مقام معظم رهبری: در طول تاریخ، رنگ های گوناگون بر سیاست این کشور پهناور سایه افکند؛ اما رنگ ثابت مردم گیلان، رنگ ایمان بود.
پنج شنبه ۲۲ آبان ۱۴۰۴ - Thursday 13 Nov 2025
محتوا
معرفی کتاب روایت آقا: خاطرات حضرت آیت‌الله‌العظمی خامنه‌ای(مدّظلّه‌العالی) از زندگی پدر

معرفی کتاب روایت آقا: خاطرات حضرت آیت‌الله‌العظمی خامنه‌ای(مدّظلّه‌العالی) از زندگی پدر

میثم عبدالهی
با این مشخصات کتابشناسی منتشر شده است:
روایت آقا: خاطرات حضرت آیت‌الله‌العظمی خامنه‌ای(مدّظلّه‌العالی) از زندگی پدر، سیدعلی حسینی خامنه ای، ناشر: انقلاب اسلامی (وابسته به دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت‌الله‌العظمی خامنه‌ای، مدّظلّه‌العالی)، تهران، اول، بهار ۱۴۰۴، ۳۱۲ص، رقعی، نرم، ۳۱۰,۰۰۰ تومان.

شنبه 6 سپتامبر 2025 - 21:55

میثم عبدالهی

کتاب روایت آقا: خاطرات حضرت آیت‌الله‌العظمی خامنه‌ای (مد ظله‌العالی) از زندگی ارزشمند پدرشان است. رهبر معظم انقلاب هر جا آقا می‌گویند، منظورشان فقط یک نفر است. پدر بزرگوارشان «آیت‌الله حاج سیدجواد حسینی خامنه‌ای»، و این نشان دهنده اوج احترامشان به پدر است.

کتاب «روایت آقا» روایت دقیقی است از انسانی که تأثیر تربیتی و معرفتی او در شکل‌گیری شخصیّت رهبر انقلاب نقش بنیادینی داشته و هیچ تحلیلی از منش و سلوک ایشان، بدون شناخت آن پدر، کامل نخواهد بود. این کتاب تصویری روشن و صادق از پدر و استاد محبوب رهبر انقلاب اسلامی را ارائه می‌دهد.

چاپ اول کتاب، با تیراژ دو هزار نسخه، با این مشخصات کتابشناسی منتشر شده است:

روایت آقا: خاطرات حضرت آیت‌الله‌العظمی خامنه‌ای(مدّظلّه‌العالی) از زندگی پدر، سیدعلی حسینی خامنه ای، ناشر: انقلاب اسلامی (وابسته به دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت‌الله‌العظمی خامنه‌ای، مدّظلّه‌العالی)، تهران، اول، بهار ۱۴۰۴، ۳۱۲ص، رقعی، نرم، ۳۱۰,۰۰۰ تومان.

حضرت آیت‌الله حاج سیدجواد خامنه‌ای فقیهی صاحب نظر بودند که از محضر عالمانی چون میرزای نائینی و سیدابوالحسن اصفهانی در حوزه نجف بهره‌ها بردند. ایشان با بیش از هفتاد سال زندگی علمی و حدود پنجاه سال زندگی روحانی در میان مردم مشهد، از جایگاه اجتماعی بالایی برخوردار بودند. در کنار وجهه علمی ایشان، بعد اخلاقی شخصیت ایشان چنان زبان‌زد عام و خاص بود که ایشان را به زهد و ساده‌زیستی می‌شناختند.

عجیب‌تر از همه اینکه زندگی آیت‌الله، قبل و بعد از اینکه فرزندشان به کسوت رئیس جمهور و نماینده مجلس شورای اسلامی دربیاید، هیچ تغییری نکرد. انگار ایشان افسار زندگی مادی دنیا را برگردنش آویخته بودند و او را رها ساخته بود.

اکنون کتاب روایت آقا زندگی این بزرگ مرد را در بین کلمات فرزند خلفشان، آیت‌الله سیدعلی حسینی خامنه‌ای، جست‌وجو می‌کند و هم‌چون جویندگان طلا، این زر ناب را با قدری بسیار بر صفحه کاغذ تقدیم می‌کند.

این کتاب در شش فصل به دوران نوجوانی، جوانی و زندگی مشترک و تحصیلات حوزوی این عالم ربانی پرداخته و سپس به رابطه بین آقا و سبک زندگی، آقا و سیاست و آقا و رهبر معظم انقلاب پرداخته است. لذا علاوه بر آشنایی مخاطب با سبک زندگی رهبر انقلاب و پدرشان، الگوی واقعی زیست خداباورانه را ارائه می‌دهد.

مطالعه کتاب روایت آقا را به تمام دوستان انقلابی و فعالان فرهنگی اهل رشت پیشنهاد می‌کنم. این نوشتار را بخوانید تا ببینید رهبرتان، نفر اول مملکت، چگونه زیسته‌است.

