بیانیه جمعی از نیروهای حزب اللهی در صدا و سیمای گیلان
در ماههای اخیر شاهد کشمکشهایی میان برخی از نیروهای حزب اللهی صدا و سیمای گیلان و مدیر کل ان بودیم که به صدور اطلاعیه، پیامک و بیانیه هایی منجر شده است. رنگ ایمان بیانیه اخیر یکی از تشکلهای داخل صدا و سیمای گیلان را که حاوی تذکرات و نکاتی درباره مدیریت ان است منتشر میکند
بنام خدا
عبرت آموزی برای آینده یک ضرورت است!
صدا و سیمای گیلان در ماههای اخیر شاهد مسائلی بود که اولین مدیرکل باصطلاح بومی این اداره در چند دهه اخیر ایجاد کرده است. گرایش روزافزون به افراد غیر بومی -احتمالا برای محیط امن مدیریتی- در کنار تعرفه کسانی که به بهانه تخصص از روحیه انقلابی کمتری برخوردار ند و بالاخره عزل و نصب هایی در آستانه بازنشستگی، از ایشان چهره جدیدی نشان داد که لااقل با قیل و قال های دو سال گذشته او و واسطه کردن افراد مختلف برای رسیدن به مدیرکلی همخوانی نداشت. این اقدامات نسنجیده با تذکراتی از سوی دلسوزان داخلی و صاحب نظران استانی همراه شد که چون ترتیب اثری داده نشد سئوالاتی از این دست ایجاد کرد که: آیا قول و قراری در بین است و با عزل و نصب هایش برای انجام چیزی زمینه سازی میکند؟ آیا این حرکت را باید سیاسی دانست و نقش آفرینی عوامل سیاسی استان را در پشت این ماجرا جستجو کرد و یا فقط تصمیمات سازمانی است که در حال اجراست؟
پیداست پاسخ به این سئوالات هر چه باشد حرکتی درجهت منویات رهبر معظم انقلاب ارزیابی نمیشود زیرا معظم له درحکم انتصاب دوسال پیش ریاست سازمان فرمودند: “مؤکدا سفارش میکنم به برنامه ریزی، رعایت راهبردهای کلان، جذب و حفظ و تربیت نیروهای انقلابی…” تاکیداتی که با مسائل جاری تطابقی ندارد و نشان میدهد نه تنها گامی در جهت تحقق درازمدت آن نیست بلکه برنامه ای برای حفظ وضعیت موجود نیز محسوب نمیشود.
شاید در ابتدای امر گفته شود که در شرایط فعلی بیان همه واقعیت ها ممکن نیست و چه بسا آب به آسیاب دشمنان عنودی باشد که منتظر فرصت اند تا ازهر مطلبی علیه نظام مقدس جمهوری اسلامی و رهبری معظم آن استفاده کنند اما بالاخره باید جایگاه مطالبه گری را که امام و رهبر والامقام ما به آن تاکید دارند مشخص کرد و نباید با خودسانسوری، این فرصت را به ضد انقلاب سپرد تا با بیان وارونه و سفسطه جویانه واقعیتها، معتقدین به نظام اسلامی را به بی اطلاعی و جمود فکری متهم کنند و یا بگویند همه کسانی که ساکت اند پس دست در دست هم به آنچه می گذرد راضی و همراه هستند و به همین دلیل فکر میکنیم بیان حداقل ها در جهت عبرت آموزی برای آینده یک ضرورت است.
اگر با احتساب خدمت ۲۵ ساله سازمان صدا وسیما، ما نسل دوم کارکنانی محسوب شویم که پس از پیروزی انقلاب اسلامی در این سازمان خدمت میکنند، متاسفانه باید بپذیریم که بعنوان نمایندگان این نسل به تناسب شرایط زمان جلو نرفته ایم و همواره با یک روند سنتی- حتی مغایر توصیه های رهبر معظم انقلاب درباره صدا وسیما – دچار معذوریت خودساخته ای شده ایم که تصور می شد برای دفاع از اصول انقلاب و رهبریت عزیز آن لازم است و حال آنکه می بینیم سیره رهبر عزیزتر از جانمان هرگز چنین نبوده است. ایشان اولا به امر به معروف و نهی از منکر حتی در سطوح بالا بصورت امری و نه خواهشی تاکید دارند، ثانیا انتقاد به صدا وسیما را لازم و مطلقا منتقل به رهبری نمیدانند و ثالثا در امور فرهنگی، حرکت آتش به اختیار را مجاز خوانده اند. پس این ما هستیم که باید به مطالبه گری معنا ببخشیم.
