مقام معظم رهبری: در طول تاریخ، رنگ های گوناگون بر سیاست این کشور پهناور سایه افکند؛ اما رنگ ثابت مردم گیلان، رنگ ایمان بود.
جمعه ۳۱ فروردین ۱۴۰۳ - Friday 19 Apr 2024
محتوا
جوانی که آقای قربانی، از نماز جمعه اخراج کرد یادداشتهایی در نقد خاطرات آقای قربانی امام جمعه سابق رشت

جوانی که آقای قربانی، از نماز جمعه اخراج کرد

مرتضی عبداللهی
تمام خاطراتی که به قلم آقای قربانی در این کتاب مفصل نوشته شده، از صفحه ۳۵ تا ۱۶۲ است یعنی فقط ۱۲۷ صفحه از متن این کتاب به عنوان خاطرات، به قلم آقای قربانی نگارش یافته و ۵۱۲ صفحه از آن، به اسناد و تصاویر و… اختصاص دارد که به مراتب بزرگ‌تر از اصل بخش خاطرات شده است!

چهارشنبه 12 سپتامبر 2018 - 10:15

مرتضی عبداللهی

 

کتاب «مروری بر گذر عمر»، مروری است بر خاطرات و زندگینامه آقای قربانی نماینده سابق ولی فقیه در استان گیلان و امام جمعه رشت که به همت نزدیکترین افراد به او یعنی آقایان مهدی مجرد و حسین لطفی در ۶۴۰ صفحه در سال ۱۳۹۳ منتشر شده است.

ابتدا مقدمه گرداورندگان کتاب است و سپس زندگی‌نامه آقای قربانی به قلم گرداورندگان است که «بخش آغازین» نامیده شده است که از یک مصاحبه ای که از خود او گرفته شده بود، استفاده کرده اند و این زندگینامه در صفحه ۳۴ به پایان رسیده است.

از ص۳۵ تا ۳۹ مقدمه‌ای از آقای قربانی به تاریخ ۱۰ فروردین ۹۰ درج شده است. بخش بعدی کتاب را مجدد «بخش اول نام نهاده اند در حالی که باید بخش دوم می نامیدند! این بخش از صفحه ۴۱ آغاز شده و حاوی خاطراتی از زندگی اش به همراه سیر تحصیلات و فعالیتهای اجتماعی سیاسی او در قبل و بعد از انقلاب اسلامی است. بخش بعدی هم بخش دوم نامیده شده و به خاطرات پراکنده اش از شخصیتها، اساتید و مسافرتهایی که به خارج از کشور انجام داده، اختصاص دارد که در صفحه ۱۶۲ به پایان رسیده است.

بخش سوم به بعد که از صفحه ۱۶۲ کتاب آغاز می شود درباره اسناد ساواک و شهربانی مرتبط با آقای قربانی می باشد و بخش چهارم کتاب از صفحه ۲۷۰ هم شامل نامه ها، اجازات و پیامهایش است. در بخش پنجم و پایانی که از صفحه ۴۳۱ آغاز می شود تصاویر زیادی از او درج شده که عمدتا به ایام مسئولیتش در سمت امامت جمعه رشت باز می گردد.

تمام خاطراتی که به قلم آقای قربانی در این کتاب مفصل نوشته شده، از صفحه ۳۵ تا ۱۶۲ است یعنی فقط ۱۲۷ صفحه از متن این کتاب به عنوان خاطرات، به قلم آقای قربانی نگارش یافته و ۵۱۲ صفحه از آن، به اسناد و تصاویر و… اختصاص دارد که به مراتب بزرگ‌تر از اصل بخش خاطرات شده است!

اگر خاطرات آقای قربانی را با خاطرات مرحوم آقای احسانبخش که هیچ ادعایی در نویسندگی و داشتن سابقه مکتب اسلام و تالیف صد و چند کتاب را هرگز نداشت، هم از حیث محتوا، هم از حیث روش، هم از حیث قلم و هم از حیث تعداد صفحات مقایسه کنیم به نتایج جالبی می رسیم. کتاب «خاطرات صادق»، ۷۴۶ صفحه دارد که در حدود ۲۰۰ صفحه‌اش از اسناد و تصاویری است که به صورت پراکنده در خلال متن و برای توضیح متن استفاده شده و بقیه متن کتاب به طور کامل، به قلم خودِ آقای احسانبخش نوشته شده و حاوی نکات ارزشمندی درباره تاریخ انقلاب اسلامی در گیلان است. در واقع آقای احسانبخش خاطراتی که به قلم اوست حدود ۵۵۰ صفحه است در حالی که خاطراتی که به قلم آقای قربانی نوشته شده فقط ۱۲۷ صفحه است!

