مقام معظم رهبری: در طول تاریخ، رنگ های گوناگون بر سیاست این کشور پهناور سایه افکند؛ اما رنگ ثابت مردم گیلان، رنگ ایمان بود.
پنج شنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳ - Thursday 28 Mar 2024
محتوا
نگاهی به مرام و مذهب شیعی ناصر کبیر، ابومحمد اطروش در آستانه سالگر اطروش: نگاهی به مرام و مذهب شیعی ناصر کبیر، ابومحمد اطروش

نگاهی به مرام و مذهب شیعی ناصر کبیر، ابومحمد اطروش

محمد عبداللهی

ابو محمد حسن بن علی معروف به ناصر کبیر و اطروش که از نوادگان امام سجاد علیه السلام می‌باشد از جمله علمای شیعه امامی است که در اواسط قرن سوم هجری به منطقه مازندران و گیلان آمد. او بعد از قیامهای داعی کبیر و صغیر در مازندران و شهادت آنها به گیلان رفت و سالیانی را به ترویج عمومی آیین تشیع همت گماشت و توانست مردم این سامان را به مذهب حقه جعفری دعوت کند و در نهایت در ابتدای قرن چهارم در گیلان حکومت تشکیل داد و طبق گفته همه منابع تاریخی از روی عدل و انصاف با مردم برخورد کرد. سرانجام ایشان در سال ۳۰۴ در شهر آمل فوت کرد و در همانجا به خاک سپرده شد.

جمعه 5 ژوئن 2015 - 17:25

نگاهی به مرام و مذهب شیعی ناصر کبیر، ابومحمد اطروش

محمد عبداللهی[۱]

 ابو محمد حسن بن علی معروف به ناصر کبیر و اطروش که از نوادگان امام سجاد علیه السلام می‌باشد از جمله علمای شیعه امامی است که در اواسط قرن سوم هجری به منطقه مازندران و گیلان آمد. او بعد از قیامهای داعی کبیر و صغیر در مازندران و شهادت آنها به گیلان رفت و سالیانی را به ترویج عمومی آیین تشیع همت گماشت و توانست مردم این سامان را به مذهب حقه جعفری دعوت کند و در نهایت در ابتدای قرن چهارم در گیلان حکومت تشکیل داد و طبق گفته همه منابع تاریخی از روی عدل و انصاف با مردم برخورد کرد. سرانجام ایشان در سال ۳۰۴ در شهر آمل فوت کرد و در همانجا به خاک سپرده شد.

  مقدمه

ابو محمد اطروش نامی است آشنا برای کسانی که با تاریخ و دین مردمان گیل و دیلم آشنایند. او کسی است که اسلام و تشیع امامی به دست او در این منطقه گسترش یافت و اکنون ما مدیون علم و عمل او هستیم. البته درباره این مرد بزرگ و مرام و روش او مقالات و نوشتجات زیادی در طول هزار و صد سال بعد از او نوشته شده است که بسیاری از آنها به تاریخ گیلان نیز پرداخته است. اما ما در این مقاله بر آن هستیم که آنچه را که مربوط به نسب، خاندان و مذهب اوست روشن سازیم و نمی‌خواهیم که وقایع حکومت او را نیز به صورت مفصل بیاوریم. از این‌رو در بین متون تولید شده، به نظر رسید که مقاله مرحوم علامه سیدمحسن امین عاملی به صورت کامل، استدلالی و محققانه به این مسائل پرداخته است، لذا متن ایشان ـ که در جلد ۵ أعیان الشیعه از صفحه ۱۷۹ تا ۱۸۵ به چاپ رسیده است ـ را با تصرف و تلخیص به فارسی برگرداندیم:

 نَسَب اطروش

أبو محمد حسن بن علی العسکری بن الحسن بن علی الأصغر المحدِّث بن عمر الأشرف بن علی بن الحسین بن علی بن أبیطالب علیهم السلام ملقب به ناصر، ناصر کبیر، ناصر للحق و أطروش در سال ۲۲۹ ـ بنابراین که عمرش هنگام مرگ ۷۹ سال باشد ـ متولد شد و در آمل از شهرهای مازندران در ۲۳ یا ۲۵ شعبان سال ۳۰۴ وفات کرد. بنابر گفته ابن اثیر و دیگران سنش در این موقع ۷۹ سال بود. وی در آمل بارگاه معروفی دارد… در ریاض العلما آمده است: «اطروش در شهر آمل از شهرهای مازندران فوت کرد و قبرش اکنون در محلی معروف است. و من این گنبد و بارگاه را ـ در حالی که از مشهد الرضا به قصد سفر در این سرزمینها بازمی‌گشتم ـ دیده‌ام.»

