مقام معظم رهبری: در طول تاریخ، رنگ های گوناگون بر سیاست این کشور پهناور سایه افکند؛ اما رنگ ثابت مردم گیلان، رنگ ایمان بود.
شنبه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳ - Saturday 20 Apr 2024
محتوا
زندگینامه آیت الله شیخ علی علم الهدی فومنی

زندگینامه آیت الله شیخ علی علم الهدی فومنی

محمدتقی ادهم نژاد لنگرودی
یکی از عالمان مبارز و متقی دیار عالم خیز فومن، آیه الله شیخ علی علم الهدی است که عمر خویش را در راه اعتلای نام مقدس اسلام و فرهنگ ناب علوی صرف نمود. او از اعضای برجسته هیئت اتحاد در نهضت جنگل از علمای مجاهد در تاریخ معاصر گیلان بود.

چهارشنبه 16 مارس 2011 - 17:39

محمدتقی ادهم نژاد لنگرودی

طلیعه

شهرستان فومن از شهرهای قدیم غرب استان گیلان است که در ۲۰ کیلومتری شهرستان رشت قرار دارد. این شهرستان شامل بخش مرکزی و شهر عالم پرور شفت و شهرک تاریخی و باستانی ماسوله – دارای جاذبه های زیبای طبیعی، مادی، تاریخی و دینی – است. در غرب استان گیلان، هیچ شهری به اندازه فومن عالِم نداشته و در حقیقت این شهر را می توان شهری مذهبی و مهد پرورش عالمان بلند آوازه دانست که برخی از آنان همانند ستارگان فروزان در آسمان علم و دین درخشیده اند.

موقعیت تاریخی

به دلیل اهمیّت شهرهای فومن و شفت که هر کدام زادگاه و خاستگاه عالمان بزرگی بوده اند، شایسته است به سابقه تاریخی، فرهنگی و دینی هرکدام از آنها اشاره شود.

فومن

فومن سال ها مرکز حکومت حاکمان مقتدر در غرب گیلان «بیه پس»(۱) به شمار می آمده است که گاهی حیطه قدرت و حکومت آنان به ری و زنجان کشیده می شد و همواره بین حاکمان غرب گیلان و حاکمان شرق گیلان «بیه پیش» نزاع و جنگ بود. قلمرو جغرافیایی حاکمان غرب و شرق گیلان، رودخانه معروف «سفید رود»، به حساب می آمد. البته اغلب ریشه نزاع ها و جنگ های این حاکمان، اختلافات مذهبی و دینی بوده؛ زیرا مذهب حاکمان شرق، زیدی، ناصری و اثناعشری و مذهب حاکمان غرب، شافعی و حنبلی بوده است. فومن تا سال ۹۸۰ ق. مرکز حکومت غرب گیلان و شامل شهرهای آستارا، صومعه سرا، طوالش، انزلی و… بود که پس از آن، توسط جمشیدخان گیلانی، مرکز حکومت به رشت انتقال یافت. در زمان فتحعلی شاه قاجار، فومن، دارالضرب داشته و بر روی سکّه ها عبارت «فومن المبارک» حک می شده است. آثار گران بها و میراث فرهنگی فومن در موزه های مسکو و موزه های دیگر یافت می شود. فومن از لحاظ موقعیت جغرافیایی یکی از بخش های مهم رشت به شمار می رفت. فومن که شامل خود فومن، شفت، ماسوله و روستاهای اطراف آن بود، در سال ۱۳۲۳ ش. به شهرستان تبدیل شد.(۲)

شیخ محمد شریف رازی درباره فومن می نویسد:

«آب و هوای فومن نسبت به دیگر نقاط کناره دریای خزر سالم تر و اراضی آن بسیار حاصل خیزتر و برای تولید برنج، توتون، چای و پرورش کرم ابریشم بسیار مناسب است. از جهت قرار گرفتن در راه آذربایجان (اردبیل) به گیلان اهمیّت شایانی دارد و از دیرباز شهری مذهبی و مورد توجه اولیای خدا، سلاله و امامزادگان پاک رسول خدا(ص) بوده است.»(۳)

امامزاده ابراهیم در میان انبوه جنگل های فومن، دارای معجزات و کرامات فراوان بوده و در غرب گیلان از آن به «ابوالفضل گیلان» نام برده شده است و از شهرت خاصّی برخوردار است.

فرزانگان

فومن علاوه بر جاذبه های طبیعی و زیبایی های مادی و خدادادی، خاستگاه عالمان بزرگ، نامدار و بلندآوازه ای بوده است. شخصیت های برجسته علمی، فقهی و عرفانی ای که منتسب به این دیار هستند، صفحات تاریخ شیعی را به خصوص در سده های اخیر مزیّن ساخته اند. اینک به فهرست عالمان ربّانی فومن و شفت اشاره می کنیم:
۱ – محی الدّین بن ابی صالح موسی بن عبدالله بن یحیی

وی مکنّی به ابو محمّد و ملقب به غوت اعظم، غوث الثقلین و مشهور به «شیخ عبدالقادر گیلانی» است. از بزرگان مذاهب حنبلی و شافعی و مؤسس مذهب و مسلک «قادریه» است که طرفداران زیادی در برخی از بلاد اسلامی؛ خاصه هند و آفریقا دارد. آثار وی علاوه بر دیوان اشعار عبارتند از: بصائرالخیرات، فیوضات الاوراد القادریه، الفتح الربّانی والفیض الرحمانی، فتح الغیب و… . وی در شعر به «محی» تخلص می کرد. از سروده های وی است:

شکر لله که نمردیم و رسیدیم به وستآفرین باد بر این همّت مردانه ما
محی از شمعی تجلّی نگاهی می سوختدوست می گفت زهی همّت مردانه ما

وی در سال ۴۷۱ ق. در شفت متولد شد و در سال ۵۶۱ ق. در بغداد وفات یافت.(۴)

۲ – میرزا ابوالقاسم (۱۱۵۱ – ۱۲۳۱ ق.)

