
ابراهیم پورداود، استاد فرهنگ ایرانباستان و زبان اوستایی
سیدمحمد دبیرسیاقی و حسن طارمی
ابراهیم پورداود، ایرانشناس معاصر و استاد فرهنگ ایرانباستان و زبان اوستایی دانشگاه تهران. نام پدرش داود بود و در روز آدینه بیست و هشتم جمادیالاولی ۱۳۰۳ در محله سبزهمیدان رشت که بعداً دبستان عنصری در آن ساخته شد، در خانوادهای ملاّ ک و بازرگان بهدنیا آمد…
دوشنبه 19 اکتبر 2020 - 13:04
سیدمحمد دبیرسیاقی و حسن طارمی
ابراهیم پورداود، ایرانشناس معاصر و استاد فرهنگ ایرانباستان و زبان اوستایی دانشگاه تهران.
الف) شرححال و آثار.
نام پدرش داود بود و در روز آدینه بیست و هشتم جمادیالاولی ۱۳۰۳ در محله سبزهمیدان رشت که بعداً دبستان عنصری در آن ساخته شد، در خانوادهای ملاّ ک و بازرگان بهدنیا آمد (معین، ص۱ـ۲؛ «درگذشت پورداود»، ص۱۹۴). در پنج یا شش سالگی به مکتب میرزا محمدعلی رفت که محل آن اکنون آرامگاه پدر و برادران و خود اوست («درگذشت پورداود»، ص۱۹۵ـ۱۹۷). سپس تحصیلات مقدماتی فارسی و عربی را در مدرسه حاجیحسن رشت به مدیریت سیدعبدالرحیم خلخالی (متوفی ۱۳۲۱ش) انجام داد. در ۱۳۲۳ با برادرش سلیمان، و خلخالی به تهران آمد و نزد میرزا محمدحسین سلطان الفلاسفه، طبیب نامی آن دوران، به تحصیل پرداخت (معین، ص۱۱) و همزمان، چند ماهی در مدرسه فرانسوی زبان آلیانس مقدمات زبان فرانسه را فرا گرفت (همان، ص۱۱ـ۱۲). در آن ایام پورداود از جوانان مشروطهخواه بود (همان، ص۲). در ذیقعده ۱۳۲۶، علیرغم میل پدر، از طریق کرمانشاهان بهبغداد و سپس به بیروت رفت و مدت دو سال به تحصیل ادبیات فرانسه پرداخت و نام خانوادگی «پورداود» را برای خودبرگزید(همان، ص۲،۱۲؛«درگذشت پورداود»،ص۱۹۷). در همانجا بود که با سید محمدعلی جمالزاده (متوفی ۱۳۷۷ش) دوست شد (جمالزاده، وحید ، سال۵، ش۱۲، ص۱۰۷۳)، سپس به ایران بازگشت و بعداز اقامتی کوتاه در رشت، در رمضان ۱۳۲۸، از راه باکو و وین به فرانسه عزیمت نمود و نخست در دبیرستان شهر بُووه نامنویسی و خود را برای ورود به دانشکده حقوق آماده کرد، آنگاه در رشته حقوق دانشگاه پاریس به تحصیل پرداخت و از محضر درس شارل ژید و پلانول استفاده کرد. در این ایام با چند تن از ایرانیان برضد نظام دولت تزاری روسیه میتینگی بر پا نمود و نیز انجمنی ادبی تأسیس کرد (معین، همانجاها). او در جمادیالاولی ۱۳۳۲ با یاری محمد قزوینی (متوفی ۱۳۲۸ش) نشریه ایرانشهر را منتشر ساخت که در شعبان همان سال، پس از نشر سه شماره آن و آغاز جنگ جهانی اول، تعطیل شد (همان، ص۲۹). شش ماه اول از دوره جنگ را در پاریس به سر برد ولی بر اثر شور جوانی و میهن دوستی و تبلیغات آلمانیها، بر آن شد که پاریس را ترک کند. در ۱۳۳۳ به بغداد رفت و در ۲۹ رمضان همان سال تا ۲۹ جمادیالاولی سال بعد به یاری جمالزاده روزنامه رستخیز را منتشر کرد (همان، ص۳،۳۰؛ «درگذشت پورداود»، ص۱۹۸؛جمالزاده، وحید ، سال ۶، ش ۲ و۳، ص ۱۹۹). در این دوران اشعار و تصانیف پرشور میهنی او چنان آوازهای داشت که درویشان بغداد، تبرزین بر دوش، در کوچه و بازار آنها را با جوش و خروش میخواندند (جمالزاده، همانجا؛ فرهوشی، ص۷۷۱). با پیشروی انگلیسیها و تسخیر کوت العماره، پورداود راهی کرمانشاه شد و چند ماهی آنجا ماند؛ و چون آن شهر به دست روسها افتاد، شبانه به قصرشیرین رفت و به بغداد بازگشت و در آن هنگام ترکان عثمانی از انتشار رستخیز جلوگیری کردند (معین، ص۳). ناگزیر وی از آنجا به حَلَب و سپس به استانبول رفت و چون در آنجا از خروجش ممانعت کردند بعد از مدتی، پس از کسب مجوّز خروج، به قصد اقامت در سویس، از راه بالکان به برلین رفت. آلمانیها نیز از خروج وی از کشورشان ممانعت کردند و او تا پایان جنگ جهانی اول و مدتی پس از آن در آنجا ماند («درگذشت پورداود»، همانجا).پورداود نخست در دانشگاه برلین و سپس در دانشکده شهر ارلانگن تحصیل در رشته حقوق را تعقیب کرد (معین، ص۴، ۱۲). او در آنجا با محمد قزوینی، سیدحسن تقیزاده (متوفی ۱۳۴۹ش) و نویسندگان مجله کاوه آمد و شد داشت که این در جهت گیری مطالعات او مؤثر بود (جمالزاده، وحید ، سال ۶، ش ۲و۳، ص۲۰۱؛ افشار، ص۱۹)، چنانکه بیشتر به مطالعه کُتُبی درباره ایران باستان و اوستا میپرداخت و زبانهای اوستایی و پارسی باستان و فرهنگ ایران باستان را در محضر ایرانشناسان فراگرفت و با دانشمندانی نظیر مارکوارت آشنا گردید (فرهوشی، همانجا). در شهریور ۱۲۹۹ در آلمان ازدواج کرد و در مهر ۱۳۰۱ یگانه فرزندش، پوراندخت، به دنیا آمد (معین، ص۴). در مهر ۱۳۰۴، به دعوت پارسیان * هند، از راه بغداد و بصره به هندوستان رفت و در طول مدت اقامتش به انتشار بخشی از تفسیر اوستا و ایراد چند سخنرانی پرداخت. در ۱۳۰۷ش از هند به بلژیک و در ۱۳۱۰ش به برلین رفت و حدود یک سال به تحقیقات خود درباره اوستا و تمدن ایران باستان ادامه داد و بخش دیگری از تفسیر اوستا را منتشر ساخت. در این ایام، چون رابیندرانات تاگور فیلسوف و شاعر معروف هند، از دولت ایران خواستار اعزام استادی برای تدریس فرهنگ ایران به دانشگاه ویشوابهاراتی شده بود، پورداود حدود یک سال در آنجا به تدریس پرداخت و در بروده * در کنفرانس شرقی هند ، که هر پنج سال یک بار در یکی از استانهای هند تشکیل میشد، شرکت کرد و علاوه بر عضویت در گروه اوستاشناسی، ریاست شعبه فارسی و عربی را به عهده گرفت (همان، ص ۵، ۷، ۵۳، ۷۵؛ «درگذشت پورداود»، ص ۱۹۹).در ۱۳۱۲ش مجدداً عازم آلمان شد و پس از حدود چهار سال اقامت در آنجا (معین، ص۷) به ایران برگشت و در دانشگاه تهران با سمتِ استادی به تدریس فرهنگ ایران باستان و زبان اوستایی پرداخت و در ۱۳۱۷ش عضو پیوسته فرهنگستان ایران شد (صدیق، ص۳۵۹). از مهر ۱۳۲۲ به تدریس حقوق ایران باستان در دانشکده حقوق پرداخت (معین، ص۵۵). در اسفند همان سال پورداود، همراه علیاصغر حکمت (متوفی ۱۳۵۹ش) و غلامرضا رشید یاسمی (متوفی ۱۳۳۰ش) برای تجدید روابط فرهنگی از جانب دولت ایران به هند رفت و در این سفرِ حدوداً سه ماهه از بیشتر شهرها و دانشگاهها و مؤسسات فرهنگی و هنری و صنعتی آنجا بازدید کرد (صدیق، ص۳۵۹ـ۳۶۰؛ معین، ص ۸). او در ۱۳۳۹ش، بعد از آنکه به عنوان رئیس هیئت نمایندگی ایران در بیست و پنجمین کنگره خاورشناسان به مسکو رفت، به فنلاند و سوئد و هلند نیز سفر کرد. در ۱۳۴۰ش به دعوت دولت تازه تأسیس اسرائیل به آن کشور سفر کرد و مورد استقبال بنگوریون * قرار گرفت؛ از آنجا به انگلیس و سپس به رُم و آتن و قبرس رفت («درگذشت پورداود»، ص۲۰۰). در ۱۳۴۴ش در بیست و ششمین کنگره خاورشناسان در دهلی شرکت جسته، به ریاست شعبه ایرانشناسی برگزیده شد و دانشگاه دهلی طی تشریفاتی دکترای افتخاری ادبیات به او داد (همانجا). در سیزده بهمن همان سال به جزیره سیلان (سراندیب) سفر کرد و از شهر مقدس کندی ، زیارتگاه بوداییان جهان، دیدار نمود. سپس به بمبئی برگشت و به پاس خدمات فرهنگی خود سپاسنامهای از طرف مؤسسه شرقی کاما، انجمن زردشتیان ایران، انجمن فرهنگ باستان و ایران لیگ و نیز سازمان جوانان زردشتی به او تقدیم شد (همان، ص۲۰۰ـ۲۰۱). همچنین در ششم بهمن ۱۳۴۴ نماینده پاپ در ایران، به پاس خدمات انسان دوستانه پورداود، نشان شوالیه سن سیلوستر را از سوی پاپ ششم به وی اعطا کرد (همان، ص۲۰۲). در هیجدهم فروردین ۱۳۴۵ در جلسه انجمن فرهنگی ایران و هند، نشان تاگور به مناسبت خدمات فرهنگی پورداود به وی داده شد (همانجا) و در همان سال به عضویت آکادمی جهانی هنر و علم انتخاب شد (همانجا). پورداود همچنین رئیس انجمن فرهنگی ایران و آلمان، عضو شورای فرهنگی سلطنتی و جزو هیئت امنای کتابخانه پهلوی بود (همان، ص۲۰۰). در سالهای پس از جنگ جهانی دوم، انجمن ایرانشناسی را در تهران بنیاد نهاد که از کارهای آن میتوان از تشکیل جلسات درسی و انتشار چند کتاب نام برد (افشار، ص۱۷، ۲۰). در مدرسه فیروز بهرام تهران نیز کلاسهایی برای تدریس زبانها و فرهنگ باستانی ایران تشکیل داد و خود نیز در آنجا تدریس میکرد (همان، ص۱۷).پورداود را میتوان بنیانگذار تحقیقات علمی درباره زردشت در ایران دانست (جمالزاده، وحید ، سال۵، ش ۱۲، ص۱۰۷۶). او به سبب احاطه کامل به زبانهای آلمانی و فرانسوی و دانستن زبانهای عربی و انگلیسی، در پیروی از روش تحقیق اروپاییان در میان معاصران خود کم نظیر بود ( رجوع کنید به معین، ص۱۴، ۴۵). در تحقیقات خود، خاصه از لحاظ ذکر مراجع متعدد و حاشیههای بسیار، تحتتأثیر روش دانشمندان آلمانی بود (افشار، ص۲۰) و نزد ایرانشناسان جهان مقامی والا داشت (فرهوشی، همانجا).به مناسبت شصتمین سال تولد پورداود، مجلس جشن باشکوهی در تالار اجتماعات دانشسرای عالی تهران با حضور استادان و دانشمندان و دانشجویان و شخصیتهای کشور برپا گردید و به همین مناسبت در شانزدهم مهر ۱۳۲۵یادنامهایدر دو مجلّد تدوین و طبع شد، یکی به فارسی با مقالهای مفصل از محمدمعین درباره پورداود و دیگری حاوی مقالات خاورشناسان به زبانهای بیگانه. او ۲۶ آبان ۱۳۴۷ در سن ۸۳ سالگی در تهران درگذشت و در زادگاهش به خاک سپرده شد.