مقام معظم رهبری: در طول تاریخ، رنگ های گوناگون بر سیاست این کشور پهناور سایه افکند؛ اما رنگ ثابت مردم گیلان، رنگ ایمان بود.
جمعه ۳۱ فروردین ۱۴۰۳ - Friday 19 Apr 2024
محتوا
مجموعه نامه ها و مکاتبات میرزا کوچک خان

مجموعه نامه ها و مکاتبات میرزا کوچک خان

  مجموعه نامه ها و مکاتبات شهید میرزا کوچک خان جنگلی[۱]   اشاره: هدف از انتشار نامه های میرزا کوچک خان جنگلی، آگاهی از جریاناتی است که میان میرزا و اطرافیانش وجود داشته است. این نامه ها با اندکی تفاوت در ترجمه و تاریخ آنها در مآخذ گوناگون مانند کتاب تاریخ انقلاب جنگل و سردار […]

دوشنبه 9 آگوست 2010 - 21:29

 

مجموعه نامه ها و مکاتبات شهید میرزا کوچک خان جنگلی[۱]

 

اشاره: هدف از انتشار نامه های میرزا کوچک خان جنگلی، آگاهی از جریاناتی است که میان میرزا و اطرافیانش وجود داشته است. این نامه ها با اندکی تفاوت در ترجمه و تاریخ آنها در مآخذ گوناگون مانند کتاب تاریخ انقلاب جنگل و سردار جنگل نقل شده است. در این مجموعه در صدر هر نامه نوضیحی اجمالی درباره آن اضافه گردیده است.

 

۱- مکتوب میرزا از تفلیس

محمد علی شاه پس از تسلط بر تهران در صدد خاموش کردن صدای آزادی در رشت گردید. کوچک خان ناچار گردید رشت را ترک و به سمت قفقاز عزیمت کرد و به تفلیس رفت. از تفلیس نامه ای برای رفقای خود به رشت نوشت. بعضی از خطوط آن حک و سیاه گردیده، فقط قسمتی از خوانا بود:

مکتوب از تفلیس

تاریخ ۲۵ رجب ۱۳۲۶ هجری قمری[۲]

آنکه بر همزن جمعیت ما شد، یا رب

تو پریشان تر از آن زلف پریشانش کن

به توسط آقایان میرزا محمدی و قارالسلطنه و آقای میرزا هادی به حوزه حریت طلبان و مشروطه خواهان واقعی خصوصاً اعضای پریشان انجمن روحانی اکنون که آفتاب اقبال ما ایرانیان مخصوصاً گیلانیان از مطلع وفاق و اتحاد به باختر نفاق و استبداد سر فرو کرد و ماه طالع فرخ فال به محاق مذلت رسید و هم علت این همه بیچارگی و سیه روزگاری از آن بود که از روز اول نخواستیم نه از جانان دست برداشته بلکه میل داشتیم هر دو را دارا باشیم، سزاوار است با این حال بعد الایام چون مردان پشت خمیده و زنان سالخورده در دلهای شب از خواب غفلت بیدار شده، دست کوتاه به دامن صاحبان حضرت رب الارباب دراز و از آنها بخواهیم که پریشانیهای ما را رفع کنند یا خود گروه مرده و جزو آنان باشیم. اگر بخواهید معنی گروه مرده را صحیحاً مسبوق باشید، چند یوم دیگر رجوع به جریده فریده یگانه وطن پرست فرزانه ملانصرالدین ملقب به آقاعمو فرمائید. در آنجا آقای میرزاحسین خان کسمائی داد دانش داده و گروه مرده را به خوبی تشریح کرده است.

قاآنی آن کسان که طریق تو می روند

زاغند و زاغ را روش کبک آرزوست

باری از مطلب دور نرویم و مقصود فوت نگردد تا مردم ما را گروه مرده ندانند تا جوانان با فتوت تبریز نگویند ما گیلانیان بسیار بی همت بودیم تا عندلیبان باغ و بوستان اروپا در هر راغ و چمن و در هر بوم و برزن نسرایند که ایرانیان بی علم قیمت این دُر پُربها را ندانسته، عاقبت اقتدا به الناس علی دین ملوکهم کرده یعنی پادشاه ایران تمام مملکت را به همسایگان فروخت و ایرانیها هم این حدیقه حریت و آزادی را در بازار نقاق و شقاق به دراهم معدوده به بیع در آورند. پس محض رفع التباس، چشمان خود را درست باز کرده ببینیم غیر از دعا کردن علاجی داریم یا هنوز باید نشسته و دعا کنیم. ظاهراً از قدم دریغ نکرده و نمی کنیم از قلم کوتاهی نداشته و نداریم. از حرف زدن و نصیحت کردن به مردم مضایقه نمی ورزیم. از پول خرج کردن تعلل روا نداشته و از جان فدا کردن تسامح و تکاهل را جایز نمی شماریم؛ ولی حقیقتاً ترس بلوای اخیر با چند من نمک آن هم با انگشت آغاباجی هنوز ما را حال نیاورده است. بلی وقتی مردم را با اغراض فاسد آلوده می کنیم، تا مجبور به دشمنی ما گردند؛ یا وقتی می گوئیم می زنیم نمی زنیم، می کشیم نمی کشیم شکم پاره می کنیم، نمی کنیم البته مآل کار بهتر از این نمی شود.پس با این وضع غیر از دعا کردن چاره نداریم. چه غم دیوار امت را که دارد چون تو پشتیبان. باری باز هم نباید مأیوس شد؛ وصال چون به سرآمد فراق هم به سرآید. کاری که جمعیت یک مملکت بکند حتماً موفق می گردد. انگلیسیها و فرانسویها چه کردند! همین تازگیها ملت عثمانی چطور به زور شمشیر از پادشاه خود آزادی را گرفت. اگر باور ندارید جراید عالم را مطالعه فرمائید معلوم است.

جهان را صاحبی باشد خدا نام

کز او شوریده دلها، گردد آرام

آخر ما ودایع خدائیم؛ سالکان که کعبه حضرت واجب الغطا و یا نونهالان بوستان الله به ما فرمود از همه به شما نزدیک ترم و از هرکس مهربان تر. مدتها است طفل حریت و مشروطیت را پرورش می دهیم؛ سالها است به پرستاری و تیمار او مشغول هستیم. کار فلکی یکسره بر منهج عدل است. هشدار که ظالم نبرد راه به منزل؛ یریدون ان یطفؤه نورالله. ولی نمی توانند حالا آقا سید عبدالله و آقا سید محمد را توقیف بکنند، سید جمال را در همدان بکشند؛ بچه های نادان معلم خانه محمدی را از دم تیغ و توپ بگذرانند؛ حاجی میرزا ابراهیم آقا و ملک المتکلمین و میرزا جهانگیر خان را به دار بیاویزند. اندیشه نباید کرد برای آنکه هر ضحاکی در دنبال. باش تا شام نکبتش بدمد! وجود منتقم حقیقی و الدنیا دارالمکافات را کراراً مردان با تجربه امتحان کرده اند، منتهی چند روزی صبر لازم است.

عصر دیروز قدم زنان به طرف باغ تفلیس می رفتم. کثرت خیالات و شدت آلام درونی مرا دچار مالیخولیای عجیبی نمود. با خود می گفتم: ترا چه یارا که با ملک الملوک ایران بکاوی. مگر از جنرالهای دربار نمی ترسی از سردار ایران یعنی امیر بهادر جنگ نمی هراسی؟ از فیلسوفان سلطنتی و سران بی سپاه دولتی اندیشناک نیستی؟ پا به اندازه گلیمت دراز نما. باز کجا صعوه لاغر کجا! پشه کجا خسرو خاور کجا! ذره خورشید کجا و سها مسند جمشید و گدا! در این فکر بودم ناگهان مادر مصیبت دیده وطن را مشاهده کردم که با زبان دل می گفت: هان ای فرزندان ناخلف! حق خود را در روز رستاخیز در محکمه احکم الحاکمین از شما مطالبه خواهیم نمود. اطفال عزیز مرا در تبریز از دم تیغ گذراندند. همه را هدف گلوله کردند، شما در خانه های خود با کمال فراغت به عیش و عشرت مشغول شدید! بروید ای پسران بیشرف، می دانم عاقبت خاک نیاکان شما خشت خام کلیساها و میخانه های یهود و نصارا خواهد شد. قفقازیه را گرفتند دیدید عبرت نگرفتید، بلوچستان را بردند اعتنا نکردید، ماکو و ارومیه را می برند، می بینید غیرت نمی کنید! شما مستحق این جور و مظالم بلکه مظالمی بدتر و شدیدتر از این هستید!

عاقبت شب را نیز دچار همین مالیخولیا بودم. چه شب سختی بود و چه ساعات مهیب و هولناک! باری اخبار قابل عرض چند روز است آقای سید عبدالرحیم خلخالی وارد و بحمدالله سلامت هستند. تقریباً دو ماه است پرنس ملکم خان دارفانی را وداع گفته، در شهر تفلیس حکومت نظامی است. هر روز آزادیخواهان را می گیرند. در یک مجلس ۹۸۰ زن و دختر را به جرم آزادی حبس کرده اند. از سایر حبسخانه ها اطلاعی ندارم.

 

 

۲- نامه میرزا در پاسخ نامه رئیس قزاقخانه تهران[۳]

دولت وثوق الدوله در ۱۳ مرداد ۱۲۹۷ بر سر کار آمد و موفق شد در ۶ اسفند ۱۲۹۷ با تأمین دادن پنهانی به شخصیت دوم جنگل (حاجی احمد کسمایی) و در ۱۸ اسفند ۱۲۹۷ با اعزام تیمور تاش با اختیارات کامل به عنوان حکمران گیلان، تزلزل شدیدی در قوای جنگل ایجاد و مقدمات فروپاشی آن را فراهم کند.

در مرداد ۱۲۹۸ش. عقد قرارداد وثوق الدوله با انگلستان اعلام شد. این قرارداد ـ که به قرارداد ۱۹۱۹ معروف شده است ـ اختیار کلیه امور نظامی و مالی و گمرکی ایران را منحصراً به دست مستشاران انگلیسی می داد و آن را تحت حمایت دولت بریتانیا می گذاشت. نیروی پراکنده جنگلیها زیر نظر میرزا دوباره سامان گرفت. خبر تشکیل مجدد جنگل و حمله جنگلیها به ماسوله و شکست و دستگیر شدن قزاقها، موجب شد که فرمانده قزاق (رتمستر کیکا چینکوف) نامه ای به میرزا نوشت و میرزا نیز با نامه ای به او پاسخ داد:

۲۲ ذی الحجه ۱۳۳۷ از صومه سرا

آقای میرزا کوچک خان

از آنجایی که دولت علیه ایران شخص مرا ـ که رئیس آتریاد تهران و چند سال است به ایران به درستی خدمتگزار هستم ـ جهت قلع و قمع ریشه فساد جنگل تعیین فرموده و این مسئله قطعی است. کسانی هم که با شما همراهی می کنند، اطلاع کامل داریم به جزای خود خواهند رسید و مبدأ فساد را از صفحه گیلان کنده و مضمحل خواهیم نمود. لکن محض آنکه شخص شما وطندوست و ایرانخواه و عاقل و نیک نفس معرفی شده اید، لازم است به شما خاطرنشان شود هرگاه جنابعالی را در محکمه عدل الهی حاضر بنمایند و سوال شود که آنچه خسارت و تلفات به اهالی بیچاره از بدو الی ختم وارد آمده است، مسئول درگاه الهی کیست، گمان می کنم انصاف خواهید داد و شرمنده خواهید شد. بدیهی است انسان کامل برای فایده موهوم راضی بدین مسئولیت بزرگ نخواهد شد و نیز به من هم این طور دستگیر شده است که با آن صفات عالی، برای شخص خود راضی به اذیت مسلمین بیچاره نخواهید بود. لهذا با کمال اطمینان و قول شرف نظامی به خدای یکتا قسم است. چنانچه به اردوی قزاق ایران و به من پناهنده شوی و حرف مرا بپذیری، قول می دهم وسائلی فراهم دارم که بقیه عمر خود را با کمال احترام و یا مشاغل عالی به آسودگی زندگانی نمایی و این قول نظامی ـ که در این ورقه به شما داده می شود ـ به وحدانیت خدا حق است تا زمانی که آسایش شما را در پیشگاه اعلیحضرت همایونی و اولیای دولت علیه ایران فراهم و به عمل نیاورم، شخص جنابعالی و کسانی که شما به آنها اطمینان دارید و اطمینان می دهید، در اردوی قزاق مثل یک نفر مهمان عزیز می باشید به مصداق آیه شریفه «اکرم الضیف و لو کان کافراً»[۴] و نیز چنانچه بخواهید غیر از این مسئله حرفی داشته باشید، خوب است محلی را برای ملاقات و حرف آخر معین دارید که در آن محل با شما ملاقاتی بشود و رفع اشتباهات افواهی شده باشد.

رئیس آتریاد تهران ـ رتمستر کیکا چینکوف

 

۲۳ ذی الحجه ۱۳۳۷

هو الحق

جناب رئیس آتریاد طهران- رتمستر کیکاچینکوف

دیر آمدی ای انگار سرمست. از صدر تاذیل مرقومه مورخه۲۱ شهر جاری را با دیده دقت دیده بنده به کلمات عقل فریبانه اعضا و اتباع این دولت ـ که منفور ملت اند ـ فریفته نخواهم شد. از این پیش تر نمایندگان دولت انگلیس با وعده هایی که به سایرین می دادند، یکبارگی قباله مالکیت ایران را گرفته تکلیفم کردند تسلیم نشدم. مرا تهدید و تطمیع از وصول به معشوق یا مقصودم باز نخواهند داشت. وجدانم به من امر می کند که در استخلاص مولد و موطن خود ـ که گرفتار چنگال قهاریت اجنبی است ـ کوشش کنم. شما می فرمایید نظام نظر به حق و یا باطل ندارد؛ مدعیان دولت را هرکه و هرچه هست باید قلع و قمع نمود تا دارای منصب و مقام شویم. بنده عرض می کنم تاریخ عالم به ما اجازه می دهد هر دولتی که نتواند مملکت خود را از سلطه و اقتدار دشمنان خارجی نجات دهد، وظیفه ملت است که برای استخلاص وطن قیام کند. اما کابینه حاضره می گوید من محض استفاده شخصی باید مملکت را در بازار لندن به ثمن بخس بفروشیم.

در قانون اسلام مدون است، کفار وقتی به ممالک اسلامی مسلط شوند، مسلمین باید به مدافعه برخیزند. ولی دولت انگلیس فریاد می کند من اسلام و انصاف نمی دانم و باید دول ضعیف را اسیر آز و کشته مقصود مشئوم خود سازم. بنده می گویم انقلابات امروزه ما را تحریک می کند مثل سایر ممالک دنیا در تمام ایالات ایران اعلام جمهوریت در داده و رنجبران را از دست راحت طلبان برهانیم؛ ولکن درباریان تن در نمی دهند که مملکت ما با قانون مشروطیت از روی پروگرام دموکراسی اداره گردد. بازی با این ادله، وجدانم محکوم است در راه سعادت مملکتم سعی کرده گو اینکه کرورها نفوس و نوامیس و مال ضایع شود و در مقابل جوابی را که موسی در مقاتله با فرعون و محمد(ص) به ابوجهل و سایر مقننین و موسسین آزادی و روحانی در محکمه عدل الهی می دهند، من هم که یکی از پیروان آنان می باشم خواهم داد. بنده و همراهانم، شما و پیروانت در این دو خط مخالف می رویم، باید دید عقلا ی عالم به جسد کشته ما می خندند و یا به فاتحیت شما تحسین می کنند؟! فرضا تمام مراتب فوق حمل بر کذب شود، یعنی بنده حقیقتاً جاه طلب نفسانی تصور شده، به مواعید جناب عالی متمایل گردیم آن وقت عرض می کنم کسانی که تسلیم گردیدند و ورقه ممهور دولت را در دست داشتند، همه را به دار آویخته، حبس کردید و یا تبعید نمودید بنده را با چه رو بعد از این عملیات تکلیف به تسلیم شدن می نمایید؟ از اینکه در خاتمه درخواست ملا قات کرده بودید عرض می کنم کسانی که دارای شرافت قولی نیستند ملا قات کردن با انها از قاعده عقل به در و بیرون است فقط بین ما و شما را باید خداوند حکم فرماید.

