طومار عفت: آیت الله شیخ یوسف نجفی جیلانی و مقابله با کشف حجاب رضاخان
میثم عبدالهی
آیت الله شیخ یوسف نجفی جیلانی، کتاب طومار عفت را در روز ۲۶ اردیبهشت ۱۳۰۷ در مطبعه (چاپخانه) فردوس رشت منتشر ساخت. همزمان با فرارسیدن نودمین سالروز انتشار کتاب ارزشمند طومار عفت، شرح حال مستندی درباره آیت الله شیخ یوسف نجفی و مبارزاتش با رژیم رضاشاه روی سایت رنگ ایمان منتشر می گردد.
میثم عبدالهی
اشاره: آیت الله شیخ یوسف نجفی جیلانی، کتاب طومار عفت را در روز ۲۶ اردیبهشت ۱۳۰۷ در مطبعه (چاپخانه) فردوس رشت منتشر ساخت. این کتاب که نقطه عطفی در مطالعات درباره زن و حجاب به شمار میرود، هنوز بعد از ۹۰ سال، در زمره بهترین منابع دفاع از حجاب اسلامی به شمار می رود و چند بار چاپ شده است. همزمان با فرارسیدن نودمین سالروز انتشار کتاب ارزشمند طومار عفت، شرح حال مستندی درباره عملکرد آیت الله شیخ یوسف نجفی و نوشتن کتاب ارزشمند طومار عفت و مبارزاتش با رژیم رضاشاه و قبل از آن، روی سایت رنگ ایمان منتشر می گردد. این مقاله به تازگی در جدیدترین شماره فصلنامه تخصصی پانزده خرداد (شماره ۵۴) منتشر شده است و متن کامل این مقاله به همراه فایل پی دی اف آن، برای مطالعه و دانلود کاربران، روی سایت رنگ ایمان نشر میشود.
لینک دانلود فایل پی دی اف مقاله
×××
چکیده
آیتالله شیخ یوسف نجفی جیلانی در نجف اشرف متولد شد و تحصیلات دینی را در همان شهر نزد مراجع تقلید شیعه گذراند و مجتهدی مسلم و مسلط بر علوم متعدد شد و اجازهنامههای متعددی از اساتیدش دریافت کرد. در زمان مشروطه به گیلان مهاجرت نمود و در رشت سکونت گزید. او در رشت به انتقاد از عملکرد روشنفکران سکولار پرداخت و درباره فتنهانگیزیها روشنگری کرد و شبهات دینی را به مردم جواب میداد. به فعالیت فرقههای وابسته چون بهاییت حساس بود و در رد بهاییت کتاب نوشت و تلاش زیادی در راه مبارزه فکری با بهاییان انجام داد و از سوی روشنفکران حملاتی به او میشد ولی او از پا نمینشست. در زمان نهضت جنگل هم در زمره علمای حامی نهضت بود و میرزا کوچک جنگلی از علاقهمندان شیخ یوسف جیلانی بود و مراوداتی بین این دو شخصیت وجود داشت. آیتالله جیلانی در دوران استبداد سیاه رضاشاه پهلوی از همان آغازین روزهای تاجگذاری رضاشاه، در زمره منتقدین جدی رژیم پهلوی درآمد و سیاستهای این رژیم را جلوتر از مردم درک میکرد و به مقابله با آن میرفت؛ از جمله کتاب وسیله العفایف یا طومار عفت را در سال ۱۳۰۷ در مقابله با کشف حجاب نوشت که مهمترین پاسخ علمی علمای شیعه به شبهات حجاب در دوران حکومت رضاشاه بود. به خاطر تألیف این کتاب طعم تلخ زندان و شکنجه و سالها تبعید به دست فضلالله زاهدی را به جان خرید ولی حاضر نشد که در مقابله با این انحرافات سکوت کند. او جدیدترین مجلات و روزنامهها را که اصلیترین رسانههای آن روز بودند را رصد میکرد و به شبهاتی که میپراکندند، پاسخ میداد و به فعالیتهای شبهسلفی کسروی، فعالیتهای مبلغین تبشیری مسیحیت، فعالیتهای چپروانه مارکسیستی و هر نوع انحرافی که واقع میشد به شدت حساس بود و مردم را از این انحرافات آگاه میکرد و هم از قلم استفاده میکرد و هم از خطابه و منبر. او در سال ۱۳۲۷ درگذشت.
کلیدواژهها: آیتالله شیخ یوسف نجفی جیلانی، رسائل حجابیه، دوران پهلوی، کشف حجاب، استبداد سیاه.
مقدمه
آیت الله شیخ یوسف نجفی جیلانی از علمای آگاه ایران در عصر پهلوی اول بود. او در فضای حوزه نجف به خاطر تالیفات ارزشمندی که از خود بر جای گذاشت، شناخته شده بود و نیز در دوران پهلوی اول به خاطر مجاهدتهای علمی و فرهنگی و سیاسی که در مقابله با سیاستهای پهلوی اول مانند کشف حجاب انجام داد، در ایران شناخته شده گردید و بیشتر شهرتش به خاطر تالیف کتاب طومار عفت است.
مجموع تالیفات او حدود ۴۰ عنوان کتاب است که بسیاری از آنها، کتابهای مهمی در دوران خود به شمار میرفتند وی در علوم مختلفی مانند صرف، نحو، فقه، اصول، تفسیر، کلام، عرفان، منطق، شرح ادعیه، خطابه، کتاب دینی برای کودکان، ریاضی، ادبیات، شعر، علوم غریبه، طلسمها، شناخت احجار کریمه، رد فرقههای ضاله، معماها، مطایبات و بسیاری موضوعات دیگر به تالیف پرداخت، به جز از یک علامه مسلط به علوم متعدد، چنین کاری ساخته نیست اما متاسفانه اکثر تالیفات او منتشر نشده باقی مانده است.
نگاه آیت الله جیلانی به مسائل تاریخ معاصر یک سنخ فهمی است که ما پیش از این در دوران مشروطه از شهید حاج ملامحمد خمامی ـ مجتهد مردم گیلان ـ شاهد بودیم که با نگاه نافذ خود، خط انحراف را به خوبی دیده و تشخیص داده و شجاعت لازم برای روشنگری و بیان حق را هم دارد و در این مسیر زندان و شکنجه و تبعید را هم به جان خریده است و در تمام طول دوران رضاشاه در زیر فشار و اختناق قرار داشت.
در اینجا به معرفی آیت الله جیلانی و فعالیتهای او میپردازیم و این شرح حال، مبتنی بر آرشیو اسناد شخصی آن مرحوم تدوین شده است و از کتابها و تالیفات ایشان و یادداشتهای شخصی و نیز اسناد منتشر نشده ایشان، خصوصا وصیتنامهشان استفاده کردیم. تواریخ مندرج در وصیتنامه ایشان، همه به تاریخ قمری بودند و تطبیق تاریخ شمسی در متن ذکر شده و اصل تاریخ قمری در پاورقی ذکر شده است.
