شهید آیت الله آقامیر بحرالعلوم رشتی و نقش او در مشروطه گیلان
محمد عبداللهی
شهید آیت الله آقامیر بحرالعلوم رشتی از مجتهدین بزرگ رشت و از رهبران دینی و سیاسی و اجتماعی مردم گیلان بود. او در ابتدای جنبش مشروطه همانند اکثر علما از این جریان حمایت نمود و به عنوان نماینده علمای گیلان راهی مجلس اول شورای ملی بود. وی سومین مجتهد شهید گیلان است که در دوران استبداد صغیر به دست عوامل استعمار انگلیس در گیلان به شهادت رسید.
محمد عبداللهی*
اشاره: هم زمان با ایام هفته وحدت، میلاد رسول خدا (ص) و امام جعفر صادق (ع)، این مقاله تقدیم حضور مخاطبان رنگ ایمان میگردد. در شرح حال و کارنامه سیاسی اجتماعی یک عالم مجاهد گیلانی و رشتی است که به خاطر مقاومت بر سر اسلام خواهی نهضت مشروطه و تلاش بری تصحیح آن، به شهادت رسید. آیت الله آقامیر بحرالعلوم رشتی و پسر بزرگش سیدجواد، در مسیر بازگشت از سفر زیارتی عتبات عالیات به رشت، نزدیکی قزوین در «یوزباشیچاى» توسط عوامل استعمار انگلیس در گیلان به سرکردگی عبدالحسین خان معزالسلطان، شبانه دستگیر شده و نزدیک صبحدم روز یکشنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۲۸۸ مطابق ۱۸ربیعالثانی ۱۳۲۷ قمری، در صحن عمارت رکنیه، تیرباران شدند و مطلومانه به شهادت رسید. وی سومین مجتهد شهید گیلان است که در دوران استبداد صغیر به دست عوامل استعمار انگلیس در گیلان به شهادت رسید.
این مقاله در فصلنامه علمی پژوهشی پانزده خرداد منتشر شده بود. برای دریافت فایل پی دی اف آن به نشانی زیر مراجعه کنید: دریافت فایل پی دی اف مقاله
***
چکیده
«آیت الله سیدحسین بحرالعلوم» معروف به «آقامیر بحرالعلوم رشتی» از مجتهدین بزرگ و از رهبران دینی مردم گیلان بود. او در ابتدای جنبش مشروطه همانند اکثر علما از این جریان حمایت نمود و به عنوان نماینده علمای گیلان راهی مجلس اول شورای ملی شد.
وی با بینش بالا و بصیرت الهی خود توانست نقش فعالی در جریان مشروعهخواهی ایفا نماید و در تهران رابط میان آیت الله شیخ فضلالله نوری و آیت الله خمامی رهبر مشروعهخواهی گیلان بود و همواره از افکار و طرحهای آنان در تصحیح مشروطه حمایت مینمود و با بالا گرفتن منازعات بر سر مشروطه، از طرف دو مجتهد بزرگ، به عنوان نماینده جریان شریعت خواهی ایران راهی نجف اشرف گردید تا با علما و مراجع نجف اشرف یدار و درباره اهداف جریان شریعت خواهی به طور مستقیم مذاکره نماید. جریان سکولار اما که از نتابج این سفر و مطلع شدن مراجع نجف بیم داشت، در مطبوعات غربگرای آن زمان، هجمه سنگینی از کذب و دروغ و توهین و اتهام را علیه این سفر آغاز کرد و چند ماه توپخانه خود را روی سر این ممجتهد بصیر و هیئت همراهش ریختند و در عتبات نیز برای این علما مشکلاتی را ایجاد کردند تا پای شان به نجف نرسد. در نجف، پیشامدهای ناگواری برای او ایجاد کردند و سرانجام در راه بازگشت به ایران همراه پسر بزرگش، در اطراف قزوین توسط مشروطهطلبان دستگیر شد و بدون برگزاری هر گونه محاکمه و بدون داشتن هیچ جرمی، به دست عوامل استعمار انگلیس به شهادت رسید.
کلید واژه: آیت الله آقامیر بحرالعلوم، آیت الله خمامی، مشروطهخواهان، مشروعهخواهان.
مقدمه
تاریخ مبارزات اسلامی مردم گیلان پُر است از افتخارات گوناگون که اقشار مختلف مردم برای یاری دین خدا، به آنها دست یافتهاند و در این مسیر زحمات بسیاری را متحمل شدند و بارها و بارها از جان و مال خود گذشتند تا اسلام عزیز محفوظ بماند.
در این میان هرگاه رهبری این نهضتهای اسلامی با علمای راستین بوده و صدای عدالتخواهی و ظلم ستیزی از مساجد بلند شده است، کاخهای بیداد بیش از پیش به خود لرزیدهاند و نیروهای اهریمنی تمام فکر و قدرت خود را بکار بستهاند تا مانع تحقق شعار استقلال و آزادی مردم باشند.
البته همواره در طول تاریخ، مصاف حق و باطل بدین گونه بوده است و خواهد بود و هرگاه که صفحه تاریخ اسلام به سرخی گراییده است، نام شهیدی از تبار روحانیت اصیل بر تارکش حکّ شده است.
یکی از این عالمان بزرگ، شهید آیت الله سیدحسین بحرالعلوم رشتی میباشد که با بینش بالا و بصیرت الهی خود توانست نقش فعالی در جریان مشروعهخواهی ایفا نماید و همواره مدافع افکار و طرحهای شهید آیت الله شیخ فضل الله نوری و شهید آیت الله ملامحمد خمامی، مرجع بزرگ گیلان در نهضت مشروطه، بوده است تا اینکه سرانجام همچون پیشوایان معصوم شیعه علیهم السلام به فیض عظیم شهادت نائل گردید و متاسفانه تیغ تیز تحریف ـ از طرف همان کسانی که ادعای آزادی و فضای باز سیاسی داشته و دارند ـ شخصیت این بزرگمردان را در طول تاریخ مخدوش کرده است و تاکنون به عنوان چهرهی مرتجع، ضدملی، مستبد و… معرفی نموده است.
این مقاله سعی نموده است مروری گذرا بر مجاهدتهای «شهید آیت الله سیدحسین (آقامیر) بحرالعلوم» در آن دوره پر فراز و نشیب تاریخ ایران باشد تا هم بتواند بسیاری از ابهامات و تحریفات را روشن سازد و هم به برخی تهمتها پاسخ دهد.
البته بازنگری نقش روحانیت دینی گیلان در جریان مشروطه، نیاز به تحقیق و بررسی بیشتری دارد که انشاء الله بتوان به این مهم نائل آمد.
«گیلان موقعیتی ممتاز نه فقط از لحاظ اقلیمی و جغرافیایی، بلکه از لحاظ تاریخی و انسانی دارد. هر چه در مدّ نگاه خود به این سرزمین دقّت میکنیم، نشانههای عظمت بیشتری را در آن میبینیم.
گیلان سرزمینی نابغهپرور است. علمای بزرگ،فقیهان، فیلسوفان، شاعران و ادیبان، صنعتگران و دانشمندان، مردان و زنان از خود گذشتهی شجاع در تجربههای گوناگون این کشور، سرتاسر تاریخ این خطّه عزیز و پربرکت را انباشتهاند…
در دوران مشروطیت، در دوران استبداد صغیر، در دوران دستاندازی انگلیسیها و دیگر بیگانگان متجاوز به ایران ـ در همه این تجربهها ـ گیلانیها نشان دادند که پیشروند. گیلانیها پیشرو مبارزات سیاسی و فعّالیتهای مطبوعاتی بودند. از جمله قدیمیترین روزنامههای کشور و قدیمیترین فعّالیتهای سیاسی، در این منطقه بوده است.» مقام معظم رهبری[۱]
در خاتمه از همه کسانی که در تهیه این مقاله کمک نمودند تشکر مینمایم و امیدوارم که توانسته باشم گامی در راستای احیای فرهنگ اسلامی ایرانی برداشته باشم و از خداوند متعال شفاعت این عالمان شهید را برای خود مسألت دارم.
وَ سَلامٌ عَلَیْهِ یَوْمَ وُلِدَ وَ یَوْمَ یَمُوتُ وَ یَوْمَ یُبْعَثُ حَیًّا (مریم/۱۵)
خاندان بحرالعلوم
«آیت الله سیدحسین بحرالعلوم» معروف به «حاجی آقامیر بحرالعلوم رشتی» در حدود سال ۱۲۲۹ش[۲] در نجف اشرف به دنیا آمد.[۳]
پدرش آیت الله میرعبدالباقی موسوی ملقب به «شریف العلمای رشتی» فرزند سیدعلیرضا بن حاج میرادریس بن سیدحسین بود که نسبش به سیدشرفشاه گیلانى ـ از عرفاى قرن هشتم هجرى ـ منتهى مىشود و سرانجام به امام موسى کاظم ـ علیه السلام ـ میرسد.[۴]
آیت الله میرعبدالباقی در ابتدای جوانی به نجف اشرف هجرت کرده تحصیلاتش را نزد شیخ حسن و شیخ مهدى کاشف الغطاء و صاحب جواهر به اتمام رسانده و پس از دریافت اجازه اجتهاد و نقل روایت از اساتید مذکور راهی رشت گردید[۵] و به مرجعیت دینی آن سامان رسید و در میان مردم بسیار مورد احترام و اطاعت بود. شریف العلما عمر خود را در طاعت خدا و خدمت به شریعت اجداد طاهرینش سپری نمود.[۶]
شریف العلما فاضلی کامل و از علمای بزرگوار عصر خویش و معروف به «حجت الاسلام» بود. گفتهاند یکبار زمانی که برخی از ماموران حکومتی که برای گرفتن مالیات به مردم فشار میآوردند و باج میخواستند، مردم رفتند نزد آیت الله میرعبدالباقی و شکایت کردند؛ ایشان با پای برهنه به سمت محل حکومت حرکت کردند و فریاد زد: «آهای والی، آهای والی، مامورانت از مردم چه میخواهند؟!» و اینگونه بود که استاندار ولایت دارالمرز گیلان با یک خطاب ساده، حساب کار دستش آمد و تا مدتی به مردم مظلوم کاری نداشت.[۷] از وی به عنوان یکی از مراجع عصر ناصرالدین شاه قاجار نام بردهاند.[۸]
از آثارش کتاب «المواهب الغرویه» شرح استدلالی بر کتاب «شرائع الاسلام» است که آن را در جوانی در چندین مجلد نوشت و بعدها با استفاده از احادیث صحیحه، کتاب «أنوار الشیعه» در اخلاق را نگاشت.[۹]
وی در اسفند سال ۱۲۷۲ش[۱۰] در رشت درگذشت و بدنش به شهر مقدس قم منتقل گردید و در مقبره شماره شش صحن عتیق حرم حضرت فاطمه معصومه ـ سلام الله علیهاـ مدفون شد.[۱۱]
مادر آقامیر بحرالعلوم، دختر فقیه عالی مقام سیدعلی آلبحرالعلوم طباطبائی ـ نویسنده کتاب «البرهان القاطع» ـ بود.[۱۲] فرزندان این خانواده چون از طرف مادر متصل به خاندان «بحرالعلوم» بودند همگی ملقب به بحرالعلوم شدند.[۱۳]
دیگر فرزندان میرعبدالباقی به نامهای میرزاصادق «صدرالفقها»؛ سیداحمد «افتخارالفقها»؛[۱۴] سیدحسین آقا مجتهد و سیدمرتضی «شریف العلما» بودند.
