شهید آیت الله ربانى املشى در خاطرات یک دوست
متن زیر قسمتهایى از زندگینامه، خاطرات، پیامها وسایرآثار آیت الله هاشمى رفسنجانى است که در آنها به نامشهید آیت الله محمد مهدى ربانى املشى یا اشاره ای درباره ایشان شده است.
اشاره: متن زیر قسمتهایى از زندگینامه، خاطرات، پیامها وسایرآثار آیت الله هاشمى رفسنجانى است که در آنها به نامشهید آیت الله محمد مهدى ربانى املشى یا اشاره ای درباره ایشان شده است. این متن از آن جهت اهمیت مى یابد که بدانیم این دو از اولین سالهاى ورود به حوزه علمیه قم با همآشنا مى شوند و با هم سالها مباحثه مى کنند و سر انجام عقد اخوت مى خوانند. این دو نفر بعد از انقلاب نیز درکنار هم حضور داشتند. از این جهت است که دستنوشته هاى آقاى هاشمى براى شناخت دوست و یار دیرینش الزامی مى نماید. متن زیر کنکاشی در تمام آثار آقای هاشمی است که تا کنون [سال ۱۳۸۹ش] منتشر گردیده است:
اکبر هاشمى رفسنجانى در فلسفه و تفسیر از علامه طباطبایى و آقایان؛ میرزا ابوالفضل زاهدى و منتظرى بهره جست و در مسافرتى که به نجف اشرف داشت، در درس خارج آیاتعظام خویى، آمیرزا باقر زنجانى، حکیم و شاهرودى شرکت کرد و از آنها استفاده علمى برد و سرانجام به درجه رفیع اجتهاد نایل آمد.
وى در طى دوران تحصیل جزء طلاب پُرکار و سرشناس حوزه به شمار مىآمد و حجره وى، محل حضور طلاب پرتلاش حوزه بود. البته بیشتر با آقایان؛ ربانى املشى، شیخ حسن صانعى، محمدحسین بهجتى (شفق) و محمد اسلامى تربتى هم مباحثه و با شهید محمدجواد باهنر نیز در مدرسه حجتیّه همحجره بود.
منبع: زندگینامه هاشمى – رفسنجانى دفتر نشر معارف انقلاب- ص ۴
(در اوایل ورودبه قم) با آقاى ربانى املشى- به عنوان هممباحثه- آشنا شدیم، که تا آخر دوران تحصیل همچنان با ایشان هممباحثه بودیم؛ با آقاى ربانى املشى در ماههاى اول ورود به قم آشنا شدم. و در دوستى و همکارى و معاشرت به حد اعلا رسیدیم. و سرانجام عقد اخوت خواندیم. در تمام این مدت آشنایى و برادرى همیشه هممباحثه بودیم، در همه سطوح تحصیلى، از مقدمات تا خارج. دوبار به خاطر دوستى با ایشان سفر تبلیغى به املش داشتم و در آنجا در منزل پدر بزرگوار آن مرحوم بودم. وقتى که ایشان در فردوس خراسان در حال تبعید بودند به دیدنشان رفتم. پدرشان هم آن موقع در آنجا بودند. در مراجعت با من آمدند. با ماشین پژوى شخصى خودم ایشان را به املش رساندم. هممباحث- ه دیگر ما آقاى تربتى- برادرهمسر آقاى مروارید و پسر بزرگ مرحوم اسلامى- بود که الآن پزشک است. به همین ترتیب، درس را ادامه دادیم و زمانى با آقایان صانعى و بهجتى مباحثه داشتیم. ص:۶۷
از اولین سفر تبلیغى خاطرهاى دارم: آشیخ محمد کمرهاى، که حالا قاضى بازنشسته است، از اهالى کمره در اطراف خمین، مرا تشویق کرد که به کمره بروم. اربعینى عازم سفر شدیم، به روستایى از روستاهاى کمره. چمدان را بستم، سنگین و پر از کتاب! با زحمت زیاد، شب را در قهوهخانهاى ماندم. صبح اهالى آمدند و مرا براى منبر بردند به خانهاى که مراسم روضهخوانى بود.
در گذشته، که به روستاى خودمان براى تبلیغ مىرفتم، از سرِسیرى با قدرت برخورد مىکردم. اینجا وضع دیگرى بود؛ مثل روستاى خودمان گرم و بامحبت نبودند. قبل از شروع منبر، یکى از حضار جملهاى گفت که به من برخورد؛ به مضمونِ داشتنِ اطلاعات دینى و بىنیازى از تبلیغ. در اولین منبر، با تمسک به آی- ه «ألم اعهد الیکم یا بنى آدم …» به کدخدا و اینها تاختم. واکنش مردم مطلوب نبود. گفتند: این حرفها را ما خودمان بلدیم؛ تقریباً نه با صراحت و به صورت رسمى، بلکه با شیوه برخورد و عمل.
وقتى به روستاى خودمان مىرفتم، استقبال گرمى مىکردند، کوچهها را آب مىپاشیدند، عَلَم مىآوردند و با سلام و صلوات ما را به خانه مىبردند. حالا با این برخوردهاى غیرمحترمانه ….
به بهان- ه آوردن چمدان به قهوهخانه رفتم و بهجاى بازگشت به ده، با هدف بازگشت به قم، سوار ماشین شدم. براى این تصمیم استخارهاى هم کردم که برداشتم از آیهاى که آمد منفى بود، هر چند که شاید از معنى آن بشود پیام دیگرى استنباط کرد. آیه مربوط به اصحاب کهف بود که: «لَواطّلعت علیهم لَولّیت منهم فراراً و لملئت منهم رعباً.» به هر حال در این سفر شکست خوردم.
سفر دیگرى همراه آقاى انصارى دارابى و دو هممباحثه- و بعداً دو همسنگر و همرزمِ خوب- آقایان آشیخ حسن صانعى و آقاى ربانى املشى به استان فارس رفتیم.
ملاقات با مرحوم آیتاللَّه سید نوراللَّه حسینى، که آن روزها عالمى بلندآوازه بود، از خاطرات ماندنى دو سه روزى است که در یکى از مدرسههاى شیراز ماندیم.
دوستان مصلحت دیدند که به فسا برویم. آشنای- ى هم آنجا داشتیم. دو سه روزى سرگردان بودیم. آقاى صانعى به روستایى رفت به نام زاهدان. من هم منبرى در مسجد جامع رفتم که بىاثر نبود. در همان جلسه یکى از اهالى منبرمان را پسندید و ما را دعوت کرد. آقاى ربانى هم در روستایى دیگر مشغول شدند، روستاى رهنیر. این خاطرات مربوط به حدود سالهاى ۳۴ و ۳۵ است، که ما مکاسب و کفایه مىخواندیم. آسیدمحمد حسین ارسنجانى هم امام جماعت آنجا بودند، گاهى هم میزبان ما.
رهنیر روستاى خوش آب و هوایى بود و پر از شکار، بهطورى که مثلًا صبح کسى مىگفت مىروم آهو بیاورم؛ مىرفت و با چهار پنج آهو برمىگشت. در عین حال، مجموع شرایط آنجا در مقایسه با وضع روستاى خودمان براى من ناسازگار بود. احساس غربت هم اذیت مىکرد.
از آنجا رفتم به اصطهبانات؛ آنجا کارمند متدینى، که برادرش طلبهاى از آشنایان بود، از من پذیرایى کرد و برخورد خوبى داشت، منطقه سرسبز و کوهستانىِ کنار شهر هم براى تماشا و تفریح و پر کردن اوقات فراغت براى ما جالب بود، ولى منبرم در آنجا هم نگرفت. اصولًا وضع مطبوعى نبود. تبلیغ در روستاى خودمان توقع ما را به گونهاى بالا برده بود که در جاهاى دیگر به آسانى چنان شرایطى که انتظار داشتیم فراهم نمىشد. از آنجا به نیریز رفتم. آیتاللَّه سید محى الدّین فال اسیرى- که این اواخر مرحوم شد و پسرش نماینده مجلس بود- آقاى آنجا بود. یکى دو تا منبر هم براىمان جور شد و تا آخر ماه رمضان ماندیم. بعد از ماه رمضان به شیراز برگشتیم. مجموع درآمدِ سهنفرمان هزار تومان بود که سهم هرکس حدود سیصد تومان مىشد؛ قرار گذاشته بودیم در درآمدها شریک باشیم؛ باتوجه به هزینه سفر و سوغاتى چیز زیادى باقى نماند. البته هدف تبلیغ بود؛ نیاز به پول داشتیم، ولى اهمیتى به آن نمىدادیم. از این پس، سفرهایى هم به املش داشتیم که پدر آقاى ربانى آنجا بود. مرحوم حاج شیخ ابوالمکارم ربّانى عالمى وارسته و دوست داشتنى بودند و نفس توقف در منزل ایشان و معاشرت با ایشان برایم سازنده و مغتنم بود. از سوى دیگر، در آنجا دوستان زیادى پیدا کردم که در دوران مبارزه خیلى کمک بودند. در املش منبرمان مورد استقبال بود، درآمدهایى هم داشت، ولى به هرحال این درآمدها کافى نبود؛ هرچند از لحاظ تبلیغى- که هدف اصلى بود- رضایت کامل داشتیم. ص:۹۲-۹۵
زمینه آشنایى من با امام از همان سالهاى اول تحصیل در قم فراهم شد. منزل اخوان مرعشى مقابل منزل امام بود. پیش از آمدن به این منزل هم با چهره امام آشنا بودم. ایشان چهره معروف و محترمى در حوزه بودند که هرکس وارد حوزه مىشد- در ردیف اولین چهرههاى معروف پس ازآقاى بروجردى- بهزودى او را مىشناخت. با این همه، همسایگى با ایشان زمینه آشنایىِ بیشترى بود.
از همان روزهاى اول که امام را دیدم مجذوب ایشان شدم؛ قیافهاى با ابهت و دوست داشتنى، با منشى جذاب؛ این احساس مشترکِ طلبههاى جوانِ حوزه بود. با برخوردهاى مکرر و روزمره، حس کنجکاوى بیشتر تحریک مىشد و در جست و جوى بهانه آشنایىِ بیشتر و بیشتر بودم. همین حس، انگیزه دوستى با آقا مصطفى شد؛ ایشان طلبه جوانى بودند، به لحاظ دوره تحصیلى از ما جلوتر، اما آدمى بامحبت.