میرزا ابوالقاسم، فرزند میرزا محمدحسن شفتی گیلانی، مشهور به «صاحب قوانین» و «محقّق قمی» و بزرگ ترین مرجع تقلید در عصر فتحعلی شاه قاجار بوده است.(۵)

۳ – سید محمّدباقر شفتی (۱۱۸۰ – ۱۲۶۰ ق.)

وی معروف به «حجهالاسلام شفتی» عالم، مرجع تقلید، عارف و سیاستمدار آگاه بود.(۶)

۴ – میرزا عبدالوهاب ماسوله (متوفای ۱۳۳۲ ق.)

۵ – شیخ محمّد کرامت شفتی (متوفای ۱۳۶۶ ق.)

۶ – سیّد زین العابدین شفتی (۱۲۹۰ ق.)

۷ – شیخ رضا فومنی

وی از شاگردان میرزای رشتی و میرزای شیرازی است.

۸ – شیخ علی فومنی گیلانی، از شاگردان ممتاز میرزای رشتی است.

۹ – شهید شیخ علی فومنی

وی از شاگردان میرزای رشتی و آخوند خراسانی است که در جنبش مشروطیت نقش فعّالی داشت. شیخ علی بعد از انحراف مشروطه از مسیر واقعی و دینی خود، همانند شیخ فضل الله نوری به مخالفت با مشروطه خواهان برخاست و سرانجام توسط مشروطه خواهان، شبانه در منزلش با شلیک چند گلوله به شهادت رسید.

۱۰ – حاج شیخ جعفر حائری فومنی که از مدرسان و مجتهدان برجسته کربلا به شمار می آمد.

۱۱ – حاج شیخ محمدجعفر فومنی، از شاگردان آقا ضیاءالدین عراقی است.

۱۲ – شیخ محمدکاظم صادقی (متوفای ۱۳۴۵ ش.) از شاگردان مرحوم نایینی.

۱۳ – شیخ محمدطاهر شرفی ماسوله (۱۳۰۴ / ۱۳۷۹ ش.)

وی که از شاگردان آیات: بروجردی، امام خمینی و … به شمار می آمد در ادبیات، فقه و تاریخ تبحّر داشت و عالمی با تقوا و دارای خطّی خوش بود. مجموعه ۳۵ جلدیِ آثار الصادقین تألیف آیه الله شیخ صادق احسان بخش، با خط زیبای وی نگارش یافته است. وی سِمَت امامت جمعه موقت رشت را به عهده داشت.(۷)

۱۴ – شیخ محمدتقی بهجت

عارف نامدار و مرجع عالی قدر شیعه آیه الله شیخ محمدتقی بهجت فومنی در سال ۱۳۳۲ ق. در فومن به دنیا آمد و بعد از اتمام مراحل علمی در نجف اشرف به قم هجرت نمود و هم اکنون در این شهر مشغول تدریس و پرتو افشانی است.

فقیه بیدار

یکی از عالمان مبارز و متقی دیار عالم خیز و بابرکت «فومن»، آیه الله حاج شیخ علی علم الهدی(قدس سره)(۸) است که عمر شریف خویش را در راه اعتلای نام مقدس اسلام و فرهنگ ناب علوی صرف نمود.

تولّد و تحصیلات

آیه الله علی علم الهدی، در خانواده ای متدین و مذهبی، در سال ۱۲۵۰ ش. و در محلّه «حلقه سر» فومن دیده به جهان گشود. وی در دوران کودکی قرآن را در مکتب خانه، زیر نظر استادانی که از طالقان برای امرار معاش و آموختن قرآن بدان نواحی می رفتند، به خوبی آموخت و به امر و تشویق والدینش راهی حوزه علمیه رشت گردید. و در مدرسه جامع، واقع در محلّه صالح آباد رشت، اقامت گزید و به تحصیل علوم دینی پرداخت. به نام استادان وی در این مقطع تصریح نشده است؛ اما با وجود عالمان بزرگ و برجسته ای مانند حاج ملإ؛ّّ محمد خمامی (متوفای ۱۳۲۷ ق.) و حاج سید محمود روحانی رشتی که از اعلم عالمان رشت بودند، وی مشغول فراگیری مقدمات علوم دینی شد. در همین مدرسه بود که وی با مرحوم میرزا کوچک خان جنگلی آشنا و روحیه جوانمردی، آزادگی و مبارزه در وجودش جوانه زد و تا پایان عمر شریفش با همین روحیات عالیه انسانی و اسلامی زندگی کرد. شیخ علی علم الهدی در این مدرسه در میان دوستان و طلاب، با همان نامِ زادگاهش «حلقه سر» خوانده می شد؛ یعنی شیخ علی حلقه سری. وی پس از مدتی توقف در رشت، راهی تهران شد و در مدرسه صدر* واقع در در میدان مُنیریّه سکنی گزید. او ارتباطش را با مرحوم میرزا کوچک خان – که در مدرسه محمودیه تهران مشغول تحصیل بود – قطع نکرد. وی در تهران مشغول فراگیری علوم معقول و منقول گردید. مهم ترین استادان آن بزرگوار عبارتند از:
۱ – میرزا هاشم اشکوری گیلانی (م ۱۳۳۲ ق.)(۹)