کوچک جنگلی

 

 

۳- نامه میرزا به لنین

در بامداد سه شنبه ۲۸ اردیبهشت ۱۲۹۹ش. ارتش سرخ شوروی بعد از شلیک چند تیر توپ، از دریای خزر در انزلی پیاده شد. بنا به تقاضای بلشویکها میرزا به انزلی رفت و در یکی از کشتیهای جنگی شوروی با فرماندهان ارتش سرخ ملاقات و مذاکره کرد. در ۱۲ خرداد، حکمران رشت با جمعی از محترمین شهر بیاید و از ورود قوای بلشویک به رشت ممانعت به عمل آورد. در ۱۴ خرداد، جمعیت انبوهی در دو صف به استقبال مقدم جنگلیها رفتند و با افشاندن دسته های گل و فریادهای شوق انگیز تبریک ورود گفتند. در ۱۶ خرداد، اجتماع عظیمی با حضور میرزا در رشت تشکیل و اصول سلطنت ملغی و جمهوریت به وسیله قوای ملی جنگل اعلام گردید. هنوز دولت انقلابی سامان نگرفته بود که اغتشاش و خرابکاری بلشویکهای شوروی و انقلابیهای سرخ آغاز شد. مصلحت اندیشیهای میرزا کارساز نشد. میرزا در ۱۸ تیر ۱۲۹۹ یعنی نزدیک به یک ماه پس از اعلام جمهوری به عنوان اعتراض از رشت به فومن رفت و قبل از حرکت دو نفر نماینده خود را با نامه مفصلی به عنوان لنین به روسیه فرستاد:

 

بعد العنوان:

هنگامی که قشون فاتح کارگران و دهاقین روسیه به دشمنان خود را شکست داده، مظفرانه داخل در  قلب لهستان می گردند و قوای سرمایه‌داران انگلستان از جلو دستجات ستمدیده ایران و روس عقب نشینی اختیار می کنند، خیلی متأسف هستم که از کارها کناره‌گیری منی نمایم و مجبورم به چیزهایی متذکر شوم که سزاوار نیست. ولی نمی توانم خودداری کنم! زیرا این چیزها در ایران واقع گردید. قبل از ورود قشون سرخ روسیه سویتی در انزلی، من با همکارانم در جنگلهای گیلان بر ضد مظالم و فشار و تسلط انگلیسیهاو دولت سرمایه داری ایران جنگ می کردیم و یگانه قوه صحیح و حقیقی ما بودیم که توانستیم با جرئت فوق العاده به اسم آزادی لوای سرخ انقلاب را بلند کرده و به تمام دنیا آرزوی آزاد شدن از زیر زنجیرهای سرمایه داران را اعلام دهیم. لهذا بدون هیچ شک و تردید من به وسیله ریاست کشتیهای جنگی دریای خزر (راسکولینکف) و نماینده اجرائیه مرکزی فرقه اشتراکی روسیه (ارژه نیکیدره) اطمینان کامل خود را از قشون سرخ روسیه اظهار کردم. قرار شد که آن قشون سرخ در ایران مانده، کمک به قشون سرخ جوان ایران ـ که عجالتاً حاضر به جنگ نیست ـ بنماید بعد از قرار به اینکه قوای سویتی در ایران بماند، من حاضر شدم با شما اتحاد کرده، ملت ایران و ملل دیگر آسیا را برای یک جنگ آزادی دعوت و آماده نمائیم. بی شک انجام و عملی شدن مواد یادداشت رفیق چچرین در ژوئیه ۱۹۱۸ که دوباره از طرف نماینده روسیه ساوتی در تهران رفیق براوین و رئیس کشتیهای جنگی بحر خزر رفیق راسکولینکف(در روز ورود به انزلی) تکرار شده بود، مرا وادار کرد که از انعقاد یک معاهده جدید با سویتها خودداری نمایم. پروپاگاندیستها تمایل و شرایط زندگانی ملت ایران را نمی شناسد.من در موقع خود به نمایندگان روسیاظهار کردم که ملت ایران حاضر نیست پروگرام و تاکتیک بلشویکها را قبول کند. زیرا این کار عملی نبوده و ملت را وادار خواهد کرد به طرف دشمنان ما بروند. نمایندگان با من هم عقیده گردیده و طرفدار تاکتیک من شدند. زیرا فهمیدند فقط اجرای این پلتیک است که تسلط انگلستان از شرق دور و نفوذ شاه از مملکت ما محو خواهد شد. من با رفقای خود داخل شهر رشت شده و دولت ساوتی را تشکیل داده و بیرق سرخ انقلاب را بلند کردیم. تا زمانی که رفیق راسکولینکف در بحر خزر و در سواحل ایران بود، ما در کارها موافقت داشتیم؛ ولی همین که ایشان عازم مسکو گردیدند عقیده نمایندگان روسیه که ابتدا برای کارهای مشرق داشتند، بکلی تغییر کرد و این تغییر، ثمره ذیل را بخشبد:

۱- دولت آذربایجان برضد تمام اعتراضات جمهوریت ایران و بدون حق تمام اجناس و مال التجاره اتباع ایران را تصرف کرد، درصورتی که آذربایجان قول داده بود که مال التجاره و اجناس فوق را برای رفع حوائج قشون سرخ و ملت به ایران برگرداند. حتی قو داده بود که اگر اجناس و مال التجاره فوق مصرف به جای دیگر شده باشد، در عوض آن مال التجاره و اجناس دیگر بدهد. ولی امروز او (دولت آذربایجان) به ما پیشنهاد می کند قرارداد جدیدی را امضا بکنیم که به وسیله قرارداد مذکور تمام حقوق ملت ایران را محو کند؛ در صورتی که کمک به ملت ایران، یگانه اساس تسلط سویتها در ایران می باشد.

۲- دولت آذربایجان، قدغن کرده است که اتباع ایران آزادانه عودت به ایران نمایند.

۳- برطبق مواد یادداشت رسمی رفیق براوین ـ که از طرف رفیق راسکولینکف تأیید شد ـ تمام امتیازات روسیه در ایران به ملت ایران برمی گشت، ولی همین که دولت جمهوری ایران خواست از این امر استفاده نماید، دولت آذربایجان شروع به ضدیت نمود.

۴- هرچند ما با نمایندگان روسیه تصمیم گرفتیم و قراردادیم که مسلک اشتراکی را در بین اهالی پروپاگاند نکنند، ولی رفیق ابیکف ـ که خود را گاهی نماینده روسیه و گاهی نماینده فرقه عدالت معرفی می کند ـ با چندین نفر از اشتراکیون ایرانی که از روسیه وارد شده بودند و عادات و اخلاق ملت را نمی فهمیدند، متینگها داده و اعلامیه ها منتشر ساخته و دخالت در کارهای داخلی دولت ساویتی ایران نموده، اعتبار دولت را ساقط و زیر پای او را خالی کرده و قوای نظامی انگلیسیها را تقویت کردند. حتی مرا با رفقای خود آلت و همراه سرمایه داران نامیده و روز به روز کارهای انقلاب را خراب و حالت ما را در نظر ملت خیلی اسف انگیز جلوه گر ساختند. از تمام نقاط ایران طبقات ملت برضد پروپاگاند اشتراکی اعتراض و اظهار می داردند که هیچ همراهی با انقلاب نخواهند کرد؛ مخصوصاً جمعیت رشت که چند ماه قبل حاضر بودند خود را برای پیشرفت و کمک به انقلاب به آب و آتش بیندازند، امروز در تحت نفوذ اقدامات اشخاص فوق گرو کرده و حتی حاضرند به طرف ضد انقلابیون دست دراز کنند.

۵- من می دانم که در تمام ممالک آزاد پروگرام هر فرقه سیاسی آزادانه انتشار می یابد ولی پروگرامی که در ایران پروپاگاند می شود، بر ضد تمایلات جمعیت و از جلو رفتن انقلاب ممانعت کرده و فکر ضد انقلاب را تقویت خواهد کرد.

۶- رئیس قشون سرخ، رفیق کاژانف ـ که در انزلی پیاده شده ـ بر طبق دستور تلگرافی رفیق تروتسکس در تحت اختیار دولت ایران قرار گرفته و برطبق همان دستور برای آنکه بتواند عضو کمیته انقلابی حکومت جمهوری شود، تبعیت ایران را قبول نمود. ولی الآن در نتیجه اقدامات ابیکف که می خواست جای وی را در شورای انقلابی نظامی ایران دارا باشد و به کمک رفیق مدیوانی عضو شرق از ایران خواسته شد حرکت به روسیه کرد، هرچند دولت انقلابی ایران برضد این حرکت اعتراض نمود، منتج نتیجه نگردید.

دخالتهای نامشروع در کارهای داخلی جمهوری و نبودن شرایط معین در بین طرفین سبب شده است انقلابیون ایرانی از مسئولیت اخلاقی خودداری نمایند؛ ما قدم اول را برای رسید به آزادی .برداشتیم ولی خطر دیگر از طرف دیگر به ما رسید یعنی اگر ما از دخالت خارجیها در کارهای داخلی و خارجی ما جلوگیری ننمائیم، این دلیل می شود که ما به مقصود خود و به آزادی نخواهیم  رسید. زیرا به جای دخالتهایی که تاکنون از طرف یک دولت خارج وجود داشت، دولت دیگر در کارهای ما دخالت کرده و ما در تحت نفوذ وی خواهیم افتاد. ما حق نداریم افتخار انقلابی خود را ـ که در جنگهای چهارده ساله تحصیل کرده ایم ـ محو و به حقوق ملت خیانتکار باشیم؛ اگرچه این تمایلات اشخاص معینی می باشد که با وجهه انقلابی من بازی می کنند. به همین جهت ناچارم رشت را ترک کرده و به پناهگاه سابق خود در گوشه جنگل رفته و در آنجا منتظر جواب موافق سوالهای ذیل بمانم:

۱- عملی کردن قولهای نمایندگان روسیه ساوتی به ملت آزاد ایران داده شده است، همچنین منع دخالتهای آذربایجان سویتی در کارهای ایران برطبق مواد یادداشت رفیق چچرین.

۲- شناختن حدود و اختیارات جمهوریت ایران.

۳- اگر روسیه ساوتی عملیات فرق اشتراکی را در ایران واجب می داند، پس لازم است برطبق شرایط سیاسی ایران و ممالک شرق، پروگرام جدیدی معین نماید.

۴- دفاع حیات و ثروت اتباع ایران در محدوده آذربایجان سویتی.

۵- خواستن از ایران رفیق ابیکف را دوباره مأمور کردن در ایران رفیق کاژانف را لازم است ایشان به عنوان متخصص نظامی در تحت اختیارات ایران سویتی باشند. زیرا همراهیهای بسیاری برای ترقی انقلاب در گیلان نموده اند.

در خاتمه دقت شما را به یک مسئله دیگر جلب کرده می گویم ملت ایران از مأمورین شاه را در این مملکت محو و نابود نمود؛ ولی غیر ممکن است بتوانیم احساسات ملت را خفه کنیم. تاریخ ایران به ما نشان می دهد که چندین دفعه نفوذ دول خارجه در مملکت ما تسلط پیدا کرد و خواستند احساسات ملی و آزادی پرستی را در ملت ما خفه نمایند؛ لکن مساعی آنها عقیم مانده به مقصد نرسیدند. الآن که ملت لذت آزادی را برده است غیرممکن است احساسات وی را بتوان از بین برد. برعکس ملت با قوه زیاد به طرف آزادی خود سیر خواهد نمود. به وسیله این ورقه به رؤسای ملت آزاد روسیه رو کرده به اسم آزادی ملل و مخصوصاً ملت ایران انتظار داریم از ظلم و تعدیات دولت تزاری ـ که تا امروز در تحت عنوان امتیازات در مملکت ما ادامه داشت ـ ما را خلاص کرده و دستورات و اظهارات دولت ساویتی را عملی بکنند و تمام قرارادهای سابق را ـ که با دولت تزاری منعقد شده بود ـ عملاً لغو نمایند.

من و رفقای من اعتماد کامل داریم که ملت آزاد روسیه، آزادی خوبش را حفظ خواهد کرد و به تمام مللی که آزادی خودشان را می خواهند، برای رسانیدن آنها به آزادی و نگهداری آن همراهیهای لازمه را خواهد نمود که با قوای متحده برضد دشمنان عمومی مشترکاً جنگ کنیم و همچنین اشخاصی را که با تاکتیک خودشان جلوگیری از آزادی ایران می نمایند، از کارهای انقلابی دور کنیم. تا رسیدن جواب موافق و حل مسائل فوق من به رشت مراجعت نخواهیم کرد. برای تأسیسارتباط واجب و لازم در مسکو هیئتی مرکب از رفقای ذیل: میرصالح مظفرزاده[و]هوشنگ (گائوک) اعزام گردیدند.

کوچک جنگلی

 

 

۴- نامه های میرزا به مدیوانی (مدیر امور انقلابی ایران از طرف بلشوئیکهای شوروی)

دوشنبه ۹ مرداد ۱۲۹۹ش. با هدایت و حمایت فرمانده قوای مسلح شوروی در گیلان مدیریت بخش سیاسی و امنیت نظامی آن در رشت برضد میرزا کودتای سرخ انجام گرفت. همه طرفداران میرزا را هزکه و هرجا بود دستگیر و بازداشت کردند. در این روز هزار نفر دیگر قشون سرخ از بادکوبه به رشت آمد و عده ای از کمونیستهای جوان هم مسلح شدند. ادارات دولتی تسخیر شد و دولت کودتای سرخ به ریاست احسان الله خان در درشت بر سرکار آمد. در این دولت احسان الله خان سرکمیسر و کمیسر خارجه و جوادزاده (پیشه وری) کمیسر داخله بود. در ۱۰ مرداد ماه میرزا نامه ای به مدیر امور انقلاب ایران از طرف شوروی (مدیوانی) فرستاد. مدیوانی، سه روز بعد در پاسخ میرزا نامه ای اعتراض آمیز نوشت و میرزا در ۲۰ مرداد با نامه ای دیگر پاسخ داد:

 

نامه اول میرزا به مدیوانی:

رفیق مدیوانی ـ چون مایل نیستم که رفقای خود را در مجامع عالم بدنام ببینم، از آن جهت لازم شد به تشریح پاره اقدامات حیرت آورشان پرداخته، ضمناً شما و رفقا را متذکر کنم که این گونه اقدامات در مقابل مدعیان ما و شما، چه انعکاسی پیدا خواهد کرد! پانزده سال است هر یک از ما در انقلابات ایران زحمت کشیدیم و با هجوم قوای نیکلا و قشون انگلیس و دولت ایران مقاومت و مصادمه کردیم؛ مصائب را تحمل نمودیم، برای آنکه تحصیل حریت نمائیم. تمام استظهار ما این بود که احرار دنیا به ما مساعدت کنند. به همین جهت ورود شما را در ایران عاطفه غیبی دانستیم. با آغوش باز شما را پذیرفتیم؛ نجات خود را از چنگال انگلیسیها و مستبدین ایران به مساعدت شما تصور کردیم. اما افسوس که تصورات، نتیجه به عکس داد. هنوز قضایای حیاتی ما و شما حل نگشته با این حال شما در رشت و انزلی به اختلاف بلکه به منازعه و مبارزه شروع نمودید که غالباً انتظار آن را قبضه کردید؛ احرار را توقیف کردید؛ به طرف ما حمله خصمانه کردید، شلیک نمودید؛ معلوم نیست مقصود شما چیست و با که طرف هستید؟ آیا ایران را شما گیلان تصور کردید؟ آیا احرار ایران را فقط این عده فرض نمودید؟ آیا دشمن ما و شما را از ایران بیرون کردید؟ آیا ایران را از مستبدین تصفیه نمودید؟ ما ممکن نیست به شما تیر خالی کنیم یا با شما عملیات خصمانه نمائیم. از جوانان کم تجربه خودمان ـ که حس کدورت در آنها شدت نموده ـ جلوگیری می کنیم. اگر این اقدام شما دوام پیدا کند، ناچاریم به هروسیله باشد به تمام احرار و سوسیالیستهای دنیا حالی کنیم که وعده شما برخلاف صحت و اقوال شما عاری از حقیقت و صداقت است. به اسم سوسیالیستی حرکاتی را درباره ما مرتکب شدید که سزاوار قشون مستبد نیکلاو اردوی سرمایه داری انگلیس است. با یک فرقه آزادی طلب نوع پرست و با یک جمعیت انقلابی که مشقتهای فراوان دیده و هنوز هم محصور دشمنان آزادی است. این نوع معامله می کنند؟ آیا غیر از این مسئله که گفتیم فعلاً عملیات شما در یک گوشه ایران به جای نفع ضرر می رساند و مقصود را عقب می اندازد و باید صبر کرد و بتدریج این عقیده را رسوخ داد؛ چیز دیگری گفته و عنوان دیگری نمودیم. دوائر رشت و انزلی را تخلیه کرده به شما واگذاشتیم. گفتیم ما گوشه می گیریم، شما اداره بکنید. به غیر از این کار دیگری کردیم؟ برای این حقایق مختصر و بی پیرایه آیا مقتضی بود که با ما عملیات خصمانه نمائید؛ طرز ورود و اقدام قشون نیکلائی را در انظار تجدید کنید؛ اهالی بیچاره و زحمتکش شهر را به وحشت بیندازید؟ هیچ وسیله برای این اقدام شما نمی توانیم تصور بکنیم، مگر آنکه بگوئیم جاسوسهای انگلیس به لباس شما در میان شما داخل شده، این گونه وقایع را ایجاد کردند.

