مناجات شهید محمدرضا ناصری نژاد
ای معبود من، ای خالق من، ای معشوق من، ای اللّه، جانبازی در راهت شیرین است، چقدر انسان با وقار میمیرد و جان میدهد و من دوست میدارم با اینکه خیلی گناه دارم، سر از فرمان تو باز زدم؛ ولی چه کنم؟! امید به لطف و کَرَم تو دارم و حاضرم که این جان ناقابل و خون کثیفم را در راه پاک و پر ارزشت هدیه کنم.
شهید محمدرضا ناصری نژاد
ولادت: ۲۷/۱۰/۱۳۳۴
شهادت:حلبچه ۰۹/۰۱/۱۳۶۷
خدایا، آنگاه که حقیقت را عیان دیدم، دوستت شدم، آنگاه که محبتت را دیدم، از خویش شرمنده؛ نمیدانم چه گویم و چگونه؟!
لطف تو مرا احاطه کرده و هواهای شیطانی مرا باز داشته؛ از تو کرامت بود و از بندهات طغیان و چموشی؛ تو در اوج قدرتت به ضیافتم خواندی و من در حضیض ذلّتم به تو دشمنی کردم؛ آنچنان شیطان در من خانه کرد که علیه تو عصیان کردم ولی تو محبّت کردی، گویا تو از بندهات شرم داری او را مبتلا سازی!
مهربانا، اگر در این حال گویند رَخت دیار دگر بربند، چه حالیست مرا؟!
در این چند صباح عمر، عملی خالص و پربار نمییابم، رخصتی را در یاد تو نمیبینم، اکنون خود را غریقی یافتهام که امیدش به توست، خار و خاشاکی که بدان توسّل یابد، نیست.
معبودا، تو مرا به بزرگیت بپذیر، تو تاکنون محبت کردهای، فراموشم مکن.
خدایا، نه عمیقانه تو را شناختم و نه خالصانه و بی باکانه در راهت قدم نهادم، شرمندگی از آنِ این کوچکترین است و دست گرفتن از بزرگ.
الهی، در خلق مرا عزّت بخشیدی، در حالی که هیچ بودم، تو مرا کفالت کردی و کفایت نمودی. هر چه خیر بود، از تو بر من نازل شد و کوتاهی در آن نبود و هر چه غفلت و شرم از من؛ حال چه کنم؟ خود گو که گفتی فریاد زن تا پردهها حجاب نفس را پاره کند، رخصت وصل تو را میطلبم که در دل سنگ، آتش افکندهای.
نور، عشق، رحمت، این غریق را دریاب که در پرتگاه است و سرشارش کن که در خسران است و او را آتش ده که در سردی است و نورش بخش، که خاموش است.
خدایا، تو عالِم میخواهی نه عابد، نه عارف خواهی، نه زاهد، تو نوری، نور میطلبی؛ تو عشقی، عشق میطلبی؛ چرا که آنها در خم کوچه ابزارند و اینها بر مسند قلّه فلاح. عاشق که شد؟ که یار به حالش نظر نکرد؛ بیچاره درد نیست، وگرنه طبیب هست.
خدایا، هر که آسودگی میخواهد، من آتش عشق در وجودم میطلبم و هر که عقل راهنما میخواهد، من دیوانگی طلب میکنم.
خدایا، شایسته بود بندهات، شب و روزش را به استغفار میگذراند و به شکر و سپاس و حمد مشغول بود و چه کسی بدحالتر از من است که در گناه و غفلت بودهام.
خدایا، شیطان در تمام اعماق وجودم رخنه کرد و مرا از یاد تو بازداشت، خدایا هرگاه در دریای گناه خویش مینگرم خود را شقیترین مییابم و در حضیض ظلمت خود را مییابم؛ از خود مأیوس میگردم و بیچیز میبینم.
خدایا، کدام نماز از غافل میپذیری و کدام دعا از محجوب نفس.
