شعر: سر بریده میرزا
شاعر آزاده گیلانی «خلیل دانش پژوه» تصنیف زیر را متعاقب مشاهده سر بریده میرزا سروده است: (۱) تا بر تنم توان و تا قرار است قـرار است در دل مر از کرده ات شرار است شـرار است در سینه ام از شیوه ات غباراست غبـار است نی در خورشأن تو شهریار است ریـار است […]
شاعر آزاده گیلانی «خلیل دانش پژوه» تصنیف زیر را متعاقب مشاهده سر بریده میرزا سروده است:
(۱)
تا بر تنم توان و تا قرار است | قـرار است |
در دل مر از کرده ات شرار است | شـرار است |
در سینه ام از شیوه ات غباراست | غبـار است |
نی در خورشأن تو شهریار است | ریـار است |
ای وطن ! تو آباد نمیشـی ــ مــلـّت ! تو آزاد نمیـشـی
ای دل ! دگر شاد نمیشی چـرا کـه ما ملولیم جهولیم
بـــی دانش و فضولیـــم ، بـــی دانش و فضولـیــــم
(۲)
این سر که سربلند و مه جبین است | جبیـن اسـت |
یـا آفـتــاب و طـالــع زمـیـــن اســت | زمـیـن اسـت |
خاکش زعشقت ای وطن عجیـن اسـت | عجیـن است |
انصاف ده که مزد سـر نه ایـن اســت | نه این است |
ای وطن ! تو آباد نمیشـی ــ مــلـّت ! تو آزاد نمیـشـی
ای دل ! دگر شاد نمیشی چـرا کـه ما ملولیم جهولیم
بـــی دانش و فضولیـــم ، بـــی دانش و فضولـیــــم
(۳)
ایـــن قهرمـــان مــدافـع وطــن بــود | وطــن بود |
لشکر کش و شجاع و صف شکن بود | شکن بود |
یزدان صــفــت بجــنگ اهــرمن بود | رمـن بــود |
کی مثـل مـا بفــکــر مــا و من بود | و مـن بود |
ای وطن ! تو آباد نمیشـی ــ مــلـّت ! تو آزاد نمیـشـی
ای دل ! دگر شاد نمیشی چـرا کـه ما ملولیم جهولیم
بـــی دانش و فضولیـــم ، بـــی دانش و فضولـیــــم
منبع: کتاب سردار جنگل/ ابراهیم فخرائی