۲ – میرزا ابوالحسن جلوه (م ۱۳۱۴ ق.)(۱۰)

۳ – میرزا محمدحسن آشتیانی (م ۱۳۱۹ ق.) علم الهدی فقه و اصول را نزد این فقیه بلند آوازه تلمّذ کرده است.(۱۱) علم الهدی نیز از مدرسان حوزه تهران به شمار می آمد و سطوح پایین تر را برای جمعی از فضلا و طلاب تهران تدریس می نمود.

هجرت به شهر عشق

آیه الله علم الهدی بعد از مدتی تحصیل در تهران، برای تکمیل معارف به شهر نجف اشرف مشرّف شد و در جوار حضرت علی(ع) در محضر عالمان و فقیهان نامدار و سترگ آن حوزه کهنسال زانوی ادب بر زمین زد و از خرمن دانش بیکران آنان خوشه ها چید و بهره ها برد تا اینکه به درجه اجتهاد نائل آمد. مهم ترین استادان آن بزرگوار عبارتند از آیات:
۱ – ملاّ محمدکاظم خراسانی، صاحب کفایهالاصوال (متوفای ۱۳۲۹ ق.)
۲ – سید محمّدکاظم یزدی، صاحب العروهالوثقی (متوفای ۱۳۳۷ ق.)
۳ – ملا فتح الله شریعت اصفهانی، معروف به «شیخ الشریعه» (متوفای ۱۳۳۹ ق.)
۴ – ملا عبدالله دیوشلی گیلانی، معروف به«مازندرانی»(متوفای ۱۳۳۰ق.)
۵ – شیخ شعبان دیوشلی لنگرودی، معروف به «گیلانی» (متوفای ۱۳۴۸ ق.)

آیه الله علم الهدی بعد از سال ها تحصیل در مکتب پویای علوی و رسیدن به مقام شامخ فقاهت و دریافت اجازات کم نظیر از استوانه های علمی یاد شده، نجف اشرف را ترک و به زادگاهش بازگشت.

دستگیری در بغداد

آیه الله علم الهدی هنگام بازگشت به ایران به قصد زیارت عتبات عالیات، به بغداد رفت ولی توسط نیروهای عثمانی دستگیر و ماهها در زندان این شهر گرفتار شد. علت دستگیری، چگونگی محاکمه و مدت زندانی شدن وی بر ما پوشیده است.

آیه الله احسان بخش می نویسد:
آیه الله علم الهدی در نجف اشرف بود که جنب و جوش میرزا کوچک خان در گیلان (۱۲) او را متوجه خود ساخت. بنابراین تصمیم گرفت به گیلان بیاید. وی در مسیر راه موفق به زیارت عتبات عالیات شد. او چون مرد رشید، سرخ گونه و شبیه اروپایی ها بود، توسط افندی های بغداد دستگیر شد و سال ها در زندان به سر برد. احتمال داده می شود که وی با دخالت عالمان نجف از زندان آزاد شده باشد.(۱۳)

به نظر این جانب اینکه دستگیری آیه الله علم الهدی با توجه به اوصافی که از او ذکر خواهد شد فقط به جهت شباهت او به اروپایی ها بوده باشد چندان معقول به نظر نمی رسد.

آیه الله علم الهدی در جریان انقلاب مشروطه در تهران حضوری فعّال داشت. وی چون مشاهده کرد آشفتگی های پدید آمده توسط طرفداران مشروطه و حامیان استبداد، فرساینده و مانع تلاش های علمی او است؛ رهسپار نجف گردید. احتمال دارد دستگیری وی توسط عمّال استعمار بی ارتباط با نقش وی در قضایای مشروطیت نبوده باشد. چنانچه در شرح حال آیه الله میرزا علی هسته ای از قول فرزندش اشاره شد که برخی از فعّالان مشروطه بعدها توسط عمّال رژیم دستگیر و زندانی شدند.

خصوصیات اخلاقی، اجتماعی و سیاسی

علم الهدی دارای کمالات علمی، اخلاقی و سیاسی ای بود که به برخی از آنها اشاره می شود.

علمی و اخلاقی

آیه الله علم الهدی بعد از بازگشت به گیلان، شهر رشت را که نقش محوری در مسائل علمی این استان داشت برای سکونت برگزید. وی علاوه بر ارشاد و هدایت مردم، با نهایت فروتنی ادبیات عرب را در مدرسه علمیه مهدویه رشت برای طلاب و فضلا تدریس می کرد.

آیه الله احسان بخش(قدس سره) می نویسد:
استاد ما آیه الله علم الهدی قطعاً از نظر علمی یکی از شخصیت های برجسته گیلان و از لحاظ بینش سیاسی با آن موقعیت علمی، بی نظیر بود؛ اما با کمال تواضع، کتب دینی از مطول تا اسفار را تدریس می کرد. او از صبح تا ظهر چهار – پنج درس فقط برای ما می گفت و در درس او بیشترین شاگردان جمع می شدند. شاگردان ایشان بیشتر فاضل و دارای معلومات وسیع بودند. ۱۲ نفر از ۲۵ نفر طلبه مدرسه مهدویّه از شاگردان او بودند. درس ایشان بسیار شیرین و جذّاب بود.