در فصل سوم کتاب، «آقا و حوزه»، به معرفی دوستان آیت الله در نجف و مشهد ایشان پرداخته شده و از دو نفر از علمای خاندان رفیع رشتی، حاج آقا نورالدین رفیع شریعتمدار و عمویش ثقه الاسلام، را دوستان دوران نجف وی نام برده و درباره آنها دو صفحه مطلب در صفحات ۷۹ تا ۸۱ درج نموده، متن کاملش به این ترتیب است:

«حاج آقا نورالدین رفیع شریعتمدار و ثقه الاسلام

حاج آقا نورالدین رفیع شریعتمدار[۱] و عمویش ثقه الاسلام از نجف با آقا رفیق بودند؛ البته تهرانی بودند و از سالها قبل به تهران آمده و مانده بودند حاج آقا نورالدین، ملایی متجدد و خیلی امروزی بود و با پدرم دوست و رفیق نزدیک و صمیمی بودند. ایشان برادرزاده قائم مقام رفیع[۲] معروف است که زمان شاه جزو عناصر درباری و نزدیکان شاه بود. وقتی بین شاه و آقای بروجردی پیغامی میخواست رد و بدل شود، دو نفر را میفرستادند یکی همین قائم مقام رفیع رشتی و یکی هم صدر الاشراف[۳]. خانواده ی شریعتمدار، ملاهای زیادی داشتند که یکی از ملاهایشان در تهران حاج آقا نورالدین بود. همه ی خانواده ی شریعتمدار و از جمله علمایشان بسیار ثروتمند بودند و املاک زیادی داشتند، شریعتمدار اصلی پدر حاج آقا نورالدین بود که از ملاهای نجف بود. چند برادر بودند که بزرگ ترین شان، ایشان بود و بعد از او قائم مقام رفیع و ثقه الاسلام بودند. حاج آقا نورالدین و عمویش ثقه الاسلام تقریباً قریب السن بودند؛ ولی آن که خوش سخن و خوش چهره بود و عمامه ی قشنگی سرش میگذاشت و مجلس آرایی میکرد، حاج آقا نورالدین بود، عمویش ثقه الاسلام، مسن تر و ساکت بود و کمتر حرف میزد.

این دو نفر در دوره ی نوجوانی من، یک شب با هم به خانه ی ما آمدند. آن وقت من دوازده سیزده ساله و معمم بودم؛ یعنی از دبستان بیرون آمده بودم و با آقا میرفتم نماز و می آمدم یک شب تقریباً سرد با آقا از نماز برمیگشتیم. وارد کوچه ی خانه مان شدیم؛ کوچه ای باریک که در اندرونی آنجا بود و به آن کوچه ی ارک میگفتند و حالا به اسم آقا «کوچه ی آیت الله سیدجواد خامنه ای» نام گذاشته اند. با آقا وارد این کوچه شدیم. کوچه ها هم آن وقت تاریک بود و چیزی دیده نمیشد. نزدیک خانه که هم رسیدیم، دیدیم دو نفر در واقع دو تا شبح در تاریکی نزدیک آمدند و گفتند: «آقا! منزل آقای آقاسیدجواد خامنه ای کجا است؟ آقا چشمش ضعیف بود و عبا هم سرش بود گفت: «شما؟» بعد بلافاصله :گفت «حاج آقا نورالدین شمایید؟» معانقه کردند و آقا گفت برویم از در بیرونی و به من گفت: «برو در بیرونی را باز کن.» خیلی جالب بود که تصادفاً اینها آمدند و آقا را در کوچه دیدند، آن زمان وقت گرفتن، معمول نبود، می آمدند در میزدند، یا بود یا نبود. در حالی که من چای می آوردم و پذیرایی میکردم، حاج آقا نورالدین به من نگاه کرد و به آقا گفت: «آقازاده است؟» آقا گفت: «بله» ایشان گفت: «آقاجون چه میخوانی؟» گفتم: «مغنی میخوانم.» گفت: «کجای مغنی را میخوانی؟ گفتم: باب اوّل، حرف الف.» گفت: «بارک الله! این شعر بدا لی منها مِعصَمٌ حینَ جَمَّرت و کف خضیب زُیّنت بِبَنانی. شاهد مثالش چیست؟» در عرف طلبگی ما، میگویند کلمه در این معنا به کار میرود، مثل این شعر که به همین این معنا به کار رفته است. به این میگویند شاهد مثال، من اتفاقاً یادم بود و گفتم شاهد مثال در بیت بعد است: «فوالله ما ادری و ان کنت داریاً، بسبع رمی الجمرام بثمانی»؛ که شاهد مثالش این است که باید میگفته أبسبع رمیـن الجمر؛ اینجا همزه را انداخته و گفته بسبع». خیلی خوشش آمد گفت: بارک الله! به به!»

__________________________

پی نوشتها: 

[۱] . ۱۳۱۸-۱۳۸۶ق.

[۲] . رضا رفیع، معروف به قائم مقام الملک (۱۲۶۴-۱۳۴۲شمسی.)

[۳] . ۱۲۵۰ -۱۳۴۱ شمسی.

 

 

 

منبع: روایت آقا: خاطرات حضرت آیت‌الله‌العظمی خامنه‌ای(مدّظلّه‌العالی) از زندگی پدر، سیدعلی حسینی خامنه ای، ناشر: انقلاب اسلامی (وابسته به دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت‌الله‌العظمی خامنه‌ای، مدّظلّه‌العالی)، تهران، اول، تابستان ۱۴۰۴، ص۷۹-۸۱

ارسال دیدگاه

enemad-logo