زندگي نامه « شهید آیت الله ربانی املشی »
زندگی نامه شهید آية اللّه مهدی ربانی املشی: آية اللّه حاج شيخ مهدي رباني املشي در نيمة شعبان سال 1313 شمسي به دنيا آمد، به همين سبب نام او را «محمد مهدي» نهادند. پدرش ابوالمكارم روحاني بود. شش ساله بود كه مادرش را از دست داد، و از آنجا كه تنها فرزند خانواده بود، […]
زندگی نامه شهید آية اللّه مهدی ربانی املشی:
آية اللّه حاج شيخ مهدي رباني املشي در نيمة شعبان سال 1313 شمسي به دنيا آمد، به همين سبب نام او را «محمد مهدي» نهادند. پدرش ابوالمكارم روحاني بود. شش ساله بود كه مادرش را از دست داد، و از آنجا كه تنها فرزند خانواده بود، همواره مورد لطف و عنايت و محبّت پدر بود. در آن روزگار منزل آنان در منتهي اليه شهر قم بود و زندگيشان ساده و به دور از كمترين امكانات رفاهي بود. پدر وي از زهّاد زمان بود و در دخل و خرج بسيار مراعات ميكرد و از هر چيزي كه شائبة رفاهزدگي در آن وجود داشت، اجتناب ميروزيد. پس از چند سال، پدرش ناگزير همسري اختيار كرد كه از آن همسر، صاحب سه فرزند شد و هر سة آنها به خدمت اسلام و مسلمين در آمدند. وي دوران كودكي را با كمترين امكانات سپري كرد؛ حتي به گفتة خود، در زمستان آرزوي كفشي داشت كه آب به داخل آن نرود!
پدرش، به مدارس جديد از نظر ديني اعتماد نداشت، لذا فرزند خود را از پنج سالگي به مكتب خانه فرستاد. اما پدرش، به مدارس جديد از نظر ديني اعتماد نداشت، لذا فرزند خود را از پنج سالگي به مكتب خانه فرستاد. اما او، پس از دو سال درس خواندن در مكتب، به اين نتيجه رسيد كه به تحصيلات جديد هم نياز دارد؛ از اين رو با موافقت پدر به دبستان رفت. پس از آن علوم ديني را آغاز كرد و با ورود به حوزة علمية قم، از محضر استادان مبرّز و مشهور آن دوره بهره برد. با پايان يافتن دورة سطح، در درسهاي خارج بزرگاني همچون آيةاللّه العظمي بروجردي و امام خميني شركت جست و مراحل علمي را يك به يك پيمود.
بيش از هجده سال نداشت كه ازدواج كرد و ثمرة آن يك پسر و چهار دختر بود. پس از ازدواج، زندگي را در همان خانة محقّر پدر ادامه ميداد؛ به گونهاي كه يك اتاق در اختيار او و خانوادهاش و دو اتاق ديگر در اختيار پدر بود. با اصرار مردم املش، پدرش به املش رفت و او نيز منزل پدرش را فروخت تا بتواند در املش برايش خانهاي تهيه كند. خود نيز به منزل پدر همسرش رفت و مدتي در آنجا ساكن بود تا وضع مادياش كمي بهتر شد و توانست در محلة آبشار قم خانهاي اجاره كند.
در اين سالها، براي تبليغ مكتب تشيّع و نشر آموزههاي ديني به نقاط مختلف كشور سفر ميكرد كه گاه، اين سفرها پيامهاي سياسي نيز همراه داشت تا كم كم مردم را براي مبارزه آماده كند.
از جمله كساني كه وي در نوجواني بسيار شيفتة او بود، آيةاللّهالعظمي حاج سيد محمد تقي خوانساري بود؛ به گونهاي كه در شانزده يا هفده سالگي كه خبر فوت ايشان به گوشش رسيد، با آنكه در بيمارسان بستري بود، به خيابان آمد تا در مراسم تشييع او شركت كند.
در حوزة علمية قم و نزد استادان آن دوره، درسهاي سطح را به پايان رساند. وي مكاسب شيخ انصاري، منظومة سبزواري و بخشي از كفايه را نزد آيةاللّه منتظري خواند. سپس در درس خارج آيةاللّه العظمي بروجردي شركت كرد و هم زمان در درس خارج فقه و اصول امام خميني نيز حاضر ميشد. با تبعيد امام خميني دو يا سه سال در درسهاي مرحوم محقق داماد شركت ميكرد و از آن پس، تنها به مباحثههاي جمعي با فضلاي آن دوره بسنده ميكرد.
ايشان امام را نه تنها استاد در فقه و اصول و ديگر علوم ديني، بلكه استاد در پرورش انسان و در اخلاق و كمال او ميدانست و از جمله كساني بود كه همواره به امام خميني سفارش ميكرد كه درس اخلاق خود را براي پرورش طلاب ادامه دهد و طالبان علم را از صهباي درستي عمل، بي نصيب نسازد.
وي در دوران طلبگي خود، با دوستان بسياري همراه بود. از جملة آنان آية اللّه هاشمي رفسنجاني است كه تقريباً از آغاز طلبگي با وي به مباحثة درسهاي ميپرداخت و اين مباحثه تا زماني كه هاشمي رفسنجاني براي انجام دادن كارهاي سياسي به تهران آمده بود، ادامه داشت. از ديگر دوستان وي ميتوان اين حضرات آيات را نام برد: محمد مؤمن، طاهري خرمآبادي، حسيني و تهراني، كه سالها با آنان به مباحثههاي علمي ميپرداخته است. در ضمن، آيةاللّه رباني، به مدت يك سال با رهبر معظم انقلاب، حضرت آية اللّه خامنهاي، به مباحثه پرداخته است.