در عالم برادری شما را نصیحت می کنیم که این گونه اقدامات بی رویه در میان دوست و دشمن شما را بدنام و لکه دار کرده و در ایران مورد تنفر شدید واقع می شوید. اگرچه بعضی کوته نظران ممکن است جلوه دهند که ما برای حرکات غیر منتظره شما و یا فشارهائی که به ما وارد می کنید، با انگلیسیها یا دولت مستبده ایران ـ که دشمن ما و شما هستند ـ تکیه کرده و با آنها داخل مذاکراتی برضد شما خواهیم شد. خیر هرگز چنین چیزی نخواهد شد به شما صریحاً می گوییم که هر قدر از شما فشار و کارهای خلاف انتظار دیده شود و به ما خصمانه هجوم نمائید طوری که شدت و فشار وارده ما را مجبور به دفاع کند، با این همه محال است به دشمنان شما ـ که دشمنان ما نیز هستند ـ رو آورده یا از آنها کمک بخواهیم. تیرهای شما را از مهربانیهای دشمن بهتر خریداریم؛ ولی در عالم برادری از شما تقاضا می کنیم ما را بگذارید که در این گوشه بمانیم و مجبورمان نکنید با شماها ـ که برادر ما هستید ـ در حال کدورت باشیم و به تمام دنیا حرکات بی رویه شما را ابلاغ نماییم.

در خاتمه از شما توقع می کنیم که با اهالی به مهربانی رفتار کنید و آنها را به محبت خود اطمینان دهید. این موضوع برای شما کاملاً ضرورت دارد. زیرا اول کار است و زحمت دادن به اهالی همه اقدامات شما را بی نتیجه گذاشته و بلکه تأثیر به عکس می بخشد.

کوچک جنگلی

 

پاسخ مدیوانی به نامه میرزا:

جناب میرزا کوچک خان

رقیمه سرکار مورخه ۱۵ شهر جاری رسید. جواباً تصدیع می دهد همه این پیشامدها علت بزرگ آن را خودتان فراهم کردید. شهر را بی سرپرست گذاشته، به جنگل رفتید. میرزا اسمعیل همشیره زاده شما، سیصد نفر فدایی روس و پانصد نفر مجاهد ایرانی را – که به اسباب نازیه لازمه با خود به انزلی آورده بودم – تأکید به عودت دادن به بادکوبه می نمود. در این خصوص به شما کاغذ نوشتم؛ متأسفانه جوابی نرسید؛ مجبور به ملاقات با میرزا اسماعیل شدم. مشارالیه مرا دو روز برای جواب کاغذ و کلاقات با شما معطل کرد که بسی اسباب تحیر و تعجب بود! آیا برای پیشرفت انقلاب و حارج نمودن خصم، قشون و اسباب ناریه لازم نیست؟

از این رفتار تعجب آور شما معلوم گردید که سرکار در پیشرفت انقلاب و خارج نمودن دشمن از ایران مسامحه می نمائید؛ بعلاوه وجوهاتی که از مردم دریافت داشتید بدون آنکه در اطراف آن ممیزی شود، معلوم نیست به کجا خرج شده است. اسباب ناریه را ـ که رفقا از روسیه ارسال می داشتند ـ به هر محلی که می خواستید حمل می کردید و امورات را فقط در دست شخص خود گرفتید. با هیچ یک از رفقای دیرینه خود، احسان الله خان و خالو قربان ـ که در این مدت در کلیه زحمات با سرکار شریک در تضیقات بودند ـ شور نمی کردید. ایشان بالاخره از رفتار و روش شما متنفر و مجبوراً از شما دوری جسته وشما اطراف خود را از کسان خودپرست و بلکه ضد انقلاب جمع نمودید و در نتیجه با وجودی که همه نوع اسباب برای حمله کردن به دشمن موجود بود، دو ماه در درشت نشسته، حرکت نکردید و آنچه اسباب ناریه رفقای روسیه فرستاده بودند. به طرف جنگل برده، صرف بر ضد انقلاب کردید. در نتیجه پنج نفر از رفقای معروف ما مقتول و پانزده نفر مجروح گشتند و این یک ضربه بزرگ برای انقلاب بود که از ما مشاهده شد و ما ابداً منتظر نبودیم. نصیحت شما را درباره اقدامات ما را به سمع احرار عالم خواهید رسانید ما هم به همان برادران احرار با صدای رسا شما را معرفی نموده، خواهیم گفت که شخص شما سابقاً یکی از انقلابیون ایران بودید ولی حالا از اقدامات ما معلوم می شود که از خط اولی برگشته و برضد مقاصد انقلاب هستید.

برای ماها اقدامات شما ناگوارتر از تیرهای دشمنان معروف عالم انقلاب است و یک ضربه تألم آوری است که از مجاهدین برعلیه شما بوده اند و مدار امور در دست شخص شما بود و حالا انقلاب، شخص شما را از خود دور کرده است. محال و ممتنع است دوباره اوضاع به شکل سابق برگردد. باوجود بر این باز شخصاً در عالم نوع پرستی شما را نصیحت کرده، می گویم اگر میل دارید مجدداً از این راه خدمت به نوع بکنید، حاضرم با رفقای خود مذاکره نموده، بلکه شما را دوباره قبول نمایند؛ به شرط آنکه شما در شورای امور مساوی بوده و شخصاً به کارها مداخله ننمائید.

مدیوانی

 

نامه دوم میرزا در پاسخ مدیوانی:

۲۵ ذیقعده ۱۳۳۸ آقای مدیوانی! رقیمه ۱۷ تاریخ شما واصل شد. مقصود عمده من از جواب مفصل نوشتن این است که رفقای شما کاملاً بدانند با انتشار ابلاغیه فحش و تهمت و نطقهای افترا و هتاکی در مجامع و با اظهارات دروغ و مغلطه نباید دلخوش شوند که حق را بتوانند پایمال کرده و به آرزوهای خودسری خودشان ـ که روح سوسیالیستی از این گونه آرزوهای افراطی رنجیده است ـ برسند و با این گونه اقدامات گمان کرده اند می توانند رشته انقلاب مقدس را که پانزده سال ماها در ایران با حفظ همه مراتب و ملاحظه جهات صحت آن زحمت کشیدیم، در دست بگیرند. آن وقت به اسم همین انقلاب بازار خودسری و قتل و غارت را رواج داده، به لباس سوسیالیستی ریاست کیف مایشانی کنند. بی آنکه مکتوب مرا به دقت بخوانید، در جواب الفاظ قالب زده نوشته شده است که واقعاً حیرت آور است از شما می پرسم و رفقای شما با همین دعاوی پیرایه دار و جعل تهمتها می توانند ایران را برای خود میدان خودسری قرار دهند؟ من باز هم برای آگاه کردن شماها به شرح مطالبی که هر خواننده منصف باوجدان بدون تأمل آن را تصدیق می کند می پردازم. حکم و حاکم تمام بیانات ما و شما افکار عامه خاصه احساسات ایرانیان بالاخص عقل و درایت زمامداران سویت روسیه است که از حرکات رفقای شما بخوبی درک نمایند که سیاست آنها را در ایران چگونه عقیم گذاشته اند. نمایندگان سویت روسیه به ایران ورود کردند به این عنوان که با  ما کمک کرده انگلیسیها را ـ که دشمن ما و آنها هستند ـ بیرون کنیم؛ دست خائنین و مستبدین ایران را کوتاه نمائیم. این مساعدت را چنان که مسبوقید، به موجب قرارداد به دو چیز منحصر نمودند؛ دادن اسلحه را قبول کرده و قیمت گرفتن را قبول نکردند؛ دوم فرستادن نفرات به قدر آنکه ما تعیین کنیم و بخواهیم.

پس از ورود به انزلی و انجام این قرارداد، دو روزی نگذشت زمزمه های دیگری شروع شد. بعضیها به اسم جمعیت عدالت آمدند با عدم سابقه و اطلاعشان از حالت روحیه اهالی، خواستند رشته انقلاب را در دست بگیرند. معایب این امر را گفتم؛ با تصدیق همه از اقدامات پرضرر آنان جلوگیری شد. دو سه روزی گذشت؛ همان عده به نام کمونیست جوانان ایران با دستور و حمایت ابیکف ـ که اکثر این اختلافات از وجود او ناشی شده ـ در رشت و انزلی مشغول اقدامات شدند. در صورتی که با دلایل عقلی و حسی ثابت کرده بودیم که امروز در ایران هیچگونه مرام مفرطی دارای اثر نبوده، سهل است ضررها تولید می کند و سیاست سویت روسیه را محو می نماید؛ به دشمن قوت می دهد و مردم را می شوراند؛ چنانکه ایرانیها را شورانیده است؛ ماها و تمام احرار را از بین می برد. باید صبر کرد بتدریج آمال حقه را رسوخ داد.  

با این حال حرص خودسری و ریاست طلبی بعضی ها را محرک شد که همه این نصایح و حقایق را فراموش کرده در اول کار امورات را فلج نمودند؛ به این کار اکتفا نکرده، به تمام ادارات دخالت کردند و به هر دایره بنای حکومت را گذاشتند؛ به شورای انقلاب فرمان غیرقانونی دادند؛ به اموال مردم تعرض کردند و زیر بار هیچ نظم و قاعده نرفتند؛ تمام حواس حکومت جمهوری را ـ که باید صرف تهیه پول و قشون می شد ـ صرف دسائس و بی ترتیبی خودشان کردند؛ قلمهای تند انقلاب را با این حرکات خود سست کردند؛ همه مواعظ و نصایح ما را پشت پا زدند؛ در حالتی که به منجیل و طارم و دیلمان قشون فرستاده و در همه جا مشغول جنگ بودیم، آنها در رشت و انزلی به تهیه مفسده مشغول شده، بی اطلاع عده ای را که حالا اسم او را کمک به میدان جنگ گذاشته اند، وارد کردند با همان عده به ماها تاختند. من دیدم در رشت بمانم باید با آنها جنگ کنم؛ آنها را طمع ریاست و غارت نمی گذارد حقیقت را درک کنند. ولی من معایب جنگ داخلی را می دانستم. از این جهت بالضرور از شهر خارج شدم. حکومت نیز به همین نظریه شهر را تخلیه کرد. رفقای شما به این اندازه قانع نشدند، به تعاقب ما آمده در حوالی فومن به عده[ای] از مجاهدین بی خبر از همه جا حمله کردند؛ چنانچه در انزلی نیز همین حرکت را کردند. چند نفر را کشتند و جمعی را اسیر کردند. در فرونت عده ای را برای رشادت آنها که عقب اردوی دشمن را تحت فشار آورده بودند، مجبور به تسلیم کرده متفرق ساختند و بعضیها را نیز توقیف کردند. اشخاصی را که برای ارزاق را غارت نمودند؛ دامنه عملیات خود را وسعت داده، به فومن و صومعه سرا آمدند که اعضای حکومت را دستگیر کنند و با دستگیر کردن آنها صدای اعتراض ایراد کنندگان را یکباره خفه نمایند و بعدها هرقدمی که بر می دارند، ابلاغیه ها پر از دروغ و رجز خوانی انتشار دهند.

من که می دانستم این تهیه ها برای چیست، مقصودشان این بود بین ما جنگ شده و به دستاویز و حرکات سوء خود صورت صحت بدهند. به همین ملاحظه جاخالی کرده عقب نشینی کردم که جنگ نشود و وسیله تهمت به دست آنها ندهم و آرزوی جاهلانه آنها از این راه انجام نگردد. این قشونی که وارد کردند از شما سوال می کنم برای فرونت منجیل و دیلمان بود یا برای عقب کردن ماها در پسیخان و فومن و دستگیر نمودن رفقای ما در رشت؟ من از فومن وقتی صدای توپ پسیخان راشنیدم، راضی به ادامه جنگ و و قتل و خونریزی نشده، فرمان عقب نشینی دادم با آنکه آن مدافعه برای حفظ جان ما بود آیا تقصیر این کار با کیست؟ آیا این خونها در گردن آنها نیست، می توانند از زیر بار این مسئولیت بزرگ شانه خالی کنند؟

نوشتید اسلحه و پول را من برداشتم؛ اما پول هرچه هست مردم ایران داده اند. هر ساعتی که حساب خواستند حاضرم به آنها حساب بدهم؛ اگر حساب صحیح داده نشد، آن وقت حق ایراد دارند، آن هم آنها باید ایراد کنند نه رفقای شما. شما بیست و پنج هزار روبل و هفت هزار و پانصد تومان جواهر ـ که عده قیمت کردند ـ دادید ما هم هروقت برای بانک یا هرکار دیگر که لازم شد به مصرف خواهیم رسانید. از روز اول ورود مخارج تمام قوای اعزامی شما را پرداخته و بیست میلیون تومان مال ایرانی را در بادکوبه بردید؛ قول شرف دادید رد کنید؛ محبت آن مال شما را نگذاشت رد کنید؛ در صورتی که صاحبان آنها برای پیشرفت انقلاب چقدر ممکن بود در آتیه کمک نمایند.

اما اسلحه سویت روسیه! بر حسب قرارداد مقداری اسلحه تسلیم ما کردند هر وقت محل صرف اسلحه را از من خواستند، توضیح می دهم که چه شد و این پرسشها عجالتاً از وظایف رفقای مغرض شما نیست؛ زیرا حکومت جمهوری به رسمیت خود باقی است و البته برای فساد چند نفر خودخواه و خودسر از مقام خویشتن ساقط نخواهد شد و به مغرضین حق داده نمی شود زمام امور حکومت را در دست گرفته یک مملکت را غارت نمایند و به این ایرادات بی اساس و افسانه سازی مشغول شوند. در هرموقع اگر جماعت خواستند داده می شود.

در مکتوب خود از دو نفر رفقای ما دلسوزی کردید؛ ولی تمام رفقای دیگر ما را خودپرست و ضدانقلاب نوشتید. زهی بی انصافی! آن دو نفر را من نمی گویم که چه هستند و چه رقت و برای چه به جنگل آمدند. افکار عامه هویت هرکس را واضح خواهد کرد، ولی این همراهان و رفقای دیگر من کسانی هستند که تمام ایران شاهد عملیات صحیحه چندین ساله آنها است. و من و آنها با این صحبتها بدنام نخواهیم شد. عامه مردم همه را می شناسند. نوشتید رفقا و مجاهدین ادارات را تصرف کردند؛ معلوم شد که بر علیه ما بودند. جواباً می نویسم همان وعده را ابیکف و رفقای او بدون اطلاع حکومت به اسم فرستادن فرونت وارد کردند. همانها به اتفاق چند نفر مغرض ادارات را تصرف کردند ولی اسم مجاهدین را بدنام می کنند. آیا این حرکت دلیل بر حقانیت آنها است؟

احساسات تمام گیلانیها را نمی بینید تا چه پایه برضد مداخلات آنان می باشد؟ اقدامات مسلحه و غارت را کنار بگذارید تا ببینید مردم از اعمال آنها تا چه حد متنفرند و از جمله مقاصد رفقای شما این است که به ماها تضییقات شدیده وارد کنند تا ما مجبور شده به سمت دشمن برویم؛ آن وقت هجوم مغرضانه خود را صحیح جلوه دهند. ما هم بنا به عقیده صادقانه خود خیالات وجدانسوز آنها را عقیم گذاشته همه متاعب و زحمات را تحمل می کنیم و در گوشه جنگل به سر می بریم. محال است به دشمن نوجه کنیم یا با رفقای شما جنگ نموده دستاویزی به شما بدهیم.آن قدر می مانیم تا حقانیت سر از حجاب به در آورد و آنها را مفتضح کند و برای ما در آن وقت کشف حق و حقیقت بهترین پاداشها خواهد بود.

نوشتید انقلاب مرا از خود دور کرد؛ گویا اسم ابیکف و همراهان او را انقلاب گذاشته اید و الا کدام با وجدان و منصف است که به خدمات من بی اعتنایی کند. پانزده سال است من و رفقای من با اسناد افتخارات تاریخی در راه انقلاب جانفشانی می کنیم و تا امروز مراحلی را در انقلاب طی کردیم که ذکر جزئیات آن برای اغلبی زهره شکاف است. در نهایت درستیو راستی و بدون هیچ آلایش قدمهای مقدسی در راه انقلاب برداشتیم. انگلیسها و دولت نیکلائی به من حکومت امتیاز ریاست و غیره دادند. همه را پشت پا زده فقط به توجه عامه، احساسات عامه و مقبولیت عامه که همینها آخر الامر فساد و دورغهای رفقای شما را باید واضح کنند، متکی بوده و هستم. ما با دلایلی که در هر محکمه از محاکم قانون و وجدانی دنیا بپذیرند و با شهادت افکار عامه ثابت می کنیم که نه تنها ایران بلکه روح انقلاب و سوسیالیستی به وجود ماها افتخار و از رفقای شما بیزار است. به نطق فلان حق سوز یا به قلم فلان حقیقت کش یا به دسیسه و اشتباه امثال ابیکف دلگرم نشوید که بتوانند ما را خراب کنند.