میرزاصادق، فرزندی به نام میرزازینالعابدین ملقب به «فخرالشریعه» داشت.[۱۵]
سیدحسین آقا مجتهد، فرزندانی به نامهای میرعبدالباقی ملقب به «صدرالشریعه» و سیدمحمدرضا معروف به «عزیز» که شاعر هم بود، داشت.[۱۶]
سیدمرتضی«شریف العلما» هم فرزندانی به نامهای محمود ملقب به «اجلال السلطان»، زین العابدین معروف به «فخرالسلطان» و سیدمحمدرضا روشن داشت. ایشان نام خانوادگی خاتمی را برگزیدند. سیدمرتضی شریف العلما در ۳۰بهمن۱۲۹۹ش[۱۷] در رشت درگذشت و در حرم کریمه اهل بیت حضرت فاطمه معصومه، کنار پدرش سیدعبدالباقی مدفون است.[۱۸]
همچنین اجلال السلطان فرزندی دارد به نام سیدمحمد خاتمی که وارد نیروی هوایی رژیم پهلوی شد و به «ارتشبد خاتم» معروف بود. وی فرمانده نیروی هوایی ارتش شد و بعد با فاطمه پهلوی خواهر محمدرضا پهلوی ازدواج کرد و سرانجام، هنگام پرواز با کایت در ۲۲شهریور۱۳۵۴ سقوط کرد و کشته شد. معروف بود که به دستور شاه به قتل رسیده است.[۱۹]
زندگینامه
آیت الله آقامیر بحرالعلوم در دوران کودکی همراه پدر به رشت رفت و دوران نوجوانی را در این منطقه پر برکت و در خانوادهای اهل علم و معنویت سپری نمود تا اینکه در حدود سال ۱۲۴۳ش[۲۰] برای تحصیل علم به نجف اشرف برگشت و در همان زمان با «ناز بیگم» دختر سیدحسین آلبحرالعلوم ازدواج کرد.[۲۱]
از ایشان شش پسر به نامهای سیدجواد، میرمهدی، سیدمحمدعلی، میرجعفر، میرمحمدباقر و سیدحسن؛ و سه دختر به اسمهای زهره بیگم، صدیقه خانم و فاطمه خانم به یادگار ماند که همگی شهرت موسوی را برای خود برگزیدند.[۲۲]
میرمهدی امام جماعت مسجد ملاعلی محمد رشت بود و خاندان آلبحرالعلوم رشت همگی از فرزندان ایشان هستند.
معروفترین فرزندان آقامیر بحرالعلوم، «سیدحسن» بود که در ۱۲خرداد۱۲۶۸ش[۲۳] در رشت متولد شد، دروس مقدماتی حوزه علمیه را نزد علمای رشت خواند، سپس به نجف اشرف مهاجرت کرد و در آنجا از جمله شاگردان مبرّز آیات عظام سیدمحمّدکاظم یزدی، محمّدحسین نائینى، آقا ضیاءالدین عراقى، محمّدحسین غروى اصفهانى و شیخ شعبان رشتى بود؛[۲۴] ایشان که جزء مجتهدین و علمای طراز اول گیلان به حساب میآمد، در نهضت امام خمینی در سال ۱۳۴۲ش نیز از طرفداران جدی امام خمینی بود که در اعتراض به دستگیری امام خمینی، دستگیر و مدتی در زندان رژیم پهلوی به سر برد. آیت الله سیدحسن بحرالعلوم رشتی که امامت جماعت مسجد «گلشن» بازار رشت را بر عهده داشت در ۲۱شهریور۱۳۵۶ش در تهران درگذشت[۲۵] و بعد از تشیعی با شکوه در رشت، بدن مطهرش را ـ بنابر وصیتش ـ به مشهد منتقل نمودند و در صحن کهنه حرم حضرت ثامن الحجج امام علی بن موسی الرضا ـ علیه السلام ـ دفن کردند.[۲۶]
تحصیلات
آقامیر بحرالعلوم مدت زیادی نزد اساتید مختلف درس خواند. او دروس مقدماتی حوزه را نزد آخوند خراسانی آموخت و دروس عالی را در خدمت میرزاحبیب الله رشتی (متوفی ۱۲۷۳ش) و شیخ هادی تهرانی(متوفی ۱۲۸۲ش) به اتمام رسانید.[۲۷]
او از شاگردان بزرگ و فضلای مشهور درس میرزاحبیب الله رشتی محسوب میشد و بسیاری از تقریرات درس او را نگاشت تا اینکه از اعیان علمای رشت گردید. و در همه رشتههای علوم دینی استاد شد.[۲۸]
سرانجام او در سال۱۲۷۲ش[۲۹] به رشت بازگشت و هدایت مردم را به دست گرفت و هیچ گاه حق را بر ناروا و ناراستی ترجیح نداد و به جای دین و یقین، بیراهه باطل برنگزید.[۳۰]
مرحوم علامه امینی ـ نویسنده کتاب گرانسنگ الغدیر ـ درباره او میفرماید: «قائِدٌ روحیٌّ و زَعیمٌ علویٌّ، حازَ القدحَ المعلّی مِن کلِّ فضیلهٍ و إکتسی بَرَدهَ العلم و العمل، له مِن العلم و الأدب حظّه الأوفی و نصیبه الأوفی»[۳۱] یعنی او رهبری معنوی و سرپرستی علوی بود، پیمانهای بلند از هر فضیلتی را بدست آورد و لباس علم و عمل را پوشید؛ او والاترین حظّ و نصیب را از علم و ادب برخوردار بود.
فعالیتهای سیاسی ـ اجتماعی
در زمان مشروطه آیت الله العظمی حاج ملامحمد خمامی مرجع بزرگ گیلان و از حامیان نهضت مشروطه بود. آیت الله آقامیر بحرالعلوم نیز از آنجا که درد دین داشت و یار مردم بود در ابتدای جنبش مشروطه همانند اکثر علما از این جریان حمایت نمود. فعالیتهای انقلابی و آزادیطلبانه در گیلان بسیار پرشور انجام میشد و در این میان افراد بسیاری چون سردار منصور، سردار محیی، یپرم خان، سردار معتمد، میرزاکریم خان رشتی، حسن خان عمیدالسلطان که بعدها از سران مملکتی و از شخصیتهای تاثیرگذار حکومت پهلوی شدند، حضور داشتند. متاسفانه حضور چنین افرادی باعث به بیراهه رفتن جریان مشروطهخواهی گردید و دو جریان در مقابل هم شکل گرفت، مشرطهخواهی و مشروعهخواهی.
علمای رشت در ابتدا تلاش بسیاری در حمایت و هدایت این جریان کردند حتی آیت الله خمامی فتوایی در تایید مشروطیت صادر کرد و حمایتهای ایشان باعث شد که انتخابات اولین دوره مجلس شورای ملی در رشت صورت بگیرد. این حمایت ایشان مشکلات بسیاری را از سر راه برگزار کنندگان انتخابات برداشت. کسانی هم که در صدد بودند تا موانعی بر سیر انتخابات بگذارند بعد از صدور فتوا، دیگر جرأت چنین کارهایی به خود ندادند.
در انتخابات اولین دوره مجلس شورای ملی در آذر ۱۲۸۵ش،[۳۲] که به صورت صنفی برگزار شد، باید از گیلان، شش نفر به مجلس اعزام میشدند. برای انتخاب نماینده روحانیون رشت، علماء در منزل شریف العلماء جمع شدند و بعد از بحث و گفتگو نماینده خود را انتخاب کردند. در ابتدا «میرزامحمدرضای مجتهد» انتخاب شد. او که دوری از رشت را به مصلحت نمیدید از قبول نمایندگی عذر خواست. نفر بعدی «شیخ محمدعلی سیگارودی» بود، که او نیز به دلیلی عذر خواست. نفر بعدی «شیخ رضا خمیرانی» بود که او نیز نپذیرفت. نفر بعدی آیت الله «آقامیر بحرالعلوم» بود که او این مسئولیت را پذیرفت و نماینده علمای گیلان در اولین دوره مجلس شورای ملی شد.[۳۳] او مورد حمایت آیت الله العظمی خمامی و آیت الله شیخ علی فومنی قرارداشت[۳۴] و حتی پیشنهاد کاندیداتوری وی از طرف حاجی خمامی مطرح شد.
از طرف ۱۷ صنف شهر رشت هم «شیخ حسن حسام الاسلام» انتخاب شد. برای انتخاب نماینده تجار نیز مجالس متعددی در خانههای تجار رشت برگزار شد که همراه با اختلافات زیادی بود. جلساتی هم در خانه حاجی خمامی و دارالحکومه برگزار گردید و در نهایت با اختلافات بسیار، آقا محمد یزدی ـ که از این زمان به «وکیل التجار» معروف شد ـ انتخاب گردید.[۳۵]
با تاکیدات آیت الله خمامی برای برگزاری هر چه زودتر انتخابات و حمایت از برگزاری انتخابات توسط ایشان سه تن از نمایندگان گیلان در اولین دوره مجلس شورای ملی انتخاب شدند ولی هنوز سه نفر دیگر از نمایندگان گیلان در روزهای آینده باید انتخاب میشدند.
چند روزی از انتخابات مجلس شورای ملی میگذشت ولی «وزیر اکرم» حاکم گیلان میل نداشت که نمایندگان منتخب به طرف تهران بروند.[۳۶] او شرایط مسافرت نمایندگان به تهران را فراهم نکرد و تلگرافی به مجلس فرستاد و در آن ادعا کرد که انتخاب حاجی بحرالعلوم خلاف آیین نامه انتخابات بوده است. این گزارش باعث شد که در تهران برای حاجی بحرالعلوم مشکلاتی ایجاد شود.
این تلگراف روز۱۴ذیالقعده۱۳۲۴ق[۳۷] در مجلس خوانده شد:
« از رشت بطهران پنجشنبه ۱۱ ذیقعده الحرام.
حضور مبارک بندگان حضرت مستطاب اشرف امجد آقای صدر اعظم روحی فداه. منتخبین رشت تمام شده همین ماه حرکت میکنند آقایان علماء هم یک شب خانه شریف العلماء جمع شده جناب حاجی بحرالعلوم را انتخاب کردهاند ولی طلاب میگویند این انتخاب از روی نظامنامه نشده، توی خود علما و طلاب در خصوص منتخبین نفاق است. اگر میفرمایید همین طور جناب حاجی بحرالعلوم را روانه کنم یا اینکه به طبیعت خودشان واگذارم هر وقت خواستند وکیل تعیین نموده بفرستند. چاکر صالح»
در ادامه یکی از نمایندگان مجلس گفت:
«خوب است آقایان از جناب حاجی خمامی استفسار کنند که حاجی بحرالعلوم ترتیب انتخابش به چه نحو بود؟ چون در آنجا چند نفر خائن و مفسد هستند که اغتشاش میکنند.»[۳۸]
آیت الله سیدمحمد طباطبایی تحت تاثیر فضای متشنج مجلس توسط سکولارها، چنین پاسخ میدهد: «کراراً نوشته شده و بعضی جواب دادند که انتخاب او [بحرالعلوم] بر خلاف نظامنامه است.»[۳۹]
آیت الله ملامحمد خمامی، پس از این انتخابات، با فرستادن تلگرافی به حضرات آقاسید محمد طباطبائی و سید عبدالله بهبهانی صحت این انتخاب را تایید نمود و اعلام کرد که نماینده گیلان از صنف علما انتخاب گردیده و به سوی آنها روانه شده است:
«حضور مبارک حضرت حجتالاسلام آقای آقاسید محمد [طباطبایی] و آقای آقاسید عبدالله [بهبهانی] ـ دام ظلهما ـ از طرف دعاگویان علما گیلان جناب مستطاب آقای حاج بحرالعلوم سلمهالله منتخب [شده] و [به سوی تهران] حرکت کردهاند و از خداوند متعال تایید ایشان و وکلاء مجلس ملی مرکزی را خواهانیم. (حاجی خمامی و امامجمعه و سایرین)»[۴۰]
با ارسال این تلگراف اوضاع آرام شد و همه از صحت انتخابات اطمینان یافتند.
