مقام معظم رهبری: در طول تاریخ، رنگ های گوناگون بر سیاست این کشور پهناور سایه افکند؛ اما رنگ ثابت مردم گیلان، رنگ ایمان بود.
پنج شنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳ - Thursday 28 Mar 2024
محتوا
زندگینامه آیت الله سید عبدالوهاب صالح ضیابری

زندگینامه آیت الله سید عبدالوهاب صالح ضیابری

آیت الله سید عبدالوهاب صالح ضیابری از علمای فعال در مشروطه و رئیس انجمن رشت بود. وی استاد میرزاکوچک جنگلی بود و در نهضت جنگل، مدت ها مسئولیت رهبری هیئت اتحاد اسلام را بر عهده داشت.جهت کسب اطلاع بیشتر و دیدن عکسهایی از ایشان به قسمت نام آوران سایت مراجعه کنید.

جمعه 5 آگوست 2016 - 01:00

اشاره: در کتاب علمای مجاهد نوشته محمد حسن رجبی دوانی از آیت الله سید عبدالوهاب صالح ضیابری دو بار نام برده شده است و دو زندگینامه از ایشان ارائه شده است. یک بار در ص ۲۸۳-۲۸۵ تحت عنوان «سید عبدالوهاب صالح» و یک بار دیگر در ص ۴۳۴  تحت عنوان «عبدالوهاب مجتهد رشتی». زندگینامه اول مفصل و دومی مجمل است. آنچه در ادامه می آید تلفیق این دو زندگینامه با کمی تصرف است:

ولادت

آیت الله سید عبدالوهاب صالح ضیابری از علمای مبارز مشروطه خواه ایران در قرن چهاردهم هجری است.  او فرزند سیدصالح و از نوادگان پیر شرفشاه دولایی، عارف مشهور گیلان در قرن هشتم هجری بود. وی در ۱۲۹۴ق در روستای ضیابر، از توابع شهرستان صومعه سرا به دنیا آمد.

تحصیل

تحصیلات مقدماتی را در زادگاهش فراگرفت مدتی نیز در رشت اقامت گزید و از درس حاج میرزاعلی مجتهد رشتی استفاده کرد. سپس برای ادامه تحصیل به نجف اشرف هجرت کرد و از محضر استادانی چون حاج ملامحمد شربیانی، حاج ملاعلی نهاوندی و آخوند خراسانی بهره مند شد و از آخوند، اجازه اجتهاد دریافت کرد. او در ۱۳۲۲ق به رشت بازگشت و به خواهش علمای بزرگ رشت به تدریس کفایه و کتب فقهی پرداخت.

مبارزه با ظالم

در سال ۱۳۲۳ ق وی برای دیدار قوم و سرکشی به املاک خود به ضیابر رفت. در آن هنگام به سبب بروز اختلاف میان سیدعبدالوهاب باشریف الممالک (نایب الحکومه گسکرات) و فتح الله خان اکبر، سپهدار رشتی (حاکم گسکرات) املاک سیدعبدالوهاب و سادات ضیابر غارت و به نوامیس زارعان تجاوز شده بود.

پس از این واقعه سیدعبدالوهاب به همراه گروهی از سادات به رشت بازگشتند و در منابر به انتقاد از آن دوپرداختند و در بقعه خواهر امام رشت تحصن کردند و شهر رشت به صورت نیمه تعطیل درآمد. حاج ملامحمد صیقلانی، از علمای معروف رشت، در اعلامیه ای که صارد کرد مخالفت با سید عبدالوهاب و سادات ضیابر را در حکم مخالفت با امام زمان (عج) اعلام داشت. این فتوا باعث تقویت سید عبدالوهاب و وحشت سپهدار و شریف الممالک گردید، لذا آن دو به نزد سید عبدالوهاب رفته ضمن عذرخواهی، حاضر به جبران زیان های وارده شدند. بدین ترتیب تحصن مردم نیز پایان یافت.

تدریس

آقا سید عبدالوهاب، ابتدا تدریس کفایه استادش آخوند خراسانی را برعهده داشت، زیرا طلاب مدارس دیگر به شرکت در این درس راغب بودند که از معروف ترین آنان میرزاکوچک جنگلی، شیخ علی ناصرانی و سید رضی رودباری بودند.