اگر راست می گوئید و مردمی بی غرض هستید، به بیانات ما و آنها گوش بدهید تا بفهمید ما چه هستیم وآنها چه هستند. این اولین دفعه نیست که به ما حسد بردند؛ این اولین دفعه نیست که حقوق ما را زیر پا گذاشتند و به ما خیانت کردند و ما را از مسیر انقلابی باز داشتند، چندین نفر چندین دفعه با ما همین معامله را کردند؛ بالاخره مغلوب حق شدند؛ چنانچه رفقای شما هم مغلوب حق می شوند. پس از مغلوبیت متنبه خواهند شد. شهر را اشغال کردید؛ حکومت را مجبور به انزوا نمودید؛ راه اخبار را مسدود کردید؛ پستخانه و تلگرافخانه را دراختیار خود در آوردید و همه چیز را تحت نظارت قرار دادید؛ ما را محصور نگه داشتید برای آنکه حرفهای صحیح ما به گوش کسی نخورد و رفقای شما مقصود بی اساس خود را انجام دهند. همین عملیات بود که وثوق الدوله و انگلیسها ویک چندی هم دولت نیکلائی بالاخره همه نابود شدند. مطمئن باشید که حرفهای صحیح ما ولو بعد از مردن هم باشد به تمام دنیا خواهد رسید. مردم مظالم شما را خواهند فهمید؛ در آن هنگام افکار عامه همان افکاری که نیکلا را از تخت برانداخت، دنیکن و کولچاک را محو کرد، وثوق الدوله و یارانش را از بین برد، انگلیس ومتفقینش را بعد از فتح دچار یأس و پریشانی نمود، همان افکار شما را که حق کشی می کنید به کیفر ناسپاسی بدعملی خواهد رسانید. رفقای شما گمان می کنند به کیفر ناسپاسی بدعملی خواهد رسانید.

رفقای شما گمان می کنند که قوه قاهره در مقابل همه این مشکلات خواهد ماند. این طور نیست؛ احساس و افکار عامه باید مشکلات را رفع کند. رفقای شما اگر آدمکشی و غارت را مسلک اسم گذاشته اند، کمونیستی یا حمایت رنجبری را به این قبیل عملیات می دانند پس صدها سال است که شاهسونها به این قبیل عملیات اشتغال دارند؛ در این صورت آنها اولین کمونیست دنیا خواهند بود. گمان کردند چون اول انقلاب است، مردم به حرفهای قالب زده آنان مانند فقرا، کاسب، رنجبر، کمونیست، جوانان ایران یا به گفتن تاواریش خالی فریب خواهند خورد. دو سال است عملیات افراطیون را عارف و عامی فهمیده، طشت از بام افتاده، در انبان هرچه بود سرازیر شد.

اگر راه روسیه را باز کنند و مردم آزاد باشند، معلوم خواهد شد افراطیون یعنی امثال ابیکف برخلاف میل بزرگان و زمامداران شما چه منظره هایی در روسیه ایجاد کردند؛ به نام حمایت رنجبر رنجبران را غارت کردند، جمعی را از گرسنگی کشتند، تمام مردم را دچار زحمت کردند، یک مملکت پهناور روسیه را به افعال جاهلانه افراطی خود ویران نمودند. امروز در ایران هم همان عملیات را می خواهند مرتکب شوند؛ غافل از اینکه سویت روسیه و روسای انقلاب و تمام عقلا و مردم صحیح العمل دنیا از حرکت حرکات متنفر و بالاخره آنها را مورد ملامتهای تاریخی قرار خواهند داد. رفقای شما دو سه نفر شخص جاهل را با چند نفر از خودشان ضمیمه کرده و اسم آن را کمیته انقلاب گذاشته و آن بدبختیها را در ضمن اکثریت آلت و مغلوب اراده خود نمودند تا خودسریهایشان را تحکیم نمایند. ولی بدانند من و رفقای من محال است آلت دست آنها بشویم.

بی شرف می دانم آن کسی را که حقوق حاکمیت و استقلال ملت خود را بادست خود فدای شغل و مقام بیهوده کرده، پاک ملت را اسیر چهارنفر خودخواه افراطی که در افراط خود غیر از ریاست چیز دیگر نمی خواهند، قرار دهد. من استقلال ایران را خواهانم؛ بقای اعتبارات ایران را طالبم؛ من راحت ایرانی و همه ابنای بشر را بی تفاوت دین و مذهب شایقم؛ من به بیانات لنین و تروتسکی و براوین و تمام زمامداران عاقل شما ـ که می گویند هر ملتی باید مقدرات خود را خود عهده کند ـ عمل کرده و می خواهم همین حرف به موقع اجرا در آید. کسی که در امور ما مداخله کند ما او را مثل انگلیسی نیکلا و درباریان مرتجع ایران متعدی می دانیم. من آلت دست قوی تر از شما نشدم چه رسد به شماها. ماها به شرافت زیست کرده ایم، به شرافت راه انقلاب را پیموده ایم با همین عقیده می میریم و راضی نمی شویم با دست ماها به اسم کمونیست و با حمایت از رنجبر، رنجبران رامحو کنند و آنها را از گرسنگی بکشند و نام مقدس سوسیالیستی را لکه دار سازند. چند نفر از خارج پیدا کرده به ایران آوردید و آنها را به اسم ایرانی مشغول به کار کردید. مگر فقط ایرانی همین چند نفر هستند؟ مگر کرورها ایرانی زیر بار اینها خواهند رفت. مگر آنکه بکشید و کشته شوید و قبرستانی در ایران تشکیل دهید. بعد بفهمید که خطا کرده و نتیجه نبرده اید.

مداخلات رفقای شما در کارها، عیناً همان رویه قشون تزاری و مداخلات عمال نیکلائی است، منتها آنها به اسم امپراطوری و این آقایان به نام کمونیستی آن را انجام می دهند. یقین بدانید سویت روسیه راضی به این حرکات و خرابکاریها نبوده و نیست. حالیه باز هم میگوئیم ما با شما جنگ نداریم، تجاوز و تعقیب را موقوف کنید؛ تنها با همین تاکتیک و رویه غارت و اذیتی که پیش رفته اید، بزودی اشکالات را به چشم خواهید دید و با همه غفلتها باز هم احساس خواهید کرد که به چه محظوراتی مصادف شده اید. حرکات شما و نیات حسنه ما را فهمیدند و حاضر شدند با خیالات عاقلانه و بیغرضانه ما کار کنند، ما هم داخل عملیات و کار خواهیم شد.

گمان کردید من مایلم با شما کار کنم که می نویسد با رفقای خود مشورت کرده، شما را می پذیریم! یقین بدانید ممکن نیست بتوانیم با شما کار کنیم. زیرا عقائد و عملیات شما از زهر قاتل مهلک تر است! با آن وجدان کشی که کردید و به ما نسبت حمایت به انگلیسها و دولت مستبده ایران را دادید، محال است به شما اعتماد و اطمینان حاصل کنیم. ما می دانیم ومنتظر جریان حوادث می شویم تا حق و حقیقت آشکار شود.

کوچک جنگلی

 

 

۵- نامه میرزا به یوسف ضیاء بیک

در نهم شهریور ۱۲۹۹ کنگره ملل شرق در باکو (بادکوبه) افتتاح یافت. اساسی ترین موضوع مذاکره پیدا کردن راه حل برای اختلافات دو دسته جنگل و انقلابیون بلشویک بود. بعضی از نمایندگان کنگره، یوسف ضیاء بیک از انقلابیون ترک و از دوستان قدیم کوچک خان را به همین منظور به رشت روانه کردند. میرزا پس از شنیدن خبر ورود ضیاء بیک نامه زیر را به او نوشت:

 

۲۳ ذی الحجه۱۳۳۸[۵]

هو الحق

آقای یوسف ضیاءبیک ـ دامت شوکته العالی ـ دو روز قبل مژده دادند به رشت تشریف آوردید. ارادت قلبیه و اشتیاق به زیارت جنابعالی، محرک شد که به این ذریعه اقدام گردد تا بدین وسیله مراتب مودت سابقه را تحکیم نمایم. چقدر خوشوقت می شدم اگر به توفیق ملاقات موفق می گشتم تا پس از استفاضه کامل، خاطر شریفتان را از تمام دقایق واقعات ناگوار گیلان مسبوق کنم. متأسفانه به جهاتی معین برای جنابعالی، احتمال ملاقات غیرممکن می باشد. به این جهت مصمم شدم کتباً جنابعالی را از جریانات چهاماهه این صفحات به طور اختصار آگاه نمایم. اولاً این نکته خوشوقتم می کند که طرف مصاحبه و مکاتبه ام جنابعالی هستید که کاملاً بنده را می شناسید؛ به هیچ وجه محتاج نیست خود را به شما معرفی کنم.

بنده بعد از زحمات چندین ساله در انقلاب ایران و تحمل لطمات توقف در جنگل، سال گذشته برای دو، سه کاغذی که از طرف فرقه بلشویک رسیده بود، دلگرم شده، پیاده از بیراهه با وجود همه نوع مخاطرات و با یک مشقت غیرقابل تصور به لنکران رفتم تا آنان را ملاقات کرده، از عقاید و نیات و طرز مساعدت و دوستی همدیگر مستحضر شویم. بعد از ورود به لنکران اوضاع این فرقه را در آن حدود پریشان دیده مأیوسانه مراجعت کردم تا در شهر رمضان گذشته از پطروسکی کاغذی به بنده نوشتند و از بنده طلب مساعدت نمودند. دو روز بعد از آن کاغذ انزلی را با مهاجمه تصرف کردند. قوای انگلیس به رشت عقب نشست. رؤسای بشویک ملاقات بنده را در انزلی درخواست کردند. بنده هم برای آنکه به دوست و دشمن بفهمانم که با فرقه بلشویک، دوست و متمایل و عقیده صادقانه دارم و هم برای آنکه عقد مودت را با آنها محکم نمایم تا بتوانم انگلیسها را ـ که دشمن ما و آنها بودند ـ دفع کنم به انزلی رفتم.

بعد از ملاقات و مذاکره طولانی با دلایل کافیه به ایشان ثابت کردم که اجرای بعضی از مواد مرام بلشویک در ایران نظر به جنبه قناتیکی و بی علمی اغلب ایرانیها نه تنها تولید اشکال می کند بلکه همه آنها را برضد ما می شوراند نتیجه نمی بریم؛ سهل است مضرت خواهیم دید و در ابتدای امر الغای مالکیت دور از حزم و احتیاط است؛ زیرا غالب رؤسای ایلات و عشایر مالکند و به ایل جاهل خود فوق العاده نافذ و برای الغای مالکیت سد راه عملیات خواهند شد. بهتر این است این قضایا را مسکوت عنه گذاشته؛ پایه عملیات را بر روی این مواد بگذاریم؛ الغای سلطنت، لغو کاپیتولاسیون، فسخ کلیه قراردادها، تجهیزات کامل از عموم ایرانیها و اخراج قشون انگلیس از ایران، آن وقت باقی مواد مرام را با تطبیق به حالت روحیه مردم ـ به قدری که ممکن باشد ـ اجرا کنیم. اگر این ترتیب رعایت شود، قول می دهم سه ماه مرکز را تصرف کرده موقعیت شایان تقدیری حاصل کنیم. حضرات تصدیق و قبول کردند. قرار شد اسلحه بدهند نفرات هم هرقدر ما تعیین می کنیم روانه نمایند و در امور داخلی ما مداخله نکنند.

همان سوری که لنین و تروتسکی اظهار کردند که هر ملتی باید مقدرات خود را خود عهده دار شود، زمام امور در دست ایرانی باشد، حتی تکلیف کردم اسلحه را قیمت بدهم، قبول نکردند. به همین طریق قرارداد ما ختم شد، به رشت آمدیم، اعلان جمهوریت دادیم، تمام طبقات مردم با شادی فوق العاده  و چهره های گشاده ما را پذیرفتند. همه نوع در مقام همراهی برآمدند؛ باشوق تمام مشغول کار شدیم. به منجیل هجوم کردیم. روزی که منجیل فتح شده بود، به معیت چند نفر ـ که اسم نمی برم و افکار عامه هویت آنها را کاملاً واضح کرده و می کند ـ با حملات خصمانه رشت و انزلی را تصرف و منظره های فجیعی ایجاد کردند که جنابعالی همه را به چشم دیده و بهترین شاهد صادق ما هستید. ولایتی را خراب کردند دشمن را چیره نمودند، ملت ایران را ـ که همه مساعد بودند ـ برعلیه بلشویکها قیام دادند. با کمال بیرحمی به بنده دزدی و خیانت و سازش با انگلیسها و شاه را نسبت دادند. به پسیخان و کسما و فومن هجوم کردند. هنوز هم در این حدود عده[ای] به اسم بلشویک مشغول غارت و اذیت مردم هستند و با بنده در مقام جنگ برآمدند. برای آنکه حقیقت تاحدی در حجاب بود و میل داشتم کاملاً مکشوف شود، از مصادمه احتراز کردم، در جنگل توقف نمودم، امرار وقت کردم تا وضعیت به این طریق که ملاحظه می فرمائید منتهی شد. همان اوقات کاغذهایی که به مدیوانی نوشتم، اوضاع امروز را پیش بینی و به آنها خاطرنشان نمودم و اینک سواد آنها را خدمت جنابعالی می فرستم که ملاحظه فرمائید. اکنون انصاف جنابعالی را حکم قرار می دهم. آیا انقلاب همین است که آقایان مشغول بوده و هستند؟ بعضی اشخاص فاسد که به هر سازی می رقصند، گاهی نوکر روس، گاهی نوکر انگلیس، زمانی کارکن آلمان، روزی مستبد و هنگامی مشروطه طلب و برای تحصیل فایده شخصی، به هر لباس ملبس شده، موجد این نحو خرابکاریها می شوند. حال آزادی طلب شده اند و بنده را دزد و خیانتکار و ضدانقلاب معرفی می کنند. اگر امثال اینها آزادی طلب و انقلابی هستند، بکشند، کشته شوند، خراب و غارت کنند تا همه ببینیم عملیاتشان چه مقدار ضرر تولید خواهد کرد! احساسات مسلمین و ایرانیها را ـ که بالنتیجه مستلزم نفرت عموم مسلمین از بلشویکها است ـ صریحاً تحریک نمودند. برای نطقهای علنی برضد مذهب و اسلام، مردم را شورانیدند؛ همه ما را از سیر انقلابی بازداشتند؛ انقلاب مقدس را کشتند. در اول کار و اول قدم این منظره هولناک و این همه نفرت بی حد و حصر ایجاد شد که اصلاحش را مگر یک دست غیبی بکند.

با عملیات خود، انگلیسها را به قوی تقویت کردند که صدهزار قشون و هزار عراده توپ آنان را این همه تقویت نمی کرد که عملیات حضرات نمود! شما انگلیسها را بهتر می شناسید که چگونه از این موانع استفاده کرده بلکه دستشان در میان آنها قویاً کار می کند.خیلی عجیب است با این همه خرابکاریها متنبه نشدند. هنوز جمیع ابواب را به روی بنده و همراهانم مسدود کردند. رویه انگلیسها، وثوق الدوله و نیکلا را بیرحمانه به نام آزادی پیش گرفته اند. چون یقین دارم زمامداران سویت روسیه به این گونه حرکات راضی نبوده و نخواهند بود و چند نفر مردم خودسر و بی مایه، به این فضایح اقدام کرده و بالاخره ممکن است اقدام سویت روسیه، این خرابکاریها را اصلاح کند به این جهت ساکت و بیطرف مانده ام تا ضمناً به همه بفهمانم که به احدی از دشمنان دست مودت دراز نخواهم کرد و منتظرم تا سویت روسیه چه اقدامی بکند. اگر از آنها هم مأیوس شویم، البته در آن صورت هریک به تکلیف ملی و وجدانی خود عمل خواهیم کرد.

کوچک جنگلی

 

 

۶- نامه میرزا در پاسخ به نامه احسان الله خان و خالو قربان 

پس از کودتای سرخ بلشویکها و ماجراجوئیهای حکومت احسان الله خان و معطل ماندن امور مردم و فاجعه مهاجرت اهالی رشت به تهران ـ که از پنجم شهریور ۱۲۹۹ش. آغاز و در بیست و نهم مهر به اوج خود رسید ـ سران تندرو و انقلابی ناگزیر باردیگر دست همکاری به طرف جنگلیها و میرزا دراز کردند. در چهاردهم آبان ۱۲۹۹ نامه ای از طرف احسان الله خان و خالو قربان برای میرزا فرستاده شد. در شانزدهم آبان میرزا به نامه مذکور با نامه ای پاسخ داد.

 

نامه احسان الله خان و خالو قربان به میرزا:

رفیق میرزا کوچک

دو دوست قدر شناسند حق صحبت را            که مدتی ببریدند و باز پیوستند

برادر محترم ما البته این نکته را متذکر هستید که شما از بدو بروز احساسات ملی، خودتان را در مسلک احرار و مجاهدین آزادی معرفی کردید ولی گاهی به واسطه سوء سیاست و زمانی به علت آلایش نظریات و عملیات بعضی همقدمان شما، کلیه اقدامات خنثی و عقیم ماند. ما نمی خواهیم تاریخ بنویسیم والا خاطر شما را کاملاً از ماجرا متذکر می کردیم. علی العاجله این ورقه را به ملاحظه ادای حقوق برادری و وظایف آزادیخواهی به شما می نویسیم. ما وجود یک نفر برادر هم مسلک خودمان را ـ که کاملاً حفظ حدود مسلکی نموده، از جاده مستقیم آزادی منحرف نشود ـ مغتنم می شمایم و خیلی افسوس داریم که شما کج می روید و قلوب برادران آزادیخواه خودتان را از این روش آزرده می دارید. شاهد حال و مقال ما عملیات ما است. البته درنظر دارید که برای حفظ مراتب و داد و جلوگیری از قطع ما از اعمال هرگونه اقدامات صلح جوئی خودداری نکرده تا آخرین ساعتی که وقت به جهت اصلاح امر باقی بود، گفتیم و نوشتیم و رسولهای متوالیه نزد شما فرستادیم؛ مصالح و مفاسد امور را پیشنهاد و گوشزد کردیم؛ همه را در جواب، عدم مساعدت از طرف شما شنیدیم. چنانچه عملاً هم دیدیم بعد از اینکه در یک امر خطیری اقدام کرده، جماعتی رفقای بلشویک را در خاک ایران پذیرفته، اهالی را برعلیه دولت برانگیخته، وادار نمودید؛ فرونتهای جنگ در مقابل دشمن بسته و در بادی امر همه را بلاتکلیف گذاشته، غفلتاً در جنگلها کناره جوئی نمودید. ولی ما برطبق عقیده و مسلک و به حکم شریعت خویش به فداکاری در طریق آزادی مجبور بودیم زمام انقلاب را به دست گرفته، نگذاریم در یک چنین موقع خطیری این انقلاب مقدس محو شده، فداکاری فدائیان به هدر رود.

