بررسی عملکرد رضاخان میرپنج در سرکوب نهضت جنگل + دانلود
بررسی عملکرد رضاخان میرپنج در سرکوب نهضت جنگل حجت الاسلام حامد حبیبی قرانی[۱] جهت دانلود فایل مقاله اینجا کلیک کنید، فصلنامه فرهنگ گیلان، شماره ۴۲، ص۷۶-۸۱ انگلیسی ها در مسیر حمایت از رضاخان با توجه به شکست قرارداد ۱۹۱۹ و نا امیدی انگلستان از قاجار، آنها به این نتیجه رسیده بودند که این حکومت […]
بررسی عملکرد رضاخان میرپنج در سرکوب نهضت جنگل |
حجت الاسلام حامد حبیبی قرانی[۱]
جهت دانلود فایل مقاله اینجا کلیک کنید، فصلنامه فرهنگ گیلان، شماره ۴۲، ص۷۶-۸۱
انگلیسی ها در مسیر حمایت از رضاخان |
با توجه به شکست قرارداد ۱۹۱۹ و نا امیدی انگلستان از قاجار، آنها به این نتیجه رسیده بودند که این حکومت دیگر نمیتواند منافع انگلیس را حفظ کند لذا درصدد تغییر حکومت قاجار برمیآیند.[۲] از اواسط سال ۱۹۲۰ معلوم بود که قرارداد وثوق الدوله اجراشدنی نیست و نظامیان و سیاستمداران انگلستان در جستجوی کسی بودند که حاضر باشد نظریات آنها را در ایران اجرا کند. هدف انگلستان پیداکردن کسی بود تا با حمایت و همکاری طبقه حاکم وابسته ایران، منافع انگلستان را در ایران تضمین کند. مصطفی فاتح در این باره نوشته است: «انگلستان هم صلاح منافع خود را در این میدانست که در ایران حکومت مقتدری به وجود آید تا از نفوذ افکار انقلابی و از دست دادن منافع نفتی جلوگیری کند. نقشههایی طرح و اجرا شد که به قول سیاستمداران و نویسندگان خارجی و به قول خود انگلیسیها، مظهر بدوی آن کودتا و سپس حکومت بیست ساله بود.»[۳]
جریان کودتای ۱۲۹۹ و به قدرت رسیدن رضاخان نشان میدهد که چگونه یک دولت قوی استعماری به کمک نیروهای نظامی خود و با استفاده از قدرت مالی و سیاسی میتواند در سیستم حکومتی یک کشور عقب نگه داشته شده، به طور مستقیم دخالت کند و شخص مدنظر خود را با زور بر رأس سازمان حکومتی قرار دهد. طبیعی است وظیفه چنین شخص و طبقهای خدمت به استعمار و کوشش در حفظ منافع و قدرت استعمار و قدرت سیاسی و اقتصادی چنین حکومتی فرع تسلط استعمار است.[۴]
در تلگرافی از لرد کرزن به نورمن که با مهر خیلی محرمانه صادر شده، آمده است: «من با پیشنهاد شما درباره مشورت با شاهزاده فیروز (نصرت الدوله) موافقم. ما تشکیل یک کابینه قوی را تایید میکنیم؛ چه به منظور اداره امور مملکت از تهران و چه به منظور ادامه حکومت از اصفهان، در صورتی که تخلیه پایتخت لازم شود.» در گزارشی دیگر میخوانیم که نورمن، سفیر انگلیس (وزیر مختار انگلیس)، چند روز پیش از کودتا با شاه دیدار کرده و درباره کودتا و تشکیل حکومتی نیرومند و استوار که بتواند از فزونی جوشش تهران پیشگیری کند، گفت و گو کرده و اوضاع تهران را سرآغاز جنبش کمونیستی نامیده بود… شاه از این نظر حسن استقبال کرد.[۵]
ژنرال آیرون ساید انگلیسی که مأمور میشود شخص مدنظر انگلستان را برای کودتا انتخاب کند، در آخرین ملاقات خود با رضاخان در ۲۳ دی ۱۲۹۹ (۱۲ فوریه ۱۹۲۱) در گراند هتل قزوین مینویسد:
«من دو مسئله را با رضاخان در میان گذاشتم. به او گفتم که چه موقعی او را از حیطه کنترل خود خارج خواهم کرد و همچنین از او خواستم قول بدهد که در طی عقب نشینی ما، به هیچ اقدام خصمانهای بر علیه ما دست نخواهد زد. به او اخطار کردم که اگر دست به چنین عملی بزند، من کار عقب نشینی را متوقف میکنم و بیرحمانه به سوی او یورش میبرم و در چنین صورتی، وضع کشور او از همیشه بدتر خواهد شد. همچنین از او خواستم که خود دست به اقدام خشنی برای سرنگون کردن شاه بزند و اجازه چنین اقدامی را به دیگران بدهد. در هر دو مورد، او قاطعانه به من قول داد که طبق خواسته من رفتار کند.»[۶]
لورین وزیر مختار انگلیس در تهران قبل از نورمن، درباره رضاخان مینویسد: «او با دست ایرانیان کاری را انجام خواهد داد که بریتانیا میخواست با دست انگلیسیها انجام دهد؛ یعنی ایجاد یک ارتش نیرومند منظم و ساختن یک ایران قوی و مستقل. و امیدوار بود که در برابر انجام این کارها، بریتانیا شکیبایی پیشه کند و از دخالت در امور ایران خودداری نماید.»[۷]
بدین ترتیب، پس از جستجوی فراوان، دولت انگلستان رضاخان را در اجرای این منظور مناسب دید. طبق گزارش روزنامه دیلی اکسپرس (آوریل ۱۹۷۳): «فرمانده نیروی نظامی انگلیس در شمال ایران، ژنرال آیرون ساید و سال ۱۹۲۰ از طرف دولت انگلیس مأموریت یافت احمدشاه قاجار، پادشاه وقت را ساقط نموده و حاکم جدیدی برای ایران پیدا نماید. آقای رپورتر، افسر سیاسی ارتش انگلیس در شمال ایران، رضاخان را به ژنرال آیرون ساید برای انجام این منظور معرفی مینماید و ژنرال شخص مورد نظر خود را مییابد.»[۸]
ژنرال آیرون ساید وقتی برای خداحافظی پیش نورمن رفت، جریان نقشه کودتا و قول و قرارهایی را که با رضاخان گذاشته بود به اطلاع وی رسانید. آیرون ساید میگوید: «در وضع کنونی ایران، کودتا از هر درمانی دیگر بهتر است. آزادی عمل نورمن را ازش گرفتهام. وقتی تفصیل قول و قرار خود را با رضاخان برایش نقل کردم، بینهایت وحشت زده شد و گفت این مرد پس از ورود به تهران شاه را حتما از تخت سلطنت پایین خواهد کشید. گفتم این طور نیست و من به حرف رضا اعتقاد دارم. بالاخره دیر یا زود میبایست تکلیف قزاقها را معلوم کنیم. برای همیشه که نمیشد آنها را در قزوین نگاه داشت.»[۹]
انگلستان پس از لغو قرارداد۱۹۱۹ با ایران که نتوانست به اهداف خود برسد و توافق با شوروی کمونیستی مبنی بر همکاری بین دو قدرت به فکر یک حکومت دستنشانده و مستبد در ایران میافتد. شوروی هم که به منافع سیاسی اقتصادی خود با انگلیس و ایران با امضای قرارداد ۱۹۲۱ رسیده بود، نمیتوانست مخالفتی با انگلستان در ایران داشته باشد. با توجه به این اوضاع و احوال، انگلستان برای حفظ منافع خود در ایران کودتای انگلیسی سیدضیاء (رضاخان) در سوم اسفند ۱۲۹۹ (۱۹ فوریه ۱۹۲۱) را انجام داد و چه در روزهای انجام کودتا و چه پس از آن، معلوم بود که این کودتا را انگلیسیها ترتیب دادهاند و رضاخان چیزی جز ابزار سیاست انگلستان در ایران نیست. به این ترتیب کودتای رضاخان از جانب انگلیسیها تهیه و تنظیم شد و انگلستان مقدمات تشکیل سلسله پهلوی را که مؤسسهای استعماری بود، در ایران فراهم ساخت و این سلسله تا پایان نیز به همین هدف پایبند بود.[۱۰]