همچنین در ریاض العلما آمده است: « برخی گمان کرده‌اند که ناصر اطروش به شهادت رسیده است؛ ولی اینگونه نیست، بلکه آن کسی که به شهادت رسیده قاسم بن حسن دامادش می‌باشد.» باز هم در ریاض آمده است: «عجیب است از نباکتی با این اطلاعش بر علم تاریخ و دیگر علوم، او در تاریخ فارسی‌اش درباره اطروش نوشته است که ناصر للحق حسن بن علی در زمان مقتدر عباسی در شهرهای منطقه دیلم قیام کرد و به شهادت رسید.» ریاض گفته است که این حرف را من از غیر او ندیدم. همچنین در کتاب ریاض در حرف نون [در تعریف ناصر] آورده است که او معاصر دوره شیخ صدوق و شیخ مفید و امثال اینها است.

آنچه که درباره نسب اطروش صحیح به نظر می‌رسد:

آنچه که ما در ابتدای مقاله به عنوان نسب او بیان کردیم، صحیح‌تر به نظر می‌رسد. این را از کتب انساب مثل عمده الطالب و المجدی ـ برای شریف امامی، معاصر مرحوم سید مرتضی ـ و آنچه که در ریاض است، نقل می‌کنیم. نسب وی چنین آمده است: حسن العلوی العمری عالم نسب‌شناس شیعه بن علی بن عمر الاشرف[۲] بن علی بن الحسین بن علی بن أبیطالب علیهم السلام… و این نسبی را که ما ذکر کردیم مطابق آنچیزی است که سید مرتضی در کتاب ناصریات آورده است؛ اگرچه در بعضی نسخ چاپی ناصریات نسب او مشوش شده است.

اما درباره نسب ایشان اشتباهاتی صورت گرفته است [که به ذکر برخی از آنها می‌پردازیم:]

آنچه که در تاریخ ابن اثیر و رجال نجاشی آمده است و علامه حلی در کتاب خلاصه و کل علمایی که بعد از ایشان به رجال پرداخته‌اند از این اشتباه پیروی کرده‌اند مانند کتاب نقد و کتاب رجال میرزا و دیگران. ما نیز در جلد ۱۳ اعیان الشیعه از آنها پیروی کردیم و کلمه علی را قبل از کلمه عمر در نسب او حذف کردیم؛ ولی صحیح وجود این کلمه است. در کتاب تاریخ رویان نیز اطروش را حسن بن علی بن عمر دانسته و به اشتباه یک حسن بن علی را حذف کرده و این اشتباه از نساخ کتاب است چرا که گمان می‌کردند که حسن بن علی به اشتباه در نسب ایشان تکرار شده است. در کتاب مروج الذهب اثر مسعودی نیز در جایی آمده است: اطروش در سال ۳۰۱ در سرزمینهای طبرستان و دیلم ظهور کرد و او حسن بن علی بن محمد بن علی بن أبیطالب است. همانگونه که شما می‌دانید این اشتباه است زیرا او اصلا از نسل محمد بن علی بن أبیطالب نیست و در نسب اطروش قطعا کسی به نام محمد وجود ندارد. البته احتمال دارد این اشتباه نیز از نساخ باشد. مسعودی در جای دیگر کتابش به ذکر حسن بن علی یا حسن بن علی العلوی اکتفا کرده است و در جای سومی به حسن بن علی بن الحسن بسنده کرده است.

در جزء ۵ ریاض العلما در القاب اطروش آورده است: ناصر للحق همان أبو محمد حسن بن حسین بن علی بن حسین بن علی بن عمر بن علی بن حسین بن علی بن أبیطالب است. سپس می‌افزاید این نسب همان است که سید مرتضی در ناصریات آورده است. ولی این علاوه بر اینکه با همه کتب انساب مخالفت دارد که گفته‌اند حسن بن علی نه حسن بن حسین، با نوشته خود ایشان در باب اسما نیز مخالف است. اضافه بر آن با چاپ صحیح ناصریات نیز مخالف است… و سید مرتضی داناترین مردم به نسب خودش است و معقول نیست که در نسب نزدیک خودش اشتباه کند.

در کتاب فهرست ابن ندیم نیز به جای علی اصغر، کلمه زید گذاشته است و این مخالف کلام عمده الطلاب و غیر او است. در این کتب آمده است که نسل عمر اشرف فرزند امام سجاد از یک نفر ادامه داشت و او همان علی اصغر محدّث است. علاوه بر آن اصلا در اولاد عمر اشرف، کسی به نام زید نام برده نشده است.

القاب اطروش

ناصر کبیر لقب اوست که اصلش ناصر للحق است. ابن ندیم در فهرستش و سائر مورخین به این لقب او تصریح کرده‌اند.