چنانچه در السنه و افواه شنیده می شود، اگر بخواهید بفرمائید آن روز من صلاح خود را در کناره گیری دانستم، به شما عرض می کنیم خوب بود بیطرف بمانید و توضیح فراز و تفسیر آن را ـ که البته خودتان حس می نمائید ـ می گذاریم برای موقع دیگر. زیرا شما در لباس آزادیخواه طلوع کرده و نمی خواهیم ذیل دامن شما را در یک مکتوبی آلوده نمائیم و به این ترتیب اکتفا می کنیم:

گر هنری داری و هفتاد عیب                         دوست نبیند بجز آن یک هنر

همین قدر خاطر شما را به مواد ۹گانه معاهده ۱۳۳۷ هجری انگلیسها در رشت با شما و عملیات اخیر دولت ایران در آذربایجان، نسبت به شیخ محمد خیابانی و رفقای او معطوف می داریم. رفتار ما هم گویا برخود شما معلوم باشد.رفیق عزیز حقیقت انسانیت گواه است تا به حال ما با شما از طریق خصومت و ضدیت مشی نکرده، اگر هم گاهی عملیات رولسیونی پیش آمده تماماً از راه دفاع مقامات جنگی بوده. مواقعی که ما با دشمنان آزادی جنگ داشتیم، قشون مخصوص شما ـ که با شما اظهار یگانگی و دوستی می کنند ـ عقب قشون ما را تهدید کردند؛ در حالتی که خلخال و اردبیلی، واسطه تقتیح روابط فیمابین ما و شما بودند؛ از آن مسئله هم اغماض کردیم.

برادر عزیز! یک نظری به سیاست دنیا نموده قدری به تاریخ عالم مراجعه کرده فداکاریها و حمایت این رفقا و برادران صمیمی را با یک نظر عمیق شفقت آمیز در مردمک دیده فقرا و رنجبران دنیا نگریسته، یک ساعت از روی حقیقت و بصیرت، خویشتن را از تمام علاقه و آلایشهای دنیا تهی کرده، از روی معنویت و یک خونی دست خود را بالای قلوب مرتعش مرعوبین بشر بگذارید؛ آن وقت در آن ساعت مهیب که یقین هر آدم پاک طینت با شرفی که خود را مکلف به تکالیف بشر بداند، در مقابل مسئولیتهای بزرگ، تمام اندامش متزلزل خواهد شد. به حالت خویشتن مراجعه کرده، بدانید با چه مبارزه[ای] مواجهه خواهید شد. یقین داریم در آن ساعت از روی کمال بی اختیاری آغوش شما برای ما و تمام برادران آزادیخواه باز شده، کلیه جوارح و اعضای شما را مشتاقانه به رفاقت و به اعاده یک جهتی با ما مأمور خواهید نمود.

اگر در جنگل به علت عدم ارتباط کامل با اهالی شهر از اوضاع جاریه اطلاع ندارید، به شما مژده می دهیم که سیاست دنیا در تغییر و به موافقت جمیع احرار دنیا در شرف پیشرفت است. موقع را مغتنم شمرده، تضییع وقت عزیز را ننمائیم. این نکته را بدانید که نمی خواهیم از راه موعظه و اندرز، جلب قلب شما را کرده راه خود را نزدیک یک بار خویش را سبک نمائیم. مسلماً می دانید ما با یک دسته احرار دنیا دست به دست داده در یک مبارزه عظیم وارد شده ایم که هر مانع بزرگی را خرد و هر عانق سترگی را کوچک شمرده، برای نیل به مقصود باید بکوشیم تا به مقصد برسیم. چیزی که ما راملزم به این اقدامات و اظهارات می کند، این است که اولاً راضی نمی شویم شخصی که چندین سال است در ایران لباس حریت و مجاهدت پوشیده در لباس دیگر جلوه گر شود. ثانیاً مرام عهد و میثاق برادری را با شما کاملاً و تا آخرین درجه امکان منظور و معمول داشته به طوری که از این راه دیگر برای ما هیچگونه جای سخنی باقی نماند.

در خاتمه باقلوب پاک و کمال صمیمیت، شما را به اعاده رفاقت و برادری و مساعدت با احرار دعوت کرده، از حلقوم احرار دنیا شما را به میدان سعادت و افتخار و نیک بختی طلبیده و یادآوری می کنیم و یقین داریم خود شما این نکات را ملتفت و منتقل هستید که سایر رفقای مسلکی ما در منطقه های مسموم مستبدین، مقید و چشم انتظار آنها به عملیات فداکارانه ما است. معلوم است تا چه اندازه از این گونه وقایع غیرمطلوبه متنفر و این نزاعهای داخلی چقدر باعث انزجار خاطر ایشان است. همانقدر که دوستان از این پیشامدهای غیر مترقبه متألم و متأثرند، دشمنان آزادی، مسرور و شادکام بلکه از موقع استفاده می کنند. جواب مطلوبیه را با نهایت اشتیاق منتظریم.

احسان الله، خالو قربان، سرخوش

مهر کمیته انقلاب  

 

پاسخ میرزا به نامه احسان الله خان و خالو قربان:

هوالحق

آقایان احسان الله خان و خالوقربان ـ دام اقبالهما. مراسله شریفه که آثار صمیمیت سابقه شما را تظاهر می داد، قلب بنده را ـ که محبتهای آن دوستان قدیم همیشه در او ذخیره بود ـ مسرور و از بروز عواطف حقشناسی که درباره بنده فرمودید، خوشوقت و متشکرم. جواب مرقومات شما با معذرت کامل از اینکه در طی تحریر لزوماً شاید سهوهای شما را متذکر شود، معروض و شما هم از تذکر واقعات گذشته ـ که سرمشق و عبرت آینده است ـ خاصه از کسی که همیشه صمیمانه حقائق و نصایح خود را دریغ نداشته، بدیها را می شمرد و نکوئیها را متذکر می گردید، نباید دلتنگ باشید. بلکه تمام عرایض مرا خیرخواهانه و پند دوستانه تلقی کنید.

به نزد تو آن کس نکو خواه تست                 که گوید فلان خار، در راه تست

ایراد و انتقاد شما قسمتی که به عنوان شخص بنده مستقیماً راجع می شود، مثل همه فحشها و بی مهریهای در جرائد و مجامع شما فراموش کرده و حکومت آن را با وجدان و انصاف خودتان واگذار می کنم. ولی آن قسمتی که ظاهراً به بنده متوجه ولی معنا راجع به امور نوعی است، برای اینکه حقایق مکتوم نماند، جواب می گویم. سوءسیاست بنده چه بود و چه می گفتم؟ آقایان بشویکها را کی دعوت کرد؟ کی نقض عهد کرد؟ چرا به جنگل منزوی شدم؟ عملیات ما و شما چه نتیجه داد؟ پایه عملیات شما برروی چه اساس است؟ شما را چه می دانم و احساسات ما با شما به چه نحو است؟

سوء سیاست بنده چه بود و چه می گفتم؟ بنده همیشه عقیده داشته و دارم که افکار عامه، نهضت ملی را پیشرفت می دهند نه آهن و آتش تبلیغات صادقانه و نجیب و محترم شمردن عقاید و عادات ملی و مملکتی [را که] بهتر از صد هزار قشون و آلات ناریه است. اهالی مشرق زمین خاصه ایرانیها که همیشه مذهبی و از طریق از قافله تمدن دنیا عقب مانده اند، زیر بار هیچگونه مرام مفرط و تند و خشن نمی روند. کلیه نهضتها یا برای رفع دشمن است یا برای رسوخ عقیده. دفع دشمن جنگجویی می خواهد، رسوخ عقیده ملاطفت آن هم به مرور زمان بعد از امتحان وقایع گذشته و مطالعات در مکاتیبی که به آقای مدیوانی نوشته شد، آیا باز هم تردیدی در تصدیق آن دارید؟ آیا اعمال سوءسیاست از بنده بود و موافق مصالح انقلابیون اقدام نکردم؟ آقایان بلشویکها را کی دعوت کرد؟ آقای خالوقربان را یادآوری می کنم؛ در راه ماسوله پس از مراجعت از تنکابن، جمعیت ما به قدر ۳۰ نفر هم نبود که کاغذی از طزیق انزلی به توسط مادر رحمن خان رسید و آقایان بلشویکها از ما دعوت کردند. پس از آن مکتوب نماینده ها آمدند و به همان جهت بنده با تصویب همراهان با کیفیت خطرآور رفتم لنکران و به جهت شکست حضرات در لنکران، ملاقات نشده مراجعت کردم. مجدداً توسط مکاتیب متعدده دعوت کردند تا آخرین دفعه در قریه اشکانی کاغذی از پطروسکا رسید و تصمیم خودشان را به ورود ایران نوشتند و از کیفیت دشمن و حالات ایشان خواستند. هنوز جواب آنها را نداده بودیم، انزلی را بمبارده کرده، ورود نمودند. بنده را به انزلی خواستند، رفتم. پس از مراجعت با تصویب جمعیت که شما دو نفر از اعضای عامله آن بودید و به خواهش حاکم و اهالی رشت، در تحت مواد معینه ایشان را پذیرفتم. بعد از آن به اصرار آنها اعلان جمهوریت داده شد. عملیات انقلابی شروع گشت. در این صورت مسئول ورود آنها و اعلان جنگ با دولت ایران، انصافاً شخص بنده خواهم بود؟ چگونه است بنده را شخصاً در پذیرایی آنان مسئول و ملوم می دانید ولی پس از نقض عهد عده[ای] از کارکنان آنها که بنده را برای حفظ مصالح انقلاب وادار به کناره گیری نمودند، شما آنها را در آغوش گرفته و با عملیات بی رویه آنها کمک کردید؟ چنانچه امروز می گویند با ما ایرانیها مشغول کارند و به دستور آنها عملیات می نمائیم. کی نقض عهد کرد؟ آقایان ورود کردند که به ما اسلحه بدهند؛ نفرات هم به قدری که ما بخواهیم واردکنند؛ در امور داخلی ما مداخله نکنند؛ زمان انقلاب در دست ایرانی باشد؛ از کلیه اعمال افراطی و تبلیغات تند کمونیستی چون درایران تولید مضرات می کند، خودداری و جلوگیری شود. از شما می پرسم، وفا کردند؟

در صورت نقض عهد، تکلیف چه بود؟ حکومت سویت روسیه، جمهوریت ایران را به رسمیت نشناخت؛ حتی جواب تلگراف را هم نداد و بی اطلاع انقلاب سرخ و شورای انقلاب، قشون وارد شد، تبلیغات کمونیستی و متعاقب آن دخالت و اذیتها و پس از آن کودتای شب ۱۴ ذیقعده و بعد از گرفتن زمام امور، تصرف در اموال مردم و تعرض در ناموس آنان و کشتار مردم بیطرف و بی تقصیر و حمل آذوقه و مال التجاره به قفقاز و آواره کردن مردم از خانه و زندگانی خود شروع شد. آخرالامر، جمهوریت ـ که اولین شرط انقلاب و اولین ماده آمال سوسیالیستی است ـ به توسط ابلاغیه و جراید ملغی گردید و چیزهای دیگر ـ که شرحش اینجا مقتضی نیست ـ تمام را لابد تصدیق دارید.

چرا به جنگل آمدیم؟ بعد از نقض عهد به آن صراحت و دخالتهای علنی ابیکفها در امور و مطلع شدن ما از تهیه کودتا با آن وقاحت و شناعت و معاودت اعضای دوراندیش و بی غرض بلشویک به روسیه یا ملاحظه اینکه توقف بنده در رشت تولید جنگ و خرابی خواهد نمود و وجهه انقلاب از میان می رود، به جنگل آمدم. شما دوستان قدیم از ما بریده، به امثال ابیکف پیوسته و مرا خائن و بدعهد و بی وفای بزرگ و دزد خواندید و راضی نشدید دربیغوله ها و دره ها و زوایای جنگل آسود بمانیم. اردو به تعقیب ما آمد و راه چاره را از هر طرف به ما مسدود نمود. حد و محلی از برای ما قرار ندادید. معلوم نبود تا کدام نقطه می خواستید ما برویم که ما را تعقیب نکنید. هرقدر نوشتیم و گفتیم که ما بی طرف هستیم و ما را به حال خودمان بگذارید، گوش نکردید! بالاخره یک دسته را که با تبلیغات خودتان از ما بری کرده، برضد ما برانگیختند، همانها جهت عملیات رقت آور مأمورین شما در آن حدود به مدافعه برخاستند. حالا آنها دسته مخصوص بنده شده اند. آیا انصافاً این هم گناه من است؟

عملیات ما و شما چه نتیجه داد؟ دو ماه زمام انقلاب را به معیت یکدیگر به طور ملایمت در دست داشتیم. منجیل تا لوشان فتح شد. از طرف دیلمان، قزوین در تهدید قرار گرفت. قزاقخانه و ژاندارمری رشت تصرف شد. اداره نظام ملی تشکیل گردید. افکار عامه ایرانیها همراه و متوجه ما بود. گیلان و گیلانی با میل و رغبت و کمک مالی و فکری و بروز احساسات همراه بودند از تمام ایران صدای مساعد بلند شد. کابینه وثوق الدوله ساقط گردید. قرارداد معروف انگلیسها، موقوف الاجرا بلکه نزدیک به الغا بود. شاه ایران از خوف، درصدد نقل پایتخت به اصفهان برآمد. انگلیسها از قزوین شروع به عقب نشینی کردند و به همان حال اگر باقی بودیم، یقین بود که یک ماه دیگر تهران مفتوح و اقلاً نصف ایران تصفیه می شد!

سه ماه ونیم است شما به متابعت و همراهی آنها زمام انقلاب را در دست گرفته، گیلان با وسعت به طوری گدا شد که از تهیه معاش خود عاجز و شما هم از یک شهر گدا، مخارج یومیه نفرات خود را به زحمت تهیه می کنید. مردم متنفر شدند؛ اگر نظر دقتی به خارج به خارج از محوطه رشت نمائید، می بینید هزارها مردم از ترس غارت و کشتن و هتک ناموس، در جاده های قزوین و جنگلهای گیلان با حال اسف انگیزی آواره شده اند. چقدر اطفال مردند و زنها بچه سقط کردند. با همه این ترتیب، نتیجه هم گرفته نشد. انگلیس، دشمن ما ـ که از قزوین عقب می نشست ـ تا رستم آباد جلو آمد و با شما یعنی در واقع با همه ماها می جنگد. شاه ایران در عوض تغییر پایتخت، تجهیزات نموده، رسما    ً مهاجمه می نماید. پس از دو دفعه صدمات عقب نشینی به انزلی، مجدداً با فداکاری به شهر آمده، هنوز نتوانستند تا رستم آباد خودتان را برسانید.

آتش آزادی تبریز برای این مخالفتها خاموش شد. احرار ایران از این اعمال تند افراطی نزد سایرین شرمنده بلکه مأیوس شدند. قرارداد منسوخ شده را دو دفعه شروع به اجرا نمودند. افسوس می خورم که از گیلان قدمی بیرون نگذاشتید تا ببینید تمام افراد ایرانی در مقابل شما مسلح شده و جنگ با انقلابیون را جهاد مقدس می دانند و از ترس عملیات تند شما، یکسره مأیوس و در تحت استعداد اجانب و بیگانگان در آمدند. اسم سوسیالیستی و بلشویکی در ایران به قدری منفور شد که در خواب هم میل ندارند این حرفها رابشنوند. در صورتی که به ملایمت بهتر می توانستید پیش بروید؛ اما با تندی آن همه ضررها تولید شد. اگرچه تصدیق می کنم انقلاب همه گونه خسارت قتل و خرابی دارد ولی تصادفاً نه عمدی.

بنده را ملامت می کنید چرا به جنگل آمدم! آیا نیامده ها محفوظ ماندند؟ حاجی شیخ محمد حسن و میرزا عبدالحسین خان در انزلی، معین الرعایا و همراهانش در منجیل، شیخ عبدالله خان شهید در رشت، فعلاً گائوک و میرصالح تلخی بی مهری شما را می چشند! همه این پیشامدها را قبلاً گفتم و نوشتم. اگر مکاتیب مدیوانی نزد شما نباشد، سواد آن در نزد سایرین موجود است.