علت انجام این کودتا این بود که وقتی فرماندهان امپراتوری روسیه، از قبیل دنیکن و یاران او نتوانستند انقلاب شوروی را در گهواره نابود سازند و از بسط و توسعه آن جلوگیری کنند و پس از آنکه حکومت شوروی به حد کافی نیرومند شد و به درجهای رسید که ناچار باید آن را به حساب آورد و در توازن سیاسی جهان اهمیتی شایان یافت، انگلستان ناچار شد سیاست خود را با مقتضیات جدید، چنانکه شیوه دیرین اوست تطبیق کند، انگلیسیها پس از مطالعه بسیار دقیق تصمیم گرفتند، دیواری از دوستان مقتدر خود در پیرامون روسیه جوان ایجاد و روسیه را در آن حصار فولادین محصور کنند.[۱۱]
رضاخان و آغاز جنایت علیه جنگلیها |
سردار سپه یا همان رضاخان میرپنج وزیر جنگ دولت قوام السلطنه که فرماندهی نیروهای قزاق را بر عهده داشت[۱۲] و بنابر گزارشهای سفارت انگلیس، آدمی عامی و فاقد اطلاعات جدید نظامی بود و دیکتاتوری نظامی را بر ایران حاکم نمود،[۱۳] از طرف دولت قوام السلطنه ماموریت یافت تا نهضت جنگل به رهبری میرزاکوچک خان را خاموش کند.[۱۴] او که بنا به نوشته سفارت انگلیس به علت خصایص شجاعت و قدرت تصمیمگیری در میان قشون، از اعتبار و محبوبیت زیادی برخوردار بود[۱۵] تصمیم گرفت علیه میرزاکوچک وارد عمل شود.[۱۶] روتشتین وزیر مختار شوروی در دربار ایران مینویسد: «این را هم بدانید که وزیر جنگ و رئیس دیویزیون قزاق، رضاخان سردار سپه، چندین بار از من اجازه خواست که این مسئله را به دستور قوام السلطنه به زور اسلحه پایان دهد. هر بار من جلوگیری کردم و وعده دادم مسئله گیلان را بدون خونریزی حل کنم.»[۱۷]
رضاخان در رشت اعلامیهای صادر کرد که در آن چنین آمده است: « تقریبا هفت سال است که جمعی غوغا طلب، هستی این ایالت را به باد داده و دولت را وادار به اعزام قشون نمودهاند. اکنون به شما مژده میدهم که توجهات دولت، آسایش شما را در پرتو (شمشیر) من مقرر فرموده است.»[۱۸]
رضاخان و سرکوبی نهضت جنگل |
پس از واقعه ملاسرا که روسها در حال مقدمه چینی برای عملی کردن توطئه خود بودند و با حمله ناگهانی نیروهای جنگل غافلگیر شدند و با توجه به خروج نیروهای شوروی از شمال ایران، قوای قزاق رهسپار گیلان شد و در واقع اولین وظیفه رضاخان، از بین بردن نهضت جنگل بود. نیروهای قزاق پس از تسلط بر رشت و گیلان، در روستاها و کوهها و جنگل، به دنبال میرزاکوچک خان میگشتند و برخی افراد را که احتمال میدادند از محل میرزا اطلاع داشته باشند، با شکنجه بدنشان را سوزانده و داغ میکردند تا به وسیله اطلاعات آنان بتوانند میرزا را پیدا کنند.