میرزا کوچک خان, و تهدیداتی که کرده بود, مانع از اجرای نقشه شوم بالشویکها شده بود.)۱۰۷

  1. پس از حمله بالشویکها و نیروهای جنگل به پادگان رشت در ۲۵ خرداد ۲۷/۱۲۹۹ رمضان ۱۳۳۸,۱۰۸ هفتاد سرباز کشته شدند و شماری از فرماندهان قزاق دستگیر شدند. بالشویکها قصد اعدام دستگیرشدگان را داشتند که میرزا به مخالفت برخاست و آنان را از اعدام نجات داد۱۰۹ که از نظر کمونیستها, کاری بود نادرست.

این روش میرزا, با برنامه ها و هدفهای کمونیستها و فرقه عدالت, ناهمخوانی داشت. بالشویکها می خواستند با هراس افکنی, بر مردم چیره شوند و زمام امور آنان را در دست بگیرند و میرزا کوچک, این روش را نادرست می دانست و برخلاف اصول انسانی. از این روی, میرزا را برنتابیدند و علیه او دست به کار شدند و دروغ پراکنی, ناسزاگویی و بهتان زنی را شیوه و مشی خود قرار دادند و با میرزا, با این روشهای غیر اخلاقی در افتادند.۱۱۰

  1. بالشویکها, برابر قرارداد بندرانزلی, نمی باید به تبلیغ مرام کمونیستی بپردازند, امّا آنان به قرارداد پای بند نماندند, افزون بر تبلیغ کمونیزم, به ارزشهای اسلامی و آیینها و سنتها, دمادم و پیاپی, در گستره ای بس گسترده, حمله می کردند. اینان در برهه ای حساس و سرنوشت ساز که همه چیز این کشور به تار موئی بسته بود و به استواری بنیادهای جامعه, پیوندها, همبستگیها و همدلیها سخت نیاز بود, فضا را آلودند, آرامش را بر هم زدند, احساسها و عِرقهای مذهبی را برانگیختند, و باورهای مذهبی را در جوانان سست کردند و… میرزا, در برابر این حرکت, بنیادبرافکن و هویت سوز, ایستاد و به دفاع از ارزشها پرداخت و به کمونیستها یادآور شد: به قرارداد تن در دهند و از حرکتهای نابهنجار و برخلاف سنت و آیین مردم دست بردارند و خشم و نفرت مردم را علیه جریان انقلاب برنینگیزند.

هشدارهای میرزا, در گروه سرکش و بی باک حزب کمونیست و بالشویکها کارگر نیفتاد و آنان به کژراهه ادامه دادند و در این بین ایادی انگلستان, بهترین بهره برداریها را کردند و علیه جمهوری نوبنیاد به تبلیغات گسترده دست زدند.۱۱۱

تلاش میرزا در بازداشتن کمونیستها از حرکتهای نابهنجار و رفتار به دور از شأن انقلابی و نادیده انگاری حقوق مردم و بی احترامی به سنتها و آیینهای مردم و… ناکام ماند و نتیجه ای نداد; از این روی, درجمع مردم در مسجدها حاضر می شد و به روشنگری می پرداخت.۱۱۲

از آن سوی, کمونیستها به لجن پراکنی علیه میرزا شدت بخشیدند و او را متهم کردند: اسلحه پنهان کرده, و از جواهرات و پولهای خانم ابوکف, که برای تشکیل بانک داده, استفاده نابجا کرده و….۱۱۳

با وارد شدن ارتش سرخ به بندر انزلی , دولت ایران به بالشویکها پیام داد که حاضر است با دولت شوروی باب گفت و گو را بگشاید.

این پیام, از سوی دولتی بود که به مدت دو سال, پیامهای شوروی را برای گفت و گو, نادیده انگاشته بود. در همین برهه که ایران هیچ رویکردی به شوروی ندارد و پیامهای دولت شوروی را برای گفت و گو, به هیچ می انگارد, سفیر دوم شوروی در ایران کشته می شود.۱۱۴

شوروی , پس از پیاده کردن نیرو در انزلی, بر آن بود که با قدرت نمایی , با نام و عنوان کمونیست, و تنگ گرفتن عرصه, ایران را هرچه بیش تر, در تنگنا افکند و از جایگاه برتری با ایران بر سر میز گفت و گو بنشیند.

از این روی, بر آن شد برای زمینه سازی مناسب, نیروهای ارتش سرخ را هرچه زودتر وارد کارزار کند و بیش تربه دولت مرکزی فشار بیاورد و آن را در هراس افکند.

دولت شوروی , به تکاپو افتاد, با ایادی داخلی خود و کمونیستها, پیش از نشست با تهران, دولتی در تهران بر سر کار بیاورد تا به هر امتیازی که می خواهد به راحتی بتواند دست یابد.

در همین زمان نماینده دولت شوروی, کراسین, در لندن به سر می برد. شوروی, به خوبی می دانست ایران وقتی پای میز مذاکره می نشیند که انگلستان به آن اجازه دهد و طبیعی است که در این مذاکره کراسین با دولت انگلیس, ایران در کانون توجه باشد. در چنین برهه ای اگر تهدید علیه دولت مرکزی ایران جدی نباشد و نیروهای شوروی, دمان به سوی تهران به پیش نروند و دولت انگلیس تهدید را به درستی احساس نکند, حاضر نخواهد بود, از ایران دست بردارد.

در همین زمان, مسأله ای که برای شوروی, بسیار اهمیت دارد, برگزاری موفقیت آمیز کنگره ملل شرق, در شهریور ماه, در باکوست.

از دید بالشویکها, اگر کنگره حزب برگزار شود و در هدفهای خود موفق باشد, می تواند به آنها در مذاکره با لندن یاری رساند و امتیازهای دلخواه به دست آید. پیروزی و کامیابی کنگره و نتیجه دلخواه, بستگی به این دارد که شوروی در ایران, در تمام عرصه ها و تلاشها و عملیات, با نام کمونیست جلوه گر شود و هر حرکتی در پرتو نام کمونیست سامان گیرد و انجام پذیرد.

با توجه به آنچه یادآور شدیم: میرزا کوچک, در برابر سیاست شوروی, باید در این چهارچوب عمل کند و هر حرکتی که انجام می دهد برابر خواست کمونیستها باشد و گرنه از کار برکنار و یا کشته شود. در شرح این نکته حساس, بایسته است, اهمیت گفت و گوی لندن به روشنی ترسیم گردد:

در ۲۶ ماه مه ۵/۱۹۲۰ خرداد ۱۲۹۹, پیش از اعلام جمهوری در گیلان, کراسین, نماینده شوروی, برای گفت و گو با انگلیسیها, وارد لندن می شود.۱۱۵ هنوز کراسین در لندن به سر می برد که در گیلان جمهوری اعلام می گردد.

در تاریخ ۲۳ ژوئیه ۲/۱۹۲۰ مرداد ۱۲۹۹, روزنامه تایمز گزارش می دهد که: دولت انگلستان, با کراسین به توافق رسیدند که دولت شوروی از تبلیغات ضد انگلیسی در ایران دست بردارد و تمامیت ایران را به رسمیت بشناسد.۱۱۶

در همین برهه نصرت الدوله, وزیر امور خارجه وثوق الدوله, که برای تحکیم قرارداد ۱۹۱۹ به لندن رفته بود, در مصاحبه ای با نماینده رویتر اظهار داشت:

(که اگر دول متفق با روسیه از در مسالمت درآیند, اوضاع ایران به خودی خود, بدون دخالت قوه قهریه, تصفیه خواهد شد.)۱۱۷

گرچه زمان دقیق این مصاحبه, روشن نیست; اما دور نمی نماد که هنگام حضور احمدشاه در فرنگ و در آستانه ورود نماینده شوروی, کراسین, به لندن, انجام گرفته باشد تا مایه امیدواری نماینده شوروی در گفت وگوهای لندن گردد.

احمدشاه,که نصرت الدوله وزیر خارجه وی را همراهی می کرد, دو روز پس از عقد قرارداد ۱۹۱۹ سفر خود را به اروپا آغاز کرد و در ۱۳خرداد ۱۲۹۹ برابر با ۱۵رمضان ۱۳۳۸ به ایران بازگشت.۱۱۸

آنچه روشن است روزنامه جنگل در شماره دوم سال چهارم خود در ۱۸ شوال ۱۳۳۸ به نقد سخنان نصرت الدوله پرداخته است.۱۱۹

اینها همه نشان می دهد که دولت انگلستان در نظر داشته در گفت وگوی لندن, با شوروی به توافقهایی برسد, تا منافع دراز مدت خود را در آسیا و شبه قاره هند حفظ کند و ایران وسیله مناسبی برای این توافق بوده است.