در اینجا باید از آقای یوسف نجفی جیلانی نوه مرحوم آیت الله جیلانی که تنها بخشی از اسناد آن مرحوم را در زمانی محدود، در اختیار ما قرار دادند تشکر کنیم. اما جای گله فراوان از ایشان و سایر بازماندگان آن مرحوم باقی هست که از ارائه سایر اسناد مرحوم آیت الله جیلانی که در تکمیل شرح حال ایشان خصوصا در بخش تالیفات آیت الله جیلانی کمک میکرد، مضایقه کردند. کاستیهایی که در معرفی آیت الله جیلانی در این مدت ۷۰ سال بعد از فوت ایشان، تا کنون صورت گرفته، به طور عمده از ناحیه فرزندان و نوههای ایشان صورت گرفته است که از در اختیار قرار دادن اسناد و نوشتههای آن مرحوم به محققین کوتاهی کردند و خودشان هم این اسناد و نوشتهها را منتشر نکردند و برای معرفی این عالم، اقدامی نکردند. کاملترین فهرست تالیفات آیت الله جیلانی به همراه مختصری از معرفی هر کدام از کتابهای ایشان، تا حدودی تهیه شده بود ولی به خاطر بیتدبیری بازماندگان ایشان، کاستیهای زیادی در آن به وجود آمد که از درج آن در پایان این شرح حال، خودداری شد. جا دارد که بازماندگان، تمام آثار آن مرحوم به همراه اسنادی که از ایشان باقی مانده، در قالب چند جلد کتاب منتشر کنند و با معرفی ایشان، خدمتی بزرگ به اسلام و ایران انجام دهند.
تولد و خاندان
آیتالله شیخ یوسف نجفی گیلانی متخلص به «فانی» فرزند شیخ محمد نجفی گیلانی در روز جمعه ۲۵ اردیبهشت ۱۲۵۴ مطابق ۹ ربیعالثانی ۱۲۹۲ق در نجف اشرف به دنیا آمد.[۱]
پدرش شیخ محمد فرزند یوسف فرزند محمدرضی فرزند محمدسعید گیلانی است و اجدادش به خاندان آل نوبخت ـ از خاندانهای علمی شیعه در دوران غیبت صغری در بغداد ـ میرسد و از نوادگان دانشمند برجسته علی بن اسماعیل بن ابیسهل نوبختی به شمار میروند. پدران شیخ یوسف جیلانی از علماء و بزرگان گیلان بودهاند و تعدادی از آنها در قبرستان وادیالسلام نجف مدفون هستند.[۲]
شیخ محمد نجفی گیلانی از اهالی روستای کیابان از توابع فومن بود که اجدادش نیز تا چند نسل از اهالی همان منطقه بودند و به کشاورزی و زراعت برنج میپرداختند. شیخ محمد تحصیلاتش را در نجف اشرف پیگیری کرد و در همانجا با خانم فاطمه دختر حاجی حسن تاجر شالی خلخالی که در نجف سکونت داشت، در روز ۱۷ اردیبهشت ۱۲۵۲[۳] ازدواج کرد. این بانو در روز ۲۴ تیر ۱۲۵۶[۴] هنگامی که پسرش یوسف دو ساله بود در نجف اشرف درگذشت. شیخ محمد درآمد و محصول برنجی که از ملک موروثیاش در روستای کیابان به او میرسید را در ماههای رمضان، صرف افطار روزهداران میکرد و فرزندش شیخ یوسف نیز تا آخر عمر همین کار خیر پدرش را ادامه داد و به فرزندانش نیز در همین زمینه توصیه کرد. شیخ محمد در سال ۱۲۹۳ش[۵] درگذشت.
شیخ یوسف یک برادر داشت به نام «شیخ اسماعیل سیف غروی» که او هم به گیلان بازگشت و سالها در لاهیجان سکونت گزید و در روز دوشنبه۲۰ آبان ۱۳۲۵[۶] درگذشت.[۷]
شیخ یوسف همچنین یک خواهر به نام رقیه هم داشت که به ایران نیامد و در شهر طویرج در نزدیکی کربلا ازدواج کرده و در همان شهر، زندگی میکرد.[۸]
تحصیلات
شیخ یوسف که او را در نجف به نام «جیلانی» که مُعرّب کلمه «گیلانی» است میشناختند، تحصیل علوم دینی را در نجف اشرف آغاز کرد و نزد اساتید برجستهای به تحصیل علوم عقلی و نقلی پرداخت. او دروس سطح را نزد آیتالله میرزا محمدعلی مدرس چهاردهی گذراند و سپس اواخرِ عمرِ آیات عظام میرزا حبیبالله رشتی و میرزای شیرازی درسشان را در نجف و سامرا درک کرد و بعد از وفات این دو شخصیت، در درس آیتالله شریعت اصفهانی و آیتالله مامقانی حضور یافت.[۹]
آیتالله جیلانی اجازهنامههایی در اجتهاد از اساتیدش دریافت کرد که حاکی از جایگاه بلند علمی او دارد. آیات عظام آخوند خراسانی، سیدابوالحسن اصفهانی و ملامحمد شربیانی از بزرگانی بودند که به او اجازهنامه اجتهاد دادند.[۱۰] اجازهنامه آخوند خراسانی به آیتالله جیلانی که رونوشتی از آن به خط خود آیتالله جیلانی وجود دارد، به این شرح است:
«بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله الذی رفع درجات العالمین علی العالمین، و الصلوه و السلام علی خیر خلقه محمد و آله اجمعین، و اللعنه علی اعدائهم اجمعین.
و بعد، جناب العالم العامل و الفاضل الکامل، عمده العلماء الراشدین و زبده الفقهاء و المجتهدین، قره العین، الشیخ یوسف الفومنی الجیلانی زاد الله فی علمه و تقواه و حَباه من الفضائل ما ترجّاه و غنّاه، و کان هو ممن سعی فی تحصیل العلوم الشرعیه برهه من الاوان و حضر فی مجلس بحثی شطراً من الزمان و بذل جهده فی اکتساب الکمالات النفسیّه و اتعب نفسه فی تحصیل العلوم الشرعیه، و بلغ مرتبه من مراتب العلم بحیث حصل له قوه راسخه، فلما بدی له الرواح الی بلاد العجم، فاستجاز منّی فی نشر احکام الشرعیه و فی کل التصرف مما یجوز فی نظر المجتهدین من الامامیه و فی مباشره الامور الحسبیه من حفظ اموال الصغار و الغیّاب و تولّی الاوقاف و غیر ذلک من اخذ الحقوق الواجبه من الاخماس و سهم الامام ـ علیه السلام ـ و الزکوه و ردّ المظالم و تفریقها الی اهلها، فحیث وجدته اهلاً لذلک، فاجزته و اذنت له فی جمیع ذلک مشروطاً بملازمه الاحتیاط و مجانبه التفریط و الافراط. و أن لاینسانی من الدعاء عند مظان استجابه الدعوات. انه ولیّ الخیرات.