ولی وقتی کسی دیگر بعد از او ملقب به لقب ناصر و داعی گردید ـ که آن شخص همان حسن بن قاسم است،ـ درباره اطروش [کلمه کبیر را اضافه کردند و] گفتند ناصر کبیر، تا فرقش با او معلوم شود. اگر چه به هر دو پسر اطروش، ناصر صغیر نیز گفته شده است؛ یکی ابوالقاسم جعفر ناصرک و دیگری أبوالحسین احمد فرمانده سپاه پدرش و جد مادری سیدمرتضى و سیدرضی. و چه بسا ناصر صغیر به [نوه ناصر کبیر یعنی] ابو محمد حسن بن احمد بن ناصر کبیر گفته شده است ـ کما اینکه در عمده الطالب گفته شده است ـ که او نقیب بغداد بود. در ریاض از صاحب کتاب المجدی از شیخش أبوعبدالله بن طباطبا نقل شده است که: أبوجعفر محمد ابن أبوالحسین احمد همان ناصر صغیر فرمانروای دیلم و طبرستان است.

[اما درباره لقب داعی باید گفت:] داعی الی الحق طبق معروف لقب حسن بن زید است و بعد از او برادرش محمد بن زید به این لقب خوانده شد و به خاطر فرق بین آن دو به اولی داعی کبیر و داعی اول گفته می‌شد و به دومی داعی صغیر. ولی از گفته بسیاری از مورخین روشن می‌شود که داعی لقب اطروش است همانگونه که به ناصر نیز ملقب بود، پس به او داعی الی الله یا فقط داعی می‌گفتند. در فهرست ابن ندیم درباره اطروش آمده است که: «الداعی إلى الله الامام الناصر للحق الحسن بن علی بن الحسن.» در کتاب تجارب الأمم نیز آمده است که در سال ۳۰۲ حسن بن علی العلوی قیام کرد و در طبرستان تسلط یافت و ملقب به داعی بود. در مروج الذهب هم نوشته شده است: «الحسن بن علی العلوی الداعی و الأطروش» بنابراین همه اینها دلالت دارد بر اینکه مترجَم ملقب به ناصر، اطروش و داعی بوده است، اگرچه دو لقب اول برای او معروف‌تر می‌باشند. کما اینکه حسن بن قاسم ناصر صغیر نیز ملقب به داعی بود ـ مانند آنچه در برخی مواضع از مروج الذهب آمده است ـ ولی مشهور در القابش داعی صغیر می‌باشد.

لقب أُطرُوش

سمعانی در کتابش، اطروش را به معنای کسی که در گوشش کم شونایی یا ناشنوایی دارد گرفته است. ابن اثیر دلیل کم شنوایی ناصر کبیر را ضربه‌ای می‌داند که در جنگ محمد بن زید به سرش اصابت کرد. در مجالس المومنین نیز این مطلب نقل شده است، اما در عمده الطالب دارد که بعد از جنگ طبرستان او را گرفتند و هزار تازیانه به او زدند تا اینکه ناشنوا شد. در ریاض هم از کتاب تعلیق ابوالغنایم ـ با اسنادش به گذشتگان ـ آمده است که: رافع بن هرثمه، ناصر اطروش را با شلاق زد تا اینکه شنوایی‌اش را از دست داد.

اقوال علما درباره اطروش

او جد بزرگ سید مرتضی و سید رضی[۳] از طرف مادر آنهاست. وی صاحب کتاب المسائل الناصریه است که سید مرتضی بعدا آن را شرح نموده است. سید مرتضی در اول شرحش نوشته است: «مسائل منتزعه از فقه ناصر ـ رضی الله تعالى عنه ـ به بنده رسیده و در آنها تامل کردم و درباره آنها که سوال شده جواب دادم، بدین گونه که آنها را شرح دادم و وجوه مختلف آن را بیان کردم و موافقین و مخالفین با او در آن مساله را ذکر کردم و من به متقن کردن علوم این فاضل بارع ـ کرم الله وجهه ـ یعنی ناصر کبیر شایسته‌تر و اولی هستم، زیرا او جد مادری من می‌باشد. مادرم فاطمه دختر ابو محمد حسن بن احمد ابوالحسین فرمانده سپاه پدرش ناصر کبیر بود. [نسب ناصر این چنین است:] ابو محمد حسن بن علی بن حسن بن علی بن عمر بن علی السجاد زین العابدین بن حسین السبط الشهید ابن أمیرالمؤمنین صلوات خدا بر او و فرزندان پاکش. ناصر همانگونه که دیدید از اصل من است و شاخه‌ای از شاخه‌های درخت نسب من است و این نسب بزرگی در فضل و نجابت و ریاست می‌باشد. (تا اینکه می‌رسد به اینجا که) اما حسن بن علی ابو محمد ناصر کبیر فضلش در علم و زهد و فقاهتش، روشن‌تر از خورشید درخشان است. او کسی است که اسلام را در منطقه دیلم نشر داد و مردم به دست او از ضلالت هدایت یافتند و با دعای او از جهالت نجات یافتند و سیره زیبای او بیش از آن است که قابل شمارش باشد و روشن‌تر از آن چیزی است که بخواهد مخفی باشد. کسی که اراده کرده چیزی درباره او بداند باید از مظانش بگیرد.»

