شعر: مرثیه جنگل
هوشنگ ابتهاج (سایه) امشب همه غمهای عالم را خبر کن! بنشین و با من گریه سر کن، گریه سر کن! ای جنگل، ای انبوه اندوهان دیرین ای چون دل من، ای خموش گریه آگین سر در گریبان، در پس زانو نشسته ابرو گره افکنده، چشم از درد بسته در پرده های اشک، پنهان کرده […]