در مسیر رفت و آمد، گاهى با امام یا آقا مصطفى همراه مىشدیم و ضمن سلام و احوالپرسى سئوالى را مطرح مىکردیم؛ سئوال اخلاقى، ادبى، فکرى و …. در حوزه، طرح سئوالهاى خوب انگیزه پرداختن جدىتر به جواب است، چنان که جواب خوب انگیزه طرح سئوالهاى بیشتر و جدىتر؛ شاید اکثر طلبههاى حوزه براى آشنایى با چهرههاى برجسته از همین شیوه استفاده کردهاند، چون درفرهنگ حوزه جواب دادن به سئوال به عنوان یک وظیفه جدى مطرح است. علما در زمینه تعلیم و ارشاد احساس وظیفه خاصى دارند. به هر حال، ما از این شیوه براى آشنایىِ بیشتر و بیشتر با امام و آقا مصطفى استفاده کردیم و سئوالات مکرر رابطهاى مثل استاد و شاگرد میان ما ایجاد کرده بود. از اینجا اطلاعات خوبى در مورد خانواده امام و زندگى امام براىمان فراهم شد و جاذبه عمیقترى پیش آمد. سعى مىکردم که قدرى همت را بیشتر کنم تا بتوانم در مسیر راه سئوالاتى مطرح کنم که امام را وادار به جواب جدى کند. من سعى مىکردم در فرصتهایى با ایشان همراه باشم و سئوالى را طرح کنم. ایشان هم- چنان که روش همیشگىشان بود- پاسخهاى کوتاهى مىدادند. در اوائلِ این آشنایى، فاصله هم زیاد بود. ما سطح مىخواندیم و در سطح شاگردىِ ایشان نبودیم. فعالیتى هم ایشان در حوزه نداشتند.
مسائلى بین ایشان و بیت آیتاللَّه بروجردى پیش آمده بود که فعلًا میل ندارم- با تکیه به اطلاعات نه چندان کافى و با مسموعات- وارد آن بشوم. مىدانیم که ابتدا امام در آوردن آیتاللَّه بروجردى به قم نقش فعالى داشتند، با اهداف بلند و انتظارات جدى، ولى بعدها به هر دلیل نتوانستند همکارى را ادامه بدهند. ریاست حوزه هم با آقاى بروجردى بود.
در چنین شرایطى با عشق و علاقه در انتظار روزى بودیم که به عنوان شاگرد درس ایشان را درک کنیم؛ البته حضور ما به عنوان تماشاچى در درس مانعى نداشت، اما این ما را ارضا نمىکرد. مایل بودیم به صورت جدى شرکت کنیم، که روزى به آنچه در انتظارش بودیم رسیدیم و به عنوان شاگرد در درس ایشان حاضر شدیم. از این تاریخ، بیت امام براى من و شمارى از دوستان- مثل آشیخ حسن صانعى و آقاى ربانى املشى- به صورت یک پاتوق درآمد. پاتوق عمومى طلبهها مدرسه فیضیه بود که پیش از نماز مغرب در آنجا جمع مىشدند و گروه گروه با هم بحث و گفت و گو مىکردند. در عین حال هر جمع و جمعیتى، که اندیشه و تفکر و گرایش مشترکى داشت، براى خود پاتوق خاصى هم داشت و پاتوق ما، همه، بیت امام بود؛ روزهاى عید یا عزا و یا مناسبتهاى دیگر آنجا جمع مىشدیم.
با زمینههایى که به آن اشاره کردم، من و شمارى از دوستان هممباحثه به امام نزدیک و نزدیکتر شدیم، هم در وارد کردن امام به جلوس در ایام عید و عزا … نقش داشتیم، و هم به شکلى در گرداندن بیت ایشان و این همه، زمینهاى بود براى آشنایىِ هرچه بیشتر با افکار و اهداف امام. زمینههایى هم از قبل داشتیم، از طریق کتاب کشف الاسرار که در پاسخ به بعضى منحرفین نوشته بودند و ضمن آن پرخاشى هم به پهلوى داشتند که براى ما جاذبه خاصى داشت؛ از دیگران چنین موضعگیرىِ شجاعانهاى در برابر شاه ندیده بودیم.
ما به هر حال گرایش به مبارزه داشتیم، چنان که با همه احترامى که براى آقاى بروجردى قایل بودیم و به هر ترتیب تلاش در توجیه مواضع ایشان داشتیم و به هیچ وجه نمىخواستیم که شخصیت ایشان در ذهن ما کمترین خدشهاى بردارد، با این همه، نوعى پرسش توأم با نارضایتى از پارهاى مواضع آقاى بروجردى و وضع حاکم بر حوزه داشتیم. ص:۱۰۱-۱۰۴
بعد از تبعید امام، فضاى مبارزه سرد شد. امکان ابراز احساسات- به صورت ۱۵ خرداد- نبود. نیروها هم با استفاده از تجربههاى آن جریان حاضر نبودند که تلفات بىحساب بدهند؛ البته در قم فعالیتهایى شد که جمعِ ما در هدایت آن نقش داشت. در ماه رمضان، با هماهنگىِ گروه ما و هیأتهاى مؤتلفه بنا شد که در تهران مراکزى براى گرم شدن مبارزه و شکستن سکوت و خفقان ایجاد شود. براى مسجد جامع تهران و چند جاى دیگر برنامهریزى شد. در برنامهریزىِ آن مجالس من با همکارىِ شهید آقاى مهدى عراقى حضور فعالى داشتم. بنا شد افرادى را آماده کنیم براى سخنرانى در آن مجالس، به صورتى که اگر یکى دستگیر شد، دیگرى براى مجلس بعد آماده باشد. ۳۰ نفر را آماده کردیم، که اگر- در بدبینانهترین فرض- هر روز هم یکى را مىگرفتند، جلسات تا آخر ماه رمضان ادامه پیدا مىکرد.
جلسات خصوصىتر هم بود که سران و افراد مشخصِ مبارزات مىآمدند. در بعضى از این جلسات هم من صحبت مىکردم. مجموعاً، برنامه ماه رمضان برنامه موفق و خوبى بود و توانست جوّ خفقان را بشکند.
افرادى هم بودند که مىخواستند کارهاى تندترى انجام شود و ترور منصور و بازداشت شاخه نظامى مؤتلفه اوج تلاشهاى مبارزین آن ماه بود.
شب بعد از حادثه، شهید عراقى ضمن شرح ماجرا، گفت که ممکن است ایشان را بگیرند. چون افرادى را گرفته بودند و احتمال رسیدن به ایشان زیاد بود. شبها خانه خودشان نمىخوابیدند، ولى چون خبرى نشد، رفتند به خانه.
هنگام سحر به ما خبر دستگیرىشان را اطلاع دادند. بعد از دستگیرىِ آنها، من هماحساس خطر مىکردم، چون با بعضى از دستگیرشدگان نزدیک بودم، هرچند که در مورد جزییات، مرکز برنامهریزى، تیم عملیاتى و … اطلاعات نداشتم.
اصولًا همانطور که پیش از این هم یادآور شدم، به موجب اصلى که در آن روزها مورد توافق نیروهاى مبارز قرار گرفته بود، ترتیبى اتخاذ مىشد که هر فرد یا گروهى مسؤول کار خودش باشد، به صورتى که گرفتارىها به همدیگر سرایت نکند.
اما در این مورد، وضع فرق مىکرد، احتمال سرایتِ موج دستگیرىها به من زیاد بود؛ با این همه، جلسه ما تا آخر ماه رمضان ادامه داشت.
من در مجلس مسجد جامع سخنرانى نکردم، آنجا پنج شش نفرى رفتند، هریک دو سه روزى صحبت مىکرد، دستگیر که مىشد، دیگرى سخنرانى را عهدهدار مىشد. در این جریان آقایان ربانىِ املشى، جعفرى، مروارید، محمدجواد حجتى و جعفر شجونى دستگیر شدند.
بعد از ترور منصور، مجلس مسجد جامع با تهاجم پلیس به هم خورد و ادامه پیدا نکرد. ص:۱۹۹-۲۰۰
به محض رسیدن به سلول، گروهبان نگهبانِ داخلىِ آن شب- گروهبان قابلى- و آقاى على خاورى- که حالا در خارج است و دبیر حزب توده، و در سلول روبهروى سلول من بود- یک لیوان شربت آوردند. (آن موقع تودهاىها هم در زندان بودند که افراد مشهورشان همین خاورى و حکمت جو بودند.) از عصر که مرا بردند و نیاوردند، آنها متوجه شده بودند که بازجویى سخت است. نوعاً هم زندانىها خیلى از ساعتهاى شب را بیدارند. شربتى دادند و مقدارى مرکورکرم روى جراحات پشت و پا و قسمتهاى مجروح مالیدند.
امکان خواب هم که نبود، نه به پشت، نه به رو و نه به پهلو. قبل از اینکه به خود بیایم دوباره آمدند و مرا بردند. حالا براى من اصلًا امکان راه رفتن نبود. گفتند باید بیایى.
این هم شگردى بود براى شکستن مقاومت. یک ساعت یا کمتر طول کشیده بود، که تازه بدن سرد شده بود و شروع احساس درد. دوباره بردند همان اتاق بازجویى و دوباره فحاشى و مشت و لگد و ….
خیلى آزار دادند. دیگر طاقتم تمام شده بود. گفتم: «از این سئوالاتى که شما مطرح مىکنید، من هیچ چیز نمىدانم. ولى مطالب دیگرى مربوط به این مسائل هست که شاید شما قانع بشوید. اما الآن در حالى نیستم که بتوانم بنویسم. در پاسخ این سئوالات شما اگر کشته هم بشوم، چیزى براى گفتن ندارم.» واقعاً هم انگشتانم قادر به گرفتن قلم نبود. دوباره آوردند به سلول، با درد شدید و ناراحتى و عوارض شکنجه.
اخبار مربوط به من در زندان عمومى قزل قلعه منعکس شد. از حیاط زندان عمومى از طریق پنجره مشرف به حیاط از من احوالپرسى کردند. براى ناهار فرداى آن شب، آقاى ربانى که با طبخ غذا آشنایى خوبى داشت، مرغى پخته بود و براى من فرستاد. ص:۲۰۹-۲۱۰
حالا دو سه روزى گذشته بود؛ کمى وضع من رو به بهبود بود. دوباره پدر سوختهها شکنجه را شروع کردند، مقدار زیادى شلاق … این دفعه خیلى سخت گذشت. گوشت بدن خورده شده بود، کوفتگى داشت. زخمها التیام نیافته بود. دوباره شلاق روى اینها.