همچنین تلگراف دیگری از جانب علمای گیلان به آیت الله طباطبایی رسید. متن این تلگراف به این ترتیب است:
«از طرف عموم علما رشت به عنوان جناب آقای طباطبایی ـ جناب آقای بحرالعلوم از طرف دعاگویان، منتخب و روانه شدند. متوقع مایه افتخار و سرافرازی هستند.»[۴۱]
مشروطهخواهان سکولار که حاجی بحرالعلوم را نماینده آیت الله خمامی دانستند، شروع به مقابله با وی نمودند. آنها از هر راهی که بتوانند سفر بحرالعلوم را به تاخیر اندازند استفاده کردند. رابینو از اعضای برجسته کنسولگری انگلیس در رشت که به مشروطهخواهانِ سکولار خط دهی فکری میداد، درباره آیت الله بحرالعلوم چنین میگوید: «چون [بحرالعلوم] از یک طرف به واسطه جزئی تصرفاتی که در چند زرع قبرستان آقافخرای[۴۲] جنب خانه خودش کرده بود و طرف بیمیلی علمای نجف واقع شده بود … و [نیز] مردم به واسطه استبداد، سوء ظنی درباره او برده بودند؛ خواستند او را از حرکت مانع شوند.»[۴۳] مشروطهخواهان دنباله همین مسئله را گرفتند و با آن علیه بحرالعلوم جنجال آفریدند حتی آن را در یک شماره از روزنامه حبل المتین درج کردند. این مسئله از حد یک جنجال فراتر نرفت چرا که آنها سندی دال بر «غصب زمین گورستان آقافخرا» و دلیلی بر «بیاعتنایی علمای نجف» ارائه نکردند.
میتوان حدس زد که سکولارها در صدد بودند تا رفتن حاجی بحرالعلوم به تهران را به تاخیر بیندازند یا او را منصرف کنند ولی به هر حال جنجال مشروطهخواهان سکولار در رشت باعث نشد که حاجی بحرالعلوم از رفتن به تهران منصرف شود. بالاخره او صبح روز۱۰ دی ۱۲۸۵ش[۴۴] با کالسکه پُستی راهی تهران شد.[۴۵] سه روز بعد اعتبارنامهاش در مجلس اول شورای ملی قرائت شد و به عنوان نماینده علمای گیلان در مجلس پذیرفته شد.[۴۶]
او وقتی به تهران رسید رابط میان آیت الله شیخ فضل الله نوری و حاجی خمامی بود.[۴۷] و این مسئله بعدها باعث درگیریهای زیادی میان مشروطهخواهان و مشروعهخواهان گردید.
این رفتارها و تلگرافها به خوبی نمایانگر این مطلب است که آیت الله خمامی و سایر علما در راستای اهداف مشروطه گامهای مهمی برداشتند ولی کم کم با آشکار شدن برخی خواستههای غیرشرعی نمایندگان مجلس، این حمایت تبدیل به اصلاح و موضعگیری از طرف جریان مشروعهخواه گردید. در مجلس هم آیت الله آقامیر بحرالعلوم در دفاع از موضعگیریهای حاجی خمامی، تمام تلاش خود را بکار گرفت.
حمایت آیت الله خمامی از مشروطه برای همه ثابت شده بود ولی این به معنای آن نبود که از مشروطهخواهان نیز به صورت مطلق حمایت کند بلکه انحرافاتی را که میدید گوشزد میکرد و به هیچ وجه با آن امور کنار نمیآمد. ایشان نمیپذیرفت که از هر راهی به نتیجه مطلوب برسد بلکه قائل بود که وسیله هم باید مشروع باشد. وی در مقابله با اشخاص منحرف که سعی در انحراف جامه داشتند کوتاه نمیآمد و در مقابل انحرافشان میایستاد.
نمایندگان تبریز در مجلس شورای ملی به تندروی و سکولار بودن معروف بودند و تقیزاده که از نمایندگان تبریز بود، رهبری جناح سکولار مجلس را بر عهده گرفت و افراطگرانه مشروطه را به سوی سکولاریزم پیش برد. آنان در اوایل سال ۱۲۸۶ش[۴۸] به گیلان سفر نمودند و تقیزاده نیز در میان نمایندگانی که به رشت سفر کرده بودند حضور داشت. نمایندگان انتظار داشتند که علما به دیدن آنها بروند.
در این زمان بعضی از علمای رشت مانند میرزامحمدرضا با شدت و حدّت از مشروطهخواهان حمایت میکردند و در مقابل حرکات ضد دینی و شخصیتهای منحرف موضعی نمیگرفتند؛ این دسته به دیدار وکلای تبریز رفتند. بعضی دیگر از علما که چندان تمایلی به مشروطه نشان نمیدادند مثل شریعتمدار هم به دیدار آنها رفتند. ولی آیت الله خمامی به دیدن آنها نرفت و به این وسیله مخالفت خود را با تفکرشان اعلام کرد. این مسئله برای نمایندگان سکولار تبریز گران آمد چرا که آیت الله خمامی که راس علمای گیلان بود مخالفت خود را با افکارشان اعلام کرده بود.[۴۹]
در روز ۱۰ فروردین ۱۲۸۶ش[۵۰] آیت الله خمامی به انجمن رشت رفت. او در آنجا گفت: «ما ضد مشروطه نیستیم، اما وکلا و منتخبین خوب میخواهیم.»[۵۱] او از اوضاع آشفته رشت و وضع اسف انگیز انجمن رشت ناراحت بود. مشروطهخواهان نتوانستند تا آن موقع اختلافات را کنار بگذارند و چند نفر برای انجمن رشت انتخاب کنند، چه برسد به اینکه بخواهند شهر را اداره کنند. این مسائل باعث شده تا حاجی خمامی به مشروطهخواهان تذکراتی بدهد و به رفتارهایشان انتقاداتی کند. بعضی از مشروطهخواهانِ سکولار به حاجی خمامی توهین کردند.
حاجی خمامی بعد از آن به خانه آیت الله شیخ علی فومنی رفت تا درباره اوضاع جاری گفتگو کنند. شیخ علی فومنی عالمی مهذب بود که در شهر به اخلاق و تقوا مشهور بود. در این موقع عدهای از مشروطهخواهان درِ خانه را از بیرون قفل نمودند تا اسباب خنده خود را فراهم کنند![۵۲]
متاسفانه مشروطهخواهان در صدد بر نیامدند که به اوضاع سروسامانی دهند بلکه تلاش کردند تا کوچکترین انتقادی را خفه کنند. آنها از هر راهی برای از میدان به در کردن مخالف استفاده کردند.
سکولارها که انتقادات حاجی خمامی را دیدند گفتند، حاجی خمامی «پنج هزار منات از قنسول روسی گرفته است.»[۵۳] تهمت پول گرفتن حاجی خمامی از روسها، به قدری ناشیانه بود که حتی «رابینوی انگلیسی» که خود سر دسته افترا زنندگان به علما بود، این تهمت را رد میکند. رابینو تصریح میکند که مشروطهخواهان برای خرابکردن حاجی خمامی تعمداً چنین نسبتی را به او دادهاند.[۵۴]
مقبولیت و اقتدار آیت الله خمامی در میان مردم گیلان امری بود که مانع میشد تا مشروطهخواهان سکولار با ایشان به طور مستقیم مقابله کنند. از این رو با کسانی که در جبهه حاجی خمامی بودند ولی زورشان به آنها میرسید در میافتادند. بحث اخراج شریعتمدار از رشت در واقع بحث اخراج حاجی خمامی بلکه اخراج جریان اسلام خواه از وقایع مشروطه بود. مشروطهخواهان که شرعی بودن کارهایشان چندان برایشان اهمیت نداشت، تحمل نمیکردند که علما به ریاست حاجی خمامی به آنها تذکر دهند و بگویند که کارهایتان با دین هیچ سنخیتی ندارد. به همین خاطر پروژه از میدان به در کردن سران جریان اسلام خواهی را کلید زدند.[۵۵]
آنها به حاجی شریعتمدار اعلام کردند که یا از شهر بیرون برود و یا منتظر عواقب شوم آن باشد. شریعتمدار قضیه را برای آیت الله خمامی شرح داد. حاجی خمامی حرکتهای موزیانه انجمنهای مخفی را به خوبی رصد میکرد. او حرکتهای خزنده و آشوبگرانه مشروطهخواهان سکولار را میدید ولی عدهای از روحانیون به این تحرکات توجهی نداشتند و یا آنها را حمل بر صحت میکردند. آنها به نفوذ شبکههای مخفی واقف نبودند و به خاطر حمایت از مشروطه، از شخصیتهای مسئلهدار و سکولار نیز حمایت میکردند.
اوضاع شهر به هم ریخته بود و انجمنهای مخفی به راحتی تهدید میکردند و یا شبنامه منتشر میکردند. انجمن رشت هم نه تنها در فکر اصلاح نبود بلکه اگر از اختلافات داخلیاش لحظهای فارغ میشد، به حمایت از انجمنهای مخفی پرداخته و به پیچیدگی اوضاع میافزود. آیت الله خمامی و عده دیگری از علماء تصمیم گرفتند به نشانه انتقاد و نارضایتی از عملکرد انجمن رشت از شهر خارج شوند و به سوی تهران بروند. آنان در ۱۱ فروردین ۱۲۸۶ش[۵۶] از رشت خارج و به سوی تهران رهسپار شدند. در این میان حاجی آقامیر بحرالعلوم که در جریان امور بود، تلگرافی از تهران به آیت الله سیدمحمود روحانی ـ داماد حاجی خمامی و از رهبران جریان مشروعهخواهی گیلان ـ فرستاد:[۵۷] «حرکت حجت الاسلام [حاج ملامحمد خمامی] به موقع [و] مراجعت صحیح نیست. گوش به آن تلگراف نفرمایید. تلگراف به مجلس [کنید] که تمام انجمنهای رشت موقوف [شوند] و دو نفر مفسد از طهران خارج [گردند.] عقیده بنده [این است که] از توقف در خارج [رشت] نتیجه گرفته میشود و بهتر این است.»[۵۸]
با رسیدن این تلگراف به رشت، حاجی خمامی و شیخ علی فومنی با عزمی استوارتر به راهشان به سوی تهران ادامه دادند.
