مقام معظم رهبری: در طول تاریخ، رنگ های گوناگون بر سیاست این کشور پهناور سایه افکند؛ اما رنگ ثابت مردم گیلان، رنگ ایمان بود.
دوشنبه ۱۲ آذر ۱۴۰۳ - Monday 2 Dec 2024
محتوا
خاطرات شیخ جعفر شجونی از کشف حجاب رضاخانی در گیلان

خاطرات شیخ جعفر شجونی از کشف حجاب رضاخانی در گیلان

عالم مجاهد، مرحوم حجت الاسلام و المسلمین شیخ جعفر شجونی فومنی، از شاگردان گیلانی امام خمینی و مرحوم آیت الله العظمی بهجت فومنی، از وعاظ انقلابی و برجسته پایتخت، از فعالان در نهضت ملی شدن صنعت نفت همراه با شهید نواب صفوی و آیت الله کاشانی و از یاران امام خمینی در دورن نهضت امام بود و در طول دوران مبارزات حدودا ۳۰ ساله اش …

یکشنبه 7 ژانویه 2024 - 23:58

مقدمه

عالم مجاهد، مرحوم حجت الاسلام و المسلمین شیخ جعفر شجونی فومنی، از شاگردان گیلانی امام خمینی و مرحوم آیت الله العظمی بهجت فومنی، از وعاظ انقلابی و برجسته پایتخت، از فعالان در نهضت ملی شدن صنعت نفت همراه با شهید نواب صفوی و آیت الله کاشانی و از یاران امام خمینی در دورن نهضت امام بود و در طول دوران مبارزات حدودا ۳۰ ساله اش با رژیم پهلوی، بارها طعم دستگیری، زندان و شکنجه را چشید. وی با رهبران دینی جریانات ضداستعماری ارتباط نزدیک تاریخ معاصر ارتباط مستقیم داشت و خاطرات نابی از آنها در دل داشت.

وی در زمان حیاتش دو عنوان کتاب خاطرات از ایشان منتشر گشت. در یکی روایت شفاهی نسبتا کاملی از ایشان در آنجا درج شده است و اسناد و تصاویر کمتری ضمیمه شده و دیگری روایت شفاهی کوتاهی درج شده و اسناد ساواک و شهربانی مرتبط به ایشان و تصاویر نسبتا جامعی در آنجا کامل است. دو کتاب خاطرات با این مشخصات منتشر شده اند:

۱- خاطرات حجت الاسلام جعفر شجونی، تدوین: علیرضا اسماعیلی، ناشر: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تهران، اول، پاییز ۱۳۸۱، ۳۰۰ص، وزیری.

۲- خاطرات و اسناد حجت‌الاسلام جعفر شجونی، به کوشش: علی باقری، ناشر: ممتاز، تهران، اول، ۱۳۸۴، وزیری،۵۶۰ص.

کتاب اول توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده و دومی با سفارش حوزه هنری تهران و کارهای چاپ و نشر به ناشر خصوصی یعنی نشر ممتاز داده شده است. نشر ممتاز به واعظ معروف گیلانی ساکن تهران و دوست مرحوم شجونی، مرحوم حجت الاسلام تاج لنگرودی تعلق دارد و در آخرین صفحه کتاب تصویری مشترک از این دوست درج شده است.

کتاب «خاطرات حجت الاسلام جعفر شجونی»، فصل دوم «زندگی سیاسی»، در سال ۱۳۹۵ چند ماه بعد از رحلت این عالم وارسته، در چند شماره از روزنامه کیهان، صفحه پاورقی، در چند شماره درج شد.

در اینجا از کتاب اول، بخش هایی که مرتبط با مشاهدات و خاطرات آن مرحوم در زمینه گلچین کرده و در اینجا درج نمودیم.