مىزدند از سر تا کف پا، بدون هیچ ملاحظهاى. من گفتم همین است، مطلب دیگرى ندارم، حتى اگر بکشیدم.
این مرحل ه بازجویى هم به همینجا ختم شد. دوباره بردند سلول. یادم نیست که تا عید نوروز بازجویى دیگرى بود یا نبود. آنجا بودیم تا شب عید. دوستان دیگر هم در عمومى بودند. شب عید که شد، نصف شب، دیدم پنجره سلول مرا از داخل حیاط عمومى زندان مىزنند. اطلاع دادند که رفقا همه آزاد شدهاند. حدود ۱۵ نفر از روحانیون در زندان شهربانى و قزل قلعه بودند؛ که همه را آزاد کردند. آقایان ربانى املشى، ربانى شیرازى، خلخالى، انصارى شیرازى …. اول آمدند سراغشان و خواستندشان. رفتند. وقتى برگشتند، آمدند پشت پنجره به من گفتند: «آقاى حکیم وساطت کرده که ما را آزاد کنند. در مورد تو صحبت کردیم، گفتند: چون پایشمجروح است، صبر مىکنیم تا پایش خوب بشود، بعد آزادش مىکنیم.» آنها خداحافظى کردند و رفتند. حالت خیلى سختى بود، تنهایى و جدایى از دوستانى که با آنها انس گرفته بودم. از آن گروه روحانى که همزمان دستگیر شده بودیم، فقط من مانده بودم. ص:۲۱۱-۲۱۲
منبع: کارنامه و خاطرات دوران مبارزه سال ۱۳۱۳ تا ۱۳۵۷ – هاشمى رفسنجانى؛ زیرنظر محسن هاشمى؛ تهران: دفتر نشر معارف انقلاب، ۱۳۸۴
نخستین اعضاى ستاد انقلاب فرهنگى آقایان [مهدى] ربانى املشى، [محمد جواد] باهنر، [جلالالدین] فارسى، [شمس] آلاحمد، [حسن ابراهیم] حبیبى، [عبدالکریم] سروش و [على] شریعتمدارى بودند، که ترکیب مناسبى بود؛ چون هم اسلامشناس در آن ترکیب بود و هم متخصص تعلیم و تربیت دانشگاهى و هم سیاستمدار و هم افراد فاضل و اهل فلسفه.ص:۱۲۱
پس از آنکه آقایان [على] قدوسى، [مهدى] ربانى املشى و [عبدالله] جوادى آملى [در تاریخ ۲۲ تیر ۱۳۵۹] از طرف قضات دادگسترى به عنوان اعضاى شوراى عالى قضایى انتخاب شدند، ترکیب قانونى این شورا تکمیل و اولین برنامه آن تعیین و معرفى نامزدهاى حقوقدانان شوراى نگهبان به مجلس اعلام شد. این کار نیز با معرفى دوازده نفر انجام گرفت که از میان آنها، نمایندگان مجلس [در جلسه ۲۶ تیر ۱۳۵۹] آقایان گودرز افتخار جهرمى، حسین مهرپور، محسن هادوى، مهدى هادوى، على آراد و محمد صالحى را به عنوان حقوقدانان شوراى نگهبان برگزیدند و راه را براى تشکیل جلسات رسمى مجلس برطبق قانون اساسى، هموار ساختند. روز بعد مرحوم دکتر سحابى، رسمیت یافتن قانونگذارى مجلس را اعلام و دستور نخستین جلسه را تصویب طرح آئیننامه داخلى و انتخاب هیات رئیسه تعیین نمود.ص: ۱۵۰
جمعه ۲۳ خرداد ۱۳۵۹- ۲۹ رجب ۱۴۰۰- ۱۳ ژوئن ۱۹۸۰
* به فرمان امام خمینى، دکتر محمد جواد باهنر، مهدى ربانىاملشى، حسن ابراهیم حبیبى، عبدالکریمسروش، شمس آلاحمد، جلال الدین فارسى و على شریعتمدارى مسئول تشکیل شوراهاى برنامهریزى رشتههاى مختلف و خط مشى فرهنگى آینده دانشگاهها شدند.
شنبه ۲۴ خرداد ۱۳۵۹- اول شعبان ۱۴۰۰- ۱۴ ژوئن ۱۹۸۰
* نخستین جلسه ستاد شوراى انقلاب فرهنگى تشکیل شد. ص: ۵۲۰
یکشنبه ۱ تیر ۱۳۵۹- ۹ شعبان ۱۴۰۰- ۲۲ ژوئن ۱۹۸۰
* آقایان عبداللَّه جوادى آملى، مهدى ربانى املشى، على قدوسى، محمد محمدى گیلانى و محمد مؤمن قمى به عنوان کاندیداهاى شوراى عالى قضایى معرفى شدند. ص:۵۲۱-۵۲۲
شنبه ۲۱ تیر ۱۳۵۹- ۲۹ شعبان ۱۴۰۰- ۱۲ ژوئیه ۱۹۸۰
* آقایان على قدوسى با ۴۷۶ رأى، مهدى ربانى املشى با ۴۷۶ رأى و عبداللَّه جوادى آملى با ۴۷۵ رأى از طرف قضات، به عنوان اعضاى شوراى عالى قضایى انتخاب شدند. ص:۵۲۶
منبع: کارنامه و خاطرات سال ۱۳۵۹: انقلاب در بحران/ هاشمى رفسنجانى؛ زیرنظر محسن هاشمى؛ [به اهتمام] عباس بشیرى.- تهران: دفتر نشر معارف انقلاب، ۱۳۸۴ ۰
دوشنبه ۲۹ تیر ۱۸ رمضان – ۲۰ جولاى
آقاى ربانى املشى دادستان کل کشور تلفن کرد و تقاضاى انگشتر حفاظت، ساخت حافظیان براى آقاى رجائى داشت. بعد از به وجود آمدن ناامنى، این نوع چیزها رواج یافته و اکثر شخصیتها گرفتهاند، من جمله خود من. ص:۲۰۸
دوشنبه ۲ شهریور ۲۳ شوال- ۲۴ آگوست
امروز به خانه دادستان کل کشور، آقاى ربانى املشى از طرف تروریستها حمله شده بود که سه نفر از تروریستها بازداشت شده و عدهاى فرار کردهاند. حمله وسیع بوده، با سه اتومبیل و یک موتورسیکلت، با نارنجک و مسلسل و … ولى به کسى آسیبى نرسیده.
جمعى از تروریستها، امروز بازداشت شدند و چند عملیات ترور بوده. ص: ۲۵۴
سه شنبه ۱۰ شهریور ۲ ذیقعده- ۱ سپتامبر
براى مشورت و تکمیل کابینه و انجام وظایف شوراى ریاست جمهورى، به منزل آقاى [موسوى] اردبیلى در کاخ نخست وزیرى رفتم. آقایان مهدوى، ربانى املشى و بهزاد نبوى هم آمدند. بهزاد، گزارش کشف توطئه انفجار نخست وزیرى را داد. قرار شد آقاى ربانى [املشى] دادستان کل کشور، پرونده جریان تحقیق را زیر نظر بگیرد. ص: ۲۶۸
دوشنبه ۲۷ مهر ۲۰ ذیحجه- ۱۹ اکتبر
عصر، جلسهاى با حضور آقایان محمد یزدى و ربانى املشى و سپس جلسهمشورتى با مسئولان سپاه، دولت و شوراى قضائى داشتیم که درباره برخورد باضدانقلاب و زندانیها و اعدامها بحث شد. گزارش دادند که ضدانقلاب ضربهکارى خورده و حدود ۸۵ درصد از نیروهاى تروریستى، بازداشت و بخشى هممجازات شدهاند و تصمیم گرفته شد که اعدامها کم باشد و تابع حرکت تروریستىباشد. ص:۳۳۳
جمعه ۲۰ آذر ۱۴ صفر- ۱۱ دسامبر
تمام وقت در منزل ماندم؛ دو روز عقب ماندگى خاطرات را جبران کردم وگزارشها را مطالعه کردم. به مهدى و یاسر در کار انجام تکالیفشان کمک کردم. نماز جمعه را به عهده آقاى ربانى املشى گذاشتم. ص:۴۰۰
چهارشنبه ۲ دى ۲۶ صفر- ۲۳ دسامبر
در جلسه علنى امروز، لایحه شرایط قضات در دستور بود. نواقص زیادى داشت، آقاى ربانى املشى دادستان کل کشور از من خواست، براى رفع نواقص کمککنم. شور دوم بود. با چند پیشنهاد حذف، اصلاحات به عمل آمد و چند لایحهدیگر تصویب شد. ص:۴۱۹
منبع: کارنامه و خاطرات سال ۱۳۶۰ عبور از بحران – هاشمى رفسنجانى؛ زیرنظر محسن هاشمى؛ تهران: دفتر نشر معارف انقلاب، ۱۳۸۴
جمعه ۲۴ اردیبهشت
[اقامه] نماز جمعه را به عهده آقاى [محمد مهدى] ربانى املشى گذاشتم. ص:۱۰۳
پنجشنبه ۳۰ اردیبهشت
آقاى ربانى املشى دادستان کل آمد و از سران دادگاههاى انقلاب که این روزها علیه شوراى عالى قضایى حرفهایى زدهاند، گله داشت و تقاضاى کمک از ما مىکرد. ص:۱۰۸
یکشنبه ۹ خرداد
جلسه مشورتى سران هم تشکیل شد. راجع به شوراى عالى قضائى و تقویت و فعال کردن آن بحث کردیم. آقاى ربانى [املشى] دادستان هم شرکت کرده بود و به مصاحبههایى که در روزنامه جمهورى [اسلامى] علیه شوراى قضائى شده بود، اعتراض داشت. ص:۱۲۴
یکشنبه ۲۷ تیر
افطار به منزل آقاى ربانى املشى رفتم. آقاى منتظرى هم از قم آمده بودند. تا ساعت دوازده شب با رئیس جمهورى و اعضاى شوراى عالى قضایى آنجا بودیم و درباره مسایل متعددى بحث کردیم. درباره تنظیم و تعدیل دادگاههاى انقلاب و جلوگیرى از خودسرىها نیز تصمیماتى اتخاذ شد. آقاى منتظرى هم به خاطر دریافت اطلاعات متناقض در مسئله جنگ. دچار ابهام است نتایج عملیات ناموفق رمضان ایشان را به واقعبینى نزدیکتر کرده. ص:۱۸۴
سه شنبه ۵ مرداد
عصر احمد آقا آمد و گفت که امام از محدود شدن [آقاى سیدحسین موسوى تبریزى] دادستان کل انقلاب توسط شوراى عالى قضایى ناراضیند و از او حمایت مىکنند و چیزى هم نوشتهاند «۲». به آقاى ربانى املشى [دادستان کل کشور] هم تلفن کردم و آقاى منتظرى را دعوت کردم.