در مجلس از تلگراف آقامیر بحرالعلوم سخن به میان آمد و این مسأله باعث خشم نمایندگان سکولار مجلس شد.
«یکی از وکلا اظهار داشته بود تلگراف حاج بحرالعلوم که به رشت مخابره کردهاند صحیح است یا نه؟ اگر صحیح است پس چرا عذرش را نمیخواهید؟ یکی از وکلا چنین اظهار داشت که مکرر گفتهایم، عقائد مختلف است، شاید به نظر آن اینطور رسیده؛ علاوه باید اصلاح نمایند. جواب داده شد حالا که در مجلس مطرح شد باید رسیدگی شود و یکی دیگر از وکلا چنین تقریر کرد که علاوه از این تلگراف کاغذی از رشت آمده که قریب دویست مهر دارد؛ نوشته بودند تمام اسباب حرکت جناب حاج خمامی و جمع شدن مردم در صحرای ناصریه و اسباب اغتشاش رشت، ایشان شدهاند. باز همان وکیل اظهار کرد من صلاحبینی میکنم، شاید عقیده او این است و جمعی محترمین آمدهاند باید اصلاح کرد. باز جواب داده شد که دو نوع تلگراف است یکی از روی نفهمیدگی است و یکی از روی غرض؛ باید دید این تلگراف کدام یک از آن دو قسم است. بالاخره گفتند سواد تلگراف مجلس محترم که به رشت مخابره شده با سواد تلگراف حاج بحرالعلوم قرائت شود. هر دو را خواندند.»[۵۹]
بعد از قرائت این تلگراف بحثهای زیادی در میان وکلای مجلس مطرح شد: «اگر کسی بخواهد خیانت بکند با ما است که حالی بکنیم و یکی دیگر اظهار داشت که از طرف جناب رئیس، تحقیق شده و عین سواد این تلگراف را در تلگرافخانه دیدهاند و یکی دیگر چنین عنوان نمود: اقدامات وکلا باید برای امنیت این مملکت باشد، اگر برخلاف اقدام نمایند خیانت کردهاند. باز همان وکیل چنین بیان کرد: من مدعی هستم؛ این اقدامی که حالا میخواهید بکنید باعث اغتشاش رشت خواهد شد، باشد بعد از اصلاح آنجا. بالجمله پس از مباحثات زیاد قرار شد در این باب رسیدگی و تحقیق شود.»[۶۰]
خلاصه اینکه گروهی از نمایندگان در صحت آن تردید کردند و گروهی دیگر آن را تأیید نمودند و درخواست کردند از این پس نباید حاجی بحرالعلوم را به مجلس راه داد؛ نهایتاً تصمیم قطعی در این باب گرفته نشد.[۶۱]
البته این نکته را نباید از نظر دور داشت که با توجه به جهتگیری دینی در افکار و رفتار آیت الله خمامی و زیرکی خاصی که ایشان در ارزیابی جریانها داشت، طبیعی بود مشروطهخواهان سکولار و تندرو رفتاری ناملایم با ایشان داشته باشند. کمترین خواسته آنها این بود که نماینده حاجی خمامی را از مجلس اخراج و فرد مورد نظر خود را به جای او به مجلس بفرستند کما اینکه قبل از ورود آیت الله بحرالعلوم به مجلس این اعتراضات شروع شده بود.
سرانجام دو روز بعد در ۲۸ فروردین ۱۲۸۶ش[۶۲] با ورود آیت الله بحرالعلوم به مجلس بلوایی به پا شد و چند تن از نمایندگان به نشانه اعتراض از مجلس خارج شدند:
«در بین قرائت نظامنامه بلدیه حاج بحرالعلوم وارد مجلس شد و در آن موقع ده دوازده نفر از وکلا برخاسته از مجلس بیرون رفتند. یکی از وکلاء عنوان کردند نمیپرسید جهت این رفتن وکلا چیست؟ پرسیدند جهت چیست؟ جواب دادند به جهت آمدن حاج بحرالعلوم است، میگویند این کاری که از حاج بحرالعلوم صادر شده ما تکلیف خود را نمیدانیم که با بودن حاج بحرالعلوم در این مجلس باشیم [یا نباشیم.] لهذا آقای وثوق الدوله نایب رئیس به آقای حاج بحرالعلوم گفتند: بروند اطاق دیگری و وکلا برگردند تا بعد رسیدگی و تحقیق صحیح شود وحاج بحرالعلوم از مجلس رفتند. وکلا بازگشت نمودند…»[۶۳]
بعد از ساعتی مذاکره پیرامون یک لایحه، بحث دوباره به سمت حاجی بحرالعلوم کشیده شد. «یکی از وکلا چنین اظهار داشت: ما که در این مجلس نشستهایم برای حفظ حقوق ملت [هستیم]، و ملت شامل افراد ملت که سید و محترم [میباشد] و معلوم نیست [حاجی بحرالعلوم] مقصر باشد، تضییع حق شد. جواب داده شد که ما وکلا اینجا نشستهایم برای حفظ حقوق دولت و ملت. این اشخاص که هنگام ورود حاج بحرالعلوم پا شدند رفتند خیانت او نزد ایشان شاید ثابت شد و تکلیف وکالت خود ندانستند که با حضور او باشند همین طور که عقائد آزاد است، این طور افعال هم آزاد است. باز همان وکیل اظهار کرد کدام لایحه از طرف مجلس نوشته شد که او مقصر است؛ جواب داده شد با وجود آن تلگراف که پریروز در مجلس خوانده شد و صراحتاً تلگراف نموده گوش به این تلگراف ندهید و آن تلگراف از طرف مجلس بود؛ آیا باز نمیشود گفت که او مقصر است و خیانت کرده. یکی دیگر از وکلا بیان کرد در یک مورد حق با شاهزاده است و آن این است که قرار شد پریروز از طرف مجلس به حاج بحرالعلوم اخطار شود که به این مجلس ورود ننمایند. این تحقیق در کار ایشان رسیدگی شود حال اگر از طرف مجلس اخطار شده وایشان آمدهاند که هیچ و الاّ کسی حق اعتراض نداشته. جواب دادند که به توسط وکلاء و حجج اسلام اخطار شده و آقای وثوقالدوله نایب رئیس چنین تقریر کردند: این مسئله صحیح است، ولی چون در نزد بعضی تقصیر و خیانت ایشان ثابت شده بر حسب تکلیف وکالت خودشان پاشدند بروند. لهذا من از حاج بحرالعلوم خواهش کردم بروند اطاق دیگر و وکلا برگردند که بعد رسیدگی شود؛ در این وقت مجلس ختم شده عموم وکلا برخاستندکه جناب آقامیرزا سیدمحمد مجتهد [طباطبایی] از اطاق انتظار که به جهت رفع کسالت رفته بودند مراجعت کرده فرمودند وکلا نروند. دوباره مجلس منعقد و باز از تفصیل حاج بحرالعلوم صحبت شد و آقا سیدمحمد [طباطبایی] سئوال نمودند این وضع که با حاج بحرالعلوم رفتار شد به اکثریت آراء بود؟ جواب دادند خیر با اکثریت نبود ولی هر کس در وکالت یک تکلیفی برای خود میداند؛ این اشخاص تکالیف خود را به واسطه آن تلگرافی که حاج بحرالعلوم به رشت مخابره نموده و نزد خود جناب آقا [سیدمحمد طباطبایی] اقرار کرده چنین دانستند که همچو شخص در مجلس مقدسی که رأی گرفته میشود نباید باشد. آقا سیدمحمد فرمودند صحیح است نزد من [به صحت این تلگراف] اقرار کرده، حال شاید جوابی در مقابل داشته باشد و گذشته از این خوب بود قبل از وقت به او اخطار میکردند که به این مجلس نیاید. جواب دادند محض احترام به توسط حجج اسلام اخطار شد. بعضی جواب دادند که لازم بود که از طرف مجلس رسماً اعلام شده باشد. بالجمله پس از مذاکرات زیاد جمعی گفتند خیانت او ثابت و معلوم است و بعضی گفتند رسما باید تحقیق و رسیدگی شود و بر مجلس خیانت حاج بحرالعلوم ثابت شود. قرار شد مجددا آن تلگرافی که به رشت مخابره نموده با حضور خودش قرائت شود. چون بحرالعلوم رفته بود، گفتند باشد در مجلس دیگر.»[۶۴]
نهایتا بعد از این کشمکشها بود که مساله با مداخله آیت الله سیدمحمد طباطبائی به پایان رسید[۶۵] اما آیت الله بحرالعلوم دیگر آرام نگرفت و نتوانست با اطلاع از حقایق پشت پرده مسائل سیاسی، با دیگر نمایندگان ناآگاه همگام شود.
به سوی نجف
همزمان با بالا گرفتن منازعات بر سر مشروطه، آیت الله شیخ فضل الله نوری و آیت الله حاجی خمامی، در سال ۱۲۸۷ش[۶۶]حاجی بحرالعلوم را به نمایندگی از خود به نجف اشرف فرستادند. آقاشیخ ضیاء فرزند شیخ فضل الله نوری که در نجف درس میخواند نیز با ایشان در نجف همراه شد.[۶۷] البته افراد دیگری نیز در نجف با ایشان همراه شدند و به صورت یک هیئت به پیگیری امور پرداختند.
غرض مشروعهخواهان از ارسال نماینده، رساندن پیامشان به مراجع تقلید نجف بود. هیاهوی سکولارها و برخی کارشکنیهای آنها در ایران مانع میشد که صدای مشروعهخواهان به علمای نجف برسد؛ اما سکولارها که این دیدارها را برای خود بسیار خطرناک میدیدند شایع کردند، سفر ایشان به دستور محمدعلی شاه صورت گرفته است تا همراهی مراجع تقلید را با شاه ایران جلب کند.
