نهضت جنگل در یک نگاه
در دومین سال جنگ بین الملل اول یعنی در سال ۱۲۹۴ شمسی، حادثه ای عظیم در ایران رخ داد که به قیام جنگل معروف شد. این قیام می بایست با تمام مشخصات و نوسانات و با تمام نشیب و فرازهایش، نه تنها در سینه تاریخ ایران، بلکه در صفحات تاریخ جهان ثبت و ضبط […]
در دومین سال جنگ بین الملل اول یعنی در سال ۱۲۹۴ شمسی، حادثه ای عظیم در ایران رخ داد که به قیام جنگل معروف شد. این قیام می بایست با تمام مشخصات و نوسانات و با تمام نشیب و فرازهایش، نه تنها در سینه تاریخ ایران، بلکه در صفحات تاریخ جهان ثبت و ضبط می شد، ولی ماجرای جنگل به سبب توطئه ها و دسیسه های شوم عوامل و قدرتهای استکباری جهان سالها از نظر عموم مکتوم و ناشناخته ماند و هر جناحی، چه چپ و چه راست، به سبب مذاق و مشرب و اقتضا و نفع و تمایلات سیاسی خویش درباره آن چیزی گفت و نتیجه ای گرفت. باری قائد این قیام، روحانی بزرگی بود پرورده مکتب سرخ تشیع به نام میرزا یونس، معروف به میرزا کوچک خان جنگلی، مردی با ایمان بسیار و نیرویی اندک.
همان طور که در سطور پیش اشاره شد، قیام جنگل همزمان با آغاز جنگ جهانی اول شکل گرفت. شعله های این جنگ خانمانسوز از همان آغاز به ایران نیز سرایت کرد و اوضاع پریشان ایران را آشفته تر ساخت. ایران با آنکه در این جنگ شرکت نداشت و حتی اعلام بی طرفی کرده بود، لکن از آ سیب و صدمات آن در امان نماند و در معرض تعدی و تجاوز نیروهای بیگانه قرار گرفت. روسها به فرماندهی ژنرال باراتف، چون سیل به طرف ایران سرازیر شدند و نیروهای متجاوز، روس از ارتکاب هیچ جنایتی در حق ایرانیان دریغ نکردند. ارتش انگلیس از یک سو و نیروهای عثمانی از دیگر سو، با زیر پا نهادن همه قوانین بین المللی در خاک ایران پیش می راندند، هستی و دارایی ایران به تاراج می رفت و دولت ایران به علت ضعف و نداشتن مردان کارآمد قادر به جلوگیری نبود. ارتش روسیه در گیلان و دیگر نقاط ایران دست به چپاول و غارت زد و حقوق و اموال و نوامیس مردم دستخوش تجاوز گردیدند. آزادگان کشور که عرصه را بر خود تنگ می دیدند، دست به مهاجرت می زدند و افراد صالح زمامدار، در برخورد با مشکلات از کار کناره گیری می کردند و عناصر ناصالح که به دنبال چنین فرصتی بودند تحت لوای بیگانه، منافع و مقاصد شوم خود را به مرحله اجرا درمی آوردند. قدرت نظامی کشور تحت نظر افسران روسی با عنوان«بریگارد قزاق همایونی« اداره می شد که افراد آن را ایرانیها تشکیل می دادند، ولی مربیانشان روسی بودند. این مربیان گزارشات سیاسی و نظامی را مستقیماً به پترزبورگ، می فرستادند. خلاصه این که اوضاع کشور در آن زمان چه از نظر اداری و اجتماعی و چه از لحاظ اقتصادی و سیاسی مغشوش و درهم ریخته بود و مایه تأسف و تأثر همگان. هیئت حاکمه، مردم مفلوک و آواره و بی تکلیف و بی خانمان را به حال خود رها کرده بود و از این روی، طوفانی از خشم در دل سوخته مردم موج می زد. در چنین اوضاع و احوالی بود که میرزا مقدمات حرکت جنگل را فراهم دید تا کشتی طوفان زده این کشور آشفته را به ساحل نجات برساند و به همین منظور به رشت بازگشت و همزمان با یورش استبداد به آزادیخواهان، عده ای از آزادگان را در رشت با خود همراه ساخت، گروه «مجمع روحانیون« را تشکیل داد و ضمن تهیه چند قبضه اسلحه، فنون جنگی و نظامی را به یاران خود آموخت. سپس و به دنبال این اقدام با عده ای از اسرای آزادیخواه و مترقی وابسته به«اتحاد اسلام« در تهران تماس گرفت و به گفت وگو پرداخت.
