
یک خاطره درباره مرحوم آیت الله پیشوایی+ عکس
سیدمجتبی پیشوایی
یکی از خاطرات دوران کودکی من این است که در تابستانها که نزد مرحوم حاج آقا به شمال می رفتیم، من و برادرم موقع خواب، پیش ایشان می خوابیدیم و برایمان جالب بود که ایشان قبل از خواب، شاید حدود نیم ساعت قرآن می خواند و به اسم افراد، برای شان فاتحه می خواند و برای شان طلب آمرزش می کرد.
سیدمجتبی پیشوایی
یکی از خاطرات دوران کودکی من این است که در تابستانها که نزد مرحوم حاج آقا به شمال می رفتیم، من و برادرم موقع خواب، پیش ایشان می خوابیدیم و برایمان جالب بود که ایشان قبل از خواب، شاید حدود نیم ساعت قرآن می خواند و به اسم افراد، برای شان فاتحه می خواند و برای شان طلب آمرزش می کرد. مثلا می گفت خدایا رحمت کن کربلایی حسن … را بعد برایش فاتحه می خواند، دوباره نفر بعد و… شاید برای بیش از سی نفر. حتی برای خانم درگذشته اش و پدرخانم و مادرخانمش و اساتیدش و فرزندان درگذشته اش و سایرین هر شب، این داستان تکرار می شد. من چون این اسامی را نمی شناختم، صبح از پدر و مادرم می پرسیدم و با آن اسامی آشنا می شدم، ولی از خود حاج آقا به خاطر ابهتی که داشت، نمی پرسیدم.
جالب اینکه در سالیان بعد در تهران هم حاج آقا را بارها هنگام خواب در این حالت می دیدم. نمی دانم خدا به این پیرمرد ۸۰ ساله چه نیرویی و چه ایمانی داده بود.
گاهی خانم ایشان کنار تختش با حاج آقا در خواندن قرآن هم نوائی می کرد طوری که گاهی حواس حاج آقا پرت می شد و ایشان تذکر می داد که خانم یواش بخوان تا حواسم پرت نشود. ولی کو گوش شنوا. خدا همه رفتگان را بیامرزد.