آثار تحقیقی پورداود را میتوان به دو دسته تقسیم کرد. ۱) ترجمه و گزارش اوستا در نُه مجلّد که عبارتاند از: گاتها ، سرودهای زردشت، با متن اوستایی و ترجمه گفتارهای آن به فارسی و انگلیسی (چاپ اول بمبئی، خرداد ۱۳۰۵)؛ یشتها ، مجلّد نخستین (بمبئی، فروردین ۱۳۰۷، چاپ دوم، تهران ۱۳۴۶ش)؛ یشتها ، مجلّد دوم (بمبئی، فروردین ۱۳۱۰، چاپ دوم، تهران ۱۳۴۶ش)؛ خردهاوستا (بمبئی، مهر۱۳۱۰)؛ یسنا ، مجلّد نخستین (بمبئی، بهمن ۱۳۱۲)؛ یسنا ، مجلّد دوم، به کوشش بهرام فرهوشی (تهران، فروردین ۱۳۳۷)؛ گاتها ، بخش نخست با متن اوستایی (بمبئی، آبان ۱۳۲۹)؛ یادداشتهای گاتها ، بخش دوم، به کوشش بهرام فرهوشی (تهران، مهر ۱۳۳۶)؛ ویسپرد ، بخشی از اوستا ، به کوشش بهرام فرهوشی (تهران ۱۳۴۲ش). ۲) آثاری درباره فرهنگ ایران باستان، تاریخ، زبان فارسی و واژهشناسی که اهمّ آنها عبارتاند از: ایرانشاه ، تاریخچه مهاجرت پارسیان به هند (بمبئی ۱۳۴۴)؛ خرمشاه ، درباره آیین و کارنامه و زبان ایران باستان (بمبئی ۱۳۰۵ش)؛ سوشیانس ، درباره موعود مزدیسنا (بمبئی ۱۳۴۶)؛ گفت و شنود پارسی ، برای دبیرستانهای هند (بمبئی، اسفند ۱۳۱۲)؛ فرهنگ ایران باستان (تهران ۱۳۲۶ش)؛ هرمزدنامه (تهران ۱۳۳۱ش)؛ آناهیتا (تهران ۱۳۴۳ش)؛ زین ابزار (تهران ۱۳۴۶ ش).دیوان اشعارپورداود به نام دخترش، با عنوان پوراندختنامه همراه با ترجمه انگلیسی اشعار او به قلم دینشاه ایرانی (متوفی ۱۳۱۷ ش)، در شهریور ۱۳۰۶ در بمبئی انتشار یافت. جزء اول بیست مقاله قزوینی نیز برای نخستینبار بهکوشش پورداود تدوین و در ۱۳۰۷ش در بمبئی منتشر شد. او همچنین، بهخواهش تا گور و به یاری ضیاءالدین، استاد زبان فارسی دانشگاه تاگور، صد قطعه از اشعار غنایی تا گور را به فارسی ترجمه کرد که با عنوان صد بند تاگور در ۱۳۱۴ش/ ۱۹۳۵ در کلکته به چاپ رسید. پورداود در زمان حیات دینشاه ایرانی یادنامهای برای او شامل مقالات دانشمندان ایرانی و خاورشناسان و پارسیان فراهم کرد که در ۱۳۲۳ش با عنوان یادنامه دینشاه ایرانی منتشر شد.منابع: ایرج افشار، «درباره پورداود»، فرهنگ ایران زمین ، ج ۲۱: یادگارنامه پورداود (۱۳۵۴ ش)؛ محمدعلی جمالزاده، «سوگواری براییک دوستی شصت ساله»، وحید ، سال ۵، ش ۱۲ (۱۳۴۷ ش)، سال ۶، ش ۲ و ۳ (بهمن و اسفند ۱۳۴۷)؛ «درگذشت پورداود»، مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی تهران ، سال ۱۶، ش ۱ و ۲ (مهر، آذر ۱۳۴۷)؛ عیسی صدیق، «یادبود استاد پورداود»، مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی تهران ، سال ۱۶، ش ۳ (بهمن ۱۳۴۷)؛ بهرام فرهوشی، «مرگ پورداود»، سخن ، دوره ۱۸، ش۷ (آذر ۱۳۴۷)؛ محمدمعین، «پورداود»، در یادنامه پورداود ، تهران ۱۳۲۵ ش.
