عبدالحسن مسلمی شهیدانی
خط سیر زندگی این رزمنده با تصویری باورپذیر و دوست داشتنی از کوچ تابستانه گالشها به روستای معنوی «شاه شهیدان» آغاز می شود، با حضور در رشتِ قبل از انقلاب ادامه مییابد، به سالن سینماهای رشت می رسد، از زمینهای خاکی والیبال روستائی و سالنهای کشتی و بوکس شهری عبور میکند، در پادگانهای ارتش شاهنشاهی امتداد مییابد، از کنار ویلای برادر شاه میگذرد و به دانشگاه گیلان و دانشکده تربیت بدنی می رسد…
موقعیتهای متنوع و بدیع
کتاب «آقا کلاه آهنیتو به من میدی؟»[۱]، پیش از آنکه روایت روزهای حماسه و دفاع از زبان یک رزمنده پرشور گیلانی باشد، قصه سرگذشت جوانی روستائی است که همزمان با تعیین کننده ترین حوادث تاریخ معاصر ایران، از روزهای خاطرهانگیز روستا فاصله میگیرد، با حوادث گوناگون همراه می شود و موقعیت های منحصر به فردی را تجربه میکند. این است که کتاب مذکور حاوی برش های متنوعی از دوران مبارزه، دوران پیروزی انقلاب اسلامی، و دوران دفاع مقدس است.
این تصاویر، واقعیاند
گرچه پرداخت حرفهای و تدوین مناسب کتاب را نباید نادیده گرفت، اما آنچه قصّه «غلامرضا هدایتی شهیدانی» را خواندنی کرده، انتخاب «آنان»های تصویری هوشمندانه ای است که با زبانی ساده، بی پیرایه و هنرمندانه از قاب تصویر ذهنی راوی به قالب واژگان و جملات منتقل، و به بهترین وجه روایت شده است. روایتی صادقانه که راوی آن خود را قهرمان قصه خویش معرفی نمی کند و در لابه لای کلمات به دنبال القای تصویری واقعی از انقلاب و جنگ است. البته این نه به معنای برداشتهای صددرصد درست از مسائل است، بلکه به معنای سعی مشکور راوی در پرهیز از غلوّ، اغراق، خلافگوئی عامدانه و دیگر آسیب های جدی تاریخ شفاهی است.
تحول در مکتب انقلاب و امام
مسئله مهمی که در سیر زندگی این رزمنده گیلانی قابل پیگیری است، تحول عمیق وی در کوران حوادث مربوط به انقلاب اسلامی و دفاع مقدس است. او که در فصل های اول کتاب، خواننده را یاد شخصیت اول داستان «کباب غاز» میاندازد، و مصادیق زیادی از شیطنتها و شرارتهای خودش بیان میکند، به یکباره در صف رزمندگان داوطلب قرار میگیرد و «حضور در جبهه» به رویه روتین زندگی اش تبدیل میشود.
این مسئله مهمی است که توجه داشته باشیم نسل معنوی انقلاب و جنگ، در پیش از پیروزی انقلاب اسلامی معمولاً در فضای عمومی جامعه فاسدِ «شه ساخته» نفس کشیده بودند و هنر معمار کبیر انقلاب اسلامی، تغییر ماهوی و تربیت معنوی این نسل نوخاسته بود. این است که جوانی از سالن سینمای فاسد فیلم فارسی –و بلکه از جاهایی بسیار بدتر- به سنگر نبرد کشیده میشود و این –از باب کثرت مصادیق و به واسطه حجاب قرابت- برای خواننده و راوی امری عادیست! که به راحتی از کنار آن میگذرند و معمولاً در این معبر مهم، مکثی صورت نمیگیرد. حال آنکه اگر چنین تغییر شگرفی در غیر از فضای انقلاب مشاهده میشد، موجب تعجب همگانی بود.