[۱۹] سفارت انگلیس در گزارش وقایع هفته پیش از سوم دسامبر نوشته است: «کوچک خان هنوز دستگیر نشده است. حکومت مرکزی برای زنده دستگیر کردن او ده هزار تومان و برای مرده تحویل دادنش پنج هزار تومان جایزه تعیین کرده است… نیروی دولتی اینک برای اسیر کردن میرزاکوچک خان در یک خط زنجیر پیش میروند و به اصطلاح مشغول جاروب کردن جنگل هستند.» میرزاکوچک در کوههای سر به فلک کشیده ماسال در سرمای سخت گرفتار شد و به شهادت رسید و همانطور که پیش از این ذکر شد، این سر بریده به دست منافقان و خائنان به نهضت جنگل همچون خالو قربان برای رضاخان به تهران برده شد.[۲۰] رضاخان با توهین و تهدید به میرزاکوچک و حرکت او فضای خفقان علیه او به وجود آورد و حتی بعد از شهادت میرزاکوچک، خواهرش زینب را دستگیر کرد تا محل اختفای اموال میرزا را اطلاع دهد.[۲۱] البته روشن است که اگر میرزاکوچک اموالی داشت، اموال نهضت جنگل و کمکهای مردمی برای مبارزه با استبداد و استعمار بود، و الا میرزا از اموال شخصی و ثروت دنیا بهرهای نداشت و با زهد و قناعت و به دور از تشریفات میزیست.
بعد از شهادت میرزاکوچک خان، ریاست وزراء در ۱۵ قوس ۱۳۰۰ در یک (متحدالمآل) [بخشنامه] خطاب به فرمانفرمایان ایالات و حکام ولایات کشور چنین نوشت:
«در نتیجه تعقیب قوای دولتی میرزاکوچک خان که در کوههای طالش و طارم قراری بود در گردنه گیلوان تلف شد و غائله چندین ساله گیلان به طور قطعی خاتمه یافت. بحمدالله دیگر اثری از متمردین در آن صفحه باقی نیست. قدغن فرمایید این خبر را به اطلاع عموم برسانند».[۲۲] رضاخان برای سرکوب مبارزان و مهار هرگونه حرکت از بازماندگان جنگل «سرلشکر زاهدی» را به جای «آیرم» به گیلان فرستاد.[۲۳] فردی که خیانتهای فراوان او به کشور و ملت در گیلان و سالها بعد در نهضت ملی شدن نفت در تهران، بر همگان آشکار و روشن است.
به هر حال میرزاکوچک خان هم از طرف شوروی و هم از طرف انگلستان،تحت فشار بود و آنها درصدد نابودی او بودند. اولین اقدام رضاخان بعد از کودتا نیز، سرکوبی نهضت جنگل است؛ بنابراین به منطقه شمال لشکر کشی میکند و از انقلابیون میخواهد که خود را تسلیم کنند و اسلحه خود را به نیروهای دولتی تحویل دهند.[۲۴]
در یکی از این اسناد آمده است: «اعلان و اتمام حجت؛ به تمام اتباع میرزاکوچک خصوصاً و کلیه اشخاصی که مسلح گشته و جزو متمردین شناخته میشوند عموماً، اعلام میشود که چون فرماندهان اردوی نظامی مطابق امر صریحی که به آنها دادهام مجبور از تسویه امور جنگل هستند و تغییر ناپذیر نیست و از طرف دیگر، دولت هم هیچ مقصودی جز انتظام مملکت و آسایش اهالی ندارد و با هیچ کس قصد و غرض خصوصی نخواهد شد، لهذا قبل از اینکه اردوها شروع به عملیات نمایند، هرگاه هر یک از نفرات در مقام تسلیم برآمده و اسلحه خود را تحویل فرماندهان اردو ،نماید، به موجب همین اعلامیه جان و مال آنها در امان من و از هرگونه تعرضی محفوظ خواهند بود و برعکس اگر اردوها وارد عملیات شدند از آن کسی در صدد تقاضای تأمین برآید دیگر به احدی امنیت مالی و سپس جانی داده نخواهد شد و تمام آنها در ردیف متمردین نسبت به دولت محسوب خواهند گردید. این آخرین اتمام حجت است که میشود و پس از این دیگر در این موضوع اعلامیه انتشار نخواهد یافت. وزیر جنگ؛ رضا، برج عقرب ۱۳۰۰»