( ۲)- در آن سالها قوه قضائیه متشکل از دیوان عالى کشور، شوراى عالى قضایى، دادستانى کل کشور و دادستانى کل انقلاب بود کهغیر از دادستان کل انقلاب بقیه زیر نظر رئیس دیوان عالى کشور فعالیت مىکردند. دادستان کل انقلاب به طور مستقیم با امام خمینى( ره) در ارتباط بود. بعدها با حذف پست دادستانى کل انقلاب، کلیه واحدهاى قضایى تحت مدیریت رئیس دیوان عالى کشور( رئیس قوه قضائیه) قرار گرفت ص:۱۹۵
جمعه ۸ مرداد
ناهار براى دیدار آیتالله منتظرى به منزل آقاى ربانى املشى رفتم. آقاى نخست وزیر و آقاى موسوى اردبیلى هم آمدند و راجع به نظم در دادگاههاى انقلاب و استعفاى شوراى عالى قضایى، گمرکها و سازمان صنایع ملى که کارخانههاى مردم را بىدلیل مشمول بند ج «۲» مىنماید، صحبت شد و مقدارى هم بحث فقهى درباره نیابت در حیازت مباحات داشتیم.
( ۲)- بند ج همان قانونى است که به موجب آن اموال و دارائىهاى سرسپردگان رژیم پهلوى و سرمایهداران زمان طاغوت به نفعبیتالمال مصادره و ضبط مىشد. ص:۱۹۷
سه شنبه ۲ شهریور
به آقاى ربانى املشى درباره گواهى فوت مرحوم [حسن] لاهوتى تلفنى صحبت کردم. ص:۲۳۰
دوشنبه ۳ آبان
ً امروز ناهار را مهمان آقاى [محمد مهدى] ربانى املشى همسایه مجلس بودم و درباره مدیریت بیت آیتالله منتظرى بحث شد. ص:۲۹۱
شنبه ۲۲ آبان
تا ظهر در خانه بودم. ظهر مهمان احمد آقا بودیم. آقاى رئیس جمهور و آقاى [سیدعبدالکریم] موسوى اردبیلى و آقاى [محمدمهدى] ربانى املشى هم بودند. مسایل مربوط به دادگاه مبارزه با منکرات و احتمال فساد مطرح بود. ص:۳۰۸
چهارشنبه ۲۶ آبان
احمد آقا آمد و گفت که امام جمعى از ماها را براى موضوعى احضار کردهاند. عصر به دفتر امام رفتم. آقایان خامنهاى، [محمدمهدى] ربانى املشى و [سیدحسین] موسوى تبریزى و [سیدعبدالکریم] موسوى اردبیلى هم آمدند. راجع به آن موضوع مذاکره کردیم و شب احمد آقا نتیجه را خدمت امام برد و امام اظهار نظر کردند که به بحث خاتمه داده شود و قرار شد که به وقت دیگرى موکول کنیم. ص: ۳۱۰-۳۱۱
جمعه ۱۰ دى
احمد آقا ظهر آمد و راجع به ترمیم شوراى عالى قضائى و آمدن آقایان مهدوى [کنى] و افراد دیگرى از شوراى نگهبان به جاى آقایان ربانى [املشى] و مؤمن و جوادى [آملى] بحث شد. امام اصرار به ترمیم دارند. تصفیه دادستانها توسط ستاد پیگیرى نشان اشکال در آن سازمان است که ادعاى شوراى عالى قضائى بود. توسط ایشان پیغام دادم که عجله نکنند تا اطراف قضیّه خوب رسیدگى شود ص:۳۵۱
پنجشنبه ۱۶ دى
شب در جلسهاى با حضور رئیس جمهور و آقاى [محمد مهدى] ربانى املشى شرکت کردم.
درباره تصمیم امام در خصوص شوراى [عالى] قضائى و تعویض دادستان مذاکره کردیم. آقاى ربانى ناراحت است «۱». امروز نامهاى به امام نوشته.
( ۱)- آقاى محمد مهدى ربانى املشى در تاریخ ۲۷/ ۱۰/ ۶۱ در پى عضویت آقاى شیخ یوسف صانعى در شوراى عالى قضایى، بهجاى ایشان به عضویت شوراى نگهبان منصوب شد و در تاریخ ۲۹/ ۴/ ۶۲ با انجام مراسم استقراء( قرعه کشى) از جمع فقهاى شوراى نگهبان خارج گردید. ص: ۳۵۵
شنبه ۱۸ دى
صبح به زیارت امام رفتم. از آقاى ربانى [املشى] دفاع کردم و گفتم مظلوم واقع شده، پیشنهاد تقویت ایشان را در ملاقات کردم. آقاى امامى کاشانى هم گفت مىخواهد در اینباره صحبت کند. ص:۳۵۶
شنبه ۲۵ دى
عصر احمد آقا آمد و گفت فردا مىخواهد به ملاقات آقاى [محمد مهدى] ربانى [املشى] برود، براى مذاکره در خصوص سمت جدیدى که ممکن است عضویت شوراى نگهبان باشد. ص:۳۵۹
یکشنبه ۲۶ دى
شب جلسه شوراى مرکزى حزب [جمهورى اسلامى] داشتیم. آقاى ربانى [املشى] هم شرکت کرده بودند. احمد آقا امروز در منزلشان با ایشان ملاقات کرده و پیشنهاد عضویت در شوراى نگهبان داده که قبول نکرده است. آقاى خامنهاى براى راضى کردن ایشان خصوصى با ایشان مذاکره کردند. آخر شب احمدآقا تلفن کرد که باز هم هنوز نپذیرفته، قرار شد من هم با ایشان صحبت کنم. ص:۳۶۱
دوشنبه ۲۷ دى
به خاطر کسالت به مجلس نرفتم. با آقاى ربانى [املشى] تماس گرفتم. ایشان سخت رنجیده است و از طرف اطرافیان تحت فشار است که سمتى نپذیرد. ایشان را نصیحت کردم و گفتم این مقابله به حساب مىآید و خسارت دارد. قرار شد قبول کند. احمد آقا هم قضیه را تعقیب مىکرد که بشود. بالاخره پیش از ظهر اطلاع داد که پذیرفته است. به احمد آقا اطلاع دادم. اگر حکم ایشان اعلام شود، به خیلى از بحثها خاتمه خواهد داد. ص:۳۶۱
سه شنبه ۱۹ بهمن
با آقاى [محمد مهدى] ربانى املشى ملاقات داشتم که هنوز از عزل ایشان و دیگران از شوراى عالى قضائى گله دارند که در این موضوع بحث کردیم. گفتم که گزارشهاى زیادى در چند مورد از طرق مختلف به امام رسیده و ایشان را ناراحت کرده بود و پس از رفع تردید جبران کردند. ص:۳۸۷
شنبه ۱۴ اسفند
ملاقاتهاى امام بعد از دو هفته شروع شده و حالشان خوب است. از ایشان خواستم که حکم نصب آقاى [محمدمهدى] ربانى [املشى] در شوراى نگهبان را به این شورا ابلاغ کنند.ص:۴۱۱
منبع: کارنامه و خاطرات سال ۱۳۶۱ پس از بحران – هاشمى رفسنجانى؛ زیرنظر محسن هاشمى؛ تهران: دفتر نشر معارف انقلاب، ۱۳۸۴
یکشنبه ۱۴ فروردین ۱۳۶۲
عصر جلسهاى براى بررسى مواضع حزب [جمهورى اسلامى] براى طرح در کنگره داشتیم.
آقایان ربانى املشى، [محسن] دعاگو، جاسبى، مهندس باهنر و دکتر ولایتى هم بودند. سپس در شوراى مرکزى حزب شرکت کردیم. وزیر جدید مسکن مطرح بود. قرار است وزیر عوض شود. آقاى [سراج الدین] کازرونى معاون وزیر کشور مطرح است. آیین نامه انتخابات شوراى مرکزى در کنگره را تصویب کردیم.ص:۲۱-۲۰
دوشنبه ۵ اردیبهشت ۱۳۶۲
آقاى [محمدمهدى] ربانىاملشى آمد؛ درباره اوضاع کلى کشور، انرژى اتمى، وضع شوراى نگهبان، وظایف رهبرى، ولایت فقیه و توطئهاى که علیه من از طرف دشمنان شروع شده، صحبت کردیم. آقاى [ابوالقاسم] خزعلى آمد و راجع به اظهارات من در نماز جمعه گذشته علیه مارکسیستها تشکر کرد. از اظهاراتش دفاع کرد و توصیه کرد که سالگرد دکتر شریعتى را خیلى مفصل برگزار نکنند. آقاى جنتى آمد و راجع به شوراى نگهبان و توطئهاى که آقاى ربانى گفته بودند، صحبت کردیم. ص: ۵۵
دوشنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۳۶۲
بعد از نماز آقایان خامنهاى و ربانى [املشى عضو شوراى نگهبان] به مجلس آمدند و درباره نامزدان شوراى مرکزى و مسائل کلى حزب و مملکت مشاوره کردیم. ص:۷۱
سه شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۶۲
به مجلس رفتم. با آقایان خامنهاى و ربانى املشى، جلسهاى براى رسیدگى به صلاحیت نامزدان شوراى مرکزى حزب جمهورى [اسلامى] داشتیم. ص:۷۵ – ۷۷
پنجشنبه ۲۲ اردیبهشت ۱۳۶۲
صبح زود، دکتر [عباس] شیبانى آمد و کارت ملاقات امام براى بقیه افراد کنگره [حزب جمهورى اسلامى] که ملاقات با امام نداشتهاند، برایش گرفتم. با رئیس جمهور تلفنى صحبت کردم و جلسهاى که امشب داریم، قرار شد در دفتر امام باشد. تاییدّیه صلاحیت نامزدان شوراى [مرکزى] حزب [جمهورى اسلامى] را توسط آقاى [عباس] شیبانى به کنگره فرستادم. کمیسیون تطبیق شرایط، مرکب از من و آقاى خامنهاى و آقاى ربانى املشى، صلاحیتها را تصویب کرده است. ص:۷۹ – ۸۱
جمعه ۲۳ اردیبهشت ۱۳۶۲
تا ساعت دهونیم صبح در منزل مطالعه مىکردم. با آقاى جاسبى در کنگره و با آقاى خامنهاى و ربانى املشى، تلفنى تماس گرفتم و درباره کاندیداهاى جدید شوراى مرکزى حزب مشاوره کردیم. ص:۸۱ -۸۲
سه شنبه ۱۷ خرداد ۱۳۶۲
بعدازنماز، پیامى براى سمینار جهاد نوشتم. گزارشها را خواندم. به جلسه علنى رفتم و تا ساعت ده در جلسه ماندم. براى انجام مراسم قرعهکشى به شوراى نگهبان رفتم. [آیتالله خامنهاى رئیس جمهور، نخست وزیر، [آیتالله موسوى اردبیلى] رئیس دیوان عالى کشور، [آیتالله صانعى] دادستان کل کشور و احمد آقا بودند. مقدارى مزاح و تفریح کردیم، برمحور حال مضطرب اعضاى شوراى نگهبان در رابطه با نتیجه قرعه؛ قرعه انجام شد. آقایان ربّانى [املشى] و مهدوى کنى و رضوانى از فقها و [مهدى هادوى، محسن هادوى] دو برادر و [گودرز] افتخار جهرمى از حقوقدانها خارج شدند. همانجا مشاورهاى درباره اعضاى جدید کردیم «۲».
