مقام معظم رهبری: در طول تاریخ، رنگ های گوناگون بر سیاست این کشور پهناور سایه افکند؛ اما رنگ ثابت مردم گیلان، رنگ ایمان بود.
پنج شنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳ - Thursday 28 Mar 2024
محتوا
قیام مردم رشت در سال ۱۳۰۵ شمسی در زمان رضاشاه؛ شرح مبارزات مرحوم آیت الله شیخ محمدباقر رسولی رشتی

قیام مردم رشت در سال ۱۳۰۵ شمسی در زمان رضاشاه؛ شرح مبارزات مرحوم آیت الله شیخ محمدباقر رسولی رشتی

میثم عبدالهی
در این قیام مردم رشت به تکاپوی اسلام خواهانه و حق خواهانه به رهبری روحانیت مشغول بودند و اوج این قیام در روز ۱۲ دی ۱۳۰۵ همان سال است که در این روز چند هزار نفر از مردم رشت کفن پوشیده و به مقابله با رژیم بلند شدند و حاضر شدند برای این کار تمام داشته های خود را هزینه کنند.

دوشنبه 24 دسامبر 2018 - 00:00

این مقاله دیگر به روز رسانی نمی شود. ویراست دوم آن در روز ۲۶ شهریور ۱۴۰۰ در سایت رنگ ایمان منتشر شده، به آنجا مراجعه کنید: مشاهده ویراست دوم

 

مقاله «قیام مردم رشت در سال ۱۳۰۵ شمسی در زمان رضاشاه: شرح مبارزات مرحوم آیت الله شیخ محمدباقر رسولی رشتی»، نخستین بار در زمستان ۱۳۹۴ در فصلنامه پانزده خرداد، ش۴۶، منتشر شده بود و اندکی بعد از آن، روی سایت رنگ ایمان درج شده بود. اکنون بعد از گذشت حدود ۶ سال، ویراست دوم آن مقاله روی سایت رنگ ایمان منتشر می گردد تا مورد استفاده عموم مخاطبان قرار گیرد. در ویراست دوم، اضافات و اصلاحات در متن سابق صورت گرفته است.

 

میثم عبدالهی

قیام آیت الله رسولی و مردم رشت در سال ۱۳۰۵ از خواندنی ترین و جذاب ترین برهه های تاریخ معاصر گیلان است که خواندن آن را به هر جوانی توصیه اکید می کنم. شرح فعالیت های مردم رشت در این قیام طی یک مقاله در فصلنامه پانزده خرداد، شماره۴۶ منتشر گردیده که فایل پی دی اف آن مقاله را در لینک زیر می توانید دانلود کنید: 

دانلود فایل مقاله با حجم ۱۷ مگابایت

***

چکیده

آیت‌الله شیخ محمدباقر رسولی رشتی از علما و مجتهدین صاحب‌نام گیلان در اواخر دوره قاجار و اوایل پهلوی بود. ایشان در حوزه علمیه نجف نزد مراجع تقلید و بزرگان بسیاری درس خواند و به اجتهاد رسید. در پایان تحصیلات، به رشت بازگشت و به تدریس علوم حوزوی و تبلیغ دین پرداخت. او در مسجد بادی‌الله رشت نماز جماعت اقامه می کرد و به درد دل مردم گوش می داد. در زمان نهضت اسلامی جنگل از دوستان میرزاکوچک و از مجتهدین طرفدار نهضت بود که از نهضت حمایت کرد. 

همزمان با شهادت میرزاکوچک و آغاز گسترش یافتن دامنه دیکتاتوری رضاخان بر ایران، بسیاری به کنج عزلت خزیدند و ادامه مبارزه سخت شد. ولی آیت الله رسولی در میانه میدان ایستاد و به طور جدی به مقابله با کژی ها پرداخت. ایشان، تیغ تند اعتراضات خود را به دربار و اطرافیانش معطوف کرد و مبارزاتش را دنبال کرد. وی در دوره ششم مجلس شورای ملی کاندیدا شد تا مبارزات را از داخل رژیم یعنی از تریبون مجلس شورای ملی پیگری کند. اما خواست رژیم رضاشاه و نیز کنسولگری انگلیس بر رای نیاوردنش بود پس این انتخابات به صحنه کارزار بزرگ مردم رشت به رهبری آیت الله رسولی با عامل وقت رضاشاه در گیلان یعنی فضل الله زاهدی بدل شد. این درگیری از ابتدای سال ۱۳۰۵ شروع شد و تا پایان این سال ادامه داشت و در سطح ملی این رژیم را به چالش کشید و در نهایت با درگیری خونینی به پایان رسید.

بعد از این آیت الله رسولی مدتها در تبعید و زیر نظر قرار داشت. بعد از آن به اجبار به تهران رفت و در آنجا ساکن شد. ایشان در زمان نهضت ملی نفت به رهبری آیت الله کاشانی، بار دیگر کاندیدای مجلس شد ولی باز مثل قبل، خواست دربار بر خواست مردم چربید. ایشان در مدت عمرش هرگز از مبارزه دست نکشید و همیشه برای احیای اسلامی تلاش می کرد.

کلیدواژه‌ها: آیت الله شیخ محمدباقر رسولی رشتی، آیت الله شیخ علی علم الهدی، میرزا احمدخان عمارلویی، قیام مردم رشت، گیلان، فضل الله زاهدی، رضاشاه، سال ۱۳۰۵، مجلس ششم شورای ملی.

 

مقدمه

تاریخ معاصر ایران مملو از شخصیت هایی است که برای کشور و دین‌شان افتخار آفریدند. جنبش تنباکو، نهضت مشروطه، نهضت جنگل، نهضت ملی شدن صنعت نفت، فداییان اسلام و نهضت امام خمینی (ره) از بزرگترین نهضت‌های اسلامی معاصر هستند. اما مبارزات اسلامی مردم ایران منحصر به همین چند قیام نشد بلکه مردم مسلمان ایران به رهبری روحانیون پاک‌باخته هر زمان که کوچک‌ترین مجالی فراهم می شد و هر مکانی که موقعیتی را مناسب می دیدند قیام می کردند و برای خلع ید استعمارگان و رژیم های وابسته، تلاش می کردند.

زمان پادشاهی رضاشاه تاریک‌ترین دوران تاریخ معاصر است که در آن علما و دین زیر چنگال جریان غرب‌زده‌ای قرار داشتند که می خواست با زور، سکولاریزم را بر ایران حاکم کند و حوزه های علمیه به سختی تنفس می کردند. خشونت دیکتاتور به حدی بود که کمتر کسی به خود جرئت قیام می داد و کمتر مخالفتی بود که از سرکوب رژیم در امان می ماند و به مرحله قیام و مخالفت علنی می رسید. در این ایام هم معدود علما و مجتهدینی بودند که در نقاط مختلف کشور، عَلم مقابله با رضاخان را بلند کردند و دست به قیام زدند. از این میان می توان به آیت الله شیخ محمدباقر رسولی اشاره کرد که در مقابل مظاهر بی‌دینی شجاعانه می ایستاد. ایشان در سال ۱۳۰۵ش دست به قیامی مردمی در شهر رشت زد و ده‌ها هزار نفر از مردم در حمایت از ایشان به صحنه مبارزه پای گذاشتند.

این قیام که یک سال به طول انجامید با وحشیگری سرکوب شد ولی تاثیراتش از بین نرفت و همانند سایر قیام‌هایی که در این دوره اتفاق افتادند، مقدمه‌ای برای پیروزی انقلاب اسلامی شد. تلاش بزرگانی مانند آیت الله رسولی و آیت الله شیخ علی علم الهدی برای تشکیل حکومت دینی در زمان نهضت جنگل و بعد در زمان پهلوی‌ها، به رشد فکری مردم ایران انجامید تا جایی که در بهمن ۱۳۵۷ این انقلاب روحی در مردم ایران به اوج خود رسید و انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی (ره) به پیروزی رسید. اما قیام آیت الله رسولی مورد بغض جریان روشنفکری که سر در آخور دیکتاتوری رضاخان داشت قرار گرفت و چه در زمان وقوع این جنبش و چه بعد از آن، با کینه‌توزی از آن یاد کردند.

این مقاله به شرح زندگی و مبارزات آیت الله رسولی می پردازد و در صدد است تا یکی از زیباترین قسمت های مبارزات اسلامی مردمی ایران را در تاریک‌ترین برهه های تاریخ معاصر به تصویر بکشد. ابتدای مقاله به زندگی آیت الله رسولی به طور اجمال می‌پردازد و به سرعت به سال‌های منتهی به قیام ایشان در ۱۳۰۵ش می‌رسد. بعد از آن شرح وقایع انتخابات مجلس ششم شورای ملی و فضای مردم گیلان در آن عصر و نیز نقش علما و آیت الله رسولی در رهبری مردم تبیین می شود. چگونگی سرکوبی قیام و دستگیری آیت الله رسولی و جنایات مشترک فضل الله زاهدی و چارلز ترات، علیه این عالم مجاهد از مسائلی است که به آن خواهیم پرداخت.

بعد از سرکوبی قیام نیز شرحی کوتاه از مجاهدت های آیت الله رسولی تا پایان عمرش خواهیم داشت. سکونت اجباری آیت الله رسولی در تهران، فعالیت های ایشان در پایتخت، حمایت از نهضت ملی نفت و آیت الله کاشانی، حضور در عرصه مبارزات و کاندیداتوری در دو مجلس پانزدهم و هفدهم از مسائلی است که بیان خواهیم کرد. این مقاله با رحلت این فقیه جلیل در سال ۱۳۳۲ به پایان می رسد.

سرآغاز

آیت الله شیخ محمد باقر رسولی در رشت متولد شد. او وارد دروس حوزوی شد و مقدمات و بخشی از سطوح را در رشت فرا گرفت. سپس به نجف اشرف هجرت کرد تا درس را در آن دیار کامل کند. از اساتید معروفش می توان به آیات آخوند خراسانی، سیدکاظم یزدی، ‌شیخ الشریعه اصفهانی و میرزای نائینی اشاره کرد. او در نجف به مقام اجتهاد نائل شد.[۱]

او در حدود سال ۱۲۹۵ یعنی در اواسط نهضت جنگل که دو سال از شروع آن گذشته بود به گیلان بازگشت و در مسجد «بادی الله»[۲] که تازه ساخته شده بود به اقامه نماز جماعت پرداخت. وی در رشت سطوح بالایی از دروس حوزوی را تدریس می کرد. سال‌ها بعد نزد بسیاری از علمای گیلان، تقریرات درس آیت الله رسولی دیده می‌شد که نشان از مقام بالای علمی آیت الله رسولی داشت. او علاوه بر اینکه استادی برجسته بود،‌ سخنوری بلیغ نیز بود.[۳]

از نزدیک‌ترین دوستان وی در رشت آیت الله شیخ یوسف نجفی جیلانی[۴] را می توان نام برد که هر دو در داشتن روحیه انقلابی و مقابله صریح با ظلم و انحراف مشترک بودند.[۵]

اولین فعالیت‌های مبارزاتی

آیت الله رسولی در زمان نهضت جنگل به طور جدی به حمایت از میرزاکوچک پرداخت. او از سال‌ها قبل با میرزاکوچک و افکارش آشنایی داشت. تاریخنگاران نام آیت الله رسولی را در زمره کسانی که در تقویت «هیئت اتحاد اسلام» – که هسته فکری نهضت جنگل بود- بسیار کوشیده، ذکر کرده اند.[۶]

شهادت میرزاکوچک در سال ۱۳۰۰ش باعث شد که نا امیدی شدیدی در کسانی که به فکر مبارزه بودند به وجود آید. ولی آیت الله رسولی از مبارزه دست نکشید بلکه وارد عرصه جدیدی از مبارزه شد. وی در زمان رضاخان مدت ها در مسجد و منبری که در اختیار داشت به افشاگری جنایات رژیم رضاخان پرداخت و به مقابله فرهنگی روی آورد.

یکی از روشنفکران درباره‌اش چنین می نویسد: «رسولی در نجف درس می خواند و بعد از اتمام تحصیل و نیل به مقام اجتهاد به گیلان بازگشت و متصدی خدمات روحانی گردید. کسانی که محضر این مجتهد روشنفکر را در رشت و تهران درک کرده اند تصدیق دارند که وی یکی از مبلغین کم نظیر دیانت اسلام و از فقهای دانشمند و آشنا به شرایط زندگی زمان حاضر بود. مردی آزادی‌خواه که مواعظ و ارشادات منطقیش را در نهایت رشادت و شهامت ایراد می کرد.»[۷]

آیت الله رسولی مسجد بادی الله را به پایگاهی علیه رژیم رضاشاه بدل کرده بود. یکی از کسانی که پای منبر وی حضور داشت درباره ایشان می گوید: «در زمان رضاشاه به دلیل تقابل با دین،‌ مساجد خلوت بودند و افراد معدودی بودند که به مسجد می رفتند، ولی تنها مسجدی که در رشت شلوغ بود و نماز جماعت‌های آن با شکوه برگزار می شد مسجد بادی الله در زمان آیت الله رسولی بود. در همه ایام سال، تمام اهل محل در نماز ایشان شرکت می کردند ولی ماه رمضان خیلی شلوغ می شد. شیخ باقر رسولی روزهای ماه رمضان بعد از نماز منبر می رفت. منتهی رژیم خیلی حساس بود، آگاهی و دولت همیشه یک عده مامور می فرستاد که ببیند او چه می گویند و مراقب‌اش باشند. او هم دائم حالت پرخاشگری نسبت به رژیم داشت. مریدان بسیاری هم داشت از جمله عده‌ای از بازاری های متدین از مریدانش بودند و نیز عده ای از فرهنگیان متعهد رشت.»[۸]

قیام مردم رشت در زمان رضاخان

خفقان در گیلان

رضاخان هنوز به پادشاهی نرسیده بود اما از کودتای ۳ اسفند ۱۲۹۹ با حمایت انگلیسی‌ها عملا حاکمیت کشور را به دست گرفت و به وسیله نیروهای قزاق تمام کشور را قبضه کرد. او به سرعت پله های ترقی را طی می کرد تا در کمتر از ۵ سال بر تخت سطنت ایران بنشیند و سلسله قاجاریه را براندازد.

فضای گیلان بعد از سال‌ها فعالیت پیشروانه در مشروطه و هفت سال مبارزه در نهضت جنگل، سرتاسر آماده انقلاب و قیام بود. رضاخان بعد از به شهادت رساندن میرزاکوچک، زبده‌ترین نیروهایش را برای سرکوبی بقایای نهضت جنگل و علمای مبارز به کار گرفت. او ابتدا علی‌اکبر درخشانی[۹] را راهی گیلان کرد و سپس در۲۰ دی ۱۳۰۱ش محمدحسین آیرم[۱۰] را به گیلان فرستاد که چند سال بعد به ریاست شهربانی کل کشور رسید.[۱۱] از سال ۱۳۰۴ش «فضل‌الله‌خان بصیر‌دیوان» ریاست تیپ مستقل شمال و فرمانداری رشت را بر عهده گرفت که عملاً ریاست گیلان بر عهده‌اش بود. «فضل‌الله‌خان بصیردیوان» همان «سرتیپ فضل‌الله زاهدی»[۱۲] است که بعدها عامل کودتای آمریکایی ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ شد که دولت ملی را نابود و شاه را به ایران بازگرداند و خودش نخست وزیر شد و پسرش اردشیر زاهدی نیز داماد محمدرضا پهلوی شد.[۱۳] با این تفاصیل رضاشاه مهره های مهمی را برای گیلان خرج می کرد تا منطقه را آرام کند.

زاهدی به قصد قلع و قمع انقلابیون به گیلان آمده بود و همچون دیکتاتوری که او را به این ماموریت فرستاده بود گیلان را اداره می کرد. او کوچکترین صدای انتقادی را با شدت سرکوب می کرد و در این راه از هیچ جنایتی فروگذار نبود تا با این کار ترس و وحشت را بر رشت حاکم کند و مانع قیام مجدد در گیلان شود. «مرحوم حاج شیخ یوسف جیلانی روحانی بزرگ و معروف و مورد علاقه مردم رشت، که در زمینه اخلاق و فلسفه و مسائل سیاسی و اجتماعی مؤلفات ذی‌قیمتی دارد، یک روز از عملیات وحشیانه زاهدی انتقاد کرد، فوراً به امر این جانی پست‌فطرت در سربازخانه رشت زندانی شد و در تمام مدتِ توقیف، مورد توهین و تحقیر قرار گرفت و بالاخره دستور داد ریش این پیرمرد دانشمند را بتراشند و با وضع شرم‌آوری که بیان آن حقیقتاً تأثرانگیز است از زندان سربازخانه اخراج کنند.»[۱۴]

دولت استعمارگر انگلیسی هم که دل پرخونی از نهضت هفت ساله میرزاکوچک و مردم گیلان داشت در صدد برآمد تا ریشه چنین وقایعی را از گیلان برکَند. دولت انگلیس «آلن چارلز ترات»[۱۵] را راهی گیلان کرد. او از ۳ اسفند ۱۳۰۲ش تا ۱۰ خرداد ۱۳۰۷ش[۱۶] ریاست کنسولگری انگلیس در رشت را بر عهده داشت.[۱۷] ترات چند سال بعد، در زمان جنگ جهانی دوم، ریاست کل سرویس اطلاعاتی انگلیس (MI-6) را در ایران بر عهده داشت و تحت پوشش کاردار سفارت انگلیس در تهران به فعالیت می پرداخت. وی از برجسته ترین عوامل سیستم جاسوسی برتانیا در تاریخ معاصر ایران است و محققان، او را در زمره مهم‌ترین چهره‌های جاسوسی معاصر جهان غرب در قرار داده اند. یکی از اقدامات ترات، ابقای سلطنت پهلوی بعد از رفتن رضاشاه و عملیات تدارک پادشاهی محمدرضا پهلوی بود.[۱۸] در واقع می توان گفت که همان کاری را که ژنرال آیرون‌ساید در کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ برای رضاخان انجام داد را ترات در سال ۱۳۲۰ برای پسرش محمدرضا انجام داد.

به این ترتیب در سال ۱۳۰۵ش دو شخصیت مهم و تاثیرگذار بر رژیم پهلوی یعنی زاهدی و ترات در رشت حضور داشتند و در صدد بودند تا هرگونه صدای مخالفی را در فضای انقلاب‌خیز گیلان خفه کنند و مردم گیلان زیر فشار این اختناق به سختی تنفس می کردند.