ابن ابی الحدید در اول شرح نهج البلاغه ـ در جایی که نسب سید رضی را ذکر می‌کند ـ در حق او آورده است: «مادر سید رضی فاطمه دختر احمد بن الحسن ناصر أصم[۴] صاحب دیلم می‌باشد. أبو محمد حسن بن علی بن عمر بن علی بن الحسین بن علی بن أبیطالب بزرگ فرزندان ابوطالب و عالم آنها و زاهدشان و ادیبشان و شاعرشان در سرزمین دیلم و گیل به حکومت رسید و ملقب به ناصر للحق شد. او با سامانیان جنگهای بزرگی کرد و در سال ۳۰۴ در سن ۷۹ سالگی در طبرستان درگذشت. حسن بن قاسم بن حسین حسنی جانشین او شد و به داعی الی الحق خوانده شد.» ولی صحیح این است که مادر سید رضی دختر حسن بن احمد بن الحسن ناصر کبیر می‌باشد [یعنی ابن ابی الحدید نام پدر بزرگ فاطمه را به عنوان پدرش ذکر کرده است و نام پدرش را جا انداخته است.بنابراین مادرسید مرتضی و سید رضی نتیجه ناصر کبیر است.]

کتاب المسائل الناصریه

این کتاب دلالت بر فقه و علم ناصر می‌کند و آن از تفقهش انتزاع شده است، همانگونه که از سید مرتضی شنیده شده است و به منزله فتاوای اوست. در این کتاب ۲۰۷ مساله ذکر شده که سید مرتضی آنها را ذکر می‌کند و به تبیین مسائل می‌پردازد و حول آن استدلال مفصلی ارائه می‌دهد که گاهی موافق با نظر ناصر است و گاهی مخالفش. اما احتمال صاحب ریاض در اینکه کتاب ناصریات برای فرزندش ناصر صغیر باشد، جایگاهی ندارد و بدون شک این کتاب برای ناصر کبیر است.

مزار ناصر کبیر در آمل

مزار ناصر کبیر در آمل

مذهب اطروش

برخی از علمای زیدیه کتابی نگاشتند و نامش را «الإبانه فی فقه الناصر» گذاشتند و این نام منشا این اشتباه شد که او جد مادری سید مرتضی و سید رضی است، یعنی پدربزرگ آنها؛ در حالی که او جد بزرگ اینها یعنی پدرِ پدربزرگ آنها بود. مرحوم نجاشی از او در رجالش یاد کرده است به اینکه حسن بن علی بن حسن بن عمر بن علی بن الحسین بن علی بن أبیطالب أبو محمد الأطروش رحمه الله، به امامت اعتقاد داشت و در این زمینه کتابهایی را نگاشت و سپس آنها را بیان می‌کند که در آینده می‌آید. ولی در نسب او علی را حذف کرده است. در قسمت دوم کتاب خلاصه علامه حلی نیز آورده شده که: «الحسن بن علی بن الحسن بن عمر بن علی بن الحسین بن علی بن أبیطالب أبو محمد الأطروش به امامت اعتقاد داشت» و در کتاب وجیزه نیز آمده است که درباره اطروش مدح وارد شده است و گفته شده که او همان ناصر الحقی است که زیدیه او را به عنوان یکی از امامان خود برگزیده‌اند. در کتاب نقد نیز چنین مطلبی آمده. اما در تعلیقه آن آمده است که شاید جهت مدح او نویسندگی‌اش درباره مساله امامت باشد، یا به خاطر این باشد که نجاشی درباره او می‌گوید رحمه الله؛ ولی اینها بعید است، اگر چه اینها نشانگر جلالت اطروش و امامی بودن اوست، ولی مشکلی در آن هست. یعنی مجرد اعتقاد داشتن به امامت موجب مدحی که در سند روایات مد نظر هست نمی‌شود. اما مدحی که صاحب وجیزه آن را ارداده کرده است همان قول نجاشی درباره اطروش است که به امامت اعتقاد داشت و کتبی درباره آن نگاشت و این شکی در آن نیست و ممکن است ترحم او هم به همین خاطر باشد لذا فرمود که درباره او مدحی هست ولی نگفت که او ممدوح است [و این یک اصطلاح خاص حدیث شناسی می‌باشد.] برای همین جزء حسان به حساب نمی‌آید.

اما اینکه او ناصر الحق باشد و زیدیه او را به عنوان امام اتخاذ کرده باشند ـ که بدون شک همینگونه است ـ دلیل نمی‌شود که ادعای امامت داشته است.

مرحوم شیخ صدوق از او به اسم «الحسن بن علی الناصر» روایت نقل می‌کند و هر وقت که او را یاد می‌کند می‌گوید:

«قدس الله روحه». سید مرتضی هم در شرح مسائل ناصریه هرگاه او را یاد می‌کند می‌گوید: «رضی الله عنه» یا «رحمه الله» و گاهی اوقات می‌گوید: «کرم الله وجهه».

