من در اوائل انقلاب آمدم رشت، مرحوم شهید عضدى من را در اطراف میدان بزرگ شهر رشت گرداند. گروهکهاى گوناگون، با تابلوهاى خود، با شعارهاى خود، همهى فضا را پر کرده بودند؛ دانشگاه را هم در قبضهى خودشان درآورده بودند و خیال میکردند که گیلان متعلق به آنهاست. مردم مؤمن گیلان، همین جوانهاى مؤمن و انقلابى، بدون کمک هیچ دستگاه و ارگانى وارد صحنه شدند و پرچم اسلام را، پرچم توحید را، پرچم انقلاب را در آنجا برافراشتند و همهى اینها را از صحنه بیرون کردند. این، ایمان مردم است.[۱]
وقتی که هر کدام از گروهکهای گوناگون می خواستند یارگیری و سربازگیری کنند و از فضایی که با خون مردم مسلمان و با همّت جوانان مؤمن و تحت رهبری امام بزرگوار پدید آمده بود، سوءاستفاده کنند. من همان روزها وارد رشت شدم، برای این که در محافل دانشگاهی و میان جوانان سخنرانی کنم. فراموش نمی کنم، در میدان بزرگ شهر آن قدر پلاکارد و اعلامیه های بزرگ و پرده های عظیم از طرف گروهکها زده شده بود که انسان متحیّر می ماند! با مرحوم شهید دکتر عضدی به قبرستان شهر رفتیم تا بر مزار میرزا کوچک فاتحه ای بخوانیم. آن جا هم عناصر گروهکها خودشان را رساندند برای این که ما را تهدید کنند؛ برای این که میرزاکوچک خان را تحقیر کنند؛ برای این که حرکت عظیم اسلامی مردم ایران را یک حرکت مادّی و جدای از انگیزه های معنوی بنمایانند، که البته موفّق نشدند. در آن شرایط، انسان گمان نمی کرد که پنجه متجاوز آن بیگانه پرستها از این شهر و از این استان کنده شود؛ اما دین و ایمان و عشق و معنویت و جوهر ذاتی مردم این منطقه، دستها و انگشتان بیگانه را قطع کرد و اسلام و انگیزه های ایمانی و خواست برخاسته از دل و جان مردم مؤمن این استان را بر هوسهای فاسد و مفسد بیگانگان غلبه داد.[۲]
[۱] . بیانات در دیدار هزاران نفر از مردم استان گیلان در تهران، ۱۳۸۹/۱۰/۰۸.
[۱] . بیانات در دیدار هزاران نفر از مردم استان گیلان در رشت، .۱۱/۰۲/۱۳۸۰