مبارزات انتخاباتی مجلس ششم

با شهادت میرزاکوچک، برای مدتی راه مقابله مستقیم با استبداد و استعمار بسته شد؛ به همین خاطر بود که آیت الله رسولی روشی جدید در مبارزه را آزمود. در این زمان آیت الله مدرس وارد مجلس شورای ملی شده بود و از آنجا به مخالفت با رضاخان می پرداخت و موفقیت هایی هم کسب کرده بود. آیت الله رسولی هم در تلاش بود تا به مجلس شورای ملی وارد شود و از داخل رژیم، با آن مبارزه کند. همراه با ایشان، یکی از چهره‌های مجتهد و مبارز دیگر یعنی آیت الله شیخ علی علم الهدی فومنی[۱۹] که علاوه بر نهضت جنگل، سابقه مبارزات در مشروطه داشت برای انتخابات ششمین دوره مجلس شورای ملی کاندیدا شدند. آیت الله علم الهدی امام جماعت مسجد و مدرسه علمیه «حاج حسن» واقع در محله صالح آباد رشت بود و سطوح مختلف دروس حوزوی را در همان مدرسه تدریس می نمود.[۲۰]

در همین زمان دو نفر دیگر از طرف زاهدی کاندیدا شدند. مردم این دو نفر را مورد حمایت زاهدی و مورد تمایل ترات کنسول انگلیس در رشت می دانستند. از آنجا که هم زاهدی و هم ترات مورد تنفر مردم بودند، این انتخابات به رقابتی بین مردم و رژیم بدل شد. کاندیداهای دولتی «احمد عمارلویی»[۲۱] و «شریعت گیلانی»[۲۲] بودند.[۲۳]

کسانی که خود را «روشنفکر» یا «منورالفکر» می نامیدند و غالب مطبوعات و رسانه در دست‌شان بود، ادعا می کردند که برای‌شان «مشروطه» و «رای مردم» خیلی مهم است، اما مواضعی عکس ادعاهای‌شان گرفتند و به حمایت از عمارلویی و شریعت گیلانی پرداختند! برای نمونه گروهی به نام «هیئت آزادی‌خواهان حقیقی گیلان» بیانیه ای صادر کردند و طی آن از مردم گیلان درخواست نمودند تا به احمد عمارلویی و شریعت گیلانی رای دهند.[۲۴]

همچنین گروهی دیگر از اینها با عنوان «هیئت اصناف طهران» بیانیه ای دادند و در آن از مردم گیلان درخواست کردند که به احمد عمارلویی رای دهند. مردم رشت می دیدند که روشنفکران، ادعای طرفداری از رای مردم و مشروطه دارند ولی از کاندیدای مورد حمایت کنسولگری انگلیس، طرفداری می کنند و همچنین از «آزادی‌خواهی» دم می زنند ولی در عمل از کاندیدای مورد حمایت دیکتاتور وقت رضاخان، طرفداری می کنند![۲۵]

در مقابل، میرمحمود مدنی[۲۶] که روزنامه ترغیب را در رشت چاپ می کرد از آیت الله رسولی حمایت می کرد. او با انتشار اطلاعیه‌ای در تاریخ ۲ شوال ۱۳۴۴ق (مطابق ۲۰ فروردین ۱۳۰۵ش) با اشاره به آیت الله رسولی و آیت الله علم الهدی، از مردم رشت خواست تا «با انتخاب دو نفر وکیل مسلمان، عالم، لایق، وطن پرست، کرسی پارلمان را به نام گیلان با عظمت اشغال کنید.»[۲۷]

«انتخابات دوره ششم در رشت شروع شد و مردم برای مبارزه ملی با زاهدی که فرماندار رشت و در عین حال فرمانده پادگان شمال بود، آماده شدند… . مردم رشت در انتخابات دوره ششم آن چنان مبارزه ای کردند که در تاریخ مشروطیت ایران نظیر آن دیده نشده. در روزهای اول انتخابات، مردم به علت آشنایی کامل از سبعیت و درنده خویی زاهدی برای یک مبارزه مردانه و خونین آماده شدند.»[۲۸]

مبارزات انتخاباتی شروع شد و مردم به تبلیغ برای کاندیداهای مورد علاقه شان پرداختند. هنوز یک ماه تا انتخابات باقی مانده بود. زاهدی برای از میدان به در کردن رقیب از حربه جالبی استفاده کرد. او در شهر شایعه کرد که روحانیون حق ورود به مسائل سیاسی را ندارند چرا که امور مذهبی با امور سیاسی در تعارض است. «زاهدی به دستور دیکتاتور وقت و با پی ریزی کاخ دیکتاتوری، ناچار بود در صف متحد مردم رخنه و قوای متمرکز را پراکنده کند، از اسلحه انفکاک دین از سیاست که در زرادخانه استعمار صیقلی شده بود استفاده کرد و روحانیون بزرگ را با این حربه تهدید می نمود.»[۲۹] اما این حربه در فضای آن روز کارگر نیفتاد چون مردم، سال‌ها مبارزات سیاسی- اجتماعی علما و مجتهدین را در نهضت مشروطه و بعد از آن در نهضت اسلامی جنگل دیده بودند.

آیت الله رسولی از منبر مسجد بادی الله برای افشاگری و رساندن پیامش به مردم استفاده می کرد و دیکتاتوری سیاه رضاخانی نیز او را از فعالیت هایش باز نمی داشت. حجت الاسلام احمدزاده چنین می گوید: «آیت الله رسولی آدم بسیار شجاع و غیوری بود. از مرحوم حاج محمدتقی اعلایی[۳۰] شنیدم که یک بار آیت الله رسولی در مخالفت با رژیم رضاخان صحبت کرد و به عملکرد عمال رژیم در گیلان اعتراض کرد. روز بعد سرهنگ ها و نظامی ها که نگران بروز واقعه ای بودند اطراف مسجد بادی الله حضور پیدا کردند و نیروهای زیادی گذاشتند تا ایشان را مرعوب کنند. ایشان در آن روز، نه تنها از سخنرانی اش انصراف نداد بلکه با کمال جرئت بالای منبر رفت و با اشاره به نیروهای نظامی گفت: خدا را شکر که حرف‌های ما باعث شد تا برای یک بار هم که شده پای این آقایان به مسجد باز شود!»[۳۱]

آغاز سرکوبی

زاهدی از سویی اوضاع کاندیداهای مورد حمایتش را نامطلوب دید و از سوی دیگر آروزی سفر به اروپا را در سر می پروراند. با اینکه قرار بود انتخابات در اوایل تابستان انجام شود ولی او طاقت نیاورد و با مرخصی‌ای سه ماهه که از رضاشاه گرفت، تمام تابستان را در اروپا ماند. علی رغم تاکید وزارت داخله برای برگزاری انتخابات، مسئولین دولتی تا زمانی که زاهدی بازگشت یعنی اواسط مهرماه، انتخابات را به بهانه های واهی به تاخیر انداختند.[۳۲]

در آن زمان انتخابات در سراسر کشور در یک روز انجام نمی شد بلکه انتخاب زمان برگزاری در هر شهری با مسئولین دولتی همان استان بود و در مدت خاصی مثلا یک هفته تعرفه‌ها را بین مردم تقسیم می کردند و صندوقی می گذاشتند و به تدریج رای‌گیری می کردند و آرا را در پایان آخرین روز می شمردند و نتیجه را اعلام می کردند.

در تهران این انتخابات در روز ۵ تیر ۱۳۰۵ به اتمام رسید و تنها در انتخابات تهران بود که مردم توانستند معدودی از نمایندگان واقعی خود چون آیت الله مدرس را به مجلس بفرستند. اما فضل الله زاهدی انتخابات رشت را به تاخیر می انداخت تا اوضاع را به نفع خود عوض کند. این تاخیر تا جایی ادامه یافت که نمایندگان شهرهای مختلف کشور انتخاب شدند و مجلس ششم در روز ۱۹ تیرماه ۱۳۰۵ افتتاح شد ولی باز وضعیت نمایندگان رشت نامشخص بود.[۳۳]

رضاخان که تازه بر تخت سلطنت نشسته بود به وسیله قزاق‌هایی که در سراسر کشور به کار گمارده بود مانع از انتخاب نمایندگان واقعی مردم در همه شهرها شد. مدرس در زمان تایید اعتبارنامه‌ها مخالفت خود را با اعتبارنامه بسیاری از نمایندگان مانند یکی از نماینده های مشهد، نماینده بهبهان، نماینده نجف آباد، نماینده همدان و… که با زور قزاق‌ها انتخاب شده بودند اعلام کرد.[۳۴]

در روز ۳۱ مرداد ۱۳۰۵، روزنامه ها خبر از این مسئله دادند که در گیلان هنوز هیئت نظارت بر انتخابات را تشکیل نداده اند و حکمران در این مسئله تعلل می کند.[۳۵]

وزارت داخله (وزارت کشور) تاکید داشت که انتخابات ظاهری باید برگزار شود به همین خاطر به حکمران گیلان این مسئله را تاکید کرد. انجمن نظارت تا ۹ مهر تشکیل شد و اعلام کرد که در همین یکی دو روزه انتخابات را آغاز خواهد کرد و دو هزار تومان دیگر از وزارت داخله پول گرفتند تا انتخابات را برگزار کنند.[۳۶] تا ۲۳ مهرماه انجمن های فرعی مناطقی که نماینده مستقلی نداشتند و تابع رشت به حساب می آمدند مثل رودبار، رحمت آباد، کوچصفهان، خمام و ورزلات هم نماینده هایی به آنجا اعزام شد تا انجمن نظارت بر انتخابات را تشکیل دهند.[۳۷] همچنین انجمن نظار رشت، برای انتخاب نماینده ارامنه شمال، انجمنی را در انزلی تشکیل شد تا انتخابات در میان ارامنه این شهر برگزار شود.[۳۸]

در روز ۱۱ آبان «حسن‌خان ظهیرالملک»[۳۹] به عنوان حاکم گیلان(استاندار) وارد رشت شد.[۴۰] ظهیرالملک اولین حاکمی بود که رضاخان بعد از برتخت نشستنش، برای گیلان می فرستاد. با حضور فضل الله زاهدی، حکمران عملا کاره‌ای نبود ولی برای کمک به زاهدی به رشت آمده بود. او هم یکی از نیروهای برجسته‌ای بود که رضاخان می توانست برای سرکوبی رشت استفاده کند. ظهیرالملک در دوره حکمرانی‌اش در مازندران به قدری جنایت کرده بود که در کشور، اشتهار بلکه تواتر بر خیانتکاری و جنایتکاری‌اش بود و حتی حامیان رژیم رضاخان هم از دست دادن با او ابا داشتند.[۴۱] حضور او در رشت صرفا به خاطر کمک به زاهدی در مقابله با آیت الله رسولی بود و او بعد از انجام ماموریتش و سرکوبی قیام، در ۱۷ اسفند یعنی بعد از حدود ۴ ماه، حکمرانی‌اش به پایان رسید و به مرکز بازگشت.[۴۲]

با حضور زاهدی و ظهیرالملک در رشت، توزیع تعرفه ها را آغاز کردند و در ۱۶ آبان، ۲۱۱برگه دادند و رای اخذ کردند.[۴۳] اما همزمان با توزیع تعرفه ها، زاهدی ادامه رقابت با مردم را به مصلحت رژیم ندید دست به مقابله با مردم زد و شروع به قلع و قمع حامیان آیت الله رسولی کرد. او عده زیادی از مخالفینش را دستگیر، زندانی و تحت شکنجه قرار داد تا با این حربه بقیه را از پیگیری مطالبات‌شان بترساند.[۴۴]

مردم شروع به اعتراض کردند و آیت الله رسولی تحصنی را آغاز کرد که سایر روحانیون شهر نیز او را همراهی کردند. مردم بازارها را بستند و شهر را به حالت نیمه تعطیل در آوردند و ده‌ها هزار نفر به تحصن کنندگان پیوستند. آنها خواستار ایجاد شرایط عادی و عادلانه برای برگزاری انتخابات بودند. زاهدی با لجاجت بر موضعش پای می فشرد و به هیچ قیمتی تسلیم خواست مردم نمی شد. این مسئله باعث شد که اعتصاب عمومی شروع شود و بازارها بسته شود. این اعتصاب مدتی ادامه داشت. مردم شهر را سیاهپوش کردند گویا که حادثه ای چون عاشورا در حال وقوع بود. بازار شهر هم به طور کامل تعطیل شده بود. مردم رشت خود را آماده مبارزه ای همه جانبه کرده بودند. کم کم اعتراضات مردم به شهرهای مجاور هم سرایت کرد و مردم سایر شهرهای گیلان هم به اظهار همدردی با مردم رشت پرداختند. اوضاع بسیار متشنج بود و فضا ملتهب. یک شعله کوچک کافی بود تا گیلان را مثل انبار باروتی به هوا پرتاب کند.[۴۵]

صدرالاشراف از مهره‌های برجسته رژیم رضاخان، درباره فضای رشت چنین می نویسد: «اهالی رشت بدون استثنا، تعطیل عمومی کرده بازارها را سیاه‌پوش [کردند] و تعطیل به درجه‌ای بود حتی حمام‌ها را هم بسته بودند و یک نفر کارگر و حمال کار نمی کرد.»[۴۶]

آیت الله رسولی و سایر علمای بزرگ رشت چون آیت الله سیدمحمود روحانی و آیت الله شیخ محمدحسن صیقلانی که به وضعیت انتخابات رشت اعتراض داشتند در روز ۲۲ آبان ۱۳۰۵ در تلگرافخانه متحصن شده و تلگرافی به مستوفی الممالک نخست وزیر فرستادند و از اینکه زاهدی مُخل برگزاری انتخابات شده شکایت کردند. همراه با ایشان جمع زیادی از مردم رشت نیز تحصن کردند.[۴۷] آنها رونوشتی از این نامه را برای سیدمحمد تدین رئیس مجلس شورای ملی، داور وزیر عدلیه، سیداحمد بهبهانی و دکتر مصدق از نماینده های مجلس و سه نماینده گیلان حاج آقارضا رفیع، سیدزین العابدین فومنی و حسین کی‌استوان به ترتیب نماینده های طالش، فومن و بندرانزلی ارسال کردند. در این نامه چنین آمده بود: «هفت روز است [که] انجمن نظار در کمال بی‌طرفی مشغول توزیع تعرفه و اخذ آرا [می باشند]. یک عده که وجود انجمن را مخالف مقاصد پیشرفت مقاصد غیرقانونی خود فرض [کرده‌اند] و به وسایل غیرمجاز در صدد تخریب هستند، از هیچ اقدامی فروگذار نکرده، افکار اهالی ساده را ترور و زندگانی معاش آنها را مختل و هر روز بیچاره‌ها را به این در و آن در می کشانند. فعلاً دو سه روز، به روزِ آخر توزیع تعرفه مانده و موفقیت خودشان را امیدوار نیستند؛ می خواهند آن مقامات مقدسه، اشتباه‌کاری نموده بلکه بتوانند برخلاف قانون، انجمن [نظار] را منحل و یا به حالت وقفه بیاندازند. سلسله جلیله علما و طبقات مختلفه تجار و اهالی، از این اقدامات جاهلانه و مغرضانه این عده متنفر بوده، جداً مستدعی هستند که وقعی به عرایض قانون‌شکنانه این عده نداده تا این سه روز مدت قانونی تمام و نمایندگان مجلس معلوم و اعزام شوند.»[۴۸]

دیگر علمایی که به حمایت از آیت الله رسولی این نامه را امضا کردند به این شرح بودند: آیت الله شیخ علی علم الهدی، شیخ محمدمهدی رسولی (رئیس العلما)، میرزامحمدرضا چکوسری، شیخ علی صالحی، مهدی موسوی عضدی، محمدتقی شریعتی، محمدصادق لشت نشایی، شیخ محمد زاهد، شیخ محمد واعظ، شیخ کاظم صادقی فومنی، شیخ علی حافظ الشریعه، حاج میرزاقاسم سمیعی، شیخ اسدالله اخوان، سیدجواد فاطمی و سیدحسین موسوی.

بعد از ارسال این نامه به مجلس شورای ملی، در ۲۲ آبان ابوطالب شیروانی نماینده قمشه، در مجلس درباره اینتخابات رشت به دولت تاخت و خواستار برگزاری بی‌طرفانه انتخابات شد: «[درباره] انتخابات رشت یک چیزهائى در ظرف این دو سه روزه به بنده رسید که مرا وادار کرده این عرایض را بکنم … شهر رشت را سیاه پوشانده اند … بالاخره دولت مکلف است که قانون را جلوى خودش بگذارد، بدون اینکه نگاه کند که فلان دسته یا فلان وکیل طرفدار کیست یا فلان وزیر طرفدار کیست یا فلان صاحب‌منصب یا مامور طرفدار کیست، قانون را اجرا کند … بالاخره انتخابات را خاتمه بدهد. انتخابات رشت چرا تمام نمی شود هر روز جلویش را می‌گیرند؟! هى هر روز توقیف، فردا رفع توقیف؛ بالاخره کى تمام می‌شود؟»[۴۹]

اما این توقیف و رفع توقیف‌ها به پایان نرسید تا ۹ روز بعد یعنی اول آذر، که سیدیعقوب انوار نماینده شیراز در مجلس به دولت چنین تاخت: «بنده خیلی تعجب می‌کنم از اینکه ما همه وقت می‌خواهیم شانه خودمان را از زیر بار [مسئولیت] بیرون ببریم. آقایان وقایعی که در گیلان … واقع شده در نظر بگیرید. تمام گیلان را سیاه‌پوش کرده‌اند آن وقت ما می توانیم [عملکرد] این انجمن را بگوییم صحیح است؟! با این کثافت‌کارهایی که در گیلان واقع شده است ما نباید تا این درجه احتیاط بکنیم. فردا بنده و جنابعالی گیر هستیم بنده هیچ عقیده ندارم که دولت مُر قانون را ملاحظه کرده و می‌کند. … بنده عقیده دارم که مجلس به عنوان کدخدامنشی یا به هر عنوانی که می‌خواهد به این کثافت‌کاری‌هایی که از طرف دولت‌های سابق و این دولت واقع شده است خاتمه بدهد. آقایان وقایع … گیلان را ملاحظه کنید حقیقتاً افتضاح‌آور است. ما رفتیم در هیئت رئیسه نشستیم، وزیر داخله هم آمد، معاون وزارت داخله آمد، نماینده‌های محترم آمدند، دولت می‌گوید من عاجز هستم از اینکه به این وضعیت خاتمه بدهم! پس کی باید این کار را بکند؟! … می خواهید حمله هم به من بکنید بکنید، اما بنده این موقع را فوق العاده می‌دانم و حق می‌دهم به مجلس که در این قضیه وارد شود و حل مساله کند، زیرا هیچ قوه[ای] فوق قوه مجلس نیست … این مساله فوق‌العاده است و موقع آن است که مجلس یک تصمیمی اتخاذ کند که این … ولایت را از این کثافت‌کاری و از چنگال این انجمن‌ها نجات دهد.»[۵۰]

اما اکثر اعضای مجلس چون محمدتقی بهار(ملک الشعرا) و مهدی فاطمی و حسین دادگر با این سخنان مخالفت کردند و نتیجه آن شد که مجلس نه تنها اقدام علمی‌ای در این مسیر انجام نداد بلکه پاسخ دادخواهی های مردم مظلوم رشت را هم نداد.[۵۱] رشت به قدری بحرانی شده بود که حتی از دست مجلس هم کاری ساخته نبود. بعد از این سخنان دوباره زاهدی انتخابات رشت را متوقف کرد و در روز ۱۲ دی اعلام کرد رای‌گیری دوباره انجام خواهد شد و شروع به توزیع تعرفه کردند![۵۲]

تدبیر ملوکانه!

همان طور که گفتیم نمایندگان، محمود علامیر (احتشام السلطنه) وزیر داخله را به مجلس احضار کردند و درباره وضع رشت از او سوال پرسیدند و او جواب داد که «من عاجز هستم از اینکه به این وضعیت خاتمه بدهم.»[۵۳] اما واقعیت غیر از این بود و این تحریکات و فتنه‌انگیزی ها یک طرفش هم به وزارت داخله ارتباط می یافت. رجبعلی منصور (منصورالملک)[۵۴] معاون وزیر داخله به رشت رفت و در آنجا بلوایی به پا کرد که به قیام خونین مردم تبدیل شد. او که می دید اقدامات زاهدی موثر واقع نشده است، از موضعی بالاتر و قوی‌تر دست به ایجاد محیط اختناق‌آلود زد و عده‌ای زیادی از مردم و رهبران را دستگیر کرد. منصور، داماد ظهیرالملک حاکم گیلان نیز بود و او را در این سرکوبی کمک رساند. این مسئله در مجلس بازتاب یافت و یعقوب انوار در ۱۱ دی‌ماه درباره‌اش چنین گفت: «چند روز قبل در روزنامه خواندم که معاون وزارت داخله به قزوین حرکت کرده و از آنجا هم به رشت خواهد رفت. اول خیال می‌کردیم که برای سجل احوال است [ولی] حالا مطابق تلگرافاتی که می رسد معلوم شده است که ایشان برای انتخابات رفته‌اند و آتشی در آنجا روشن کرده‌اند، مردم را در فشار گذاشته و تعقیب کرده اند. از قراری که تلگراف رسیده یک نفر آدم کشته شده است. … منصورالملک چه حق داشته است که به رشت برود برای انتخابات و آتش روشن کردن؟!»[۵۵]

اسدالله زوار نماینده کاشمر نیز در تایید سخنان انوار گفت که «وزیر داخله، دیکتاتور شده است.»[۵۶]

از نمایندگان نه کسی از وزیر داخله سوال پرسید و نه او را استیضاح کرد چون این دیکتاتوری محدود به او نبود، بلکه از بالاتر از او یعنی از شاه شروع شده بود و در تمام مدیران هم تاثیر داشت و در راس تمام این خودکامگی‌ها او نشسته بود. خواهیم گفت که منصورالملک از سوی وزارت داخله به رشت نرفته بود بلکه مستقیما از رضاخان دستور داشت تا برای کشتار و هر نوع جنایتی به زاهدی چراغ سبز نشان دهد و خودش کمک‌کارش باشد و در تمام ماجرای سرکوب و دستگیری‌ها، منصور در رشت و در کنار زاهدی بود.