یکی از فرماندهان میرزاکوچک، خالو قربان بود که مدتها در کنار میرزا با دشمنان جنگل جنگیده بود؛ اما او تسلیم رضاخان شد، خود را فروخت و درجه سرگردی از رضاخان دریافت کرد.[۲۵]
ابراهیم فخرایی در این ارتباط مینویسد: «جمعی از رشت آمده منتظر تشریف فرمایی حضرت اشرف [مقصود سردار سپه] بودند که اجازه تحصیل کنند خالو قربان که اکراد را داشت شرفیاب شود. بنده، کلنل سالار نظام آجودان سردار سپه از طرف حضرت اشرف مامور پذیرایی شدم. حاجی محمد جعفر کنگاوری که جزو وزرای خالو قربان، بودند صحبت میکردند و اجازه برای خالو قربان گرفتند. بعد از مدتی خالو قربان با پنج درشکه که نزدیکان خود و چند نفر اهل رشت در آنها بودند، وارد امامزاده هاشم شدند. خالو قربان شرفیاب شد و [اسلحه] ماوزر خود را تقدیم حضرت اشرف نمود، حضرت ماوزر را گرفت و دوباره پس داد و فرمود من این ماوزر را به شما میدهم که بیگانه از شما نگیرد.»[۲۶]
در گزارشهای کنسولگری انگلیس مربوط به وقایع پیش از ۱۳ آذر ۱۳۰۰ ـ دسامبر ۱۹۲۱ـ رشت میخوانیم: «گیلان تحت حکومت نظامی است و اداره امور شهر به دست محمدقلی خان میرپنجه فرماندار نظامی سپرده شده است. قوای تحت فرمان محمدقلی خان میرپنجه در سراسر منطقه عبارتند از پنج هزار قزاق، حدود ۲۵۰ ژاندارم و حدود سه هزار کُردهای اخیرالذکر به کوشش خالو قربان که اخیراً ملقب به سالار منصور شده، به نیروهای دولتی پیوستهاند. شهرهای محل استقرار قوای یادشده به شرح زیر است: رشت۱۰۰۰ قزاق، فومن و اطراف۲۵۰۰ قزاق، تنکابن۱۵۰۰ قزاق. کردهای جمعآوری شده توسط خالو قربان، روزانه در دستههای ۲۰۰ نفری به تبریز اعزام میشوند و قرار است فقط ۵۴۰ نفر از آنان در رشت ماندگار شوند. نصرتاله املشی پسر یحیی خان املشی نیز با به خدمت گرفتن ۱۰۰ نفر جوان و مسلح کردن آنان در املش استقرار یافته است.[۲۷]
به دستور رضاخان از ۸ مهر ۱۳۰۰ کلیه راههای ورودی به گیلان مسدود شد و از مسیرهای مذکور تنها برای حمل و نقل تجهیزات و نفرهای نظامی استفاده میشد. رضاخان در ۱۷ مهر ۱۳۰۰ از تهران عازم گیلان شد. روز ۲۱ مهر، برابر با ۱۲صفر، قشون تحت فرماندهی سردار سپه به امامزاده هاشم رسید. صبح روز ۲۲ مهر (۱۳صفر) پیشرو قشون دولتی به رشت وارد شد. سردار سپه نیز با آنان بود. کلانتروف که از طرف سفارت روس با سردار سپه آمده بود، به تنظیم ارتباط بین قشون دولت و انقلابیون [انقلابیهای کودتای سرخ و بلشویکها] اشتغال داشت. در همان روز جمعی از انقلابیون دیروزی به سردوشیهای سرهنگی مانند خالو قربان و سایر درجات نظامی مفتخر شده و جمعی دیگر به انزلی رفته که از آنجا به بادکوبه رهسپار شوند. در هر حال روز جمعه نهم آبان حمله به فومنات آغاز شد و با سرعت پیش رفت ولی طولی نکشید که فومن، لولمان، گوراب زرمیخ و زیده به دست قوای دولتی افتاد.[۲۸] میرزاکوچک نیز به سبب آنکه همواره از برخورد با نیروهای ایرانی اجتناب میکرد، تصمیم میگیرد در مواجه با نیروهای رضاخانی از برادرکشی پرهیز کند.