خدایا، چه رمزی است که در نگاه به خویش، پوچی و در نگاه به تو همه چیز.
خدایا، اگر مرا به خود واگذاری، پیروی شیطان بر نفس است و عصیان بر تو و انبیاء و اولیاء؛ و اگر تو مرا کفالت کنی اطاعت توست و رسول و اولیاء تو؛ عصیان من بر اطاعتت را نپذیر و نپسند.
خدایا، به قدرت بیپایانت سوگند، مرا توان ترک به معصیّت و مقابله با وسوسههای شیطان نیست، مرا کمک کن؛ تو خود شاهدی که نمیخواهم عصیانت کنم، مرا بر اطاعت توان بخش.
امید من به لطف بیکران توست که تا حال این ضعیف، هزارگونه ظلم به نفس کرد و نافرمانی امرت، اما تو ابر رحمت را باراندی بر او و چهرهی زشت روحش را پوشاندی، حال نیز به این امید تو را میخوانم و از تو میخواهم.
خدایا، افسوس که این چند روز به معرفت تو بگذشت و عشق برخاسته از معرفت در سینه جا نگرفت.
به هر حال امیدوارم که از در خانه زدن تو، خسته نشوم و این خسران را به خواندن به رحمانیّتت جبران کنم.
خدایا، من اوّل بنده غافل تو نیستم که عفو کنی و چه بسیار گناهکاران را بخشودهای.
خدایا، چه کنم که فقیرم و تو غنی و در اعطای دریای پرخروش رحمت و عطایت کم نمیشود، مرا لایق لطف و رحمتت گردان.
خدایا، رحمتت وسیع و بینهایت است و مرا به آن میخوانَد که من چیزهایی را فریاد کنم که لیاقتش را ندارم؛ من عشق و معرفت، شهادت، حیات و ممات را میخواهم.
خدایا، آن سوز ده که بر خاکها غلت زنم و العفو، العفو بگویم تا نفسم بند آید.
خدایا، مرا به عملم مواخذه مکن، یا اَرحَم الرَاحِمین، یا غافرَ المُذنِبین، یا ساتِر العُیُوبِ و الخَطایا.[۱]
خدایا، مرا ببخش که اگر مرا نبخشی، در درگاهت، پس رو سیاه خواهم بود.
خدایا، من خود را به تو واگذاردهام، پس زندگی و مرگم را به آنگونه که خودت صلاح میدانی قرار ده.
ای معبود من، ای خالق من، ای معشوق من، ای اللّه، جانبازی در راهت شیرین است، چقدر انسان با وقار میمیرد و جان میدهد و من دوست میدارم با اینکه خیلی گناه دارم، سر از فرمان تو باز زدم؛ ولی چه کنم؟! امید به لطف و کَرَم تو دارم و حاضرم که این جان ناقابل و خون کثیفم را در راه پاک و پر ارزشت هدیه کنم.
تو میدانی که با چشمی باز و با اندیشهای روشن و با قلبی سرشار از عشق به تو، به سویت آمدم، تا جبران کنم، اگر بتوانم و تو توفیق دهی مرا و تنها درخواستم همین است از تو؛ ولی من و خدای من که مرا عفو کنی و ببخشی و از این دنیا ببری.
خدایا، از تو میخواهم که مرا در پیشگاه مولایم حسین(ع) روسیاه نکنی، که من شرمنده باشم، و اگر شهادت را نصیبم کردی، میخواهم جنازهام، همانند آقایم و مولایم باشد. چرا؟ چون نمیخواهم در نزد آقا شرمنده باشم.
خدایا، قلوب ما را به نور ایمان و قرآنت منوّر ساز و مرا هرچه بیشتر به حقایق قرآن آشنا نمای؛ به امید خدا، ان شاء الله
[۱] . ای مهربانترین مهربانها، ای بخشنده گناهان، ای پوشاننده گناهان و اشتباهات.