«… فکرکردن باعث زنده مانده قلب شخص با بصیرت و داناست.دلیل عاقل بودن افراد، تفکّر و فکر نمودن است و ساکت بودن، خوددلیلی بر تفکّرکردن است. یعنی عاقل، زیاد فکر میکند و از سکوت اومی توان به فکر کردن او پی برد. برعکس، جاهل به جای تفکّر زیادحرف میزند و پیداست که نتایج حاصله از انجامِ اعمالِ بدون تفکّرچیست! عاقل، کسی است که اعتراف به جهل و نادانی خودش میکند،در حالی که جاهل به جهل خود اصرار هم مینماید!
جملههای بالا از تراوشات فکری «شهید شیخ حسن عسکری»است. تراوشاتی که به سینه دفتر سپرده شده و از رهگذر کتابت واستواری، همچون صاحبش که با قطرات خون خویش در راه پاسداریاز فضیلتها ماندگار شد و به جاودانگی پیوست، به یادگار مانده است.
شهید بزرگوار شیخ حسن عسکری فرزند علی عسکر در بیست وهشتم ماه صفر سال ۱۳۲۲ در دامن یکی از خانوادههای مذهبی و اصیلکه دلباخته خاندان نبوّت و امامت بودند، در روستایی از روستاهایبخش کوچصفهان شهرستان رشت دیده به جهان گشود و درِ عزّت وافتخار را با تولّد خویش به روی خانوادهاش باز نمود. بعدها راهیمدرسه شد و تا سال ششم ابتدایی تحصیلات معمول مدرسه ای رادنبال نمود. سپس، از آنجا که اعتقاد داشت:
از بدترین پستیها و رذالتها این است که انسان، فضیلتها رانداند و نشناسد! همچنین باید دانست که کُننده و به جا آورنده عملی کهاز روی دانایی نباشد یعنی کسی کاری میکند امّا چرا آن کار را میکند،نمیداند؛ مانند شخصی است که مشغول راه رفتن است، بدون این کهبفهمد، چرا این راه را میرود و هدفش کجاست!
برای این که فضایل را بشناسد و در ترویج آن ها تلاش نماید،تحصیل در حوزههای علمیّه را بر درس خواندن در دبیرستان و دانشگاهبرتر دانسته به جهت ادامه تحصیل و تبلیغ علوم دینی وارد حوزه علمیّهشهرستان آستانه اشرفیّه شد و زیر نظر استادان آن حوزه به تحصیلعلوم اسلامی پرداخت. با سپری شدن دوره مقدّمات، آستانه اشرفیّه راترک کرد و به سوی حوزه علمیّه قم، هجرت نمود.
از اوایل ورود به حوزه علمیّه قم با افکار و عقاید حضرت امامخمینی (ره) آشنا شد و مجذوب شخصیّت ایشان گردید. بنابراین بههمراه عدّهای از طلبههای جوان، علاوه بر تحصیل علوم دینی،فعّالیّتهای سیاسی را نیز آغاز نمود. پخش اعلامیّههای حضرتامام(ره) نوارهای سخنرانی و شرکت در جلسات مخفی، او را برایحضور هرچه پر شورتر در صحنههای سیاسی مهیّا کرد.
در حمله رژیم ستمشاهی به مدرسه فیضیّه، از جمله طلبههاییبود که در آنجا حضور داشت ولی توانست، خود را از دست مأمورانددمنش امنیّتی رژیم برهاند تا خاطره دلخراش و پرشور اوّلین گروهمهاجران الی اللّه از نهضت امام خمینی (ره) را همواره با بیان و عملخود نگهدارد!
پس از واقعه مدرسه فیضیّه، مدّتی به صورت مخفیانه زندگی کردولی با فتوای امام (ره) مبنی بر حرام بودن تقیّه و وجوب ابراز حقایق،به گیلان آمد و در سخنرانیهای گوناگونی پرده از جنایات و خیانتهایرژیم منحوس پهلوی برداشت. از این رو، توسّط ساواک دستگیر نیز شدو مورد اهانت قرار گرفت.
پس از تبعید امام خمینی (ره) و جوّ خفقان شدید قم، درراستای ادامه تحصیل به شهر مقدّس مشهد رفته از شاگردان خاصّشهید هاشمی نژاد گردید و فعالیتهای سیاسی مخفی را همراه با ادامهتحصیل علوم دینی پی گرفت و در راه خوشه چینی از خرمن علم وتجربه دیگران که خود، آن را خوشبختی و توفیق میدانست تا بدانجاکه (اسناد) گواهی میدهد با پایمردی و جدیّت، پیش رفت.
پس از مدّتی به گیلان برگشت و در کوچصفهان سکونت اختیارکرد و برای جذب نیروهای جوان آنجا و آشنا نمودن آنها به قرآن واحکام اسلامی و نشر و اعتلای فرهنگ غنی آیین آسمانی اسلام وترویج سیره عملی امامان معصوم (ع) همّت گماشت و کلاسهایی دایرنمود.