حرره الاحقر الجانی محمدکاظم الخراسانی. محل ختم: محمدکاظم.»[۱۱]
آیتالله سیدابوالحسن اصفهانی هم اجازهنامهای برای ایشان نوشتند که هم اجازه اجتهاد است و هم اجازهنامه نقل روایت که متن کامل آن به این شرح است:
«بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و افضل صلواته و اکمل تحیاته علی اشرف الاولین و الاخرین محمد و علی آله الائمه الطاهرین، فلعنه الله علی اعدائهم اجمعین الی یوم الدین.
و بعد، فان الجناب العالم العامل و الفاضل الکامل، عماد العلماء الاتقیاء و صفوه الفضلاء الازکیاء، رکن الاسلام الشیخ یوسف النجفی الجیلانی ـ دام بقاه ـ ممّن صرف عمره فی تحصیل العلوم الشرعیه و تنقیح مبانیها النظریه، و جد و اجتهد و کدّ و تعب و حضر علی جماعه من الاعیان حضور بحث و فحص و تحقیق و تدقیق الی أن بلغ مرتبه الاجتهاد، فله العمل بما استنبطه من الاحکام علی النهج المألوف بین الاعلام. و أجزتُ له أن یَروی عنّی کلما صحّ لی روایته من کتب الاربعه المتقدمه و الثلاثه المتاخره. و المرجو ان لاینسانی من صالح الدعوات و أن یسلک جاده الاحتیاط. و السلام علیه و رحمه الله و برکاته.
الاحقر ابوالحسن الموسوی الاصبهانی. [مُهر:] ابوالحسن الموسوی»[۱۲]
آیتالله جیلانی کتابی را به نام «تذکره المؤمنین فی فضایل العالِمین» در نجف به سال ۱۲۷۹ش[۱۳] تالیف کرد و آن کتاب درباره شرافت اهل علم است که به وسیله آیات و روایات درباره این موضوع بحث کرده است. ایشان نسخه خطی کتاب را نزد مراجع و علمای بزرگ نجف برد و تقریظهای مختلفی در حاشیه آن نوشته شد که حکایت از ارزش علمی کتاب و نیز جایگاه بلند نویسنده آن داشت. علمایی که بر این کتاب تقریظ نوشتند عبارتند از حضرات آیات ملامحمدکاظم خراسانى، ملا عبدالله مازندرانى، میرزاحسین خلیلی طهرانى، شیخ عیسی لواسانى طهرانی، میرزا محمدعلی چهاردهی، سید عبدالحسین بروجردى، شیخ عبدالله کرمانى، شیخ محمدحسین قمشهای، شیخ فتحالله شریعت اصفهانی، شیخ اسدالله زنجانى، سیدرضا هندی و عبدالهادی شلیله همدانی. در اینجا به بعضی از این تقریظها اشاره میکنیم.
آیت الله العظمی آخوند خراسانی در حاشیه این کتاب چنین نوشت:
«لَعمری انه کتاب کریم، فیه روح و ریحان و جنه النعیم لما فیه من الایات الکریمه و الاحادیث الشریفه و الاخبار البدیعه و الاشعار الظریفه. فحری لاهل العلم مطالعته بل المداومه فی المراجعه الیه و ملازمته. و للّه درّ مولفه لقد اجاد فیما افاد مما صار ـ سلمه الله ـ بصدده من بیان فضل العلم و أهله. و أربی بما هو فوق المراد.»[۱۴]
آیت الله العظمی ملا عبدالله مازندرانی گیلانی در حاشیه این کتاب چنین نوشت:
«الناظم لهذه اللئالی و الدرر و الجامع فی بساتین هذه الاوراق من الزهر و الثمر، قد فاق بذلک الاماثل و الاقران و حاز قصب السّبق فی هذا المیدان مع ابتلائه بنحوسه الزمان. و هو ان الایام و الاوان قد أتی من هذه الکتاب من خیار المعانی و حسان اللئالی ما یقضی به العجب. فلله الحمد و له الشکر و جزاه الله تعالی عن جمیع اهل العلم افضل الجزاء، و جاه باکرم العطاء، انه اکرم مسئول و افضل مأمول.»[۱۵]
آیت الله العظمی حاج میرزا حسین خلیلی تهرانی بر این کتاب چنین تقریظ نوشت:
«لقد اجاد فیما افاد و اتی بما فوق ما یراد. و أدّی ما یراه من حقوق اهل العلم و السّداد بسعیه فی نشر تلک الفضائل الباهره و نظم هاتیک المناقب الزاهره، فی سلک هذا الکتاب المستطاب، الحقیق بأن یکون تذکره لأولی الالباب. فلله درّه حیث انتظمت هممه العالیه درره و البتهجت بمساعیه المتناهیه عزره. فهو الحرّی بأن یکون لاخرته زادا و لمن جَهَل مراتب اهل العلم رشا. فجزاه الله عن العلماء العاملین خیر جزاء المحسنین، فإنه أرحم الراحمین.»
آیتالله سیدرضا هندی در وصف شیخ یوسف جیلانی این شعر را سرود و در حاشیه این کتاب برایش نوشت:
«یوسف للعلم جلا تبصره لم تبق للجُهّال من معذره
و کان علاقه اقوانه لأجل ذا کان اسمها تذکره»[۱۶]
آیتالله شیخ یوسف جیلانی در نجف اشرف، نماز جماعت نیز بر پا میکرده است. عدهای از اهالی نجف در روز ۲۳ مهر ۱۲۸۳[۱۷] از آیتالله میرزا محمدعلی مدرس چهاردهی ـ که استاد شیخ یوسف جیلانی بود ـ درباره او سوال کردند که آیا میتوانند نمازشان را پشت سر او بخوانند و او به آنها پاسخ داد. متن این سوال و جواب چنین است:
«صورت سوال اهالی نجف اشرف و مجاورین آن از حجت الاسلام آقای آقا میرزا محمدعلی چهاردهی در خصوص عدالت آقای آقا شیخ یوسف رشتی نجفی در سنه ۱۳۲۲:
حجت الاسلام! ما جمعی از اهالی و مجاورین نجف اشرف که حمد و سوره ما چندان درست نیست، با بودن حضرت حجت الاسلامی و سایر حجج اسلامیه اغلب اوقات به جناب شریعتمدار آقا شیخ یوسف پسر آقا شیخ محمد رشتی اقتدا میکنیم و ایشان برای ما امامت میکنند. آیا برئ الذمه هستیم یا نه؟ چهارم شعبان۱۳۲۲٫
جواب: بسم الله تعالی شانه. معلوم بوده باشد بر اخوان دینی و اخلاء روحانی بر اینکه جناب فواضل اکتساب و غنی الالقاب آقا شیخ یوسف ثقه و نقه و امین و مؤتمن و محل اطمینان است و ان شاء [الله] امامت بر ایشان عیب ندارد، خواننده برئ الذمه است. العبد العاصی محمدعلی الرشتی.»