پایه عملیات شما برروی چه اساس است؟ شما و جمعیت حاضره بلشویک رشت، آیا مستقیماً با سویت روسیه ارتباط دارید یا خودتان مستقلاً اقدامات می کنید؟ تاکتیک و رویه شما باید معلوم شود که در آتیه چیست. اگر برخلاف گذشته است، پس می شنویم هنوز رویه گذشته تعقیب می شود؛ در حالی که لازم است وسایل محبت مردم را سریعاً فراهم کنید و اگر در آینده باید مطابق گذشته عمل نمائید، شما را متذکر می سازم و امتحان هم کردید، محال است بتوانید قدمی برای پیشرفت آزادی بردارید ولو آنقدر بکشید و کشته شوید و ایران را توده خاکستر کنید، اصلاً نتیجه نخواهید گرفت. هرگاه با سویت روسیه ارتباط دارید، ارتباط باید برطبق قرارداد و عهد و میثاق و بدون تغییر باشد و الا بدون قرارداد محکم و مستقیم فقط به قول چهارنفر سردسته های صالح ـ اگر قانع شوید ـ ممکن است در بین کار چهار نفر قوی تر از آنها مانند امثال ابیکف وارد شده، رؤسای صالح را بیرون کرده، به اسم شما قتل و غارت نمایند و شما را بدنام کنند؛ آن وقت ساویت روسیه اظهار بی اطلاعی می کنند و حق هم دارد!

شما را چه می دانیم و احساسات ما با شما به چه نحو است؟ شما را دوستانی می دانیم سهو کرده که در نتیجه سهو شما، آزادی ایران خفه شده، انقلاب ایران کشته شده، ایران در آغوش دشمن رفته، عامه متوجه شما گردیده و زحمات شما به هدر رفته و هنوز هم آن سهوها را جبران نکرده اید!

اما احساسات جمعیت ما! حق و حقیقت گواه است هیچگاه نظر عداوت و خصومت با شما نداشته و نخواهیم داشت.چنانچه سابقاً به وسیله آقایان خلخالی، اردبیلی و شفائی پیغام کرده ایم، باز هم همان عقیده راتکرار می کنیم. آقایان دوستان قدیم ما باز هم با شما طرف نبوده و نیستیم و عدم مخاصمه، نوعی کمک و دوستی است. نمایندگان سویت روسیه به عنوان مساعدت آمدند قراردادی منعقد کردند، بعد عده[ای] از آنها نقض عهد نمودند. با تفصیلی که شرح دادیم، اقدام به تجاوز کردند. خواستیم مبدأ را درست کنیم، آمدیم جنگل که آنها در اقدام خودسرانه و نقض عهد نزد زمامداران خود مسئول باشند و مخاطرات ایشان جلوگیری شود.شما دوستان قدیم، به جای آنکه آن عقیده صحیح و نافع را تصویب کنید، به سهو اشتباه از ما جدا شده و با ناقضین عهد متحد شدید و با ما ضدیت و خصومت نمودید. نصایح بی غرضانه و پیش بینیهای عاقلانه ما را پشت پا زدید. شما دوستان قدیم ما هستید. خیلی عجیب است خودتان را طرف ما معرفی می کنید. ما هیچ وقت شما را دشمن نداشته و نداریم بلکه مایلیم که سوء خود را ملتفت شده، جبران کنید تا پس از آن همه زحمتها، منفور عامه نباشید. اگر هم حرفی بین ما باشد، به حکومت لیدرهای داخلی تصفیه خواهد شد.

برای استحضار شما، این نکته را عرض می کنم ما راحت و آسایش بشر و حفظ حقوق آدمیت را طالبیم. به دست هرکس این امر مقدس انجام گیرد، تصدیق می کنیم. خائن و بی شرف کسی را می دانیم که برخلاف این عقیده عمل کند یا به اسم پیش بردن آزادی، مقاصد شخصی و سیادت خصوصی را راغب باشد. شما را مطمئن می کنیم عنقریب پرده برداشته شده خواهید آگاه شد که ما با ملایمت و بی طرفی در گوشه جنگل چقدر به انقلاب خدمت کردیم که شما با جسارت و تندی نکرده اید بلکه سهوهای شما را نظر به علاقه قلبی و روحی که با شما داشته ایم، تا اندازه جبران کرده ایم. حالیه فرض می کنیم اول کار است آیا نباید مباید را درست کرد؟ بدونوثیقه و عهد ثابت تغییر ناپذیر با سویت روسیه اقدام به کار نمودن، همان تجدید صدمات ماضیه و تکرار واقعات گذشته خواهد بود. زیرا دسته دیگری پیدا می شوند وسط کار عملیات همه را عقیم می گذارند. بعد از درست کردن مبدأ و عهد محکم با سویت روسیه که یقین داریم ار وقایع اخیر این حدود ناراضی و دلتنگ و اکثر بی اطلاع هستند، دیگر ممکن نیست پیشامد سوئی بکند. شما هم فعلاً عملیات تند و عصبانی را کنار بگذارید. وسایل اطمینان مردم را تهیه کنید. از افکار عامه خود را مستغنی ندانید. آن وقت دعوت همه احرار بلکه تمام ایران با شما هم صدا و هم خیال خواهند شد. گمان نکنید ذکر سهوهای شما من باب ملامت و توبیخ بود، بلکه علاقه همقدمی و دوستی سابق محرکم شد شما را آگاه کنم که نوعی کنید ضررهای گذشته اعاده نشود. شما از زحمات خود نتیجه بگیرید نه ضرر.

راجع به مواد ۹ گانه و امور دیگر با کمال اطمینان عرض می کنم در آتیه نزدیکی هویت انقلابی و فداکاری با تمام معنی کلمه برطبق حزم و رویه عاقلانه از این جمعیت ظاهر خواهند شد. حتی زندگانی و ارواح شهدای شما تصدیق کرده و از سوءظنها و تهمتهای گذشته، به ما نادم و پشیمان خواهید شد. آقایان محترم! آیا ممکن است در مقابل تجاوزات دشمنان نوع بشر لاقید بمانیم یا فداکاران در راه آسایش بشر را به خون آغشته دیده، ساکت باشیم؟ حاشا و کلاً عقیده ما ثابت و محکم است. تمام افراد ما با حرارت سرشاری برای فدا شدن در راه آزادی بی پروا هستند، ولی حتی المقدور مراقب و مواظبیم که فداکاریها بیهوده نشده و به جای منفعت، ضرر و منقصت عائد نگردد. اگرچه در گوشه جنگل منزوی هستیم ولی از اوضاع دنیا تا اندازه[ای] بی اطلاع نمانده، شما را نیز از اوضاع اسف انگیز امروز ایران مسبوق می سازیم.

دولت انگلیس، پیشنهاد ذیل را به دولت ایران نموده و خاتمه جنگ با بلشویکها را به عهده گرفته اند.

۱- امضا و اجرای قرارداد معروف؛

۲- تشکیل پارلمان از وکائی که در دوره زمامداری وثوق الدوله انتخاب شوند؛

۳- تسلیم قزاقخانه به انگلیسها و اخراج صاحب منصبان رومی.

کابینه مشیر الدوله قبول نکرد، استعفا داد. شاه قبول کرد و سپهدار گیلانی را مأمور تشکیل کابینه و اجرای پیشنهادات مزبوره نمود، چون مذاکرات و شرح مطالب به تحریر مکاتیب گنجایش ندارد، به این جهت در خاتمه می گوییم: شرح این هجران و این خون جگر، این زمان بگذار تا وقت دگر. به تمام دوستان قدیم خواه علاقه قلبی ایشان باقی باشد، خواه نباشد، تقدیم ارادت می نمایم.

کوچک جنگلی

 

 

۷- نامه میرزا در پاسخ به نامه روتشتاین (سفیر کبیر دولت شوروی در ایران)

روتشتاین، سفیر کبیر شوروی در ایران در نامه ای که برای میرزا ارسال داشت، خود را واسطه صلح بین دولت مرکزی و جنگلیها قرار داد. روتشتاین پاسخ میرزا را در یازدهم شهریور ۱۳۰۰ دریافت کرد.

نامه روتشتاین به میرزا:

رفیق محترم کوچک خان! من زیاده از حد از محبتهای شما که به توسط رفیق سعدالله درویش ابلاغ شده بود و موافقت با سیاستی که من از طرف دولت شوروی مجرا می کنم نموده بودید، بخوشوقت گردیدم و همچنین متشکرم از شرایطی که به توسط کلانتراف فرستاده و لازم دانسته بودید به دولت پیشنهاد کنید، پروگرام شرایط و درخواستهائی را که از نظر من نماینده مختار دولت جمهوری شوروی اشتراکی روس گذشت، با دقت هرچه تمام تر مطالعه کردم. لازم می دانم یک دفعه دیگر شما را متقاعد کنم براینکه من سعادت ایران را می خواهم و برای استقلال و آزادی خارجی و داخلی این ملت می کوشم و از برای همین مقصود لاینقطع در بیرون بردن قوای مسلح اجنبی از خاک گیلان می کوشم. من به مقصود خود رسیدم یعنی قشونی که عبارت بود از قوای روس و آذربایجان، رفتند و خوشوقتم از اینکه اقدامات من بی نتیجه نماند و این اقدامات با نظریات تشکیلات دولتی و حزبی مسکو موافق آمد. در موقع انجام این کار فقط فکر من این بود که تنها امنیت میتواند ایران را از چنگ امپریالستهای خارجی خصوصاً انگلستان ـ که نماینده سیاست سرمایه داری دنیا است و در ایران نظریات طمع کارانه دارد ـ اخلاص کند.

من فکر می کردم که نظریات انگلیسها این است که در شمال یکی مخالف پدیدار کنند یا اینکه ناامنی را ادامه دهند و عملیات آنها افکار مرا تأیید می کرد و به واسطه این ناامنیها آنها می توانند خودشان را حافظ تشکیلات دولتی و اقتصادی معرفی کنند، با منافع روسیه ضدیت نمایند، ایجاد خوف در میان درباریان و زمامداران نموده و موقعیت خودشان را در جنوب مستحکم سازندتا سدی درجلو خطر رولسیون باشد؛ و لازم نیست من از برای شما شرح دهم که تا چه اندازه وضعیات سال گذشته گیلان، نفوذ انگلیسها را زیاد کرده و به نام نیک ما لطمه وارد آورد. حتی اخیراً هم اقدامات خودسرانه ساعدالدوله و احسان الله خان در تنکابن، کار مرا تأخیر انداخت و بازار انگلیسها را در تهران رواج داد.

از برای همین مقصود، من سعی می کردم و می کنم که ترتیبی در رابطه شما با دولت تهران داده باشم؛ هرچند سعادت من یاری نکرده است که شخصاً شما را ببینیم اما با سابقه خوب شما آشنا هستم و خدمات سابق و پوزیسیون کنونی شما یعنی سردستگی ملیون را بسیار قیمتی می شمارم و با آن آمدی که به دوستی شما دارم، به خودم اجازه می دهم گوشزد بکنم که به واسطه وضعیت مخصوص بین المللی از برای شما ممکن نشد با تکنیک خودتان دولت را ترسانیده و یا مجبور به بعضی تغییرات بکنید یا مملکت را از حضور و نفوذ انگلیسها آزاد نمائید. باز هم تکرار می کنم که این تقصیر شما نیست بلکه به واسطه وضعیت بین المللی است که از زمان جنگ به این طرف روی داده است. چون که ما یعنی دولت شوروی دز این موقع عمیات رولسیونی را نه تنها بی فایده بلکه مضر می دانیم. این است که فرم سیاست خود را تغییر و طریق دیگری اتخاذ می کنیم؛ هرچند از زمان عقد قرارداد ما با ایران ـ که تغییر سیاست ما را نشان می دهد ـ چند ماه بیش نگذشته است و قلیل مدتی است که من در ایران توق دارم؛ با وجوداین همه پیشرفت در سیاست خودمان، ملاحظه می کنیم شکی نیست که نفوذ روحی انگلیسها نه تنها در شمال بلکه تا یک اندازه هم در جنوب متزلزل شده است. اما هنوز از حیث وسائل مادی نفوذشان زیاد است و با وجود این، گمان می رود به کمک توده های حساس ملت بتوانیم این نفوذ را هم برطرف سازیم.

این نظریات، مرا وادار کردند که در رابطه شما با دولت مداخله نمایم. شما ملتفت هستید که از روی مواد قرارداد، ما مجبور هستیم که دولت را از وجود و عملیات رولسیونرهای ایران مستخلص سازیم. اجبار ما منحصر بود فقط به خارج کردن قوای انقلابی روس و آذربایجان از گیلان. از طرف دیگر از روی همان مواد قرارداد، ما دعوت نشده ایم که در مقابل دولت از قوای انقلابی محافظت کنیم. پس از اینکه ما عدم مداخله در کارهای ایران را قبول کردیم، نمی بایستی در مقابل دولت از هیچیک از اهالی دفاع کنیم. اگر چنانچه من یک همچو نقطه نظری را ـ که حق من است ـ اتخاذ می کردم، حق داشتم خود را کنار کشیده، اعلان کنم که در رابطه دولت ایران و کوچک خان انقلابی هیچ مدخلیتی ندارم. اما من این کار را نکردم چون من خود را دوست صمیمی این ملت می دانم، فقط استقلال ایران را طالبم. این بود که در ملاقات اولی من با سعدالله درویش، او را از نظریات خود و ضرر امتداد عملیات انقلابی در شمال را از این نظریات آگاه سازد تا عملاً آن را مجرا دارید.

پس از آنکه از سعدالله درویش شنیدم که میان ما توافق نظری پیدا شده است، شما حاضرید سیاست خود را با سیاست من مطابقت دهید، زیاده از حد مشعوف شدم. با وجود تمام این شرایط، من بالطبع گمان می کردم که پس از خروج قوای اجنبی و صدور تأمین از برای شما به توسط من، شما یا خلع سلاح شده و یا به یک نقطه خود را کنار می کشید و در آنجا منتظر موقعی خواهید بود که شاید ملت ایران شما را به یاری خود بطلبد. اما شما این طور نکردید و از برای کنار کشیدن و ترک عملیات، شرح مبسوطی مبنی بر تقاضا به دولت ایران و من پیشنهاد کردید. مثل این بود که شما فقط به همین شرایط حاضرید به وعده های خود وفا کنید و سیاست خودتان را با سیاست من تطبیق دهید و از دخالت اجنبی ـ که برضد استقلال مملکت است ـ جلوگیری نمائید. این پوزیسیون به نظر من مخالف می آمد؛ زیرا مانند این بود که شما در صورت عدم قبول این شرایط، حاضرید که با انگلیسها در عملیاتی که برضد استقلال و آزادی این ملت اجرا می دارند، کمک نمائید.

در مواقع تخلیه گیلان از قشون روس و آذربایجان، یک مسئله دیگری هم بروز کرد. این مسئله باز شدن راهی بود که نه تنها ایران را با روسیه، بلکه با تمام دنیا متصل می سازد. به نظر من هر وطن پرست و هر ملت پرستی بیش از همه چیز باید آرزوی باز شدن این راه را داشته باشد؛ به واسطه اینکه پس از باز شدن این راه، ایران نفس راحتی خواهد کشید. این راه، ایران را از جهت اقتصاد با تمام دنیا متصل خواهد ساخت. این راه، احتیاج اقتصادی ایران را با انگلیس کم خواهد کرد و به همین درجه ضربت به نفوذ انگلیسها وارد خواهد آورد و به شما پوشیده نیست که از فقدان روابط تجارتی با سایر ممالک، تا چه اندازه فقر به ایران روی داده است و همین فقر مهم ترین حربه سیاسی و اقتصادی انگلیسها است. به همین جهت من گمان می کنم اولین وظیفه شما ـ که یک شخص وطن پرست و ملت دوست هستید ـ این است از هیچگونه سعی در باز کردن راه گیلان دریغ نکنید و از برای کسانی که از این طریق کار می کنند اشکالات فراهم نکنید.

عوض تمام اینها، من متأسفانه می بینم که شما به واسطه پروگرام تقاضاهای خودتان در باز شدن یک همچه دریچه ـ که از برای حمایت ایران لازمه است ـ جلوگیری می کنید. حتی پس از غور در مواد تقاضانامه شما، من به نقطه نظر رسمی برنمی گشتم. اگر آن تقاضانامه به همان فرمی که نوشته شده بود و رفیق کلانتراف به من رسانید باقی می ماند، من گمان می کنم در آن فرمی که نوشته شده تا یک اندازه قابل قبول بود، چه از برای دولت و چه از برای من. البته شما ملتفت هستید که انجام تقاضاهای شما به همان ترتیبی که توسط رفیق کلانتراف پیشنهاد کرده بودید، در ظرف یک شب صورت پذیر نیست و یک مدت کم و بیش تر از دست کشیدن از عملیات و تخلیه راه رشت نبودید. همینطور هم از من منتظر اجرای فوری آنها نبودید؛ زیرا بدون مقدمه و ارجاع به ادارات متفرقه و دولت، امکان پذیر نیست.