پس از شهادت میرزاکوچک، در گزارشهای سفارت انگلیس آمده: «بخت و اقبال به رضاخان رو کرده است. کوچک خان، پس از مدتها این در و آن در زدن در مناطق جنگلی، سرانجام گرفتار برف و کولاک شد و در آذر ۱۳۰۰(۶ دسامبر ۱۹۲۱) به علت سرمازدگی شدید به دیار باقی شتافت. جسد دوست وفادار میرزاکوچک خان، یعنی گائوک که او نیز از سرما جان سپرده، در کنار جنازه میرزا بوده است.»[۲۹]
بنابراین انگلیسیها بعد از قرارداد ۱۹۱۹ در واقع عزم خود را برای تسلط کامل بر ایران به نحوی دیگر به کار بستند و در نتیجه با هدفی از پیش تعیین شده سعی در روی کار آوردن فردی جسور و قلدر در لوای سردار سپهی به نام رضاخان میرپنج نمودند تا ضمن اعمال سیاستهای همگام با دولت شوروی عزم خود را برای سرکوب اعتراضات در سرتاسر ایران به کار بندند. نهضت جنگل هم که در کش و قوس بهرهگیری از فرصتها بود، اسیر خیانتهای دوست و دشمن واقع شد و در واقع زمینه برای اعمال سیاستهای انگلیسی در دولت حاکمه بیش از پیش مهیا بود و همین عامل سبب شد که در نتیجه حمله رضاخان به رشت، نهضت جنگل سرکوب شود.
منابع:
آبادیان، حسین، ۱۳۸۳، تاریخ سیاسی ایران، ج۱، موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی، تهران.
آلیانی ، شاهپور، ۱۳۷۵، نهضت جنگل و معین الرعایا: (حسن خان آلیانی)، میشا، تهران.
آیرونساید، سر ادموند، ۱۳۶۳، خاطرات و سفرنامه ژنرال آیرونساید در ایران، ترجمه بهروز قزوینی، نشر آینه، تهران.
پیتر اوری و دیگران، ۱۳۸۸، تاریخ ایران کمبریج (دوره پهلوی)، ج۷، ترجمه تیمور قادری، نشر مهتاب، تهران.
دوانی،علی، ۱۳۷۷، نهضت روحانیون ایران، ج۲،مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تهران.
رواسانی، شاپور،۱۳۶۸، نهضت میرزاکوچک خان جنگلی و اولین جمهوری شورائی در ایران، نشر شمع، تهران.
رواسانی، شاپور،۱۳۸۸، دولت و حکومت در ایران در دوره تسلط استعمار کبیر، امیرکبیر، تهران.
روحی، مسعود، ۱۳۹۸، سردار سپه و فروپاشی دودمان قاجار، نشر فرهوش، تهران.
شیخ نوری، محمد امیر، ۱۳۹۵، میرزاکوچک و استعمار ستیزی، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، تهران .
عظیمی، ناصر، ۱۳۸۹، جغرافیای سیاسی جنبش و انقلاب جنگل، نشر نیکا، تهران.