آیتالله جیلانی در سال۱۲۸۷[۱۸] برای انجام فریضه حج، مستطیع شد و قصد کرد که سفری به سرزمین حجاز انجام دهد، به همین خاطر در ماه ذیالقعده سال ۱۳۲۶ق (مطابق آذر۱۲۸۷) برگه خروج خود را دریافت کرد و با اینکه متولد و بزرگ شده نجف بود، ولی محل اقامتش را به صورت «موقت» نجف اشرف درج کرده بود و این حکایت از قصد او برای بازگشت به گیلان ـ سرزمین اجدادیاش ـ داشت.[۱۹]
ورود به گیلان همزمان با مشروطه
آیتالله جیلانی بعد از انجام اعمال حج در ذیالحجه ۱۳۲۶ق (مطابق دی ماه ۱۲۸۷) دیگر به عراق برنگشت و راهی ایران شد و مستقیم به سوی گیلان رفت و در محله «کَرْفآباد» رشت سکونت گزید و تا پایان عمرش در همین شهر باقی ماند.[۲۰]
او همزمان با وقایع نهضت مشروطه ایران، در نجف اشرف در کنار رهبران مشروطه یعنی آیتالله آخوند خراسانی و آیتالله ملا عبدالله مازندرانی حضور داشت. او در مقابل فعالیت عناصر مشکوک برای انحراف مشروطه، نمیتوانست آرام بنشیند و در مقابل این انحرافات موضع میگرفت و زمانی هم که در رشت حضور یافت نتوانست در برابر این انحرافات سکوت کند و در مقابل او، کسانی که در مسیر انحراف مشروطه، و حاکم شدن جریان سکولار فعالیت میکردند، به او حمله کردند تا او را از میدان به در کنند ولی این فشارها برای از میدان بیرون کردن او بیفایده بود و او به انحاء مختلف به روشنگری میپرداخت. او شخصیتی نبود که فقط به خواندن نماز جماعت بسنده کند، بلکه عالمی صاحب سخن و صاحب قلم و صاحب فکر بود که امر به معروف و نهی از منکر را لازمه اجتماع میدانست و در این راه از پرداخت هیچ هزینهای هم واهمه نداشت.
ورود شیخ یوسف جیلانی به رشت همزمان با تصرف رشت به دست مشروطهخواهان سکولار و حرکت آنان برای فتح تهران بود. در این زمان در رشت، آیتالله العظمی حاج ملا محمد خُمامی و چند مجتهد دیگر به شهادت رسیده و جریان مشروعهخواهی در گیلان تضعیف شده و جریان سکولار، به حکومت رسیده بود. آیتالله جیلانی به عنوان یک مجتهد جوان و شجاع، از فضای خفقانی که در گیلان به وجود آمده بود، نهراسید و به طور جدی به انحرافاتی که در جامعه به وجود آمده بود حمله کرده و با روشنگری، درصدد بود تا این انحرافات را از جامعه بزداید.
آیتالله جیلانی انحرافاتی را که در آغازین روزهای ورودش به گیلان میدید، اینچنین توصیف کرده است:
«لدیالورود به بلاد محروسه ایران ـ صانها الله عن الحدثان ـ خاصه دارالمرز گیلان، چهار کلمه بامداد علی رئوس الاشهاد دیدم، «عدالت»، «مساوات»، «اخوت» [و] «حریت». و چون حقیقت و ماهیت این کلمات، بر اغلب عباد، از روی بصیرت دست نیفتاد، لاجرم افکار نطاق احرار در آفاق و دیار، بر خلاف صغرای تمدن و کبرای تمدن نتیجه بخشیده. چرا که اکثری از عوام و جمعی از انام، به حبل ظاهر آن متمسک [شده] و جمله، بلاجهت متهتّک گشته[اند].»[۲۱]
اشکالاتی که جیلانیِ جوان به مشروطهخواهان سکولار مطرح میکند، همان اشکالاتی است که ملا محمد خمامی و شیخ فضلالله نوری در جریان مشروعهخواهی در مقابل مشروطهخواهان مطرح کرده بودند. ملا محمد خمامی در زمان حیاتش، به تفسیر غلط از دو واژه حُریّت و مساوات توسط مشروطهخواهان سکولار چنین اشکال کرده بود: «قانون حریت و سَویت [=مساوات] با قوانین مقدسه شریعت مطهره منطبق نیست. کدام عضو از اعضاء انسان در شرع انور به حریت موسوم است؟! خداوند متعال برای هر عضو حدّی مقرر فرموده، نه چشم و نه گوش و نه زبان و نه سایر اعضا، [هیچکدام] را آزادی نداده [بلکه] برای هر یک، حدی در شرع است. سویت در طبقات افراد انسان چه وقت بوده و صاحب شرع، این سویت را کی مقرر فرموده؟!»[۲۲]
آیتالله جیلانی نیز اشکالاتی که درباره چهار واژه عدالت، مساوات، اخوت و حریت دارد را بیان میکند که این واژهها را به معانی غلطی گرفتهاند و در جامعه آنها را به صورت اشتباه عمل میکنند:
«[عدهای] از راه عماء و جهالت، «عدالت» را تعدی به جریان قلم و تجری زبان در هر دو مقوله و عنوان دانستهاند. و جمعی از راه حقد و لجاجت، «مساوات» را مواسات در حقوق و تسویه در حدود داده. و گروهی از کینه و اغراض، گویِ «اخوت» را در چوگان نوامیس نوع و اعراض نهاده. و برخی از خریت، «حریت» را در بیان مافیالضمیر فهمیده، کلمات شریفه را با مکنونات خبیثه خسیسه خود، خمیر کرده و شالوده خراب و پالوده پرآب را در میدان ناروفته دواب و بازار آشفته خراب آورده و برای تحصیل مقاصد نیات فاسده خود مشغول هرگونه تدلیسات بوده[اند].»[۲۳]
تقویت جریان سکولار باعث شده بود تا جریانات منحرف مانند فرقه ضاله بهاییت هم تقویت شوند و کمتر کسی مجالی برای مقابله فکری با آنها بیابد ولی آیتالله جیلانی در همان آغازین روزهایی که وارد رشت شد ـ یعنی در روز ۱۳ تیر ۱۲۸۸[۲۴]ـ اعلامیهای را در رشت منتشر کرد و آمادگی خود را برای مناظره با اعضای فرقه بابیه و بهائیه و نیز پیروان سایر ادیان و مذاهب اعلام کرد. متن کامل آن اعلامیه به این شرح است:
«اعلان. هرکس و هر نفس از فرقه جدیده یا سایر مذاهب مختلفه را شکی در حقانیت دین اسلام یا شبهه در قوانین حضرت خیرالانام باشد، احقر افقر فانی مدعو به حاجی شیخ یوسف نجفی گیلانی در کمال احترام و نهایت اکرام دعوتشان مینمایم که روزهای پنجشنبه و جمعه، از بعد از ظهر الی غروب در منزلِ بنده،[۲۵] حاضرم برای رفع تشکیک عموم عباد و ارشاد قوم عناد، لِیهْلِک مَنْ هَلَک عَنْ بَینَهٍ وَ یحْیى مَنْ حَی عَنْ بَینَهٍ.[۲۶] وَ السَّلَامُ عَلَى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَى.[۲۷] فی۱۵ شهر جمادیالاخر سنه ۱۳۲۷٫»[۲۸]
آیتالله جیلانی به فعالیتهایش علیه انحرافات و شبهات بهائیت ادامه داد و در روز ۲۳ خرداد۱۲۹۰[۲۹] کتابچهای در ۷۶ صفحه با نام «لایحه ملیه اسلامیه؛ راجع به مزخرفات بابیه و بهائیه» به چاپ رساند و انگیزهاش از انتشار این کتاب را چنین نگاشت:
«در مدت قلیله توقف [در] این سامان، واقف بر عقاید زمره این نوباوگان گردیدم، چون اکثر بلاد عرب و عجم را سیر و اغلب ملل و نحل عالم را غور نموده بودم، به هیچ وجه سخافت آرای مستبدین خاصه بیمدرکی مذاهب جدیده و آئین آنها را نپسندیدم. از آن جمله، طایفه ضاله بابیه و بهائیه و ازلیه و ناقضیه، محض هوای نفسانیه و تعیش جسمانیه، از راه شیطنت و خبث و ملعنت، اسمی برای خودشان گذاشته، عوام بیچاره را از طریقه حَقّه منحرف و از شاهراه اسلام منصرف مینمایند. لهذا محض اطلاع عموم هموطنان در این انقلاب زمان، با حواس پریشان، این لایحه ملیه اسلامیه را بر قاطبه برادران دینیه، اعلان و تذکار خاطر آنان میدارم.»[۳۰]
علاوه بر جلسات گفتگوی آزاد آیت الله جیلانی که تا سالها ادامه داشت، در اسناد شخصیاش مکاتباتی بر جای مانده که با بهائیان به صورت مکتوب بحث کردهاند و هر کدام از طرفین برای اثبات مدعای خود استدلال کردهاند. آیت الله جیلانی برای آن که به مطالب و تولیدات فکری بهاییها تسلط داشته باشد، تا سالها آخرین مجلات و کتابهای آنها را میدید و به مسئله مقابله با شبهات آنها، توجه ویژهای داشت. مجله «نجم باختر» که توسط بهائیان در واشینگتن ـ پایتخت آمریکا ـ از سال ۱۳۲۸ق منتشر میشد و خوراک فکری محافل بهایی برای پیروانششان بود و برای آنها ارسال میشد. آیت الله جیلانی اشتراک مجله نجم باختر را داشت و دوره آن مجله در آرشیو ایشان موجود است. همچنین استفاده از منابع دسته اول بهایی، برای ایشان بسیار مهم بود فلذا از منابع درجه دو و نقلهای سایر کتابهای ضدبهایی استفاده نمیکرد بلکه خودش به طور مستقیم با منابع بهایی را مطالعه میکرد و به آنها پاسخ میداد. کتابهای اصلی بهاییت مانند «مفاوضات عبدالبها» چاپ اول آن به سال ۱۹۰۸م در شهر لیدن از کشور هلند، در دست آیت الله جیلانی قرار داشت و در آرشیوش موجود است. همچنین به تصریح خودش برای تالیف این کتاب از کتابهای بیان، ایقان، فراید، درر البهیه، تفسیر سوره کوثر، اشراقات و چند لوح دیگر، لوح هیکل الدین، اقدس، مجموعه الواح، مقاله شخص سیاح بهایی از مهمترین کتاب های این فرقه بودند که استفاده کرده است.[۳۱]
آیت الله جیلانی برای تالیف کتاب رد بر بهاییت، از آثار علمای مختلف نیز استفاده میکرد از اینکه نکات مثبتی که داشتند استفاده میکرد و خودش مسائل بسیاری را به آنها میافزود. از آثار منتشر شده سایرین که او تصریح به استفاده از آن کرده از کتاب «رجم الشیطان فی رد اهل البیان» نوشته ملا عبدالرحیم بروجردی باید نام برد.[۳۲] نیز از جمله کتابهای منتشر نشدهای که آیت الله جیلانی مورد مطالعه قرار داد کتاب «رد بر بابیه» نوشته شیخ بهاءالدین لاهیجانی[۳۳] است که آیت الله جیلانی در سال ۱۳۲۹ق این عالم را در لاهیجان دیده، و از روی نسخه اصلی این کتاب با دستخط خود استنساخ کرده و این نسخه امروز در آرشیو مرحوم جیلانی وجود دارد.[۳۴]
سران جریان سکولار مشروطه در رشت، برای مقابله با روشنگریهای آیتالله جیلانی، به او حمله کرده و او را مورد توهین و تهمت قرار میدادند. میرزا ابوالقاسم افصحالمتکلمین که روزنامههای متعددی در رشت و بندرانزلی داشت و از تندروترین مشروطهخواهان سکولار رشت به شمار میرفت، در اولین شماره روزنامه راه خیال که در سال۱۲۹۰[۳۵] منتشر ساخت، به کتاب لایحه ملیه اسلامیه و نویسندهاش حمله کرده است و او را مورد هتاکی قرار داد.[۳۶] البته بهاییها هم که قدرتی داشتند، آرام ننشسته و برایش دردسرهایی درست کردند ولی او کسی نبود که با این کارها از میدان به در رود.[۳۷]
کتیبه ای که توسط آیت الله جیلانی بر سر در مسجد جیلانی نصب کرد و به حروف ابجد گویای سال ساخت مسجد است به سال ۱۳۲۸ق
آیتالله جیلانی در بخشی از حیاط خانهاش در محله کرفآباد شروع به ساختن یک مسجد نمود و ساخت بنای آن در سال ۱۳۲۸ق (مطابق۱۲۸۹ش) به پایان رسید. مردم به این مسجد «تازه مسجد» و «مسجد جیلانی» میگویند و آیتالله جیلانی حدود ۴۰ سال اقامه نماز جماعت را در این مسجد بر عهده داشت و بعد از او، فرزندش شیخ محمد نجفی جیلانی به اقامه جماعت در این مسجد تا پایان عمرش پرداخت. آیتالله جیلانی کتیبهای سفارش داد که بر سر در مسجد نصب کنند و به گونهای هنرمندانه به نام مسجد و تاریخ ساخت آن اشاره داشت. روی این کتیبه، عبارت «تاریخ مسجد حاج شیخ یوسف نجفی. عمل: محمد کاشیساز یوسفزاده.» درج شده بود و این کتیبه سالها بالای ورودی مسجد نصب بود و امروز این کتیبه در همین مسجد وجود دارد.
