
یادی از پدر شهیدان قدرت الله، محمود و محمد یوسفی
مرتضی عبداللهی
گزارشی کوتاه از حضور یک ساعته در منزل شهیدان یوسفی پیربازاری که به همراه عده ای از نوجوانان رشت در منزل شهید صورت گرفت. جریان حضور مقام معظم رهبری در خانواده شهیدان یوسفی را در مطلب زیر مشاهده کنید
مرتضی عبداللهی
تابستان چند سال پیش که با گروهی از جوانان و نوجوانان شهرستان رشت برای دیدار با خانواده شهدا برنامهای داشتیم، نوبت به بازدید از منزل شهیدان یوسفی رسید. این خانواده از خانوادههای اصیل و انقلابی رشت میباشند که سه جوان خود را در دفاع مقدس تقدیم انقلاب و اسلام کردهاند و شهرت آنها برای کسی مخفی نیست.
البته ما شنیده و دیده بودیم که در جریان سفر مقام معظم رهبری به گیلان در سال ۸۱، آقا به منزل این شهدا میروند و قرآنی را نیز تقدیم خانواده شهیدان یوسفی میکنند.
با هماهنگی با داماد شهیدان یوسفی ـ که خود از بچههای قدیمی سپاه هستند ـ به همراه یکی از سرداران سپاه، بنا شد که به زیارت پدر و مادر این شهدا برویم. منزل شهدا در محله پیربازار رشت قرار داشت.
هوای آن روز بسیارشرجی و گرفته بود و غروب هنگام حرکت کمی باران بارید و اندکی هوا تلطیف شد.
ما که در راه بودیم آقای دوستی ـ داماد شهیدان یوسفی ـ اطلاع دادند که پدر شهید در میانه راه منتظر ما هستند و برای ما بسیار جالب بود که با اینکه رفقا همگی جوان و نوجوان بودند، ایشان از مغازه شان که در ابتدای محله پیربازار قرار داشت به استقبال آمدند و سوار ماشین ما شدند و به اتفاق به منزلشان رفتیم.
از حیاط با صفای آن منزل ساده رد شدیم و به سالنی رسیدیم که عکس امام و آقا و شهیدان قدرت الله، محمود و محمد جلب نظر میکرد. در همان اتاق نشستیم و مادر شهیدان نیز تشریف آوردند و فضای بسیار صمیمی و محبت آمیزی حاکم بود. ما هم هرچقدر از حاج خانم خواستیم که برای بچه ها صحبت کنند ایشان راضی نشدند و به حاج آقا و دامادشان حواله دادند و خودشان با آن حس مادرانه ناراحت پذیرایی از بچه ها بودند که چرا چیزی نمیخورند.
بالاخره آقای دوستی شروع کردند و خاطراتی از این شهدا و برخی از شهدای محله گفتند و یادی هم از فضای اول انقلاب و درگیریهای شهری کردند که او و آن سردار بعد از ذکر چند خاطره از برخی شهدا حالشان منقلب شد و به گریه افتادند و رفقا نیز منقلب شدند و فضای بسیار لطیفی به وجود آمد. پدر شهید نیز از فرزندان شهید خود گفت و اینکه آقا آمدند در منزلشان و کجا نشستند و قرآن اهدایی آقا را آورند که مزیّن به خط مبارک مقام معظم رهبری شده بود.
برای ما جالب بود که پدر شهید با اینکه خودش شخصیت بسیار فعال و خوش سابقهای بودند و در کلِ محله مورد احترام کوچک و بزرگ بودند؛ اصلا از خودشان چیزی نگفتند و فقط از شهدا و خاطرات آنها گفتند. این پیرمرد با صفا هنگامی که آقا در منزلشان فرموده بودند که از ما چه میخواهید، گفته بود که فقط کمک کنند برای ساخت مسجد جامع پیربازار و برای خودشان چیزی نخواسته بودند.
آقا هم لطف کردند و مسجد به همت این پدر شهید به سرعت ساخته شد و هم اکنون باقیات الصالحاتی برای ایشان و به یاد ایشان ماند.
بعد از ذکر خاطرات، آقای دوستی گفتند که ایشان «اتاق شهدا» درست کرده است و ما همگی رفتیم در اتاق کنار این سالن و برای من بسیار جالب بود که آن اتاق پر بود از عکس شهدا و دفاع مقدس و سوغاتیهایی از جنگ با چیدمانی مخصوص که فضای اتاق را بسیار دلچسب و معنوی کرده بودند. تا به حال در منزل هیچ کسی اتاقی اینگونه ندیدم و حال و هوای معنوی این خانواده برایم رشک برانگیز شد.
هنگام بازگشتن نیز با برخورد گرمی ما را بدرقه کردند انگار که ما را سالهاست میشناسند. وقتی به حیاط آمدیم اذان مغرب نزدیک بود و صدای قرآن مسجد جامع میآمد و این بار هم پدر شهید با ما آمدند که برای نماز اول وقت به مسجد بروند و این برای همه ما درس آموز بود.بعد از آن دیدار دیگر توفیق نشد بنده ایشان را ببینم ولی شنیده بودم که در سالهای اخیر کسالت دارند، تا اینکه در دیدار مردم غیور و ولایتی استان گیلان با رهبر و مقتدای خودشان در ۸ دی ۱۳۸۹ در حسینیه امام خمینی تهران؛ به همراه عکس شهیدانش حضور پیدا کردند تا پاسخی به دیدار رهبری در منزلشان داده باشند و ثابت کنند که عشق به ولایت در پیر و جوان این مردم موج میزند و همیشه پا در رکاب آمادهاند.
بالاخره این پیرمرد با صفا بعد از چند سال مریضی و دوری از فرزندان شهیدش به جمع آنان پیوست و ما همواره در انتظار دعای خیر آنان برای خویش و مملکتمان هستیم.