کودتای کمونیسته

میرزا کوچک که سیر رویدادها را برخلاف آنچه پیش بینی کرده و در قرارداد آمده بود, می دید و نمی توانست از آن جلو بگیرد, خود را از معرکه کنار کشید, تا به مردم نشان دهد که وی به هیچ روی با کارکرد کمونیستهای رشت, همراه و موافق نیست. میرزا به مردم و داوری آنان بسیار بها می داد و همراهی و پشتیبانی مردم را برای پیشرفت امور لازم می دانست. از این روی, نشراندیشه کمونیستی را به ضرر انقلاب می شمرد. درباره اهمیت افکار مردم در نامه خود به دو همکار گذشته اش می نویسد:

(من همیشه عقیده داشته ام و هنوز هم دارم که افکار عامه, هر نهضت ملّی را پیشرفت می دهد, نه آهن و آتش. تبلیغات صادقانه و نجیب مردم و احترام به عقائد و عادات ملی و مملکتی, مؤثرتر از صدها هزار قشون و آلات ناریه است. اهالی مشرق زمین و خاصه ایرانیها, که همه مذهبی اند, زیر بار هیچ گونه مرام افراطی و خشن و تند نمی روند. کلیه نهضتها, یا برای دفع دشمن است, یا برای رسوخ عقیده. دفع دشمن جنگ جویی لازم دارد و رسوخ عقیده, ملاطفت, آن هم به مرور زمان….)۱۲۰

میرزا وقتی دید نیروهای حزب عدالت باکو, به ترویج اندیشه های کمونیستی پرداخته و روزنامه کامونیست را به مدیریت سید جعفر جوادزاده, معروف به پیشه وری, نشر می دهند, ۱۲۱ به ستیزه جوئی, تبلیغات مرامی و…دامن می زنند۱۲۲, شماری را علیه اداره ها برانگیخته و هیچ گونه اعتراضی را بر نمی تابند۱۲۳ و مدیوانی و میکویان, به رشت آمده اند, پی به نقشه کودتا برد و با زیرکی وهشیاری تمام در ۲۲ شوال ۱۳۳۸,به جنگل رفت و خود را از دام کودتاچیان رهاند۱۲۴٫

فخرائی می نویسد:

(نقشه کودتا, طوری طرح ریزی شده بود که می بایست میرزا کوچک, یا کشته می شد و یا دستگیر می گردید و در هر حال, از کادر انقلاب خارج می شد و زمام امور را به دیگران می داد, ولی او, توطئه را قبلاً احساس و به جنگل رفته بود.)۱۲۵

البته گفته اند: سردار فاخر حکمت, از طرف مشیرالدوله, نخست وزیر جدید, پیامی آورده بود که میرزا از انقلابیون جدا شود. و در همین زمان, کارژانف, فرمانده ارتش سرخ نیز به مسکو فراخوانده شده است.۱۲۶

همچنین راسکو لنیکف, فرمانده نیروهای دریایی خزر و ارژونیکیدزه, که با دیدگاه جنگلیها هماهنگ تر بودند, فراخوانده شدند.۱۲۷

فراخوانی اینان و گسیل کسان دیگر, برای زمینه سازی گفت و گوهای ایران و شوروی بوده است. در تلگرافی که چیچرین, وزیر خارجه شوروی, به تاریخ ۷ شوال ۲۴/۱۳۳۸ ژوئن ۱۹۲۰ به نخست وزیر ایران مخابره می کند, ادعا می کند که هیچ نیروی روسی در ایران نیست وهویت آنان که مدعی فرماندهی نیروهای روس را دارند, برای ما ناشناخته است و نهضت ملی علیه حکومت مرکزی به ما مربوط نیست. این تلگراف, چراغ سبزی بود به استبدادیان برای درهم کوباندن نهضت جنگل.دور نمی نماد که پیام سردار فاخر, با توجه به این تلگراف, بوده است. که از میرزا خواسته با ارتش سرخ همکاری نکند که ممکن است مورد حمله نیروهای دولتی قرار گیرد. در این تلگراف می خوانیم:

(۲۰ ژوئن دولت روس, رسماً اعلام می نماید که فعلاً هیچ گونه قوای برّی یا بحری در اراضی یا در آبهای ایرانی متوقف نیست…. اشخاص مذکوره, در تلگراف بی سیم جناب عالی, که یکی ادعای ریاست قشون و دیگری نمایندگی سیاسی روسی را نموده, نه دارای سمت مزبور بوده و نه صاحب منصبان رسمی دولت روسی می باشند. وهویت و محّل آنها بر ما مجهول است.نهضت ملّی ایران بر علیه حکومت مرکزی, به هیچ وجه به ما مربوط نیست.)۱۲۸

با توجه به این ادعا: روس هیچ قوای برّی و بحری در اراضی و آبها ندارد, و تسلیم نشدن میرزا در برابر ارتش سرخ, باید حرکتی از درون و با نام ایرانی, به سود شوروی و گسترش دهنده نفوذ و قدرت آن, در ایران سازمان دهی شده باشد, تا این که شوروی با این اهرم دولت مرکزی را دچار وحشت کند و لندن را در گفت و گوها به نرمش وا دارد. حزب عدالت باکو, در همین راستا برای اجرای همین هدف, بنیان گذاشته شده بود. از این روی, وارد عرصه کارزار شد. در نخستین گام, کودتای سرخ را سامان داد. کودتا در ۱۴ ذیقعده ۱۳۳۸ به انجام رسید و احسان اللّه, به کمیسری امور خارجه, و خالوقربان در پست کمیسر جنگ گمارده شدند.

کودتا گران, شماری از یاران میرزا را که در رشت مانده بودند, دستگیر کردند و به فومن, که میرزا در آن جا بود, یورش بردند. میرزا, برای جلوگیری از درگیری, عقب نشینی کرد.۱۲۹

نیروهای دولتی, از سوی مشیرالدوله, برای سرکوبی کودتاگران, یعنی بالشویکها, به کارزار پرداختند و مردم, به کمک نیروهای دولتی شتافتند که از سخت گیریها, بی دادگریها, ستمها و شکنجه ها و زورگوییهای نیروهای بالشویک و کمونیستهای وابسته به شوروی, به تنگ آمده بودند و سخت انزجار و تنفر داشتند. در ۷ ذیحجّه ۳۱/۱۳۳۸ مرداد ۱۲۹۹ نیروهای دولتی, رشت را در پنجه قدرت خویش گرفتند و در ۲۲ ذیحجّه, پس از یورش احسان اللّه خان به رشت و در اختیار گرفتن آن, از سوی کودتاگران و بالشویکها, اطلاعیه ای صادر گردید.۱۳۰

در اول مهر ۹/۱۲۹۹ محرم ۱۳۳۹, دوباره بالشویکها رشت را ترک گفتند.در ۱۲مهر ۱۲۹۹, میرزا کوچک, تلگرافی به مشیرالدوله مخابره کرد و اعلام کرد: آمادگی دارد دو نماینده برای گفت و گو, گسیل بدارد۱۳۱٫جواب نخست وزیر به این تلگراف به دست نیامده است; امّا محمد علی گیلک نقل می کند: دو نماینده از طرف میرزا برای مذاکره به تهران گسیل شدند. آنان وقتی به تهران رسیدند که کابینه مشیرالدوله استعفا داده بود.۱۳۲

فخرائی گزارش می دهد: سردار فاخر از طرف مشیرالدوله با میرزا ملاقات کرده و از وی خواسته است با ارتش سرخ همکاری نکند و این دیدار, پیش از استعفای مشیرالدوله بوده است.۱۳۳ یعنی همزمان با فرستاده شدن دو نماینده از جانب میرزا به تهران, مشیرالدوله نماینده ای به رشت , گسیل داشته است.

میرزا قربانی خیانت کمونیسته

بررسی آسیب شناسی نهضت جنگل از زوایای گوناگون مهم و درخور توجه است, که لازم است به آن پرداخته شود و یک یک آسیبها, با درنگ و دقت کالبدشکافی شوند و فراروی اهل نظر قرار گیرند.

اما در این مقاله رابطه میرزا و شوروی مطرح است و نکته هایی که از این زاویه در آسیب شناسی, نقش دارند, مورد توجه قرار می گیرند, مانند: هماهنگی و همخوانی شوروی با ایران, هماهنگی و همخوانی شوروی با انگلستان, سرپیچی کمونیستها از عمل به قرارداد میرزا با ارتش سرخ و در پایان نقش سفارت شوروی و سفیر آن روتشین, در فروپاشی نهضت جنگل.

دو مورد نخست را می توان از مهم ترین سببها و علتهای نابودی نهضت جنگل دانست. معنای این هماهنگیها این بود که: شوروی, انگلستان و دولت ایران هر سه در نابودی میرزا به هماهنگی رسیده اند و زیر پا نهادن قرارداد و سربرتافتن از عمل به آن نیز, برای رسیدن به این همبستگیها و همخوانیها بوده است. تلاش سفارت روسیه شوروی نیز در راستای به حقیقت پیوستن این هماهنگیها صورت گرفته که سبب نابودی سریع نهضت جنگل شده و امکان بازسازی نیروهای جنگل را از میرزا گرفته است.

مشیرالدوله نخست وزیر, مدتی پس از برگمارده شدن (۷ تیر ۱۱/۱۲۹۹ شوال ۱۳۳۸) در تلگرافی به تاریخ اول ماه ذیقعده ۱۳۳۸, مشاور الممالک را, که نماینده پیشین ایران در مجمع ملل بود, ۱۳۴ به سمت وزیر مختاری ایران در مسکو, برای گفت و گو و بستن قرارداد با دولت شوروی, برگمارد.۱۳۵

از آن جا که مشیرالدوله در آغاز کارخود, جلوی اجرای قرارداد ۱۹۱۹ را گرفت, دولت انگلیس, از کمک به دولت ایران خودداری می ورزید.

زیرا مدعی بود کمک انگلستان بر اساس آن قرارداد بوده و با جلوگیری از اجرای آن, دلیلی برای این کمک وجود ندارد.