عبارت «مسجد حاج شیخ یوسف نجفی» با محاسبه ابجد برابر با عدد ۱۳۲۸ میشود که مطابق سال ساخت آن یعنی سال ۱۳۲۸ قمری است. خود ایشان درباره ساخت این مسجد چنین میگوید که این مسجد «از اقدامات و کوشش احقر، در سال هزار و سیصد و بیست و هشت هجری قمری احداث گردیده که تاریخ آن «مسجد حاج شیخ یوسف نجفی» ۱۳۲۸ است.»[۳۸] مطابق آنچه در وصیتنامه ایشان وجود دارد، ایشان تولیت این مسجد را بعد از فوتش به شیخ محمد و شیخ حسن دو تن از فرزندانش واگذار کرده بود.[۳۹]
مسجد آیت الله جیلانی در محله کرف آباد رشت
در نهضت جنگل
آیتالله جیلانی در طول دوران هفت ساله نهضت جنگل، در رشت حضور داشت و روحانی مجاهد میرزاکوچک جنگلی، از علاقمندان آیتالله جیلانی بود که با ایشان ارتباط داشت. میرزاکوچک در دوران طلبگی، اشعاری را میسرود و تخلصش «گمنام» بود، از جمله یک غزل در هفت بیت را در دوران نهضت جنگل، در روز جمعه ۲۸ بهمن ۱۲۹۸[۴۰] در دیداری که با آیتالله جیلانی داشت، به خط خویش نوشت و به او تقدیم کرد. گفتنی است که این شعر، یکی از دو شعری است که از میرزاکوچک جنگلی بر جای مانده است. متن کامل دستنوشته میرزاکوچک به همراه آن شعر به این شرح است:
«هو الحق
گوهر کجی در عالم بودی چو ابروانش دیگر تو راستی را یکسر نما، نهانش
با آه آتشینم، از آب دیده نبود یا سوختی دو گیتی، یا غرق آب دانش
بین در کمان کمین کرد دل را به تیر مژگان ار جان بود هزارم، بادا بدان نشانش
در زیر تیغ تیزش، شادم بُرد سرم را آزرم دارم آن دم، خونین شود بنانش
از دوری جمالش، تن را نگر چسان شد چون کاه میکشاند، موری در آشیانش
میخواستم مثالش اندر دو دیده بندم لیکن نجست نقشی، وهم من از میانش
«گمنام» را نخستین، بُد نامی و نشانی همچون تو نامور کرد، گم نامش و نشانش
این غزل غیرقابل را که در ایام تحصیل در مدرسه گفته شده بود، به عنوان یادگاری تقدیم حضرت حاج شیخ گردید.
جمعه ۲۷ جمادیالاولی ۱۳۳۸٫ میرزاکوچک»[۴۱]
آیتالله جیلانی پیگیر مسائل نهضت بود و اشتراک روزنامه جنگل را داشت و تمام اطلاعیهها و جزواتی که از سوی نهضت جنگل منتشر میشد را میگرفت و مورد مطالعه قرار میداد و حتی روزنامههایی بلشوییکی که در مقابله با نهضت جنگل در سال ۱۲۹۹ و ۱۳۰۰ در رشت منتشر میشد را هم میگرفت و مطالعه میکرد تا از هویت صاحبان آن تفکر و اوضاع روز مطلع شود.
فاجعه مهاجرت که در اواخر نهضت جنگل و در زمان حضور بلشوییکها در گیلان رخ داد و جمعیت بسیاری از مردم گیلان، در تابستان ۱۲۹۹ از شهرها فرار کرده و راهی تهران شدند تا جان خود را حفظ کنند و در تهران افراد جنگزدهای بودند که با اعانه دولتی زندگی میکردند و شرایط بسیار سختی داشتند. آیتالله جیلانی خودش مهاجرت نکرد و علی رغم سختی، در گیلان ماند و درباره این دوران سخت، شعری را با عنوان «در مهاجرت گیلان و اعانه گرفتن از دولتیان در سنه۱۳۰۰ شمسی» سرود و در دیوانش درج شده است که شرح اوضاع مردم گیلان در آن برهه است. آن شعر به این شرح است:
«خوشا آنان که در گیلان نشستند ز قید دفتر تهران برستند
به قوتی قانع از این آب و این خاک چه باد صرصر از آتش بجستند
مهاجرهای گیلانی چو زاغان به یک باد شمالی رخت بستند
اگر عاقل بُدند و دوراندیش چرا از این حوادثها نرستند
به خودسازی و شیک و کسب تأنیث زرنگ و چُست و چالاک از اَلَستند
به پاس میهن خود، پا ندارند برای دیگران، هم پا و دستند
ببردند رونق آیین خود را ز بس با دیگران دائم نشستند
ز بس گفتند از تفلیس و پاریس به سفلیس اندر و تن، نادرستند
بر آن ملت رسد، علت پیاپی که پیمان قوی با دین نبستند
ترقی نیست، قومی را که قائد ندارند آزمودم، رو به پَستند
چه تا بازار روحانی نشد گرم تمام توده از دم سرد و سُستند
به سلطان زمان تار و نیازند اجامر جملگی مخمور و مَستند
نماند باقی و فانیش میدان هر آن لوطی که کُل، شهوت پرستند»[۴۲]
در دوره پادشاهی رضاخان
رضاخان در زمانی که میخواست روی کار بیاید به خاطر برگزاری دسته عزاداری و سایر ظاهرسازیهایی که کرده بود، کمتر کسی از هویت واقعی او خبر داشت و چندان مخالفتی با پادشاهی او صورت نگرفت. اما جالب است که آیتالله جیلانی با بصیرتی که داشت، به شخصیت واقعی رضاخان از قبل از تاجگذاریاش پی برد و با او مخالفت کرد. آیتالله جیلانی در روز یکشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۰۵ که روز تاجگذاری رضاخان بود، شعری را سراسر غم و ناراحتی سرود و آن روز را روز زشت و روز سیاهبختی مردم ایران دانست. این شعر یکی از اسناد مهم درباره شخصیت آیتالله جیلانی است که متن کامل آن شعر از این قرار است:
عِلم در این عصر هنر، عِلّه شد جهل به ما از همه سو حمله شد
روز سیه بختی ما جمله شد چرخ به کام اُمَم سفله شد
تاج کیانی به سر فَعله شد
تا که معارف شده ز اهل فجور معرفت و علم بود در کسور
کار بلد یکسره نبش قبور شهر شده مصطبهای[۴۳] از شرور
مسجد ما مسخره الدوله شد