در همین اوضاع بود که زاهدی، آیت الله رسولی را دستگیر کرده و ریش ایشان را تراشیده و به جنگل‌های دور دست فومن تبعید کرد و «در آنجا «نورمحمدخان تهمتن» به اشاره زاهدی با رسولی بدرفتاری‌ها می نمود و انواع آزار را در حقش روا می داشت.»[۵۷] زاهدی عده‌ای از نزدیکان آیت الله رسولی را نیز به جنگل‌های طالش تبعید کرد.[۵۸]

صدرالاشراف چنین می نویسد: «[زاهدی] ۴ نفر را به فومن، ۳ فرسنگی شهر برده و به قدری چوب زده بود که یک نفر از چوب مرده و ۳ نفر دیگر مدت‌ها، معالجه زخم‌های بدن خود را کردند.»[۵۹]

خبر دستگیری آیت الله رسولی و اهانت به ایشان کافی بود برای اینکه اوضاع به هم بریزد. مردم که به خاطر دستگیری آیت الله رسولی و اهانت به ایشان، خشمگین شده بودند به تظاهرات پرداختند. آنها در نبود رهبرشان نیز دست از مبارزه نکشیدند و با شدت بیشتری مبارزه را ادامه دادند.[۶۰]

روزنامه اطلاعات که زیر سانسور رژیم قرار داشت اشاره‌وار درباره اوضاع رشت چنین نوشت که در ۱۱ دی‌ماه (۲۷ جمادی الثانی) «تمام دکاکین تعطیل گردید زیرا اعلان انتخابات از طرف حکمران امروز در شهر منتشر شد که کسبه بازار اظهار می دارند که انجمن نظار، محل اعتماد ما نیست، به این جهت ما رای نخواهیم داد. شایعات دیگری نیز هست که قریب سه هزار نفر خود را کاملا حاضر کرده اند که در موقع بازکردن صندوقِ انتخابات، آرای ماخوذه خوانده نشود.»[۶۱]

زاهدی دستور داد نیروهای تیپ شمال به مردمی که از دستگیری رهبرشان خشمگین بودند حمله کنند و آنها را مورد ضرب و شتم قرار داده و بسیاری از تظاهرکنندگان را دستگیر کردند. جمعیت بسیاری دستگیر شدند به طوری که در ۲ روز اول، زندان رشت و حیاط وسیع شهربانی مملو از جمعیت شد. با دستور زاهدی دستگیری‌ها ادامه یافت و فضای دژبانی و سربازخانه رشت را هم به این امر اختصاص دادند. در ۱۲ دی‌ماه به دستور زاهدی انتخابات برگزار شد و بعد از آن انجمن نظارت بر انتخابات مشغول قرائت آرای ساختگی شدند. مردم از سرکوب و خفقان شدیدی که زاهدی ایجاد کرده بود نهراسیدند. چندین هزار نفر از مردم کفن‌پوش به سمت محل شمارش آرا رفتند. ماموران شروع به تیراندازی کردند، درگیری خونینی بین مردم و دسته های مسلح و سرباز و پلیس رخ داد و عده‌ای از مردم به شهادت رسیدند. مردم وارد محوطه انجمن نظارت شده و صندوق را در اختیار گرفته و به آتش کشیدند.[۶۲]

عده‌ای از مردم رشت در ۱۳ دی ۱۳۰۵ تلگرافی برای مجلس فرستادند که رونوشت این تلگراف برای تیمورتاش وزارت دربار، چند تن از نمایندگان مجلس مانند سیداحمد بهبهانی، حاج اسدالله زوار، حاج آقارضا رفیع، دکتر مصدق، سیدیعقوب انوار، آیت الله مدرس و سیدزین العابدین فومنی و نیز برای دو روزنامه اقدام و ناهید فرستادند و تقاضا کردند که به وضع محبوسین در رشت رسیدگی شود چرا که بدون هیچ دادگاهی در زندان به سر می برند: «وقایع فجیعه گیلان به اسم خارجه معروض، محبوسینِ مجروح و غیرمجروح در نظمیه با تحمل زجر، با منع صریح قانون از توقیف متهمین بدون حکم محکمه؛ معهذا رئیس نظمیه مرتکب توقیف غیرقانونی شده [است]. تقاضا داریم امر اکید به محاکمه رئیس نظمیه ـ که برخلاف مصرحات قانون رفتار و مشمول قانون مجازات عمومی است ـ فرمائید و نیز مقدرات گیلانیان را تعیین فرمائید که باید در قسمت قانون مشروطیت اداره شود یا در قسمت سرنیزه؟! و آیا گیلانیان از حقوق مدنی باید محروم باشند یا خیر؟»[۶۳]

زاهدی و ترات مغرور از سرکوبی قیام، به عیاشی می پرداختند در این مدت بحران نیز دست از عیاشی نکشیدند: «در این مدت، هرزگی و عیاشی زاهدی در خدمت کنسول انگلیس شب‌ها در باغ محتشم ادامه داشت و روزها با عده انبوهی سرباز مسلح به شهربانی و سربازخانه می رفت و با مشت و لگد و شلاق علمای جلیل‌القدر و آزادیخواه گیلان و سایر سران نهضت را که در سربازخانه به بیگاری گرفته بودند شخصاً مضروب می نمود.»[۶۴]

منصور در تمام این ماجرا در کنار زاهدی بود و در این روز که کار خودش را تمام شده می دید به سوی تهران رهسپار شد. او در ۱۶ دی نزد رضاشاه رفت و در کاخ گلستان گزارش انتخابات رشت را به رضاشاه بیان کرد.[۶۵]

مردم با همه سختی هایی که کشیده بودند و فشارهایی که تحمل می کردند و نیز برف شدیدی که می بارید، در روز ۱۵ دی قسمتی از بازار را گشودند و خوشحال بودند که با به آتش کشیدن صندوق رای، انتخابات رشت باطل شده است. آنها پرچم های رنگی بر درودیوار شهر نصب کردند و این پیروزی را به هم تبریک می گفتند.[۶۶] عده‌ای از مردم رشت به وزارت داخله تلگرافی ارسال کردند و طی آن درخواست کردند که انتخابات رشت باطل و انجمن نظارت بر انتخابات هم منحل گردد. جوابی که وزارت داخله داد بسیار جالب است: «مطابق ماده ۱۷ قانون انتخابات، انحلال انجمن غیرممکن است و مطابق ماده ۴۰ قانون انتخابات، نیز شکایات از انتخابات، مانع از انجام انتخابات نخواهد بود!»[۶۷] این مسئله باعث شد که تحصن‌ها به حال خود باقی باشد و و اوضاع به حالت عادی بازنگردد.

اعزام نماینده

مسئله انتخابات رشت بازتاب گسترده‌ای در کشور یافت و به یک بحران بزرگ برای رژیم رضاخان تبدیل شد. رضاشاه در صدد برآمد تا با فرستادن نماینده، این بحران را به شکل آبرومندانه‌ای ختم کند. تیمورتاش وزیر دربار، محسن صدر (صدرالاشراف)[۶۸] رئیس دیوان عالی تمیز و حسین سمیعی (ادیب السلطنه)[۶۹] حکمران تهران را به رضاشاه پیشنهاد داد تا به عنوان نماینده شاه راهی رشت شوند. زمانی که تیمورتاش آن دو را نزد رضاشاه برد، دیکتاتور به آنها توصیه ای کرد که شنیدن آن توصیه از زبان یکی از همین دو نماینده بسیار خواندنی است. صدرالاشراف چنین می نویسد: «همین که ما را نزد رضاشاه برد، شاه جملاتی مبهم گفت ولی مقصود او روشن بود و آن اینکه غائله انتخابات [را] باید به هر نوع است رفع کنید ولی نه به طور محاکمه؛ که مابین مردم و قوای دولتی و حیثیت قشونی را مراعات بکنید!»[۷۰]

جالب است که رضاخان به نمایندگانش می گوید که حق ندارند زاهدی را به عنوان خاطی معرفی کنند و نباید محاکمه‌ای برای نظامیان خطاکار صورت بگیرد، گویا که نظامیان ورای قانون هستند!

صدرالاشراف که تا پایان عمر به رژیم دیکتاتوری پهلوی وفادار بود، در کتاب خاطراتش درباره این دستور رضاشاه چنین می نویسد: «این امر درست حکایت کج دار و مریز بود زیرا قوای نظامی نه تنها در امری که از حقوق خاصه ملت است دخالت کرده بود بلکه به زور سرنیزه و تبعید و حبس و چوب زدن به اشخاص موثر، سلب آزادی از مردم کرده و می خواهد دو نفر را به زور بر مردم تحمیل کند.»[۷۱]

دو نماینده همان شب، ۶ بهمن حرکت کردند و صبح به رشت رسیدند. حسن خان ظهیرالملک حاکم رشت به استقبال‌شان رفت و وارد منزل او شدند. اوضاع رشت در این زمان به گونه ای بود که «مردم تمام بازارهای رشت را سیاه‌پوش کرده و روی آن عبارت «مرگِ آزادی» را نوشته بودند و شهر در حال تعطیل عمومی بود.»[۷۲]

زاهدی به دیدن نمایندگان رفت و بعد از شور و مشورت قول داد که برای پایان دادن به اعتصاب عمومی، زندانیان را آزاد کند و دست از اقدام خشونت‌آمیز بردارد تا نمایندگان هم بتوانند برای جلب اعتماد مردم، اقدام کنند.

نمایندگان قصد داشتند با مردم دیدار عمومی داشته باشند تا با صحبت با آنها از خشم مردم بکاهند ولی حضور نمایندگان در خانه حاکم باعث شد تا هیچ کس به آنها نزدیک نشود. این مسئله موجب شد تا آنها از خانه حاکم خارج شده و جای دیگری که منسوب به دولت نباشد را برای اقامت خود در نظر بگیرند. صدرالاشرف به منزل محمدهاشم کوچصفهانی رفت و حسین سمیعی هم که رشتی بود به منزل اقوامش رفت. مردم برای گله از حاکم به نزد آنها رفته و شکایات بسیاری را مطرح می‌کردند. از همه بیشتر جوانان بودند که ناراحتی خود را از رژیم و زاهدی اعلام می کردند.[۷۳]

زاهدی خلاف وعده‌ای که داده بود در مکانی که صدرالاشراف مشغول گفتگو با مردم بود، میرمحمود مدنی مدیر روزنامه ترغیب را به خاطر افشاگری، دستگیر کرده و او را برای تبعید به فومن، پیاده تا فومن برد![۷۴]

اینگونه اقدامات زاهدی، تمام تلاش‌های نمایندگان را نقش‌برآب می‌کرد اما آنها توانایی مقابله با زاهدی را نداشتند چون او بیش از آنها مورد حمایت رضاشاه بود. زاهدی از افسران ارشد و نیروهای زبده رضاخان بود که در سرکوبی مخالفان و بر تخت نشاندنش نقش مهمی ایفا کرده بود. و به قول صدرالاشراف «کمک زیاد در ترقیات رضاشاه کرد و طرف توجه او بود.» [۷۵]

در مجموع اوضاع به گونه ای پیچیده شده بود که گویا قابل حل نبود تا جایی که رضاشاه به زاهدی تلگرافی فرستاد تا مدتی از اقدامات خشونت‌بار اجتناب کند. این مسئله باعث شد که مذاکرات انجام شود. نتیجه مذاکرات این بود که متحصنین از اعتصاب و تحصن خارج شوند و بی‌گناهانی که به دست زاهدی تبعید شده بودند خصوصا آیت الله رسولی بازگردند و زندانی‌ها آزاد شوند.[۷۶]

در نهایت با صلاحدید دو نماینده، انتخابات رشت در این دوره باطل اعلام شد و در تلگرافی که از وزارت داخله به حکومت رسید علت این امر «اختلاف مردم در انتخاب کاندیداها!» اعلام شد و نه تنها زاهدی برای جنایاتش در رشت، محاکمه نشد بلکه هرگز حرفی از دخالت‌های زاهدی در انتخابات به میان نیامد.[۷۷] اما این پیروزی بزرگ و شیرین با پایمردی مردم رشت حاصل شد که انتخابات، باطل اعلام شد و هیچ کدام از نمایندگان دربار، در این دوره از مجلس شورای ملی به عنوان وکیل رشت به مجلس نرفتند.[۷۸]

با این ترتیب رژیم رضاخان مهره های مهمی را برای مقابله با آیت الله رسولی درگیر این واقعه کرد که بسیاری از آنها چند سال بعد به نخست وزیری یا وزارت رسیدند چون فضل الله زاهدی، صدرالاشراف، ادیب السلطنه سمیعی، رجبعلی منصور، حسن خان ظهیرالملک. دولت انگلیس هم مستر ترات را که در حدود ۱۳۲۰ ریاست تشکیلات جاسوسی انگلیس در ایران را بر عهده داشت در این واقعه برای مقابله با آیت الله رسولی به کار گرفت.

نقش روشنفکران

همان طور که گفتیم، جریان روشنفکری در این قیام، نقش رسوایی را بازی کرد و همان طور که با دیکتاتور و کنسول انگلیس، همگام و همجهت عمل کرد، بعدها نیز از مردم رشت برای پایداری بر خواسته به حق‌شان انتقام گرفت. به عنوان نمونه ابراهیم فخرایی با اینکه بعدها به صحیح بودن خواست مردم رشت در این انتخابات اعتراف می کند ولی باز مردم را مورد توهین و اتهام قرار می دهد. او چنین اعتراف کرده که «رشتی‌ها مایل بودند کاندیداهای مورد نظرشان حاجی شیخ باقر رسولی و حاجی شیخ علی فومنی (علم‌الهدی) را به مجلس شورای ملی بفرستند. لیکن فرمانده تیپ مستقل شمال سرتیپ فضل الله زاهدی … با نظر مردم مخالف بود و میل داشت که کاندیداهای خودش انتخاب شوند که یکی از آنها میرزا احمد خان عمارلوئی بود… . این بار رشتی‌ها دامن همت به کمر زده، بی‌تفاوتی را کنار گذارده، مصمم شدند که وکلای منتخب رشت نمایندگان واقعی خودشان باشند.»[۷۹]

فخرایی اما در مقاله ای دیگر که به طرفداری از عمارلویی نگاشته است به مردم رشت حمله کرده و آنها را مورد اتهام قرار می دهد: «[عمارلویی] به علت تشدید اختلافات و مقاومت لجوجانه ی مردم، توفیق حاصل نمی کند و شهر رشت در این دوره از داشتن نماینده محروم می گردد.»[۸۰]

باید از این نویسنده پرسید که به چه دلیل مردمی را که برای گرفتن حق خود قیام کرده‌اند به «لجاجت» متهم می کنید؟ آیا انتخابات حق مردم نیست؟ آیا این مردم نیستند که با رای خود نمایندگان را انتخاب می کنند؟ آیا در انتخابات حق با زاهدی فرماندار رشت بود و مردم باید کوتاه می آمدند؟ آیا فضل الله زاهدی از تهمت «مقاومت لجوجانه» مبرّا است ولی مردم متهم؟ طبیعی است که اگر انتخابات حق مردم است پس دیگران حق ندارند خواست خود را با زور به مردم تحمیل کنند. در اینجا معلوم می شود که روشنفکران شعار «مشروطه» و «احترم به آراء مردم» را فقط به عنوان حربه‌ای برای سرکوب مخالفان‌شان به کار می برند و خود به آن اعتقادی ندارند.

هجرت به تهران

آیت الله رسولی مدت‌ها زیر فشار و شکنجه مزدوران رضاخان قرار داشت. بعد از گذشت مدتی، تبعید به پایان رسید ولی فشار و اختناق برای حضور ایشان به حدی بود که نتوانست در رشت بماند. ایشان به تهران رفت و این شهر را برای ادامه حیات برگزید.

شمس گیلانی در متنی که در سال ۱۳۲۶ش می نویسد درباره آیت الله رسولی چنین می گوید که : «از رجال سیاسی شهر رشت صدمات زیادی متوجه او شده و از گیلان رنجیده، مهاجرت به شهر تهران نموده. امروز [سال ۱۳۲۶ش] از برجستگان آن دیار و از مدرسین آن سامان است.»[۸۱]

آیت الله رسولی که از مجتهدین مسلم و از علمای مهذب بود‌، به محض ورودش به تهران مورد توجه بزرگترین فقهای پایتخت قرار گرفت. او شروع به تدریس سطوح بالای دروس حوزوی در حوزه علمیه تهران کرد و در مسجد امامزاده زید (س) واقع در بازار کفاشان به اقامه نماز جماعت پرداخت.[۸۲]

ایشان که سابقه طولانی مبارزاتی داشت‌ از زمان ورودش به تهران تا سال ۱۳۲۰-که رضاخان از کشور گریخت- تحت نظر بود. بعد از رفتن رضاخان، فضا باز شد و آیت الله رسولی توانست فعالیت های سیاسی- اجتماعی اش را گسترش دهد.

در آن سال ها مطبوعات به طور عمده توسط غربزدگان اداره می شد ولی با راه‌افتادن معدود مجلات دینی،‌ علما به حمایت از این مجلات پرداختند تا آنها را به مردم معرفی کرده و مردم را به اشتراک آنها ترغیب کنند. از مهم‌ترین این حمایت‌ها، بیانیه‌ای است که ۹ نفر از برجسته‌ترین علمای تهران در دی ماه ۱۳۲۴ش صادر کردند و طی آن مردم را «به اشتراک و مساعدت به روزنامه آیین اسلام ترغیب کرده بودند. »[۸۳] در پای این بیانیه امضای آیت الله شیخ باقر رسولی نیز به چشم می خورد. آیت الله رسولی به همراه عده ای دیگر از علمای تهران به حمایت از نشریات دینی پرداختند و در جهت ترویج و تقویت این نشریات تلاش زیادی کردند.[۸۴]

یک سال بعد نشریه آیین اسلام فهرستی را با عنوان «کسانی که به روزنامه آئین اسلام خدمت کرده اند» منتشر کرد. از اولین افرادی که در این لیست نامش موجود است آیت الله رسولی است.[۸۵]

حضور آیت الله رسولی در تهران باعث شده بود که دیگر به عنوان یکی از علمای بزرگ پایتخت به حساب آید. وی در کنار حدود ۱۰ نفر از علمای دیگر از جمله آیت الله کاشانی، ‌آیت الله سیدمرتضی لنگرودی «هیئت علمیه» ای را تشکیل دادند و در مسائل مذهبی و سیاسی و اجتماعی نظر می دادند و رهبری مردم را بر عهده داشتند. این هیئت در مناسبت های مختلف بیانیه ها و اعلامیه هایی را صادر می کرد که در جهت‌گیری مردم نقش ایفا می کرد و حتی به شاه نیز به خاطر خودگامگی هایش هشدار می دادند. بعضی از تاریخنگاران این هیئت علمیه را درآمدی بر «جامعه روحانیت مبارز تهران» می دانند.[۸۶] دیگر کسانی که در این هیئت حضور داشتند آیات سیدعلی رضوی قمی، سیدرضا زنجانی، سیداحمد شهرستانی، آقابزرگ نوری، سیدمحیی الدین طالقانی، سیدمحمد نبوی، شیخ عباس مشکوری نجفی، سیدمرتضی تنکابنی و ابوالحسن مدرسی تهرانی بودند.[۸۷]

انتخابات پانزدهمین دوره مجلس

آیت الله کاشانی در رژیم استبدادی، برگزاری انتخابات آزاد و راه یافتن نمایندگان حقیقی مردم به مجلس را مؤثرترین راه برای مبارزه، انجام اصلاحات و بهبود اوضاع می دانست. به همین خاطر حدود یک سال مانده به انتخابات دوره ۱۵ مجلس شورای ملی شروع به فعالیت و تلاش کرد تا نیروهای متعهد را در تمام کشور گرد هم آورد. تلاش‌های آیت الله کاشانی ثمر داد و در مدت کوتاهی نیروهای متعهد در سراسر کشور به این مسئله واقف شدند که تاکتیک مبارزه در این زمان، وارد شدن نمایندگان متعهد به مجلس شورای ملی است.