ب) آرا و دیدگاه ها:
پورداود، نزد معاصران و دوستانش به «تعصب مخصوص بر ضد نژاد عرب و زبان عرب و هرچه راجع به عرب» است (قزوینی، ج ۱، ص ۲۱) و «تعصب برای عقاید زرتشتی و تعصب ضدّ عربی» (مینوی، ۱۳۵۸ ش، ص ۵۰۵) شهره بود و به تعبیر محمدعلی جمالزاده ( وحید ، سال ۵، ش ۱۲، ص ۱۰۷۴)، دوست دیرین او، گویی «وی قلباً سرسپرده و کُشتی ] = کُستی [ بسته، بدان کیش و آیین گرویده بود». دلیل این شهرت، تعبیرات و اظهارات او در آثار گوناگونش بود. پورداود هرچند صریحاً با اسلام مخالفت نکرد، اما آن را با عنوان «دینی که از فاتحین عرب به ایرانیان رسید» (معین، ج ۱، دیباچه پورداود، ص ۲) معرفی نمود و تحول دینی را که بعد از آمدن اسلام به ایران، در این سرزمین روی داد به مراتب زیانبارتر از یورش اسکندر و حمله مغول خواند؛ به اعتقاد او چیرگی اسکندر بر ایران، «با آن همه ستم و بیداد و کشتار و ویرانی که دربرداشت» و یورش مغولان به سرکردگی چنگیز با همه آسیبی که ایجاد کرد، چون با تغییر دین همراه نبود، رنج و شکنج کمتری به ایرانیان وارد آورد» («چرا ایرانیان از تازیان شکست خوردند»، در آناهیتا ، ص ۳۴۰). در منظومه «یزدگرد شهریار» (سروده شده در مهر ۱۳۱۲) که آن را به تاگور، شاعر نامور هندی، تقدیم کرد، سقوط یزدگرد، آخرین شاه ساسانی، و پذیرش اسلام از سوی ایرانیان را نقطه آغاز نگونبختی این مردمان خواند (برای نمونه: از آن روز گلزارها خار گشت؛ از آن روز شد واژگون بخت زن/ سیهچادر افکند و شد شوم تن؛ هنر خوار گشت و خرد تیره شد؛ نیارست کس دینِ بهْ یاد کرد؛ ز مزداپرستان برآمد غریو؛ رجوع کنید به «منظومه یزدگرد شهریار»، در آناهیتا ، ص ۳۸۷ـ۳۹۷) و در شعر «بهار و بهدین» ــ که در دوران اقامت برلین سرود ــ بر اینکه «بانگ مؤذن از مناره مسجد» جایگزین «آتشکده و سرود مجوسان» شدهاست افسوس خورد (جمالزاده، وحید ، سال۶، ش۲ و ۳، ص۱۹۸؛ نیز رجوع کنید به معین، ج۱، ص۳۵۸). این در حالی است که محققان نسبتبه شکوفایی تمدن و فرهنگ ایران بعد از اسلام، تقریباً اتفاقنظر دارند و از همین جهت، حتی ارادتمندان پورداود نیز در این باب بروی انتقادکردند و دستکم سخن او را نپذیرفتند؛ محمد معین که در مقدمه مزدیسنا در ادب پارسی به حمله عرب و آثار آن اشاره کرده و مطالبی را عیناً از مقدمه پورداود بر یشتها آورده، نسبتبه تأثیراسلام آوردن برای ایرانیان، از آرای وی فاصله گرفته و زیر عنوان «نتایج اسلام» (ج۱، ص۱۶) نکاتی از خطابه سیدحسن تقیزاده («تحولات اجتماعی و مدنی ایران در گذشته، ۱۳۲۵ش) درباره «انتشار اسلام در ایران» و دمیده شدن «روح تازه و ایمان قویتر» و «محاسن و اصول عدالت و قوانین منظمِ» آیین نو نقل کرده و رواج «علوم و معارف و تمدن بسیار عالی» را در ممالک اسلامی و مخصوصاً ایران، از آثار مطلوب این رویداد تاریخی دانسته است (نیز رجوع کنید به مینوی، ۱۳۵۸ش، ص۴۸۱ـ۴۹۰ که گزارشی است از بیانات تقیزاده در مونیخ در جمعیدوستانه درباره همین موضوع).