در کتاب تاریخ طبرستان آمده است که اطروش در آخر عمرش قضاوت را ترک کرد و مدرسه‌ای ساخت و به تدریس علم فقه و حدیث مشغول گشت.

در کتاب ریاض العلماء درباره او آمده است: « سید بزرگوار ناصرالدین حسن بن علی بن الحسن بن علی بن عمر الأشرف بن علی بن الحسین بن علی بن أبیطالب أبو محمد الأطروش در منطقه دیلم و طبرستان خروج کرد و ملقب به ناصر و ناصر الحق و ناصر کبیر بود، زیرا بعد از او ناصر دیگری آمد که از ائمه زیدیه گشت ـ البته در برخی جاها به اشتباه آمده است که ناصر همان پسر اطروش یعنی محمد هست ـ او در سال ۳۰۱ در زمان خلافت مقتدر عباسی ـ هیجدهمین خلیفه عباسی ـ و وزارت علی بن عیسی قبل از وزارت دوم ابن فرات، قیام کرد تا اینکه در شهر آمل از شهرهای مازندران فوت کرد. او کتبی مطابق مذهب شیعه امامیه و زیدی به نگارش درآورد. شرح حال او را گروهی از اصحاب ما در کتب رجال آورده‌اند و او جد مادری سید مرتضی است و سید مرتضی کتاب «المسائل الناصریات» را در تهذیب کتاب مسائل ناصر تالیف کرده است.»

و در کتاب مجالس المؤمنین نیز درباره او آمده است: «حسن الأطروش بن علی بن حسن بن علی بن عمر الأشرف ابن الامام زین العابدین در سال ۳۰۱ در سرزمین دیلم خروج کرد و بیشتر مناطق مازندران را تصرف کرد. لقب او ناصر الحق بود و بیشتر مردم آنجا که تا آن زمان مسلمان نشده بودند به دست او اسلام آوردند. و از این جهت که جداً در فقه زیدیه متبحر بود کتبی در این زمینه نگاشت و اکثر مردم آن سامان به این مذهب متمایل شدند؛ سپس به برکت شیعه بودن سلطان این زمان در منطقه ـ یعنی محمدخان، سلطان گیلان در عصر قاضی ـ و سلاطین صفویه در آن سرزمینها، همه آنها به مذهب حقه شیعه دوازده امامی متمایل گشتند و ناصر الحق در ۲۳ شعبان سال ۳۰۴ درگذشت.»

همچنین در ریاض آمده است: «ابن شهر آشوب در اواخر کتاب «فهرس معالم العلماء» ناصر علوی را از جمله شعرایی که در مدح اهل بیت شعر می‌سروده است آورده است.» ولی من این مطلب را در نسخ خطی معالم العلماء که نزد ماست نیافتم.

مسعودی در مروج الذهب می‌گوید: «حسن بن علی أطروش دارای فهم و علم و شناخت آراء دیگران و مذاهب گوناگون بود. او سالهایی را در بلاد گیل و دیلم ماند و مردم آنجا کفاری بودند که مجوسی بودند و خیلی در جاهلیت به سر می‌بردند و او آنها را به سوی خداوند عزوجل خواند و آنها او را اجابت کردند و مسلمان شدند الا عده کمی که در برخی جاها در سرزمین گیل و دیلم، ـ یعنی در کوههای مرتفع، قلعه‌ها، کوهپایه‌ها و مناطق صعب العبور ـ که تاکنون بر شرک باقی هستند. اطروش در سرزمین آنها مساجدی ساخت و مسلمانان به جای مسجد، ساختمانهای محکمی داشتند مانند آنچه که در قزوین، چالوس و جاهای دیگر مازندران وجود داشت. اما در شهر چالوس قلعه نفوذناپذیر و ساختمان عظیمی وجود داشت که فرمانروای فارس، مرزبانان را در مقابل دیلمیان در آنجا جای داده بود، وقتی که اسلام آمد این بناها همچنان بود تا اینکه اطروش آنها را منهدم کرد.»

ابن اثیر در الکامل می‌گوید: «اطروش زیدی المذهب بود، او شاعری ظریف و علامه‌ای بود. او در فقه و دین سرآمد بود…» در کتاب معالم نیز آمده است: «ناصر الحق امام زیدیه بود، او کتابهایی داشت مانند: الظلامه الفاطمیه» و در عمده الطالب نوشته شده است: «اما أبو محمد الحسن ناصر کبیر أطروش، همان امام زیدیه است که فرمانروای دیلم شد و کتاب ناصریه را که برای زیدیه است به او منتسب کرده‌اند. او در سرزمین دیلم زندگی کرد و مردم را در چهارده سال به سوی خدای متعال و اسلام هدایت نمود و در ماه جمادی الاول سال ۳۰۱ وارد مازندران شد و سه سال و سه ماه حکومت کرد. وی ملقب به ناصر الحق بود و مردم به دست او مسلمان شدند و کارش گرفت.»