( ۲)- در پى این قرعه، امام خمینى( ره) طى حکمى آقایان محمد امامى کاشانى، محمد مومن و محمد محمدى گیلانى را جهت عضویت در فقهاى شوراى نگهبان تعیین و منصوب نمودند و مجلس شوراى اسلامى آقایان خسرو بیژنى، حسن فاخرى و سید جلالالدین مدنى کرمانى را به عضویت حقوقدانان شوراى نگهبان برگزید. همچنین در پى این قرعهکشى، آقایان احمد جنتى، لطفالله صافى- دبیر شوراى نگهبان- و ابولقاسم خزعلى از فقها و آقایان حسین مهرپور، على آزاد و محمد صالحى از حقوقدانان در سمت خود ابقا شدند. ص:۱۲۴
چهارشنبه ۱۸ خرداد ۱۳۶۲
با آقاى [محمد مهدى] ربانى املشى و احمد آقا درباره اعضاى جدید شوراى نگهبان، تلفنى صحبت کردم. ص:۱۲۶
یکشنبه ۲۲ خرداد ۱۳۶۲
عصر جلسه شوراى مرکزى حزب [جمهورى اسلامى] داشتیم. آقایان [محمد] مؤمن و [احمد] جنتى و [محمدمهدى] ربانى [املشى] و من، به عنوان اعضاى شوراى فقهاى حزب انتخاب شدیم. ص:۱۳۳
پنجشنبه ۲۶ خرداد ۱۳۶۲
بعدازنماز ظهر با آقاى ربانى املشى ملاقات داشتم. ایشان چند مسأله را مطرح کرد؛ درباره شوراى نگهبان و اعضاى جدید بیت آیتالله منتظرى- که پذیرفت نظارت بر آنجا را قبول کند- شوراى عالى قضایى، نمایندگى آقاى [سیدحسن] طاهرى خرمآبادى در سپاه پاسداران، مشکلات موجود در حزب [جمهورى اسلامى] و سازمان انرژى اتمى.ص:۱۳۸
یکشنبه ۲۹ خرداد ۱۳۶۲
شوراى مرکزى حزب [جمهورى اسلامى] جلسه داشت. [اعضاى] کمیسیون مواضع انتخاب شدند. من و آقایان ربانى [املشى] و [محسن] دعاگو و [محمدرضا] باهنر و جاسبى. ص:۱۴۱
یکشنبه ۱۹ تیر ۱۳۶۲
در جلسه شوراى مرکزى حزب [جمهورى اسلامى] شرکت کردم. نخست وزیر، با اجازه کتبى امام، بعضى از عناصر وزارت بازرگانى از جمله رئیس سازمان غله «۲» را برکنار کرده و آقاى عسکراولادى [وزیر بازرگانى]، سخت ناراضى است. مقدارى وقت جلسه را گرفت. بعد از جلسه تا ساعت یازده با آقایان خامنهاى، [محمد مهدى] ربانى املشى و [محمد على] موحدى کرمانى جلسهاى داشتیم. ص:۱۷۰
چهارشنبه ۲۲ تیر ۱۳۶۲
آقاى ربانى املشى هم، تلفنى گفت برداشت خیلىها در اظهارات دیروز امام، این است که اشاره به عدم قدرت اداره در وزارت بازرگانى داشتهاند. من گفتم، فکر مىکنم نظر امام کلى بوده و مورد خاصى نبوده است ص:۱۷۶
پنجشنبه ۲۳ تیر ۱۳۶۲
صبح زود به مجلس رفتم. تا ساعت نه صبح، گزارشها را خواندم و نظارتى برکارهاى مقدماتى مجلس خبرگان نمودم. ساعت نه، جلسه [مجلس] خبرگان [رهبرى] شروع شد. قرآن و پیام امام «۱» و سخنرانى آقاى مهدوى کنى [رئیس هیأت مرکزى نظارت بر انتخابات مجلس خبرگان] و جلوس هیأت رئیسه سنى و تحلیف و انتخابات براى هیأت رئیسه دائم. آقاى مشکینى، رئیس و من، نایب رئیس و آقایان [محمد] مومن و [حسن] طاهرى خرمآبادى، منشى انتخاب شدیم. [جامعه] مدرسین [حوزه علمیه] قم آقاى [احمد] آذرى [قمى] را براى ریاست و آقاى [محمدمهدى] ربانى [املشى] را براى نیابت کاندیدا کردند که راى نیاوردند. آقایان [ابوالقاسم] خزعلى و [یوسف] صانعى هم، راى خیلى کمى داشتند «۲».
( ۲)- آیتالله مشکینى با ۴۵ رأى از ۶۴ رأى ریاست مجلس خبرگان. سایر نامزدهاى ریاست، آیتالله آذرى قمى ۱۳ رأى و آیتالله خزعلى ۶ رأى آوردند. آیتالله هاشمى رفسنجانى با ۳۸ رأى نائب رئیس مجلس خبرگان. سایر کاندیداهاى نیابت ریاست، آیتالله ربانى املشى ۲۱ رأى و آیتالله یوسف صانعى ۵ رأى آوردند. آیتالله مومن با ۴۵ رأى منشى اول و آیتالله طاهرى خرمآبادى با ۳۷ رأى منشى دوم شدند. سایر نامزدهاى منشى هیأت رئیسه مجلس خبرگان، حجج اسلام محمد موسوى خوئینىها ۱۹ رأى، طاهر شمس ۱۵ رأى، دستغیب ۱۰ رأى و فهیم کرمانى ۳ رأى بدست آوردند. ص: ۱۷۷
دوشنبه ۲۷ تیر ۱۳۶۲
ظهر با آقاى [صادق] احسانبخش، امام جمعه رشت ملاقات داشتم؛ راجع به برنج، چاى، حزب [جمهورى اسلامى]، استاندارى و صداوسیما مطالب انتقادآمیزى داشت. عصر هم از ساعت چهار تا غروب، جلسه [مجلس] خبرگان داشتیم. قسمت اول [آییننامه] تمام شد. آقاى ربانى املشى به عنوان نایب رئیس دوم انتخاب گردید؛ گزارش کمیسیون طرح اجرایى اصل ۱۱۱ قانون اساسى مطرح شد؛ کلیات تصویب گردید و اصلاحاتى در اولین ماده انجام شد.
بعدازنماز مغرب تا ساعت نه شب، گزارشها را خواندم و کارهاى ادارى را انجام دادم. تلفنى با رئیس جمهور و نخست وزیر صحبت کردم. از اقدامات و تبلیغات دستگاه قضایى و صداوسیما در مورد گرانفروشى که خام و بىحساب است، انتقاد کردم. مشغول تهیه طرح جامعى هستیم که شرعى و قانونى و حساب شده باشد؛ اینگونه کارها، مانع ایجاد مىکند. قرار شد، جلوگیرى شود. آقاى نخست وزیر گفت، امام هم انتقاد داشتهاند و اطلاع داد که امام، نظرشان این است که وزیر اطلاعات، بىطرف باشد و از منتسبان به حزب [جمهورى اسلامى] نباشد. با آقایان [احمد] جنتى و [محمد] موسوى خوئینىها موافقند؛ ولى تحمیل نمىخواهند بکنند. آقاى ربانى املشى چون حزبى است، با این نظر امام، نمىتواند این سمت را بپذیرد. ص:۱۸۶-۱۸۴
یکشنبه ۲۳ مرداد ۱۳۶۲
به مجلس رفتم. با آقاى [محمد مهدى] ربانى املشى، قبل از جلسه، ملاقات داشتیم. در حاشیه وزارت اطلاعات و نظر امام درباره وزیر و موارد دیگر، مطالبى داشت. مرورى هم بر بیانیه [پایانى مجلس] خبرگان کردیم. ص:۲۳۳
شنبه ۱۲ شهریور ۱۳۶۲
تا ساعت سه ونیم بعدازظهر در منزل بودم. احمدآقا آمد، از ناراحتى خسرو تهرانى [مسئول اطلاعات نخست وزیرى] گفت و اینکه نباید کسانى را که خدمت مىکنند، ناراضیشان کرد. از اینکه بعضیها خود ایشان را متهم مىکنند که در بیت امام، اعمال نظر شخصى و نفوذ مىکند و دوستان از ایشان حمایت نمىکنند، ناراحت بود. از ملاقات آقاى [محمدمهدى] ربانى املشى و درخواست شرکت در شوراى عالى تصمیمگیرى گفت. ص:۲۵۹
یکشنبه ۲۰ شهریور ۱۳۶۲
صبح زود به مجلس رفتم. آقاى ربانى املشى و برادرش صادق آمدند؛ اعتراضات به رئیس سازمان انرژى [اتمى] مطرح بود. حرف مهمى نداشت؛ تکرارى بود: تکروى و عدم توجه به خودکفایى و تغییر عقیده و روش. ص:۲۶۶
چهارشنبه ۳۰ شهریور ۱۳۶۲
آقاى [محمد مهدى] ربانى املشى، تلفن کرد و از من خواست که از امام استجازه کنیم که به قم برود؛ چون در تهران فعلًا کارى ندارد. با احمدآقا مشورت کردم؛ موافق نبود که این جورى به امام بگوییم. چون عادت امام نیست که به کسى تکلیف کند که بمان.ص:۳۰۳
پنجشنبه ۳۱ شهریور ۱۳۶۲
عصر آقاى [محمد مهدى] ربانى املشى آمد. درباره اوضاع کلى صحبت کردیم و بیشتر راجع به خود ایشان که شغلى ندارد.