وي در طول عمر پر افتخار و با عزت خود، فعاليتهاي علمي و فرهنگي بسياري انجام داد. در بسياري ايام سال به مناطق محروم رفت تا ضمن آشنا كردن مردم مسلمان ايران، با مباني اسلامي و مكتب اهل بيت(ع)، مشكلات آنان را حل نمايد؛ حتي در ايامي كه رژيم شاه او را تبعيد كرده بود، از اين وظيفة خطير باز نماند و همواره به ارشاد مردم مسلمان ميپرداخت. بخشي ديگر از فعاليتهاي علمي و فرهنگي وي، به تشكيلات جامعة مدرسين حوزة علمية قم مربوط ميشود. وي با درايت كامل، از پيش آهنگان تأسيس اين مركز بود و در سالهاي عمر مبارك خود، خدمات بسياري به حوزة علميه و طلاب علوم ديني انجام داد.
ايشان هم زمان با قيام امام خميني و در ركاب ايشان، مبارزات و فعاليتهاي سياسي خود را آغاز كرد. يكي از فعاليتهاي مهم وي در آن سالها، اعلام مرجعيت امام خميني بعد از درگذشت آية اللّه بروجردي و تلاش براي تثبيت آن بود. مرحوم رباني، با باور به اين مهم كه مرجعيت شيعه ميتواند قدرتي براي نابودي جبهه كفر و ايجاد وحدت و همدلي ميان گروههاي مختلف جامعه براي مبارزه جدي بر ضد رژيم شاه باشد، بر مرجعيت حضرت امام خميني پاي ميفشرد.
وي، در روزگار جواني، همواره جريانهاي سياسي را تعقيب ميكرد و در همان سالها با مرحوم نواب صفوي و گروه فدائيان اسلام آشنا شد. مرحوم رباني، در همان سالها براي مردم فلسطين دل ميسوزاند و همواره ياد آنان را زنده ميداشت. در جريان قيام 15 خرداد سال 1342 و پس از دستگيري امام فعاليت چشمگيري انجام داد. او در سال 1343 و در سفر تبليغي خود به كاشان به افشاگري عليه رژيم پرداخت كه همين امر منجر به دستگيري وي شد.او پيش از انقلاب، بارها دستگير شد و هفت بار به زندان افتاد و در هر بار، ماهها در زندان بود. در سال 1352 به همراه 25 تن از استادان حوزة علمية قم دستگير شد و به مدت سه سال به شهرهاي شوشتر و فردوس تبعيد هم از اهداف خود دست بر نداشت و همواره مردم را به مبارزه براي انقلاب اسلامي دعوت ميكرد. اين امر سبب گرديد وي در سال 1356 نيز به شهرهاي جيرفت و شهر بابك تبعيد شود و در سال 1357، همزمان با پيروزي انقلاب اسلامي، از تبعيد رهايي يافت.
با پيروزي انقلاب اسلامي، ايشان نيز مانند ديگر مردم مسلمان ايران از هيچ كوششي براي حفظ و بقاي انقلاب دريغ نورزيد و همواره چون سربازي فداكار، در خدمت امام خميني بود. او در هرجا و در هر مسئوليت كه توانست، به ايفاي نقش پرداخت و به خوبي از عهدة آنها بر آمد. برخي از مسئوليتهاي وي پس از انقلاب، به شرح زير است:
• نمايندگي مجلس خبرگان قانون اساسي از طرف مردم استان گيلان؛
• رياست شعبه اول دادگاه عالي انقلاب؛
• عضو ستاد انقلاب فرهنگي؛
• عضو شوراي عالي قضايي؛
• دادستاني كل كشور؛
• عضو شوراي نگهبان؛
• عضو مجلس خبرگان رهبري از استان خراسان و عضويت در هيئت رئيسه اين مجلس
• نيابت رئيس مجلس شوراي اسلامي در دورة دوم؛
• عضو شوراي داوري، شوراي مركزي و شوراي فقهاي حزب جمهوري اسلامي.
آية اللّه رباني املشي، در اكثر فعاليتهاي سياسي جامعة مدرسين حوزة علمية قم، پيش از انقلاب و پس از آن، شركت كرده است و امضاي او در زير بيانيههاي مهم اين مركز به چشم ميخورد.
حضور فعال ايشان در عرصههاي مختلف فرهنگي و سياسي همچون خاري در چشمان دشمنان انقلاب و نظام بود؛ از اين رو منافقين كوردل صبحگاه روز دوم شهريور 1360 به منزل ايشان هجوم بردند، اما با عنايت حضرت حق و رشادت محافظان ايشان اين سوء قصد نافرجام ماند.وي، پس از عمري مجاهدت، سرانجام در بامداد روز دوشنبه، 17 تير سال 1364، بر اثر بيماري مشكوكي ـ كه باند مهدي هاشمي معدوم، زمينة آن را فراهم آورده بودند ـ در سن 51 سالگي، دار فاني را وداع گفت. پيكر مطهرش پس از تشييع در تهران و قم، در حرم حضرت معصومه (س) به خاك سپرده شد.
در بخشي از وصيتنامة ايشان آمده است:« به همة مسئولين سفارش ميكنم كه خداي ناكرده از پيشرفت كارها، از فرامين الهي و تقوا و فضيلت و درستي منحرف نشوند و تصور نكنند كه به اين طريق ميتوانيم، پيروز شويم. بدانند كه تنها سلاح پيشرفت، اتكا به خدا و اطاعت از فرمان اوست.»
منبع: سایت صدا و سیمای مرکز گیلان با تلخیص