وی به طلاب عشق می ورزید و به یک یک طلبه ها احترام می گذاشت. در درس ایشان کسی پشت سر دیگری غیبت نمی کرد، یعنی مجاز نبود. غیر از درس و بحث حرف های داخل و خارج زدن در حضور ایشان ممنوع بود. روزی در محضرشان جمع بودیم یکی از طلبه ها دیر کرد و استاد درس را شروع نمی کرد. یکی از طلاب گفت: او که در درس شما چرت می زند! چه فایده! ایشان کتاب را بست و گفت: در مجلسی که در آن غیبت شود درس گفتن را روا نمی دانم و کلاس را تطعیل کرد. از زمان نوجوانی تا فراغت از درس حوزوی و دانشگاهی امکان دارد اسامی خیلی از استادان را فراموش کرده باشم؛ ولی نام این استاد و اسم و رسم او هیچ وقت از خاطرم نمی رود و همیشه برایم تازگی دارد. وی به راستی اهل علم و عمل بود و لاجرم هرچه می گفت، در وجود آدمی می نشست و بر دل جای می گرفت.

هر سال بدون استثنا در ماه مبارک رمضان برایش قرآن ختم می کنم و پس از انقلاب به عنوان احترام و وفاداری شاگرد نسبت به استاد، خیابان شاه سابق را به نام ایشان (خیابان علم الهدی) نامگذاری کردم تا شاید بدین وسیله مختصری از دین خود را نسبت به این استاد عزیزم ادا کرده باشم.(۱۴)

فعالیت سیاسی

آیه الله علم الهدی در طول عمر شریفش علاوه بر تحصیل و تدریس، هیچ گاه از مسائل و اوضاع سیاسی جامعه غفلت نکرد و در پاره ای از مقاطع فعالانه در صحنه حضور داشت. او از مشروطه خواهان متعصّب، قاضیِ میرزا کوچک خان جنگلی و عضو هیئت اتحاد اسلام بود. دوران تحصیل وی در تهران مصادف با فعالیت های مشروطه خواهان و انحراف مشروطیت از مسیر دینی و شرعی خود، اعدام شیخ فضل الله نوری و وقایع دردناکی بود که موجب شد وی به شدت از مشروطیت و مشروطه خواهان متنفّر گردد.

آیه الله احسان بخش نماینده اسبق ولی فقیه در گیلان و امام جمعه رشت می نویسد: «از استادم حضرت آیه الله حاج شیخ مهدی امامی مازندرانی در قم که مورد توجّه خاصّ مؤسّس حوزه علمیه شیخ عبدالکریم حائری بود، شنیدم که می فرمودند:
روزی که شیخ فضل الله نوری را در تهران به دار کشیدند، من در مدرسه صدر بودم. آن شب برخی طلاب مدرسه جشن و پایکوبی داشتند، جز حجره شیخ علی علم الهدی که تاریک بود. رفتم، خوب برانداز کردم و با دقّت نگریسم، دیدم که وی به شدّت می گرید. گفتم: تو که مشروطه خواهی، چرا اشک می ریزی! گفت: شیخ فضل الله را نکشتند، بلکه همه ما را کشتند، اسلام را کشتند».(۱۵)

آری آیه الله علم الهدی بعد از انحراف مشروطیت، همانند بسیاری از بزرگان و عالمان، نه تنها از مشروطیت متنفّر شد؛ بلکه حاضر نبود نام آن را نیز بشنود.

تحلیل سیاسی استاد

آیه الله احسان بخش می نویسد:
به خاطر دارم که تابستان سال ۱۳۲۹ ش. از قم به رشت و به زیارت استادم رفتم و ماجراهای تازه آن دوران، که مسئله ملی شدن نفت و آوردن جنازه رضاخان به قم و تحصّن طلاّب در مدرسه فیضیّه بود را مشروحاً برایش گفتم. استاد، تبسمی کرد و گفت: تو برو درس بخوان و ملاّ شو. کلاهی را که در ایام تحصیل بر سر ما گذاشتند، بر سرشما نگذارند. تلاش کن تا ملای خوبی بشوی. سپس گفت: به حرف هایم گوش کن، سیاست انگلیس در جهان به بن رسیده و قدرت سیاسی آنان منفور عام و خاص شده است. قدرت جدید کمونیست شوروی، آلمان را شکست داده و فرانسه هم توانش را از دست داده است، بنابراین باید نیروی جدیدی در منطقه حکومت کند و در این صورت آمریکا را خواهند آورد؛ آمریکا وارث انگلستان می شود، دور، دورِ آمریکاست. ما چه دلمان بخواهد و چه نخواهد؛ از این به بعد حرف اوّل را امریکایی ها خواهند زد و کارگردان صحنه ها اینها هستند. تو کار به کار اینها نداشته باش! برو درس بخوان تا ملا شوی؛ زیرا این سر و صداها که الآن در مملکت می شنوی بسیاری از آنان سخنگویان آمریکا هستند. آنگاه فرمود: من در مشروطیت، جوانی پرشور بودم. وقتی که مشروطیت پیروز شد، برای اینکه مژده مشروطیت را به عالمان قم برسانم، سحر از تهران حرکت کردم و بعد از ظهر به علی آباد رسیدم. بعدها دریافتم که امثال ما پادوی دیگران بودیم و برای آنها سینه چاک می کردیم، در صورتی که حق ما و دسترنج ما را دیگران می بلعیدند. استادم با اینکه در بحث سیاسی استاد بود؛ ولی سعی می کرد در مسائل سیاسی و مملکتی کمتر وارد شود و همیشه از اینکه مشروطه مسیرش را عوض نموده است رنج می برد.(۱۶)

