خدمت به طاغوت حرام است
وی در زمان طاغوت از رفتن به خدمت سربازی امتناع ورزید و حتی از استخدام در قسمت انتظامی نیروهای مسلح که دوستانش با توجه به روحیه ورزشکاری و ایثار و بدن متناسبش به وی پیشنهاد می کردند سر باز زده و همیشه می گفت: «خدمت به نظام طاغوت حرام است» و گاه به شوخی اضافه می کرد: «مگر من دیوانه ام که برای مَمَّد دماغ (شاه ملعون) خدمت کنم!»
درگیری با ساواک
عباد در سال ۱۳۵۵ به علت درگیری با یک مأمور ساواکی چند روزی در یک ندامتگاه رشت بازداشت شد و بعدأ با ضمانت آزاد گردید. همچنین در اواخر سال۵۶ در دفاع از فرد مظلومی که مورد اذیت و آزار یکی از پرسنل اطلاعات شهربانی رشت قرار گرفته بود با مأمور مذکور درگیر و شخص اطلاعاتی چون خودش به تنهایی قادر به مقابله با شهید عباد نبود لذا بلافاصله به شهربانی مراجعه کرده و چند نفر مأمور جهت دستگیری عباد به محل اعزام و اتفاقاً مأموران اعزامی که عباد را نمی شناختند، در محل از خودش سؤال می کنند: آیا عباد را ندیده ای؟ و شهید با خونسردی در جواب مأموران می گوید: «عباد تا چند لحظه پیش اینجا بود ولی می گفت می خواهد برای شکایت از دست یکی از همکاران شما که به نا حق با وی درگیر شده بود به کلانتری برود» بعد از آن عباد عزیز به منزل مراجعه و از خانواده اش خداحافظی می کند و به منظورهایی از چنگال مأموران ساواک به نزد برادر بزرگش به تهران می رود و در آنجا هم مدتی با چند نفر از دوستان و اقوام به کار نقاشی ساختمان می پردازند.
ثمره حضور در تهران
حضور در تهران به او باعث می شود تا او راحت تر در جریان انقلاب قرار بگیرد. از جمله در تمام راهپیمایی ها مانند راهپیمایی جمعه خونین (۱۷ شهریور) و جشنهای مربوط به فرار شاه معدوم و بخصوص مراسم استقبال از حضرت امام خمینی(ره) فعالانه و با ذوق و شوق تمام شرکت می کند و همزمان نوارها و اعلامیه های حضرت امام را به رشت منتقل و بین دوستان و علاقمندانش تقسیم می کند.
در یوم الله ۱۲بهمن ۵۷ به میمنت بازگشت پیروزمندانه حضرت امام خمینی(ره) گوسفندی نذر می کند و در روز بیستم بهمن ماه ۵۷ وفای به نذرش را در تهران عملی می سازد.
ورود به سپاه
پس از پیروزی انقلاب اسلامی او دیگر روزشماری می کرد که بتواند انرژی خود را بروز و خدمات خویش را درجایی ارایه نماید. لذا بعد از پیروزی انقلاب به رشت مراجعت کرده و به کمک تعدادی از دوستان خود و دلسوزان انقلاب که بیشترشان هم اکنون به فیض شهادت نایل آمده اند مقدمات نگهبانی و حراست از انقلاب اسلامی ایران را فراهم آورده و به محض تشکیل سپاه در گیلان او جزء مؤسسین و از اعضای اولیه آن شد. او با عشق زائد الوصفی شروع به فعالیت نمود و در این را از هیچ کوششی فرو گزار نکرد و از اواخر مرداد۵۸ که هسته اولیه سپاه شکل گرفت وارد این نهاد مقدس شد وتا لحظه شهادت در این ارگان به فعالیت مستمر وگسترده مشغول بود و برای پاسداری از انقلاب نوپای اسلامی از جان و دل مایه می گذارد.
خدمات شهید
شهید عباد از بدو پیروزی انقلاب با دست خالی و بدون هرگونه کمک و پشتوانه ای و حتی با وجود مخالفت ها و ممانعت های زیاد موفق به تأسیس کتابخانه ای درمنطقه محروم سردار جنگل رشت (پل رازی) شد. او ساختمان فرهنگی و پایگاهی هم احداث کرده بود که که ساختمان فعلی بنیاد تعاون مسکن سپاه است.