درباره مسئولیت آینده ایشان، قرار شد از رفتن به قم منصرف شوند. پیشنهاد شد، نماینده امام در شوراى عالى دفاع شود یا چیز دیگرى که انتساب به امام را داشته باشد.ص:۳۰۳
شنبه ۲ مهر ۱۳۶۲
با [آیتالله] آقاى خامنهاى، درباره اشتغال آقاى [محمد مهدى] ربانى [املشى] و انتقال متخصصان وظیفه- که در لشکر ۸۸ زاهدان هستند- به خدمات دولتى، تلفنى مشورت کردم و درباره بیانیهاى که تشکیلات [حزب جمهورى اسلامى] تهران براى حوزهها فرستاده و در مورد استیضاح آقاى ناطق [نورى وزیر کشور] با نمایندگان، تند برخورد کرده، انتقاد نمودم. احمدآقا آمد. راجع به وضع برنج، چارهجویى مىکرد؛ گفتم یک نظر این است که با واردات بیشتر برنج، نرخ را طبیعى کنیم. ایشان هم موافق است؛ قرار شد با دولت صحبت شود.
ساعت یازده خدمت امام رسیدم. امام با نقل جملهاى از چرچیل [نخست وزیر معروف انگلستان] که گفته «هواپیما، پس از اینکه انسان از آن پیاده شود، مرکب خوبى است» فرمود پس از مراجعت شماها از سفر، من مىگویم سفر خوبى بود. ضمن سفر، زیاد دلهره دارم. گفتم، امنیت نسبى وجود دارد؛ نگران نباشید. کمى از سفرم گفتم و درباره مشکل بانکها، نسبت به وامهاى گذشته، بعد از قانون حذف ربا، صحبت کردم که امام به نحوى آن را حل کنند. راهى هم پیشنهاد گردید، که قرار شد فکر کنند. درباره احاله شغلى رسمى از طرف امام به آقاى ربانى [املشى] هم صحبت شد. [سمت]” نماینده امام در شوراى عالى دفاع” را آقاى ربانى [املشى] پیشنهاد کرده؛ فعلًا نظر [امام] این است که فرد دوم، نظامى باشد.ص:۳۰۹-۳۰۷
دوشنبه ۴ مهر ۱۳۶۲
با آقاى خامنهاى، درباره شغل آقایان [محمدرضا] مهدوى [کنى]، [محمد مهدى] ربانى [املشى] و [جلال الدین] فارسى صحبت کردم؛ خوب نیست که از استعداد و تجربه و ظرفیت خوب آنان بهرهگیرى نشود و این گونه آقایان، بیکار باشند. ص:۳۱۳-۳۱۱
جمعه ۸ مهر ۱۳۶۲
نماز جمعه را به عهده آقاى ربانى املشى قرار دادم.ص:۳۱۵
شنبه ۲۱ آبان ۱۳۶۲
راجع به جنگ و مسائل دیگر مذاکره و مشورت کردم. موافقت کردند که به خاطر ترساندن غرب از ماجراجویى در خلیج فارس و به خاطر داشتن امکانات در صورت درگیر شدن در تنگه هرمز و بسته شدن راههاى ورود و خروج نیازمندیها اقدام به ایجاد روابط خوب با شوروى کنیم. در ارتباط با مدرسه حقاّنى قم که متولى آن مىخواهد از دست مدیران مدرسه بگیرد به خواست آقاى جنتى، از ایشان خواستم که متولى را نصیحت کنند. در مورد آقاى ربانى [املشى] و نماز جمعه هم صحبت شد.ص:۳۷۱
یکشنبه ۲۷ آذر ۱۳۶۲
شوراى مرکزى حزب [جمهورى اسلامى] براى [بحث درباره] انتخابات آینده جلسه داشت. اکثریت آراى شوراى مرکزى از آن- به اصطلاح- محافظهکاران است و تندروها در اقلیتاند. شب، شوراى داورى حزب هم جلسه داشت. بحثهاى متفرقهاى در اطراف وضع بیت آقاى منتظرى و لزوم تفاهم بیشتر بین ایشان و حزب و جلوگیرى از تأثیر سمپاشىها- که براى تفرقه مىشود- و ملاقات آقاى ربانى [املشى] با امام و چیزهاى دیگر داشتیم. ص:۴۱۶
یکشنبه ۲۵ دى ۱۳۶۲
شب در جلسه شوراى مرکزى حزب [جمهورى اسلامى] شرکت کردم. بحثها درباره تعیین نامزدهاى انتخابات مجلس بود. بعد از جلسه به مراجعات مختلف اعضاى شوراى مرکزى حزب رسیدگى کردیم. جلسه شوراى داورى تشکیل شد، اما بحث بیشتر درباره خط سه و بیت آیتالله منتظرى بود. آقاى ربانى املشى گزارشى از ملاقاتش با ایشان را داد. نظر من این است که باید حمایت کرد و مانع رنجش آیتالله منتظرى شد.ص:۴۴۷
یکشنبه ۲۳ بهمن ۱۳۶۲
عصر در جلسه شوراى مرکزى حزب [جمهورى اسلامى] شرکت کردم. بحث در مورد کیفیت برخورد با انتخابات بعد از نهى امام از کاندیدا کردن سراسرى و حوزهاى براى حوزه دیگر بود. قرار شد از امام بپرسیم که آیا حزب جمهورى [اسلامى] هم مشمول این دستور است یا خیر؟ بعد از جلسه، آقاى ربانى املشى از من خواست که با امام مذاکره کنم؛ از اینکه امام جلو حرکت مرکز و کاندیدا کردن سراسرى را گرفتهاند، ناراحت بود. ص:۴۸۵
چهارشنبه ۲۴ اسفند ۱۳۶۲
آقاى ربانى املشى آمد. از اینکه در مواردى، از تندروها حمایت مىکنم، انتقاد داشت و از اینکه از آقاى [سیدرضا] زوارهاى در مقابل مخالفان نود نفرى- که عزل ایشان را خواستهاند- حمایت کامل نکردهام، توضیحاتى دادم و گفتم ماها باید فراجناحى عمل کنیم. ص:۵۳۹-۵۳۸
منبع: هاشمى رفسنجانى: آرامش و چالش کارنامه و خاطرات سال ۱۳۶۲ به اهتمام مهدى هاشمى تهران: دفترنشرمعارف انقلاب، ۱۳۸۱ اول
پنجشنبه ۹ فروردین ۱۳۶۳
ظهر، به منزل آقاى مشکینى رفتم. آقایان [محمد مهدى] ربانى [املشى] و [محمد] مؤمن هم آمدند. جلسه هیأت رئیسه مجلس خبرگان داشتیم. درباره زمان و مکان اجلاسیه دوم و ساختمان خبرگان، تصمیماتى اتخاذ شد ص: ۴۵
یکشنبه ۱۹ فروردین ۱۳۶۳
عصر، شوراى مرکزى حزب [جمهورى اسلامى] جلسه داشت. بررسى وضع انتخابات و تبلیغات، وقت را گرفت. معلوم شد، شوراى نگهبان از ملاقات با امام در مورد [رد صلاحیت] آقایان خلخالى و موسوى تبریزى نتیجهاى نگرفته است؛ بعضىها از اینکه امام، مانع حذف آقایان خلخالى و موسوى تبریزى توسط شوراى نگهبان شدهاند، ناراحت بودند. اول شب، با آقایان خامنهاى و ربانى املشى جلسه داشتیم. بیشتر در همین مورد صحبت کردیم. ص:۶۰
چهارشنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۳۶۳
آقاى [محمد مهدى] ربانىاملشى آمد؛ نگران مخالفت با اعتبار نامهاش از سوى افراد تند چپ در مجلس بود و استمداد کرد. ص: ۹۳
سه شنبه ۸ خرداد ۱۳۶۳
کار اداره جلسات مجلس [دوره] دوم را شروع کردم. گزارش انتخاب هیأتهاى رئیسه کمیسیونهاى مجلس مطرح شد. آقاى [مهدى] کروبى از آقاى [محمد مهدى] ربانى املشى، در نیابت ریاست مجلس جلو افتاد. آقاى ربانى املشى آمد و انتخابات [نواب رئیس] را مخدوش مىدانست. ص:۱۳۰
سه شنبه ۱۶ مرداد ۱۳۶۳
در جلسه علنى مجلس شرکت کردم و نزدیک وقت تنفس، جلسه را به آقاى محمد مهدى ربانى املشى سپردم.ص:۲۲۷
پنجشنبه ۲۵ مرداد ۱۳۶۳
صبح زود، جلسه علنى مجلس را شروع کردم. [ریاست جلسه را] به آقاى ربانىاملشى سپردم و به دفترم رفتم. خسته بودم. ص : ۲۴۵
شنبه ۲۷ مرداد ۱۳۶۳
آقاى [محمدمهدى] ربانى املشى هم، تلفنى اجازه رفتن به مکه را مىخواست، که موافقت نکردم. ص: ۲۴۸
یکشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۶۳
اعتبارنامه نمایندگان فریمان و گچساران مطرح بود. جلسه را به آقاى ربانى [املشى] سپردم. ص:۲۴۹
دوشنبه ۲۹ مرداد ۱۳۶۳
عصر، در دفترم کار کردم. آقاى ربانى [املشى] آمد. به ایشان گفتم ما باید به صورت پدر با همه نیروها، اسلامى برخورد کنیم. آقاى [محمد باقر] بهرامى نماینده اسدآباد آمد و از [تسلط] خط غیر امام در آنجا شاکى بود. آقاى [محمد] خزاعى نماینده رشت آمد. گزارشى از موفقیتهاى مؤسسه فارابى در کمک به هنرمندان و فعال شدن فیلمسازى داد. ص:۲۵۱
پنجشنبه ۵ مهر ۱۳۶۳
جلسه را به آقاى ربانى املشى سپردم و به دفترم رفتم.ص:۳۰۸
یکشنبه ۸ مهر ۱۳۶۳
شب، با آقایان خامنهاى و ربانى [املشى] جلسه داشتیم؛ درباره نجات حزب از یک بعدى شدن، صحبت کردیم. ص: ۳۱۵
یکشنبه ۶ آبان ۱۳۶۳
شب، شوراى داورى [حزب جمهورى اسلامى] جلسه داشت. آقاى [محمدعلى] موحدى [کرمانى] راجع به امامت جمعه باختران مشورت کرد؛ خودش نمىخواهد برود وبا نصب فردى که دفتر امام او را مىخواهد [منصوب کند] هم مخالف است. آقاى [محمد مهدى] ربانى [املشى] راجع به اهانتهائى که آقاى [صادق] خلخالى [نماینده قم] در خاطرات سیاسى خود در روزنامه صبح آزادگان به ایشان و آقاى [محمد] مؤمن و بعضى دیگر از اعضاى جامعه مدرسین [حوزه علمیه قم] دارد، شاکى بود. توقع داشت که ما علاج کنیم؛ آقاى [محمد] یزدى هم قبلًا شاکى بود. ص:۳۵۶
سه شنبه ۲۲ آبان ۱۳۶۳
در جلسه علنى، چند لایحه تصویب شد. پس از تنفس جلسه را به آقاى ربانى سپردم و به دفترم آمدم.ص:۳۷۹
یکشنبه ۱۱ آذر ۱۳۶۳
لایحه مالیات خودرو، در دستور بود. بعد از تنفس جلسه را به آقاى ربانى [املشى] سپردم. ص: ۴۱۴
سه شنبه ۱۸ دى ۱۳۶۳
بعد از تنفس، به دفترم آمدم. آقاى ربانى املشى آمد. مطالب زیادى گفت؛ اعصابشان ناراحت است و کسالت دارد. تأکید کردم که به مسافرت بروند. از من، براى تقویت پیشنهادى که جمعى از آقایان روحانیون به امام دادهاند و امام آن را رد کردهاند، کمک خواست. نظرشان این است که امام، گروهى را معین کند که هدایت کشور را به عنوان مشاور امام یا شوراى عالى تصمیمگیرى در امور کلى و سیاستهاى عمومى به عهده بگیرند. ص: ۴۶۴
چهارشنبه ۳ بهمن ۱۳۶۳
تمام امروز را در منزل بودم و بیشتر به مطالعه و خواندن گزارشها پرداختم. تلفنى با رئیس جمهور، درباره کسالت آقاى [محمد مهدى] ربانى [املشى] و [موضوع] مقابله به مثل در خلیج فارس و مسائل دیگر صحبت کردم. ص:۲۸۲
چهارشنبه ۱۰ بهمن ۱۳۶۳
آقایان محلاتى و ربانى [املشى] آمدند؛ براى استمهال یا بخشیدن وامى که بانک مرکزى به صندوق قرضالحسنه داده، و براى حل مشکل کمیته صنفى کمک خواستند.
