دهخدا: میرزا کوچک در نهایت درجه معتقد به دین اسلام بود
مهدی نقیبی
در اول بار که او را دیدم جوانی خوش قیافه به سن سی ساله می نمود. در نهایت درجه معتقد به دین اسلام و به همان حد نیز وطن پرست بود، شاید آن هم از راه اینکه ایران وطن او یک مملکت اسلامی است دفاع از او را واجب می شمرد.
مهدی نقیبی
مرحوم علی اکبر دهخدا که در زمان مشروطه از روزنامه نگاران فعال به شمار می رفت، میرزا کوچک جنگلی را در آن زمان دیده بود و درباره اش اوصافی را ذکر کرده است که شنیدنی است. او در حاشیه کتاب زندگانی سیاسی سلطان احمدشاه قاجار تالیف حسین مکی که در ص۱۰۷ آن عکسی از میرزاکوچک درج شده بود، نکاتی درباره میرزا کوچک را یادداشت کرده بود که بعد از فوتش منتشر گردید.
البته دهخدا که چندان تعلقی به روحانیت و دیانت نداشت، طعنی نیز به میرزا کوچک زده و او را که اهل استخاره بوده، خرافاتی نامیده است!
در هر صورت متن کامل یادداشت دهخدا درباره میرزا کوچک از این قرار است. توضیحات داخل پرانتز از خود دهخداست:
دستخط مرحوم دهخدا درباره میرزا کوچک
«میرزا کوچک خان از مجاهدین گیلان بود که با میرزا کریم خان و سردار محیی برای بیرون کردن محمدعلی شاه به تهران آمد. او سربازی بی نهایت شجاع بود و سردار محیی و برادرش میرزا کریم خان با او معامله دوست می کردند نه یک فرد مجاهد عادی، معهذا با همه ابرام سردار محیی، هیچ وقت نمی نشست و مانند یک نوکر در برابر این دو برادر می ایستاد.
در اول بار که او را دیدم جوانی خوش قیافه به سن سی ساله می نمود. در نهایت درجه معتقد به دین اسلام و به همان حد نیز وطن پرست بود، شاید آن هم از راه اینکه ایران وطن او یک مملکت اسلامی است دفاع از او را واجب می شمرد.
نماز و روزه او هیچ وقت ترک نمی شد و هرگز در عمر خود شراب نخورد و همچنین از دیگر محرمات دین مجتنب بود، لیکن در دین خرافی بود و همه کارها را از فعل و ترک، با استخاره سبحه یا قرآن می کرد. این صورت وقتی است که در جنگل است.
آنگاه که در طهران بود لباس عادی داشت و ریش خود را می زد (یعنی نمی تراشید، چه آن را خلاف شرع می شمرد). قانع و بی طمع بود و در طهران مثل دیگر مجاهدین، تفنگ نمی آویخت و قطار فشنگ نمی بست.
متاهل نبود و گویا تا آخر عمر نیز با کمال عفاف، زن نگرفت. همیشه متفکر بود و بسیار کم تکلم می کرد. اطاعت اوامر آزادیخواهان بی غرض و طمع را مثل وجیبه دینی می شمرد و همان وقت که در جنگل بود با معدودی آزادیخواهان تهران که به آنها اعتماد و اعتقاد داشت در کارهای خود کتباً و به پیغام، مشورت می کرد، لیکن پس از مشورت با آنان نیز فاصل استخاره بود و اگر استخاره مساعد نبود، به گفته های ایشان عمل نمی کرد.
گویا چندین بار در زمان احمد شاه به او نوشتند و پیغام دادند که وقت برای حمله به طهران مساعد است، چون استخاره بد آمد از آمدن به طهران امتناع کرد.
گویا می گفتند در اول امر، او از طلبه دینی بود و مقدماتی از عربی و فقه می دانست. رحمه اﷲ علیه.»
.
.
خاطرات دهخدا از زبان دهخدا، کتاب پارسا، آذر۱۳۵۹، ص۲۳٫