تعصب ضدعربی پورداود، مایه داوریهای غیرواقعنگرانه او نسبت به تاریخ نیز شد؛ وی در آثار قدیمترش اظهار کرده بود که «عربها… تمام آثار تمدن قوم ایران را نابود کردند، «معبدهای ما را ویران کردند، بزرگان و دانشمندان ما را کشتند… کتابهای ما را سوختند» ( یشتها ، ج ۲، دیباچه پورداود، ص ۲۰)، اما در مقاله «تغییر خط» ( آناهیتا ، ص ۳۸) از این نظر عدول کرد و از بین رفتن مفروض کتابهای قدیم ایران را نتیجه طبیعی تغییر خط در ایران بعد از اسلام برشمرد. از این گذشته، عهدنامهها صلحنامههای ایرانیانِ زرتشتی با مسلمانان عرب در آغاز امر، حاکی از نحوه مواجهه مسلمانان آن عصر با مظاهر تمدن و فرهنگ و آیینهای عبادی دینهای آسمانی است و از غلیان عاطفه در گوینده آن سخنان حکایت میکند ( رجوع کنید به مطهری، ص ۳۱۳ـ ۳۲۴، ۳۴۹ـ۳۵۰؛ صفری فروشانی، ص ۵۰ ـ ۱۰۶).وابسته دانستن دین و همه تجلیات فرهنگی به آب و خاک و نژاد نیز در آثار و آرای پورداود مشهود است. بر همین اساس، وی روح ایرانی را روح مَزدیَسنایی خوانده و در موارد عدید از «دین کهن ایران» و «آیین ایرانباستان» سخن گفته و به سلوک بر طبق آن توصیه کرده است؛ حتی «اسلام ایرانیان» را دینی با «رنگ و روی ایرانی» برشمرده که «تشیّع خوانده شده و از مذهب اهلسنّت امتیاز» یافته است (معین، ج ۱، دیباچه پورداود، ص ۲). این تلقی و اظهارنظر او را خلاف واقع دانستهاند، از آنرو که اولاً نظریه وابستگی همه جنبههای فرهنگ به اقلیم و نژاد بنیان ندارد؛ ثانیاً معیار «اسلامیتِ» هر آموزهای در عالم اسلام، التزام آن به اصول و ارکانی است که برای آشنایان با تعالیم اسلامی بیگانه نیست. مسلمانان با همه گستردگی جغرافیایی و تکثر فرهنگی و تنوع نژادی ــ که در برخی آداب و رسوم دینی نیز بروز میکند ــ به توحید و وحی و معاد قرآنی معتقدند، همه رو به یک قبله به نماز میایستند و در سایر آیینها عبادی (روزه، حج و…) نیز یکسان عمل میکنند و یک «امّت»اند، به دور از امتیازات قومی و غیر آن. بعلاوه،تشیعِ یکپارچه ایران تنها بعد از استقرار صفویان تحقق یافت و در فاصله زمانی ورود اسلام به ایران تا آغاز قرن دهم، بیشتر جاهای ایران پیرو اسلامی بودند که او آن را «اسلام اهل سنّت» خوانده است. پیوند وثیق دانشمندان و بزرگان این سرزمین با همان اسلام، در همه عرصههای فرهنگ و علم، با کمترین مراجعه به تاریخ و سرگذشتنامهها و آثار و کتابهای علمی به سادگی دانسته میشود. در واقع، وجه فارق اسلام شیعی از اسلام سنّی، برخلاف تلقی پورداود، رنگ و روی ایرانی نیست، بلکه به مسئله امامت و ضوابط تبیین و اجرای دین بعد از پیامبر صلّیاللّهعلیهوآلهوسلّم بازمیگردد. از همه مهمتر، بسیاری از بزرگان شیعه ــ از جمله نخستین مهاجران شیعه به قم در اوایل قرن سوم که در نثر نظریه امامت در این شهر و سپس گسترش آن بسیار مؤثر بودند ــ مردمی از تبارعرب یا عربزبان بودند.پورداود بر حذف تدریس زبان عربی از مدارس پای میفشرد («تغییر خط»، در آناهیتا ، ص ۳۸) و بهرغم پیوند دینی ایرانیان با این زبان آن را زبان بیگانه میدانست و معتقد بود که «خود عرب به زور به کشور ما درآمد، زبانش هم به زور در فارسی رخنه کرد» (همان، ص ۳۶؛ همو، ۱۳۳۱ ش، مقدمه، ص پانزده). حتی در شرححال خود نگاشتش، از اینکه سالهایی از عمر خود را به آموختن این زبان سپری کرده بود افسوس خورد (همو، ۱۳۳۹ ش، ص ۷۶۵ـ۷۶۶). این دیدگاه پورداود نیز از سوی معاصرانش تأیید نگردید (برای نمونه رجوع کنید به مینوی، ۱۳۳۵ ش، ص ۴۳۴ـ۴۳۹؛ محیط طباطبائی، ارمغان ، دوره ۳۶، ش ۹، ص ۴۶۵ـ۴۷۰، ش ۱۰، ص ۴۸۹ـ ۴۹۵). در عینحال، گفتنی است که او برخلاف برخی نویسندگان روزگارش، نهتنها تغییر خط را بجا نمیدانست، بلکه آن را زیانبخش و، چشمپوشی «از ذخیره هنگفتی ] را [ که در هنگام بیش از هزار سال، از نظم و نثر، برجای مانده و با همین خط نوشته شده» ناممکن میشمرد («تغییر خط»، در آناهیتا ، ص ۳۸).
منابع: اوستا، یشتها ، گزارش پورداود، چاپ بهرامفرهوشی، تهران ۱۳۵۶ ش؛ ابراهیم پورداود، آناهیتا: پنجاه گفتار پورداود ، چاپ مرتضی گرجی، تهران ۱۳۴۳ ش؛ همو، «ابراهیم پورداود»، راهنمای کتاب ، سال ۳، ش ۶ (اسفند ۱۳۳۹)؛ همو، هرمزدنامه ، تهران ۱۳۳۱ ش؛ محمدعلی جمالزاده، «سوگواری برای یک دوستی شصتساله: وفات استاد ابراهیم پورداود»، وحید ، سال ۵، ش ۱۲ (۱۳۴۷ ش)، سال ۶، ش ۲ و ۳ (۱۳۴۷ ش)؛ نعمتالله صفری فروشانی، «درآمدی بر صلحنامههای مسلمانان با ایرانیان در آغاز فتح ایران»، تاریخ اسلام ، سال ۱، ش ۲، (تابستان ۱۳۷۹)؛ محمد قزوینی، بیست مقاله قزوینی ، چاپ ابراهیم پورداود و عباس اقبال، تهران ۱۳۶۳ ش؛ محمد محیط طباطبائی، «جدال مدعی با سعدی»، ارمغان ، دوره ۳۶، ش ۹ (آذر ۱۳۴۶)، ش ۱۰ (دی۱۳۴۶)؛ مرتضی مطهری، خدمات متقابل اسلام و ایران ، تهران ۱۳۷۰ ش؛ محمد معین، مزدیسنا و ادب فارسی ، ج ۱، تهران ۱۳۳۸ ش؛ مجتبی مینوی، «اصرار بسیار مایه افساد میشود»، یغما ، سال ۹، ش ۱۰ (دی ۱۳۳۵)؛ همو، نقدِ حال ، تهران ۱۳۵۸ ش.
منبع: دانشنامه جهان اسلام، ج۵، مدخل «پورداود، ابراهیم».