«اتحاد اسلام« به وسیله عده ای از بزرگان مذهبی چون سید جمال الدین اسدآبادی، سید عبدالرحمن کواکبی، سید محمد عبده به وجود آمده بود و عده ای از روحانیون و رجال شهیر ایران نیز عضویت آن را قبول کرده بودند. در این گفت وگوها عده ای معتقد به اتخاذ روش ملایمی بودند و گروهی اقدامات حاد و مقاومت مسلحانه را تجویز می کردند. نتیجه مذاکرات این شد که اگر کانون ثابتی علیه بیدادگریها و تجاوزات بیگانگان به وجود آید، سبب خواهد شد که متجاوزین سر جای خود بنشینند. شهید میرزا کوچک در راه تحقق این نیت داوطلب گردید و همراه یکی از مجاهدین دوره مشروطه، یعنی میرزا علی خان دیوسالار، به مازنداران رهسپار شد. نظر میرزا علی خان دیوسالار این بود که در جنگلهای انبوه مازندران بهتر و سریع تر می توان به تهیه مقدمات این امر پرداخت، لکن به نظر می رسید که میرزا با این امر موافقت نداشت و جنگلهای گیلان را برای اقدامات خود مناسب می دانست، از این رو از دیوسالار جدا شد و سفر انفرادیش را به سوی لاهیجان آغاز کرد و با دکتر حشمت که در آن شهر طبابت می کرد، ملاقات و مقدمات حرکت انقلابی جنگل را پی ریزی کرد.
نخستین حرکت میرزا پیش از قیام جنگل، حمایت از متسضعفین لشت نشا بود که علیه استبداد برخاسته بودند. سپس با آزادیخواهانی متعهد چون شهید مدرس و ستارخان همکاری نزدیکی را آغاز کرد و در فتح قزوین، دلاوریها از خود نشان داد و به قصد سد کردن حملات ایل شاهسون در اردبیل، به یاری ستارخان شتافت. از اقدامات مهم و ارزشمند دیگر میرزا، خلع سلاح افراد پیچراخوف روسی بود. سلاحهای به غنیمت گرفته شده، در اختیار مبارزان جنگل قرار گرفت و نیز از چپاول منطقه توسط این افراد جلوگیری به عمل آمد.
میرزا با آنکه در تهران با مشروطه خواهان متعهد همگام بود، لکن هرگز کار دولتی نپذیرفت و پس از آنکه قیام مشروطه توسط لیبرالها به انحراف و شکست انجامید، به رشت بازگشت. نخست درصدد برآمد از افراد متنفذ محلی که اندیشه های مساعد داشتند، کمک بگیرد، ولی خیلی زود پی برد که صاحبان ملک و ثروت اگرچه خیراندیش باشند، بیشتر می پسندند، بی معارض و بی رنج و به دور از دردسر از جنجال فاصله بگیرند، از این روی از این قبیل اقدامات منصرف شد و ضمن صلاح اندیشی با یاران نزدیکش، قرار شد خود به تنهایی به جنگل و «خراط محله« تولم برود و دوستانش از حیث سلاح و نیروی انسانی وی را یاری کنند. جنگلیها، پس از مبارزاتی که شرح آن در حوصله این مختصر نیست، در سال ۱۳۳۰ هجری قمری در گیلان، حکومت جمهوری اعلام کردند که اساس آن بر حفظ موازین و اجرای قوانین عالیه اسلام و لغو کلیه قراردادهای ظالمانه و نابرابر، حفظ آزادیهای فردی و اجتماعی بود. قیام جنگل هفت سال طول کشید و سرانجام با توطئه های قدرتهای استکباری و عوامل داخلی آنها به شکست ظاهری انجامید.