در روز ۱۷ ذیقعده ۱۴/۱۳۳۸ مرداد ۱۲۹۹, جلسه فوق العاده وزیران برگزار شد و قرار شد که دولت انگلستان, به مدت سه ماه با دولت مشیرالدوله همکاری کند تا قرارداد به اجرا درآید .۱۳۶ پس از این جلسه, و در همین روز, مواد هیجده گانه, نامه ۲۶ ژوئن ۱۹۱۹ چیچرین, به عنوان دستورالعمل , برای مشاور الممالک فرستاده می شود.از آغاز آنچه فرستاده شده چنین استفاده می شود که در ۲۸ ژوئن ۱۹۲۰ / ۵ تیر ۱۲۹۹, دولت ایران دوباره, به شوروی, به خاطر حضور نیروهایش در ایران, اعتراض می کند و وزارت خارجه شوروی در ۱۰ ژوئیّه ۲۳/۱۹۲۰شوال ۱۳۳۸همان پاسخ پیشین را می دهد و مدعی می شود:

(اکنون می توانم بر اساس داده های دقیق, اثباتاً اعلام نمایم که هیچ نیروی نظامی, یا دریایی جمهوری روسیه در حال حاضر در سرزمین, یا آبهای ایران حضور ندارند.نیروهایی که بنابر ادعای شما, در مناطق مورد ذکر وجود دارند, هیچ گونه ارتباطی با حکومت ما نداشته ….)

در این پاسخ, دولت شوروی, بی طرفی خود را در برابر حکومت رشت و حکومت تهران اعلام می کند:

(حکومت روسیه, معتقد است اصل عدم مداخله, بیش تر پاسخ گویی احساسات مودت آمیز و برادری بین توده های روسی و ایرانی, همچنین روابط حسن همجواری, که حکومت روسیه, شدیداً طالب برقراری آن با ایران است, می باشد; زیرا ملت ایران, باید سرنوشت خود را تعیین کند.)۱۳۷

با این دستورالعمل,گفت و گوهای دولت ایران با شوروی وارد مرحله حساس می شود.شروع گفت وگوهای دولت ایران, همزمان است با حضور نمایندگان جنگل در مسکو.

این هیأت در ۹ اوت ۲۳/۱۹۲۰ ذیقعده ۱۸/۱۳۳۸ مرداد ۱۲۹۹ گزارشی برای وزیر خارجه شوروی, می فرستند و خواسته ها دولت جمهوری گیلان را مطرح می کنند.۱۳۸

وقتی دولت ایران, از گسیل این دو نماینده از سوی جنگلیها آگاه می شود, خبر آن را به اطلاع مشاور الممالک می رساند که از دولت شوروی یا ساویت, بخواهد که به آنها وقعی ننهاده ناامید شوند.۱۳۹

در این مدت دولت مرکزی, با بالشویکهای رشت درگیر می شود که این درگیری به شکست بالشویکها می انجامد.مهلت سه ماه مشیرالدوله هنوز به پایان نرسیده, که سقوط می کند و کابینه سپهدار رشتی در ۴ آبان ۱۴/۱۲۹۹ صفر ۲۷/۱۳۳۹ اکتبر ۱۹۲۰ تشکیل می شود.۱۴۰ گویا دولت جدید, جسارت ادامه گفت و گورا در خود نمی بیند. پیش از این شش تن از علمای بزرگ تهران, در نامه ای از مشیرالدوله خواسته بودند, گفت و گو با دولت شوروی را ادامه دهد.۱۴۱

پس از هم گسسته شدن کابینه مشیرالدوله و تشکیل کابینه جدید در ۱۶ ربیع الاول ۵/۱۳۳۹ آذر ۱۲۹۹, مجلس مشاوره عالی در حضور احمدشاه و با شرکت مشیرالدوله و شماری از رجال سیاسی و مدرس تشکیل می شود.

در این جلسه, نامه شش تن از علما که در جمع آنان, مدرس نیز بوده, خوانده می شود و پس از آن شهید مدرس می گوید:

(دولت ایران, باید با تمام قوای خود, که ممکن الحصول است, در رفع و دفع جماعتی که با نام متجاسرین یا متمردین و اسامی دیگر معروف شده اند, سعی نماید و دولت باید در این مسأله از ملت ایران استمداد نماید و اگر ملت حاضر نشد, با قوه, ملت را برای دفاع حاضر نماید.)۱۴۲

این جلسه, دولت جدید را برای ادامه گفت و گو, دلگرم کرد.

باید توجه داشت که واژه متجاسرین, به بالشویکهای گیلان, گفته می شده است. یعنی پس از آن که دولت شوروی, اعلام می دارد از بالشویکهای گیلان پشتیبانی نمی کند, مؤتمن الملک, در ۷ ذیحجه۱۳۳۸, پیشنهاد می کند: به جای بالشویک, از واژه متجاسرین استفاده شود که پیوند و بستگی به دولت شوروی پیدا نکند.۱۴۳

در این برهه که شهید مدرس سخن گفته, در دوران کابینه مشیرالدوله و کابینه سپهدار اعظم رشتی, نیروهای میرزا کوچک از نیروهای کمونیستی, که در کتابهای سردار جنگل و تاریخ انقلاب جنگل, از آنها به عنوان نیروهای انقلاب هم یاد شده, جدا بوده اند. بنابراین, سخن شهید مدرس, در سرکوبی نیروهای متجاسر, نیروهای میرزاکوچک را در بر نمی گیرد, چون آنان با دولت ایران, طرف نبودند.

گفت و گوهای شوروی و ایران ادامه می یابد و در آذر ۱۲۹۹, به نتیجه نهایی نزدیک می شود.

لنین در کنگره هشتم سراسری روسیه, ۲۲ ـ ۲۹ دسامبر ۱/۱۹۲۰ ـ ۸ دی ۱۲۹۹, درباره ایران می گوید:

(ما می توانیم امضاء شدن قراردادی را که با ایران در پیش است, تبریک بگوییم.روابط دوستانه با ایران, به علت نزدیک شدن و در آمیختن منافع اساسی تمام خلقهایی که از فشار امپریالیسم رنج می برد, تضمین شده است.)۱۴۴

موردهای بیست و هشت گانه قرارداد در روز ۱۸ دی ۱۲۹۹, به تصویب دولت ایران رسید و مهلت سه ماهه, برای مبادله گذاشته شد.۱۴۵

دولت انگلستان در این مدت, برای حفظ منافع خود در ایران, به تلاش گسترده دست زد. در ۳ حوت(اسفند) ۱۲۹۹ کودتای سید ضیاء و رضاخان رخ داد و از ضعف کابینه سپهدار اعظم رشتی, بهره کافی را بردند. قرارداد مودت ایران و روسیه در هشتم حوت (اسفند)۲۶/۱۲۹۹ فوریه ۱۹۲۱ م. در مسکو به امضاء رسید.۱۴۶ و در ۱۹اسفند منشور الملک, به آستارا آمد .و قرارداد را برای دولت ایران مخابره کرد.۱۴۷

امضای قرارداد پس از کودتای رضاخان اتفاقی نیست. دولت انگلستان, بر این باور بود: با این کودتا منافع او در ایران حفظ می شود. آیرونساید, در یادداشتهای خود به طراحی کودتا, اقرار کرده است.۱۴۸

(کودتای قزاقها در تهران, با علم و اطلاع سفارت انگلستان و با سازمان دهی این سفارت به وقوع پیوست.)۱۴۹

به جهت همین اطمینان است که قرارداد شوروی با انگلستان در ۹ مارس ۱۹/۱۹۲۱ اسفند ۱۳۰۰, به امضای دو طرف می رسد.۱۵۰و شوروی با بستن این قراردادها, در جهت استوار کردن آنها, گامهای بعدی را بر می دارد.

در ۷ فروردین ۱۷/۱۳۰۰ رجب ۱۳۳۹, قرارداد ۱۹۱۹ توسط سیدضیاء الدین عامل انگلیس, ملغی اعلام می شود. ۱۵۱ زیرا با وجود مهره ای مانند رضاخان نیازی به آن نبوده است.

با الغای این قرارداد, بخش مهمی از خواسته های نهضت جنگل برآورده می شود; امّا آیا باید جنگلیها مبارزه را کنار بنهند؟

میرزا کوچک می گفت: تا اطمینان به دخالت نکردن انگلیس در ایران پیدا نکند و تا دولت ملی سر کار نیاید, مبارزه خود را پایان نخواهد داد. میرزا این مطلب را در پاسخ به نمایندگان دولت سید ضیاء, در گفت و گویی که در ۶ اردیبهشت ۱۳۰۰ با میرزا داشتند, گفته است.

نمایندگان سید ضیاء, در گزارش خود از موضع میرزا در برابر انگلیس چنین گزارش می دهند:

(میرزا کوچک خان مدعی بود هر چند قرارداد انگلیس لغو شده است, ولی دخالت مستشاران انگلیسی در امور مالیه و صاحب منصبان و معلمین انگلیسی در نظام و فرونت گیلان اجرای اصول مهمه قرارداد را عملاً می نماید.)

میرزا,برابر گزارش نمایندگان سید ضیاء, خواهان تشکیل دولت مرکزی مقتدر, مستقل و بدون دخالت خارجی بوده است:

(بالاخره اظهار داشتند که: یگانه آرزوی شورای انقلابی جنگل, تشکیل یک حکومت ملی در ایران و قطع نفوذ اجانب از داخله مملکت و تخلیه قشون اجانب از خاک ایران است. بدیهی است پس از این که اطمینان به عملیات دولت حاضره حاصل شد, از روی این اصول حاضر به مساعدت با دولت و تسلیم بالا خواهیم شد.)۱۵۲

نمایندگان و فرستادگان سیدضیاء به نزد میرزا کوچک, در این گفت وگوها, نتوانستند وی را قانع کنند: دولتی که اکنون بر سر کار است, ملی و در جهت هدفهای راستین ملت ایران گام برخواهد داشت.