میرزا احمد عمارلوئی که از طلبههای مشروطهطلب نجف بود، درباره سفر آیت الله بحرالعلوم، در خاطرات خود مینویسد: «در راه بازگشت به ایران ـ [که بنا به گفته خود به دستور مرحوم آخوند انجام گرفته بود تا به تبریز رفته و قائله تبریز را به سرانجامی برساند] ـ در ۱۱رمضان۱۳۲۶ق[۶۸] به شهروان[۶۹] رسیدیم، دستهای از زوار ایران وارد شهروان گردیده که مرکب از خراسانی و گیلانی و طهرانی و یزدی بودند. از جمله واردین سیدی بود از خدام نجف اشرف…[از این سید سوال و جوابهایی شد و عمارلویی به جرم اینکه این سید هم عقیده او نیست، توهینهایی به او میکند و در ادامه از او میپرسد:] این سید [که در میان جمع زوار بود] کیست که آمده است؟ گفت: آقای بحرالعلوم رشتی است. سوال شد کجا میرود؟ گفتند: زیارت. و سوال شد: از قِبل کی؟ جواب گفت: از قِبل شاه. در این وقت [از همان جمع] یکی از اجزا بیتاب شده و حرفی نسبت به بحرالعلوم پرانده شد. خادم خود را جمع [کرده] و ملتفت شد که بد باخته است ولی [هر وقت] از نصف ضرر [هم] برگشتی باز منفعت است، گفت: نمیدانم، خودش هم به من نگفته است و رفاقت هم نداریم، فقط در بین راه در یک منزل با هم مصادف شدهایم.»[۷۰]
بعد کمی جلوتر مینویسد: «چون در کاظمین کاغذی برای یکی از رفقا از طهران رسیده از رفیق با اطلاعش، و در آنجا نوشته بود که شاه عده[ای] تقریبا بیست نفر معین کرده از کسانی که غالبا اهل مجلس و به اعتقاد [وی] آنها[یی] که در [نزد] حجج نجف محل وثوق میباشند که از جمله همین سید ایران ویران کن [منظور آقامیر بحرالعلوم رشتی است] و دیگری امام جمعه خوئی… و امثال اینها که بیایند نجف و بفهمانند مَضار مشروطیت را به دین و مناقضهاش با رد و حکم به حرمت بگیرند تا در جواب پروتستهای سخت دُول اجنبیه بگوید علما این مطلب را خلاف دین دانسته و منکر مشروطیت شدهاند.»[۷۱]
ناظم الاسلام هم در این باره مینویسد: «صدر راونجی و بحرالعلوم رشتی که رفته بودند به عتبات، به اتهام آنکه از طرف دولت آمدهاند، آنها را به نجف راه ندادند و [نیز] چون مردم شورش کرده بودند، از اسلامبول تلگراف شده است که مفسدین را از خاک دولت عثمانی خارج کنند.»[۷۲]
عمارلویی در جای دیگری درباره آیت الله آقامیر بحرالعلوم رشتی مینویسد: «این بحرالعلوم رشتی که یکی از پسرهای میرعبدالباقی رشتی است، یکی از وکلاء رشت بوده در طهران، در اوایل ورودش به طهران تا چندی که از صدارت میرزا علی اصغر خان گذشته بود خیانتهای فاحشی در خصوص همراهی شریعتمدار رشتی و غیره با ملت رشت و موافقتهای تیزی با حرف شیخ فضل الله و بعضی رشوه گرفتنها و به همین جهت مطرود گردید. زمانی که خمامی از شیخ فضل الله کناره کرده صورتاً و متّکل به مجلس شد، چند خواهشی از مجلس کرده که یکی قبول وکالت این سید ایران ویران کن بود. مجلس هم گرچه خلاف قانون بوده ولی در اول امر با داد استبداد شیخ فضل الله در زاویه مقدسه حضرت عبدالعظیم ـ علیه [سلام] الله ـ و به واسطه گول زدن جمعی از مقدسین بیعلم و برخی از مفسدین ملانماها و با خود به حضرت بردن، وسوسه در قلوب مردم کرده و از طرفی هم شاه و صدر اعظم غیر مرحوم و سفارت روس سرّاً و علناً حمایت نموده و از طرفی هم بیعقل و پرغرضهای یزد از عراق عرب و عجم تعنّداً و جهلا به میان کار افتاده، از طرفی سرحددارها را از قبیل اقبال السلطنه و غیره و عشایر داخله را از قبیل پسر رحیم خان و ترکمان به تلگرافات و کاغذهای رمزی و غیر رمزی به جان مردم انداخته لابد به قبول کردن بعضی خلاف قانونها که من جملهاش آن بود، گردید. و این شخص [حاجی بحرالعلوم] پستفطرت دنیهمت هم کمر قتل مجلسیان یعنی بیست کرور ملت ایران یعنی ششصد میلیون امت مسلمان را بسته، زنانه در خفیه بنای راپرتگری را گذاشته و عده کثیره[ای] هم که با این [فرد] در خباثت ذات و دنائت فطرت شریک بوده منتفع گردیده، رفته رفته تیشه به ریشه مجلس زده و متصل اخبار مجلس سری را در حضور مستبدین خاصه مرکز علنی کرده و دستورالعملهای مخفی داده و گرفته تا کردند آنچه باید بکنند و حالا از قِبل شاه به عنوان اینکه مشروطیت با مذاق اسلام منافی [دارد] حکم حرمت از آقایان به لطایف الحیل و مخارج گزاف گرفته یعنی به واسطه بعضی اجزاء که محتمل است از اهل رشحا مثل خود سید باشد گول زده پول داده بگیرند.»[۷۳]
او در جایی دیگر مینویسد که تمام فساد ایران بلکه فساد تمام ملت اسلامی از جهتی «مستند به وکلای خائن ملتفروش است که من جملهاش سید سابق الذکر [آقامیر بحرالعلوم] میباشد.»[۷۴]
احمدخان عمارلویی از کسانی است که با زبانی تلخ و گزنده به علمای مشروطهخواه به شدت هتاکی کرده است و حرفهای دروغی را به آنها نسبت داده است. او ادعا کرده که بحرالعلوم «خیانتهای فاحشی در خصوص همراهی شریعتمدار رشتی و غیره با ملت رشت و موافقتهای تیزی با حرف شیخ فضل الله و بعضی رشوه گرفتنها» از نمایندگی مجلس شورای ملی عزل شد. با توجه به اینکه عمارلویی از چند سال پیش از مشروطه از ایران به نجف رفته بود و درس طلبگی میخواند معلوم نیست با چه دلیلی ادعای رشوه گرفتن آیت الله بحرالعلوم را مطرح کرده است.[۷۵] با توجه به صورت مذاکرات مجلس شورای ملی میدانیم که آیت الله بحرالعلوم از نمایندگی دوره اول مجلس عزل نشد و این ادعا را باید در زمره دروغهای عمارلویی دانست.
از ادعاهایی که عمارلویی مطرح کرده است این است که آیت الله خمامی وقتی در مجلس حضور یافت، از مجلسیان خواست: «زمانی که خمامی از شیخ فضل الله کناره کرده صورتاً و متّکل به مجلس شد، چند خواهشی از مجلس کرده که یکی قبول وکالت این سید ایران ویران کن بود. مجلس هم گرچه خلاف قانون بوده ولی… لابد به قبول کردن بعضی خلاف قانونها که من جملهاش آن بود، گردید.»
این حرف نیز باطل است زیرا نه بحرالعلوم عزل شده بود و نه آیت الله خمامی کلمهای مبنی بر درخواست پذیرش مجدد بحرالعلوم انجام داد. متن مذاکرات مجلس، بهترین دلیل روز ورود آیت الله خمامی در مجلس است و در آن کوچکترین اشارهای به ادعای عمارلویی نشده است.[۷۶]
عمارلویی درباره بحرالعلوم چنین مینویسد که او «از قِبل شاه به عنوان اینکه مشروطیت با مذاق اسلام منافی [دارد] حکم حرمت از آقایان به لطایف الحیل و مخارج گزاف گرفته یعنی به واسطه بعضی اجزاء که محتمل است از اهل رشحا مثل خود سید باشد گول زده پول داده بگیرند.»
او در این عبارت تلاش کرده تا بحرالعلوم را نماینده شاه معرفی کند و مخالفت آیت الله سیدکاظم یزدی در نجف را به خاطر گرفتن «مخارج گزاف» بیان کند. کمی قبل گفتیم که مواضع آیت الله یزدی، قبل و بعد ورود بحرالعلوم رشتی به نجف هیچ تغییری نکرده بود. علاوه بر اینکه، آیت الله بحرالعلوم را نماینده شاه معرفی کردن یکی از تهمتهای عمارلویی به این عالم بزرگوار است.
هتاکیهایی که عمارلویی به عالمان بزرگوار کرده است نوع نگاه مشروطهخواهان ایرانی ساکن نجف را نسبت به جریان مشروعهخواهی به خوبی روشن میکند. آشکار است که عمارلویی در این دشمنی، راه افراط را پیموده و تمام فساد ایران بلکه فساد تمام ملت اسلامی را به خاطر بحرالعلوم و امثالش میداند!
البته همانطور که ذکر گردید حاجی بحرالعلوم به نمایندگی از طرف حاج شیخ فضل الله نوری و حاجی خمامی عازم این سفر شده است، نه از طرف شاه مستبد قاجاری که قلم به دستان آن موقع این همه بر سر این مطلب هیاهو به پا کردهاند زیرا که اولا آیت الله بحرالعلوم تا آن موقع هیچ ارتباطی با شاه و دربار نداشته است ولی قطعا با حاجی نوری و حاجی خمامی مرتبط بوده و به مشورت میپرداخته است؛ ثانیا معنا ندارد که او به خاطر پادشاهی که از نظر عقیده هم با هم در یک خط نیستند، بخواهد در آن شرایط حساس، وظیفه نمایندگیاش را رها کند و سختی چندین ماه سرگردانی در عراق را به جان بخرد؛ ثالثا سفر ایشان یک سفر برای زیارت عتبات به صورت معمولی نبود و الا این همه بازتاب و سر و صدا معنا نداشت و مشروطهخواهان چون همه مخالفین خود را با شاه در یک خط فرض میکردند ـ تا بهتر بتوانند به اهداف خود برسند ـ در این مورد هم از گفتن مطالبی که بدون دلیل و مدرک بود باز هم دریغ نکردند؛ مانند آنچه که در بالا در نوشتههای عمارلویی دیدید که به صرف احتمال و شاید به سندی تمسک کرده که علاوه بر اینکه نام قائل آن معلوم نیست، گفته که یکی از دوستان که نامش را هم نمیبرد از طرف یکی از دوستان دیگرش که نام او را هم نمیبرد یک تکه کاغذی را که اصلا معلوم نیست آن چه بوده؛ و همه را گنگ و مبهم میآورد و کاملا مشخص است که از نظر سندی و علمی هیچ ارزشی ندارد و نمیتوان به آن استناد کرد.
البته این سخن که آیت الله بحرالعلوم و همراهانش را به نجف راه نداده باشند؛ هم اشتباه است چون علامه امینی مینویسد: «قادته السعاده الی تجدید العهد بزیاره امیرالمومنین علیه السلام فی شهر الله الحرام سنه۱۳۲۶»[۷۷] یعنی آیت الله بحرالعلوم رشتی در ماه یکی از ماههای حرام سال ۱۳۲۶ق سعادت به او روی آورد و موفق شد به زیارت امیرالمؤمنین (ع) نائل آید.
بنابراین ایشان به نجف اشرف رفت و موفق به زیارت حضرت امیرالمومنین گردید و چند مدت در آنجا اقامتکرد ولی دقیقا معلوم نیست از چه تاریخی تا چه تاریخی در عراق حضور داشت؛ البته ایشان قطعا در اواخر ماه مبارک رمضان در شهر نجف بودهاند زیرا اولا دیدار ایشان و افراد همراهشان با حاجی میرزا خلیل طهرانی از مراجع نجف، در کتب تاریخی گزارش شده است. ثانیا عمارلویی در ۱۱ رمضان، ایشان را در ۱۵ فرسخی بغداد دیده و از آنجا تا نجف راهی نبوده است. ثالثا اینکه به احتمال قوی حاجی بحرالعلوم، قبل از ماه رمضان هم به نجف رفته بود، همانگونه که علامه امینی فرمود: «قادته السعاده الی تجدید العهد بزیاره امیرالمومنین علیه السلام فی شهر الله الحرام سنه۱۳۲۶»[۷۸] یعنی علامه امینی زمان حضور ایشان را در یکی از ماههای حرام میداند و همانطور که میدانید ماه رمضان از ماههای حرام نیست و ماه رجب که دو ماه قبل از ماه رمضان قرار دارد از ماههای حرام است و دو ماه آخر سال قمری یعنی ذیقعده و ذیحجه و ماه اول آنها یعنی محرم؛ ولی طبق اینکه ایشان قطعا در ماه رمضان در نجف بوده پس به احتمال قوی او قبل از این ماه یعنی در ماه رجب المرجب سال ۱۳۲۶ق به نجف رسیده بود.[۷۹] به هر حال ایشان یا از ماه رجب و یا از ماه مبارک رمضان تا قبل از زیارت غدیریه امیرالمومنین در ماه ذیالحجه ـ حدود سه یا پنج ماه ـ در نجف بوده و بعد به سمت ایران باز میگردد[۸۰] و این مدت اقامت با توجه به سابقه حضور خود ایشان در گذشته در شهر نجف و آشنایی با فضلا و علمای نجف و همچنین حضور پسر کوچکش سیدحسن، برای تحصیل در آن حوزه بزرگ، جای تعجب ندارد.
