مقام معظم رهبری: در طول تاریخ، رنگ های گوناگون بر سیاست این کشور پهناور سایه افکند؛ اما رنگ ثابت مردم گیلان، رنگ ایمان بود.
دوشنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۳ - Monday 6 May 2024
محتوا
شرح حال آیت الله شیخ حسین لیچایی گیلانی

شرح حال آیت الله شیخ حسین لیچایی گیلانی

عبدالحسین جواهرکلام
آن‌جناب مدتى در خراسان مشغول تحصیل علوم دینى و معارف الهى بود، و بعدا جهت تکمیل تحصیلات فقهى و اصولى به نجف اشرف رهسپار شد، و از محضر آیات: شیخ محمّد کاظم خراسانى و سید محمّد کاظم طباطبائى یزدى استفاده نمود، و پس از تکمیل معلومات، به رشت مراجعت کرد.

سه‌شنبه 24 ژانویه 2017 - 14:34

عبدالحسین جواهرکلام

 

 

او عالمى فاضل، و شاعرى ماهر بود که در اشعارش تخلّص «خاموش» را برگزیده بود.

در حوزۀ نجف اشرف

آن‌جناب مدتى در خراسان مشغول تحصیل علوم دینى و معارف الهى بود، و بعدا جهت تکمیل تحصیلات فقهى و اصولى به نجف اشرف رهسپار شد، و از محضر آیات: شیخ محمّد کاظم خراسانى و سید محمّد کاظم طباطبائى یزدى استفاده نمود، و پس از تکمیل معلومات، به رشت مراجعت کرد.

وى پس از بازگشت به رشت چندى همانجا اقامت نمود، و از آنجا به «لشت نشاء» که «لیچاء» یکى از قراى آن سامان است مهاجرت کرد، و مشغول ترویج و تبلیغ احکام الهى گشت.

لیچائى، فوق‌العاده از مادیات دور، و در عالم روحانى و معنوى عروج کرده، و در واقع یکى از زهّاد و پارسایان واقعى بود.

از آثار قلمى ایشان

 ١ -الفیه‌اى به نام «مواقع النجوم» ، در نظم کفایه الاصول.

 ٢ -دیوان اشعار.

نمونه‌اى از اشعار آن‌جناب قصیدۀ زیر است:

طبع آتش و شم آتش زده هر کاشانه – سوخت هر خرمن و هر انجمن و هر دانه 
کعبه و بتکده و صومعه و دیر از او – سوخته یکسره چون سوختن پروانه 
نزد عارف بود از شاهد ما خیل طیور – ز شرارش بفتادند ز آب و دانه 
از جمادات و نباتات توان استدلال – کرد بر مطلب ما چون ستون حنانه 
این‌همه آتش بیداد از آن آتش دان – شده در کوفه بلند از پسر مرجانه 
شاه جانباز حجازى از آن آتش سوخت – سوخت از سوختنش عاقل و هم دیوانه 
سوخت در شام رقیه گل شب‌بوش که تا – کاشف از حجت کبراش شود رسمانه 
آه از اندام شده بیدار از آن خواب خوشش – دیده خود مانده و خود گوشه آن ویرانه 
زد به سر، ناله بر آورد که اى جان پدر – دل من خون شده چون شد تو شدى بیگانه 
در و دیوار خرابه شده همنالۀ او – اشک حسرت ز اسیران بنگر پیمانه 
نرود یادم از آن دم که بدیدش رخ باب – داد جان و دل ناقابل خود شکرانه 
بدن لاغر او را به روى تخته نهاد – پیرهن پاره به در کرد از او جانانه 
کهنه چادر کفنش شد به گمانم یاران – مکنید تخطئه کاین حرف بود افسانه 
شام بد نام اگر طعنه به فردوس زند – جاى دارد که شود مدفن آن ریحانه 
«خامشا» شعر تو مقبول فتد، نیست ضرور – بهر تو مجلس ترحیم و یا سالانه 
نامبرده در روز پنج‌شنبه  ١٧ /رجب/ ١٣٧۵  ق مطابق با  ١٠ /اسفند/  ١٣٣۴  ش درگذشت، و در قبرستان حاج شیخ قم به خاک سپرده شد.

منبع

 ١ -تاریخ علما و شعراى گیلان. 

.

.

 

منبع: تربت پاکان قم، عبدالحسین جواهرکلام، انتشارات انصاریان، قم، اول، ۱۳۸۲، ج۱، ص ۶٢٢ـ۶۲۳

ارسال دیدگاه

enemad-logo