او از ابتدای تاسیس کتابخانه، آرزوی گسترش و ادامه آن را تا حد دانشگاه و یک مرکز نشر فرهنگ اسلامی داشت و ضمن فعالیت و تلاش شبانه روزی در این راستا بلا فاصله امتیاز تشکیل پایگاه نظامی را نیز از سپاه اخذ کرد و در کنار انجام وظیفه در بعدهای گوناگون فرهنگی و اقتصادی و امور محوله در سپاه مسئولیت اداره پایگاه را نیز شخصاً به عهده گرفت و به گواهی تمامی بچه های حزب الهی و مسئولان رده های مختلف رشت و شهرستانهای اطراف به جرأت می توان گفت: پایگاه مذکور از هر حیث نمونه و یکی از فعالترین پایگاههای استان محسوب می شد؛ چون در هر نقطه ای از رشت و حتی هر منطقه ای از گیلان کوچکترین حرکتی اعم از نظامی ویا فرهنگی علیه انقلاب صورت می گرفت ایشان بلافاصله به همراه بچه های حزب الهی و اعضاء پایگاه در محل حاضر می شد و با درایت خاصی غائله را خاتمه می داد.
شهید عباد از ابتدای درگیری در مناطق کردستان و گنبد مازندران و شروع جنگ تحمیلی برای حضور در صحنه و حتی رفتن به لبنان و افغانستان نهایت سعی و تلاش خود را به کار می برد. ولی مسئولان محترم استان که از نزدیک شاهد فعالیت های طاقت فرسای ایشان بودند، حضورش را در گیلان ضروری و به مراتب واجب تر می شمردند.
پاک سازی لنینگراد
در اوایل انقلاب بسیاری از محله های رشت از جمله محله های سردار جنگل و نقره دشت به محله های «لنینگراد» معروف شده بود چنان که یکی از شخصیت های مملکتی در سفری که به شهرستان رشت داشتند در مصاحبه ای در پاسخ خبرنگار در موردجو سیاسی رشت گفته بود: آدم وقتی که وارد رشت می شود با مشاهده شعارهایی که در جاهای مختلف شهر به چشم می خورد تصور می کند که وارد لنینگراد شده است. در چنین جوی و در حالی که انصافاً بچه های حزب الهی و برادران سپاهی به سختی و اغلب به صورت گروهی در محله های مذکور تردد می کردند و غالباً تردد آنان منجر به درگیری با عناصری از گروهکها می شد، عباد یک تنه عرصه را بر آنان تنگ کرده بود. او با ابتکار و درایت خاص خود وارد عمل شد و پس از شناسایی و کوتاه کردن دست فرصت طلبان و مفسده جویان، بقیه را با نظم و ترتیب خاصی در محلی در مجاورت پل رازی اسکان داد و مسأله ای که می رفت عملاً به بحرانی تبدیل شود را حل کرد. همزمان با مُعزل مذکور، تعدادی فرصت طلب اقدام به پخش مواد مخدر بین جوانان کرده بودند که شهید عزیز از طرق مختلف جلو اعتیاد بسیاری را گرفت و تعداد زیادی از این قاچاقچیان را تحویل مراجع ذی صلاح داد. او اگر به تنهایی نیز وارد معرکه می شد همه مخالفان و از خدا بی خبران، فرار را بر قرار ترجیح می دادند. او مسجد نقره دشت و مسجد شفتی را که به پایگاه کمونیستها و ضد ا نقلابیون تبدیل شده بود به کمک معدودی از بچه های مؤمن و حزب اللهی از دست دشمنان انقلاب درآود و به بچه های مسلمان تحویل داد.
عذر خواهی از پیرمرد
پیرمردی که در نزدیکی پایگاه در خیابان سردار جنگل مغازه کوچکی داشت و گویا چند نفر از برادران پایگاه با ایشان برخورد تندی داشته اند تعریف می کرد: «نمی دانم چگونه قضیه به گوش شهید عباد رسیده بود. من یک روز دیدم که شهید به اتفاق همه بچه های پایگاه به طرفم می آیند. من اول ترسیدم ولی بعد دیدم که ایشان آمده اند و از بنده تقاضای عفو و بخشش می کنند و از همه همراهان خواستند که دست و صورت مرا ببوسند و خودش در این کار پیش قدم شد و مرا شرمنده کرد.