در همین ایام «آیت الله حاج میرزاحسین خلیلی طهرانی» از مراجع سه گانه نجف و از حامیان مشروطه، در مسجد سهله رحلت کرد. سکولارها که از هر فرصتی برای ضربه زدن به مشروعهخواهان استفاده میکردند، شایعه کردند که آیت الله بحرالعلوم و همراهانش، هنگام دیدار با آیت الله میرزا حسین خلیلی، وی را مسموم کردهاند. این شایعه دشمنی مشروطهخواهان را نسبت به وی تشدید نمود و آنها اعلامیههای متعددی را در این زمینه در تهران و حتی نجف منتشر کردند و توهینهای زیادی به شیخ فضل الله نوری و سایر مشروعهخواهان نمودند.
مشروطهخواهان با نفوذی که در بعضی مراکز نجف داشتند باعث شدند که مشکلاتی برای آیت الله بحرالعلوم و همراهانش رخ دهد. «در نجف اشرف پیشامدهای ناگوار او را مجبور کرد پیش از زیارت غدیر با حالت خوف و رجا آن شهر مقدس را ترک گوید و به میهن خویش بازگردد.»[۸۱]
البته بعد از ماه ذیالحجه تا ماه ربیعالثانی ـ یعنی زمان شهادتشان ـ که در راه ایران بوده است، هم معلوم نیست به کدام شهرها سر زده و در کجا اقامت داشته است شاید هم گفته ناظم الاسلام درست باشد که ایشان مدتی دستگیر شده و در زندانهای بغداد به سر برده است. «چون پسر شیخ فضل الله و پسر مرحوم حاجی میرزا حسین نوری روز همان شب به کربلا فرار مینمایند، لهذا آن سه نفر دیگر [حاجی بحرالعلوم و بقیه] را گرفته مغلولاً روانه بغداد میکنند و در آنجا مشغول به تحقیق و استنطاق میباشند»[۸۲]
شهادت
آیت الله بحرالعلوم ناراحت از مسائلی که اتفاق افتاده بود راهی رشت گردید و هنوز به وطن نرسیده بود که خبر شهادت آیت الله ملامحمد خمامی، در روز ۲۹ذیالحجه ۱۳۲۶ق (مطابق ۲بهمن۱۲۸۷ش) و در پی آن اشغال رشت و قلع و قمع مخالفین توسط مشروطهخواهان به ایشان رسید.
شهادت آیت الله شیخ علی فومنی در ۲ربیع الثانی ۱۳۲۷ق (مطابق ۳ اردیبهشت۱۲۸۸ش) به ضرب گلوله مشروطهطلبان، هم اوضاع را آشفتهتر کرد.
مشروطهخواهان هم که هوای اشغال تهران در سرشان بود، در راه رسیدن به تهران، اولین گام را اشغال قزوین میدیدند. ورود آیت الله بحرالعلوم به قزوین مصادف شد با ورود مشروطهخواهان گیلانی به این شهر. سکولارها به محض ورود به شهر، مجتهد بزرگ شهر، آیت الله میرزا مسعود شیخ الاسلام را به دار آویختند.
آقامیر بحرالعلوم و پسر بزرگش سیدجواد، نزدیکی قزوین در «یوزباشیچاى» توسط سربازان اردوى ملى رشت به سرکردگی عبدالحسین خان معزالسلطان، شبانه دستگیر شدند و نزدیک صبحدم روز یکشنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۲۸۸ش[۸۳] به اتهام طرفداری شاه در صحن عمارت رکنیه، تیرباران شدند و به آرزوی دیرینه خود که شهادت در راه اسلام بود نائل گشتند.[۸۴]
البته فرزند کوچک آقامیر بحرالعلوم یعنی سیدحسن بحرالعلوم که در آن ایام جوانی بیست ساله بود هم در این سفر پدرش را همراهی میکرد؛ اما او شبانه داخل شهر قزوین شد تا سری به دوستانش در یکی از مدارس قزوین بزند. در همین زمان بود که مشروطهخواهان، پدر و برادرش را گرفتند و به شهادت رساندند[۸۵] و شاید این خواست خدا بود که او با آنها نباشد تا در آینده از حامیان اصلی نهضت امام خمینی بوده و از پیشگامان عرصه جهاد و شهادت باشد.
پیکر مطهر آیت الله آقامیر بحرالعلوم رشتی و فرزندش سیدجواد را در قبرستان «امامزاده آمنه خاتون» قزوین دفن کردند.
مولف تاریخ بیداری ایرانیان مینویسد: «امروز و دیروز شنیدم که بحرالعلوم رشتی و پسرش را در قزوین کشتهاند و ما شرح کشتن او را با خیانتهایی که در زمان وکالت خود در مجلس کرده بود، پس از تحقیق کیفیت کشتن او درج خواهیم نمود»[۸۶] ولی اتهامات بیاساس بوده و حتی مولف طبق وعدهاش شرح خیانتهای او را بعداً ذکر نکرده است!
جنایت قتل حاجی بحرالعلوم و فرزندش به قدری برای مشروطهخواهان مفتضحانه بود که بسیاری از آنها این امر را محکوم کردند. ابراهیم فخرایی میگوید: «نخستین کسی که پس از استقرار مجاهدین در شهر [قزوین] در چهار دیواری خانه مسکونیاش به قتل رسید، حاجی میرزا مسعود شیخ الاسلام بود و پس از او حاجی آقامیر [بحرالعلوم] رشتی و فرزندش، که از مسافرت عتبات بازگشته بودند… انگیزه قتل حاجی آقامیر رشتی را چنین روایت میکنند که وی در عین حال که در دوره اول تقنینیه نماینده رشت بود با مهدی شریعتمدار و شیخ فضل الله نوری سَر و سِر داشت و شهرت دیگر این بود که شاه به بحرالعلوم مأموریت داده بود به نجف رفته مراجع تقلید را از پشتیبانی مشروطیت منصرف سازد و آخرین شهرت اینکه «حاج میرزاحسین حاجی میرزا خلیل» را در نجف مسموم کرده است. اتهامات مزبور بعدها تکذیب و بیاساس معرفی شد.» فخرایی این نکته را نیز اضافه میکند که: «قاتل بحرالعلوم و فرزندش، مجاهدی به نام «حاجی احمد نقاش» بود و از لحاظ تشابه اسم باید همان کسی باشد که بعدها «صمدخان شجاع الدوله تبریزی» او را جلوی سگ درندهاش انداخت و آن حیوان او را درید.»[۸۷] شاید فخرایی با ذکر عاقبت تاسف بار قاتل آیت الله بحرالعلوم میخواهد به خواننده تسلی بدهد که اگر سکولارها جنایتی کردند، مکافاتش را هم کشیدند و ناراحتی بر قتل آیت الله بحرالعلوم معنی ندارد.
واقعیت این است که اگر این نکتهای که فخرایی درباره احمد نقاش ذکر کرد درست باشد، هیچ گناهی را از دوش مشروطهخواهان سکولار کم نمیکند. کشتن عالم بزرگی که دارای درجه اجتهاد است و سالها به امر تبلیغ دین پرداخته با چه توجیهی قابل اغماض است؟ و آیا این رفتار مشروطهخواهان با شعارهای فضای باز سیاسی و آزادی عقیده و آزادی بیان که نُقل محافل روشنفکری بود ـ و هست ـ سازگار است؟! قتل فرزند جوان آیت الله بحرالعلوم، سیدجواد را چگونه میتوان پذیرفت؟ او به چه گناهی کشته شد؟
علامه اردوبادی قصیدهای چهل بیتی در رثای آیت الله شهید آقامیر بحرالعلوم و پسر بزرگش با این مطلع سروده است.
«خطب المّ فأفجعأ الدین و الدنیا معاً»[۸۸]
شهید آیت الله بحرالعلوم و پسرش را در قزوین دفن کردند و روی سنگ مزار ایشان نوشته شده است: «هو الباقی مقبره شهید سیدحسین بحرالعلوم رشتی دانشمند عظیم الشأن سبط مرحوم آیت الله سیدمهدی بحرالعلوم طباطبایی نجفی… وکیل العلماء در دوره اول مجلس شورای ملی از گیلان به اتفاق بزرگترین فرزندش به نام سیدجواد در قزوین به شهدای راه حق پیوست»
کرامت
در اولین سالهای حکومت پهلوی دوم ـ حدود سال۱۳۲۰ش ـ یکی از خیابانهای محله ملکآباد قزوین در دست تعریض قرار گرفت. زمانی که برای خاکبرداری و تخریب قبرستان کنار امامزاده اقدام شد، یک جنازهی کاملا سالم، با کفن و سایر لوازم میت نمایان شد و جای تیر در بدنش معلوم بود.
بعد از این ماجرا بلافاصله علما و مجتهدین شهر را خبر کردند و عدهی زیادی از علما آمدند و با توجه به سنگ قبر موجود، ایشان را شناختند و به مردم اعلام کردند که او همان شهید آیت الله سیدحسین(آقامیر) بحرالعلوم رشتی است که در جریان مشروطه به شهادت رسیده است.
علما و مردم، پیکر مطهر این عالم ربانی را با انجام تشریفات به داخل مسجد بقعه آمنه خاتون منتقل کرده و در آنجا دفن کردند و اکنون تنها قبری که از آن قبرستان بر جای مانده، مزار این عالم جلیل است که در گوشهای از مسجد این بقعه، وجود دارد و بعد از گذشت بیش از ۱۰۰ سال از شهادت ایشان، مزارش زیارتگاه مردم و محل اجابت حاجاتشان میباشد.[۸۹]
پی نوشت ها:
* دانش آموختهی سطح۴ حوزه علمیه قم.
[۱] . رنگ ایمان، مجموعه بیانات رهبری در گیلان، ص۱۲و۱۳٫
[۲] . مطابق۱۲۶۷ق.
[۳] . شهداء الفضیله، ص۳۶۳٫
[۴]. نامها و نامدارهای گیلان، ص۳۲۴؛ تربت پاکان قم، ج۲، ص٨٧۷؛ شجرهنامه آیت الله آقامیر بحرالعلوم اینگونه است: سیدحسین(آقامیر) بن حاج میرعبدالباقی بن علیرضا بن حاج میرادریس بن حسین بن علیرضا بن حسین بن نجات بن ادریس بن سدید بن ادریس بن مولا جان بن محمد جان بن ابراهیم بن محمد بن یعقوب بن شرف الدین بن عبدالله بن حسین بن عبدالله بن علی بن ابراهیم بن موسی بن احمد بن ابراهیم بن محمد بن عبدالله بن موسی الثانی بن ابراهیم بن امام موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب علیهم السلام.