بررسی قیام جنگل و جنایتهایی که منجر به این قیام شد، به سبب دیدگاههای مشترک این قیام با انقلاب اسلامی، سخت ضروری است، زیرا در این مرحله حساس از تاریخ پر نشیب و فراز امت مسلمان ایران و در گرماگرم این مبارزه بی سابقه علیه قدرتهای استکباری که دشمنان گوناگون در کمین انقلاب نشسته اند و با انقلاب اسلامی ایران در ستیزند، شناخت توطئه های دشمن و سوابق دامهای فریبی که در هر قدم گسترده است، برای نسل جوان از اهم مسائل است تا با تکیه بر تجربیات تلخ گذشته، مسئولیت سنگین خود را در پیشبرد انقلاب تاریخی ایران درک کنند و تمهیداتی را که به کار می روند تا انقلاب ایران از بزرگ ترین نیروی محرکه فکری خود، یعنی اسلام و روحانیت محروم گردد، بی اثر سازند و ماهیت توطئه هایی را که در گذشته سبب شد قیام جنگل به شکست انجامد، بشناسند و با آن شناخت و تجربیات، وظیفه خود را در قبال اسلام و انقلاب انجام دهند، زیرا پس از شکست ظاهری این قیام، مورخین وابسته به امپریالیزم غرب و شرق، هریک از دیدگاههای خود به تحریف شخصیت میرزا و حقیقت انقلاب جنگل پرداختند تا از این رهگذر روی خیانتها و دسیسه های خود پرده بکشند.
در قیام جنگل سه مسئله شایان توجه وجود دارد، نخست پایگاه سازش ناپذیر میرزا و دیگری خیانت حکومت به اصطلاح انقلابی سوسیالیستی شوروی و عُمال داخلیش، یعنی کمونیستهای ایران به قیام جنگل و توطئه و سازش شرق و غرب در شکست دادن انقلاب جنگل و سوم نفوذیهای چپ نما از جمله خالو قربان و احسان الله خان.
میرزا دست پرورده مکتب تشیع بود. پیرو مکتبی بود که پیشروان آن در تاریخ، اسطوره مقاومت و مبارزه و آشتی ناپذیری بودند. میرزا با روحیه کفرستیز نشأت گرفته از مکتب، در برابر دو ابرقدرت بزرگ استکباری آن زمان، یعنی کفتار پیر انگلیس و حکومت نوپای معامله گر شوروی که هر یک سعی داشتند از نمد جنگل، کلاهی برای خود بسازند، حسین وار به مقاومت برخاست و تن به سازش در نداد که در این مجال اندک به نمونه هایی از آنها اشاره می کنیم: «وثوق الدوله»، نوکر انگلستان، عده ای را از سوی خود به جنگل گسیل می دارد و به میرزا پیشنهاد می کند که در صورت سازش با او و انگلیسیها فرمانفرمایی گیلان و سواحل بحر خزر را به او واگذار خواهد کرد. پاسخی که میرزا به وثوق الدوله می دهد، چنین است: «من با دولتهای دست نشانده اجنبی کار نخواهم کرد.» و آنگاه که رتمستر کیکاچتیکوف، رئیس بریگارد قزاق تهران، درصدد تهدید و تطمیع میرزا برمی آید و طی نامه ای به او می نویسد: «از آنجایی که دولت علیه ایران شخص مرا جهت قلع و قمع ریشه فساد جنگل تعیین فرموده و این مسئله قطعی است و از کسانی که با شما همراهی می کنند، اطلاع کامل داریم، به جزای خود نخواهند رسید، به جنابعالی که سردسته این جماعت هستید اعلام می شود ریشه و مبداء فساد را از صفحه گیلان کنده و مضمحل خواهیم نمود… لذا با همان اطمینان و قول شرف نظامی قسم است چنانچه به اردوی قزاق ایران و به من پناهنده شوی و حرف مرا بپذیری، قول می دهم که وسایلی فراهم دارم که بقیه عمر خود را با همان احترام و با مشاغلی عالی به آسودگی زندگی نمایی…»