آیت الله کاشانی دوستان و آشنایان مورد اعتماد خود را برای کاندیداتوری به شهرهای مختلف گسیل داشت. آیت الله رسولی خاطره خوشی از کاندیداتوری نداشت و آخرش به زندان و شکنجه و تبعید ختم شده بود؛ علاوه بر اینکه ورود او به عرصه ای چون کاندیداتوری مجلس در آن زمان در شأن او نبود. اما آیت الله رسولی به این مسائل اعتنایی نکرد و وقتی دید که آیت الله کاشانی بهترین کسی را که برای گیلان می تواند بفرستد اوست، آمادگی خود را اعلام کرد و انجام وظیفه شرعی را به مراتب مهم‌تر از رعایت شئونات اجتماعی می دانست.

در همین ایام عده ای از متدینین و بازاریان گیلان ایشان را دعوت کردند تا از سوی رشت کاندیدا شود. آیت الله رسولی دعوت مردم رشت را پذیرفت و به سوی این شهر رهسپار شد. مردم با اعزاز و تجلیل فراوانی از آیت الله رسولی استقبال کرده و او را وارد رشت کردند.[۸۸]

آیت الله کاشانی در خرداد سال ۱۳۲۵ سلسله مسافرت‌هایی را به شهرهای مهم ایران آغاز کرد. هدف از این مسافرت ها سازماندهی نیروهای متعهد در اکثر نقاط کشور و نیز دعوت از مردم برای شرکت در انتخابات بود. زیرا انتخابات‌ها تا آن زمان به صورت فرمایشی برگزار می‌شد مردم رغبتی به شرکت در انتخابات نشان نمی دادند. اما انتخابات دوره ۱۵ با بقیه دروه ها فرق داشت و در گیلان یکی برجسته‌ترین فقها و مجتهدین کشور و از نزدیک‌ترین دوستان آیت الله کاشانی کاندیدا شده بود. استقبال فراوان مردم گیلان از آیت الله رسولی هم باعث شده بود که آیت الله کاشانی، گیلان را از آماده‌ترین نقاط کشور برای انتخاب نیروهای متعهد تشخیص دهد به همین خاطر سلسله مسافرت‌هایش را از گیلان آغاز کرد.

آیت الله کاشانی در ۲ خرداد ۱۳۲۵ وارد بندر انزلی شد. ایشان در هر شهری با مردم و علما و بازاریان دیدار می کرد و سخنرانی‌هایی می کرد که وکیل باید متعهد به اسلام باشد و مردم متدین باید با هم یک صدا به این وکلا رای دهند. مامورین شهربانی و آگاهی نیز که از ورود ایشان به گیلان وحشت داشتند، او را در همه جا دنبال می کردند و مراقب بودند که اتفاقی نیفتد. طبق اسناد به دست آمده مامورین، آیت الله کاشانی را لحظه به لحظه کنترل می کردند و به مراکزشان گزارش می کردند. آیت الله کاشانی به سایر شهرهای گیلان نیز مسافرت کرد و در هر شهری مورد استقبال چشمگیر مردم و علما قرار گرفت. ایشان روز ۳ خرداد در رشت، ۴ خرداد در لاهیجان، ۵ خرداد در لنگرود، ۶ خرداد در رودسر حضور یافت و سخنرانی هایی برای مردم انجام داد. ایشان در روز ۷ خرداد وارد استان مازندران شدند و سفر ایشان به گیلان پایان پذیرفت.[۸۹]

آیت‌الله کاشانی در این سفر کاندیداهای متعهد را به مردم معرفی می کرد و به مردم توصیه می کرد که به آنها رای دهند. این سفر برای آشنایی مردم شهرهای مختلف گیلان با کاندیداهای متدین بسیار موثر بود.

کمی بعد کاندیداهای گروه‌های مختلف معلوم شدند و رقابت انتخاباتی آغاز گشت. در آن زمان از رشت ۲ نماینده به مجلس فرستاده می شد. نیروهای متدین و بازاریان رشت، آیت الله شیخ باقر رسولی را به همراه یکی از روحانیون رشت به نام «شیخ باقر رسا»[۹۰] به کاندیداتوری انتخاب کردند.

اما این نگرانی وجود داشت که انتخابات این دوره نیز مثل اکثر دوره های قبل، تنها یک انتخابات فرمایشی باشد که نتایج اش از قبل معلوم است. چند مشکل عمده بر سر راه کاندیداهای جریان متعهد وجود داشت؛ مشکل اول قوام السلطنه نخست وزیر بود که توسط حزب دموکرات در تمام شهرها نیروهای قوی‌ای داشت که توانایی دخالت در انتخابات را داشتند. مشکل دیگر حزب توده بود که طرفداران زیادی داشت و از طرف دولت شوروی حمایت‌های بی دریغی می شد و در انتخابات می توانست به نفع شوروی خلل ایجاد کند. مشکل سوم خاندان‌های اشرافی گیلان بودند که معروف‌ترین آنها «خاندان اکبر» و «خاندان امینی» بودند. این خاندان‌ها به واسطه قدرت و پولی که در اختیار داشتند و نیز حمایتی که از سوی انگلیس می‌شدند در اکثر مجالس شورای ملی از ابتدای مشروطه تا پیروزی انقلاب اسلامی، نمایندگانی داشتند بلکه در اغلب انتخابات‌های فرمایشی، اعضای وابسته به همین خاندان ها بودند که به عنوان وکیل انتخاب می شدند. خاندان‌های اشرافی وابسته، تامین کننده مطالبات دربار و دولت انگلیس بودند. این سه مشکل، مبارزه ای سخت را پیش روی جریان متعهد به نمایش می گذاشت.

«حسنِ اکبر»[۹۱] و «ابوالقاسم امینی»[۹۲] دو کاندیدایی بودند که از دو خاندان اشرافی معروف گیلان برای انتخابات کاندیدا شده بودند. این دو علاوه بر اینکه مورد حمایت دربار و خاندان‌های ثروتمند شمال قرار داشتند، از حمایت قوام السلطنه و حزب دموکرات نیز بهره‌مند شدند. در واقع جریان‌های مختلف بر سر این دو کاندیدا به اجماع رسیدند.

ریاست حزب دموکرات در گیلان بر عهده حسن ارسنجانی[۹۳] مدیر جنجالی روزنامه داریا بود. ارسنجانی به عنوان نماینده حزب دموکرات در ۵ شهریور ۱۳۲۵ به رشت آمده حزب دموکرات را در گیلان تاسیس کرد و ریاست آن را هم بر عهده گرفت. ارسنجانی خودش در این انتخابات از سوی لاهیجان کاندیدا شده بود.[۹۴]

در رشت مبارزات انتخاباتی داغی برپا شد و برای اولین بار بود که بعد از سالها مردم چنین در تکاپو بودند. جریان مخالف هم که رقابت جدی ای را در مقابل خود می دید به صورت جدی وارد گود شد. قوام‌السلطنه نخست وزیر از طریق حزب دموکرات و ادارات دولتی دخالت های زیادی در امر انتخابات کرد. این مسئله در رشت مخالفت های بسیاری را برانگیخت و گروه های مختلف به اعتراض پرداختند. مردم متدین به مخالفت با دخالت‌های آشکار ادارات دولتی پرداختند. حتی حزب توده انتخابات رشت را تحریم کرد و اعلام کرد که در انتخابات شرکت نمی کند. مقابله با رژیم به دانش آموزان نیز سرایت کرده بود. یکی از دانش آموزانی که در آن ایام در تظاهرات دانش آموزی در حمایت از «شیخ باقر رسولی» و «شیخ باقر رسا» حضور داشت چنین می گوید: «ما که دانش‌آموز بودیم از دبیرستان‌های مختلف به طرف میدان شهرداری به عنوان اعتراض به نحوه انتخابات این دوره حرکت کردیم. وقتی به میدان رسیدیم تقریبا تمام میدان و خیابان‌های اطراف مملو از جمعیت بود. در مدخل میدان، سرهنگ غفاری ـ که رئیس شهربانی رشت بود ـ مقابل صف دانش آموزان ایستاد و توصیه کرد متفرق شویم اما دانش آموزان که من هم جزو آنان بودم بدون توجه به هشدارهای او به سوی بازار حرکت کردند و در مسجد کاسه فروشان (مسجد جامع رشت) اجتماع کردند. در این جریان هیچ یک از دانش آموزان توده ای شرکت نداشت. در مسجد کاسه‌فروشان یکی از معلمان فاضل که عربی درس می‌داد به نام آقای تائب[۹۵] سخنرانی کرد.»[۹۶]

این بار «مسجد کاسه فروشان» که در آن زمان مسجدِ جامع رشت بود به کانون مبارزات تبدیل شده بود. امامت جماعت این مسجد با آیت الله سیدمهدی رودباری[۹۷] بود و ایشان در این مسجد نماز جمعه اقامه می کرد. تمام علمای رشت نیز به حمایت از آیت الله رسولی تلاش کردند. مسجد کاسه‌فروشان محل تجمعات مردمی و نیز سخنرانی های علما و روشنگری های شان شده بود. علما از فرصت پیش آمده در ماه محرم و صفر که مصادف با ماه های آذر و دی ۱۳۲۵ شده بود نهایت استفاده را کردند و در این مسجد منبرهایی را تدارک دیدند که به افزایش سطح آگاهی مردم می افزود.[۹۸]

ارسنجانی که حضور علما در مسجد کاسه فروشان و افشاگری های شان را به ضرر خود می دید در ۲۲ دی ۱۳۲۵ در کلوپ حزب دموکرات سخنرانی تندی انجام داد و به علما و روحانیت توهین کرد و آنها را تهدید نمود: «عده‌ای از ماجراجویان که [تا] چند ماه قبل، خود را در سوراخ موش پنهان کرده بودند، حالیه به لباس روحانیت درآمده و سنگ وطن پرستی را به سینه می زنند و شب‌ها در مسجد کاسه فروشان اظهار می دارند که انتخابات آزاد نیست و منحصر به حزب دموکرات ایران است ولی بیچاره ها غافلند و نمی دانند که در موقع انتخابات، افراد حزبی ما مثل سیل خروشان از کوه سرازیر شده و تمام موانع را از بین خواهند برد…»[۹۹] او پا را از این هم فراتر گذاشت و درباره علما گفت که «آنها زالوهایی هستند که خون ملت ایران را می مکند.»[۱۰۰]

علما در مراسمی که ۲۴ دی در مسجد کاسه فروشان برگزار کردند پاسخ توهین های ارسنجانی را دادند اما ارسنجانی به دخالت هایش در انتخابات پایان نداد.[۱۰۱]

مردم که دخالت آشکار نیروهای دولتی را در انتخابات می دیدند اعتراضات خود را ادامه دادند. این جریانات ادامه داشت تا اینکه ده‌ها نفر از علمای رشت چون آیت الله سیدحسن بحرالعلوم، آیت الله سیدمحمود ضیابری، آیت الله شیخ کاظم صادقی، آیت الله سیدرضی رودباری و آیت الله سیدحسین رودباری در طبقه آخر ساختمان پست و تلگراف متحصن شده و خواهان رفع تبعیض‌ها شدند. بازار رشت هم بسته شد و فضا ملتهب گردید. این فضا مدتی ادامه پیدا کرد ولی متحصنین نتوانستند در رسیدن به مطالبات‌شان موفق شوند. نیروهای دولتی و ثروتمندان که در دربار نفوذ زیادی داشتند از کاندیداهای خاندان های اکبر و امینی حمایت می کردند. آنها برای رسیدن به هدف‌شان از هر راهی استفاده می کردند. این مسئله باعث به وجود آمدن درگیری هایی در رشت شد.[۱۰۲]

در روز انتخابات مردم با شور و شوق زیادی پای صندوق های رای رفتند و به منتخبین خود رای دادند ولی نگران بودند که نتیجه‌ای دیگر از صندوق بیرون آید. انتخابات برگزار شد و پس از شمارش آرا نام کسانی که از داخل صندوق در آمدند «حسن اکبر» و «ابوالقاسم امینی» بود. تلاش و فعالیت آیت الله رسولی، نیروهای متعهد و بازاریان رشت مثمر ثمر واقع نشد. گفتنی است که ارسنجانی (از سران حزب دموکرات ایران) از سوی لاهیجان، ابوالمکارم معتمد دماوندی (از سران حزب دموکرات رشت) از سوی بندرانزلی و محمدعلی دادور (رئیس حزب دموکرات شعبه فومن) از سوی فومن راهی مجلس شدند یعنی تمام نماینده های گیلان در این دوره به جز قائم مقام المک (نماینده طالش)، از مسئولین حزب دموکرات بودند!

حسن شمس گیلانی که در آن زمان شاهد وقایع بود چنین می نویسد: «چون دنیا همیشه مخالف متدینین و رجال علم است و دسایس خارجی نگذاشت که مولانا [آیت الله رسولی] وکیل گردد.»[۱۰۳]

البته این مسئله مختص رشت نبود بلکه علی رغم تلاش های مستمر آیت الله کاشانی برای انتخاب شدن کاندیداهای جریان اسلامی در سراسر کشور، هیچ نماینده ای از جریان اسلامی انتخاب نشد! بر اثر پافشاری فدائیان اسلام و نظارت آنها بر صندوق ها و شمارش آرای مردم تهران، تنها از این شهر چند نفر معدود از این طیف انتخاب شدند. البته همین عده هم بسیار موثر بودند و مسائل مهمی را در این مجلس مطرح کردند.

آیت الله رسولی بعد از این جریان بار دیگر به تهران بازگشت و به تدریس علوم دینی و ترویج معارف الهی مشغول شد.

مبارزات انتخاباتی در این دوره به مردم گیلان ثابت کرد که در این رژیم، چه در انتخابات شرکت کنند و چه شرکت نکنند نتیجه معلوم است؛ چون در دوره های قبل که مردم کمتر در انتخابات شرکت می کردند کاندیداهای خاندان های اکبر و امینی و سمیعی به مجلس می رفتند. در این مجلس هم که استقبال مردم بسیار زیاد بود باز همین‌ها به مجلس راه یافتند. جالب است که در دوره بعدی یعنی دوره ۱۶ مجلس هم که استقبال مردم به نحو چشمگیری کم شده بود باز همین دو نماینده به مجلس راه یافتند. این مسائل باعث بی‌رغبتی مردم به انتخابات مجلس شده بود و غیر از چند دوره در بقیه دوره ها حضور چشمگیری به وجود نیامد.

گفتنی است که دخالت‌های ارسنجانی و حزب دموکرات گیلان در این انتخابات به قدری فضاحت‌آمیز بود که این حزب به کلی اقبال عمومی‌اش را از دست داد. به همین خاطر وقتی هیئت مدیره جدیدی برای حزب دموکرات تشکیل شد، آنها در اولین کنفرانس حزبی، عملکرد ارسنجانی و تحمیل نمایندگان فرمایشی به مردم گیلان را محکوم کردند. آنها در ۷ بهمن ۱۳۲۶ بیانیه ای صادر کردند و هیئت مدیره سابق این حزب را به خیانت متهم کرده و درباره آنها نوشتند: «معدودی که به ناحق هیئت حاکمه حزب دموکرات را در اختیار داشتند، علی رغم تمایلات توده‌های وسیعی که در صفوف ما فشرده شده بود بعضی عناصر غیرملی را به مردم تحمیل کرده و بالنتیجه موجبات انزجار و تنفر عمومی را فراهم ساختند.»[۱۰۴] البته حزب دموکرات رسواتر از آن بود که با این ظاهرسازی ها بتواند اعتماد مردم را جلب کند.

اقلیت سالمی که موفق شدند به مجلس پانزدهم راه یابند برای اولین بار بحث ملی شدن صنعت نفت را مطرح کنند و روی آن بحث های بسیاری شد. این بحث ها به مجلس شانزدهم کشید و در این مجلس که کاندیداهای متعهد بیشتری انتخاب شده بودند، موفق گردیدند دکتر مصدق را نخست وزیر کرده و نفت را ملی کنند که از پیروزی های بزرگ ملت ایران به شمار می رفت.

البته حضور مراجع و علمای بزرگ شیعه در وسط این کارزار باعث شد تا لایه های مختلف مردم و حتی روشنفکران سالم به این مبارزه جذب شوند و به پیروی از روحانیون، خواستار حق ملی مردم شدند. علمای مختلفی در تهران حمایت خود را از آیت الله کاشانی، رهبری قیام اعلام کردند و همه را به جمع شدن زیر علم ایشان دعوت کردند. روح الله حسینیان از تاریخ‌نویسان انقلاب اسلامی، نقش آیت الله رسولی و سایر علما را در نهضت ملی شدن نفت چنین تشریح می کند: «در حوزه سیاست، بخشی از روحانیت به رهبری آیت الله کاشانی یک نهضت ضداستعماری به پا کردند. حضور مراجعی مانند آیت الله صدر و خوانساری و عالمانی چون روحانی، محلانی، چهارسوقی، رسولی، کلباسی، شاهرودی و… ملی شدن نفت را به یک خواست ملی و بسیج عمومی تبدیل کرد تا جایی که ملی گرایان نیز به این نهضت پیوستند و سرانجام، مجلس شورای ملی و سنا، علی رغم موضع و خواستگاه خود، قانون ملی شدن صنعت نفت را تصویب کردند.»[۱۰۵]

آیت الله رسولی در پاسخ به استفتای مردم گیلان درباره لزوم حمایت از آیت الله کاشانی چنین پاسخ دادند: «لزوم استرداد حقوق مغصوبه از ستمکاران، ضروری و مجمعٌ‌علیهِ جمیع دیانات و اقوام و ملل مختلفه می باشد … بنابراین پیروی و همکاری با حضرت آیت الله کاشانی ـ مد ظله ـ و جبهه ملی ـ ادام الله بقائهم ـ و هر سازمانی که بر علیه ستمکاران تاسیس شده، لازم و متحتم است.»[۱۰۶]

انتخابات دوره هفدهم مجلس

آیت الله رسولی برای دوره هفدهم مجلس شورای ملی بار دیگر از سوی مردم گیلان کاندیدا شد. در این دوره اوج درگیری های سیاسی بین آیت الله کاشانی و دکتر مصدق از یک سو و دربار از سوی دیگر بود. در اواخر سال ۱۳۳۰ انتخابات مجلس برگزار شد. در این دوره آیت الله رسولی با یکی از جوانان متعهد رشت به نام «محمدباقر محقق»[۱۰۷] کاندیدای نیروهای مسلمان بودند. این انتخابات در زمان نخست وزیری دکتر مصدق برگزار شد. در همین موقع مردم فعالیت های زیادی را انجام دادند و حتی شعری سروده بودند که در مبارزات انتخاباتی آن را می خواندند:

…………………………….. نکن فضولی          وکیل صالح گیلان، محقق است و رسولی[۱۰۸]

ولی این انتخابات به سرانجامی نرسید. دکتر محمدباقر محقق درباره این انتخابات چنین می گوید: «نیمه شبِ فردایی که قرار بود انتخابات انجام شود تلگرافی آمد که انتخابات را متوقف کنید. آقای دکتر مصدق می خواست برای دفاع از لایحه نفت به دیوان داوری لاهه برود که اتفاقا هم پیروز شد. آن زمان انتخابات بدین صورت نبود که در یک روز انجام شود بلکه در اوقات گوناگون انجام می شد. ایشان در زمان حضورشان در زاهدان که انتخابات را انجام می دادند آنجا شلوغ شد. آقای مصدق که وضع را چنین دید تصور کرد که در غیبت خودش، وضع بدتر خواهد شد لذا دستور داد در غیاب خودش انتخابات انجام نشود تا ایشان به کشور برگردد. آقای دکتر مصدق رفت و پیروزمندانه برگشت و وقتی مردم به او تلگراف زدند که انتخابات رشت انجام شود یا نه؟ ایشان در پاسخ گفتند هشتاد نفر وکیل انتخاب شده اند و همین تعداد بس است!»[۱۰۹]

به همین خاطر نه فقط رشت بلکه بسیاری از شهرهای دیگر هم در این دوره در مجلس هیچ نماینده ای نداشتند. این مسئله از اشتباهات دکتر مصدق بود که از غرورش به قدرت و احساس بی‌نیازی نسبت به مجلس ناشی شده بود. مصدق همین مجلس را حدود یک سال بعد به دست خودش منحل کرد و چند روز بعد کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ توسط آمریکا و انگلیس انجام شد و همه نمایندگان مجلس به دست کودتاگران دستگیر شده و به زندان افتادند.