طبری در تاریخش آورده است: «مردم مثل عدالت اطروش و حسن سیره‌اش در برپایی حق، کسی را ندیدند.» ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه ـ در جایی که درباره مفاخر بنی هاشم و بنی امیه از جاحظ نقل می‌کند ـ می‌گوید: «پس از ماست فرمانروایان دیلم ناصر کبیر… او کسی است که دیلم به دست او مسلمان شد. سپس تعدادی از علوی‌ها را می‌شمارد و نام می‌برد و می‌گوید: اینان امیران طبرستان و گیلان و گرگان و مازندران و بقیه مناطق دیلم بودند. اینان ۱۳۰ سال بر این مناطق حکمرانی کردند و سکه به نام آنها زده شد و روی منابر به اسم آنان خطبه خوانده می‌شد. این امیران با پادشاهان سامانی جنگیدند و سپاهشان را شکست دادند و فرماندهانشان را کشتند.» در فهرست ابن ندیم نیز ـ در جایی که زیدیه را ذکر می‌کند ـ گفته: داعی الی الله امام ناصر الحق… زیدی مذهب بوده است.

عالم نسابه عُمَری در کتاب المجدی ـ طبق آنچه که صاحب ریاض العلماء نقل می‌کند ـ آورده است: «اطروش شاعر و فقیه بود. پدرم محمد بن علی که نسب شناس بود گفته است که او در سال ۲۹۰ در ایام سلطنت [خلیفه عباسی] المکتفی بالله وارد سرزمین دیلم شد و در هرسم[۵] قیام کرد و با سپاهی عظیم به طبرستان رفت و در سال ۳۰۱ با صعلوک سامانی به جنگ پرداخت و به فرمانروایی رسید و در شعبان سال ۳۰۵ درگذشت.»

در تاریخ رویان أولیاء الله آملی نیز آمده است: «ناصر کبیر سیدی بزرگوار، فاضل و متبحر در جمیع علوم بود و خودش صاحب نظر و تالیفات بود. او همنشین داعی کبیر حسن بن زید و برادرش محمد بن زید داعی صغیر بود.»

در کتاب روضات الجنات از باب القاب کتاب ریاض نقل می‌کند که: «او در خدمت عماد الدوله أبی‌الحسن علی بن بویه دیلمی معروف، بود. و نقل کرده است که وقتی ناصر کبیر به شهادت رسید عماد الدوله به خراسان فرار کرد و در آنجا عده زیادی از دیلمیان را در سال ۳۰۲ جمع کرد و قیام کرد و به فرمانروایی رسید و او اولین فرمانروای دیالمه می‌باشد.» اما اولا از این مطلب در کتاب ریاض العلماء هیچ اثری نیست. ثانیا ناصر به مرگ طبیعی مرد، نه اینکه شهید شده باشد و در ابتدای مقاله آمد که خود صاحب ریاض فرمود که کسی که گفته او به شهادت رسیده است، توهم کرده است. ثالثا وفات اطروش در سال ۳۰۴ است و ممکن است این اشتباه از جانب شخص دیگری [مثلا نساخ کتاب] بوده باشد.

و اما اطروش امامی است نه زیدی:

شما در عبارات گذشته، کلام مرحوم نجاشی [استاد فن رجال] را دیدید که فرموده بود: اطروش به امامت اعتقاد داشت و در این زمینه کتبی را تالیف نمود.

ولی ابن اثیر ـ همانطور که گذشت ـ گفت که او مذهب زیدی داشت و قول صاحب عمده الطالب هم گذشت که او را امام زیدیه دانست. و درباره پسرش ابوالحسن علی که ادیب بود نوشت: او معتقد به مذهب شیعه دوازده امامی بود و با قصیده و قطعه‌هایی پدرش را عتاب کرد و زیدیه را نیز هجو گفت… پس چه بسا از این کلام می‌توان فهمید که پدرش اطروش، زیدی بوده و شعر فرزند دیگرش ابوالحسین احمد نیز دلالت بر این مطلب دارد… بنابراین این کلام صراحت دارد در اینکه فرزندان او شیعه دوازده امامی بودند ولی اطروش زیدی بود.

عبارت ابن شهر آشوب نیز گذشت که او را از ائمه زیدیه دانسته بود.

ولی صحیح‌تر این است که اطروش شیعه دوازده امامی بود و این به خاطر کلام نجاشی است که ذکر شد؛ زیرا تصنیف و نوشته دلالتش بر مذهب و اعتقاد مولف آن، بیش از دلالت کلام و سخن است.