خبر دادند که آقاى [محمد مهدى] ربانى املشى به دنبال یک سر درد شدید در بیمارستان، مورد آزمایش قرار گرفته است و غدهاى در سر ایشان کشف شده و احتمال سرطان مىرود. قرار شد [پزشکان در این مورد] مشورت کنند و اگر لازم شد براى معالجه به خارج اعزام شود. احمد آقا به دیدن ایشان رفت و آخر شب، اطباء ترجیح داده بودند که در تهران آزمایش و عمل جراحى شود. براى خواب، به مجلس رفتم. ص:۴۹۰-۴۹۱
پنجشنبه ۱۱ بهمن ۱۳۶۳
براى عیادت آقاى ربانى املشى- نایب رئیس [دوم] مجلس- به بیمارستان قلب [شهید رجایى] رفتم. ایشان را آماده انتقال به کلینیک تهران، براى آزمایش و عمل [جراحى] کرده بودند. غدهاى در مغز ایشان روئیده که خطرناک است؛ حال خوبى نداشت. اظهار وحشت از جهنم مىکرد و مىخواست که همه، ایشان را حلال کنند. با ایشان در زمان طلبگى، عقد اخوت بستهایم؛ متأثر شدم.
آخر شب، احوال آقاى ربانى [املشى] را از بیمارستان گرفتم، گفتند براى عمل جراحى فردا، مشغول تراشیدن سر ایشانند. ص:۴۹۱-۴۶۳
جمعه ۱۲ بهمن ۱۳۶۳
تلفنى احوال آقاى ربانى [املشى] را گرفتم. امروز عمل [جراحى] کردهاند. [ایشان] به هوش آمدهاند و دکترها [از وضعیت او] راضىاند. ص:۴۹۴-۴۹۶
شنبه ۱۳ بهمن ۱۳۶۳
شب به خانه آمدم. مىخواستم به عیادت آقاى ربانى [املشى] بروم. احمد آقا پیغام داد که بیمارستان امن نیست.ص:۴۹۶
دوشنبه ۱۵ بهمن ۱۳۶۳
ظهر، آقاى آیتاللهى امام جمعه جهرم، براى دیدن و بحث درباره مسائل روز آمد. با دکتر جراح آقاى ربانى [املشى] صحبت کردم. گفت غده خطرناک، سرطان تشخیص داده شده؛ خیلى متأثر شدم.
شب، به عیادت آقاى ربانى املشى رفتم. فکر مىکند معالجه شده. نخست وزیر هم آمد.ص:۴۹۹
دوشنبه ۲۲ بهمن ۱۳۶۳
از حال آقاى ربانى [املشى] سوال کردم؛ فتحالله- فرزندشان- گفت کمى درد دارد و خیلى اظهار دلتنگى مىکند.ص:۵۰۶
یکشنبه ۲۸ بهمن ۱۳۶۳
شب، براى دیدن آقاى ربانى [املشى] به منزلشان رفتم. دیروز از بیمارستان به منزل آمده است؛ حالشان خوب نیست. ص:۵۱۰
چهارشنبه ۱ اسفند ۱۳۶۳
از حال آقاى ربانى [املشى] جویا شدم. به بیمارستان منتقل شده؛ حالشان خوب نیست. ص:۵۱۵
چهارشنبه ۸ اسفند ۱۳۶۳
عصر، هیأت رئیسه جلسه داشت. در بیمارستان به عیادت آقاى ربانىاملشى رفتم. قرار است فردا، براى معالجه به سوئیس برود. در مورد [واگذارى] چند قطعه زمین در قم به عنوان خمس، وصیت کرد و از من خواست وسیله انتقال قانونى آن را به طلاب، فراهم آورم. ص : ۵۲۳
پنجشنبه ۹ اسفند ۱۳۶۳
تا ساعت هشت شب، در دفترم کار کردم. آقاى طاهرى خرمآبادى تلفن کرد و پیشنهادهایى براى سفر آقاى ربانى [املشى] داشت؛ گفتم به آقاى خامنهاى بگوید ص: ۵۲۵
سه شنبه ۲۸ اسفند ۱۳۶۳
قرار شد، شب براى اصلاح لایحه بودجه و تأمین نظرات شوراى نگهبان، جلسه داشته باشیم. به مجلس رفتم، ولى چون نظر شوراى نگهبان دیر رسید، جلسه به فردا موکول شد. احمد آقا هم همراه من آمد. در بین راه در بیمارستان از آقاى ربانى [املشى] عیادت کردیم. حالشان بهتر [شده] است و خیال مىکند که معالجه مىشود.ص:۵۵۰
منبع: هاشمى رفسنجانى: به سوى سرنوشت کارنامه و خاطرات سال ۱۳۶۳ به اهتمام مهدى هاشمى.- تهران: دفترنشرمعارف انقلاب، ۱۳۸۱٫
یکشنبه ۱ اردیبهشت ۱۳۶۴ -۳۰ رجب ۱۴۰۵
تلفنى احوال آقاى ربانى [املشى] را پرسیدم که گفتند مثل سابق است «۱».
( ۱)- آیتالله محمد مهدى ربانى املشى، نایب رئیس مجلس شوراى اسلامى در بهمن ماه سال ۱۳۶۳ دچار عارضه غده بدخیم مغزى شدند و در ۱۲ بهمن ۱۳۶۳ عمل جراحى سختى بر روى مغز انجام شد. این بیمارى پس از گذشت چند ماه موجب رحلت ایشان گردید. مرحوم ربانى املشى در زمان طلبگى با آقاى هاشمى عقد اخوت بسته بود و از دوستان نزدیک ایشان محسوب مىشد. ص:۷۴
پنجشنبه ۵ اردیبهشت ۱۳۶۴ -۴ شعبان ۱۴۰۵
شب به عیادت آقاى ربانى [املشى] در بیمارستان قلب رفتم. حالشان خوب نیست.ص:۸۰
دوشنبه ۳۰ اردیبهشت ۱۳۶۴ -۲۹ شعبان ۱۴۰۵
تا ساعت نه شب در دفترم کار کردم. از آقاى [محمد مهدى] ربانى املشى احوالپرسى کردم. گفتند حالشان بد شده و دوباره به بیمارستان منتقل شدهاند. ص:۱۰۳
پنجشنبه ۲ خرداد ۳۶۴-۲۱ رمضان ۱۴۰۵
موقع افطار آقاى خامنهاى آمدند و درباره جنگ بحث کردیم و تصمیماتى گرفتیم. شب به عیادت آقاى ربانى [املشى] رفتم. حالشان خوب نبود.ص:۱۰۸
پنجشنبه ۱۶ خرداد ۱۳۶۴-۱۶ رمضان ۱۴۰۵
با آقاى خامنهاى به عیادت آقاى ربانى [املشى] رفتیم. دوباره غده مغزى جوانه زده و باید جراحى شود. حالش خوب نیست. شب به خانه آمدم. ص:۱۲۲
دوشنبه ۱۷ تیر ۱۳۶۴-۱۹ شوال ۱۴۰۵
خبر رسید آقاى [محمد مهدى] ربانى املشى «۲» فوت کرده و راجع به مراسم تشییع جنازه و اعلانها مشورت کردند. عصر عفت به تعزیه خانوادهشان رفت. ص:۱۸۱
سه شنبه ۱۸ تیر ۱۳۶۴-۲۰ شوال ۱۴۰۵
بعضى از نمایندگان معتقد بودند که بهتر است به خاطر فوت آقاى ربانى املشى، امروز مجلس تعطیل باشد ولى اکثریت صلاح نمىدانستند، تعطیل نکردیم. قبل از دستور درباره ایشان صحبت کردم و سپس براى انجام مراسم به بیرون مجلس رفتیم. جمعیت زیادى آمده بود و تقریباً همه شخصیتها حضور داشتند. قبل از شروع تشییع جنازه، من صحبت کردم «۱».