با طلوع آفتاب انقلاب امام خمینی (ره) در سنگر به ثمر رساندنو تثبیت «انفجار نور» فعالیّتهای چشمگیری داشت و در این راه اگرچهبه دنبال هر سخنرانی در منابر و محافل توسّط نیروهای انتظامی وقتدستگیر و در ساواک، مورد اذیّت و آزار و توهین قرار میگرفت وپیوسته تحت نظر بود ولی با عزمی قوی و ارادهای ال’هی هدف خود راتعقیب مینمود و بیپروا همراه و همگام یاوران انقلاب بود چرا که«ترس را یک نوع کمبود و نقصان» می دانست و چون پرچم نظاممقدس جمهوری اسلامی ایران بر بلندای پهندشت میهن عزیزمان بهاهتزاز درآمد، اگرچه به این جمله که «علم باعث عزّت است» اعتقادیراسخ داشت و تا پایان عمر به هر ترتیب و طریقی که میدانست ومیتوانست در کسب این عزّت از هیچ نکتهای دریغ نورزید ولی تحصیلمتعارف در حوزه را رها کرد و با فروتنی و تواضع که آن را «سرِ علم»میدانست، بی هیچ شعار و ادّعایی با همکاریِ جوانانِ منطقهکوچصفهان ابتدا کمیته انقلاب اسلامی و سپس بسیج سپاه پاسدارانانقلاب اسلامی آنجا را پایهگذاری نمود. بعد نیز با سازمان دادن مردمدر روستاهای مختلف، پایگاههای مقاومت و انجمن اسلامی را برایفعّالیّت جدّیتر به راه انداخت و خود، مسئولیّت امام جماعت ستادبسیج کوچصفهان را به عهده گرفت. پس از مدّتی بنیاد مسکنکوچصفهان را نیز راه اندازی نمود. همچنین مدّتی نیز با عنوان نمایندهحضرت امام (ره) در جهاد سازندگی به یاری برادران جهادگرکوچصفهان شتافت تا این که با قبول سرپرستی کمیته امداد امام خمینیاین منطقه، یاریگر مستمندان و پریشان خاطرانی شد که به حمایت وکمک کمیته امداد امام نیازمند بودند.
با شروع جنگ تحمیلی از نخستین روحانیانی بود که لباس رزمپوشید و از طرف جامعه روحانیّت رشت به صورت داوطلبانه راهیمناطق جنگی کشور شد و بیش از سه ماه دوشادوش رزمندگان اسلام ازحریم قرآن، نظام، اسلام و ایران دفاع کرد.
سرانجام، این روحانی وارسته که میگفت:
ـ بُخل، برای انسان باشرافت، بسیار ننگ است!
ـ ارزش هر انسان به اندازه همّت اوست!
ـ کوشش به اندازه قدرت است «یعنی هر کس به اندازه قدرت خود، کارو کوشش میکند و نه بیشتر»
ـ بالاترین بندگی و پرهیزکاری این است که انسان، در پنهان از خدابترسد!
ـ مؤمن، همیشه کم حرف است امّا عمل و کارش زیاد است ولی منافق،زیاد حرف میزند «بسیار شعار میدهد» ولی در مقابل آن همه ادّعا،عملش کم و نادر است!
ـ پیروزی و ظفر با قاطعیّت به دست میآید!
در راه قاطعیّت و استواریش در خدمت به نظام مقدّس جمهوریاسلامی ایران در شامگاه پنجمین روز از تیرماه سال ۱۳۶۰ در حالی کهجوّ منطقه خطرناک است و پیشنهاد حفاظت برادران حزب الله وبسیجی را نیز با اعتقاد و ابراز «ما مسلّح به اللّهُ اکبریم» و مرگ و زندگیما دست خدای سبحان است، رد میکند، پس از پشت سر گذاشتن یکروز کار طاقتفرسای کشاورزی در مزرعه و اقامه آخرین نماز جماعتمغرب و عشای خویش به خانه میرود تا بیاساید و فردا نیز در کنارانجام کار خود، نسبت به کار دیگران نیز اهتمام نماید ولی در حیاطمنزل خویش مورد حمله ددمنشانه منافقین کوردل قرار گرفته ومظلومانه به فیض شهادت که هنر مردان خداست، نایل میگردد.»
منبع: آیینهداران ج۱ شرح حال شهدای روحانی استان گیلان، محمّدهادی رنگرزیان، بنیاد شهید استان گیلان، اول، ۱۳۸۱، ص ۴۶ـ۳۹ / راست قامتان نگاهی به زندگی قربانیان ترور استان گیلان، قاسم غلامی کفترودی، بنیاد شهید استان گیلان، اول، ۱۳۸۲، ص ۱۹۸-۲۰۳٫