فخرایی، ابراهیم، ۱۳۵۷، سردار جنگل میرزاکوچک خان، جاویدان، تهران.
لورین، سرپرسی، ۱۳۶۳، شیخ خزعلی و پادشاهی رضاخان، ترجمه محمد رفیعی مهرآبادی، نشر فلسفه، تهران.
مدنی، میراحمد، ۱۳۷۷، جنبش جنگل و میرزاکوچک خان؛ به کوشش: سید محمدتقی میرابوالقاسمی، انتشارات انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، تهران.
مکی، حسین، ۱۳۸۰، تاریخ بیست ساله ایران، ج۱، نشر علمی؛ تهران
میرزاصالح، غلامحسین، ۱۳۶۹، جنبش میرزاکوچک خان، بنابر گزارش های سفارت انگلیس، نشر تاریخ ایران، تهران.
میرزاصالح، غلامحسین، ۱۳۸۶، فروپاشی قاجار و برآمدن پهلوی، نگاه معاصر، تهران.
[۱] . دانش آموخته سطح عالی حوزه علمیه قم و دانشجوی دکتری انقلاب اسلامی.
[۲] . شیخ نوری،۱۳۹۵، ص۳۴۲٫
[۳] . رواسانی، شاپور،۱۳۸۸، ص۱۱۴٫
[۴] . آیرونساید، سر ادموند، ۱۳۶۳، ص۱۶۹٫
[۵] . روحی، مسعود، ۱۳۹۸، ص۴۳٫
[۶] . آیرونساید، سر ادموند، ۱۳۶۳، ص۱۶۹٫
[۷] . لورین، سرپرسی، ۱۳۶۳، ص۵۴٫
[۸] . رواسانی، شاپور،۱۳۸۸، ص۱۱۵٫
[۹] . مکی، حسین، ۱۳۸۰، ج۱، ص۲۱۳.
[۱۰] . رواسانی، شاپور،۱۳۶۸، ص۲۴۹ و۲۵۰٫
[۱۱] . مکی، حسین، ۱۳۸۰، ج۱، ص۱۹۱٫
[۱۲] . آبادیان، حسین، ۱۳۸۳؛ ج۱، ص۸۶٫
[۱۳] . میرزاصالح، غلامحسین، ۱۳۶۹، ص۹۷٫
[۱۴] . مدنی، میراحمد، ۱۳۷۷، ص۷۷٫
[۱۵] . میرزاصالح، غلامحسین، ۱۳۶۹، ص ۲٫
[۱۶] . میرزاصالح، غلامحسین، ۱۳۶۹، ص۲۴٫
[۱۷] . میرزاصالح، غلامحسین، ۱۳۶۹، ص۴۲٫
[۱۸] . فخرایی، ۱۳۵۷، ص۳۷۳٫
[۱۹] . آلیانی ، شاهپور، ۱۳۷۵، ص۱۵۵٫
[۲۰] . میرزاصالح، غلامحسین، ۱۳۶۹، ص۹۷٫
[۲۱] . میرزاصالح، غلامحسین، ۱۳۶۹، ص۹۸٫
[۲۲] . میرزاصالح، غلامحسین، ۱۳۶۹، ص۹۶٫
[۲۳] . آلیانی ، شاهپور، ۱۳۷۵، ص۱۵۵٫
[۲۴] . شیخ نوری، محمد امیر، ۱۳۹۵، ص ۳۸۵٫
[۲۵] . میرزاصالح، غلامحسین، ۱۳۶۹، ص۶۹.
[۲۶] . فخرایی، ابراهیم، ۱۳۵۷، ص۳۷۲.
[۲۷] . میرزاصالح، غلامحسین، ۱۳۸۶، ص۲۶۰٫
[۲۸] . عظیمی، ناصر، ۱۳۸۹، ص۲۰۹٫
[۲۹] . میرزاصالح، غلامحسین، ۱۳۸۶، ص۲۷۰٫