از یک سال پیش از کودتا، اختلافاتی بین آیت الله کاشانی و دکتر مصدق رخ داد. دکتر مصدق که با حمایت آیت الله کاشانی و نیروهای مذهبی به نخست وزیری رسیده بود حاضر به اجرای وعده های که داده بود نمی شد. به عنوان مثال مشروبات الکی در کشور به صورت عمومی وجود داشت و خرید و فروش و نوشیدن آن کاملا طبیعی بود. آیت الله کاشانی در صدد تصویب قانون منع استعمال مسکرات بود ولی دکتر مصدق با این توجیه که هر ساله از فروش مشروبات مقدار زیادی عایدات به دولت می رسد، از تصویب این قانون طفره می‌رفت! این مسئله تا مدتی محل نزاع شدیدی بود. پیرامون همین مسئله نامه ای با امضای علمای تهران به مجلس فرستاده شد و در روز ۱۲ بهمن ۱۳۳۱ در مجلس قرائت شد که امضای آیت الله رسولی، آیت الله سید مرتضی لنگرودی و آیت الله شیخ جواد فومنی از علمای مبرز تهران پای این نامه دیده می شد: «خاطر آقایان نمایندگان محترم مستحضر است که راجع به منع مسکرات قانونى در دوره ۱۶ از مجلس گذشت که دولت مکلف است لایحه مربوط به این موضوع را در ظرف یک ماه تقدیم نماید و لایحه مزبور به مجلس سنا هم رفت ولى نتیجه معلوم نگردید. باتوجه به اینکه استعمال مسکرات از عوامل مهم مفاسد اخلاقى و اجتماعى است و در عرض سال هزاران جنایت در اثر آن واقع مى شود آیا سزاوار است که براى تامین مختصر عایداتى که از این ممر ناشایسته به دست مى آید به شرف و حیثیت یک کشور اسلامى و ملت مسلمان لطمه زد و بى‌اعتنا بود و تردیدى نیست که مخارج دولت‌ها را ملت تامین می‌کنند ولى این عواید نباید از طریق نامشروع و منافى شرف ملت جمع‌آورى شود. عموم متدینین مخصوصا جامعه روحانیون انتظار دارند براى رعایت شئون یک ملت اسلامى که برطبق قانون اساسى خود را مسلمان در عالم اعلام کرده است نمایندگان محترم توجهى خاص فرموده که هر چه زودتر لایحه جلوگیرى از استعمال و تهیه و فروش مسکرات به تصویب برسد.»[۱۱۰]

کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲

از زمانی که آیت الله کاشانی وارد فضای سیاسی کشور و رهبری سیاسی را در ایران بر عهده گرفته بود نقطه عطفی در مبارزات به وجود آمد. آیت الله رسولی که سابقه رفاقت چندین ساله – از زمان ورود به تهران- با آیت الله کاشانی داشت و به طور کامل با آراء و افکار آیت الله کاشانی آشنایی داشت به حمایت از ایشان پرداخت. وی چه در قالب «هیئت علمیه تهران» و چه به صورت شخصی از آیت الله کاشانی حمایت می کرد.

زمانی هم که دکتر مصدق به حمایت آیت الله کاشانی پشتگرم بود و بحث ملی شدن صنعت نفت را پیگیری می کرد از بزرگترین علمایی که به حمایت از آنها برخواست آیت الله رسولی بود.[۱۱۱] از قبل همین حمایت‌ها بود که نفت ملی شد و یکی از مبارزات اسلامی مردم ایران به ثمر نشست. اما کمی بعد مصدق به قرارهایش پای‌بند نماند و دیکتاتوری‌ای همانند دیکتاتوری شاه برای خودش ایجاد کرد که اینها باعث جدایی آیت الله کاشانی و سایر علما از جبهه ملی شد.

سال‌ها بود که به صورت هفتگی در منزل آیت الله کاشانی جلسه روضه برگزار می شد. این جلسه محل تبادل اطلاعات و مشورت با علما و بزرگان و هم محل دیدار با بزرگان بود. شب ۳۱ اردیبهشت ۱۳۳۲ش در خانه آیت الله کاشانی جلسه روضه برقرار بود. کسی بالای منبر رفته بود و درباره مسائل دینی و سیاسی صحبت می کرد و آیت الله کاشانی هم نشسته بود. در همین موقع آیت الله رسولی وارد شد. آیت الله کاشانی که دوست قدیمی اش را می دید او را در کنار خود نشاند و با هم مشغول صحبت شدند. صحبت هایی را که آیت الله کاشانی با سایرین، حتی دوستان و مریدانش نمی توانست مطرح کند با آیت الله رسولی مطرح می کرد. درباره محتوای صحبت‌شان، یکی از مخبرین دستگاه اطلاعاتی رژیم شاه چنین نوشتند: «کاشانی با شیخ باقر رسولی که گویا کاندیدای نمایندگی از رشت بوده به طور خصوصی مشغول صحبت بودند. کاشانی به شیخ باقر می گفت: روزی که آقای دکتر مصدق نخست وزیر شد گفت: «برنامه من فقط نفت است.» ولی فعلاً در تمام شئون کشور به زور سرنیزه دخالت می کند و هر روز بلوایی برای مشغول نمودن مردم ایجاد می کند و نمی دانم چرا کنار نمی رود…»[۱۱۲]

دو ماه از این دیدار آیت الله رسولی و آیت الله کاشانی نگذشته بود که فضل الله زاهدی از طرف آمریکا ماموریت یافت تا کودتایی را در علیه دولت مصدق انجام دهد. زاهدی کودتای ۲۸ مرداد را ترتیب داد و با حمایت آمریکا، تاج شاهی را به محمدرضا بازگرداند و خودش نخست وزیر شد.

در دوران کودتا، فعالیت های سیاسی به شدت سرکوب شده و دیکتاتور دوباره با شدت فضا را در مشت خود داشت. در این میان، آیت الله رسولی به بهانه های مختلف به فعالیت می پرداخت و نام هیئت علمیه را زنده می‌کرد. وقتی آیت الله صدر از مراجع تقلید ساکن قم مرحوم شد آیت الله رسولی با دادن پیامی، اعلام کرد که «۸ دی‌ماه از ساعت ۹ تا ۱۲ مجلس ترحیمی از طرف جامعه علمیه، در مسجد ارک منعقد می باشد.»[۱۱۳]

بعد از کودتا، زاهدی که نخست وزیر شده بود در صدد بر آمد از آیت الله رسولی انتقام بگیرد و مشکلاتی را برای آیت الله رسولی و نزدیکانش به وجود آورد. دکتر ابوالقاسم رسولی[۱۱۴] برادر آیت الله رسولی و از پزشکان زبده و خیّر پایتخت بود که در میان مردم مستضعف شهرت زیادی داشت در خیابان امیریه تهران مطب داشت و به خدمت به محروم ترین اقشار جامعه می پرداخت. دکتر عباس منظرپور که سالها در مطلب دکتر رسولی و در کنارش به طبابت پرداخت درباره وی چنین گفته است: «بعد از کودتای ۲۸ مرداد و نخست وزیری زاهدی، ماموران فرمانداری نظامی به همان درمانگاه خیابان امیریه ریختند. لابد زاهدی مشکلاتی که آیت الله رسولی برایش ایجاد کرده بود فراموش نکرده بود. معلوم است هیچ سندی در آن درمانگاه نیافتند چون چنین چیزی وجود نداشت؛ ولی در روزنامه های آن زمان نوشتند که در آنجا یک فرستنده و کتاب روس پیدا کرده‌اند! بعد دکتر فرستنده را به من نشان داد، یک نوع پنکه‌ای بود خیلی بزرگ که برای آنکه باد آن بیماران را ناراحت نکند فقط به سمت طاقِ اطاق باد می زد و در حقیقت غیرمستقیم حاضران را خنک می‌کرد. کتاب روس هم، فرهنگ لغات معروف فرانسه به نام لاروس بود!»[۱۱۵]

رحلت

آیت الله رسولی بعد از یک عمر تلاش مجاهدانه و مستمر در روز ۴ بهمن ۱۳۳۲ رحلت کرد.[۱۱۶] در اثر این واقعه بازار تهران به طور کامل بسته شد و پیکر آیت الله رسولی از بازار تهران روی دوش مردم عزادار تا بقعه «سرقبرآقا»[۱۱۷] تشییع شد. جمعیت بسیاری جمع شدند و یکی از علمای تهران طی سخنانی گفت: «ای مردم، ‌این جنازه که در دست شماست روزگاری سرلشکر زاهدی نخست وزیر،‌ در زمان استانداری‌اش در گیلان،‌ ریش این عالم را تراشید و او را به زندان محکوم و تبعید محکوم نمود.»[۱۱۸]

رحلت آیت الله رسولی مصیبتی بزرگ برای پایتخت بود و بسیاری از نقاط تهران برای ایشان مجلس ختم برگزار کردند و پیام های تسلیت زیادی رد و بدل شد. نزدیکان ایشان در روز ۵ آبان در مسجد ارک تهران اعلام مراسم عزاداری کردند. علما و مردم و بازاریان و اصناف هر کدام جداگانه برای ایشان مجلس ختم می گرفتند و اینگونه تعلق خاطرشان را به او اعلام می کردند. آیت الله شیخ جواد فومنی حائری و حاج محمدتقی دیبایی مراسمی در مسجد نو خیابان خراسان تهران، گیلانیان مقیم تهران در مسجد جمعه،[۱۱۹] آیت الله علی رضوی قمی و آیت الله سیدرضا زنجانی و هیئت علمیه تهران در مسجد ارک،[۱۲۰] عده‌ای از علما چون آیات سیدمهدی جمارانی، سیدعلی فیروزآبادی، سیدمهدی فیروزآبادی، ابوالقاسم امامی شمیرانی، ابوالقاسم ذاکری شمیرانی، محمد امیر معتضدی و سیدمحمدجواد نقوی در مسجد جامع امامزاده صالح(ع) تجریش،[۱۲۱] حاج حسن اتفاق در مسجد اتفاق در خیابان خیام، صنف کاغذ فروشان و نوشت افزار فروشان در مسجد ارک،[۱۲۲] صنف بُنَکداران قماش[۱۲۳] در مسجد امامزاده زید(ع)[۱۲۴] و … برای ایشان مجلس عزا برقرار کردند.

آیت الله کاشانی رهبر مبارزات که در دوره خفقان و زیر فشار رژیم روزگار می گذراند از این واقعه بسیار متاثر شده و و آن را یک ضایعه بزرگ اسلامی دانست. چنین پیامی صادر کرد: «بدین وسیله ضایعه بزرگ اسلامی و اسف‌انگیز، درگذشت ناگهانی مرحوم حجت الاسلام آقای حاج شیخ محمدباقر رسولی را به خانواده آن مرحوم و گیلانیان، خصوصا جناب آقای دکتر ابوالقاسم رسولی و آقای موسی رسولی تسلیت عرض می نمایم. سیدابوالقاسم کاشانی»[۱۲۵]

عده ای از گیلانیان مقیم تهران نیز چنین پیامی منتشر کردند: «با قلبی داغدار و خاطری افسرده، درگذشت آیت الله العظمی حاج شیخ محمدباقر رسولی را که از مفاخر دینی و علمی عالم تشیع بودند به بازماندگان و دوستان آن مرحوم تسلیت عرض نموده…»[۱۲۶]

روزنامه اطلاعات جدا از پیام هایی که در رحلت ایشان منتشر کرده بود خودش نیز «این ضایعه را به عموم بازماندگان فقید تسلیت» داد. [۱۲۷]

مردم نتوانستند شرح مبارزات ایشان را منتشر کنند چون فضل‌الله زاهدی که قبلاً در مسئولیت استانداری گیلان با آیت الله رسولی جنگیده بود، الان نخست وزیر دولت کودتا شده بود. به خاطر حساسیت زاهدی بر آیت الله رسولی،‌کسی موفق نشد شرح مبارزات وی را برای مردم بازگو کند.

پیکر آیت الله رسولی را به قم منتقل کردند و در مسجدی که در جوار حرم حضرت معصومه (س) تازه بنا کرده بودند در قسمت قبله حرم شریف دفن کردند.[۱۲۸]

حجت الاسلام احمدزاده درباره محل دفن پیکر آیت الله رسولی چنین می گوید: «زمانی که من در قم تحصیل می کردم قبر آیت الله رسولی مشخص بود و عکس ایشان هم بالای قبرش نصب بود. در صحن بزرگ حرم حضرت معصومه (س)، کنار ایوان آینه، مسجد آینه قرار دارد. وقتی وارد این مسجد می شوید و از کفشداری عبور می کنید، کنار ستون اولِ این مسجد، قبر آیت الله رسولی قرار دارد. الان آن قسمت محل رفت و آمد خانمهاست و نمی دانم که آثاری از قبر هست یا نه؟»[۱۲۹]

ــــــــــــــــــــــــ

پاورقی‌ها:

[۱] . تاریخ علما و شعرای گیلان(مختصری از شرح حال رجال گیلان)، حسن شمس گیلانی، کتابفروشی و چاپخانه دانش،  تهران، اول، ۱۳۲۷، ص۱۲۸؛ دانشوران و دولتمردان گیل و دیلم، صادق احسانبخش،‌ صادقین،‌ رشت، اول،‌ ۱۳۸۰، ص۲۵۵٫ تاریخ ولادت آیت الله رسولی در جایی درج نشده ولی طبق شواهد می توان گفت که ایشان متولد حدود سال ۱۲۶۰ش (۱۲۹۸ق) بوده است.

[۲] . مسجدی در محله بادی الله رشت است. این مسجد ابتدا به نام «بدیع الله» سید بزرگواری که در این مسجد مدفون است نامیده می شد اما بر اثر کثرت استعمال، امروزه به صورت «بادی الله» خوانده می شود. احداث این مسجد در سال ۱۳۴۴ق (مطابق ۱۳۰۴ش) بوده است ولی پیش از این بقعه و تکیه ای وجود داشت که بسیار کوچک بود. امام جماعت‌های این مسجد از ابتدا تا به امروز به این شرح می باشند: آیت الله شیخ باقر رسولی، حجت الاسلام اسدالله اخوان، حجت الاسلام ابوالقاسم بلخی، حجت الاسلام عبدالحسین منعم. (از آستارا تا استارباد، ج۱، منوچهر ستوده، آگاه، تهران، دوم، ۱۳۷۴، ص۲۸۷-۲۸۸؛ ولایات دارالمرز ایران ـ گیلان، هـ . ل. رابینو، ترجمه جعفر خمامی زاده، طاعتی، رشت، ششم، ۱۳۹۱، ص۸۷؛ سفرنامه استرآباد و مازندران و گیلان، میرزا ابراهیم‏، به کوشش مسعود گلزارى‏، بنیاد فرهنگ ایران‏، تهران، اول، ۱۳۵۵، ص۱۶۸؛ سفرنامه ایران و روسیه، ملکونوف و عزالدوله‏، به کوشش محمد گلبن و فرامرز طالبى‏، دنیاى کتاب‏، تهران، اول، ۱۳۶۳، ص۱۸۳؛ گفتگو با حجت الاسلام منعم.)

[۳] . نمادی از یک زیست، ابراهیم فخرایی، یادگارنامه فخرایی، به کوشش رضا رضازاده لنگرودی، نشر نو، تهران، اول، ۱۳۶۳، ص۳۹-۴۰؛ دانشوران و دولتمردان گیل و دیلم، ص۲۵۵؛ گفتگو با آقای احمد سمیعی نوه آیت الله حاج ملا محمد خمامی، مندرج در سایت موسسه مطالعات مبارزات اسلامی گیلان:

https://www.rangeiman.ir/index.php/1388-10-20-14-33-09/711-1390-08-15-10-56-57

[۴] . آیت الله شیخ یوسف نجفی جیلانی در سال ۱۲۵۴ش متولد شد. او از محضر بزرگان حوزه نجف مانند آخوند خراسانی، میرزاحسین خلیلی تهرانی، صاحب عروه و ملاعبدالله مازندرانی استفاده کرد و بعد از دریافت اجازه نامه هایی در اجتهاد، به گیلان بازگشت و در رشت سکونت گزید. ایشان سخنوری توانا و شجاع در بیان حق بود. اما بارزترین ویژگی ایشان توانایی زیادش در تالیف و تدوین متون در موضوعات مختلف دینی بود. ایشان بالغ بر سی و هفت جلد کتاب و رساله به زبان های فارسی و عربی نوشت که بسیاری از آنها در پاسخ به شبهات آن روز جامعه ایران نوشته شده بودند. معروف‌ترین کتاب ایشان، کتاب طومار عفت است که در رد کشف حجاب و در زمان رضاشاه نوشته شده است و باعث دستگیری و تبعید مولفش گردید. این عالم جلیل القدر تا پایان عمر لحظه ای از مخالفت با رژیم کوتاه نیامد و در سال اسفند ۱۳۲۷ دار فانی را وداع گفت و در قبرستان وادی در آستانه اشرفیه مدفون گردید. (ستارگان حرم، ج۲۴، زائر، قم، اول، ۱۳۸۷، ص۷۷-۹۸؛ پرونده آیت الله جیلانی در آرشیو موسسه مطالعات مبارزات اسلامی گیلان؛ دانشوران و دولتمردان گیل و دیلم، ص۱۴۲٫)

[۵] . گفتگوی نگارنده با آقای شهریار نجفی جیلانی نوه آیت الله جیلانی.

[۶] . مقدمه ای بر قضیه ی نهضت جنگل، نوشته رسول مهربان، مجله چیستا، ‌آبان و آذر ۱۳۸۴،‌ ش۲۲۲و۲۲۳،‌ ص۱۶۵٫

[۷] . نمادی از یک زیست، ابراهیم فخرایی، یادگارنامه فخرایی، ص۴۰٫

[۸] . گفتگوی نگارنده با آقای احمد سمیعی نوه آیت الله حاج ملا محمد خمامی.