اکنون سئوال اصلی اینست که در حاشیه های اخیر، مشکل کار کجاست؟ آیا مشکل تحمیل سلایق شخصی مدیرکل است و یا به سبب زمینه های قبلی که برای رفع آن چاره جوبی نشده است؟ واقعیت اینست که هر دوی آن وجود دارد. از یکطرف اگر مسائل اخیر را تلاش مدیرکل برای ارتقای رسانه و توانمندسازی آن در شرایط جنگ رسانه ای با دشمنان داخلی و خارجی قلمداد کنیم پس چرا هیچ تغییری در ایجاد امیدواری بیشتر همکاران خصوصا افراد حق الزحمه ای دیده نمیشود؟ و از طرف دیگر اگر زمینه های قبلی و سوء مدیریت های برجای مانده از گذشته را دخیل ندانیم پس چرا در رویکرد مدیریت فعلی، کار ساختمان سازی و اتمام پروژه های ناتمامی که ضعف مدیریت ها را در نواقص اصلی آن عیان می کرد بر ارتقای برنامه سازی و امکانات فنی و برنامه ای ارجحیت داشته است؟
متاسفانه یکی از واقعیت های تلخ برای ما کارکنان این مجموعه اینست که در دو دهه گذشته هرگاه در باره شیوه های مدیریتی لب به اعتراض گشودیم بلافاصله یا به کمیته تخلفات و شورای انضباطی حواله شده و یا تذکر و توبیخ گرفته و بناچار محرومیت هایی را به جان خریده ایم تا بقول معروف، عبرتی برای سکوت دیگران و تثبیت سیاست المامور معذور باشد؛ اما مدیران ما با هر نوع عملکردی هرگز پس از دوره مدیریت شان زیر سئوال نرفته و با هر مقدار تخلف و حیف و میلی بی شائبه ارتقاء یافته اند. پس جای تعجبی هم نیست اگر بشنویم که همان مدیران ارتقا یافته در هر فرصتی میتوانند از منتقدین خود انتقام بگیرند و با عقبه خود که در کلیت سازمان، صاحب قدرتند لااقل میتوانند افرادی از قماش خود را حتی اگر بومی باشند بسادگی براریکه قدرت بنشانند تا نبض کار همیشه در دستشان باشد. از قضا، طبیعت گیلان و آب و هوای خوش آن نیز به کمک شان می آید و بعضی با سرمایه گذاری در استان – همچون سرمایه سالاران تهران نشینی که گیلان را به خوشگذرانی در ویلاها می شناسند – پس از پایان دوره مدیریت شان سعی می کنند در استان پرسه بزنند و بعضا نقش لابی گری را برعهده بگیرند.
شاید بخاطر نفوذ همین افراد و حرمت گذاری بی دلیل به آنها باشد که در طی سالیان متمادی هرگز نفهمیدیم چرا شفافیت بازرسی قوه قضائیه دراداره ما معنا پیدا نمی کند و در شرایطی که کارگاه سروش با همه عرض و طولش به جولانگاه رفتار سلیقه ای مدیران کل بدل شده و موضوع اسپانسر بهانه مناسبی برای حیف و میل شده است نتایج بازرسی ها فقط به مصلحت اندیشی می انجامد و در آنها تقریبا هیچ مدیرکلی خطا نمی کند!
شک نیست که سکوت مسئولان سازمانی در برابر عملکرد مدیران استانی پیش از همه بخاطر سیاستی است که خودشان اعمال کرده اند ولی با این وجود دلیلی بر مختومه ماندن بازرسی های استانی در ازمنه های مختلف نیست. در حقیقت آنها در سالهای اخیر بجای تدبیر در برابر بدرفتاری دولتمردان و مضیقه های مالی آنان که به انگیزه سیاسی اعمال شده است با تاکید بر ضرورت جذب بودجه استانی از طرق مختلف، این امکان را به مدیران کل داده اند که برای اثبات توان مدیریتی خود با بی خاصیت کردن آنتن نسبت به انعکاس مطالبات مردمی جدی نباشند و درنتیجه در برابر حیف و میل بیت المال و مهمتر از آن پروژه نفوذ بی تفاوت شوند.
وقتی رهبر معظم انقلاب مکررا نسبت به خطر نفوذ هشدار میدهند یقینا صدا وسیما بعنوان یکی از نهادهای منتسب به ایشان که هیچ گاه از وسوسه و طمع غرب باوران در امان نبوده است باید بیش از همه مورد صیانت قرار گیرد. اما بخاطر بی توجهی ها مشاهده می کنیم که بعضی از مدیران کل حاضرند به بهانه کمبود نیروی انسانی و بودجه در رسانه ملی که جریانهای سیاسی ازسالها قبل برای آن زمینه سازی کرده اند حتی برای سمت های حساس – که هدایت آنتن را برعهده دارند- افراد بی تفاوت به نظام را تعرفه کنند تا شاید فقط ساختار مدیریتی شان از نقد و مطالبه گری مدیران انقلابی مصون باشد و بواقع به همین سادگی از کنار پدیده نفوذ می گذرند.
در چنین وضعیتی است که میبینیم جناب مدیرکل برای توجیه عملکردش به اهرم های قدرت در استان متصل میشود و در این رفاقت و هم پوشانی تا آنجا پیش میرود که وقتی یکی از همین افراد صاحب قدرت بدلایل مشخص از جایگاه مهم استانی کنار گذاشته میشود همچنان به آستان بوسی و اظهار ارادت ویژه به او ادامه داده و در یک پروسه کوتاه مدت تقریبا همه کسانی که مانع نفوذ او و اطرافیانش در رسانه ملی بودند به نحوی از گردونه خارج می کند. لذا خیلی عجیب نیست که از همین فرد در پاسخ به انتقادات مدیریتی بشنویم که چون مدیریت ها شبیه شعبده بازی است بیش از این نباید انتظار داشته باشید.
دقیقا بخاطر اعتقاد به همین شعبده بازی در مدیران اجرایی است که با نزدیک شدن انتخابات آتی مجلس، احتمال تاثیرگذاری برخی از نمایندگان مجلس وجریانهای سیاسی خاص که با مخالف خوانی گسترده در جهت نفی تفکر انقلابی و نیروهای ارزشی و نیز هتاکی علیه صدا و سیما گام برمیدارند نگران کننده است. شک نیست که آنها در صورت عدم نظارت مدیران ارشد سازمان، ازهر فرصتی درجهت همراه کردن رسانه ملی با اهداف حزبی شان ولااقل خنثی نگهداشتن آن استفاده میکنند. پس تا زمانی که جذب بودجه بعنوان مهمترین دغدغه مدیران سازمانی و استانی است و مجلس و سازمان برنامه و بودجه در آن نقش مهمی دارند، ضریب این احتمال را در گیلان باید بالا گرفت و در نحوه سلوک مدیران کل نظارت جدی ایجاد کرد.
به هر حال تا روزهای آینده برای جایگزینی مدیرکل صدا وسیما منتظر می مانیم تا شاید مشخص شود که انگیزه اصلی وی از شتابزدگی ماههای اخیر چه بوده و در این معامله چه موقعیتی بدست آورده است ولی یقینا هر چه که باشد از بار مسئولیت مدیران ارشد سازمان و نیز مدیران اهل تعهد و مسئولیت استانی ما کم نمی کند. باید متولیان فرهنگی و مدافعان جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی با نگاه به تجربه مدیریت های اخیر – چه بومی و چه غیر بومی- بطور جدی به مسئولان سازمانی تاکید کنند که در انتخاب مدیرکل آینده به مؤلفه های مصرح در منویات رهبر معظم انقلاب توجه بیشتری نشان دهند و به دایره محدودی از افراد صاحب قدرت سازمان بسنده نکنند. اینگونه بی توجهی ها هر چند اگر اندک باشد در درازمدت خسارت بزرگی است که باید از هم اکنون چاره جویی شود. / ان شاءالله
جمعی از همکاران حزب اللهی صدا وسیمای گیلان