طلوع مشروطه

دو سال بعد و با آغاز جنبش مشروطه، وی به جرگه مشروطه خواهان پیوست و پس از صدور فرمان مشروطیت، جزو اولین منتخبینی بود که به عضویت انجمن ایالتی گیلان درآمد و ریاست آن برعهده حاجی شیخ حسنی قرار گرفت. علاوه بر آن سیدعبدالوهاب، ریاست افتخاری معارف گیلان و «انجمن ابوالفضلی» را نیز برعهده داشت. در جریان استبداد صغیر و اقدام محمدعلی شاه برضد مشروطه ـ که منجر به توپ بستن مجلس شورا و دستگیری آزادیخواهان گردید سیدعبدالوهاب به فرمان پادشاه، در حکومت ظهیرالدوله بر گیلان دستگیر و پس از چند روز توقیف در دارالحکومه رشت به مشهد تبعید شد. پس از سه ماه به پادرمیانی عده ای از بزرگان گیلان، اجازه بازگشت یافت با این شرط که مقیم رشت نشود، از اینرو وی به ضیابر زادگاه خود عزیمت کرد.

بعد از قیام مشروطه خواهان رشت و تشکیل مجدد انجمن ایالتی و کشته شدن آقا بال خان سردار افخم حاکم گیلان، ، سید عبدالوهاب به رشت دعوت شد و به در محرم ۱۳۲۷ق به ریاست انجمن برای نمایندگی در مجلس شورای ملی انتخاب گردید.

مقاومت در برابر اولتیماتوم روس ها

در ۱۳۲۹ق که انگلستان و روسیه، فعالیت مستشاران امریکایی را برای تنظیم امور مالی کشور به صلاح خود نمی دانستند، به بهانه حمایت از اتباع خویش که مقروض به دولت ایران بودند، طی اولتیماتومی به دولت ایران، عزل و اخراج مستشاران مالی امریکایی را خواستار شدند. دولت ایران به ناچار اولتیماتوم را پذیرفت، اما مجلس آن را رد کرد و به دنبال آن مجلس منحل شد. متعاقب آن، قوای روس در شهرهای تبریز و رشت و بندرانزلی به تعرض مسلحانه پرداختند.

انجمن ایالتی گیلان ضمن اعلامیه ای به قلم سیدعبدالوهاب به تهاجم روس ها و غارت چاپخانه عروه الوثقی و بد رفتاری های دیگر اعتراض کرد و نسخه هایی از اعتراض نامه را به کنسولگری های عثمانی و انگلیس و فرانسه در رشت تسلیم نمود. ضمناً با گروهی از سران آزادیخواه به تلگرافخانه رفتند و دولت را از ماوقع، مستحضر و اجازه دفاع خواستند. روس ها در ۴ محرم ۱۳۳۰ق به تلگرافخانه رفته، سیدعبدالوهاب را که در حال نگارش تلگراف بود دستگیر نموده و تحت الحفظ به کنسولگری بردند و سپس به باکو تبعید کردند، اما بر اثر اقدامات کنسول ایران در انگلیس مدتی بعد آزاد شد و به رشت بازگشت.

سید در واقعه التیماتوم روسیه تزاری به ایران در برابر اجحاف و زورگویی های نکراسوف ـ کنسول مستبد روس در رشت ـ به شدت مقاومت کرد. روس ها همچنین به خانه افرادی که از برافراشتن پرچم روس بربالای خانه خویش ـ که به منزله تسلیم و دست نشاندگی بود ـ خودداری می کردند، از جمله به خانه های متحصنین تاختند و دست به غارت زده و متحصنان و بسیاری از آزادیخواهان را دستگیر کردند و از آن جمله سید عبوالوهاب صالح و سایر اعضای انجمن ایالتی بودند که به آنان تکلیف شد اقرارنامه ای نوشته و امضا کنند مبنی بر این که خونریزی در رشت براثر هجوم ایرانیان و دفاع سربازان روس روی داده است. هیچکدام از دستگیرشدگان این پیشنهاد را نپذیرفتند و در محاکمات ساختگی در رشت و بندرانزلی که از طرف نکراسوف، کنسول روس و نظامیان اشغالگران تشکیل شد چهارنفر را در رشت به دار آویختند و دو نفر را نیز در انزلی اعدام کردند، اما به دلیل اعتراض های مردمی، حکم اعدام سایر دستگیر شدگان به اجرا در نیامد. سیدعبدالوهاب صالح و جمعی از سران آزادیخواه مغلولاً از راه انزلی به باکو فرستاده شدند و آنها را در شهر گرداندند و سپس به زندان معروف فرامات فرستادند.

با تلاش نایب السلطنه ایران (ناصرالملک) و کنسول ایران در باکو (محمد ساعد) سیدعبدالوهاب و همراهان را به رشت بازگردانده و در کنسولگری روسیه زندانی نمودند و قرار شد هیأتی از روسیه به ایران آمده، دستگیرشدگان را در دادگاهی محاکمه نماید.