لازم به ذکر است با قتل ناصرالدین شاه، فرزند بی کفایت وی، مظفرالدین شاه به قدرت رسید و چون او از علم و تدبیری که لازمه حکومت است بی بهره بود اوضاع کشور آشفته شد و این اوضاع نابسامان، ملت را تحت فشار قرار داد. مردم به رهبری روحانیت و وعّاظ، با اعلام نارضایتی از برخی از مسائل جاری چون ظلم حاکمان محلّی، درصدد تغییر وضع موجود برآمدند. تظاهرات و تحصّن علما که خواستار اجرای قوانین اسلامی و ایجاد عدالت خانه بودند، مورد توافق شاه واقع شد؛ ولی استعمار انگلیس با رخنه در این نهضت، که ریشه ای مکتبی و اسلامی داشت و تبدیل آن به حکومت مشروطه، با استفاده از جهل و نا آگاهی مردم و با نیرنگ و تبلیغات روشنفکران غربزده توانست میان علما و مردم تفرقه ایجاد نماید.

مخالفت با مشروطه

یکی از مهم ترین امور در این دوره، اقدامات مجلس در تدوین قانون اسلامی بود. دو دیدگاه وجود داشت؛ روحانیان و در رأس آن شیخ فضل الله نوری خواهان قانونی بودند که بر اساس شریعت اسلامی باشد و در مقابل روشنفکران غربزده قانونی همسان قوانین کشورهای اروپایی می خواستند. این دو دیدگاه که ناشی از دیدگاه فکری و اعتقادی آنها بود، سر آغازِ پیدایش تفرقه بین مبارزان گردید. شیخ فضل الله در ابتدا با نصحیت و هدایت، خواست از تصویب قوانین ضد اسلامی جلوگیری نماید؛ ولی نه تنها کاری از پیش نبرد؛ بلکه مورد حملات ناجوان مردانه روشنفکران غربزده و فراماسونری ها و دیگر نا آگاهان قرار گرفت. او معتقد بود که قانون اساسی و دیگر قوانین حقوقی و جزایی باید مطابق قوانین اسلام باشد؛ زیرا مردم ایران، مسلمان و پیرو همین دین هستند. وی به همین دلیل، پیشنهادِ حکومت مشروطه مشروعه را داد. رویارویی و نبرد دو اندیشه مشروطه و مشروعه، علاوه بر تهران در شهرهای بزرگ دیگر نیز وجود داشت. در رشت نیز آیه الله ملا محمد خمامی، عالم با نفوذ گیلان از طرفداران مشروطه مشروعه بود. تبلیغات مشروطه طلبان، چنان قوی و گمراه کننده بود که شیخ و طرفدارانش نتوانستند کاری از پیش ببرند. بعد از مرگ مظفرالدین شاه، فرزندش محمدعلی شاه به قدرت رسید. وی که مطیع قانون نبود و خوی استبدادی داشت به کمک قوای روس به مجلس حمله کرد و بساط مشروطه را برچید. وی بعد از اندکی، سقوط کرد و احمد شاه فرزندش به قدرت رسید و مهم ترین مناصب دولتی به دست مشروطه خواهان وابسته به انگلیس و روس تقسیم شد. پس از برقراری حکومت، مشروطه خواهان به تصفیه حساب با مخالفان مشروطه پرداختند. آنان به جهت انتقام، شیخ و بسیاری از بزرگان دینی را شهید، تبعید و زندانی کردند. به همین جهت بسیاری از بزرگان دینی مانند: آیه الله علم الهدی که از فعالان جریان مشروطیت بود، بعد از تحمّل زحمات زیاد آن هم به امید آنکه حکومت دینی در ایران برقرار و قوانین اسلام در آن اجرا شود وقتی که دید استعمار با ترفندهای مختلف و خائنانه، از قدرت و نفوذ اجتماعی رهبران مذهبی و نشاط و جوانی طلاب آگاهی و نا آگاهی مردم چگونه به راحتی به مقصد خویش که همانا نصب پادشاهی دست نشانده و غارت منابع و ثروت های مادی و معنوی مملکت و… رسیده است سخت پشیمان** و از اوضاع متنفّر شدند.