راهبرِ راه، غلط شد غلط کشور و این شاه، غلط شد غلط
خرمن بیکاه، غلط شد غلط سال و مه و گاه، غلط شد غلط
این غلط از دامنه تا قله شد
ترس من از رفتن فرّ هماست خشم من از این جو گندم نماست
سود و زیانش همه راجع به ماست زانکه وطن در کف غیر از شماست
خون دل از دیده روان، دجله شد
آنکه رضا نیست حق از وی، «رضا»ست تن به «رضا» دادن ما از قضاست
شاهی مفضول هم از اقتضاست بازی امروزه رُل ما مَضی است
بر فضلا صدر نشین، فضله شد
یوم الاحد[۴۴] چهارم اردیبهشت دست قضا، فرق «رضا» تاج هِشت
از پی تاریخ چنین روز زشت سال و مَهَش خامه ز هجرت نوشت
«بک بنگر مُلک کیان، مثله شد»[۴۵]
آخرین مصراع از شعر بالا هم ماده تاریخ تاجگذاری رضاخان است و مطابق ۱۳۴۴ قمری است. تاریخ نشان داد که نظر آیتالله جیلانی درباره رضاخان درست بوده و آن دوران شانزده ساله سلطنت رضاخان را میتوان سیاهترین دوران تاریخ ایران نامید. آیتالله جیلانی با آیتالله شیخ باقر رسولی در رشت رفاقت داشت و هر دو با هم در داشتن روحیه بصیرت بالا، سازش ناپذیری و شجاعت مشترک بودند و هر دو در این دوران تاریک، افتخارات مهمی را به صفحات تاریخ گیلان افزودند.[۴۶]
آیتالله جیلانی هیچ وقت از انتقاد به این رژیم و مامورینش که در گیلان مردم را تحت فشار قرار میدادند، ابایی نداشت و وقتی بر منبر مینشست، رژیم را مورد انتقاد قرار میداد و این انتقادها برای یک دیکتاتوری بسیار غیر قابل قبول بود. فضلالله زاهدی توسط رضاخان برای سرکوبی مردم گیلان به منطقه فرستاده شد و در مدت حضورش در گیلان از هیچ جنایتی و فسادی فروگذار نکرد. در یکی از اسناد مربوط به عملکرد زاهدی چنین آمده است:
«کم کم داستان دزدی و قساوت و بیناموسی این مرد [= زاهدی] زبانزد خاص و عام شد و مردم شریف رشت که حتی المقدور از تماس با این آدمنمای دیوسیرت خودداری میکردند، در تماسهای ضروری اداری تصمیم به مقاومت دسته جمعی و مبارزه منفی گرفتند و منتظر بودند که در اولین فرصت پیکار خونین خود را با زاهدی آغاز کنند. … مرحوم حاج شیخ یوسف جیلانی روحانی بزرگ و معروف و مورد علاقه مردم رشت، که در زمینه اخلاق و فلسفه و مسائل سیاسی و اجتماعی مؤلفات ذیقیمتی دارد، یک روز از عملیات وحشیانه زاهدی انتقاد کرد، فوراً به امر این جانی پست فطرت در سربازخانه رشت زندانی شد و در تمام مدت توقیف مورد توهین و تحقیر قرار گرفت و بالاخره [زاهدی] دستور داد ریش این پیرمرد دانشمند را بتراشند و با وضع شرم آوری که بیان آن حقیقتاً تأثرانگیز است از زندان سربازخانه اخراج کنند.»[۴۷]
این کار باعث شد تا مدتی آیتالله جیلانی در خانه بماند و مردم به دیدنش میرفتند. یکی از کسانی که در آن روزها به دیدار ایشان رفته بود میگوید: «حَلق لِحیه مرحوم جیلانی هم در سربازخانه، به دستور زاهدی ملعون، صورت گرفت که آن مرحوم را مدتی خانهنشین کرد و هنگام [مصاحبت] با زائرانش، چفیهای (کوفیه) از زیر چانه مطرفین صورت میبرد و بالای سر دو گوشه آن را گره میزد و آنگاه عمامه میگذاشت و این عمل از فرط خجالت بود.»[۴۸]
از سال ۱۳۰۷ که رضاشاه قانون خلع لباس روحانیت را اجباری کرد تا دیانت را از مردم بگیرد و نمادهای دینی را از جلوی چشم مردم و از دسترس مردم خارج کند. آیتالله جیلانی از معدود عالمانی بود که چون دارای اجازهنامه اجتهاد بود، در گیلان اجازه داشت که لباس روحانیت را بپوشد و به این طریق به مقابله فرهنگی با رژیم رضاشاه رفت. متن مجوزی که رژیم رضاشاه برای آیت الله جیلانی در روز ۲۹ اسفند ۱۳۰۷ با امضای رضا افشار استاندار وقت گیلان صادر کرده بود به این شرح است:
«تاریخ ۲۹ ماه اسفند سال ۱۳۰۷
محل شیر و خورشید
وزارت داخله
تصدیق نامه معافیت
نظر به ماده دوم قانون متحدالشکل نمودن البسه، چون جناب آقای حاج شیخ یوسف نجفی جیلانی صاحب ورقه سجل احوال ۶۹۶۷ ساکن … ، دارای اجازه اجتهاد از مرحوم آیت الله آخوند ملا محمد شربیانی ـ طاب ثراه ـ … هستند، به نام مجتهد مجاز [بوده] ــــــ به موجب این ورقه معاف میباشند.
حکومت گیلان و طوالش، رضا افشار. محل مهر حکومت گیلان و طوالش.»[۴۹]
طومار عفت
آیتالله جیلانی دارای نگاهی نافذ به جامعه بود و در مقابله با خطراتی که جامعه را تهدید میکرد، میاندیشید و تلاش میکرد تا پادزهرهایی را برای مقابله با مفاسدی که در آینده مردم ایران را تهدید میکند، بسازد. کشف حجاب به صورت رسمی در سال ۱۳۱۴ توسط رضاخان اعلام شد اما این رژیم از آغاز سلطنت رضاخان تلاشهای نرمی را برای زمینهسازی کشف حجاب انجام داده بود و به طور جدی در سراسر کشور، روزنامهها و مجلات در وصف کشف حجاب مطالبی سفارشی را مینوشتند تا این را برای مردم ایران به یک امر عادی تبدیل کنند.
آیتالله جیلانی با درک خطری که در ماجرای کشف حجاب، مردم ایران را تهدید میکرد کتابی به نام «وسیله العفایف یا طومار عفت» را نوشت و آن را در چاپخانه فردوس رشت در روز ۲۶ اردیبهشت ۱۳۰۷[۵۰] منتشر ساخت.