از آنچه در این گزارش آمده, استفاده می شود که آنان برای جلب اعتماد میرزا, گفته اند: میرزا کریم خان رشتی نیز, در دولت نقش دارد. بیان این موضوع از سوی نمایندگان سیدضیاء, بسی مهم بود. میرزا, به کریم خان و برادرش سردار محیی, اطمینان نداشت و شاید می دانست که آنان, عامل انگلیس هستند.

دهخدایی می گوید:

با این که سردار محیی, برای کوچک جنگلی, احترام قائل بود, امّا وی, هیچ گاه در جایی که سردار محیی بود, نمی نشست.)۱۵۳

شماری بر این نظرند که رضاخان, تربیت شده سردار محیی است و او رضاخان را برای کودتا آماده کرد. برادر وی, میرزا کریم خان, نقش پنهانی مهمی در کودتا داشته است. ۱۵۴ از این روی, میرزا به سیدضیاء و رضاخان, اعتماد نداشت.

نمایندگان سید ضیاء در گزارش از دیدار با میرزا می نویسند:

(یکی از مسائلی که فوق العاده, باعث عدم اطمینان میرزا کوچک خان, بر دولت حاضره و موجب وحشت مشارالیه شده است, مقام و ارتباط کاملی است, به عقیده او, میرزا کریم خان در مقامات عالیه دولت جدید حائز است. از این مسأله, بیمناک می باشد.به طوری که از بیانات میرزا کوچک خان استنباط شد,کدورتی شخصی فی مابین او و میرزا کریم خان بوده و هست که فوق العاده هراسان و ترسناک تصور می کند: اقداماتی که دولت راجع به جنگل می نماید, حتماً بنا به تصویب میرزا کریم خان است.

در مقابل کلیه ایرادات و اسنادات او, تا اندازه ای ممکن شد که اسباب اسکات و اقناع او را فراهم نماییم, مگر در این خصوص که چون توأم با احساسات درونی او بود, هرچه کردیم, این اشتباه مرتفع گردد, به هیچ وجه, زیر بار نرفته و حاضر به قبول هم نشد.)۱۵۵

دکتر آقا خان در خاطرات خود, درباره مأموریت خود از سوی سیدضیاء برای مذاکره با میرزا کوچک, می نویسد:

(پس از چندی, از طرف کابینه سیدضیاء الدین, میسیونی, تحت ریاست مرحوم معاضدالسلطنه, که اعضاء آن شعبانی و حسین خان افسر و برادران زن معاضدالسلطنه و نویسنده بودیم, به قصد مذاکره با جنگل, به امام زاده هاشم آمدیم.

سیدضیاء الدین, به وسیله من پیغام خصوصی برای مرحوم کوچک خان فرستاده بود.خلاصه پیغام آن که: من و شما, در بدو نهضت انقلاب مشروطیت, همکار بودیم. شما آن طور تشخیص دادید و آن راه را رفتید و من این طور تشخیص داده و این راه را رفته ام. حال در سر دو راهی هستیم. حاضر شوید با هم همکاری کنیم و برای خاطر شما, حاضرم هر طور که مطمئن می شوید, عمل کنم.

در امام زاده هاشم, باراکاچف آتاشه میلیتر روسی آشنا شدم. مذاکراتی نیز با بالشویکها به عمل آمد.

من و حسین خان افسر, از بیراهه رودبار, به کسما رفتیم و با مرحوم میرزا موضوع پیغام را به میان گذاشتیم. ایشان, به هیچ وجه حاضر نشدند با سیدضیاء الدین, همکاری کنند. او را خائن و عامل انگلیس می دانست.

من به ایشان گفتم:چندی با او کار کنید و برای حفظ وضعیت خودتان نیز, آنچه که باعث اطمینان است, از ایشان بخواهید.

به من گفت: من و همکاری با سید! من این جا را کربلا خواهم کرد.)۱۵۶

از طرف دیگر, در ۶ اردیبهشت ۱۳۰۰, روتشین, وزیر مختار شوروی, به ایران آمد و در۱۶ اردیبهشت در جشن تاجگذاری احمدشاه شرکت جست و در سخنرانی خود در این مراسم, درباره نهضت جنگل گفت:

(خاطر اعلی حضرت همایونی را مطمئن می سازد که دولت متبوعه دوستدار, نظر به تعهداتی که در موقع انعقاد قرارداد نموده, با نهایت صمیمیّت, اقدامات لازمه را در تسریع تصفیه مسأله گیلان, اتخاذ خواهد نمود.)

احمد شاه در پاسخ وی گفت:

(یقین دارم قضیه اسف آور گیلان, در نتیجه مساعی و اهتمامات شما, هر چه زودتر خاتمه یافته و طوری نخواهد شد که سکته به روابط دوستی دو ملت وارد آید.)۱۵۷

روشن شد که استبدادیان, دولت انگلیس و شوروی, با هماهنگی کامل, برای از بین بردن نهضت جنگل و کشتن میرزا برنامه ریزی کرده بودند و با تلاش و پی گیری, برنامه و نقشه خود را پیاده کردند و نهضت جنگل را از هم فروپاشاندند و عرصه را بر میرزا تنگ گرفتند, تا این که در کولاک گرفتار آمد و به شهادت رسید.

پیمان شکنی کمونیسته

با ورود ناخواسته ارتش سرخ شوروی به ایران, میرزا در تنگنای شدید قرار گرفت, به گونه ای که ناچار بود برای حفظ استقلال کشور و جلوگیری از دخالتهای بیگانگان, با آنها, تا جایی که مصالح کشور ایجاب می کرد, همکاری کند. ادعای آزادی خواهی رهبران شوروی و هم اندیشی و هم افقی دیدگاه میرزا در پاره ای از مسائل با آنان و هماهنگی در مبارزه با استعمار انگلیس, بنیادهای این همکاری را استوار می ساخت. با حضور نیروهای غدّار و یغماگر انگلیس در ایران و گسترش قدرت اهریمنی خود در تمام زوایای حاکمیت و بخشهای اجتماع, بر سر کار بودن وثوق الدوله, عاقد قرارداد ۱۹۱۹ و… این همکاری در خور توجیه بود. میرزا, برای کاستن از آسیبهای این همکاری و جلوگیری از دخالت احتمالی ارتش سرخ, قرارداد عزت مندانه و افتخارآمیزی با شرطها و قیدهای ویژه امضا کرد, از جمله, بالشویکها و کمونیستها نبایستی از مرام کمونیستی تبلیغ کنند و یا در امور داخلی ایران دخالت ورزند. و یا حق ندارند نیروهای جدیدی را وارد ایران کنند, مگر با هماهنگی و اجازه حکومت گیلان.

اگر برابر پیمان نامه میرزا با ارتش سرخ و بالشویکها, عمل می شد و کمونیستها و بالشویکها, خیانت نمی ورزیدند و جایگاه میرزا در رشت استوار می گردید, با علاقه و عشقی که مردم به وی داشتند, فتح تهران و تاراندن استعمارگران و برچیدن تخت و دیهیم تاراج گران مستبد, کاری بود آسان و شدنی. همان گونه که استقبال مردم رشت از میرزا, به خوبی جایگاه والای وی را نمایاند, در تهران نیز این شکوه آفرینی, بی گمان تکرار می شد. امّا پیمان شکنی کمونیستها, تبلیغات کمونیستی که بسیاری از مردم را از صحنه بیرون راند و به استبداد, ارتجاع و استعمار مجال داد تا علیه نهضت جنگل به لجن پراکنی بپردازند, دخالت در امور انقلاب, حرکتهای زشت, تباهی آفرینیها و…میرزا را به انزوای جنگل کشاند و سبب شد, قهرمانان و یلان و شجاعان جنگل, یکی پس از دیگری, به تیغ جفا از پای درآیند و یا در انزوا و سکوتی جانکاه, اسیر پنجه های مرگ شوند.

پشت پازدن کمونیستها, به قرارداد , برای رسیدن به هدفهای دراز مدتی بود که در نظر داشتند.ارتش سرخ, در حالی وارد ایران شد که شوروی و انگلستان در آستانه گفت و گو قرار داشتند. عقب نشینی نیروهای انگلیس از انزلی و رشت, بدون هیچ گونه درگیری, حکایت از برنامه ریزی دقیق و مسائلی در پشت پرده داشت که این برآگاهان سیاسی, پنهان نبود و انگلیس بدون درگیری با شوروی, به هدفی که می خواست دست یابد, دست یافت که رویدادهای پس از این مرحله, این مطلب را به خوبی ثابت می کنند.

دولت ایران,وقتی خطر کمونیست را در بیخ گوش خود احساس کرد, به تکاپو افتاد و حاضر شد باب گفت و گو با شورویها را بگشاید.

انگلستان هم, در برابر بالشویکها و حکومت شوروی, نرمش نشان داد, زیرا نمی خواست با این قدرت جدید, رویارو, دست و پنجه نرم کند, چون بیم آن داشت در درگیریهای این چنین, رشته کار از دستش در رود. انگلیس به روزی می اندیشید که بتواند در سایه حرکتهای سیاسی و دیپلماسی و از راه نیرنگ و رام کردن رقیب پرقدرت, شوروی, پایگاه های خود را در آسیا استوار و پابرجا نگهدارد که چنین هم شد.