علم الهدی و نهضت جنگل

آیه الله علم الهدی در رشت با میرزا کوچک خان و افکار انقلابی وی آشنا بود. و میرزا را مردی مجاهد، مؤمن، آزاده و مسلمانِ متعهد می دانست. او در هیئت اتحاد اسلام عضویت داشت و مانند بسیاری از عالمان و بزرگان خطه گیلان مانند: آیات: سیّد عبدالوهاب صالح ضیابری، سیّد محمود مجتهد روحانی، شیخ محمدرضا حکیمی، سیّد حسن معصومی اشکوری، شیخ یوسف جیلانی، شیخ محمدباقر رسولی، شیخ ملا محمد خمامی، شیخ محمّد محسن حسنی و… در نهضت دینی جنگل به رهبری میرزا کوچک خان، نقش فعالانه داشت. تشکیل جمعیّت اتحاد اسلام که ۲۷ نفر از برجستگان علمی و دینی بودند و برخی از آنان فقیه جامع الشرایط به حساب می آمدند توسط میرزا کوچک جنگلی گویای این مسئله مهم است که وی می دانست بعدها استعمار و خودفروختگان، شخصیت و قیام دینی وی را به بهانه های واهی مورد هجوم و تردید قرار خواهند داد، چنانچه رضاخان و پسرش سعی داشتند در افکار عمومی عنوان کنند که میرزا، طرفدار چپی ها و کمونیست هاست. آن دو چنین عنوان می کردند که میرزا می خواسته به دیدار لنین برود؛ و تا نزدیکی باکو رفته اما راهش نداده اند و برگشته است.

گاهی نیز میرزا را مردی جنگجو، فرصت طلب، یاغی و دست نشانده اجانب معرفی می نمودند.

آیه الله احسان بخش در این باره می نویسد:
مرحوم آیه الله علم الهدی همواره در خلال درس ها برای رفع خستگی چپقی چاق می کرد و می کشید و از مسائل روز و سیاست های جاریه، به خصوص اوضاع جنگل، اوصاف میرزا و قوانین نهضت جنگل واقعاً حرف های جالب توجّه می زد. او می فرمود: میرزا به خلاف عقیده برخی ها نه کمونیست بودند و نه دست نشانده استعمار و نه خرافاتی؛ بلکه میرزا در سخت ترین شرایط واجباتش را از نماز و روزه ترک نمی کرد و حتی ادعیه بین نمازها را ترک نمی نمود و این آیات قرآن را همیشه زیر لب داشت:
(قُل اللهم مالِکَ المُلکِ تُؤتی المُلکَ مَنْ تَشاءُ و تنزَعُ المُلک مُمَّن تشاء و تُعِزُّ مَن تشاءُ و تُذِلُّ مَن تشاءُ بِیَدِکَ الخَیْرُ اِنّکَ عَلی کُلِّ شَیْ ء قدیر)(۱۷) و یا (من یتوکل علی الله فهو حسبه…)(۱۸)، (ولا تحسبنّ الّذین قتلوا فی سبیل الله امواتاً…)(۱۹) شما از این آیات چه می فهمید و چه استنباط می کنید؟ میرزا با کفر و الحاد مبارزه کرد و تسلیم خواسته های نامشروع اجانب نشد. میرزا حتی در تنگناها با تسبیح استخاره می نمود و با خدا مشورت می کرد. به هرحال میرزا از تبلیغات کمونیستی در شمال جلوگیری کرد و می خواست حکومت اسلامی بر پایه و اساس قرآن و شریعت بر قرار نماید و مقدرات و زندگی مردم را به خودشان بسپارد. تمام قوانین نهضت جنگل مطابق با شرع مبین اسلام بود. من اگر چهل نفر یار موافق داشتم به جنگل می رفتم و با این کفر و الحاد مبارزه می نمودم.(۲۰)

آیه الله احسان بخش در ادامه می نویسد:
به نظرم اعضای اتحاد اسلام همانند اعضای شورای نگهبان انقلاب اسلامی عمل می کردند. آنان قوانین مصوبه را با شرع اسلام مطابقت می کردند و تمام اقدامات میرزا بر اساس شریعت اسلامی بوده است. آیه الله علم الهدی در میان اعضای برجسته اتحاد اسلام که تعداد آنان ۲۷ نفر بود به تأیید همگان، قاضی شرع نهضت جنگل به شمار می آمد و کارش جلوگیری از تخلفات احتمالی جنگلی ها و اجرای حدود الهی بر بیگانگان و اجانب و فریب خوردگان بود. او معتقد بودند که بی تفاوتی همگان باعث شد که همان بلایی که بر سر بنی اسرائیل آمد به سرمان بیاید و لذا او رضاخان را به بخت النصر و شهید شیخ فضل الله نوری را به حضرت یحیی قلمداد می کرد و افسوس می خورد که ما در قضیه شهادت شیخ شهید بی تفاوت شدیم. اعمال ما باعث شد که رضاخان بر ما مسلط شود.(۲۱)

جنگلی ها در آخرین ماه های جنگ اوّل جهانی که در ۲۳ دی ماه سال ۱۲۹۶ ش. پایان یافت، هیأت اتحاد اسلام را در شمال بنیان گذاشتند. این هیأت به گفته فخرایی که خود در این حماسه سهمی داشته چنین توصیف شده:
«مرکز ثقل و مغز متفکر جنگل را هیأت اتحاد اسلام، تشکیل می دهد که افرادش به استثنای چند نفر، همه از علما و روحانیون بودند».

این هیأت بسان مغز هدایت گرو برنامه ریز از کمیته هایی کارآمد چون: جنگ، امور مالی، امور داخلی، سازمان قضایی، بهداشت، معارف، مدارس و سازمان گسیل مبلّغ و بر گماری نمایندگان در جای جای ایران اسلامی برخوردار بودند. این کمیته ها می بایست آنچه را هسته مرکزی اتحاد اسلام که بیشتر عالمان دینی بودند پس از رایزنی های بسیار و گفت و گو می پذیرفتند و روا می دانستند، به کار اندازند و در جامعه اجرا کنند.