من گمان می بردم در زمینه تقاضاهایی که به توسط رفیق کلانتراف فرستاده اید، ممکن بود ما توافق نظر پیدا کنیم، اما در ردیف این تقاضا پیشنهادات دیگری به توسط سعدالله درویش فرستادید که مشکل الاجراترند. شما می خواهید قزاقهای ایران عقب بیشینند به طرف قزوین و ایالت گیلان را بکلی در دست شما باقی بگذارند. می خواهید حکومت گیلان در دست یکی از رفقای نزدیک شما باشد و به او حکومت بلا استقلال این ایالت داده شود. همچنین می خواهید منافع این ایالت مطلقاً راجع به شما باشد الی آخر.

گذشته از این مسئله که تا چه اندازه مجزا شدن ایالت گیلان از دولت ایران برای آزادی و ترقی این ملت مضر است، من می خواهم اشاره بکنم که یک همچه تقاضایی از برای هیچ دولت قابل قبول نیست. وقتی که دولت شوروی در سنه ۱۹۱۹ حاضر بود به طور صالحانه جنوب را به دنیکن و سیبریه را به کولچاک واگذار نماید (تصمیم کنفرانسی که در جزایر پولس تشکیل یافت)، به واسطه لاعلاجی بود و مسائلی او را به این کار وادار می کرد که از دایره تفتیش او خارج بود. آیا می توان امیدوار شد که دولت ایران با وجود شکست نخوردن از شما، حاضر شود که مملکت و قدرت دولتی را این طور تقسیم کند.

واقعاً هم وقتی یک همچه معامله را به رئیس الوزرای حالیه، آقای قوام السلطنه پیشنهاد کردم، بکلی رد کرد. در این صورت از برای من واضح است که با یک همچه شرایطی اگر شما در اجرای آنها اصرار داشته باشید، صلح در میان شما و دولت امکانپذیر نیست. این را هم بدانید که وزیر جنگ و رئیس دیویزیون قزاق، رضاخان سردار سپه، چندین دفعه ازمن تقاضای اجازه کرد که این مسئله را به زور اسلحه خاتمه دهد. هر دفعه من از او جلوگیری می کردم و وعده می دادم که مسئله گیلان را بدون خونریزی خاتمه دهم. اگر چنانچه حالا پس از رد قطعی پیشنهادات شما از طرف رئیس دولت، من خود را کنار کشیده، اعلان می کردم که در کارهای داخلی ایران مداخله ندارم، یورش قزاقها به فرونت شما حتمی بود و گیلان مبدل به یک صحنه جنگ داخلی و خونریزی ملی! اما من این کار را نمی کنم به واسطه احساساتی که چه نسبت به شما و چه نسبت به ملت ایران دارم. در همانجا من به رئیس الوزرا پیشنهاد کردم که از برای آخرین قدم یک تخفیفی هم نسبت به شما منظور شود. از برای همین است که این کاغذ را می نویسیم. پیشنهادات من از این قرار است:

قزاقها عقب بنشینند به طرف قزوین. شما هم قوای خود را به جنگل ببرید. من به شما اطمینان می دهم که قزاقها مجدداً پیش نیایند. همچنین از طرف شما هم به دولت اطمینان خواهم داد، حکومت رشت با توافق نظر ما هر سه خواهد بود. قونسول من در رشت ملتفت خواهد بود که از طرف او و شما تجاوزاتی نشود. به حکومت از برای حفظ امنیت یک قوه جزئی ژاندارم داده خواهد شد و همچنین قوای شما باید در یک عدد معین باشد که از طرف آنها از برای دولت یا حکومت خطری متصور نباشد؛ ولکن آن عدد باید برای محافظت شما کافی باشد. معلوم است که نه از برای حکومت و نه از برای شما از خارج نباید کمکی برسد. بالاخره به شما اطمینان یک مبلغی داده خواهد شد و می توانید باآن مبلغ مخارج خود و قوای خود را عهده دار شوید. یا عبارت خواهد بود از اینکه یک قسمت از مالیاتها را اختصاص خواهند داد. من یک همچه پیشنهادی را از هر دو طرف موافق می دانم. نه دولت از شما و نه شما از دولت هیچکدام به هیچ وجه واهمه نخواهید داشت. گذشته از این، شما دارای قوائی خواهید بود از برای موقعی که دولت ایران به طور قطعی خودش را به اجنبی بفروشد.

باید رفیق محترم خود را مستحضر بدارم و اطمینان بدهم از اینکه وضعیات شم و مسائلی را که ممکن است در آتیه از برای شما روی بدهد تمام را من در نظر دارم. من بکلی مطمئنم از اینکه این پیشنهادات برای آتیه مذکور به هیچ وجه مضر نخواهد بود. در عوض کمکی خواهد بود از برای برقراری داشتن امنیت در شمال و به همین گردش اقتصادی که از ایران مثل یک هوای تنفس لازم است، به جریان افتاده، زیر پای انگلیسیها را خالی خواهد نمود. ازاینکه مرکز قوتی پیدا کند از برای ملت ایران ضرری نخواهد داشت؛ زیرا از روی تجربه دیده ایم که از سستی قوای مرکزی ملت ایران بهره مند نمی شد. بلکه استفاده آن ضعف فقط متوجه ستمگر بود. فقط یک دولت قوی مرکزی می تواند عملیات امپریالیستی را در ایران مسدود نماید و چونکه دولت مزبور لاعلاجانه به ما متکی خواهد بود، این است که عقب نشینی و تسلیم از برای او سخت تر از پیش می شود.

رفیق محترم را تصدیع می دهم از اینکه این آخرین دفعه ای است که من در روابط با دولت ایران مداخله می نمایم. از شما خواهش و التماس می کنم که مداخله مرا رد نکنید که من از روی صمیمیت فقط می خواهم در این موقع سخت به ایران کمکی کرده باشیم و همچنین شخص شما را یک نفر سردسته رشید ملیون می دانم [و] فوق العاده محترم می شمارم. اگر پیشنهاد مرا قبول نمائید و جوابش را به توسط قاصدی که مراجعت می کند بفرستید، من مطمئنم هیچوقت پشیمان نخواهید شد. اما اگر پیشنهاد مرا رد کنید، من مجبور می شوم از اقدامات خود دست کشیده، با یک دردی در قلب ناظر باشم تماشای یک جنگ و یک برادرکشی را که لطمه بزرگی به آزادی ملت ایران وارد خواهد آورد! در خاتمه از صمیم قلب، احترامات فائقه خود را تقدیم می دارم.

روتشتاین

 

نامه میرزا در پاسخ نامه روتشتاین:

نماینده مختار جماهیر شوروی اجتماعی روسیه، رفیق روتشتاین رفیق محترم! خیلی خرسندم در مراسله اخیری که توسط رفیق کلانتراف مرقوم فرمودید، کاملاً تصدیق دارید که ایران میدان غرضرانی اجانب و متعدیان عالم بشری بوده و حیات اجتماعی دستخوش استفاده سرمایه داران خارجی و منفعت پرستان داخلی است. ضعف و لاابالیگری زمامداران دوره های متوالیه مرکز، لزوم اصلاحات داخلی را تأیید و هرگونه قیام و نهضتی را ـ ک متضمن اصلاحات اساسی مملکت باشد ـ مشروع می سازد. من و یارانم در مشقتهای فوق الطاقه چندین ساله هیچ مقصودی نداشته و نداریم جز حفظ ایران از تعرضات و فشار خارجی و خائنین داخلی و تأمین آزادی و آسایش رنجبران ستمدیده مملکت و استقرار حکومت ملی، و همه فداکاریهای بنده و احرار جنگل، برای همین مقاصد عالی بود و بس.

شما را که نماینده رسمی دولت جمهوری شوروی هستید و دولت شما را یگانه حامی و پشتیبان این مسلک و عقیده دانسته و می دانم، برای همین عقیده و اعتماد بود [که] دو سال قبل قشون سرخ سویت روسیه را ـ که به ایران آمدند ـ با یک عالم شعف و امید پذیرفتم. متأسفانه رؤسای بی احتیاط قشون سرخ و مفسدین داخلی نگذاشتند که استفاده کامل از این قوه کرده، انقلاب را پیشرفت دهیم. اگر نظریه ما برخلاف مندرجات فوق الذکر بود، شاید به اختلالات و هرج و مرجی را که تولید کرده بودند، وقعی ننهاده، همان مصائب و زحمت را که به گیلان وارد شده بود، به تمام ایران تحمیل می کردیم. ولی سعادت مملکت و طرفداری از رنجبران مجبورم کرد از تعرضات آنان جلوگیری کنم. انقلاب را در زمینه اساس موافق با حوصله و حوائج عموم سوق دهم. من علاج قطعی و نجات واقعی ملت را از کلیه متاعب، به موفقیت انقلاب مقدس می دانم. ولی امروز که شما با نظریات صائبه حکومت ساویت و اطلاعات وسیعه که در سیاست جاریه مملکت و قضایای بین المللی دارید و کاملاً در مراسله شریفه شرح دادید، صلاح را در سکوت و وقوف این جمعیت در امر انقلاب می دانید. من به اطمینان صداقت و آزادیخواهی شما هم عقیده می شوم که امروز ادامه انقلاب، استقلال سیاسی و اقتصادی مملکت را جریحه دار نموده و نفوذ امپریالیست انگلیس را تقویت و ملوک طوایفی را در اکناف ایران معمول می سازد. بنابراین ناچاریم برای درهم شکستن پنجه های دسیسه کارانه انگلیس، سکوت و وقفه را گوارا شمرده، به امید حکومت سویت روسیه ـ که محل و جای تمام احرار عالم است ـ جمعیت خود را به آرامش تشویق و توصیه کنیم و چنانچه در مراسله خود تصریح کرده اید، منتظر می مانیم که سیاست دولتی تا چه پایه منافع توده اصلیه را در نظر گرفته، استقلال ایران را دفاع کند.

به علاوه مترصدم که حکومت سویت تا چه اندازه در زمینه آزادیخواهی خود به ملت ستمدیده ایران، اظهار مساعدت و تعهدات کتبی شما در حیات اقتصادی مملکت چه تأثیری وارد خواهد کرد. بنابراین شرایطی را در زمینه پیشنهادات شما که متضمن بقاء صلاح جمعیت و جلوگیری از حدوث بدنامی در انظار احرار گردد، پیشنهاد و حتمی الاجرا می داند. البته هیئت نمایندگان جمعیت، آن را به نظر شریف خواهند رسانید یقین کنید که تأیید سیاست مشروحه در مراسله شما و حفظ مصالح مملکت، مرا و جمعیت را تا حدی قانع کرده و امیدواریم که دولت ایران نیز از سکوت جمعیت استفاده سوء نکرده، اصلاحات منظوره را در مملکت وجود خارجی دهد. ایام رفعت مستدام باد.

کوچک جنگلی

 

 

۸- نامه میرزا به رشیدالممالک

رشیدالممالک، برادر امیر عشایر خلخالی از رؤسای ایل شاهسون، در دفعه سوم اتحاد خود با جنگل باز هم راه انفاق را پیمود. رسیدالممالک ـ که اتحاد سوم را در ماسوله با میرزا منعقد نمود ـ در نتیجه احساس ضعف قوای جنگل برای آنکه خدمتی به دولت انجام دهد و آتیه خود را تأمین کند، اتحاد را کان لم یکن پنداشت. نامه میرزا به تاریخ پانزدهم اردیبهشت ۱۳۰۰ اشاره به همین مطلب است. پس از خاتمه قضایای جنگل، سرانجام رشید الممالک از طرف دولت به کرمانشاهان تبعید و در آنجا فوت کرد:

 

هوالحق

۱۵ ثور ۱۳۰۰

آقای رشیدالممالک! در این موقع رستاخیز دنیا، در این دوره مبارزات حیاتی، در این عصر حیرت انگیزی که افسانه اصول ملوک الطوایفی مایه تمسخر و وحدت صوری دول مختلفه و نژادهای متباینه برای حفظ بقای خود و محو دیگران، موضوع مذاکره و سرمنشأ سیاست زمامداران بزرگ دنیا است، افسوس می خورم در موقعی چنین از این بیغوله حزین، مضامین ذیل را به یک نفر از هموطنان خود ایراد نمایم. آقای رشید الممالک! مسلم است که پایه احساسات شما، تصورات عملیات شما مبنی بر شهوترانی، جاه طلبی، ضعیف کشی و دشمن پروری است. در این صورت هیچوقت ایراد ما، منطق ما، ادله های ما، آتش حرص و آز و لهیب تنعم و التذاذ شما را منطقی نخواهد ساخت. محقق است کسی که در محیط تفکراتش فقط فتنه و فساد و خودستائی وغارت و شرارت و چپاول و یغما است و مناظر دیگر را فاقد است، نمی تواند قضایای اجتماعی مسائل نوعی و مصالح مملکتی را به دیده دقت و اهمیت بنگرد. کسی که آمالش برخرابی خانه و ویران کردن کاشانه ضعفا و زیردستان است، ممکن نیست به تبلیغات عدالت شعارانه متمایل شده یا به اظهار یک جمعیت آزادیخواه وقعی بگذارد؛ ولی برای تنبیه خاطر شما و اجرای تکلیف خود، باز در حدود نصیحت سطری چند می نگارم.

آقای رشیدالممالک! گوش فرادار؛ پنبه غفلت را بیرون آر؛ دنیا انقلاباتی را سیر می کند که صدای انفجار هولناک آن در اکناف عالم پیچیده و اگر پرده های ضخیم دوباره جهالت شعار شما بگذارد، صدای مهیب آن وجودت را مرتعش می سازد. چشم باز کن و از پرده جهل بیرون خز[۶]  افق عالم را مشاهده و تغییرات زمانه را معاینه نما. سوانحی که در مملکت بلا دیده ما روی داده و سلطه اقتداری که دشمنان به این آب و خاک تحمیل نموه اند، به دیده عبرت ملاحظه نما. اگر امروز نجنبی، فردا در قید سلاسل اسارت و ادبار، مقید و مصلوب و راه چاره ات مسدود خواهد شد. از آه دل مظلومان بپرهیز؛ از مکافات دهر برحذر باش، نتیجه سیاست و اثر اعمال شما و امثال شما است که دشمنان خارجی را بر ماچیره و خائنین داخلی را به ما خیره ساخته و بالاخره، قهر و غضب الهی، فنای شما و ما را با قلم تقدیر خواهد نوشت.

آقای رشید الممالک! اگر باورت هست که چنگال اجل حتی در بستر راحت و خلوت مناعت نیز قادر است شیرازه هستی را گسسته و ارکان حیات را شکسته و ناچیز سازد، خوب است این حقیقت غیرقابل انکار را که دیر یا زود وقوع می یابد، امروز دریابی. در این صورت لختی بیندیش و برگذشته مراجعه نما. بنده یک نفر گمنام و بی یار ومددکار بودم. در راه مجاهدت به وطن وخدمت به ملت در اندک زمانی تاریخ افتخار آمیزی برای خود تهیه نمودم؛ ولی تاریخ شما مملو از ملعنت و دشنام و شناعت و بدنامی است. همواره نام شما و لفظ شاهسون، مترادف با لغات دزد غارتگر چپاولچی و راهزن است.

آقای رشید الممالک! برای جبران مظالم ماضیه، برای ترمیم خرابیهای گذشته، برای ارضای خدا، به خود پرداز؛ پای مردانگی بر رکاب همت محکم ساز؛ برأی العین مشاهده نمودم هر یک از مؤتلفین ما ـ که نسبت به جمعیت راه خیانت پیش گرفتند ـ روزگار و گردش لیل و نهار چنان با پنجه انتقام اندام آنان را فشرد که جز راه آخرت یا گوشه عزلت و ندامت طریقی نسپردند. شاید در نهاد شما خازن تقدیر ودایعی سپرده و بقای شما را برای تلافی ماسبق لازم شمرده است. پس شما هم با عزم و جزم از این موهبت عظمی استفاده نموده، با قلبی پاک و نیتی تابناک، دعوت یک جمعیت آزادیخواه را اجابت نمائید. ایران از کثرت و شدت فشار، طرد و نفی و طریق نیستی می سپارند. اگر امرا و رؤسای کنونی چاره نیندیشند، فردا عمارت آنان مبدل به اسارت و ریاست منتهی به تابعیت می شود.

بنده به حول قوه الهی، مستغنی از هرگونه کمک و معاضدت بوده، هیچ چیز بر عزم آهنین و عقیده متین و استوارم رخنه نمی کند. لکن چون منافع مملکت مدنظر و مصالح جمعیت در گذر سیلاب محو و فنا است، یقین است اگر رجال و عناصر با صداقت پیش آیند، نتیجه عملیات چند ماهه آنان برخدمات چندین ساله سبقت می جوید. سلامتی نفسم هیچوقت آثاری از بغض و کینه یا حس انتقام درباره مخالفین جاهلم در بنده باقی نمی گذارد. همه وقت حاضرم درصورت صدق و صفا، آغوش برادرانه را برای پذیرایی آنان باز نمایم. شما را دعوت می کنم با تغییر عقیده، با حسن نیت، با مقصود وطن پرستی و شرافت دوستی به طرفم گرائید و پیشانی خود را برای بوسه های تشکر آمیزم حاضر سازید. خدای را در این مدعایم گواه می گیرم.