و گفته ابن اثیر درباره زیدی بودن او، ظاهرا مستند به آن مقدار از اعتقاد زیدیه است که اصل امامت را قبول دارند [و ابن اثیر گمان کرده که اطروش هم مثل آنها فقط اصل امامت را قبول داشته.] ولی نجاشی از او داناتر و آشناتر به مذهب شیعه است زیرا نجاشی حتما [برای تدوین شرح حال او] به نظریات او در کتبش علم داشت، آن هم نظریاتی که قوی‌ترین دلیل هستند بر امامی بودن او. البته گفته شده که برخی از این کلام نجاشی که فرموده «او به امامت اعتقاد داشت» این برداشت را کرده‌اند که او امامت خودش را قبول داشت؛ ولی این توهمی باطل است [بلکه نجاشی این عبارت را برای دفع توهم زیدی بودن اطروش به این شکل آورده و الا بالصراحه می‌نوشت همانا او امامی است؛ ولی گفته که او علاوه بر اینکه امامی بود به آن نیز اعتقاد داشت کما اینکه در ادامه آورده است که او دو کتاب، یکی بزرگ و دیگری کوچک در امامت نوشته و کتابی در نَسَب ائمه و موالید آنها تا حضرت صاحب الامر نیز نگاشته است. همچنین بزرگ طایفه شیخ طوسی ـ رحمه الله ـ اطروش را از اصحاب امام هادی علیه السلام دانسته است.]

همچنین در ریاض العلماء آمده است: «ناصر کبیر از اعاظم علمای امامیه است اگرچه زیدیه نیز به او اعتقاد دارند و او را از ائمه خود می‌شمارند و این مطلب سبب این شده است که گمان شود که او زیدی است ولکن هرگز چنین نیست…»

و اما از آنچه که از شیخ بهایی ـ در ریاض ـ از رساله‌اش که درباره اثبات وجود صاحب الزمان علیه السلام نوشته، نقل شده است که برخی مواردی که [در کتاب ناصریات] خلاف عقیده امامیه است به خاطر مدارا و آماده کردن مردم است؛ شیخ بهایی در آن رساله اینچنین نگاشته است: «بدان که محققین از علمای ما قدس الله أسرارهم اعتقاد دارند به اینکه ناصر الحق رضی الله عنه در دینش تابع امام جعفر صادق علیه السلام [رئیس مذهب جعفری] بود، کما اینکه از تالیفاتش معلوم است؛ و زمانی که او فرقه‌های مختلف مذهبی را برای یاریش فراخواند، بعضی از اموری را که موجب تالیف قلوب بین آنها می‌شد هویدا ساخت تا مردم از حول او پراکنده نشوند. مانند آنچه که درباره این مسائل فرموده است: جمع بین غسل و مسح در وضو، جمع بین قنوت امامیه و شافعیه، توقف و تردید در حلیت و حرمت عقد متعه بدین گونه که در بعضی از کتبش فرموده که نکاح گاهی موجب میراث می‌شود و این زمانی است که ولی و دو شاهد وجود داشته باشند و گاهی موجب میراث نمی‌شود و این همان ازدواج موقت است، و در زمان پیغمبر، صحابه این کار را می‌کردند، سپس برخی از مردم ادعا کردند که پیامبر متعه را در روز فتح خیبر حرام کردند ولکن امت اسلام بر حلیت یا حرمت این مساله اجتماع نکردند. و این چنین نکاحی را که امت بر تحلیلش اجتماع نکردند، ما آن را دوست نداریم و امر به آن نمی‌کنیم و در موارد اختلافی، توقف بهترین کار است. این کلام اوست. اما در کتاب دیگرش به نام المسترشد آورده است که زمین با هر آنچه که روی آن هست نمی‌تواند به اندازه پلک زدن هم از حجتی که بندگان خدا به آن پناه ببرند خالی باشد و تا زمانی که آسمانها و زمین برپاست نمی‌تواند از حجت خالی باشد. و در کتابش این حدیث را از حضرت امیرالمومنین نقل می‌کند که «زمین از قائم لله خالی نمی‌شود حال یا این حجت ظاهر و آشکار است و یا خائف و پنهان.» همچنین علمای زیدیه نیز این حدیث را از حضرت امیر علیه السلام نقل می‌کنند.» سپس شیخ بهایی می‌گوید: «تعجب نکن ای برادرم از اینکه او ادعای امامت برای خودش را نداشته است و حال اینکه اصحابش او را امام زمانش می‌پنداشتند زیرا ما بسیاری از افراد را یافتیم که برای رئیس و متبوع خود اموری را اثبات می‌کردند و او خودش منزه بود از آن مدعَی. کما اینکه قومی پنداشتند که امیرالمومنین علیه السلام فاطر السماوات و الأرض است ولی خود ایشان از این تبری می‌جست و می‌فرمود: من بنده خالق آسمانها و زمین هستم، ولی آنها این را از ایشان قبول نمی‌کردند و بر اعتقاد خود اصرار داشتند تا اینکه امام علیه السلام آنها را مجازات کرد. بله در این زمان هم گروهی اعتقاد به الوهیت علی علیه السلام دارند، پس تعجب نکن از اینکه گروهی از عقلا به امامت ناصر الحق معتقد باشند.»…

فرزندان اطروش

در عمده الطالب برای او پنج پسر ذکر می‌کند: زید، أبو علی محمد المرتضى، أبوالقاسم جعفر ناصرک، أبو الحسن علی که ادیب و محدث بود و أبو الحسین احمد که فرمانده سپاه پدرش بود.