دوباره جلسه علنى مجلس تشکیل شد ولى ساعت ده تعطیل کردیم که هر کس مىخواهد بتواند به مراسم در قم برود. تا شب در دفترم ماندم.
( ۱)- آقاى هاشمى در مراسم تشییع جنازه گفت:” آیتاللّه ربانى املشى که شما امروز جنازه ایشان را روى دست به طرف گورستان تشییع خواهید کرد، از چهرههاى برجستهاى است که شاید ملت ما شخصیت و عظمت ایشان را به درستى ندانند. ما از ۳۵ سال پیش همیشه در یک سنگر، در یک کلاس و در یک محیط با هم کار کردیم. بخصوص من و ایشان نسبت برادر خواندگى داریم. از اولین جرقههاى نهضت اسلامى، آیتالله ربانى املشى، جزو شجاعترین و ایثارگرترین نیروهاى رزمنده در مقابله با نیروهاى طاغوت و ستمگرى بود. آن روز که در زندان رژیم بود، آن روز که در تبعید بود، آن روز که در حجرههاى مدارس بود تا مراکز قدرت جمهورى اسلامى تا نیابت مجلس شورا و مجلس خبرگان، حالش هیچگاه فرق نکرد و همان مسلمانى بود که مىخواست براى خدا کار کند. سمتهایى که امام بهایشان داده بودند، سمتهایى بود که همه آنها احتیاج به اجتهاد دارد و شما امروز دنبال جنازه یک مجتهد حرکت مىکنید”. ص:۱۸۱-۱۸۳
پنجشنبه ۲۰ تیر ۱۳۶۴-۲۲ شوال ۱۴۰۵
ناهار را به همراه آقاى خامنهاى به منزل مرحوم ربانى املشى رفتیم و جمعى از نمایندگان و بستگانشان هم بودند ص:۱۸۵
شنبه ۲۲ تیر ۲۴۱۳۶۴ -شوال ۱۴۰۵
بعد از نماز صبح به مجلس رفتم. هیأت رئیسه مجلس خبرگان [رهبرى] در دفترم تشکیل شد و برنامه جلسات را تنظیم کردیم. باید پنج روز اجلاسیه خبرگان کار بکند. اولین جلسه ساعت هشت صبح تشکیل شد و هیأت رئیسه انتخاب گردید: آیتالله مشکینى رئیس و من نایب رئیس اول، آقاى [ابراهیم] امینى نایب رئیس دوم- به جاى آقاى ربانى املشى- و آقایان [محمد] مومن و [محمد حسن] طاهرى [خرمآبادى] منشى. ص: ۱۸۷
یکشنبه ۶ مرداد ۱۳۶۴-۹ ذیقعده ۱۴۰۵
عصر اولین جلسه شوراى مرکزى حزب جمهورى اسلامى بعد از کنگره تشکیل و دبیر کل حزب انتخاب شد. آیتالله خامنهاى اصرار داشتند که من بپذیرم، قبول نکردم. ایشان به طور موقت دبیر کلى را پذیرفتند و قرار شد از اعضاى علىالبدل شوراى مرکزى براى پرکردن جاى آقایان [محمدمهدى] ربانى [املشى] و [عباس واعظ] طبسى و [محسن] دعاگو استفاده شود. ص: ۲۰۴
منبع: کارنامه و خاطرات امیدودلواپسى۱۳۶۴ -على اکبر هاشمى رفسنجانى – به اهتمام: سارا لاهوتى-دفتر نشر معارف انقلاب – چاپ اول- ۱۳۸۷
۱/ بهمن/ ۱۳۶۰ – ۲۵/ ربیع الاول/ ۱۴۰۲
مصاحبه روزنامه «اطلاعات» با آیت الله هاشمى رفسنجانى
همان طور که گفتم، من معمولًا از سهم امام نمىخوردم. یک مبلغى به عنوان خرید کتاب دریافت مىکردم. بعد از مبارزهها، این درآمدها دیگر در کار نبودند. نوشتن ما محدود و ممنوع شد. کتابهایى که در همان دوران نوشتم، قاچاق بودند. ولى جلسههاى خصوصى را همچنان تشکیل مىدادیم. در واقع، با یک مقدار قناعت و مقدارى کارهاى متفرقه تا این اواخر را گذراندیم. از سال ۵۰ که دیگر در تهران زندگى مىکردم، تحت پوششهاى مختلفى، بهمبارزههاى خود ادامه مىدادیم. «ساواک» بهطور جدى روى ما حساس شده بود. ما هم آمدیم با دوستان بازارى و دانشگاهى خود که اهل مبارزه بودند، بهعنوان تأسیس شرکت، مبارزهها را ادامه دادیم.
با همان شرکت، خانههایى را تحت پوشش قرار دادیم که بهنفع انقلاب، خریدارى شدند. هزینهها را مردم مبارز مىدادند. حاصل آن هم در واقع براى خودشان بود. مثلًا همین مدرسه «رفاه» را ما نمىتوانستیم بهاسم خودمان تأسیس کنیم؛ اما تحت پوشش شرکت، به مقصود خود مىرسیدیم. من و آقاى بهشتى و آقاى دکتر باهنر و آقاى رجایى بهاتفاق عدهاى دیگر از بازاریها و دانشگاهیان مبارز، مدرسه را به شکل خصوصى به ثبت رساندیم. مدرسه براى مشاغل آزاد محسوب مىشد. اما درآمدش مال ما نبود.
شکل دیگر این فعالیتها درست کردن شرکت «سبزه» بود. مثلًا ما مىآمدیم با سهام جزیى هر نفر، باغى را در «کرج» خریدارى مىکردیم تا به وسیله آن بتوانیم جوانان مبارز و مسلمان را بهاردو ببریم. گاهى زمینى را بهعنوان امور ساختمانى مىخریدیم و اهداف مبارزهاى را تحت پوشش آن جلو مىبردیم. سود حاصل از این کارها به نفع ادامه مبارزه بود. در واقع، همه وقت خود را صرف مبارزه کرده بودیم.
تحت پوشش قرار دادن اجتماعهاى خاص براى مبارزه، از طریق تأسیس مدرسه «رفاه» و یا مؤسسه «رفاه» صورت مىگرفت. امور فرهنگى و کسب و کار چنان آمیخته بودند که کمتر کسى مىتوانست به درون قضیه پى ببرد. در مؤسسه «رفاه» براى مردم بىبضاعت لباس مىخریدیم و بهآنها غذا مىدادیم. امور عامالمنفعه براى حمایت فقرا، تحت پوشش تبلیغ براى شرکت انجام مىشد. ما حتى مسافرتهاى خود را به قصد مبارزه تحت پوشش خرید جنس یا عقد قراردادهاى تجارى براى شرکت توجیه مىکردیم. چارهاى جز اینها نبود. و این، وضع گذشته ماست.
نا گفته نماند که اصل مبارزه و بهدست آوردن پیروزى، توسط مردم انجام شد.
ما تنها در آن دوران، راه باریکى بودیم که نمىگذاشتیم مبارزه قطع بشود. ما همواره در میدان بودیم. البته ما که مىگویم، منظورم جمع من و همه آقایانى بودند و هستند که از جمله چهرههاى شاخص انقلاب محسوب مىشوند. رفقاى نزدیکى مثل آقایان «بهشتى، باهنر، خامنهاى، ربانى املشى، موسوى اردبیلى، محمد منتظرى، خوئینىها، یزدى، امامى، ناطق نورى، معادیخواه، هاشمى نژاد، طبسى، دستغیب، مدنى، صدوق، …» ص:۱۹۸-۱۹۹
۱۲/ بهمن/ ۱۳۶۰-۷/ ربیعالاخر/ ۱۴۰۲
مصاحبه روزنامه کیهان با آیت الله هاشمى رفسنجانى
آقایان اخوان مرعشى؛ که دو نفر از علماى سرشناس هستند. پدرم مرا در منزل اینها گذاشت. بنابراین در قممحدودیتى هم داشتیم. یعنى بهآن صورت، یک محصل آزاد نبودیم که شب بتوانیم برویم بیرون، و احیاناً جایى بمانیم. یا یک آدم نابابى با من آشنا بشود. کوچکترین آشنایى که با یک آدم مشکوک پیدا مىشد، آنها بهما تذکر مىدادند. چون به حوزه آشنا بودند، و همه چیز حوزه را مىدانستند. بنابراین از این جهت محفوظ بودم. علاوه بر این همان طور که گفتم، آمدن به قم، مصادف شد با حوادث سیاسى آن روزگار. خوشبختانه رفقایى هم که پیدا مىکردم، در آن موقع، هم تیپ خودم بودند؛ مثل آقاى دکتر باهنر، آقاى ربانى املشى- که از اولین روزهاى تحصیل با ایشان آشنا شدم و تا همین اواخر، با هم مباحثه داشتیم- یا آقاى بهشتى و آقاى مطهرى که از ما بالاتر بودند. روى هم رفته، محیط قم سازنده بود. ص:۲۵۳-۲۵۴
منبع: مجموعه مصاحبه هاى آیت الله هاشمى رفسنجانى در سال ۱۳۶۰ ج۱
۱۰/ ۷/ ۱۳۶۰
زمینه ها، رویدادها و شأن بیان خطبهها
حجتالاسلام ربانى املشى، دادستان کل کشور، در مصاحبه اختصاصى با خبرنگار اطلاعات اعلام کرد: مسعود کشمیرى یک عامل نفوذى در نخست وزیرى بود و قبلًا هم در جاهاى دیگر و در قسمتهاى مختلف و در نهادهاى انقلابى کار مىکرد. تا سرانجام بهساختمان نخستوزیرى و دبیرى شوراى امنیت رسید و کارهاى مهم دیگرى نیز در اختیارش بود. او در روز انفجار کیفى را که درونش ماده منفجره بود کنار میز شهید رجایى و شهید باهنر گذاشته بود. ص:۱۸۱
منبع: مجموعه خطبههاى نمازجمعه آیت الله هاشمى رفسنجانى در سال ۱۳۶۰ ج۱