نثر: برافراشته تر از جنگل
نامت میرزا کوچک خان بود و دلت بزرگ؛ بزرگ تر از تمام جنگل هایی که می شناسیم. وقتی تو از جا برخاستی، همه نشسته بودند تا این که سرانجام، از پا افتادی و همه برخاستند. راز تمام درختان جنگل در همین است. آن همه جوانان جنگل که در پی قیام تو قدبرافراشتند، شاخه های […]
نامت میرزا کوچک خان بود و دلت بزرگ؛ بزرگ تر از تمام جنگل هایی که می شناسیم. وقتی تو از جا برخاستی، همه نشسته بودند تا این که سرانجام، از پا افتادی و همه برخاستند. راز تمام درختان جنگل در همین است. آن همه جوانان جنگل که در پی قیام تو قدبرافراشتند، شاخه های خرد و کوچکی بودند که تا دیروز، زیر دست و پای هر بیگانه ای می شکستند. آنان به ایستادگی و شجاعت تو اقتدا کردند که هرگز در برابر توفان های تهدید و تطمیع و تخریب، سرخم نکردی و استوار و پا بر جا ماندی.
سردار بی سر
میرزا! تو برای قیام حسینی ات، سرت را دادی تا تمام دنیا بفهمند که خون سیدالشهدا علیه السلام در سبزی نهضت جنگل ریشه دوانیده است.
شهادت تو، بسان قطع درختانی است که ریشه های شان در تمام خاک جنگل پراکنده شده است و کجا دیده ای یک جنگل با قطع بزرگ ترین درختش، نابود شود؟!
بعد از تو…
میرزا! نهضت تو را کسانی دنبال کردند که دل دریایی دارند؛ سهمگین و خروشان!
پس از تو هزاران عاشق حسینی علیه السلام ، دل به دریای نهضت تو زدند و از وجب به وجب این خاک مقدس دفاع کردند. روحتان در جوار سید الشهدا علیه السلام قرین رحمت باد!