ناگفته های شنیدنی و قابل تأمل
یکی از ویژگیهای قابل تقدیر کتاب، واگویه حقائق تلخی است که راوی با آنها مواجه شده است؛ اشاره به برخوردهای نامناسب و خشونت های غیرضروری برخی از اعضای نهادهای انقلابی، اشاره به بند و بستهای اداری و پیدایش مسئله رانتخواری در سطوح خُرد، ورود به بحث اختلافات، صفکشی ها و درگیری مسئولین در زمان بنی صدر و تاثیر مستقیمش در شؤون مختلف اجتماعی -حتی قضاوت-، بیان ترس و اضطراب برخی رزمندهها و حتی خود راوی در صحنه نبرد، اشاره به مشقتها و اضطرارهای ویژه رزمنده ها، بیان برخی بی تدبیری ها که موجب افزایش تلفات انسانی میشد، بیان نکاتی در شایعه سازیها و طعنه های ناجوانمردانه عافیت طلبان بدبین نسبت به رزمندهها و دفاع مقدس، نمونههائی از این حقائق تلخ ناگفته یا «کمتر گفته شده» هستند.
از «شاه شهیدان» تا «کربلای شهیدان»
خط سیر زندگی این رزمنده با تصویری باورپذیر و دوست داشتنی از کوچ تابستانه گالشها به روستای معنوی «شاه شهیدان» آغاز می شود، با حضور در رشتِ قبل از انقلاب ادامه مییابد، به سالن سینماهای رشت میرسد، از زمینهای خاکی والیبال روستائی و سالنهای کشتی و بوکس شهری عبور میکند، در پادگانهای ارتش شاهنشاهی امتداد مییابد، از کنار ویلای برادر شاه میگذرد و به دانشگاه گیلان و دانشکده تربیت بدنی میرسد، و از آنجا به معلمی در مدارس روستائی، به فرار از پادگان هوانیروز، به نائب قهرمانی در مسابقات کشوری بوکس در تبریز، به مرقد مطهر امام رئوف(ع) در مشهد و بعدتر به سنگرهای حماسه و دفاع کشیده می شود. راوی پس از عبور از گذرگاههای خطرناک جنگ، و حضور در اشتغالات روزمره بعد از جنگ، به سرزمین مادری و به رؤیای زیبای دوران کودکیاش برمیگردد؛ او پس از تجربه دوباره کوهپیمائی و کوچ از میان کوهساران سرسبز، به پابوس «شاه شهیدان» -این امامزادگان عشق- میرود و داستان زندگی پرفراز و نشیبش را در همانجا تمام میکند. به نظر میرسد بعد از حسرت ندادن کلاه آهنی به رزمنده نوجوان در شب عملیات –که نام کتاب را هم از همان حسرت وام گرفتهاند-، حسرت دوری از خاطرات زیبای کودکی و بازخوانی روزهای ارادت کودکانه به «شاه شهیدان»، پررنگترین حسرت راوی است که آرزوی تحقق نیافته و حسرت خلبانی جنگ، اصلاً قابل مقایسه با آن نیست. با همه این تفاصیل، کتاب در مجموع سرشار از سوژههای داستانی ناب و ایدههای ادبی بدیع است که میتواند به عنوان منبعی قابل توجه برای نگارش رمان و فیلمنامه با موضوع انقلاب و جنگ، مورد استفاده نویسندگان و هنرمندان قرار بگیرد.
حاشیه بر پاورقی
سنت پاورقی نویسی یکی دیگر از محسّنات کتاب است که صرف نظر از محتوای جهت دار و گزنده برخی پاورقیها –از جمله در مورد بنیصدر-، خواننده اطلاعات ذیقیمتی را از راه مطالعه آنها به دست میآورد. البته پاورقی ها از حیث ضعف مستندات و منابع، جهت دار بودن و عدم اتقان برخی گزارهها، جای نقد و بررسی علمی دارد که در حوصله این دفتر نمیگنجد و چه بسا به شرط توفیق و حیات، به همین قلم یادداشتی مستقل در این زمینه نوشته شود.
—————————
[۱] . «کتاب کلاه آهنیتو به من می دی؟» سومین کتاب از مجموعه کتاب های تاریخ شفاهی رزمندگان دفاع مقدس گیلان است که توسط واحد ادبیات پایداری حوزه هنری گیلان منتشر شده است. این کتاب توسط محمد علیزاده تدوین شده و در سال ۱۳۹۲ش در انتشارات سوره مهر در ۴۳۲ صفحه در ۵۰۰ نسخه به چاپ رسیده است.