کوچک جنگلی

 

 

۹- آخرین نامه میرزا ـ نامه ای به دوست

میرزا که حصول موفقیت را ناممکن می دید برای جلوگیری از خونریزی بیش تر به جنگلیهای باقیمانده گوشزد کرد که از جنگل خارج شوند و هرجا می خواهند عزیمت کنند ـ خود نیز به سوی خلخال رفت. آخرین نامه ای که از میرزا به دست آمد نامه ای است که به تاریخ پنجم آبان ۱۳۰۰ به دوست خود نوشته است. سی و چند روز پس از نوشتن این نامه، میرزا در دامنه کوه گیلوان خلخال، دچار بوران و برف شدید شد و در شنبه یازدهم آذر ۱۳۰۰ش. از پا درآمد:

 

هوالحق

لیله شنبه ۵عقرب ۱۳۰۰

آقای میرآقا ـ دام اقباله العالی!

دوست عزیزم! در این موقع که پاره[ای] از دوستان ما امتحان بی وفائی خود را داده، محرمانه و آشکار تسلیم دشمن شده و با مقاصد آنان همراهی می نمایند، مراسله شما را زیارت کرده، فوق العاده مسرور و خوشحال گردیدم. آری آقای من، دوستان را در مواقع سخت باید امتحان نمود. من از این مسئله مسرورم که رفقای همراه به هیچ وجه لغزشی در افکار آنها راه نیافته و باکمال قوت قلب، مصمم [به] دفاع و فداکاری هستند. عجالتاً بارویه ای که دشمنان ما پیش گرفته اند و شما بخوبی مسبوق هستید، شاید به طور موقت یا دائم توانستند موفقیت حاصل نمایند؛ ولی اتکای بنده و همراهان به خداوند دادگری است که در بسیاری از این اتفاقات ما را در پرتو توجهات خود محافظت کرده است. بجز از خداوند، به هیچکس مستظهر نبوده و امیدوارم که توجهات کامله اش شامل حال و یار و معین ما باشد. افسوس می خورم که مردم ایران پس از محو ما خواهند فهمید ما که بودیم؛ چه می خواستیم و چه کردیم! معروف است: النعمه اذا فقدت عرفت. مردم همه منتظرند روزگاری را ببینند که از جمعیت ما اثری به میان نباشد. پس از آنکه نتایج تلخی از سوءافکار و انتظار خود دیدند، آن وقت دو دست ندامت به سر کوفته، قدر و هویت ما را می فهمند. بلی آقای من، امروز دشمنان، ما هرگونه اتهاماتی را که به ما نسبت می دهند، می شنویم و حکمیت را به خداوند قادر و حاکم علی الاطلاق واگذار می کنیم. عجالتاً تحت تقدیرات الهی هستیم تا ببینیم کار، به کجا منتهی خواهد گردید.

در خاتمه، سلامتی و دوام شما را از خداوند مسئلت داشته، ادعیه خالصانه خود را تقدیم می دارد.

کوچک جنگلی

 

 

۱۰- سند منتشر نشده از سردار جنگل، آخرین بیانیه سیاسی نظامی میرزا کوچک خان[۷]

سند بسیار ارزنده و تا کنون منتشر نشده ای که مشاهده می کنید توسط استاد ابراهیم فخرایی برای ارائه در اختیار کیهان فرهنگی قرار گرفته است. استاد فخرایی درباره این سند می گوید: «این بیانیه به تقریر و امضای میرزا کوچک خان و به خط من است که در آن زمان منشی و محرر مخصوص آن مرحوم بودم و گمان می کنم بعد از این دیگر بیانیه ای از سوی میرزا منتشر نشد. این بیانیه در آن روزهای پایانی و بحرانی بعد از آن همه ماجراها نوشته شده است. طرز تقریر هم نشان می دهد که خیلی خودمانی و صمیمی و ساده و حرفهای دل آن مرحوم است. این سند اگرچه یک بیانیه است ولی تمام امیال و اغراض و همچنین طرز آمدن کمونیستها و مطالب بسیار دیگر را به روشنی توضیح داده و ثبت کرده است و در مورد وقایع نهضت جنگل سند بسیار ارزنده ای است»:

 

هوالحق

خطاب به برادران مجاهدین

شش سال است هر یک از آن برادران غیور متعاقب یکدیگر زحمت اقامت جنگل و مجاهدت در ترقی ایران و ایرانی را اختیار کرده با من در طریق سعادت وطن همقدم شدید.

در این مدت صدماتی را که خودتان بهتر می دانید تحمل کردیم، با قشون امپراطوری روس، با قوای استبداد دولت ایران، با اردوی انگلیس، با منافقین داخلی جنگ نمودیم. انواع مرارتها، گرسنگیها، برهنگیها، در به دریها دیده ایم، به این امید که روزی موفق شویم ایران را از وجود خائنین و مستبدین تصفیه کرده قشون بیگانه را خارج نمائیم. پایه های عدالت را محکم کنیم. با این حال امرار حیات می کردیم تا چندی قبل قشون سویت روسیه، انزلی را بمبارده [بمباران] کرده تصرف نمودند، قشون انگلیس به رشت عقب نشست. نمایندگان بلشویک مرا به انزلی خواستند، رفتم با آنها ملاقات و مذاکرات کردم، قرار شد با ما به دو چیز مساعدت کنند. یکی اینکه به ما اسلحه بدهند، قیمت بگیرند، آنها اسلحه دادن را قبول کردند ولی قیمت نخواستند.

دیگر اینکه نفرات هرقدر لازم داشتیم و تعیین کردیم روانه کنند. خود سر نفرات نیاورند و به امورات داخلی مملکت ما مداخله نکنند. همه را قبول کردند ما هم بعد از این قرار داد، آنها را با احترام پذیرفتیم. پس از ورود ایشان به رشت چند نفر اشخاص مجهول به اسم ایرانی و به عنوان فرقه عدالت بدواً در انزلی بعد در رشت آمدند که زمام امورات مملکتی را در دست بگیرند، از اینکه مردمانی بودند از عادات ایرانیت بی اطلاع و دارای مذاق افراطی و دخالتشان موجب ضرر بود، با براهین صحیحیه ایشان را متقاعد کردم. چند روزی گذشت همین عده به اسم کمونیست با تحریک آبوکف که یک نفر نماینده ریاست طلبی است، بنای فساد و خودسری گذاشته، شروع به مداخله در امورات واردات کرند. هرروز تحکمات نموده تقاضاهای غیر مشروع کرده، اشکال تراشیهای مختلف نموده، قشون و نفرات بی اجازه و اطلاع حکومت جمهوری وارد کرده و دو نفر از رفقای نااهل ما را که شماها بخوبی از حال آنها مسبوقید به طمع ریاست با خود همراه کردند. حواس و اوقات ما و حکومت جمهوری را صرف مفسده و فتنه انگیزی خودشان کردند. هرقدر نصیحت نمودیم و سختی موقع را به ایشان نشان دادیم، مخاطرات نفاق را گفتیم، متنبه نشدند.

در وقتی که نفرات و مجاهدین وژاندارمهای ملی به ریاست معین الرعایا و کلنل فتحعلی خان به اتفاق قشون بلشویک در منجیل و رودبار با انگلیسها مشغول جنگ بودند و یک قسمت از مجاهدین در طالش مقابل ضرغام السلطنه توقیف داشتند و عده ای در پسیخان مشغول به عملیات بودند کمونیستها با دستور آبوکف مقداری عده به اسم فرستادن «فرونت» بی اطلاع ماها به رشت وارد کردند. به سردستگی آن دونفر رفیق منافق، در رشت و انزلی ریخته شلیک کردند، دوایر را تصوف کردند، خواستند امرا و رؤسای دوایر جمهوری را دستگیر کنند، من که مسبوق قضایا بودم دیدم در رشت بمانم باید جنگ کنم و جنگ هم دشمن راقوت داده باعث خانه خرابی است. ناچار آمدم فومن. رؤسای دوایر جمهوری و مجاهدین هم شهر را تخلیه کرده آمدند. آن وقت کمونیستهای خودسر با عده مکفی در پسیخان به مجاهدین هجوم نموده شلیک کردند. چند نفر راکشتند. مجاهدین ناچار به مدافعه حاضر شدند. من ملتفت شده با تلفن آنها را فرمان عقب نشینی دادم. آنها نیز به سمت فومن آمدند و مخالفین به این مقدار قناعت نکرده به تعاقب ماها و مجاهدین به فومن و لولمان و صومعه سرا آمده ما هم برای اینکه به آنها نزدیک نباشیم که شاید مصادمه شود آمدیم در کوهپایه های جنگل منزوی شدیم. آنها بعد از دخالت در دوایر رشت و انزلی به غارت خانه ها و اموال مردم مشغول شده با چوب و شکنجه و حبس از مردم شروع به گرفتن پول نموده، اداره ارزاق را که به آنها آذوقه می داد با سایر دوایر چاپیده، معین الرعایا، حاج شیخ محمدحسن و فتحعلی خان و جمعی دیگر از کارکنان و مجاهدین را گرفته در جاهای کثیف حبس کردند. اجزای اداری ارزاق را به اسم اسیر در شهر گردش دادند. با بیان نامه ها و نطقهائی در مجامع به من هتاکی و فحاشی نموده خیانت و سازش با شاه و انگلیسها را به من نسبت دادند. در حالیکه جاسوسان انگلیس در میان آنها مشغول کارند و حرکات آنها دشمن را قوت می دهد. بعد خودشان رؤسای دوایر معین کردند. جمعی از خودشان را با آن نفر رفیق منافق ما ضمیمه کرده و آن دو نفر را مغلوب اکثریت خود نموده، آلت قرار دادند که به اسم آنها و دست آنها شاید شماها و مردم را ساکت کرده ولی مقاصد خودشان را انجام دهند.

اهالی را به وحشت انداختند طوری که بازار و دکاکین تعطیل شد، هرشب به خانه های مردم بیچاره می ریزند اموالشان راغارت می کنند. آن قتل و غارتهایی که در بادکوبه نمودند مخصوصاً علاوه از ۲۰ میلیون تومان مال ایرانی را بردند مکرر قول شرفی دادند رد کنند نکردند. در گیلان و سایر جاهای ایران می خواهند همانطور معامله کنند. این مختصری از وضعیات این مدت بود که برای اطلاع شما نوشتم. اینک به تشریح حالات آنها به اختصار می پردازم.

این کمونیستها که هستند و چه می گویند؟ محرکشان کیست؟ اما کمونیستهای  حالیه رشت یک عده قوچی ها و آدم کشهای قفقازاند که بعضی از آنها خود را ایرانی نژاد می خوانند، از تمام عادات و اخلاق و شعائر ایرانیت بی اطلاع و دور بلکه ضد هستند. در مجامع بی ملاحظه از قوانین مزدک تعریف می کنند. در قفقازیه شغلشان پول گرفتن و مزدور شدن برای آدمکشی بوده. اخیراً برای اینکه آسانتر و بیشتر مردم را بکشند و غارت کنند، مسلک کمونیستی را به خود بستند. معنی کمونیستی اشتراکی را از آنهایی که می دانند بپرسید. ما از شرحش اغماض می کنیم، زیرا در تصدیق و تکذیب آن برای حفظ بی غرضی خودمان لزوماً ساکتیم. همین قدر می گوییم: اجرای یک همچه عقیده مفرط تند فعلاً محال است. اما محرک آنها کیست؟

آبوکف و دو نفر از هم خیالان او که می خواهند به این دسایس با دست این چند نفر ایرانیان صوری و دو نفر رفیق منافق ما، زمام امورات ایران را به عنوان انقلاب در دست بگیرند. کمونیستهای فعلی خودسر را داخل عملیات نموده و هرقدر نمایندگان سویت روسیه از حرکات آنها جلوگیری نمودند مفید نشد بلکه به دسایس خودش یکی دو نفر از آنها را متهم نمود، آنها برای کشف قضایا به مسکو رفته حالا که اینها معرفی شدند وضعیات مملکت را با وجود این حوادث می نویسیم. حال گیلان و اختلافات داخلی او را به دست این حضرات که می بینید. اما خارج از گیلان، انگلیسها با ما دشمن و به محو ما کمر بسته اند.

دولت ایران و مستبدین از هرطرف مشغول مهاجمه به ما هستند. آقامیرزاعلی اکبر مجتهد اردبیلی و سایر علمای اردبیلی برای حرکات افراطی کمونیستها اعلان جهاد به آذربایجان و شاهسونها داده و آنها تا حدود ماسوله آمدند که به ماها بتازند. وضع طالش را که خودتان بهتر می دانید، با این همه بلیات و هجوم دشمنان، کمونیستها هم در رشت شروع به این عملیات خصمانه نموده که فعلاً ماها از طرفی در فشار دشمنان و از طرفی در فشار کمونیستها هستیم. در این صورت آنها به دشمن تقویت می کنند یا ما؟ آنها خیانت می کنند یا ما؟ فردا وقتی که دشمن به خانه ما وارد شد این عده منافق با اموال غارت شده گیلان فرار می کنند. اهل عیال و زندگانی شماها باید به دست دشمن بیفتد و آن دو نفر رفیق جاهل نتیجه ای که می برند فقط روسیاهی است. اما عقاید من و رفقا در مقابل همه اینها گفته و می گویم باید استقلال ایران محفوظ باشد. باید ملت ایران آزاد باشد، باید رشته انقلاب و زمام حکومت ایران در دست ایرانی باشد. بایدمقدرات ایران در عهده ایرانی باشد. چنانکه لنین و تروتسکی و براوین و نمایندگان صحیح العمل سویت روسیه همین عقیده مرا داشته و دارند. کمونیستها حق دخالت ندارند. عقاید و مسالک آزاد است ولی نه بطوریکه مخالف انتظامات اجتماعی باشد. با انگلیسها چرا طرفیم؟ برای اینکه در ایران آمدند دخالت در امورات ما کردند. هرچه گفتیم نرفتند. با دولت ایران چرا طرفیم؟ برای اینکه ظلم می کند و به جان و مال مردم تعدی و تجاوز می کند. کمونیستها وقتی که دخالت در امور داخلی ما کردند، قتل و غارت و تعدی نمودند آنها هم مثل انگلیسها به دولت ایران و مستبدین ضرر خواهند داشت. بلکه چون اینها به اسم دوستی آمدند ضررشان مؤثرتر خواهد بود. بر فرض اینکه این عده ایرانی باشند با بی اطلاعی از اوضاع وطن با این اخلاق و عادات افراطی با این مسلک و عقیده حاضره در مقابل کرورها ایرانی نمی توانند حاکم مایرید باشند در این صورت تکلیف شماها چیست؟ بیدار باشید فریب نخورید، در تحت لوای کلمه اتحاد و اتفاق همه چیز خودتان را در خود سری و افراط این آقایان حفظ کنید هر که مداخله در امور داخلی شما کرد او را دشمن بدانید. هرکه بی طمع و صمیمانه با شما مساعدت کرد آنها را دوست فرض کنید. آنهایی که تخم نفاق کاشتند از جامعه ملیت خود اخراج کنید و این نکته را به خاطرهای خود را بسپارید که هیچوقت سویت روسیه و نمایندگان درستکار آنها را به حرکات و هرزگیهای آبوکف و این چند نفر راضی نیستند.

سویت روسیه اگر مطلع بشوند، بلاشبهه جلوگیری خواهند کرد. اگر بعد از اطلاع قادر به جلوگیری نشدند آن وقت تکلیف ما این است:

کمونیستها ـ انگلیسها ـ دولت مستبد ایران را در یک ردیف حساب کرده به نام حفظ وطن و حفظ ایرانیت و محافظت حقوق اجتماعی از همه دفاع کنیم و یقین داریم که خدا یار و مددکار ما خواهد بود.

زنده باد جمهوری ایران         مرده باد انگلیس وخائنین        پست باد منافقین

کوچک جنگلی

مهر کوچک جنگلی

 

 


[۱] . اصل مطلب فوق در دو شماره از مجله گنجینه اسناد، شماره ۵۹، پاییز ۱۳۸۴، ص۵۲ تا ص۵۹ و شماره ۵۸، تابستان ۱۳۸۴، ص ۶۴ تا ص۷۴، توسط سید جعفر مهرداد گرد آمده. ما هم اصل مطلب را به اضافه چند نامه دیگر می آوریم.

[۲] . مطابق با یک شنبه، آخر مرداد ۱۲۸۷ هجری شمسی/ ۲۳ اوت ۱۹۰۸ میلادی.

[۳] . کتاب سردار جنگل، ص ۲۱۹٫

[۴]  . عبارت اکرم الضیف و لو کان کافراً، حدیث نبوی است نه آیه قرآن.

[۵]  . مطابق پانزدهم شهریور ۱۲۹۹ش. هفتم سپتامبر ۱۹۲۰م.

[۶]  . اصل: بیرون خزان؛ بیرون خز؛ بیرون بخز؛ بیرون بیا.        

[۷] . مجله کیهان فرهنگی، شماره۲۱، آذر ۱۳۶۴، ص۲۰ و ۲۱

ارسال دیدگاه

enemad-logo