در ریاض از کتاب المجدی آمده است که اطروش ده فرزند داشت، پنج دختر به نامهای: میمونه، مبارکه، زینب، أم محمد و أم حسن و پنج پسر [که همان اسامی گذشته را تکرار می‌کند.]

اما ابن اثیر در نام فرزندان او، حسن، أبو القاسم و حسین را می‌آورد که این اشتباه است زیرا ابوالحسن و ابوالحسین بودند و این یا اشتباها از او صادر شده و یا نساخ کتاب اشتباه نوشته‌اند.

اساتید و شاگردان او

ما نتوانستیم به اسم کسی از اساتید او دست یابیم و در شاگردان او نیز اسم زیادی را نیافتیم. و اگر او را از مولفین و علما و مدرسین شمرده‌اند پس باید حتما اساتید و شاگردان بسیاری می‌داشته است. در جلد ۵ ریاض آمده است که أبو المفضل الشیبانی از او روایت نقل می‌کند. کما اینکه در بشاره المصطفى نیز آمده است. و گذشت که شیخ صدوق نیز از او روایت نقل می‌کند و اطروش دراواخر عمرش حکم کردن و حکومت را رها کرد و مدرسه ساخت و به تدریس علم فقه و حدیث مشغول شد.

تالیفات اطروش

نجاشی می‌گوید که او کتبی نگاشته است از جمله: (۱)کتاب کوچکی در امامت، (۲)کتاب بزرگی درامامت، (۳)کتاب الطلاق، (۴)فدک و الخمس، (۵)الشهداء و فضل اهل الفضل منهم، (۶)فصاحه أبیطالب، (۷)معاذیر بنی هاشم فیما نقم علیهم، (۸)أنساب الأئمه و موالیدهم إلى صاحب الأمر علیه السلام.

ابن ندیم در فهرستش کتب دیگری را نیز به او استناد می‌دهد: (۹)طهاره، (۱۰)الأذان و الإقامه، (۱۱)صلاه، (۱۲)أصول الزکاه، (۱۳)صیام، (۱۴)مناسک، (۱۵)سیاحت، (۱۶)قسم و نذر، (۱۷)رهن، (۱۸)بیع أمهات الأولاد، (۱۹)قسامه، (۲۰)شفعه، (۲۱)غصب و (۲۲)حدود. سپس می‌گوید این کتابهایی از اوست که من دیدم ولی بعضی از زیدیه به او صد کتاب نسبت می‌دهند که من ندیدم.

البته او کتاب (۲۳)المسترشد نیز دارد که شاید همان کتب امامت باشد یا چیز مستقلی. و المسترشد را شیخ بهایی ذکر کرده است. (۲۴)کتاب الالفاظ، که در کتاب ریاض نام این کتاب آمده است ولی دیگران آن را نقل نکرده‌اند. (۲۵) الظلامه الفاطمیه، ابن شهرآشوب در معالم آن را نام برده است. (۲۶)تفسیر القرآن، که در ریاض آمده است و در بعضی از کتب زیدیه فوائد زیادی از این کتاب نقل شده است. (۲۷) الامالی، از حمید شهید در الحدائق الوردیه حکایت شده که این کتابی حدیثی است و روایات بسیاری درباره فضائل اهل بیت در آن آمده است. (۲۸) أصول الدین، که صاحب ریاض آورده و شاید این همان کتاب امامت باشد. در کتاب ذریعه نیز آمده است که أبو الفضل بن شهر درویر در کتاب تفسیرش از اطروش زیاد نقل می‌کند. در الحدائق الوردیه هم آمده است که اطروش در تفسیرش با هزار بیت استدلال کرده است…

 


[۱] . این مقاله در مجله مدرسه اسلامی علوم سیاسی، ویژه گیلان، شماره ۲ به چاپ رسیده است.

[۲] . این فرزند امام سجاد بدین علت اشرف خوانده می‌شد که هم از طرف پدر از سادات بود و هم از طرف مادر یعنی پدر او امام سجاد از نسل امام حسین و مادر او دختر امام حسن بود برای همین که از دو طرف شرافت داشت، عمر اشرف خوانده شده است.

[۳] . دو تن از عالمان بزرگ شیعه که صاحب آثار بسیاری بودند. از جمله سید رضی کتاب شریف نهج البلاغه و سید مرتضی معروف به علم الهدی کتاب شریف الانتصار را نگاشت.

[۴] . اصم به همان معنای اطروش است.

[۵] . صحیح‌اش هوسم است که نام قدیمی منطقه رودسر می‌باشد.

ارسال دیدگاه

enemad-logo