شوروی, برای ترساندن ایران و انگلیس, باید بازار شعارهای ضد امپریالیستی و ضداستبدادی, بویژه تبلیغ از کمونیست را هرچه داغ تر نگه می داشت. از این روی, با این که با میرزا کوچک قرارداد بسته بود که در ایران از کمونیست تبلیغ نکند, امّا برای رسیدن به هدف یاد شده که همانا نگران کردن و به تسلیم واداشتن استبدادیان و انگلستان باشد, پیمان را نادید انگاشت و سیاستهای خود را دنبال کرد.

میرزا, در برهه ای می پنداشت که کمونیستها و ارتش سرخ, خودسرانه پیمان انزلی را نادیده می انگارند و خلاف آن عمل می کنند, و سران شوروی, نظری غیر از این دارند. از این روی, نمایندگانی به مسکو فرستاد, تا سران شوروی را در جریان آنچه در داخل ایران می گذرد و خودسریهای حزب کمونیست و ارتش سرخ بگذارند و نامه ای هم به لنین نگاشت و وی را در جریان امور قرارداد.

میرزا, بر این نظر بود که اگر دولت سویت (شورائی) روسیه از جریانها و رویدادهایی که در ایران می گذرد, آگاهی بیابد و دست به کار نشود و جلوی سرکشان وابسته به خود را نگیرد, دولت شوروی هم در ردیف انگلستان و استبدادیان خواهد بود.

وی در بیانیه خود پس از کودتا می نویسد:

(این نکته را به خاطرهای خود بسپارید که هیچ وقت سویت روسیه و نمایندگان درستکار آنها به حرکت و هرزگیهای ابوکف و این چند نفر راضی نیستند.سویت روسیه اگر مطلع بشوند, بلاشبهه جلوگیری خواهند کرد. اگر بعد از اطلاع, قادر به جلوگیری نشدند, آن وقت تکلیف ما این است که: کمونیستها, انگلیسیها, دولت مستبد ایران را در یک ردیف حساب کرده, به نام حفظ وطن و حفظ ایرانیت و محافظت حقوق اجتماعی از همه دفاع کنیم و یقین داریم که خدا یار و مددکار ما خواهد بود.)۱۵۸

برابر قرارداد میرزا با بالشویکها و ارتش سرخ, شوروی نمی باید در امور داخلی ایران دخالت کند. امّا شوروی, با پیمان شکنی و نادیده انگاری پیمانی که با میرزا بسته بود, در امور داخلی ایران دخالت می کند و میرزا از این موضوع بر می آشوبد و می نویسد:

(ما معتقدیم که قدم اول را برای آزادی ایران برداشته ایم, لیکن, خطر, از جانب دیگر به ما روی آورده; یعنی اگر از مداخله خارجی در امور داخلی جلوگیری نشود معنی اش این است که هیچ وقت به مقصود نخواهیم رسید; زیرا به جای مداخله یک دولت خارجی که تا کنون وجود داشت, مداخله دولت خارجی دیگری شروع شده است.)

میرزا, به دخالت شوروی در امور ایران اعتراض می کند و خواهان جلوگیری شوروی از دخالت دولت آذربایجان در ایران می گردد و می خواهد که در هر چهار مورد زیر موافقت شود:

(۱٫ عملی ساختن قول نمایندگان روسیه سویتی که به ملت آزاد ایران داده اند. همچنین منع مداخلات آذربایجان سویتی در امور داخلی ایران بر طبق یادداشت رفیق چیچرین.

  1. شناختن اختیارات جمهوری ایران. چنانچه شوروی, عملیات فرقه اشتراکی را تأیید می کند, در آن صورت لازم می آید در برنامه کار بر طبق شرایط سیاسی ایران و ممالک شرق تجدید نظر نمود.
  2. رد اموال و دارایی اتباع ایران که در آذربایجان سویتی مصادره شده است.

۴ . احضار ابوکف و اعزام مجدد رفیق کاژانف; زیرا وجود شخص اخیر از نظر نظامی, کمال اهمیّت را حائز است.)۱۵۹

به هر حال, دو نماینده میرزا به مسکو می روند. در ۱۵ اوت, ۱۹۲۰, گفت و گوهای خود را آغاز می کنند و در نامه ای به وزیر خارجه شوروی, نیازهای جمهوری نوبنیاد را به آگاهی وی می رسانند.

حدود یک ماه در مسکو می مانند و وقت خود را با دیدارها و گفت و گوها می گذرانند, ولی نتیجه و پاسخ روشنی دریافت نمی کنند; زیرا همزمان نمایندگان دولت مستبد و وابسته ایران نیز برای گفت و گو با مقامهای شوروی و چه بسا دادن امتیازهایی, در مسکو به سر می بردند.

نمایندگان میرزا در بازگشت,در کنگره ملل شرق در باکو, شرکت جستند۱۶۰ و با گفت و گوها و دیدارهای بسیار, شماری را راضی کردند که برای گرفتاریهای جمهوری گیلان, به تلاش برخیزند.

کسانی هم به رشت می آیند. سپس حیدرخان عمواوغلی, به رشت می آید و به ظاهر, هدفش از میان برداشتن اختلافهاست.

میرزا, از حیدرخان عمواوغلی, استقبال می کند.۱۶۱در همین هنگام, احسان اللّه خان و خالوقربان, در نامه ای به میرزا, علاقه خود را به همکاری دوباره اعلام می دارند.

میرزا پیشنهاد آنان را می پذیرد; زیرا به خوبی می داند بسیاری از نیروهای فرمانبر آنان, بالشویک نیستند, بلکه مردمان عادی هستند که شناختی از بالشویک و کمونیست ندارند, پیرو فرمان فرمانده خود و سیاستهای اویند.

کمیته جدید انقلاب, با عضویت: میرزا کوچک , حیدرخان عمواوغلی, خالوقربان, احسان الله خان, و میرزا محمدی تشکیل می شود.۱۶۲

ولی در اطلاعیه ۲۳ مرداد ۱۳۰۰, به جای احسان الله خان, نام سرخوش عضو کمیته اعلام شد.۱۶۳با این که کمیته جدید, جلسه های بسیار تشکیل می داد و گفت و گوهای فراوان, به خاطر ناهمگونی اعضاء, جدایی آرمانها و آرزوها, صادق نبودن وابستگان به بالشویکها و… نتیجه ای بهره نشد و کارها سامان نیافت. حیدرخان عمواوغلی, کمک شوروی را بسته به اجرا و پیاده شدن عقاید کمونیستی و اصلاحات ارضی می دانست و میرزا آن را به زیان انقلاب می دانست و از پذیرش دیدگاه های وی, سر باز می زد.

از ملیون مرکز, پیاپی به میرزا پیام می رسید: اگر حیدرخان عمواوغلی نظر خاصی دارد, بهتر است راه خود را جدا کند.

آگاهان, ملیون و… می دانستند که حیدرخان عمواوغلی, اگر به نظر خاصی برسد, آن را به اجرا خواهد گذاشت, گرچه آلودن دست خود به خون میرزا باشد. زیرا همگان دیدند که در واقعه مشروطه, نیت درونی خود را آشکار ساخت و رفیق خود, ستارخان را خلع سلاح کرد, با این که ستارخان, کارهای خود را بر اساس دیدگاه های حیدرخان انجام می داد.

حرکتهای نابهنجار بالشویکها و کمونیستها و خودسریهای دسته های کرد و اعضای کمیساریا, شماری از جنگلیها را سخت دلگیر کرده بود و به شدّت, در فکر رهایی از این تنگنا بودند و بر آن بودند که ریشه شماری از این مزاحمان و آزاردهندگان را قطع کنند که میرزا در پاسخ آنان اظهار داشت:

(من نمی توانم با کشتن یک عده یارانی که سالها با من همکاری کرده اند, به جرم غفلت موقتی, یا نااهلی, موافقت کنم و شما هم, این فکر را از خود دور کنید.)

میرزا دید خشمها و ناراحتیهای یاران جنگل, از حرکتهای ناشایست کمونیستها و وابستگان به بالشویکها, روز به روز, بیش تر دامن می گسترند, برای این که از رویدادهای ناگوار جلوگیری کرده باشد, پیشنهاد داد که در ملاسرا, یک فرسخی رشت, بین اعضای کمیساریا و جنگلیها, گردهمایی تشکیل شود و راه های همکاری بررسی گردد.

روز پنج شنبه ۲۶ مهر ۱۳۴۰, جلسه و گردهمایی یاد شده برگزار شد. شماری از جنگلیها بر آن شدند تا پیش از رسیدن میرزا به ملاسرا , کار کمونیستها و بالشویکها و اعضای کمیساریا را تمام کنند; از این روی با هماهنگی که از پیش داشتند, در زمان معین به کمونیستها و اعضاء کمیساریا, یورش بردند و اعضای جلسه را به گلوله بستند. میرزا وقتی رسید که کار از کار گذشته بود. بسیاری کشته شده بودند. از او کاری برای فروخواباندن شعله های جنگ برنیامد.شانزده شبانه روز جنگ ادامه داشت, حیدرخان عمواوغلی, دستگیر و به دست معین الرعایا کشته شد.۱۶۴ خالوقربان به نیروهای دولتی پیوست و احسان الله خان به باکو رفت.

نقش روتشین در فروپاشی جنگل

روتشین, وزیر مختار روسیه در ایران, در ۱۶ اردیبهشت ۱۳۰۰, به حوزه مأموریتی خود وارد شد.