کمک به مستمندان ومستضعفان
ازخصلتها و ویژگی شهید عباد که برگرفته از مولایش امام علی(ع) بود کمک به نیازمندان و مستمندان بود.
در سپاه دو نفر در کمک به مستمندان شاخص بودند. یکی شهید سید کاظم سیادتی بود که در اوایل جنگ در سرپل ذهاب شهید شد و دیگری عباد عزت پژوه بود.
او همچنان که شبانه روز به طور خستگی ناپذیر در دو سنگر نظامی و فرهنگی به حراست از انقلاب مشغول بود به خاطر احساس مسئولیت نیز به یاری مردم محروم و مستضعف محله های مختلف رشت می شتافت، او بعد از شناسایی خانواده های نیازمند توسط معتمدین محلی و برادران و خواهران حزب الهی با استفاده از امکانات موجود در سپاه و گرفتن کمک مادی از برادران پاسدار و با ابزار ارتباط و آشنایی با استاندار شهید مهندس علی انصاری مصالح و قوت و غذا و لباس و پول را برای مستضعفین تهیه می کرد. او با شهید محمد مهدی پور شایگان[۲] در امر خانه سازی و زدن سنگ بلوک مساعدت می کرد. شهید عباد از هرگونه ابزاری برای تحقق این امر نهایت استفاده را برده تا این خدمات رسانی به نحو شایسته و مطلوب انجام پذیرد.
معرفی انقلاب اسلامی و حضرت امام (ره) ، توسط روحانیت اصیل و مبارز و دوستان
برای پاسداشت انقلاب اسلامی یکی از راههای تثبیت آن طرد عناصر مخالف و نفوذی و عافیت طلب می دانست. برای دستیابی به این هدف مهم امام خمینی(ره) را بهترین الگو می شمرد ودر این راستا با چند نفر از برادران پاسدار جهت غبار روبی و طرد بعضی عناصر معلوم الحال روحانی نما به قم عزیمت نموده تا گرایش این افراد را به محضر حضرت امام (ره) یا افراد مسئول دیگر ارائه دهد. لذا دیداری با حضرت امام (ره) و بعضی از مسئولین ازجمله آیت الله خلخالی حاکم شرع وقت داشته و مراتب را اعلام نمودند و در قم نیز با بعضی از طلاب گیلانی از جمله حجت الاسلام رهنما آشنا و زمینه دعوت از بعضی از علمای بزرگ برای تبلیغ در استان گیلان را فراهم نماید.
به عنوان نمونه، حضرت آیت الله آل اسحاق از مجتهدین بنام و از مدرسین حوزه علمیه قم[۳]، حضرت آیت الله محمد رضا فاکر (نماینده ولی فقیه در سپاه و نماینده مجلس شورای اسلامی مشهد) از کسانی بودند که شهید عباد به دیدار آنها رفته بود. روحانیون مزبور از یک سو به عنوان روحانی مبارز و «زحمت کشیده» که با معارف و مبانی دینی آشنایی و اطلاعات کافی دارند در ارتقاء بینش دینی و سیاسی مردم مثمر ثمر هستند و از طرفی برای افشاگری خطوط سازمان منافقین نیز حضور این علما تأثیر مهمی داشت وچون این روحانیان، حضرت امام (ره) را می شناختند و او را معرفی می کردند لذا در قلوب مردم اثر مطلوب می گذاشت و شهید عباد می کوشید که روحانیت اصیل و ریشه دار و مبارز بدین صورت معرفی و نقطه وصلی برای مردم باشند. همچنین از حجت الاسلام هادی غفاری نیز مکرراً دعوت برای حضور در استان می نمود که به نوبه خود همه مردم گیلان اثر حضور مشار الیه را می دانند. پدر آیت الله شهید حسن غفاری نیز به دست رژیم سفاک شاه به شهادت رسید و اینان هم که از یاران حضرت امام (ره) بودند و حضور این علما باعث دلگرمی افراد متدین در استان می شد.