دادگاه مزبور چهارنفر را به اعدام محکوم و حکم را به اجرا درآورد. سیدعبدالوهاب نیز محکوم به اعدام گردید اما در آخرین لحظات، حکم مزبور به تبعید و زندان تبدیل شد.

در ۱۹صفر ۱۳۳۰ق سیدعبدالوهاب همراه فرزند خردسالش، سید صالح از راه باکو و از طریق راستوف و اُدسا، عازم استانبول شد و از آنجا از طریق حلب و بغداد، راهی عتبات گردید و در شهرهای مسیر، نمایندگان جراید آزادیخواه را با فجایعی که به دست بیگانگان روی داده بود، آشنا کرد. روزنامه آچیق سوز در اسلامبول، حبل المتین در کلکته و البلاغ و المقتبس که در بیروت و دمشق منتش کردند. پس از گذشت دو سال از مدت تبعید سیدعبدالوهاب با تلاش حاج میرزا مهدی آقازاده، فرزند آخوند خراسانی و اقدامات دولت ایران، به تهران آمد و پس از یک سال توقف، خود را به رشت رساند.

در نهضت جنگل

وقتی به رشت بازگشت میرزاکوچک جنگلی ـ که قبلاً از شاگردان درس کفایت الاصول او بود ـ قیام کرد و به پیروزی هایی دست یافت و تشکیلات «هیأت اتحاد اسلام» را در کسما تأسیس کرده بود. آیت الله ضیابری در کمیته اتحاد اسلام که هیأت مدیره نهضت جنگل بود، عضویت یافت و خیلی زود به ریاست آن برگزیده شد و مجدانه مشغول مبارزه و فعالیت گردید. با ورود بلشویک‌ها به گیلان، نقش هیئت کم رنگ شد و او در رشت به امور اجتماعی مشغول شد.

 

پس از نهضت جنگل

پس از پایان کار جنگل، سیدعبدالوهاب همچنان در رشت به امور اجتماعی و دینی مشغول بود ولی دست از مبارزه بر نداشت. او جزء هیئت موسس کتابخانه ملی رشت نیز بود. وی در این زمان و با شروع به کار کتابخانه عمومی شهر رشت این مجتهد اکثر کتابهای خود را وقف این کتابخانه کرد. وی در ۱۳۰۴ وی به نمایندگی مجلس مؤسسان، جهت تغییر رژیم قاجار به پهلوی انتخاب شد. او تا پایان عمر در رشت مرجعیت داشت و به امور فرهنگی و سیاسی می پرداخت.

رحلت

آیت الله ضیابری بعدها نام خانوادگی «صالح» را برای خاندان خود برگزید. او در ۱۵ مرداد ۱۳۱۷ درگذشت و در گورستان مدیریه در مقبره خانوادگی آقا سید شرف الدین فرزند سید عبدالله ( شاه شرف یا شرف شاه) که به بیست و نه واسطه به حضرت امام موسی کاظم (ع)منتهی می گردد به خاک سپرده شد. مرحوم ضیابری داماد آقا شیخ جواد مجتهد رشتی از علمای عصر ناصرالدین شاه در رشت بود و در کنار این عالم بزرگ نیز مدفون شده است. از این خانواده، شخصیت های فقهی، علمی و … برخاسته اند.

———————————-

منابع:

۱-    تاریخ گیلان، ۲۱۹-۲۲۲٫

۲-    تاریخ گیلان و نقش گیلان در نهضت مشروطیت ایران، ۲۹۸-۳۰۶٫

۳-    «اسناد منتشر نشده درباره سیدعبدالوهاب مجتهد رشتی»، تاریخ معاصر ایران، کتاب نهم، پاییز ۱۳۷۴، ۲۸۳-۲۸۴٫

۴-    گیلان در جنبش مشروطیت، ۱۳۹، ۲۴۱، ۲۴۲، ۲۴۶٫

۵-    گیلان نامه، ۱۹۱:۲، ۷۰۹٫

۶-    نامها و نامدارهای گیلان، ۲۹۸-۳۰۱٫

۷-    نمایندگان گیلان در مجالس قانونگذاری ، هومن یوسفدهی ، مجله گیله وا ، ش ۷۰ ص ۱۵.

 

منبع: کتاب علمای مجاهد، محمدحسن رجبی دوانی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، اول، پاییز ۱۳۸۲، صص ۴۳۴ و ۲۸۳- ۲۸۵  با تصرف.

ارسال دیدگاه

  1. نویسنده دیدگاه:  ناشناس
    2015/08/6 - 13:40

    با سلام
    ممنون از محتواهای خوبی که ارائه می دهید
    انشا الله که سایت رنگ ایمان هر روز قوی تر گردد.

    پاسخ
enemad-logo