درباره خاطرات آقای قربانی باید گفت که این کتاب دارای نکات خوب و بعضا ناگفته ای از زندگی نویسنده‌اش و سیر فعالیتهای اوست ولی متاسفانه در بسیاری موارد، دارای کلی گویی و ابهام در ذکر جزییات وقایع است که این نشان از ضعف قلم نویسنده و تدوین کنندگان و یا فقدان محتوای بیشتر، برای تدوین بوده است. در هر صورت لازم است، به این کتاب که به نوعی، گوشه هایی از تاریخ مبارزات مردم گیلان را نیز در خود دارد و درباره افراد مختلف از مبارزین و فعالین انقلابی و ضد انقلابی بحث کرده است پرداخته شود.

در این مقاله، در به نقد قسمت‌هایی از محتوای موجود در این کتاب خواهیم پرداخت تا این نقد، موجب روشن شدن مسئله و فضا و جواب گویی نویسندگان و در نتیجه کشف حقایق تاریخی گردد. قرار است، چند مقاله در نقد خاطرات آقای قربانی نوشته شود و در هر کدام از آنها تعدادی از آن نکات مورد نقد قرار گیرند.

 

قسمت اول: برخورد با یک جوان، در نماز جمعه

اصل خاطره آقای قربانی:

«در سال ۱۳۶۵ در منطقه لاهیجان و حومه حدود نه ترور انجام گرفت و بهترین فرزندان انقلابی مانند: شهید ابوالحسن کریمی و شهید قانع آستانه ای توسط منافقین از ما گرفته شدند و یک نگرانی عظیمی بر منطقه حاکم گردید.

در این ایام، روزی جهت اقامه نماز جمعه، به جایگاه نماز که بر اثر کثرت جمعیت، در خیابان جلو مسجد جامع لاهیجان برقرار می شد رفتم و پشت تریبون قرار گرفتم. چشمم به جوانی افتاد که در صف دوم نماز نشسته بود. از دیدن او احساس عجیبی به من دست داد. موسی مشفق را ـ که محافظم بود ـ صدا کردم و به او گفتم این جوان را از صف نماز گزاران بیرون کن!! او نیز چنین کرد. پس از چند روز که خانه تیمی این گروه در اطراف آستانه اشرفیه، در قریه «داخل» کشف شد و بعضی از آنها دستگیر و بعضی دیگر در درگیری کشته شدند، پسرِ صاحبِ خانه‌یِ‌ تیمی ـ حسین زاده ـ مورد تعقیب قرار گرفت و بین آستانه و لشت نشاء به خانه ای پناه برد و در پشت بام آن خانه، با سیانور خود را کشت و معلوم گردید این جوان، همان جوانی بود که در آن روز، در نماز جمعه شرکت کرده بود و من او را از صف نماز اخراج کرده بودم!!»[۱]

نقد محتوایی این خاطره

اما چند نکته درباره این خاطره وجود دارد:

  1. گیلان به دلیل وجود جریانهای مختلف و مخالف، همیشه محل تبادل و تضارب افکار و رفتارها بوده است و وجود فضای کنترل نشده و افسار گسیخته فکری در سالهای ابتدایی بعد از انقلاب اسلامی، سبب شد که برخی از جوانان، به عضویت گروههای منحرف در بیایند و حتی به مقابله با نظام اسلامی برخیزند و در نقاط مختلف گیلان شاهد این اتفاقات بودیم. همانطور که آقای قربانی اشاره کردند، در سال ۶۵، تعدادی از مردم و فعالین استان گیلان به دست منافقین ترور شدند و فضای گیلان، بیشتر از مناطق دیگر تحت تاثیر این اقدامات بود. بنابراین در مکانهای عمومی مانند بازارها، نمازجمعه و … انتظار چنین رفتارهایی در جامعه وجود داشت و البته مردم نیز دیگر یاد گرفته بودند که در مواقع حساس و پرخطر چه باید انجام دهند و چه عکس العملی داشته باشند.
  2. جدای از عکس العمل مردم، سه نوع برخورد با این جریانات و افراد عضو آنها صورت می گرفت. یکی برخورد سلبی و امینی دستگاههای نظامی، انتظامی و امنیتی بود. دیگری برخورد حقوقی و کیفری دستگاه قضا که تشکیل پرونده و رسیدگی قضایی به جرایم آنها بود؛ و سوم برخوردی بود که شخصیتها و نهادهای فرهنگی و اجتماعی در قبال این موضوعات داشتند.
  3. اما رفتارهایی که تاثیری عمده در جمع کردن اوضاع آشفته آن دوران داشت و اصلاح و هدایت بسیاری از جوانان را به همراه آورد، همان برخورد فکری و فرهنگی با این جریانات بود که توسط روحانیون، نیروهای ارزشی و مسئولین، در اجتماعات عمومی و مذهبی مانند مساجد و مراکز و کانونهای فرهنگی و دینی و در میان بدنه مردم صورت گرفت و همچنین رفتارهای بزرگوارانه همراه با رأفت اسلامی برخی مسئولین و شخصیتها که بعد از دستگیری و جمع آوری نیروهای منحرف در زندانها و مراکز با آنها صورت می‌گرفت.
  4. حال سوال اینجاست که جایگاه نماز جمعه که به تعبیر رهبر حکیم و فرزانه انقلاب: «قلب فرهنگی هر شهر است»[۲] و باید محل جذب افکار و افراد باشد و احکام و عقاید و اخلاق اسلامی را در رگهای شهر جاری کند، چه وظیفه ای بر دوش دارد؟! کدام یک از اقسام برخورد و رفتارها را باید از خود نشان دهد؟!
  5. آیا امام جمعه، پیش از آنکه جوانی را بشناسد و به صِرف «احساس عجیب» می تواند دستور اخراج کسی از نماز جمعه را بدهد؟ اصلا آن موقع که این جوان نه اسلحه داشت و نه خراب کاری ای کرده بود؛ پس چطور این دستور صادر شد؟ آیا صرف اینکه آن جوان، بعدا در خانه تیمی بود و ثابت شد که از اعضای منافقین است، کفایت می کرد برای اینکه در گذشته‌ی او نیز چنین حکمی کنیم؟! اصلا شاید همین برخورد امام جمعه، باعث شد که او از منافقین گردد و یا در عقیده خود در ضدیت با انقلاب و روحانیتِ پیرو خط امام، مصمم تر شود؟! چرا آقای قربانی درباره افرادی که ـ هم ایشان می‌شناسند و هم دیگران و ـ قطعا از منافقین بودند و بعد از جنگ مسلحانه هم در خانه های تیمی حضور داشتند، حاضر نشد، خطرناک‌ترین آنها را که به کشتار مردم دست زده بودند، محاکمه کند؟
  6. برای این قسمت از خاطرات آقای قربانی تیتری انتخاب شده با این عنوان «منافق را از نماز جمعه اخراج کردم». سوال اینجاست، شما که در آن موقع نمی دانستید که این جوان از منافقین است، پس چطور حکم به اخراج او کردید؟! بعد، این قضیه را هم به عنوان یک افتخار در خاطرات خود نقل کنید. آیا به صرف اینکه «از دیدن او احساس عجیبی به من دست داد» می توانستید چنین حکمی بدهید؟! آیا این می تواند منشأ صدور یک حکم درباره افراد گردد؟ آیا شما، آن موقع که حاکم شرع بودید، هم اینگونه ـ یعنی به صِرف دست دادن یک حس عجیب ـ حکم صادر می کردید؟! بعد چگونه بود که شهید بزرگوار ابوالحسن کریمی، بارها با ادله و شواهد کافی نزد شما می آمد، جهت صدور حکم قاطعانه در برخورد با منافقین و ضد انقلاب، ولی شما حکم صادر نمی کردید و این شهید بزرگوار، ناچار شد با هماهنگی مرکز، از حکام شرع شهرهای دیگر استفاده کند تا بتواند آشوب منافقین را بخواباند.
  7. البته گویا نویسندگان کتاب، خود متوجه این اشتباه در عملکرد امام جمعه شده اند؛ چرا که بعد از این جمله « و به او گفتم این جوان را از صف نماز گزاران بیرون کن!!» دو علامت تعجب گذاشته اند و حیرت خود را از این کار امام جمعه در اینجا به ثبت رسانده اند.
  8. در اینجا قصد تطهیر منافقین را نداریم چرا که آنها در مقابل امام زمان ـ عجل الله فرجه الشریف ـ و نائب او ایستادند و بر جامعه اسلامی طغیان کردند، لذا محارب هستند و حکم محارب نیز واضح است. اما سوال اینجا بود که وظیفه شما به عنوان امام جمعه چه چیزی بود؟! اصلا اگر قبول کنیم که شما یک فاسق و فاجر و منافق را از نماز جمعه بیرون کردید و کارتان درست بود؛ حال بفرمایید چه مقدار به وظیفه خود ـ که جذب جوانان به نماز که از وظایف همه ائمه جمعه در کشور است ـ عمل کردید؟ یک نفر را اخراج کردید؛ چند نفر جوان را در مدت امامت جمعه‌تان به نماز جمعه وارد کردید؟ ارتباط شما با جوانها در نماز جمعه در طول این سالهای لاهیجان و سپس رشت، چگونه بوده است؟

 

.

.

________________

پی نوشت ها: 

[۱] . مروری بر گذر عمر، ص۱۱۰٫

[۲] . پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت‌الله‌العظمی سیدعلی خامنه‌ای، بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار ائمه جمعه سراسر کشور، ۱۴/۱۰/۱۳۹۴، به آدرس:

http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=31847

ارسال دیدگاه

  1. نویسنده دیدگاه:  عباس
    2020/01/28 - 19:40

    احسنت بر این نکته سنجی.قلبم از خواندن این خاطره به درد آمد.خداراشکر که نقدش کردید

    پاسخ
enemad-logo