[۵]. تربت پاکان قم، ج۲، ص٨٧۸٫
[۶]. نقباء البشر، ج۳، ص۱۰۲۰٫
[۷]. گفتگو با آقای سیدمحمدحسین موسوی نتیجه شهید آیت الله آقامیر بحرالعلوم.
[۸]. گنجینه دانشمندان، ج۵، ص۱۷۸؛ اعیان الشیعه، ج۷، ص۴۳۳؛ چهل سال تاریخ ایران، ج۱، ص۲۳۶٫
[۹] . تراجم الرجال، ج۲، ص۱۶٫
[۱۰] . مطابق رمضان المبارک ۱۳۱۱ق.
[۱۱] . اعیانالشیعه، ج۷، ص۴۳۳؛ کتابههای حرم حضرت معصومه، ص۷۴؛ شناختنامه قم، ج۱، ص ۴۰۸٫
[۱۲] . اعیان الشیعه، ج۷، ص۴۳۳؛ زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص۴۸۳٫
[۱۳] . نقباء البشر، ج۳، ص۱۰۲۱٫
[۱۴] . مرآت الوقایع مظفرى، ج۱، ص۵۱۸٫
[۱۵]. مرآت الوقایع مظفرى، ج۱، ص۵۱۸؛ البته شاید این میرزا زین العابدین همان فخرالسلطان باشد که فرزند سیدمرتضی شریف العلما است و به اشتباه در برخی منابع به عنوان فرزند سیدصادق آمده باشد، چرا که در برخی منابع میرزا صادق را بدون فرزند دانستهاند.(نامها و نامدارهای گیلان، ص۳۲۴؛ دانشوران و دولتمردان گیل و دیلم، ص۲۷۱)
[۱۶]. نامها و نامدارهای گیلان، ص۳۲۴و۳۲۵٫
[۱۷]. مطابق۱۰جمادیالثانی۱۳۳۹ق.
[۱۸]. کتابههای حرم حضرت معصومه، ص۷۳؛ شناختنامه قم، ج۱، ص۴۰۸٫
[۱۹]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، ج۱، ص۴۳۸؛ نامها و نامدارهای گیلان، ص۳۲۴و۳۲۵؛ گفتگو با حجت الاسلام سیدمحمدتقی موسوی بحرالعلوم و سیدنورالدین موسوی فرزندان آیت الله سیدحسن بحرالعلوم و نوههای شهید آیت الله آقامیر بحرالعلوم. گفتگو با آقای سیدمحمدحسین موسوی.
[۲۰]. مطابق۱۲۸۱ق.
[۲۱]. شهداء الفضیله، ص۳۶۴٫
[۲۲]. نامها و نامدارهای گیلان، ص۳۲۴٫
[۲۳]. مطابق ۲شوال۱۳۰۶ق.
[۲۴]. گنجینه دانشمندان، ج۵، ص۱۸۵٫
[۲۵]. بانک اطلاعات موسسه مطالعات مبارزات اسلامی گیلان، پروندهها، پرونده آیت الله سیدحسن بحرالعلوم.
[۲۶]. تربت پاکان قم، ج۲، ص۸۷۹؛ مشاهیر مدفون در حرم رضوی، ج۱، ص۱۰۵؛ گفتگو با حجت الاسلام سیدمحمدتقی موسوی و آقای سیدمحمدحسین موسوی.
[۲۷]. شهداء الفضیله، ص۳۶۴٫
[۲۸]. شهداء الفضیله، ص۳۶۴؛ نقباء البشر، ج۲، ص۵۹۲؛ اعیانالشیعه، ج۱۰، ص۱۹۸٫
[۲۹]. مطابق۱۳۱۱ق.
[۳۰]. شهدای راه فضیلت، ص۵۲۳٫
[۳۱]. شهداء الفضیله، ص۳۶۳٫
[۳۲]. مطابق شوال ۱۳۲۴ق.
[۳۳]. مشروطه گیلان، ص۵۹٫
[۳۴]. نامها و نامدارهای گیلان، ص۵۱۰٫
[۳۵]. مشروطه گیلان، ص۵۹ـ۶۰٫
[۳۶]. مشروطه گیلان، ص۶۰٫
[۳۷]. مطابق ۹بهمن۱۲۸۵ش.
[۳۸]. مذاکرات مجلس شورای ملی، دوره۱، ۱۴ذیالقعده۱۳۲۴ق، ص۴۰٫
[۳۹]. مذاکرات مجلس شورای ملی، دوره۱، ۱۴ذیالقعده۱۳۲۴ق، ص۴۰٫
[۴۰]. تاریخ بیداری ایرانیان، ج۴، ص۵۸٫
[۴۱]. تاریخ بیداری ایرانیان، ج۴، ص۵۸٫
[۴۲] . محله «آفخرا» امروزه در مرکز رشت قرار دارد. نام این محله برگرفته از نام سیدی است به نام «آقاسیدفخرالدین» که در مسجدی به همین نام مدفون است و بر اثر کثرت استعمال به صورت «آفخرا» خوانده میشود. مسجد آفخرا از مساجد قدیمی رشت است.
[۴۳]. مشروطه گیلان، ص۶۰ـ۶۱٫
[۴۴]. مطابق ۱۵ ذیالقعده ۱۳۲۴ق.
[۴۵]. مشروطه گیلان، ص۶۰ـ۶۱٫
[۴۶]. رجال پارلمانی ایران، ص۳۸۷؛ از مشروطه تا جمهوری، ص۵۴؛ مذاکرات مجلس شورای ملی، دوره۱، پنجشنبه ۱۸ذیقعدهالحرام ۱۳۲۴ق، ص۴۲٫
[۴۷]. مشروطه گیلان، ص۶۷٫
[۴۸]. مطابق ۱۳۲۵ق.
[۴۹]. روزنامه انجمن تبریز، س۱، ش۶۸، ۸ربیعالاول ۱۳۲۵ق، ص۴؛ روزنامه انجمن تبریز چنین مینویسد: «عموم حضرات علما حتی شریعتمدار از وکلا دیدن کردند غیر از حاجی خمامی که تمارض کرده بود.» (همان)
[۵۰]. مطابق ۱۵ صفر ۱۳۲۵ق.
[۵۱]. مشروطه گیلان، ص۴٫
[۵۲]. مشروطه گیلان، ص۴٫
[۵۳]. مشروطه گیلان، ص۶٫
[۵۴]. عین کلمات رابینو چنین است: «اما مردم [مشروطهخواه] برای افتضاح او میگویند که پنجهزار منات از قنسول روسی گرفته است.» (مشروطه گیلان، ص۶٫)
[۵۵]. گیلان در جنبش مشروطیت، ص۹۹ـ۱۰۰٫
[۵۶]. مطابق ۱۶ صفر ۱۳۲۵ق.
[۵۷] . گیلان در جنبش مشروطیت، ص۱۰۰٫
[۵۸] . مکتوبات و بیانات سیاسی و اجتماعی علمای شیعه، ج۳، ص۴۸٫
[۵۹] . روزنامه مجلس، س۱، ش۷۳، ۳ربیع الاول۱۳۲۵ق، ص۳؛ مذاکرات مجلس شورای ملی، دوره۱، ۲ربیع الاول۱۳۲۵ق، ص۱۳۸٫
[۶۰] . روزنامه مجلس، س۱، ش۷۳، ۳ربیع الاول۱۳۲۵ق، ص۳؛ مذاکرات مجلس شورای ملی، دوره۱، ۲ربیع الاول۱۳۲۵ق ، ص۱۳۹٫
[۶۱] . گیلان در جنبش مشروطیت، ص۱۰۰٫
[۶۲] . مطابق ۴ ربیع الاول۱۳۲۵ق.
[۶۳] . مذاکرات مجلس شورای ملی، دوره۱، ۴ربیع الاول۱۳۲۵ق، ص۱۴۲٫
[۶۴] . مذاکرات مجلس شورای ملی، دوره۱، ۴ربیع الاول۱۳۲۵ق، ص۱۴۳٫
[۶۵] . گیلان در جنبش مشروطیت، ص۱۰۱٫
[۶۶] . مطابق۱۳۲۶ق.
[۶۷] . خاطرات میرزا احمد خان عمارلوئی، ص۸۳٫
[۶۸] . مطابق ۱۶مهر۱۲۸۷ش.
[۶۹]. در کتاب جهانگشای نادری صفحه ۳۸۷ آمده است: «چون از بغداد بطرف کرمانشاهان بحرکت آییم پس از هشت فرسخ به بعقوبه مىرسیم و اگر راه بین بغداد و کرمانشاه باز ادامه داده شود پس از هفت فرسخ بشهروان خواهیم رسید. بین راه غیر از دو پل کوچک، رباط و خانى دیده نمىشود. شهروان محلى است نسبتا آباد [است] که از شط دیاله مشروب [سیراب میشود] و داراى سه دهکده است که اهمیت کشاورزى دارند. به یک فرسخى شهروان آثار شهر بزرگى است که محیطش دو میل ولى نامش را نشناختهاند. شاید یکى از شهرهاى هفتگانه سلاطین قدیم ساسانى باشد. به نقل از رحله منشى بغدادى ص۳۷و۳۸» در یک فرسخى شهروان، مقبره مقداد رضوان اللّه علیه است (سفرنامه عضد الملک به عتبات، ص۱۱۵؛ شهریار جادهها، ص۸۹) نامهای دیگر این شهر، دسکره و شهربان میباشد.( تاریخ الفی، ج۱، ص۵۴۷)
[۷۰] . خاطرات میرزااحمد خان عمارلوئی، ص۹۸و۹۹٫
[۷۱] . خاطرات میرزااحمد خان عمارلوئی، ص۱۰۱٫
[۷۲] . تاریخ بیداری ایرانیان، ج۴، ص۲۴۰٫
[۷۳] . خاطرات میرزا احمد خان عمارلوئی، ص۹۸و۹۹٫
[۷۴] . خاطرات میرزا احمد خان عمارلوئی، ص۱۰۲٫
[۷۵] . خاطرات میرزا احمد خان عمارلوئی، ص۱۰٫
[۷۶] . مذاکرات مجلس شورای ملی، دوره۱، ۲۹جمادیالاول ۱۳۲۵ق، ص۲۰۹و۲۱۰٫
[۷۷] . شهداء الفضیله، ص۳۶۴٫
[۷۸] . شهداء الفضیله، ص۳۶۴٫
[۷۹]. مترجم کتاب شهداء الفضیله به اشتباه عبارت شهر الله الحرام را، ماه مبارک رمضان ترجمه کرده است که بالتبع بعد از او هم در بقیه کتب به آن استناد کردهاند و این اشتباه را تکرار کردهاند.
[۸۰] . شهداء الفضیله، ص۳۶۴٫
[۸۱]. شهداء الفضیله، ص۳۶۴٫
[۸۲] . تاریخ بیداری ایرانیان، ج۴، ص۲۴۶٫
[۸۳]. مطابق ۱۸ربیعالثانی ۱۳۲۷ق.