اعضای این هیئت که در بین مردم از پایگاه بلندی برخوردار و در حل و فصل کارها نقش آفرین بودند، نفوذ فوق العاده ای پیدا کردند؛ به طوری که در یکی از اسناد دولتی آمده است:
«تقریباً از یک سال و مخصوصاً از چند ماه پیش تاکنون نفوذ هیأت اتحاد اسلام در خطه گیلان، طوری بود که هر یک از مأمورین دولتی برای اینکه بتوانند انجام وظیفه نمایند، مجبور بوده اند که با حضرات، روابطی داشته باشند.»

رسیدگی به کارهای حکومتی و عدلیه، بازرسی و بررسی رمزهای کارگزاری، برخورد با رشوه خواری در اداره ها و از جمله دستگیری رئیس عدلیه گیلان به علت رشوه خواری، برقرار ساختن محاکم قضایی و تحقیقاتی در تمام شهرهای گیلان از جمله در شهرهای تنکابن، آستارا، خلخال، طارم و…

اتحاد اسلام به درگیری ها و نزاع های خانمان برانداز مردم پایان می داد و همگان را به برادری و همدلی اسلامی دعوت می نمود. این کانونِ هدایت و سیاست گذاری، توسط میرزا کوچک خان که اندیشه ای بلند داشت و به پیروی از افکار سید جمال الدین اسدآبادی و سید حسن مدرس که رهایی و نجات ایران از چنگ بیگانگان را در اتحاد اسلام می دیدند، پایه گذاری گردید، اتحاد اسلام که از گروه عالمان بیدار و هوشیار از جمله میرزا و… تشکیل یافته بود، افق ها و چشم اندازهای بلندی داشت. از جمله این اهداف را می توان استقلال ایران در پیرامون اتحاد اسلامی و اسلام خواهی آنان در روزگار فتنه ها دانست. البته افق روشن اهداف آنان را باید در مرامنامه شان به جست و جو نشست:
۱ – تأسیس حکومت جمهوری انقلابی موقت.
۲ – عدم اجرای اصول کمونیزم از حیث مصادره اموال و الغای مالکیت و ممنوع بودن تبلیغات.
۳ – سپردن مقدرات انقلاب به دست این حکومت و عدم مداخله شوروی ها در ایران و…***

پس از به قدرت رسیدن رضاخان، اوضاع تغییر کرد. عالمان و روحانیان، سخت در تنگنا قرار گرفتند و قانون کشف حجاب به اجرإ؛ّّ درآمد. علم الهدی نیز در این دوران از اوضاع جاری رنج می برد. وی به ناچار دفتر ثبت احوال و ازدواج گرفت و پس از مدتی دستور رسید که همه باید لباس متحدالشّکل را بپذیرند و دختران هم وظیفه دارند بدون حجاب به دارالحکومه بروند. وی از سر دفتری استعفا داد و این امر موجب گرفتاری سختی برای ایشان شد؛ تا جایی که مسئله را شکل سیاسی دادند و ایشان مدتی تحت نظر و مورد بازجویی قرار گرفت.

آیه الله احسان بخش درباره نقش این مرد انقلابی به خصوص در انقلابات فرمایشی دوره چهاردهم می نویسد:
در دوره چهاردهم مجلس، دو نفر روحانی از رشت کاندیدای نمایندگی شدند: آیه الله شیخ علی علم الهدی و آیه الله شیخ محمدباقر رسولی که هریک، از انقلابیون زمان رضاخانی بودند. رضاخان شیخ محمدباقر رسولی را به همراه آیه الله شیخ یوسف جیلانی به ماسوله تبعید کرد و ریش آنها را تراشید. از خاطرات شیرینی که از مرحوم علم الهدی به خاطر دارم این است که در بحبوحه اعتصاب و مشکلات و درگیری های سیاسی و اجتماعی به خصوص ایّام انتخابات، هیچ وقت ندیدم که او درسش را تعطیل نماید. عقیده اش این بود که انگلیسی ها بالاخره هر طوری شده وکیل خودشان را از صندوق انتخابات بیرون می آورند. مردم زیاد، خوش بین نباشند. ثواب درس خواندن در این زمان از شرکت در انتخابات بیشتر است.(۲۲)

آری رضاخان مانع انتخاب آیه الله علم الهدی برای نمایندگی مجلس شد. او شهید مدرس را که مانع مهمّی برای پیشبرد اهداف شومش بود از سر راه برداشت و تمام روحانیان و عالمانی که مخالف سیاست های دین ستیزی وی بودند را تبعید کرد و به بهانه های مختلف مانع انتخاب آنان شد و لذا همان گونه که آن مرحوم پیش بینی کرده بود به رغم رأی دادن مردم به نفع ایشان، وی انتخاب نشد و حتی عالمان بزرگ رشت چون آیات: سید محمود ضیابری، شیخ محمدکاظم صادقی، سید رضی رودباری، سید حسین رودباری، سید حسن بحرالعلوم و… در طبقه فوقانی اداره پست و تلگراف متحصن شدند؛ اما موفق نشدند نتیجه واقعی انتخابات مجلس را بازگردانند.

شجاعت

یکی از اوصاف آیه الله علم الهدی شجاعت و شهامت وی است. او هیچ گاه مرعوب توطئه ها، نقشه ها و تهدیدهای عمّال رضاخان نشد؛ بلکه با شجاعت تمام، ایستادگی کرد.