[۹] . علی اکبر درخشانی در سال ۱۲۷۱ در تهران متولد شد. در زمان نهضت جنگل در سال ۱۲۹۷ به فرماندهی نیروهای قزاق برای سرکوبی میرزاکوچک به گیلان فرستاده شد تا نهضت را سرکوب کند و رضاخان میرپنج (رضاشاه بعدی) یکی از نیروهایش به شمار می رفت. او بعد از شهادت میرزاکوچک از سوی رضاخان به فرماندهی قوای گیلان را بر عهده گرفت و دی ۱۳۰۱ محمدحسین آیرم جانشینش شد. او پست های زیادی در دوره پهلوی ها تجربه کرد چون فرماندهی قشون مازندران، فرماندهی فوج سپاهان اصفهان، حاکم پشتکوه و کبیرکوه لرستان، ریاست بازرسی کل املاک ساحلی رضاشاه، حکومت گرگان، معاون فرمانده لشکر آذربایجان و استانداری آذربایجان غربی. او در جریان غائله فرقه دموکرات آذربایجان، پادگان تبریز را به پیشه‌وری تسلیم کرد و راهی تهران شد و در تهران برای خیانتش به ۱۵ سال حبس محکوم شد. وی بار دیگر در سنین کهولت در ۷ فروردین ۱۳۵۷ به جرم جاسوسی برای شوروی دستگیر شد و همان شب در زندان درگذشت. کتاب خاطراتش منتشر شده است. (روزنامه کیهان، ش۱۰۴۳۰، پنجشنبه ۱۷ فروردین ۱۳۵۷، ص۱و۲۴؛ همان، ش۱۰۴۳۱، شنبه ۱۹ فروردین ۱۳۵۷، ص۱-۲؛ روزشمار تاریخ معاصر ایران، ج‏۲، حسن فراهانى‏،  مؤسسه مطالعات و پژوهشهاى سیاسى‏،‌ تهران،‌ اول، ‌۱۳۸۵، ص۲۵۸؛ شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران، ج۲، باقر عاقلی، گفتار و علم، تهران، اول، ۱۳۸۰، ص۶۶۷-۶۶۹٫)

[۱۰] . محمدحسین آیرم در سال ۱۲۶۱ش در تهران به دنیا آمد. او آجودانی کلنل لیاخوف روسی و ریاست ستاد نیروهای قزاق را تا پیش از سال ۱۲۹۴ تجربه کرد. وی در سال ۱۳۰۱ از سوی رضاخان به فرماندهی تیپ مستقل شمال و فرمانداری رشت رسید و در عمل حاکم بلامنازع منطقه بود و برای جلب نظر رضاخان، جنایاتی کرد و به مردم گیلان فشار و اختناق زیادی تحمیل نمود. سپس به ریاست قشون مازندران و بعد از آن به فرماندهی قشون آذربایجان رسید و موجبات ناراضایتی عمومی را در تبریز فراهم کرد. او در سال ۱۳۱۰ به فرماندهی شهربانی کل کشور دست یافت و تیمورتاش، داور، سردار اسعد و بسیاری دیگر از رجال قدرتمند دوره رضاخان را به کام مرگ فرستاد یا تبعید کرد. در سال ۱۳۱۲ درجه سرلشکری گرفت و به قدری قدرت یافت که خودش احتمال داد که به سرنوشت تیمورتاش گرفتار شود پس به بهانه درمان، راهی آلمان شد و تا آخر عمر به ایران برنگشت. او در سال ۱۳۲۷ درگذشت. (روزشمار تاریخ معاصر ایران، ج‏۲، ص۵۳۳؛ شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران، ج۱، ص۴۰-۴۲٫)

[۱۱] . روزشمار تاریخ معاصر ایران، ج‏۲، ص۶۱۱٫

[۱۲] . فضل اللّه زاهدى در سال ۱۲۷۱ش، در همدان متولد شد. او در ابتدا ملقب به «بصیر دیوان‏» بود و تا سالها به این نام شناخته می شد. او در جوانی وارد سازمان پلیس غرب شد که به دست انگلیسی ها ایجاد شده بود و بعد از مدتی در زمره افسران قزاق قرار گرفت و در میان نیروهایی بود که با علیه میرزاکوچک جنگیدند حضور داشت. او در سال ۱۳۰۳ حکمران خوزستان شد و به طریقی خیانت‌بار شیخ خزعل را دستگیر و او را تحویل رضاخان داد. بعد از آن در سال ۱۳۰۴ به فرماندهی تیپ مستقل شمال و فرمانداری رشت رسید و در سرکوب قیام مردم رشت به رهبری آیت الله رسولی و بدرفتاری با مردم زیاده‌روی کرد و تا سال ۱۳۰۷ در این مقام بود. او در سال ۱۳۰۸ رئیس کل ژاندارمری کشور شد و در سال ۱۳۰۹ رئیس شهربانی کل کشور گردید. وی در دوران محمدرضا پهلوی چند بار وزیر شد و در کابینه دکتر مصدق، وزیر کشور گشت. او در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ با حمایت آمریکا و انگلیس کودتا کرد و دولت ملی مصدق را به زیر کشید و خودش به نخست وزیری رسید. وی در سال ۱۳۴۸ درگذشت. پسرش اردشیر زاهدی داماد شاه شده و از ارکان رژیم پهلوی دوم بود. (همان، ج‏۱، ص۵۰۰؛ ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج۲، عبدالله شهبازی، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، بیست و ششم، ۱۳۸۷، ص۲۵۱-۲۵۸؛ سردار جنگل، ابراهیم فخرایی، جاویدان، تهران، نهم، ۱۳۵۷، ص۳۴۷؛ خاطرات اردشیر زاهدی، ص۱۵-۲۴و۵۲٫)

[۱۳] . ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج۲، ص۲۵۳٫

[۱۴] . اعلامیه «جبهه مرکزی گیلانیان»، ضمیمه روزنامه گیلانیان، مهرماه ۱۳۳۱ به نقل از ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج۲، ص۲۵۴٫

[۱۵] . آلن چارلز ترات (Alan Charles Trott) متخصص زبان فارسی بود و به عرف و عادات ایرانی‌‌ها آشنا و در زمینه های موسیقی، ریاضی، تاریخ، و پرنده شناسی خبره بود. او در زمان حضورش در ایران از برجسته ترین ماموران دستگاه جاسوسی انگلیس در دنیا بود که به عنوان کاردار در سفارت انگلیس در تهران فعالیت می کرد و ریاست سرویس اطلاعاتی انگلیس در ایران را بر عهده داشت. وی در سالهای ۱۳۰۲ تا ۱۳۰۷ نایب‌کنسول انگلیس در رشت بود و در قلع و قمع بازماندگان نهضت جنگل و خاموش کردن قیام‌ها، نقش مهمی در کنار فضل الله زاهدی ایفا کرد. از مهم‌ترین اقداماتش در زمان کارداری سفارت انگلیس در تهران در ۱۳۲۰ تا ۱۳۲۵، عملیات تدارک سلطنت محمدرضا پهلوی، بازگرداندن سیدضیاءالدین طباطبایی از فلسطین و ایجاد اغتشاش‌های تجزیه طلبانه در جنوب به منظور حفظ برتری قوای بریتانیا در رقابت با شوروی بود. سیستم جاسوسی شوروی که از اقدامات ترات به خشم آمده بود برای انتقام‌گیری از ترات، دست به افشای وسیع فعالیت‌های ترات زد و نام او را به مطبوعات هم کشاند. ترات بعد از این افشاگری‌ها، به عنوان یک مامور اطلاعاتی سوخته مجبور به ترک ایران شد. (ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج۱، ص۱۰۰-۱۰۴؛ همان، ج۲، ص۴۷-۵۳؛ دیپلماتها و کنسولهای ایران و انگلیس، لویی رابینو، ترجمه غلامحسین میرزاصالح، نشر تاریخ ایران، تهران، اول، ۱۳۶۳، ص۱۴۳٫)

[۱۶] . مطابق ۲۲ فوریه ۱۹۲۴م تا ۳۱ می ۱۹۲۸م.

[۱۷] . دیپلماتها و کنسولهای ایران و انگلیس، ص۱۴۳٫

[۱۸] . ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج۲، ص۴۷-۴۸٫

[۱۹] . آیت الله شیخ علی علم‌الهدی در روستای «حلقه‌سر» از توابع فومن در سال ۱۲۵۰ش به دنیا آمد. برای دروس دینی به تهران رفت و این ایام مصادف با نهضت مشروطه شد که او در تهران حضوری فعال داشت. او سپس به نجف رفت و از محضر بزرگانی چون آخوند خراسانی، صاحب عروه، ملا عبدالله مازندرانی و شیخ شعبان رشتی استفاده کرد و بعد از دریافت اجازه نامه های اجتهاد، به گیلان بازگشت. ایشان در زمره اعضای ارشد هیئت اتحاد اسلام بود که رهبری نهضت جنگل را بر عهده داشتند. ایشان انسان شجاعی بود و دائما در حال مبارز با ظلم و جور بود و بصیرت سیاسی اش زبان‌زد شاگردانش بود. او به همراه آیت الله رسولی در انتخابات دوره ششم مجلس شورای ملی کاندیدا شد ولی به خاطر مخالفت رژیم، این انتخابات باطل شد. ایشان سالها امامت جماعت مسجد صالح آباد رشت را بر عهده داشت و در ۲۰مهر۱۳۳۰ رحلت کرد. (دانشوران و دولتمردان گیل و دیلم، ص۳۹۵-۳۹۷؛ ستارگان حرم، ج۱۹، زائر، قم، اول، ۱۳۸۵، ص۱۰۱-۱۲۳٫)

[۲۰] . دانشوران و دولتمردان گیل و دیلم، ص۳۹۷٫

[۲۱] . میرزا احمدخان عمارلویی در سال ۱۲۵۳ش در روستای جیرنده از توابع عمارلوی گیلان به دنیا آمد. او در نجف اشرف به تحصیل پرداخت و در زمره شاگردان آخوند خراسانی و ملاعبدالله مازندرانی جای گرفت. بعد از مدتی به ایران بازگشت و در تبریز از لباس روحانیت خارج شد و در زمره تندروترین مشروطه خواهان سکولار قرار گرفت. وی در دوره دوم مجلس شوای ملی از قزوین و در دوره سوم از طرف یزد به نمایندگی مجلس رسید و به کمک سیدحسن تقی زاده به عضویت حزب دموکرات در آمد. او به نمایندگی مجلس موسسان انتخاب شد تا به تغییر سلطنت، از قاجار به پهلوی رای دهد. با آغاز دیکتاتوری رضاخان، عمارلویی هم مناسب دولتی مهمی را کسب کرد. در سال ۱۳۰۴ کفیل حکومت خوزستان شد و در آنجا با فضل الله زاهدی رفاقت پیدا کرد و او را در سرکوب شیخ خزعل یاری رساند. زمانی که زاهدی به فرمانداری رشت رسید، عمارلویی نیز به رشت آمد و تلاش کرد تا با کمک زاهدی در سال ۱۳۰۵ش وارد مجلس ششم شود ولی تلاشش با مجاهدت مردم رشت به رهبری آیت الله رسولی، ناکام ماند. وی در سال ۱۳۰۹ به حکمرانی اراک رسید و در ۱۹ آبان ۱۳۱۱ش درگذشت. (رجال صدر مشروطیت میرزا احمد قزوینی، ابراهیم فخرایی، مجله یغما، فروردین ۱۳۳۸، ش۱۲۹، ص۴۰-۴۵؛ میرزا احمدخان عمارلویی و انتخابات دوره ششم گیلان، علی امیری، فصلنامه پیام بهارستان، دوره دوم،‌ سال سوم، تابستان ۱۳۹۰،‌ ویژه نامه تاریخ مجلس۲ ضمیمه ش۱۲، ص۸۰۲-۸۰۴٫)

[۲۲] . شیخ محمدباقر شریعت گیلانی از خادمین صدیق خاندان های حکومتگر چون خاندان اکبر بود. در زمان نهضت جنگل، در سال ۱۳۳۷ق به دستور میرزاکریم خان رشتی، جزوه‌ای سراسر فحش و اتهام به میرزاکوچک و اعضای ارشد هیئت اتحاد اسلام نوشت و این جزوه در تهران منتشر شد تا باعث بدنامی نهضت جنگل و میرزاکوچک گردد. او در زمان ورود بلشوییک ها به رشت که به مهاجرت عده ای از مردم رشت به تهران انجامید در تهران حضور داشت و به عده ای از همفکرانش کمک می کرد. وی در سال ۱۳۰۵ش در صدد بود تا با حمایت فضل الله زاهدی فرماندار رشت و کنسول انگلیس به مجلس ششم راه یابد ولی به خاطر مخالفت مردم رشت و آیت الله رسولی، موفق نشد. او در تهران سکونت گزید و در ۱۸ اسفند ۱۳۳۱ درگذشت. شریعت نام خانوادگی «مجلسی» را برای خودش انتخاب کرده بود و از وی فرزندی به نام محمد مجلسی بر جای ماند که در رژیم پهلوی دوم پست‌های مهمی چون کفالت وزارت دادگستری و دادستانی کل کشور را به دست آورد. (روزنامه اطلاعات، س۲۸، ش۸۳۲۹، یکشنبه ۱۶ اسفند ۱۳۳۲، ص۱۲؛ سردار جنگل، ص۴۵۳-۴۵۴؛ یادبودهای انقلاب جنگل، هوشنگ عباسی، به کوشش: محمدرضا توسلی، بلور، رشت، اول، ۱۳۹۰، ص۲۸۳-۲۹۱؛ شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران، ج۳، ص ۱۳۶۱-۱۳۶۲؛ میرزا احمدخان عمارلویی و انتخابات دوره ششم گیلان، علی امیری، فصلنامه پیام بهارستان، دوره دوم،‌ سال سوم، تابستان ۱۳۹۰،‌ ویژه نامه تاریخ مجلس۲ ضمیمه ش۱۲، ص۸۱۲٫)

[۲۳] . میرزا احمدخان عمارلویی و انتخابات دوره ششم گیلان، علی امیری، فصلنامه پیام بهارستان، دوره دوم،‌ سال سوم، تابستان ۱۳۹۰،‌ ویژه نامه تاریخ مجلس۲ ضمیمه ش۱۲، ص۸۱۲٫

[۲۴] . همان، ص۸۱۱- ۸۱۴٫

[۲۵] . همان، ص۸۰۸- ۸۱۰٫

[۲۶] . میرمحمود مدنی از سال ۱۳۰۲ش روزنامه ترغیب را در رشت منتشر می کرد. او نوه میرحبیب الله طولمی بنیانگذار مسجد جامع کاسه‌فروشان رشت و نخستین امام جماعت این مسجد بود. همچنین پدرش آیت الله سیدمحمد طولمی از مجتهدین و از علمای مشروعه‌خواه رشت در زمان مشروطه و امام جماعت مسجد صفی بود. عمویش میریحیی طولمی بعد از فوت پدر، امامت جماعت مسجد کاسه فروشان را بر عهده گرفت. سه پسر میریحیی، یعنی میرحبیب الله، میرعبدالوهاب و میراحمد مدنی از فعالین نهضت جنگل و از نزدیکان میرزا کوچک بودند. میراحمد مدنی بعد از نهضت جنگل، روزنامه پرورش را در رشت منتشر می‌کرد. (جنبش جنگل و میرزا کوچک خان- خاطرات میراحمد مدنی عضو شورای اتحاد اسلام و مدیر روزنامه پرورش، به کوشش سیدمحمدتقی میرابوالقاسمی، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، تهران، اول، ۱۳۷۷، ص۸-۱۹٫)

[۲۷] . اسنادی از انتخابات مجلس در دوره رضاشاه، به کوشش غلامرضا سلامی، سازمان اسناد و کتابخانه ملی جمهوری اسلامی ایران، اول، ۱۳۸۴، ص۱۹۸٫

[۲۸] . ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج۲، ص۲۵۴٫

[۲۹] . همان، ص۲۵۴٫

[۳۰] . حاج محمدتقی اعلایی از بازاریان معتبر اهل رشت و در واقع همه کاره آقاشیخ باقر رسولی بود که امروزه معادل «مسئول دفتر» می شود. ایشان در سرای صلحی تهران حجره چای فروشی داشت که مراجع و بزرگانی چون مرحوم رفیعی قزوینی به آنجا رفت و آمد داشتند. (گفتگوی نگارنده با حجت الاسلام و المسلمین احمدعلی احمدزاده امام جماعت سابق مسجد خواهرامام(س) رشت.)

[۳۱] . گفتگوی نگارنده با حجت الاسلام و المسلمین احمدزاده امام جماعت سابق مسجد خواهرامام(س) رشت.

[۳۲] . روزنامه اطلاعات، س۱، ش۴۱، ۹مهر۱۳۰۵، ص۱؛ خاطرات اردشیر زاهدی، ص۲۳٫

[۳۳] . روزنامه اطلاعات، س۱، ش۱، ص۱؛ تاریخ بیست ساله ایران، حسین مکی، علمی، تهران، سوم، ۱۳۷۴، ج۴، ص۱۰۷-۱۰۹٫

[۳۴] . روزنامه اطلاعات، س۱، ش۴، ۲۲مرداد ۱۳۰۵، ص۱-۲، همان، ش۷، ۲۵مرداد ۱۳۰۵، ص۱؛ تاریخ بیست ساله ایران، ج۴، ص۱۱۰-۱۱۴٫

[۳۵] . روزنامه اطلاعات، س۱، ش۱۲، ۳۱مرداد۱۳۰۵، ص۲٫

[۳۶] . روزنامه اطلاعات، س۱، ش۴۱، ۹مهر۱۳۰۵، ص۱٫

[۳۷] . روزنامه اطلاعات، س۱، ش۵۳، ۲۳مهر۱۳۰۵، ص۱؛ همان، ش۵۵، ۲۵مهر۱۳۰۵، ص۲٫

[۳۸] . روزنامه اطلاعات، س۱، ش۵۳، ۲۳مهر۱۳۰۵، ص۱؛ همان، ش۶۸، ۱۱آبان۱۳۰۵، ص۲٫

[۳۹] . حسن رئیس معروف به حسن خان ظهیرالملک در زمان قاجاریه از مسئولین مملکتی بود. او در سال او در حدود ۱۲۹۳ به وزارت خارجه وارد شد و ریاست اداره سوم (اداره انگلیس) را بر عهده گرفت و در همین زمان یکی از زیردستانش به نام رجبعلی منصور بود که بعدها به نخست وزیری رسید. او در سال ۱۲۹۹ به حکمرانی مازندران رسید و در آنجا جنایاتی مرتکب شد که عده ای از مردم مازندران برای شکایت از او به تهران آمده برای رساندن فریادشان به وثوق الدوله رئیس الوزرا در حرم حضرت عبدالعظیم(ع) متحصن شدند. تبعید علما و مردم شریف، کشتن افراد، دزدی جواهرات، دزدی بودجه ارسالی برای مازندران و… از کارهایی بود که در مازندران انجام داده بود و به قدری فاجعه آفرید که از سوی دولت دستگیر و محاکمه شد ولی با نفوذی که داشت تبرئه گردید. ظهیرالملک در سال ۱۳۰۰ به حکمرانی خوزستان رسید او در سال ۱۳۰۵ مدت چند ماه به حکمرانی گیلان رسید و به فضل الله زاهدی در سرکوب قیام آیت الله رسولی و مردم رشت کمک نمود. او دو پسر به نام‌های محمود و محسن داشت که از کارگزاران رژیم پهلوی بودند و راه پدر را ادامه دادند. همچنین «رجبعلی منصور» که دو بار در زمان پهلوی اول و دوم به نخست وزیری رسید داماد حسن رئیس بود و ثمره این ازدواج فرزندی به نام «حسنعلی منصور» که در سال ۴۲ به نخست وزیری رسید و امام خمینی (ره) را دستگیر و تبعید کرد و خودش به دست علاقمندان به امام، کشته شد که نوه‌ی حسن رئیس بود. (روزشمار تاریخ معاصر ایران از مشروطه تا انقلاب اسلامی، باقر عاقلی، گفتار، تهران، دوم، ۱۳۷۲، ج۱، ص۲۴۳ و ج۲، ص۱۵۳؛ روزنامه خاطرات سیدمحمد کمره‌ای، تصحیح محمد جواد مرادى نیا، اساطیر، تهران، اول، ۱۳۸۴، ج۲، ص۱۳۳۷، ۱۳۴۸، ۱۳۴۸-۱۳۴۹، ۱۴۵۲، ۱۵۰۶، ۱۵۱۸، ۱۶۲۰-۱۶۲۱؛ رجال پارلمانی ایران، ص۳۸۳-۳۸۴؛ ظهور و سقوط سطنت پهلوی، ج۲، ص۳۵۵-۳۶۶٫)

[۴۰] . روزنامه اطلاعات، س۱، ش۶۸، ۱۱آبان۱۳۰۵، ص۲؛ روزشمار تاریخ ایران، ج۱، ص۲۱۵٫

[۴۱] . روزنامه خاطرات سیدمحمد کمره‌ای، ج۲، ۱۶۲۰٫ سیدمحمد کمره‌ای در خاطرات روز ۱۲ صفر ۱۳۳۹ق (آبان ۱۲۹۹ش)  می نویسد: «میرزا عبدالله خان به رسم همه‏ساله دو ماه قبل، به خانه‏اش مرا دعوت کرد. رفتم دیدم ظهیرالملک هم هست. دست داد، من رد نمودم و گفتم به شما دست نمى‏دهم! خیلى منقبض و در هم و خفیف گفت: چرا؟ گفتم: چون دست شما دست خیانت و جنایت است. گفت آیا ممکن است خلاف باشد؟ گفتم با اشتهارات و تواتر، خیر!» (همان.)