***

 

[بخش اصلی خاطرات]

من خودم کم و بیش می‌دیدم پدر و مادرم راجع به کشف حجاب[۱] در خانه صحبتهایی می‌کنند و وقتی ما می‌خواستیم چیزی بگوییم، بیچاره‌ها می‌ترسیدند و می‌گفتند دیوار موش داره، موش هم گوش داره. در شهر ما دو تا نظافت‌چی شهرداری بودند. تا خانمی توی کوچه از در بیرون می‌آمد که مثلاً پنج درب آن طرف‌تر، به منزل دخترش برود، این نظافت‌چی‌ها از پشت دیواری که پنهان شده بودند، می‌دویدند و از پشت چادر او را می‌کشیدند و این زن، با سر برهنه محکم به زمین می‌خورد. اینها خاطراتی بود که من از دوره کودکی خود به خاطر دارم. مادرم نقل می‌کرد که چهار تا نظافت‌چی در شهر ما بود که اسامی آنها قشنگ، محمدی، علی لر و تیمور بود. می‌گفت اینها چادر زن‌ها را از داخل خانه‌ها بر می‌داشتند و آنها را مجبور می‌کردند که دور کوچه‌ها بگردند. بعد جلوی فرمانداری و شهرداری- که یک پارک کوچک گل بود- بگردند و مردم تماشا کنند.

می‌گفت خانمی را که اسمش ثریا بود و زن با ایمانی هم بود، همین جور با موی پریشان به اجبار با این زن‌ها در کوچه‌ها می‌گرداندند و وقتی تو کوچه‌ها به اجتماع مردم می‌رسیدند، دسته‌جمعی خودشان را می‌زدند و می‌گفتند ما را به اسیری می‌برند، بی‌چادر و بی‌معجریم. هم خودشان و هم مردم، گریه می‌کردند. خواهر بزرگم می‌گفت که وقتی ما این دسته از زن‌ها را می‌دیدیم می‌آمدند؛ مثل این بود که ذوالجناح در روز عاشورا آمده و دارد تعزیه می‌خواند. همه گریه می‌کردیم و اینها گریه می‌کردند که ما را به اسیری می‌برند. مادرم می‌گفت که چند بار چادر مرا هم برداشتند. اینها برای این که وقتی چادرشان را برمی‌داشتند، یک چیزی داشته باشند، گاهی روسری همراه‌شان و گاه یک شال گردن هم گردن‌شان بود. مادرم می‌گفت یک نظافت‌چی به نام محمدی، چادر نو (تازه)ی مرا برداشت ولی فهمیدم که آن را پیش حاکم محمدخان انسان‌دوست می‌برد بعدها دیدم که به خانه او آویزان است و زنش شسته که خشک بشود. می‌گفت من زنش را نفرین کردم و یک سال بعد مرد البته، چند بار چادر مادرم را برداشته بودند. در عین حال چون محمدخان انسان دوست، به پدرم خیلی احترام می‌گذاشت، گفته بود «این چادر مال کیه که آوردی؟» گفته بود، «مال زن حاج محمد آقا واعظ شجونی»، گفته بود «بردارید، ببرید بدهید» و آوردند در خانه ما تحویل دادند. در مجموع این مسائل تأثیر بسیاری بر من می‌گذاشت.

در زمان بی‌حجابی (کشف حجاب) که من کودک بودم، یک روحانی به نام شیخ یوسف گیلانی[۲] را به فومن تبعید کرده بودند. ایشان یک شخصیت روحانی بودند که بعدها کتابی به نام «طومار عفت» از او منتشر شد. ایشان در همان زمان بی‌حجابی شعری علیه رضاخان سروده بود. حاکم گیلان، فضل‌الله خان بصیردیوان (همان تیمسار فضل‌الله زاهدی) بود که کودتای ۲۸ مرداد را به راه انداخت.[۳] اما در ان زمان به او فضل‌الله خان می‌گفتند. بصیر دیوان، ایشان (شیخ یوسف گیلانی) را به رشت و از رشت به فومن تبعید کرده بود. ریش او را تراشیده بودند و در بین مردم معروف بود که ریشش را خشک خشک‌ تراشیده‌اند. شعری که ایشان گفته بود در آن زمان خیلی مهم بود و در آن حال و هوای اختناق و خفقان و قلدری رضاخان، یک چنین شعری گفتن واقعاً دل شیر می‌خواست و شعرش این گونه بود که:

ارکان فلک فتاده از چشم ملوک         رذلان همه حاکمند در شهر و بلوک

گفتم که به دهر رذل پرور شده‌ای          خندید که الناس علی دین ملوک

البته، از ظلم و ستم رضاخانی بی‌اطلاع نبودم تا این که خودم یکی دو سال بعد از فرار رضاخان طلبه شدم. همین اشعار انقلابی راگاهی در روی منابر می‌خواندم. اگر چه زمان پسرش (محمدرضا پهلوی) یک مقدار آزادی بود ولی آن آزادی مقدمه یک خفقان بود. چون حکومت ضعیف بود، سر به‌سر ما نمی‌گذاشت ولی یادم نمی‌رود که گاهی اشعاری که ظلم و ستم رضاخانی را تداعی می‌کرد را در منبرها می‌خواندم. 