وی, پیش از وزیرمختاری, در لندن به خبرنگاری مشغول بوده و نمایندگی بین الملل سوم را نیز بر عهده داشته است. دو تن از فرزندان وی,در لندن به سر می بردند و گویا, چنانکه گفته اند, دولت انگلیس, از رفتن آنان به روسیه جلو گرفته بود و از آنان, به عنوان اهرمی در جهت همکاری روتشین بهره می برد.۱۶۵

وی, در دیدار با احمدشاه, به تصفیه مسأله گیلان اشاره می کند. او که پس از توافق و هماهنگی و هم پیمانی شوروی, ایران و انگلیس به ایران آمده بود, مهم ترین وظیفه ای که داشت از هم فروپاشاندن جنگل بود. وی از یک سوی, به میرزا قول همکاری می دهد و از دیگر سوی, با سردار سپه همکاری می کند.

براساس هماهنگی که بین شوروی,انگلیس و دولت استبداد شده بود, هر جنبش و حرکتی که برخلاف این سیاست در گیلان سامان می یافت و جهت گیری و دست به کار می شد, می باید نابود می گردید.

احسان الله خان برای این که حیدرخان را, که مأمور ویژه از سوی شورویها بود, در برابر عمل انجام شده قرار بدهد, بر آن شد به تهران یورش برد.

ساعدالدوله, فرزند سپهسالار, انگیزاننده احسان الله خان برای یورش به تهران بود و قول هر گونه همکاری هم به وی داد.

ساعدالدوله, مأموریت داشت احسان الله خان را در دام بیندازد; از این روی شوق حمله به تهران را در وجود احسان الله خان,برمی انگیزاند و شعله ور می سازد.

احسان الله خان, با سه هزار نیرو, روسی و ایرانی, به دنبال اجرای نقشه رفت که در پل زغال,در دام نیروهای قزاق افتاد. نیروهای قزاق از یک سو و چریکهای ساعد الدوله از دیگری سوی به نیروهای احسان الله خان یورش بردند و نیروهای وی را در هم کوباندند و خلع سلاح کردند و احسان, به زحمت خود را از چنگ مرگ رهاند و فرار کرد.

روتشین, از دامی که برای احسان الله خان و نیروهای وی, ساعد الدوله و قزاقها پهن کرده بودند, خبر داشت: از این روی , به فرماندهان روسی سپاه احسان خبر داد که خود را کنار بکشند که آنان نیز چنین کردند.۱۶۶

این نقشه را, با زوایایی بسیار شدیدتر و اهریمنانه تر, برای میرزا کوچک و نیروهای وفادار به وی, کشیده بودند. جاسوسهای انگلیسی در گوناگون لباسها, خبرچینان دولت استبداد, با گوناگون ترفندها, شورویها در لباس دوست و با لحن دلسوزانه و رفتاری به ظاهر مهربانانه و هوادارانه, همه و همه, برای نابودی میرزا و جنگلیها دام می گستراندند, تا به گونه ای این سدّ بزرگ را از سر راه هدفها و برنامه های شوم خویش بردارند و با خیالی آسوده ایران را چپاول کنند و ثروت بی کران آن را به غارت برند.

کیگالو, فرمانده نیروهای شوروی در گیلان, به پاس علاقه و دلبستگی که به میرزا داشت, وی را از سیاستهای پشت پرده, بحرانی که بروز آن نزدیک بود و…آگاه کرد.۱۶۷

میرزا پس از دیدار محرمانه کیگالو با او, به روتشین, سفیر کبیر شوروی پیام داد و خواسته های خود را در چند بند, به آگاهی وی رساند:

(۱٫ اصلاحات اساسی در کلیه دوایر کشور به عمل آید, به طوری که امنیت داخلی و آزادیهای ملی توأم با حفظ منافع بیگانگان تأمین گردد.

۲٫هیأت دولت, قول دهد قراردادهای مخالف اقتدارات ملی را فسخ نماید و در اجرا, تعهداتی که برای حفظ استقلال و آزادی کشور لازم است, ذمّه دار باشد.

  1. واگذاری امنیت گیلان به جنگلیها, و تأدیه حقوق افراد از درآمدهای محلی.
  2. انتصاب فرماندار و رئیس دارایی و همچنین افسران ژاندارمری به تصویب جمعیت.
  3. آزاد بودن احزاب و سعی وافی در توسعه فرهنگ در شهرها و قصبات.
  4. عقب نشینی قوای دولت از فرونت به قزوین.
  5. قوای جنگل, زاید بر میزان موجود, افزایش نخواهد یافت.)۱۶۸

روتشین, در پاسخ میرزا کوچک و نگرانیها و دغدغه های او درباره استقلال کشور و این که اعلام کرده: جنگلیها به شرطی عملیات را ترک می کنند و کناره می گیرند که به پیشنهادها و خواسته های یاد شده عمل شود, پاره ای را می پذیرد که در برآوردن آنها تلاش کند و اجرای پاره ای را هم ناممکن می شمارد و یادآور می شود: دولت ایران به این خواسته ها تن در نمی دهد و ماهم, برابر قراردادی که با دولت ایران بسته ایم, نمی توانیم هیچ گونه دخالتی در امور ایران داشته باشیم و از قوای انقلابی ایران حمایت کنیم.

روتشین, میرزا را به کناره گیری و خلع سلاح دعوت می کند و ناخرسندی خود را از این که تا کنون (زمان نوشتن نامه) خلع سلاح نشده و اسلحه را به زمین نگذاشته و خود را کنار نکشیده, اعلام می دارد:

(من گمان می کردم که پس از خروج قوای بیگانه و صدور تأمین برای شما به وسیله من, شما یا خلع سلاح شده و یا به نقطه ای خودتان را کنار می کشید و منتظر موقعی می شوید که شاید ملت ایران شما را به یاری خود بطلبد, ولی شما این طور نکردید و از برای کنار کشیدن و ترک عملیات, شرح مبسوطی به دولت ایران, و به من پیشنهاد کردید, مثل این بود که شما فقط به همین شرایط حاضرید به وعده تان وفا کنید.)

تلاش روتشین برای خلع سلاح کردن و به انزوا کشاندن قهرمانان جنگل, در حالی صورت می گیرد که دشمنان جنگلیها و میرزا, کمونیستها, ایادی انگلیس و… مسلح و در صحنه حاضرند و انتظار روزی را می کشند که بتوانند این دژ بزرگ را فرا چنگ آورند و نیروها و دژبانهای این دژ مقدس را نابود کنند.

روتشین, می خواست با خلع سلاح کردن جنگلیها, غیور مردان جنگل و میرزا کوچک را طعمه کرکسها کند, تا هم راه غارت سرمایه و ثروتهای بی کران ملی را هموار سازد و مانع و رادعی بر سر راه بالشویکهای غارت گر در خطّه شمال نباشد و هم به قولی که به احمدشاه داده بود, جامه عمل بپوشاند:

(ما مجبوریم دولت ایران را از وجود انقلابیون و عملیات آنها راحت کنیم.)

روتشین, بر آن بود که بازدارنده های قرارداد ۱۹۲۱ ایران و شوروی را از سر راه بردارد. در این برهه جنگل وجه المصالحه قرارداد ۱۹۲۱ قرار می گیرد.

سفیر شوروی, باز شدن راه تجاری شوروی و ایران را بر تمامی قول و قراردادهایی که با جنگلیان دارد و بسته, پیش می دارد. در این تفکر, در گاه نیاز, هر کس و هرچیز, باید قربانی شود, تا نیاز برآورده شود. جنگلیها, برای رسیدن شوروی به آرزوها و هدفهای نامیمون و شوم خود, یا باید خلع سلاح شوند و صحنه را ترک کنند و یا بی چون و چرا, همکاری کنند.

سفیر شوروی وقتی می بیند میرزا کوچک در باز شدن راه تجاری ایران و شوروی مشکل آفرینی می کند و مخالف باز شدن این راه است که می داند سرمایه و ثروت ایران از این راه به غارت خواهد رفت, به وی در همین نامه می نویسد:

(من گمان دارم اولین وظیفه شما, که شخص ملت دوست و وطن پرست هستید این است که از هیچ گونه سعی در باز شدن راه گیلان دریغ نکنید و از برای کسانی که در این راه زحمت می کشند, تولید اشکالی ننمایید, من متأسفانه می بینم که شما با پروگرام وسیع خودتان, از باز شدن این دریچه ای که برای حیات ایران لازم است, جلوگیری می نمایید.)

چون از همراهی میرزا ناامید است و می داند که میرزا در میدان همراهی, همگامی و همکاری با غارت گران وارد نمی شود و به هیچ روی, سیاستهای استعماری شوروی و انگلیس را نمی پذیرد, گوشه ای از توطئه ای که علیه میرزا ریخته شده بود, می نمایاند:

(این را هم بدانید که وزیر جنگ و رئیس دیویزیون قزاق, رضاخان سردار سپه, چندین بار از من اجازه خواست که این مسأله را به دستور قوام السلطنه به زور اسلحه پایان دهد, هر بار, من از او جلوگیری کردم و وعده دادم مسأله گیلان را بدون خونریزی حلّ نمایم. چنانچه حالیه بعد از ردّ قطعی پیشنهادات شما از طرف دولت, من خود را کنار کشیده اعلام می نمودم که در کارهای داخلی ایران مداخله ای ندارم, یورش قزاقها بفرونت شما, حتمی بود و گیلان مبدل به یک صحنه جنگ داخلی و خونریزی ملی می شد.)