[۴۲] . روزنامه اطلاعات، س۱، ش۱۷۰، ۱۷اسفند۱۳۰۵، ص۱؛ روزشمار تاریخ ایران، ج۱، ص۲۱۹٫

[۴۳] . روزنامه اطلاعات، س۱، ش۷۲، ۱۶آبان۱۳۰۵، ص۲؛ همان، ش۷۳، ۱۷آبان۱۳۰۵، ص۲؛ همان، ش۷۴، ۱۸آبان۱۳۰۵، ص۲؛ همان، ش۷۸، ۲۳آبان۱۳۰۵، ص۱٫

[۴۴] . ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج۲، ص۲۵۴-۲۵۵؛ خاطرات صدرالاشراف، محسن صدر(صدرالاشراف)، وحید، تهران، اول، ۱۳۶۴، ص۲۸۴٫

[۴۵] . ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج۲، ص۲۵۴٫

[۴۶] . خاطرات صدرالاشراف، ص۲۸۴٫

[۴۷] . روزنامه اطلاعات، س۱، ش۷۷، ۲۲آبان۱۳۰۵، ص۲٫

[۴۸] . اسناد روحانیت و مجلس(۴)، منصوره تدین پور، کتابخانه مجلس شورای اسلامی، تهران، اول، ۱۳۷۹، ص۶۹-۷۰٫

[۴۹] . مذاکرات مجلس، دوره‏۶، جلسه ۲۹، ۲۲ آبان ۱۳۰۵، ص۳۶۴-۳۶۵٫

[۵۰] . مذاکرات مجلس، دوره‏۶، جلسه ۲۹، ۱ آذر ۱۳۰۵، ص۴۲۹٫

[۵۱] . همان، ص۴۲۹-۴۳۰؛ روزنامه اطلاعات، س۱، ش۸۴، ۱آذر۱۳۰۵، ص۱-۲٫

[۵۲] . روزنامه اطلاعات، س۱، ش۱۱۸، ۱۲دی۱۳۰۵، ص۲٫

[۵۳] . مذاکرات مجلس، دوره‏۶، جلسه ۲۹، ۱ آذر ۱۳۰۵، ص۴۲۹٫

[۵۴] . رجبعلی منصور ملقب به منصورالملک در سال ۱۲۵۶ش به دنیا آمد. وی در اواخر قاجار پست‌هایی چون کفالت وزارت امور خارجه، وزارت داخله (کشور)، حکمرانى ارومیه را تجربه کرد و در زمان پادشاهی رضاخان پست‌هایی چون والى آذربایجان، معاون وزارت داخله، وزارت داخله، وزارت طرق و شوارع (راه)، وزارت صناعت (پیشه و هنر) را به دست آورد و در نهایت در ۴ تیر ۱۳۱۹ به نخست وزیری رسید و بعد از فرار رضاخان از کشور و ورود متفقین به ایران برکنار شد. او در زمان محمدرضا پهلوی بار دیگر در فروردین ۱۳۲۹ به نخست وزیری رسید و لایحه الحاقى نفت «گس- گلشائیان» را که یک قرارداد استعماری به نفع انگلیس بود به مجلس برد ولی این لایحه به قدری فضاحت‌بار بود که نمایندگان ضمن رد این لایحه، رأى به برکنارى نخست‏وزیر دادند و او در ۵ تیر ۱۳۲۹ برکنار شد. او از پیشگامان فراماسونری در ایران و از زمان مشروطه عضو لژ بیدارى ایران بود و در ۱۷ آذر ۱۳۵۱ درگذشت. دو پسرش در زمان پهلوی دوم از برجستگان رژیم بودند؛ پسرش حسنعلی منصور در سال ۱۳۴۲ به نخست وزیری رسید و پسر دیگرش جواد به وزارت رسید. (روزشمار تاریخ معاصر ایران، ج۲، ص۱۵۳-۱۵۴؛ اشتباه بزرگ ملی شدن نفت، ابراهیم صفایی، کتاب سرا، تهران، اول، ۱۳۷۱، ص۱۰۱-۱۰۵؛ رجال پارلمانی ایران، ص۸۱۱-۸۱۳٫)

[۵۵] . روزنامه اطلاعات، س۱، ش۱۱۹، ۱۳دی۱۳۰۵، ص۱٫

[۵۶] . همان.

[۵۷] . نمادی از یک زیست، ابراهیم فخرایی، یادگارنامه فخرایی، ص۹۸؛ خاطرات میرزا احمدخان عمارلوئی، ص۱۳؛ دانشوران و دولتمردان گیل و دیلم، ص۲۵۶٫

[۵۸] . ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج۲، ص۲۵۴-۲۵۵٫ دکتر عباس منظرپور درباره آیت الله رسولی چنین می نویسد: «مجتهدی که در اوایل کودتای رضاخان، وقتی فضل الله خان زاهدی (سرتیپ زاهدی بعدی) فرماندار گیلان بود دست به جنایت و اعمال خلاف اخلاق فراوان زده بود، با او شدیداً به مبارزه برخاست و مردم رشت هم با پیروی از ایشان مبارزات و فداکاری های زیادی در مخالفت با زاهدی انجام دادند. همین مبارزات بود که به زندانی و تبعید شدن آیت الله رسولی رشتی به فومنات انجامید.» (در کوچه و خیابان، عباس منظرپور، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تهران، دوم، ۱۳۸۴، ص۱۴۳-۱۴۴٫)

[۵۹] . خاطرات صدرالاشراف، ص۲۸۴٫

[۶۰] . ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج۲، ص۲۵۵٫

[۶۱] . روزنامه اطلاعات، س۱، ش۱۲۰، ۱۴دی۱۳۰۵، ص۱٫

[۶۲] . همان؛ نمادی از یک زیست، ابراهیم فخرایی، یادگارنامه فخرایی، ص۹۸؛ روزنامه اطلاعات، س۱، ش۱۱۹، ۱۳دی۱۳۰۵، ص۲٫ در یکی از اسناد چنین آمده: «چندین هزار نفر از مردم غیور رشت کفن پوشیده و پس از مبارزات خونین با دسته های مسلح و سرباز و پلیس، وارد محوطه انجمن شدند و صندوق را از تصرف مزدوران بیگانه که عنوان عضویت انجمن داشتند خارج کردند…» (ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج۲، ص۲۵۵٫)

[۶۳] . اسناد روحانیت و مجلس(۴)، ص۶۹ و۷۲-۷۳٫

[۶۴] . ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج۲، ص۲۵۵٫

[۶۵] . روزنامه اطلاعات، س۱، ش۱۲۱، ۱۵دی۱۳۰۵، ص۲؛ همان، ش۱۲۲، ۱۶دی۱۳۰۵، ص۱٫

[۶۶] . روزنامه اطلاعات، س۱، ش۱۲۲، ۱۶دی۱۳۰۵، ص۱٫

[۶۷] . روزنامه اطلاعات، س۱، ش۱۳۱، ۲۸دی۱۳۰۵، ص۱٫

[۶۸] . محسن صدر معروف به صدرالاشراف از روحانیون مشروطه خواهی بود که در زمان رضاخان از کسوت روحانیت خارج شد. در زمان نهضت جنگل، مدتی از سوی دولت مرکزی ریاست عدلیه (دادگستری) را در گیلان بر عهده داشت و از طرف وثوق الدوله مامور مذاکره با نهضت جنگل شد ولی از سوی نهضت دستگیر شد. او در زمان رضاخان از ارکان این رژیم به شمار می رفت و پست هایی چون دادستانی کل کشور، وزارت عدلیه را بر عهده گرفت. وی در زمان پهلوی دوم در سال ۱۳۲۴ش به نخست وزیری رسید و در اواخر عمر به ریاست مجلس سنا انتخاب شد و در ۱۳۴۱ش درگذشت. (شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران، ج۲، ص۹۱۸-۹۲۴٫)

[۶۹] . حسین سمیعی معروف به ادیب السلطنه در سال ۱۲۵۳ش در رشت متولد شد. در زمان مشروطه از مشروطه خواهان سکولار بود و در انتخابات سوم مجلس شورای ملی از سوی رشت به مجلس رفت. او به عضویت سازمان فراماسونری در آمد و در اواخر قاجار پست‌های مهمی چون وزارت داخله، معاون نخست وزیر، وزیر فوائد عامه، کفیل وزارت داخله و وزرات عدلیه را تجربه کرد. در مجلس موسسان رای به حذف سلطنت قاجار و روی کار آمدن رژیم پهلوی داد و بعد از آن به پست‌هایی چون وزیر داخله، حاکم تهران، حاکم آذربایجان، رئیس تشریفات دربار، وزیر مشاور و رئیس فرنگستان زبان رسید. او در ۱۶ بهمن ۱۳۳۲ش درگذشت. (زندگینامه رجال و مشاهیر ایران، ج۴، ص۶۵-۶۸؛ شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران، ج۲، ص۸۲۵-۸۲۸؛ مشاهیر رجال، باقر عاقلی، گفتار، تهران، اول، ۱۳۷۰، ص۲۵۶-۲۷۵؛ تاریخ آغازین فراماسونری در ایران، ج۲، حمیدرضا شاه آبادی، سوره مهر، اول، ۱۳۸۰، ص۳۸۷-۳۹۲؛ سخنواران نامی ایران در تاریخ معاصر، محمد اسحاق، طلوع و سیروس، دوم، ۱۳۶۳، ص۳۲۰-۳۲۳٫)

[۷۰] . خاطرات صدرالاشراف، ص۲۸۵٫

[۷۱] . همان، ص۲۸۵٫ البته صدرالاشراف با اینکه به اشتباه بودن سخن رضاخان معترف است ولی مثل همیشه مطیع فرمان او بود و خودش عامل تحمیل این ظلم به مردم ستمدیده گیلان و آیت الله رسولی شد. او در توجیه این کار می نویسد: «من اگر چه اشکال این ماموریت را می دانستم ولی چاره نداشتم چه مخالفت امر شاه برای هیچکش مقدور نیود. امر شاه طوری بود که باید فورا اجرا شود.» (همان)

[۷۲] . همان، ص۲۸۵؛ روزنامه اطلاعات، س۱، ش۱۳۸، ۶بهمن۱۳۰۵، ص۲٫ صدرالاشراف در جای دیگری درباره فضای رشت چنین می نویسد: «اهالی رشت بدون استثنا، تعطیل عمومی کرده بازارها را سیاه‌پوش [کردند] و تعطیل به درجه‌ای بود حتی حمام‌ها را هم بسته بودند و یک نفر کارگر و حمال کار نمی کرد.». (خاطرات صدرالاشراف، ص۲۸۴٫)

[۷۳] . خاطرات صدرالاشراف، ص۲۸۵٫

[۷۴] . همان، ص۲۸۶٫

[۷۵] . همان، ص۲۸۴٫

[۷۶] . روزنامه اطلاعات، س۱، ش۱۴۲، ۱۲بهمن۱۳۰۵، ص۱٫

[۷۷] . همان؛ خاطرات صدرالاشراف، ص۲۸۶٫

[۷۸] . روزنامه پرورش، ش ۲۳۲، ۱۱/۱۱/۱۳۰۵ش به نقل از کتاب تاریخچه بلدیه رشت از مشروطه تا ۱۳۲۰، محمود نیکویه، فرهنگ ایلیا، رشت، اول، ۱۳۸۷، ص۱۶۶؛ علما و رژیم رضا (نظری بر عملکرد سیاسی، فرهنگی روحانیون در سالهای ۱۳۰۵-۱۳۲۰)، حمید بصیرت‌منش، عروج، تهران، سوم، ۱۳۸۵، ص۴۳۶٫ بعضی تاریخنگاران مدعی شده انده اند که این قیام ثمره دیگری هم داشته است و آن اینکه زاهدی به خاطر عدم توانایی در ادره منطقه، برکنار شده است. ولی این ادعا نباید درست باشد چون او بعد از اینکه از گیلان رفت ارتقا یافت و در کمتر از دو سال دو پست مهم ریاست شهربانی کل و ریاست ژاندارمری کل را به چنگ آورد. (روزشمار تاریخ معاصر ایران، ج۱، ‌ص۵۰۰؛ خاطرات اردشیر زاهدی، ص۲۳-۲۴٫)

[۷۹] . نمادی از یک زیست، ابراهیم فخرایی، یادگارنامه فخرایی، ص۹۷٫

[۸۰] . رجال صدر مشروطیت میرزا احمد قزوینی، نوشته ابراهیم فخرایی، مجله یغما، فروردین ۱۳۳۸، ش۱۲۹،‌ ص۴۵٫ عجیب است که چرا ابراهیم فخرایی که سابقه مبارزاتی در نهضت جنگل دارد، از شخصیتی مثل عمارلویی دفاع می کند. فخرایی این مقاله را در دفاع از عمارلویی نوشته است! بدیهی است در هر انتخابات آنچه که مردم انتخاب می کنند دارای ارزش است و اگر کسی که مورد پسند مردم نیست بخواهد با توسل به زور یا هر چیز دیگری انتخاب شود، این کارش ارزشی ندارد بلکه کسی که از این راه قصد دارد خودش را به مردم تحمیل کند باید توبیخ و مذمت شود. دفاع فخرایی از این شخص مایه تعجب و نیز تاسف است. سردبیر مجله یغما که مقاله فخرایی در آن منتشر شده بر خودش لازم دیده که در پایان مقاله مخالفت خود را با ادعای فخرایی اعلام کند و این چنین بر فخرایی خرده گرفته است: «در هنگام تصحیح مطبعی این مقاله توجه شد که … [عمارلویی] خواسته است به زور سرنیزه از رشت وکیل شود و مردم شرافتمند گیلان زیر بار نرفته اند! … اللهم الجعل عواقب امورنا خیرا.» (همان)

[۸۱] . تاریخ علما و شعرای گیلان، ص۱۲۸٫

[۸۲] . دانشوران و دولتمردان گیل و دیلم، ص۲۵۵٫

[۸۳] . بیانیه علما برای مساعدت روزنامه آئین اسلام، مجله آیین اسلام، ۲۱ دی ۱۳۲۴، ش۹۴، ص۴٫ گفتنی است که نسخه چاپی این اعلامیه با امضای آیت الله رسولی در آرشیو موسسه مطالعات مبارزات اسلامی گیلان موجود است.

[۸۴] . بهایی ستیزی و اسلام گرایی در ایران، نوشته محمد توکلی طرقی، فصلنامه ایران نامه، زمستان ۱۳۷۹ و بهار ۱۳۸۰، ش۷۳ و ۷۴،‌ ص۱۰۲٫

[۸۵] . کسانی که به روزنامه آئین اسلام خدمت کرده اند، مجله آیین اسلام، ۱ مهر ۱۳۲۵ش، ش۱۳۰،‌ ص۲۵٫

[۸۶] . جریانها و سازمان های سیاسی- مذهبی ایران- سال های ۱۳۲۰- ۱۳۵۷، رسول جعفریان، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تهران، پنجم، پاییز ۱۳۸۳، ص۱۱۰٫

[۸۷] . انقلاب اسلامی(زمینه ها- چگونگی و چرایی)، بیست سال تکاپوی اسلام شیعی در ایران(۱۳۴۰-۱۳۲۰)، روح الله حسینیان، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تهران، اول، ۱۳۸۷، ص۵۵۰؛ گفت و گو و خاطرات: مصاحبه با آقای حسین شاه‌حسینی راجع به مرحوم آیت اللّه حسین لنکرانی (بخش دوم و پایانی(، علی ابوالحسنی (منذر)، فصلنامه تاریخ معاصر ایران، بهار۱۳۸۰، ش۱۷، ص۲۹۷-۳۰۰٫

[۸۸] . تاریخ علما و شعرای گیلان، ص۱۲۸٫ حسن شمس گیلانی درباره آیت الله رسولی چنین می نویسد: «در سنه ۱۳۲۶ آن جناب را دعوت به گیلان نمودند و با تجلیل تمام به شهر رشت که موطن اصلی او بود وارد که شاید از طرف گیلانیان وکیل گردد.» (همان)

[۸۹] . آیت الله کاشانی به روایت اسناد و خاطرات، ج۲، سیدمحمود کاشانی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تهران، اول، ۱۳۸۶، ص۳۳۹- ۳۴۵٫

[۹۰] . شیخ باقر رسا فرزند آخوندملاغلامعلی در روستای خورگام از توابع رشت در سال ۱۲۶۵ش متولد شد. او در نجف از محضر آخوند خراسانی استفاده کرد و بعد از بازگشت به رشت در مدرسه مستوفی شروع به تدریس علوم دینی کرد. وی در سال ۱۳۰۲ش به دعوت ابوالحسن پیرنیا (معاضدالسلطنه) وارد عدلیه (دادگستری) شد و در زمان رضاخان از لباس روحانیت خارج شده و مدتی ریاست عدلیه گیلان را بر عهده داشت و به دیکتاتور خدمت می کرد. پست هایی چون ریاست استیناف آذربایجان، ریاست دادگاه های خراسان، ریاست شعبه سوم دیوان عالی کشور را تجربه کرد. وی را از از قضات درستکار و مسلط به امور قضایی دانسته اند که در سال ۱۳۳۲-۱۳۳۳ بازنشسته شد. در پانزدهمین دوره مجلس شورای ملی، در ائتلافی با آیت الله رسولی از رشت نامزد شد ولی انتخاب نشد. اندکی بعد از سرکوبی قیام مردم ایران در ۱۵ خرداد ۱۳۴۲، هویدا نهست وزیر دست به اصلاحاتی زد تا از مخالفت‌های روحانیون بکاهد؛ از جمله این اقدامات «تعیین یک نفر برای ریاست اوقاف که تا اندازه‌ای با روحانیون درجه یک، شناس و مربوط باشد ولی دارای فکر و مغز متجدد باشد» بود. یکی از کسانی که نخست وزیر به رئیس ساواک پیشنهاد داد تا اگر صلاح دانستند، حکمش را صادر کنند باقر رسا بود. باقر رسا در سال ۱۳۵۱ در تهران درگذشت و پیکرش را در قبرستان شیخان قم دفن کردند. فرزندش دکتر مرتضی رسا از اعضای برجسته فراماسونری و از اعضای لژهای کوروش، سعدی، ابن سینا و رئیس لژ خیام در سال ۱۳۴۷ بود. (شیخان قم، مینا احمدیان، دلیل ما، تهران، اول، پاییز ۱۳۸۳، ص۱۵۰-۱۵۲؛ کتاب گیلان، ج۲، ص۴۴۳؛ نمادی از یک زیست، ابراهیم فخرایی، یادگارنامه فخرایی، ص۱۰۰؛ رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک ـ امیرعباس هویدا، ج۱، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، تهران، اول، زمستان ۱۳۸۲، ص۱۶۱-۱۶۳؛ سالنامه رسمی مملکتی پارس ۱۹۳۰ـ ۱۳۰۹، امیر جاهد، مولف، تهران، اول، ۱۳۰۹، ص۸۴؛ فراماسونرها، روتارین ها و لاینزهای ایران ۱۳۳۳-۱۳۵۷، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تهران، اول، ۱۳۷۷، ص۲۴۵؛ فراموشخانه و فراماسونری در ایران، ج۳، اسماعیل رائین، امیر کبیر، تهران، چهارم، ۱۳۵۷، ص۲۵۱٫)

[۹۱] . حسن اکبر متولد ۱۲۸۹ش فرزند سردار معتمد و از نسل دوم خاندان اکبر به شمار می رفت. پدرش و پسرعموهای پدرش از پیشگامان فراماسونری در گیلان و از منحرف کنندگان مشروطه گیلان بودند. حسن اکبر به واسطه ثروت هنگفت خانوادگی اش با ویکتوریا صارم دختر صارم الدوله (فرزند ظل السلطان) ازدواج کرد. او از اعضای لژ فراماسونری مزدا بود و توسط میرزاکریم خان رشتی به محمدرضاشاه معرفی شد و در ۴ دوره مجلس شورای ملی از سوی گیلان نماینده بود. او ۲ دوره سناتور انتخابی و ۴ دوره سناتور انتصابی بود و با دربار پهلوی دوم ارتباط بسیاری داشت و همچنین «مشاور دربار شاهنشاهی» نیز بود. به شدت اهل عیاشی بود و پایه ثابت بازی های شبانه محمدرضا پهلوی بود. او جانش را بر اثر کثرت استفاده از مواد مخدر در ۳۰ مهر ۱۳۵۷ از دست داد. (آیت‌الله العظمی شهید حاج ملامحمد خمامی: جریان مشروعه‌خواهی گیلان و رهبر آن در نهضت مشروطه، میثم عبداللهی و محمد عبداللهی، صحیفه معرفت، قم، اول، ۱۳۹۳، ص۲۷۰؛ روزنامه کیهان، ش۱۰۵۹۳، دوشنبه ۱ آبان ۱۳۵۷، ص۲؛ شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران، ج۱، ص۱۶۹؛ رجال پارلمانی ایران از مشروطه تا انقلاب اسلامی، ص۱۳۰٫)