[۸۴]. تاریخ هیجده ساله آذربایجان، ص۲۶؛ شهداء الفضیله، ص۳۶۵؛ روزنامه خاطرات عینالسلطنه، ج۳، ص۲۴۸۹؛ حیات یحیى، ج۳، ص۹۵٫
[۸۵]. گفتگو با آقای خلیل ساجدی از نزدیکان آیت الله سیدحسن بحرالعلوم.
[۸۶]. تاریخ بیداری ایرانیان، ج۴، ص۴۰۵٫
[۸۷]. گیلان در جنبش مشروطیت، ص۱۵۰٫ این واقعه در سال۱۲۹۰ش واقع شد و کسروی قضیه را چنین بیان میکند: «صمدخان را سگ درنده بس بزرگى بنام «آلاباش» بود که از مراغه همراه میداشت. حاج احمد را دست و پا بسته جلو او مىاندازند، سگ به او نزدیک شده از اینور و آنور میبویدش ولى چون دستهایش بسته بوده و هیچ تکانى نمیکرده، چنانکه خیم سگانست آزارى باو نمیرساند. صمد خان دستور میدهد یک دست او را باز میکنند و اینبار چون سگ به او نزدیک میشود و حاج احمد دست بلند کرده و میخواهد او را دور کند سگ بر او پریده از هم میدرد.» (تاریخ هیجده ساله آذربایجان، ص۳۵۱٫)
[۸۸]. شهداء الفضیله، ص۳۶۵ـ۳۶۷؛ متن کامل شعر از این قرار است:
خطب المّ فافجعا الدین و الدنیا معا
و الشرّ اطلع قرنه و ذری الحقیقه ضعضعا
صدع الضلال بأمره حتی الهدایه صدَّعا
و أذاب طارقه الردی قلباً ترقرق أدمعا
أردت صریخه «هاشم» عند الحفیظه و الدعا
ودهی لویاً فادح عمَّ الأنام مفجعا
إذ غال منها ضیغماً جمّ البساله أروعا
فتصایحت علیاً نزا ر للمصیبه أجمعا
مذ حزّ مارن أنفها فأصاب منها المقطعا
و یمین مجد لم تزل للعلم والعلیا معا
فجرت مدامع أقطع یبکی و یندب أجدعا
و نضا حساما قاضباً فیه الفضیله قطعا
إذ جبّ غارب غالب و سنامها و المفزعا
و اغتال من عمر العلی صلت الجبین سمیدعا
«بحرالعلوم» و من به الـ معروف أضحی مودعا
من کان کهفاً للهدی عند الخطوب ممنعا
رجل الحفاظ و من غدا فیه النهی مستودعا
هو عیبه الشرف المعلی و هو للعلیا وعا
ضرب المنون بیومه ثیج الفخار الأرفعا
و أباح من باحاته ذاک الجناب الممرعا
و أطار منه البندقیّ ذری الکمال فافجعا
عثر الزمان بأمره إذ نال منه فلا لعا
أوری الفؤاد بلوعه آحنی علیها الأضلعا
ترک المرابع أرسما إذ دکّ فیه الأربعا
أرباض «جیلان» اندبی ذاک التقی الأورعا
و أبکی الهزبر و شبله ملقی لدیه مبضعا
یا قوم إذ تخذا اللحو د عن المعالی مضجعا
فی ألدست أفضل قائل أو سامع ما إن وعی
أشجی قریشا منهما خطب أذال الأدمعا
و بکت نزار لطارق أبکی شجاه مجمعا
أو تستلین ثعالب لیس العرین مشجعا
و تجوب آمنه السری ذاک الحریم المسبعا
لا و الذی لم نلفه لسوی المهیمن طیعا
لکنما رجل الفخا ر عن الطغام ترفّعا
فتسنموا تلک الذری و حووا حماها الأمنعا
و أتت أعاصیر الردی تذرو الجهات الأربعا
فی حیث لم یترک سوی حمر المدامع همعا
و بذاک إذ حل الاسی عنه الاسی قد اقلعا
فاللیث یقفو الصبر إذ تخذ الضرائح مضجعا
و له العوالم کلها کالغیث أضحت مدمعا.
[۸۹]. گفتگو با آقای رضا صمدیها از نویسندگان شهر قزوین؛ روزنامه ولایت قزوین، ش۲۶۰۹، شنبه۱۱آذر۱۳۹۱، ص۵٫
منابع
الف/ کتب، مقالات و روزنامهها
قرآن کریم.
- احسانبخش، صادق، دانشوران و دولتمردان گیل و دیلم، صادقین، رشت، ۱۳۸۰٫
- استرآبادى، میرزامهدى، جهانگشاى نادرى، [مصحح:] سیدعبدالله انوار، اول: انجمن آثار و مفاخر فرهنگى، تهران، ۱۳۷۷٫
- امیری، علی[به کوشش]، خاطرات میرزا احمدخان عمارلوئی(نماینده ادوار دوم و سوم مجلس شورای ملی)، اول: کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی، تهران، ۱۳۹۱٫
- امینی، عبدالحسین، شهداء الفضیله، دار الشهاب، قم.
- امینی، عبدالحسین، شهدای راه فضیلت، ترجمه: ف.ج. ، نشر: روزبه.
- امین، سیدمحسن، أعیانالشیعه ج۷و۱۰، دار التعارف للمطبوعات، بیروت، ۱۴۰۶ق.
- انصاری، مرتضی، زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، اول: کنگره شیخ اعظم انصاری، ۱۳۷۳٫
- انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک (استان گیلان) ج۱، اول: مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، تهران، ۱۳۸۹٫
- بانک اطلاعات موسسه مطالعات مبارزات اسلامی گیلان.
- تتوى، قاضى احمد، تاریخ الفی، آصف خان قزوینى، [مصحح:] غلامرضا طباطبایى مجد، اول: انتشارات علمى و فرهنگى، تهران، ۱۳۸۲٫
- جواهرکلام، عبدالحسین، تربت پاکان قم ج۲، اول: انصاریان، قم، ۱۳۸۲٫
- حسینی اشکوری، سید احمد، تراجم الرجال ج۲، اول: دلیل ما، قم، ۱۴۲۲٫
- دولت آبادى، یحیى، حیات یحیى ج۳، پنجم: عطار، تهران،۱۳۷۱٫
- رابینو، هل، مشروطه گیلان از یادداشتهای رابینو به انضمام وقایع مشهد در۱۹۲۱، ترجمه حسین اولیاء بافقی، طاعتی، رشت، ۱۳۶۸.
- رازی، شریف محمد، گنجینه دانشمندان ج۵، اول: اسلامیه،۱۳۵۲٫
- رجبی دوانی، محمدحسن، مکتوبات و بیانات سیاسی و اجتماعی علمای شیعه دوره قاجار ج۳، اول: نشر نی، تهران، ۱۳۹۰٫
- روزنامه انجمن تبریز، تبریز.
- روزنامه مجلس، تهران.
- سالور، عینالسلطنه قهرمان میرزا، روزنامه خاطرات عینالسلطنه ج۳و۴، مصحح: مسعود سالور و ایرج افشار، اول: اساطیر، تهران، ۱۳۷۴٫
- سپهر، عبدالحسین، مرآت الوقایع مظفرى ج۱، [مصحح:] عبدالحسین نوایى، اول: میراث مکتوب، تهران، ۱۳۸۶٫
- ستوده، منوچهر، کتابههای حرم حضرت معصومه و حظیرههای اطراف آن، اول: کتابخانه ایت الله مرعشی نجفی، قم، ۱۳۷۵٫
- سرتیپپور، جهانگیر، نامها و نامدارهای گیلان، اول: گیلکان، ۱۳۷۱٫
- صمدیها، رضا، «یادی از رفتگان»، روزنامه ولایت قزوین، شماره۲۶۰۹، شنبه۱۱ آذر ۱۳۹۱٫
- طهرانی، آقابزرگ، نقباء البشر ج۲و۳، دوم: دارالمرتضی، مشهد، ۱۴۰۴٫
- عضد الملک، علیرضا، سفرنامه عضد الملک به عتبات، [مصحح:] حسن مرسلوند، مؤسسه پژوهش و مطالعات فرهنگى، تهران، ۱۳۷۰٫
- فخرایی، ابراهیم، گیلان در جنبش مشروطیت، کتاب های جیبی، فرانکلین، تهران، ۱۳۵۲.
- فومنی، عبدالفتاح، تاریخ گیلان و نقش گیلان در جنبش مشروطه ایران، تصحیح: عطاءالله تدین، فروغی، تهران، ۱۳۵۳.
- کرمانی، ناظم الاسلام، تاریخ بیداری ایرانیان، بخش دوم ج۴، به کوشش: علی اکبر سعیدی سیرجانی، چهارم: نوین و آگاه، تهران، ۱۳۶۲٫
- کسروى، احمد، تاریخ هیجده ساله آذربایجان، بیست و یکم: امیرکبیر، تهران، ۱۳۸۳٫
- مجلس شورای ملی، اسامی نمایندگان مجلس شورای ملی از آغاز مشروطیت تا دوره ۲۴ قانونگذاری و نمایندگان مجلس سنا، چاپخانه مجلس شورای ملی، ۱۳۵۶.
- مذاکرات مجلس، دوره اول تقنینه، چاپخانه مجلس، ۱۳۲۵.
- مروارید، یونس، از مشروطه تا جمهوری نگاهی به ادوار مجالس قانونگذاری در دوران مشروطیت ج۱، اول: اوحدی، تهران، ۱۳۷۷٫
- موسسه مطالعات مبارزات اسلامی گیلان، رنگ ایمان مجموعه بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در گیلان، اول: کانون فرهنگی دینی ثقلین، رشت، ۱۳۸۹٫
- ناصرالدین شاه قاجار، شهریار جادهها، [مصحح:] محمد رضا عباسى و پرویز بدیعى، انتشارات سازمان اسناد ملى ایران، تهران، ۱۳۷۲٫
- نظری، منوچهر، رجال پارلمانی ایران (از مشروطه تا انقلاب اسلامی)، اول: فرهنگ معاصر، تهران، ۱۳۹۰٫
ب/ گفتگوها
- گفتگوی اختصاصی با آقای رضا صمدیها از نویسندگان قزوین.
- گفتگوی اختصاصی با آقای خلیل ساجدی از نزدیکان آیت الله سیدحسن بحرالعلوم.
- گفتگوی اختصاصی با حجت الاسلام و المسلمین سیدمحمدتقی موسوی نوه شهید آیت الله آقامیر بحرالعلوم (فرزند مرحوم آیت الله سیدحسن بحرالعلوم پسر آیت الله شهید آقامیر بحرالعلوم).
- گفتگوی اختصاصی با آقای سیدمحمدحسین موسوی نوه دختری مرحوم آیت الله سیدحسن بحرالعلوم.
- گفتگوی اختصاصی با آقای سیدنورالدین موسوی نوه آیت الله شهید آقامیر بحرالعلوم (فرزند مرحوم آیت الله سیدحسن بحرالعلوم).
منبع: «شهید آیت الله آقامیر بحرالعلوم رشتی و نقش او در مشروطه»، محمد عبداللهی، فصلنامه پانزده خرداد، دوره سوم، سال۱۱، ش۴۰، ص۳۱۹- ۳۴۵٫