_______________________________________

پینوشت ها:

[۱] . در سال ۱۳۱۴، رضاشاه بعد از بازگشت از مسافرت ترکیه و مشاهده پیشرفت‌های آن کشور در اغلب اوقات صحبت از رفع حجاب زن‌ها و آزادی آنها می‌کرد تا این که در اوایل خرداد ۱۳۱۴ یک روز هیئت دولت را احضار کرد و گفت ما باید صورتاً و سنتاً غربی بشویم و در قدم اول، کلاه‌ها تبدیل به شاپو بشود. سپس باید شروع به رفع حجاب زن‌ها نمود و چون این کار، برای عامه مردم دفعتاً مشکل است، شما وزرا و معاونین باید پیشقدم بشوید و هفته‌ای یک شب با خانم‌های خود در کلوپ ایران مجتمع شوید و به وزیر فرهنگ وقت هم دستور داد که در مدارس زنانه، معلمان و دخترها باید بدون حجاب باشند و اگر زن یا دختری امتناع کرد او را در مدارس راه ندهند. به تدریج کشف حجاب شامل حال تمامی زنان جامعه شد و هر کس با حجاب از منزل خارج می‌شد، به زور چادر را از سر او برمی‌داشتند. (واقعه کشف حجاب، اسنادی منتشر نشده از واقعه کشف حجاب در عصر رضاخان، به اهتمام مرتضی جعفری، صغری اسماعیل‌زاده و معصومه فرشچی. سازمان مدارک فرهنگی انقلاب اسلامی و مؤسسه پژوهشی و مطالعات فرهنگی، تهران ۱۳۷۱، چاپ اول، ص ۲۱).

[۲] . شیخ یوسف نجفی گیلانی از روحانیون و علمای مبارز استان گیلان در زمان رضاشاه بود که  با تألیف کتاب «طومار عفت» به مبارزه با جریان بی‌حجابی برخاست. ایشان در آغاز ظهور رضاشاه به خاطر اعتراض به دستگاه حکومتی دستگیر و برای مدتی زندانی و تبعید شد. آیت‌الله شیخ جواد مؤمنی حائری به روایت اسناد ساواک ستم‌ستیزان نستوه، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، چاپ اول، تهران، ۱۳۷۷، ص ۱۰۲٫

[۳] . فضل‌الله زاهدی فرزند بصیر دیوان همدانی در سال ۱۲۷۱ هـ.ش در همدان متولد شد. وی در جریان سرکوب احسان‌الله خان و میرزاکوچک‌خان تحت فرماندهی رضاخان شرکت داشت. پس از کودتای ۱۲۹۹ نیز در تخته قاپو کردن ایلات و عشایر نقش زیادی داشت و در زمان رضاشاه دوبار مورد غضب واقع شد و خلع درجه گردید اما دوباره به خدمت بازگشت. زاهدی در اولین کابینه حسین علاء به وزارت کشور رسید و این سمت را در کابینه نخست دکتر مصدق هم حفظ کرد ولی چند ماه بعد از وزارت کناره گرفت و به مجلس سنا بازگشت و عملاً به صف مخالفان دکتر مصدق پیوست. سرانجام در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ طی یک کودتا که توسط عوامل انگلیس و آمریکا سازماندهی شده بود، حکومت مصدق را ساقط کرد و به نخست‌وزیری رسید. وی عاقبت در فروردین ۱۳۳۴ از نخست‌وزیری کناره‌گیری کرد و به عنوان سفیر سیار ایران در دول اروپایی برگزیده شد و در سال ۱۳۴۲ در سن ۷۱ سالگی در سوئیس درگذشت. (دولت‌های ایران از میرزا نصرالله خان مشیرالدوله تا میرحسین موسوی، تهیه و تنظیم اداره کل آرشیو، اسناد و موزه دفتر رئیس جمهور، چاپخانه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تهران ۱۳۷۸، ص ۲۶۰).

 

 

منبع: خاطرات حجت الاسلام جعفر شجونی، تدوین: علیرضا اسماعیلی، ناشر: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تهران، اول، پاییز ۱۳۸۱، ص۳۳-۳۵

ارسال دیدگاه

enemad-logo