کادر سازی
او در مساجد و انجمن اسلامی لطف آباد، نقره دشت، مسجد خمیران شریفه(آیت الله شفتی) فعالیت چشمگیر داشته و با سایر محلات رشت مثل باقرآباد و… وهمکاری نزدیک با نیروهای حزب الهی علیه گروهکهای معاند نظام داشت. او به هماهنگی در امور و وحدت در کارها را بیش از هر چیزی اهمیت می داد و از نیروسازی نیز غفلت نداشته و از توان برادران در جهت حفظ و حمایت از انقلاب بهره می گرفت و بعضی از نیروها و همکاران وی در نهادهای مختلف مشغولند که می توان از : حجت الاسلام علی سائلی از مدرسین حوزه علمیه مشهد و بعضی برادران پاسدار مانند برادر جلالی و از بسیجی عاشق و هنرمند ونقاش حاج نصرت اخلاقی و… که در حال خدمت به نظام جمهوری اسلامی هستند. از دوستان عباد که به شهادت رسیدند، شهید محمد مهدی پور شایگان و شهید جلیل شفیعی و… را می توان نام برد.
این شهیدِ سعید اهتمام زیادی در ابتدای انتخابات مجلس شورای اسلامی داشت و تمام تلاش خود را در این شهر انجام داد تا در اولین دوره مجلس، افرادی از گروهکها و مخالفین مسلّم نظام به مجلس نروند. او می کوشید تا عموم مردم نیز در حفظ انقلاب وارد شوند و در این راه تلاش زیادی از خود نشان داد.
خدمت چهل ساله
او مدام به طرفداری از خادمان انقلاب با گروهکهای مختلف از جمله فدائیان خلق، توده ای ها، رنجبران و منافقان به بحث و گفتگو می پرداخت و با اطلاعاتی که از طریق مطالعه به دست می آورد با بیان رأفت و رحمت اسلامی بسیاری از فریب خوردگان را ارشاد کرده و به طوری که شهید حجت الاسلام طباخی که از دوستان و همرزمان سپاهی شهید عباد بود، می گفت: «عباد در مدت کوتاه عمرش بعد از انقلاب به اندازه کسی که چهل سال برای اسلام و انقلاب خدمت کرده باشد برای این انقلاب کار کرده است»
روحیه شهید عباد قبل از عملیات
موقعی که همه برای عملیات آماده می شدند، او حدود سه روز در بستر بیماری شدید به سر برد تا جایی که قدرت از جا برخاستن را نداشت و تب و لرز بسیار وحشتناکی که گویی استخوانش را می فشرد بر وی مستولی و چنان این شیر مرد را به خود می پیچید که نای هیچ عکس العملی را نداشت و او را تسلیم رضای حضرت حق نمود. عباد می گفت از حضرت آیت الله امینیان[۴] شنیدم که تب گناه را می شوید و می سوزاند. براستی که تب اندام رشید این رزمنده را نیز تطهیر می نمود و او را همچون فرشته سبکبال می نمود.
ضبط صوت
هنگام تشییع جنازه شهید عباد و تعدادی زن و مرد و بزرگ و کوچک مدام شیون می کردندکه ما آنان را از دست داده ایم! از جمله خانمی از اهالی محله شهید آباد (لطف آباد سابق) گویا شوهرش فوت کرده و چند بچه یتیم روی دستش مانده بود. از قرار معلوم بر اثر نیاز مالی و فشار زندگی، ضبط صوتش را به فرد کلاهبرداری به قیمت ناچیزی فروخته بود و شهید عباد به محض اطلاع از جریان، ضمن ارائه کمک های مالی به آن خانواده به منظور باز پس گیری ضبط صوت به شخص مزبور مراجعه می کند و از او می خواهد در مقابل دریافت وجه، ضبط صوت را پس دهد. اما وی از این کار سر باز می زند، ولی به محض شناختن عباد تسلیم خواسته او شده و ضبط صوت را به قیمت خرید پس می دهد. و عباد هم آن را عیناً به آن خانواده نیازمند بر می گرداند.
[۱] . اسامی راویان این خاطرات نزد دفتر مطالعات محفوظ است و نقل آنها بدون تلخیص و با ذکر منبع بلا مانع است.
[۲] خانواده این دو شهید از هر حیث مستحق بودند ولی آنها برای خودشان دریغ می کردند و هیچ گونه امکاناتی برای خانواده خود در نظر نمی گرفتند.
[۳] فرزند وی وزیر بازرگانی و حالا مسئول امور اقتصادی جانبازان است.
[۴] امام جمعه موقت رشت در آن سالها و امام جمعه فعلی آستانه اشرفیه، وعضو خبرگان رهبری.