در این فراز, میرزا تهدید می شود که اگر سر تسلیم فرود نیاورد و اگر با سیاست شوروی هماهنگ نگردد, کرکسی به نام رضاخان, به سراغش خواهد آمد و او و نیروهای وفادارش را از پای درخواهد آورد.

روتشین, سپس پیشنهادهای خود را که ادعا می کند با نخست وزیر ایران هم مطرح کرده است, به قرار زیر می نویسد و برای میرزا ارسال می دارد:

(۱٫ قزاقها عقب بنشینند به طرف قزوین و شما قوای خود را به جنگل عقب ببرید.

به شما اطمینان می دهم که قزاقها مجدداً پیش نیایند, همچنین از طرف شما به دولت اطمینان خواهم داد.

  1. حکومت رشت با توافق نظر ما هر سه, خواهد بود و قنسول من در رشت, ملتفت خواهد شد که از طرف دولت, به شما تجاوزاتی نشود.

به حکومت از برای حفظ امنیت, یک قوه جزئی(ژاندارم) داده خواهد شد.

  1. همچنین قواء شما باید یک عدد معین باشد که از طرف آنها برای دولت و یا حکومت, خطری متصور نباشد و لیکن آن عده باید برای محافظت شما کافی باشد.معلوم است که نه از برای شما و نه از برای حکومت, نباید از خارج کمکی برسد.)۱۶۹

میرزا در پاسخ روتشین, در ابتدا یادآور می شود: در برابر غرض ورزی بیگانگان در ایران و غارت گری آنها, هر گونه قیام و نهضتی که در بردارنده اصلاحات اساسی در کشور باشد,مشروع است.

در این نامه از همکاری فرماندهان ارتش سرخ, با مفسدان داخلی در جلوگیری از پیشرفت انقلاب پرده بر می دارد و از صبر و شکیبایی خود و یاران سخن می گوید و این که ناگزیر بوده برای سعادت مملکت و طرفداری از رنجبران از تعرضها و دست یازیها جلوگیری کند و انقلاب را به مسیر واقعی خود بازگرداند.

سپس می افزاید:

(من انقلاب را یگانه راه علاج و نجات قطعی ملت از مشکلات موجود می دانم.امّا اکنون که شما با نظریات صائب حکومت سویت روسیه و اطلاع وسیعی که در سیاست مملکت و قضایای بین المللی دارید و کاملاً در مراسمه شریفه, شرح داده شده اند, صلاح این جمعیت را در سکوت می بینید, من به اطمینان صداقت و آزادی خواهی شما هم عقیده می شوم به این که: ادامه انقلاب, استقلال سیاسی و اقتصادی مملکت را جریحه دار می کند و نفوذ امپریالیزم انگلیس را تقویت می نماید و فکر ملوک الطوایفی را در تمامت خاک ایران قوت می بخشد, ناچارم برای در هم شکستن پنجه های دسیسه کار آنها سکوت را گوارا بشمرم و به امید حکومت سویت روسیه که پناهگاه احرار عالم است, جمعیت خود را به صبر و آرامش تشویق و منتظر بمانم که سیاست دولت, تا چه پایه منافع توده اصلی را در نظر خواهد گرفت و ازاستقلال ایران دفاع خواهد کرد و به علاوه, مترصد خواهم بود که حکومت سویت روسیه در زمینه افکار آزادی خواهانه اش, چقدر به ملت ایران مساعدت خواهد نمود.)

در پایان نامه, باز دغدغه همیشگی خود را و آن گوهری که سالها برای به دست آوردن آن مبارزه کرده, اعلام می کند و تجزیه گیلان را خیانت می شمارد:

(مقصود من و یارانم, حفظ استقلال مملکت و صلاح و تقویت مرکز است. تجزیه گیلان را که مقدمه ملوک الطوایفی است, همچنین ضعف کشور را خیانت صریح دانسته و می دانم, چنانچه پیشنهادات همیشگی ما به دولت, رفع این توهم را می نماید.)۱۷۰

روتشین وقتی می بیند میرزا سر تسلیم فرود نمی آورد و همچنان روی مواضع اصولی خود پای می فشارد و از غیرت و حمیت دینی خود دست بر نمی دارد و در برابر بیگانگان قد بر می افرازد و خود را هماهنگ با سیاستهای شوروی و نماینده آن کشور, روتشین در ایران نمی سازد, تهدید خود را با هماهنگی استبداد داخلی, و استعمار انگلیس عملی می سازد و دوشادوش نیروهای استبداد, به میرزا و جنگلیها می تازد.

فخرایی دراین باره غمگینانه می نویسد:

(وجود آتاشه نظامی شوروی در بین قزاقان ارتشی و همکاریهای صمیمانه اش با قوای دولت, هر گونه شبهه ای را که تا این زمان وجود داشت, برطرف ساخت و سیاست جدید شوروی را از روی ژستی که در خاموش ساختن انقلاب جنگل گرفته بودند, نشان می داد.)۱۷۱

بدین گونه شعله های مقدس جنگل را خاموش کردند و شمع وجود میرزا کوچک را آب کردند, تا همه جا را شب و سیاهی و تاریکی فرا بگیرد و دزدان و غارت گران بین المللی: شوروی, انگلیس , با خیال آسوده, با همدستی وطن فروشان, در هنگامی که چشمی بیدار نباشد تا رفتار ننگین آنان را ببیند و به مردم باز گوید, ثروتها و سرمایه های این کشور را به غارت برند و آن را به بیغوله ای تبدیل کنند, با مردمان گرسنه, فقیر و به دور از دانش, فرهنگ و تمدن روز.

 

 

پی نوشتها:

  1. مجله گنجینه, اسناد, شماره ۹۱/۴۳٫
  2. سردار جنگل, ابراهیم فخرائی,۱۷۷/, چاپ سیزدهم, جاویدان, تهران.
  3. همان ۱۸۷/ ـ ۱۸۸٫
  4. همان۱۸۹/.

۵٫دائره المعارف بزرگ اسلام, ج۲۳۸/۱٫

۶٫همان, ج۵۲۹/۶٫

  1. زندگی سیاسی سلطان احمدشاه, حسین ملکی, ۲۵۲/, امیر کبیر,۱۳۵۷ تهران.

۸٫همان.

۹٫سردار جنگل, ابراهیم فخرائی,۲۳۶/.

  1. سی سال رقابت غرب و شوروی در ایران, ژرژ لنچافسکی, ترجمه حورا یاوری ۲۵/, ابن سینا.
  2. قیام جنگل, خاطرات اسماعیل جنگلی, تنظیم و مقدمه از اسماعیل رائین۱۳۷/, جاویدان.
  3. قیام جنگل۱۳۵/.
  4. تاریخ انقلاب جنگل, محمد علی گیلک۲۴۲/, نشر گیلکان رشت; قیام جنگل ۱۳۱/; سردار جنگل۲۲۵/.
  5. قیام جنگل۱۳۳/.
  6. همان۱۹۷/.
  7. همان۱۳۳/.
  8. همان۱۹۸/; سردار جنگل۳۲۰/.
  9. سردار جنگل۲۳۳/.
  10. همان ۲۳۴/.
  11. سی سال رقابت غرب و شوروی در ایران ۷۸/.
  12. تاریخ انقلاب جنگل, اسناد, تاریخ اعلان: سلخ شهر شعبان ۱۳۳۸٫
  13. افزایش نفوذ روس و انگلیس در ایران عصر قاجار,جواد شیخ الاسلام, ۶۶/, کیهان, زمستان۱۳۴۹٫
  14. سردار جنگل ۲۹۵/, نامه دوم میرزا به مدیوانی.
  15. همان ۳۱۰/; قیام جنگل ۱۸۸/.
  16. زندگانی سیاسی احمدشاه ۱۰۹/, سردار جنگل ۲۱۹/.
  17. نهضت جنگل, به کوشش رقیه سادات عظیمی, اسناد وزارت خارجه ۱۶۸/, مرکز انتشارات وزارت خارجه; تاریخ انقلاب جنگل ۲۵۸/.
  18. نهضت جنگل, به کوشش فتح الله کشاورز, اسناد وزارت داخله ۴۴/, سازمان اسناد ملی ایران; سردار جنگل ۲۲۰/ ـ ۲۲۲٫

۲۸٫تاریخ انقلاب جنگل ۲۶۱/.

  1. قیام جنگل ۴۸/.
  2. زندگانی سیاسی سلطان احمد شاه ۱۰۶/.
  3. همان.
  4. شرح زندگانی من, عبدالله مستوفی, ج۱۲۴/۳, زوّار, تهران.
  5. تاریخ انقلاب ایران ۲۶۶/.
  6. همان ۲۶۶/.
  7. همان ۴۰۸/, به نقل از کتاب (اسرار سیاسی ) رحیم زاده صفوی.
  8. نهضت جنگل, اسناد خارجه ۱۸۰/.
  9. قیام جنگل ۱۸۳/; سردار جنگل ۳۰۱/.
  10. قیام جنگل ۱۵۵/.
  11. سردار جنگل ۳۰۹/.
  12. دائره المعارف بزرگ اسلامی ج۵۲۹/۶٫
  13. همان ۳۲۹/.
  14. تاریخ انقلاب جنگل ۲۶۶/.
  15. قیام جنگل ۱۸۳/; سردار جنگل۲۹۵/.
  16. سردار جنگل۳۰۹/.
  17. افزایش نفوذ روس و انگلیس در ایران عصر قاجار ۵۹/.
  18. همان۶۸/.
  19. سردار جنگل ۳۲۴/.
  20. قیام جنگل ۱۸۳/.
  21. سردار جنگل۲۹۰/.
  22. نگاهی به تاریخ جهان, جواهر لعل نهرو, ترجمه محمود تفضلی,ج۱۲۶۷/۲, امیر کبیر, تهران.
  23. سردار جنگل ۳۲۰/.
  24. نهضت میرزا کوچک خان جنگلی, شاپور رواسانی۱۶۸/, نشر شمع.
  25. سی سال رقابت غرب و شوروی در ایران ۷۹/.