میرزا، این حماسه ایمان و مقاومت، چنین دندان شکن پاسخ می دهد:
«دیر آمدی ای نگار مست! از صدر تا ذیل مرقومه ۲۱ شهر جاری را با دیده دقت دیدم. بنده به کلمات عقل فریبانه اعضاء و اتباع این دولت که منفور ملتند فریفته نخواهم شد. از این بیشتر، نمایندگان دولت انگلیس با وعده هایی که به سایرین دادند و یکبارگی قباله مالکیت ایران را گرفتند، تکلیفم کردند تسلیم نشوم. مرا تهدید و تطمیع، از وصول به معشوق و مقصودم باز نخواهد داشت. وجدانم به من امر می کند در استخلاص مولد و موطنم که در کف اجنبی است کوشش کنم. شما می فرمایید نظام نظر به حق یا باطل ندارد و مدعیان ملت را هر که و هر چه هست باید قلع و قمع نمود تا دارای منصب و مقام گردند. بنده عرض می کنم تاریخ عالم به ما اجازه می دهد هر دولتی که نتوانست مملکت را از سلطه اقتدار دشمنان خارجی نجات دهد، وظیفه ملت است که برای خلاصی وطن قیام کند، اما کابینه حاضر می گوید من محض استفاده شخصی باید مملکت را در بازار لندن به ثمن بخس بفروشم. در قانون اسلام مدون است که وقتی کفار به ممالک اسلامی مسلط شدند، مسلمین باید به مدافعه برخیزند، ولی دولت انگلیس فریاد می کشد که من اسلام و انصاف نمی شناسم، باید دولت ضعیف را اسیر آز و کشته مقاصد خود سازم. در خاتمه درخواست ملاقات کرده بودید، عرض کنم، اشخاصی که دارای شرافت قولی نیستند، ملاقات کردن با ایشان از قاعده عقل به دور و بیرون است. فقط بین ما و شما باید خداوند فرماید.»
و زمانی که «رفقا» رفته رفته مشت خود را باز می کنند و چهره واقعیشان آشکار می شود، میرزا کوچک جنگلی برای «لنین»، صدر شورای کمیسرهای ملی شوروی پیام می فرستد که: «اینک به جای یک دولت خارجی که وجود داشت، مداخله دولت خارجی دیگری شروع شده است. » و در جای دیگر صراحتاً بر سر نماینده شوروی در ایران فریاد می کشد، «من آلت دست قوی تر از شماها نشده ام تا چه برسد به شماها. »
ما در قیام جنگل، گسترده ترین ابعاد فاجعه را در سازش دو ابرقدرت شرق و غرب می بینیم. سازش سیاسی اقتصادی شوروی سوسیالیستی و انگلستان امپریالیست از یک سو و انعقاد قرارداد منحوس ۱۹۲۱ از سوی دیگر، در انقلاب جنگل نقش شومی را ایفا کرد. کراسیس از سوی مقامات شوروی برای مذاکره به لندن می رود و دامنه این مذاکرات به انقلاب گیلان کشیده می شود. دیپلماسی انگلستان، سیاستی را تعقیب می کرد که لازمه آن پایان یافتن انقلاب گیلان بود. دولت شوروی که در مذاکرات فی مابین امتیازاتی را از انگلستان اخذ کرده بود، می بایست متقابلاً امتیازی به او می داد و آن جز توافق بر سر نابودی انقلاب جنگل چیز دیگری نبود.
روتشتاین وزیر مختار شوروی در ایران، به مناسبت تاجگذاری سلطان احمدشاه، در نطقی خطاب به او، نیات خیانت بار شوروی را به انقلاب جنگل چنین ظاهر ساخت:
«با اجازه اعلیحضرت علاوه می نماید که دولت متبوعه اینجانب ذات اقدس همایونی را مظهر تمامیت استقلال ایران می داند… خاطر همایونی را مطمئن می سازد که دولت متبوعه دوستدار، نظر به تعهداتی که در موقع انعقاد قرارداد نموده است، با نهایت صمیمیت اقدامات لازم را در تسریع تصفیه مسئله گیلان اتخاذ خواهد نمود.»