[۹۲] . ابوالقاسم امینی فرزند در سال ۱۲۸۵ در خانواده ای اشرافی، متمول و صاحب اعتبار متولد شد. پدرش میرزامحسن خان امین الدوله از رجال مشهور عصر قاجار و مادرش فخرالدوله دختر مظفرالدین شاه و از زنان شناخته شده قاجاری و پدربزرگش میرزاعلی خان امین الدوله صدر اعظم دوره ناصرالدین شاه و برادرش دکتر علی امینی نخست وزیر دوره محمدرضا پهلوی بودند. ابوالقاسم امینی قبل از نمایندگی مجلس، به تجارت و روزنامه نگاری اشتغال داشت ولی از نفوذ خانواده امینی استفاده کرد و مورد قبول دربار و حزب دموکرات قرار گرفت و توسط آنها در دوره های ۱۴ تا ۱۶ به مجلس شورای ملی راه یافت. او بعد از اندکی با حمایت قوام از سران حزب دموکرات در تهران گردید و در حلقه اول این حزب جای گرفت. مصدق که با او نسبت فامیلی داشت او را مورد حمایت قرار داد و او را به استانداری اصفهان فرستاد و به این ترتیب امینی در دوره شانزدهم از نمایندگی مجلس استعفا داد. چندی بعد با فشار مصدق، حسین علا را از وزارت دربار عزل و به جایش ابوالقاسم امینی را به کفالت وزارت دربار گماشته شد و او، تنها رابط میان شاه و دولت بود. وی در کودتای ناموفق ۲۵ مرداد ۱۳۳۲ به اتهام طرفداری از شاه، دستگیر و از مسئولیت هایش خلع شد و برای تبرئه خودش، نامه سرگشاده ای نوشت و در آن به شاه توهین کرد و به این ترتیب آزاد شد. اما در روز ۲۸ مرداد که کودتا صورت گرفت، او به خاطر نامه ای که نوشته بود توسط کودتاگران بار دیگر دستگیر شد. او بعد از آزادی از سیاست کناره گرفت به ایتالیا رفت و تا پایان عمر در همانجا ماند. (روزنامه اطلاعات، س۲۷، ش۸۰۷۷، شنبه ۵ اردیبهشت ۱۳۳۲، ص۱و۴؛ و نیز ش۸۱۶۷، دوشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۳۲، ص۸؛ خاطرات و تألمات مصدق، محمد مصدق، به کوشش ایرج افشار، علمی، تهران، پنجم، ص۲۶۷؛ ایران در دوران مصدق؛ ریشه های انقلاب ایران، سپهر ذبیح، مترجم: محمد رفیعی مهرآبادی، عطایی، تهران، اول، ۱۳۷۰، ص۱۵۹و۱۶۳؛ اشتباه بزرگ ملی شدن نفت، ابراهیم صفایی، کتاب سرا، تهران، اول، ۱۳۷۱، ص۲۵۸و۲۷۵؛ ایران بین دو انقلاب، یرواند آبراهامیان، مترجمان احمد گل‌محمدی و محمدابراهیم فتاحی ولیلایی، نی، تهران، یازدهم، ۱۳۸۴، ص۲۴۷-۲۴۸، ۲۸۵-۲۸۶، ۲۹۸، ۳۲۱، ۳۳۵و۳۴۵؛ کتاب گیلان، ج۱، ص۶۷۴-۶۷۵؛ شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران، ج۱، ص۲۱۶-۲۱۸؛ رجال پارلمانی ایران از مشروطه تا انقلاب اسلامی، ص۱۵۱-۱۵۲٫)

[۹۳] . حسن ارسنجانی در سال ۱۳۰۰ در کرج به دنیا آمد. در سال ۱۳۲۳ امتیاز روزنامه جنجالی داریا را گرفت و با مقالاتی که می نوشت جنجال زیادی بر پا کرد. او در سال ۱۳۲۴ به قوام السلطنه نخست وزیر نزدیک شد و در تاسیس حزب دموکرات نقش مهمی ایفا کرد و ریاست شاخه جوانان حزب دموکرات را بر عهده گرفت. قوام که از سال‌ها پیش در لاهیجان زمین و متعلقات داشت، ارسنجانی را در انتخابات دوره پانزدهم مجلس از این شهر به مجلس فرستاد و با تقلب هایی که در انتخابات گیلان صورت گرفت موفق شد راهی مجلس شود ولی اعتبارنامه اش در مجلس رد شد. او روزنامه داریا را در تهران منتشر می کرد و به قوام در امور سیاسی کمک می کرد. در دو کابینه علی امینی و اسدالله علم به وزارت کشاورزی منصوب شد تا قانون اصلاحات ارضی را اجرایی کند. او در سال ۱۳۴۸ به طور ناگهانی درگذشت. (شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران، ج۱، ص۷۶-۷۹٫)

[۹۴] . دکتر ارسنجانی در آیینه زمان، نورالدین ارسنجانی، قطره، تهران، اول، ۱۳۷۹، ۴۸؛ اسناد احزاب سیاسی ایران (۱۳۲۰-۱۳۳۰) ج۱، بهروز طیرانی، سازمان اسناد ملی ایران، تهران، اول، ۱۳۷۶، ص۶۶۶؛ بررسی دلایل رد اعتبارنامه دکتر حسن ارسنجانی از حوزه انتخابیه لاهیجان و لنگرود در دوره پانزدهم مجلس شورای ملی، محمدحسین علیزاده و مجید علیپور، فصلنامه پیام بهارستان، دوره۲، س۵، ش۱۹، بهار ۱۳۹۲، ص۳۴۷٫

[۹۵] . سیدمحمد تائب در سال ۱۲۷۵ش در نجف اشرف در خانواده یک روحانی گیلانی متولد شد. وی در سال ۱۲۹۷ به همراه پدرش به ایران مهاجرت کرد و به شغل معلمی پرداخت و در مجلات اسلامی روز قلم می زد. وی از مریدان پروپاقرص آیت الله رسولی بود که از زمانی که آیت الله رسولی در مسجد بادی الله نماز می خواند به ایشان اردات ویژه داشت. او از جوانان فعال و مذهبی رشت بود که در حرکت های انقلابی شرکت می کرد و به حمایت از علما می پرداخت. تائب در انتخابات پانزدهم مجلس شورای ملی نیز به حمایت از آیت الله رسولی تلاش های بسیاری کرد. وی مورد قبول و احترام دانش آموزان و فرهنگیان گیلان قرار داشت و زمانی که حجت الاسلام احسانبخش مدرسه دین و دانش را در رشت افتتاح کرد، مرحوم تائب مدیریت این مدرسه‌ی اسلامی را بر عهده گرفت. در دو دهه آخر عمرش، فعالیت های سیاسی کمتری از وی مشاهده شده است. او در ۲۹ اسفند ۱۳۶۳ درگذشت و در آستانه اشرفیه مدفون گردید. (دانشوران و دولتمردان گیل و دیلم، ص۱۱۹؛ رشت در آئینه‌ی تاریخ، کیوان پندی، کتیبه گیل، رشت، اول، ۱۳۸۷، ص۱۹۱؛ گفتگوی نگارنده با آقای احمد سمیعی نوه آیت الله حاج ملا محمد خمامی، مندرج در سایت موسسه مطالعات مبارزات اسلامی گیلان.)

[۹۶] . گفت‌وگو و خاطرات: فعالیت سیاسی دانشجویان در دهه ۱۳۲۰، مصاحبه با دکتر علی فروحی، گفتگو از مرتضی رسولی پور، فصلنامه تاریخ معاصر ایران، تابستان۱۳۸۳، ش۳۰، ص۲۳۷٫

[۹۷] . آیت الله سیدمهدی رودباری فرزند سیدموسی در ۱رمضان المبارک ۱۳۰۷ق در روستای دوگاهه رودبار به دنیا آمد. در درس اساتیدی چون آیات سید ابوالحسن اصفهانی، آقا ضیاء عراقی و میرزای نائینی استفاده کرد و به مقام اجتهاد نائل شد و در سال ۱۳۰۸ش به شهر رشت هجرت نمود. او در مسجد جامع کاسه‌فروشان رشت به اقامه نماز جماعت پرداخت و به امور عام المنفعه همت گماشت. جنب مسجد کاسه فروشان مدرسه ای مخروبه به نام مدرسه حاج علی اکبر قرار داشت و ایشان با کسب اجازه از مرجع تقلید وقت آیت الله سیدابوالحسن اصفهانی، مدرسه مهدویه را در آنجا در سال ۱۳۲۲ش احداث کرده و خودش مدیریت آن را به عهده گرفت. این مدرسه دارای موفقیت های چشمگیری گردید و طلاب جوان بسیاری جذب این مدرسه شدند و در آن به تحصیل علوم دینی پرداختند چون آقایان خائفی، سیدمجتبی رودباری، ظهیـری، احسانبخش، حجتی شفتی، سیدکاظم میرعبدالعظیمی، طاهر شرفی، شیخ محمود قاهری، سیدداود مصطفوی و… . ایشان در ۹ آذر ۱۳۲۷ (۲۸ صفر ۱۳۶۸ق) دار فانی را وداع نمود و در جنب مسجد کاسه فروشان در محوطه ایوان به خاک سپرده شد که امروزه به خاطر گسترش مسجد، در داخل مسجد قرار گرفته است. گفتنی است که او پسرعمویِ پدرِ آیت الله سیدمجتبی رودباری مجتهد محبوب مردم رشت و امام جماعت فعلی مسجد صفی می باشد. (تاریخ علما و شعرای گیلان، ص۱۲۰؛ پرونده آیت الله سیدمهدی رودباری در آرشیو موسسه مطالعات مبارزات اسلامی گیلان؛ تاریخچه آموزش و پرورش گیلان از اواخر دوره قاجاریه تا امروز، جعفر خمامی زاده، سنا، تهران، اول، ۱۳۸۴، ص۷۳-۷۸؛ دانشوران و دولتمردان گیل و دیلم، ص۳۱۱-۳۱۳٫)

[۹۸] . اسناد احزاب سیاسی ایران (۱۳۲۰-۱۳۳۰) ج۱، ص۶۶۸٫

[۹۹] . اسناد احزاب سیاسی ایران (۱۳۲۰-۱۳۳۰) ج۱، ص۶۶۷٫

[۱۰۰] . اسناد احزاب سیاسی ایران (۱۳۲۰-۱۳۳۰) ج۱، ص۶۶۸٫

[۱۰۱] . اسناد احزاب سیاسی ایران (۱۳۲۰-۱۳۳۰) ج۱، ص۶۶۸٫

[۱۰۲] . دانشوران و دولتمردان گیل و دیلم، ص۲۵۵؛ خاطرات صادق، ص۷۰٫ مرحوم احسانبخش که در آن روزها حضور داشت می گوید که «دستگاه های دولتی می خواستند اکبری ها را به مجلس بفرستند. در طبقه آخر [ساختمان] پست و تلگراف دهها عالم بزرگوار و مشهور متحصن شدند و روزها بازار رشت تعطیل بود [ولی] متحصنین نتوانستند کاری از پیش ببرند.» (دانشوران و دولتمردان گیل و دیلم، ص۲۵۵٫)

[۱۰۳] . تاریخ علما و شعرای گیلان، ص۱۲۸٫ همچنین در سخنرانی ای که در دفتر حزب ایران در رشت انجام شد یکی از سخنرانان در ۷ اردیبهشت ۱۳۲۶ چنین اظهار داشت: «از بیچارگی ملت ایران بوده که در دوره پانزدهم انتخابات هرچه مردم دکان ها را بسته که شاید بتوانند رهبر خود را به وکالت بگمارند موثر نیفتاد.» (اسناد احزاب سیاسی ایران (۱۳۲۰-۱۳۳۰)، ج۱، ص۲۵۲٫)

[۱۰۴] . اسناد احزاب سیاسی ایران (۱۳۲۰-۱۳۳۰)، ج۱، ص۶۶۹٫

[۱۰۵] . انقلاب اسلامی(زمینه ها- چگونگی و چرایی)، بیست سال تکاپوی اسلام شیعی در ایران(۱۳۴۰-۱۳۲۰)، ص۵۷۱٫

[۱۰۶] . انقلاب اسلامی(زمینه ها- چگونگی و چرایی)، بیست سال تکاپوی اسلام شیعی در ایران(۱۳۴۰-۱۳۲۰)، ص۱۲۶-۱۲۷؛ روحانیت و نهضت ملی شدن صنعت نفت، احمد رهدار، فصلنامه پانزده خرداد، دوره۳، س۶، ش۲۰، تابستان۱۳۸۸، ص۶۷٫

[۱۰۷] . دکتر محمدباقر محقق فرزند شیخ علی محقق در سال ۱۲۹۸ش در رشت متولد شد. در حوزه رشت و سپس در قم و تهران به تحصیل علوم دینی پرداخت تا جایی که موفق شد از مراجعی چون آیت الله مرعشی نجفی و آیت الله سیدمحسن حکیم اجازه نامه اجتهاد دریافت کند. او در زمان حضور در قم در درس اخلاق امام خمینی شرکت می کرد. سپس به دانشگاه تهران رفت و موفق شد مدرک دکترا بگیرد و در سال ۱۳۳۰ به رشت بازگشت و همراه با آیت الله رسولی کاندیدای دوره هفدهم مجلس شورای ملی شد ولی این انتخابات انجام نشد. او در مجلات اسلامی آن زمان مانند مجله مسلمین و مجله آیین اسلام قلم می زد و در گیلان اتحادیه مسلمین گیلان را پایه گذاری کرد که از انجمن های فعال و دینی رشت در دهه ۳۰ شمسی بود و نشریه محقق را منتشر می کرد. او بقیه عمرش را به تالیف تفسیر و علوم قرآنی پرداخت و دو کتاب دائره الفرائد در فرهنگ قرآن در ۲۵ جلد و تفسیر محقق در ۲ جلد از تالیفات ماندگار اوست. وی بعد از پیروزی انقلاب مسئولیت هایی چون عضویت در ستاد انقلاب فرهنگی را بر عهده داشت ولی باز به فضای تالیف و تدریس بازگشت. او اکنون زنده است و در سنین کهولت به فعالیت‌های علمی‌اش ادامه می دهد. (بازشناسی دانش های قرآنی در گفتگو با محمدباقر محقق، ماهنامه کیهان فرهنگی، س۹، ش۸۷، مرداد ۱۳۷۱، ص۵-۱۱٫)

[۱۰۸] . گفتگوی نگارنده با حجت الاسلام عبدالحسین منعم امام جماعت فعلی مسجد بادی الله رشت. ایشان قسمتی از شعر را به یاد نداشت.

[۱۰۹] . بازشناسی دانش‌های قرآنی در گفتگو با دکتر محمدباقر محقق، ماهنامه کیهان فرهنگی، سال۹، ش۵، مرداد ۱۳۷۱، ص۶٫

[۱۱۰] . نامه آقایان علماء به مجلس شورای ملی که در جلسه یکشنبه ۱۲ بهمن به وسیله آقای جلالی در مجلس شورای ملی قرائت شده، ماهنامه مجموعه حکمت، ش۲۱، بهمن ۱۳۳۱، ص۶ ؛ مشروح مذاکرات مجلس شورای ملی، دوره۱۷، جلسه۶۶، یکشنبه ۱۲ بهمن ماه ۱۳۳۱٫

[۱۱۱] . از نهضت ملی شدن نفت تا کودتا، نوشته صادق تهرانی، فصلنامه مطالعات تاریخی، ‌تابستان ۱۳۸۴، ش۸، ص۳۰٫

[۱۱۲]. روحانی مبارز آیت الله سیدابوالقاسم کاشانی به روایت اسناد، ج۲، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، اول، ۱۳۷۹، ص۵۴۱٫

[۱۱۳] . روزنامه اطلاعات، س۲۸، ش۸۶۶۹، یکشنبه ۶ دی ۱۳۳۲، ص۲٫

[۱۱۴] . دکتر ابوالقاسم رسولی برادر آیت الله رسولی و فارغ التحصیل اولین دوره مدرسه طب در ایران بود. وقتی پزشک معروف فرانسوی پرفسور «بالتازار» برای تاسیس انستیتو پاستور به ایران آمد کسی که معاون و همراه با او بود دکتر رسولی در زمان دانشجویی بود. درباره دکتر رسولی گفته اند که تمام وجودش وقف به خدمت به مردم بود. او بنایی را به وزارت فرهنگ اهدا کرده بود که به عنوان مدرسه ابتدایی مورد استفاده قرار گرفته و دانش آموزان بی بضاعت در آن درس می خواندند. اکثر بیمارانش افراد بی بضاعت بودند و خودش زمانی که بیماران را ویزیت می کرد، از آنها هیچ پولی نمی گرفت بلکه در مطبش کشویی وجود داشت که هر کس هر قدر می خواست در آن چیزی می گذاشت. خانواده های بسیاری را می شناخت و به افراد بی بضاعت، از داروخانه اش نیز رایگان دارو می داد. به اقوام بی بضاعت خود نیز رسیدگی می کرد. وی زمانی که برای رفع مشکل اداری ای که برای داروخانه اش به وجود آورده بودند به وزارت بهداری رفت، مورد بی حرمتی یکی از کارمندان قرار گرفته، همان‌جا سکته کرد و درگذشت. (در کوچه و خیابان، ص۱۴۳-۱۴۵٫)

[۱۱۵] . در کوچه و خیابان، ص۱۴۴٫

[۱۱۶] . روزنامه اطلاعات، س۲۸، ش۸۲۹۳، یکشنبه ۴ بهمن ۱۳۳۲، ص۱۰٫

[۱۱۷] . بقعه «سرقبرآقا» مدفن سیدابوالقاسم، امام جمعه تهران در اوایل قاجار است. تاریخ احداث این ساختمان مصادف با وفات امام جمعه بوده است و قبرستان معتبری در اطراف بقعه وجود دارد که شخصیت های زیادی در آنجا مدفون شده اند. مرحوم سیدابوالقاسم امام جمعه در سال ۱۲۱۵ق در اصفهان متولد شد. عمویش، بزرگ این خاندان بود که به امر فتحعلی شاه به طهران آمده و امام جمعه پایتخت گردید. بعد از فوت عمویش در ۱۲۶۳ق، سیدابوالقاسم امامت جمعه تهران را بر عهده گرفت و تا سال ۱۲۷۱ق که در سن ۵۶ سالگی از دنیا رفت دارای این منصب بود. او را بعد از فوتش در مقبره ای که بعدها «سر قبر آقا» شهرت یافت دفن کردند. از او کتابی با عنوان «البلدان مفتوحه عنوه» بر جای مانده است. بعد از او پسرش سید زین العابدین امامت جمعه تهران را بر عهده گرفت و عنوان امام جمعه بودن در این خاندان تا اواخر دوره پهلوی وجود داشت. (اختران فروزان ری و طهران، محمد شریف رازی، مکتبه الزهراء، قم، ص۴۱۷-۴۱۹٫)

[۱۱۸] . دانشوران و دولتمردان گیل و دیلم، ص۲۵۶٫

[۱۱۹] . روزنامه اطلاعات، س۲۸، ش۸۲۹۴، دوشنبه ۵ بهمن ۱۳۳۲، ص۱۰٫

[۱۲۰] . روزنامه اطلاعات، س۲۸، ش۸۲۹۵، سه شنبه ۶ بهمن ۱۳۳۲، ص۱۰٫

[۱۲۱] . روزنامه اطلاعات، س۲۸، ش۸۲۹۷، پنجشنبه ۸ بهمن ۱۳۳۲، ص۱۲٫

[۱۲۲] . روزنامه اطلاعات، س۲۸، ش۸۲۹۶، چهارشنبه ۷ بهمن ۱۳۳۲، ص۱۰٫

[۱۲۳] . عمده فروشان پارچه.

[۱۲۴] . روزنامه اطلاعات، س۲۸، ش۸۲۹۳، یکشنبه ۴ بهمن ۱۳۳۲، ص۱۰٫

[۱۲۵] . روزنامه اطلاعات، س۲۸، ش۸۲۹۴، دوشنبه ۵ بهمن ۱۳۳۲، ص۱۰٫

[۱۲۶] . روزنامه اطلاعات، س۲۸، ش۸۲۹۴، دوشنبه ۵ بهمن ۱۳۳۲، ص۱۰٫

[۱۲۷] . روزنامه اطلاعات، س۲۸، ش۸۲۹۳، یکشنبه ۴ بهمن ۱۳۳۲، ص۱۰٫

[۱۲۸] . دانشوران و دولتمردان گیل و دیلم، ص۲۵۶٫

[۱۲۹] . گفتگوی نگارنده با حجت الاسلام و المسلمین احمدعلی احمدزاده.

 

 

 

 

 

منبع: «قیام مردم رشت در سال ۱۳۰۵ شمسی در زمان رضاشاه: شرح مبارزات مرحوم آیت الله شیخ محمدباقر رسولی رشتی»، میثم عبداللهی، فصلنامه پانزده خرداد، دوره۳، س۱۳، ش۴۶، زمستان ۱۳۹۴، ص۱۵۹ـ۲۰۴٫

 

 

 

ارسال دیدگاه

enemad-logo