۵۴٫تاریخ انقلاب جنگل۲۸۳/.

۵۵٫تاریخ انقلاب جنگل ۳۷۲/.

  1. مجله گنجینه اسناد, شماره ۹۲/۴۳٫
  2. حیدرخان عمواوغلی, اسماعیل رائین ۳۴۲/,۳۴۰,جاویدان, چاپ دوم.
  3. سی سال رقابت غرب و شوروی در ایران ۲۱/.
  4. حیدرخان عمواوغلی ۳۴۵/.
  5. سی سال رقابت… ۲۲/.
  6. تاریخ انقلاب ایران ۴۲۹/.
  7. همان ۴۳۴/.
  8. حیدرخان عمواوغلی۳۳۷/.
  9. سی سال رقابت غرب و شوروی در ایران ۲۴/.
  10. همان ۲۳/.
  11. تاریخ انقلاب جنگل ۲۳۵/.
  12. سردار جنگل۲۷۹/.
  13. از لنین تا گورباچف , محمود طلوعی۲۳/, تهران.
  14. قیام جنگل, ۳۶/ ـ ۳۸, نامه های میرزا به تاریخ ۱۲۹۹/۱۲/۹٫
  15. کیهان فرهنگی, شماره ۹ سال ۲ ۲۱/; تاریخ انقلاب جنگل ۳۲۵/, تاریخ بیانیه, ۱۷ ذیقعده ۱۳۳۸٫
  16. همان.
  17. خاطرات صادق کوچک پور ۷۱/.
  18. نهضت میرزا کوچک خان جنگلی, رواسانی ۸۴/.
  19. دانشنامه سیاسی, داریوش آشوری, با تلخیص ۲۰۴/.
  20. نگاهی به تاریخ جهان, ج۱۰۲۷/۲٫

۷۶٫همان.

  1. دائره المعارف مصاحب, ج۱۳۷۲/۲, شرکت سهامی کتابهای جیبی, تهران.
  2. دانشنامه سیاسی ۲۰۶/.
  3. تفکر نوین سیاسی اسلام, حمید عنایت۱۸۷/,امیر کبیر.
  4. همان ۱۸۸/.
  5. قیام جنگل ۲۳۲/.
  6. سردار جنگل ۵۲/.
  7. تاریخ انقلاب جنگل ۵۲۷/.
  8. همان ۲۸۹/ ـ ۲۹۰٫
  9. همان ۲۸۹/.
  10. قیام جنگل ۱۸۱/ ; سردار جنگل۳۰۱/.
  11. قیام جنگل ۱۸۱/; تاریخ انقلاب جنگل ۳۵۲/.
  12. قیام جنگل ۲۰۱/; سردار جنگل۳۲۲/.
  13. همان ۱۳۵/; گویا مسیو پفکیان, همان گویکور پفکیان باشد که کتابی درباره نهضت جنگل نگاشته است.
  14. لغت نامه دهخدا, ج۱۸۶۸۲/۱۲, دانشگاه تهران, چاپ سوم.
  15. شرح زندگانی من, ج۳۶۴/۳ ـ ۳۶۵, با تلخیص.
  16. سردار جنگل۲۳۶٫
  17. همان ۲۴۱/.
  18. همان ۲۴۳/.
  19. همان ۲۴۴/.
  20. همان ۳۰۹/ , در برخی نقلها, تهاجم به هند نیامده است.
  21. همان ۲۴۴/.
  22. همان ۲۴۶/.
  23. همان ۳۲۰/.
  24. همان ۲۵۱/.
  25. همان ۲۴۹/.
  26. همان ۲۲۶/.
  27. همان ۲۵۰/.
  28. همان ۲۵۹/.
  29. سردار جنگل۲۶۲/.
  30. همان۸۲/.
  31. سردار جنگل۲۶۴/.
  32. سردار جنگل۲۶۴/.
  33. افزایش نفوذ روس و انگلیس۸۳/.
  34. سردار جنگل۲۹۳/, نامه مدیوانی به میرزا.
  35. ظهور و سقوط حکومت پهلوی, ج۵۶/۲, انتشارات روزنامه اطلاعات.
  36. تاریخ انقلاب جنگل۲۸۹/.
  37. همان۳۳۴/ به بعد.
  38. سردار جنگل۲۳۵/, نامه چیچرین در پاسخ به اعتراض ایران.
  39. نهضت میرزا کوچک خان۲۴۴/.
  40. همان; سردار جنگل۳۱۷/.
  41. تاریخ انقلاب جنگل۳۰۹/.
  42. مجله گنجینه ,شماره۹۱/۴۳ ـ ۹۲٫
  43. تاریخ انقلاب جنگل۳۰۹/.
  44. سردار جنگل۳۱۹/ ـ ۳۲۰٫
  45. تاریخ انقلاب جنگل۳۳۰/.
  46. سردار جنگل۲۶۹/.
  47. همان, در نامه به مدیوانی.
  48. همان۲۶۹/.
  49. همان۲۷۱/.
  50. همان۲۶۹/.
  51. سردار جنگل۲۷۰/.
  52. نهضت جنگل, اسناد وزارت خارجه۱۹۴/.
  53. سردار جنگل۲۶۹/.
  54. همان۲۰۴/ ـ ۲۰۶٫
  55. تاریخ معاصر ایران, کتاب پنجم۳۱۹/, تلگراف میرزا, مؤسسه پژوهش و مطالعات فرهنگی بنیاد مستضعفان.
  56. تاریخ انقلاب جنگل۳۸۶/.
  57. سردار جنگل۳۰۸/.
  58. زندگانی سیاسی سلطان احمد شاه۲۵۹/.
  59. تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران, ملک الشعراء بهار, ج۵۷/۱, شرکت سهامی کتابهای جیبی, تهران.
  60. همان۵۴/.
  61. نهضت جنگل, اسناد وزارت خارجه۲۰۴/ ـ ۲۰۵٫
  62. تاریخ انقلاب جنگل۳۵۹/.
  63. نهضت جنگل, اسناد وزارت خارجه۲۰۲/.
  64. مجله گنجینه اسناد, شماره۹۲/۴۳۰٫
  65. تاریخ معاصر ایران, کتاب پنجم۳۱۷/.
  66. زندگانی سیاسی احمد شاه۲۶۳/.
  67. نهضت جنگل, اسناد وزارت خارجه۲۱۶/.
  68. نهضت میرزا کوچک خان جنگلی, لواسانی۲۴۹/.
  69. شرح زندگانی من, مستوفی, ج۱۸۴/۳٫
  70. مجموعه قراردادها, جزوه ۲, قراردادهای ایران و اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی۸۳/, وزارت خارجه, ۱۳۳۸٫
  71. شرح زندگانی من, ج۱۸۶/۳٫
  72. انگلیسی ها در میان ایرانیان, سردنیس رایت, ترجمه, اسکندر دلدم۳۵۹/, نهال, چاپ اول ۱۳۶۶٫
  73. همان۳۶۶/.
  74. نهضت میرزا کوچک خان جنگلی۲۴۷/.
  75. نهضت جنگل, اسناد وزارت خارجه۲۲۲/, سند ۸۸٫
  76. همان۲۲۹, سند ۹۱٫
  77. لغت نامه دهخدا, ج۱۸۶۸۲/۱۲ چاپ جدید.
  78. ظهور و سقوط سلطنت پهلوی, ج۸۶/۲, مؤسسه اطلاعات.
  79. نهضت جنگل, اسناد وزارت خارجه۲۲۸/.
  80. تاریخ انقلاب جنگل۴۵۴/ ـ ۴۵۵٫
  81. سردار جنگل۳۵۳/ ـ ۳۵۴٫
  82. کیهان فرهنگی, سال دوم, شماره ۹, آذر ۱۳۶۴/۲۱; تاریخ انقلاب جنگل۳۲۶/.
  83. سردار جنگل۲۸۳/.
  84. همان۲۸۶/ ـ ۲۹۰٫
  85. همان۳۲۶/.
  86. همان۳۲۷/.
  87. همان۳۲۹/.
  88. قیام جنگل۲۳۶/ ـ ۲۴۰٫
  89. افزایش نفوذ روس و انگلیس در ایران عصر قاجار۹۹/.
  90. سردار جنگل۳۴۷/.
  91. همان۳۵۴/.

۱۶۸ . همان/ ۳۵۵ .

۱۶۹ . همان۳۵۹/ ـ ۳۶۰ .

۱۷۰ . همان۳۶۲/.

۱۷۱ . همان۳۷۳/.

 

 

 

منبع: «میرزا کوچک و رابطه با شوروی»، علی اکبر ذاکری، مندرج در دوماهنامه حوزه، س۱۹، ش۱۱۱و۱۱۲، مرداد و شهریور و مهر و آبان ۱۳۸۱، ویژه میرزا کوچک جنگلی، ص۲۱۹-۳۲۵٫

ارسال دیدگاه

enemad-logo