و به منظور تکمیل خیانت دولت متبوعه خود، همین شخص در نامه ای خطاب به مرحوم میرزا کوچک خان، ضمن ریختن اشک تمساح، ماهیت حقیقی دولت متبوعه خود را در مقابل انقلاب جنگل آشکار می سازد:
«…از آ نجایی که ما، یعنی دولت شوروی، در این موقع نه تنها عملیات انقلابی را بی فایده، بلکه مضر می دانیم، این است که فرم سیاستمان را تغییر و طریق دیگری اتخاذ کرده ایم.» روتشتاین در این نامه ضمن اشاره به قرارداد منحوس ۱۹۲۱ می نویسد: «این نظریات، مرا وادار کرد در رابطه شما با دولت مداخله نمایم. شما ملتفت هستید که از روی مواد قرارداد، ما مجبور هستیم دولت را از وجود انقلابیون و عملیات آنها راحت کنیم…» در خاتمه، دایه مهربان تر از مادر، پیشنهاد سازش و خلع سلاح به میرزا کوچک خان می دهد: «… من همان می کردم که پس از خروج قوای بیگانه و صدور تأمین نامه برای شما به وسیله من شما یا خلع سلاح شده و یا به نقطه ای خودتان را کنار می کشید…»
میرزا که در ابتدا با حسن نیت با انقلاب شوروی برخورد کرده بود و جز صداقت و صمیمیت انقلابی، انتظار دیگری از آن نداشت، با گذشت زمان غرق در توطئه های انقلاب شوروی شد، در پاسخ نامه به روتشتاین نوشت:
«من و یارانم در مشقتهای فوق الطاقه چندین ساله هیچ مقصودی نداشته و نداریم جز حفظ ایران از تعرضات خارجی و فساد خائنین داخلی، تأمین آزادی رنجبران ستمدیده مملکت… من انقلاب را یگانه راه علاج و نجات قطعی ملت از مشکلات موجود می دانم.»
وقتی روتشتاین مثل همیشه پاسخ «نه« از میرزا می شنود و از موضع او که حاکی از عدم سازش و تصمیم به ادامه انقلاب است، آگاه می شود، گوشه ای از توطئه را در نامه دیگری برای میرزا آشکار می سازد:
«… این را هم بدانید که وزیر جنگ و رئیس دیویزیون قزاق، رضاخان سردار سپه، چندین بار از من خواست که این مسئله را به دستور قوام السلطنه و به زور اسلحه پایان دهد، هر بار من جلوگیری کردم. من از روی تجربه آموخته ام که ملت ایران از ضعف قوای مرکزی بهر ه مند نمی شود… فقط یک دولت قوی مرکزی است که می تواند عملیات امپریالیستی را در ایران خنثی نماید.» توجه شود که منظور آقای روتشتاین از حکومت مرکزی ضد امپریالیستی، همان رضاخان قلدر عامل امپریالیسم انگلستان است. برای تکمیل خیانت شوروی به انقلاب جنگل، «کلانتر اول»، وابسته نظامی شوروی و قونسول آن کشور در رشت، پا به پای کودتاچیان سال ۱۲۹۹ ، ورود کودتاچی به گیلان را جشن گرفت و میرزا و یارانش صحنه تسلیم و خیانت خالوقربان را نظاره کردند. بهتر است در این مورد به یادداشتهای سرلشکر کوپال، آجودان رضاخان، نظری بیفکنیم: «…جمعی از رشت آمده منتظر تشریف فرمایی حضرت اشرف (منظور رضاخان قلدر است) بودند که اجازه تحصیل کنند خالو قربان شرفیاب شد. بعد از مدتی خالو قربان با پنج درشکه از نزدیکان و اطرافیان خود وارد امامزاده هاشم شدند، خالوقربان شرفیاب شود و اسلحه ماوزر خود را تقدیم حضرت اشرف نمود. حضرت اشرف ماوزر را گرفت و دوباره پس داد…»
