مقام معظم رهبری: در طول تاریخ، رنگ های گوناگون بر سیاست این کشور پهناور سایه افکند؛ اما رنگ ثابت مردم گیلان، رنگ ایمان بود.
شنبه ۸ اردیبهشت ۱۴۰۳ - Saturday 27 Apr 2024
بایگانی دسته: سردار شهید جنگل
نثر: گیله مرد
نثر: گیله مرد

  میرزا! خون جاری رگ هایت، جوشیده از حرارت عشق بود؛ عشق به وطن، یک صدا شور بودی و عشق. اندیشه ات به اقلیم پرچم های سرخ شهادت تعلق داشت. عطر نفس هایت، هنوز پیچیده است در جنگل های گیلان. بال گشودی و شادمانه خندیدی به هر چه سختی.   از خویشتن گذشتی عهد کرده […]

نثر: شمالی ترین صدای آزادی
نثر: شمالی ترین صدای آزادی

  آسمان می غرّید، باران می بارید، سیلاب راه می افتاد، ولی «جنگل» احساس طراوت نمی کرد! صدای پای بیگانگان، روح جنگل را می آزرد؛ جنگلی که بلندای قامت درختانش نشان همت و آزادگی و سرسبزی فضای مرطوبش، علامتِ استقلال فطری بود! امّا هیچ کس، هیچ موجودی و هیچ درخت و سبزه ای احساس «استقلال […]

نثر: ایستاد…
نثر: ایستاد…

  «ای اهل ایمان، هرگز محرم اسراری از غیر خود بر نگزیند، آنها از هیچ شر و فسادی درباره شما کوتاهی نمی کنند. آنها خواستار رنج و زحمت شما هستند. این دشمنی از گفتارشان پیداست». ایران در آتش نفاق و نفرت نامحرمان، ظلم و غارت بیگانگان و عصیان و تباهی درباریان می سوخت و در […]

نثر: قیام جنگل
نثر: قیام جنگل

  این صدای جنگل است؛ فریادی که من و تو را به اندیشه فرا می خواند، صدایی که درختان به احترامش قیام می کنند. اصلاً جنگل، همیشه در هر حال قیام است؛ جنگل بدون قیام می میرد. اگر زبان جنگل را بفهمی و اگر گوشی برای شنیدن ناگفته ها داشته باشی، نام میرزارا از زبان […]

فریاد جاری
فریاد جاری

  جنگل، تو را در خود فرو می کشد. جنگل، گام های استوارت را در هم خواهد شکست و حنجرهای نفاق، قلبت را خواهد درید. اسبت را زین کن، فریاد بزن، دست هایت را مشت کن و سرنوشت محتوم خویش را خط بزن! بایست! آن قدر محکم، که هیچ دستِ تبرداری نتواند ریشه های استوارت […]

شعر: مرثیه جنگل
شعر: مرثیه جنگل

 هوشنگ ابتهاج (سایه)   امشب همه غمهای عالم را خبر کن! بنشین و با من گریه سر کن، گریه سر کن! ای جنگل، ای انبوه اندوهان دیرین ای چون دل من، ای خموش گریه آگین سر در گریبان، در پس زانو نشسته ابرو گره افکنده، چشم از درد بسته در پرده های اشک، پنهان کرده […]

شعر: تنفس آتشفشان سرد
شعر: تنفس آتشفشان سرد

  جنگل، سکوت، هیچ…  آهسته یک قدم در متن احتیاط ضربان بی امان فاجعه در گیجگاه تلواسه. تفنگ رو.یا و بوی ماه در شامه. پلنگ ضربان نبض برگ بی تابی زمین در انتظار مرگ دست شکارچی در معبر فشار پیوند بی تزلزل باروت و انفجار… آنک نزول پوزه کفتار و خرس و گرگ در عرصه […]

شعر: دامون
شعر: دامون

  جنگل گسترده در مه و باران ای رفیق سبز بر جاده های برگ پوش بزرگت بر جاده های پرپیچ و تاب تو هر روز مردی به انتظار نشسته مردی به قامت یک سرو با چشمهای میشی روشن مردی که از زمان تولد عاشقانه می خواند: ترانه. سیال سبز جنگل برای مردم شهر مردی که […]

شعر: اسطوره سرخ شجاعت
شعر: اسطوره سرخ شجاعت

  در وسعت اندیشه. خونبار جنگل از پشت خنجر می خورد سردار جنگل بر کنده های پیر، زخم تیر پیداست پوشیده از گلهای خون، دیوار جنگل در ذهن سبز شاخه ها با خون تداعی سرهای سرداران شود بر دار جنگل اسطوره. سرخ شجاعت آفرینند مردان دیگر باز در پیکار جنگل بوی تر خون کاروان باد […]

شعر: میرزا و جنگل
شعر: میرزا و جنگل

    جنگل از خواب زمستانی برخاسته است با تاکهای بزرگ ”کرزل“ و شاخه های ریشه ای ”کرچل“ و ما را با آسمانی سبز به دوستی می خواند آی میرزا جنگل هماره، تو را به ذکر می خواند جنگل سبزینه بکری است که بی هیچ واسطه در بهار، تو را می زاید چون نام تو […]

enemad-logo