آیه الله احسان بخش در توصیف چگونگی انتخابات می نویسد:
روزی مرحوم علم الهدی در اوج فعالیت های تبلیغاتی، شبی از جلسه انتخابات بیرون آمد. چند جوان پشت سر ایشان راه افتادند و ایشان گمان کرد که آنها برای آزار و اذیّت او مأمور شده اند؛ لذا چون آماده برخورد با آنان شد رو به آنان کرده گفت: آقایان با من کاری دارید! آن چند نفر گفتند: ما برای حفاظت شما آمده ایم. علم الهدی که چنین می بیند، می گوید: من از عهده چهار پنج نفر شما بر می آیم، من راضی به زحمت شما نیستم، برگردید.(۲۳)

رحلت

آیه الله علم الهدی پس از عمری تلاش و مجاهدت در راه اسلام، مبارزه با حکومت فاسد رضاخانی، مقابله با تجاوزات بیگانگان و فعالیت در نهضت مقدس جنگل و مشروطیت، سرانجام در سال ۱۳۳۰ ش. دارفانی را وداع گفت. پیکر پاکش بعد از تشییع در رشت، به قم منتقل شد و در قبرستان حاج شیخ عبدالکریم حائری (قبرستان نو) در جوار کریمه اهل بیت فاطمه معصومه(س) به خاک سپرده شد.

عاش سعیداً و مات حمیدا!

——————————————

پی نوشت ها:

۱ – در سابق گیلان به دو بخش وسیع تقسیم می شد: قسمت بیه پیش، که مرکز آن لاهیجان بود و قسمت بیه پس که مرکز آن فومن و در زمان صفویه رشت بود و سفیدرود نیز مرز آن دو به حساب می آمد که مهم ترین مانع ارتباط بین دو منطقه نیز بود رک: لغت نامه دهخدا، ج ۱۱، ص ۶۳۲؛ جغرافیای گیلان، ص ۲۲۵ .
۲ – جغرافیای کامل ایران، ج ۲، ص ۱۰۲۳، کتاب گیلان، ج ۱، ص ۴۰؛ نام ها و نامدارهای گیلان، ص ۳۷۷، دانشوران و دولتمردان گیل و دیلم، ص ۴۰۴ .
۳ – گنجینه دانشمندان، ج ۶، ص ۱۱۲ – ۱۱۶ .
۴ – نام ها و نامدارهای گیلان، ص ۳۳۱ .
۵ – گلشن ابرار، ج ۱، ص ۳۰۵ .
۶ – همان، ص ۳۴۳ .
۷ – شرح حال عالمان این سامان در برخی از کتاب ها مانند ریاض العلماء، نقباءالبشر، الذریعه، شهداء الفضیله آمده؛ ولی شرح مفصل آن در دانشوران و دولتمردان گیل و دیلم، صادق احسان بخش و مشاهیر گیلان، رضا مظفری ذکر شده است .
۸ – دانشوران گیل و دیلم، ص ۳۹۵؛ تاریخ علما و شعرای گیلان، ص ۱۲۳ .
۹ – شرح حال رجال ایران، ج ۶، ص ۲۹۱ .
۱۰ – گلشن ابرار، ج ۱، ص ۳۹۳ .
۱۱ – همان، ج ۳، ص ۱۹۱ .
۱۲ – رک: جنبش مشروطیت در گیلان و «سردار جنگل»، ابراهیم فخرایی .
۱۳ – دانشوران و دولتمردان گیل و دیلم، ص ۳۹۵ .
۱۴ – خاطرات صادق، صادق احسان بخش، ص ۶۲ و ۶۳ .
* این مدرسه در اثر احداث خیابان جدید تخریب شده است .
۱۵ – همان، ص ۶۵ .
۱۶ – همان، ص ۷۳؛ دانشوران گیل و دیلم، ص ۳۹۷ – ۴۶۲ .
۱۷ – آل عمران / ۲۶ .
۱۸ – طلاق / ۳ .
۱۹ – آل عمران / ۱۶۹ .
** رک: تشیع و مشروطیت در ایران؛ تاریخ پیدایش مشروطیت؛ تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران از زمان ناصرالدین شاه تا آخر سلسله قاجاریه و گلشن ابرار، ج ۱ .
۲۰ – دانشوران گیل و دیلم، ص ۳۶۲ .
*** قیام های جنگل؛ یادداشت های میرزا اسماعیل جنگلی، خواهرزاده میرزا کوچک خان؛ گنجینه اسناد فصلنامه تحقیقات تاریخی سردار جنگل، ابراهیم فخرایی؛ نهضت جنگل؛ اسناد محرمانه و گزارش ها، فتح الله کشاورز؛ نهضت روحانیون ایران، علی دوانی، ح ۲، ص ۷۳؛ مجله حوزه، ویژه نامه میرزا کوچک خان جنگلی، ش ۱۱۱ و ۱۱۲؛ افکار انقلابی علم الهدی، رک: ص ۲۱ – ۲۲ .
۲۱ – خاطرات صادق، ص ۹۱ .
۲۲ – همان، ص ۷۰ .
۲۳ – همان، ص ۶۳ و ۷۰ .

منبع: ستارگان حرم، گروهی از نویسندگان فرهنگ کوثر، زائر، قم، اول، ۱۳۸۵، ج۱۹، ص۱۰۱-۱۲۳٫

 

ارسال دیدگاه

enemad-logo