بی مناسبت نیست بیفزاییم که در این میان احسان الله خان و دیگر بلشویکها به دنبال توافق شوروی با حکومت رضاخان به کشتی نشستند و به شوروی، نزد اربابان خود رفتند، زیرا کلانتراف(کنسول شوروی در رشت) به احسان الله خان و یارانش گفته بود، «خواسته های شما با آمدن رضاخان میرپنج به گیلان تأمین شد. می توانید به روسیه بروید.» و یاران از پشت خنجرزن میرزا، چنین کردند. آری هر چه کفه ترازوی مذاکرات و سازشهای نارفیقان میرزا سنگین تر می شد، فشار بر انقلابیون و اقدام به تارومار کردن آنها هم شدت می گرفت. اسماعیل خان جنگلی نامه ای از فرستاده میرزا به نزد روتشتاین نقل می کند که نشاندهنده تغییر چهره و خیانت حکام شوروی سوسیالیستی است: «روتشتاین را ملاقات نمودم و گفتم که جهت انجام قضایای گیلان و مذاکره در تکالیف دولت و پیشنهادات شما آمده ام. روتشتاین در جواب همه، بنای مغالطه را گذاشت و فقط به بنده گفت که به دولت ایران بدون قید و شرط تسلیم شوید…»
و بدین ترتیب فاجعه آغاز می شود و سر بریده میرزا بر نیزه خیانت و توطئه، فاجعه کربلا را تکرار می کند. میرزا و یارانش شهید می شوند و قیام جنگل چون واقعه کربلا به شکست نظامی می انجامد، اما پس از گذشت سالیان سال، انقلاب اسلامی ایران با پایگاه عقیدتی نه شرقی، نه غربی قیام جنگل شکل می گیرد، تاریخساز و حماسه پرداز می شود و آرزوی میرزا جامه عمل می پوشد. بررسی خیانتهای شرق و غرب، به ویژه شرق، آن دشمن خطرناک دوست نما، بعد عظمت پایگاه سیاست نه شرقی، نه غربی جمهوری اسلامی را بیش از پیش نمایان می سازد. آنچه که جای درنگ و تعمق دارد همسانی انقلاب جنگل و انقلاب اسلامی ایران است و شباهت شگرف توطئه هایی که توسط غرب جنایتکار استعمارگر و شرق معامله گر و خیانت پیشه تکرار می شود. باز چون قیام جنگل، شرق و غرب دست برادری و اتحاد به هم دادند تا نهال نوپای انقلاب اسلامی را که می رفت تا درخت تناوری گردد، ریشه کن سازند، غافل از آنکه واقعه جنگل تجربه تلخی بود که امت مسلمان ایران حتی به بهای خون تمام عزیزان خود، آن را تکرار نخواهد کرد. انقلاب جنگل و شکست آن، درس بزرگی به ملت ایران داد. انقلاب جنگل به ما آموخت که اعتماد به ظاهر انقلابی یک حکومت بیگانه کردن و دل به صحت و صداقت انقلابی آن داشتن، سرنوشت شومی را به بار خواهد آورد، زیرا سر بریده میرزا، شهر به شهر و منزل به منزل، کوس رسوایی دشمنان مردم و مدعیان خلق و دفاع از منافع محرومین و سیاستهای مزورانه پایگاه و اردوگاه سوسیالیسم بین المللی را سرداد. این صدا هنوز در گوش جان مردم آگاه ما طنین انداز است و با دستیابی به چنین آگاهی عظیمی است که به دنبال قطع رابطه با امپریالیزم آمریکا و طرد جاسوسان و عوامل داخلی آنها، یعنی لیبرالها، قلم بطلان بر خیانتهای پنجاه ساله حزب منفور و منحله توده کشید شد و مشت امت مسلمان به همان سنگینی که بر پوزه امپریالیزم غرب فرود آمد، به دهان یاوه سرای نوکران شوروی نیز کوبیده شد و روح میرزا را با ادامه سیاست نه شرقی نه غربی، در جنت شاد ساخت. روانش شاد و راهش پر رهرو باد.
منبع: ماهنامه شاهد یاران/شماره ۱۲ / آذرماه ۱۳۸۵ / با تلخیص