این کتاب درباره ضرورت حجاب و عفاف، هفت سال زودتر از اعلام رسمی کشف حجاب، نگاشته شد و رژیم رضاشاه هرگز بر نمیتابید که به صورت علمی کسی به مقابله با کشف حجاب رود؛ به همین خاطر رژیم در ماجرای چاپ و توزیع این کتاب غافلگیر شد. آنها تلاش زیادی کردند تا جلوی توزیع آن را بگیرند و نسخههای آن کتاب را توقیف کردند ولی کار از کار گذشته بود و آیتالله جیلانی آن را با تدابیری خاص، توزیع کرده بود و در اکثر نقاط کشور، آن کتاب دیده شد و مورد استقبال علما و روحانیون قرار گرفت.[۵۱]
انتشار این کتاب را میتوان مهمترین تقابل فکری روحانیت شیعه با ماجرای کشف حجاب در دوره رضاخان دانست. این کتاب در دفاع از حجاب بانوان نوشته شده است و از آیات و روایات و اشعار مختلفی در این راه استفاده کرده است و اما آنچه به این کار ارزش بیشتری داده و آن را به یک کتاب منحصر به فرد در آن عصر تبدیل کرد، این بود که نویسنده به صورت مستند با استفاده از گفتههای بزرگان و فلاسفه غربی، مضرات بیحجابی و بیعفتی را برشمرده است. «کتاب طومار عفت به ویژه از این جهت که مىکوشد تا مطالب خود را با نوشتههاى مؤلفان غربى مستند کند، نشان از رویکرد جدیدى دارد که مؤلفان مدافع اسلام از این دوره به بعد، آن را مورد توجه قرار دادهاند. طبعا نسل جدیدى که در دوره پس از مشروطه پرورش یافته و نگاهش به غرب و دادههاى اطلاعاتى آن، مثبت است، زمینه این قبیل استدلالها را فراهم آورده است.»[۵۲]
ارزش علمی این کتاب زمانی آشکار میشود که بدانیم تا به امروز که قریب یک قرن از تالیف آن گذشته است، هنوز یکی از مهمترین و معروفترین کتابهایی است که درباره زن و حجاب نوشته شده است و «این اثر یکى از منابع بیشتر کسانى بوده است که پس از وى، درباره حجاب، کتاب یا مقاله نگاشتهاند.»[۵۳] کتابشناسیهای مختلفی در موضوع زن و حجاب وجود دارد که همگی از کتاب طومار عفت و نویسنده آن، به بزرگی یاد کردهاند.[۵۴]
وسعت موضوعات و شبهات پرداخته شده در کتاب طومار عفت باعث میشود که اهمیت این کتاب افزوده شود. موضوعاتی که در این کتاب مطرح شده است عبارتند از: تاریخ حجاب در اقوام و ادیان مختلف، بررسی مقام و منزلت زن در ادوار گذشته و در کشورهای گوناگون، هویت و صفات زنان، حقوق آنان و مقایسه آن با حقوق مردان، ارث و فلسفه تعیین نصف ارث برای زن در اسلام، شهادت زنان، تعدد زوجات، مباحث اجتماعى و طبیعی حجاب، فواید حجاب، آیات و احادیث مربوط به حجاب.
آیتالله جیلانی در این کتاب میکوشد که اثبات کند در جهان، قوانین و معیارهایی درباره بانوان و حفظ کرامت و شخصیت آنان وجود داشته که اسلام با وضع قوانین کاملتری سعی بر بهبود اوضاع زنان نموده است و حجاب نه تنها مانع پیشرفت زنان نیست بلکه خود عامل عزت و ترقی آنان خواهد بود و میگوید: «آنانی که امروزه به اسم زنان، چیزهایی را که منافی وظیفه ایشان است درخواست میکنند، نه فقط در إفساد خصایص زنان میکوشند، بلکه ایشان را از حظوظ اسلامیت، بیبهره مینمایند.»
این کتاب از حیث ادبی نیز ارزش بسیاری دارد چرا که نویسنده، اشعار گوناگونی را که در آن روز توسط شاعران مختلف در دفاع از حجاب سروده شده بود را گرد آورده و در جای جای کتاب از آنها استفاده کرده است. این باعث شده تا این کتاب به منبع مهمی برای ادبیات حجاب نیز تبدیل شود و از جمله شاعرانی که در این کتاب از اشعارشان استفاده شده است میتوان به این افراد اشاره کرد: محمد خوروش سمنانی (در ص۴۷)، سید اشرفالدین نسیم شمال (در ص۱۳۸ و ۱۵۶)، دکتر محمود افشار مدیر مجله آینده (ص۱۴۱)، کاظم لاکانی(ص۱۴۳)، کاظم غواص زنجانی (ص۲۰۰)، محمد عاصی رشتی (ص۲۱۰)، احمد رشتی (ص۲۱۱)، اسماعیل دهقان (ص۱۴۲و۲۱۸)، سیدمحمد نطنزی طباطبایی (ص۲۰۸ـ۲۱۰) و نیز از اشعار خودش هم استفاده کرده است (ص۲۵۱) و نیز اشعار شاعران مخالف حجاب مانند ایرج میرزا (ص۲۰۸) را نیز ذکر کرده و به جوابگویی ادبی به آنها پرداخته است.
آیت الله جیلانی به خاطر تالیف کتاب طومار عفت، مرارتها و فشارهای زیادی را از سوی رژیم رضاخان متحمل شد که دستگیری، زندان، شکنجه و تبعید از جمله هزینههای آن بود. فضلالله زاهدی، آیتالله جیلانی را دستگیر کرده و مدتی در زندان «ارکان حرب گیلان» در بازداشت نگه داشت و او را مورد شکنجه قرار داد و بعد از مدتی او را به فومن تبعید کرد و تا سالها در فومن در شرایط بدی نگه داشته میشد و اجازه فعالیت چندانی نداشت. آیتالله جیلانی در وصیتنامهاش به دستگیریاش بعد از تالیف کتاب طومار عفت اشاره کرده که به حبس و زجر و در نهایت به تبعید او از رشت انجامید: «توقیفم در حبس تاریکِ ارکانِ حربِ گیلان و زجرم در زندان در اثر نشر مقاله طومار عفت، و ترویج دیانت و مبارزه با بیحجابی و سایر منویات دولت پوشالیِ مزدور بیگانه، … و همچنین در ایام تبعیدم از رشت…»[۵۵]
حجت الاسلام حسن شمس گیلانی ـ داماد آیتالله جیلانی ـ در زمان حیات آیتالله جیلانی، درباره مرارتهایی که برای تالیف کتاب طومار عفت متحمل شد، چنین نوشت:
«مولانا در غائله رفع حجاب، کتابی نوشت موسوم به طومار عفت یا وسیله العفایف و مورد پسند علماء و فضلا گردید، بعد از طبع این کتاب و نشر آن، بزرگوار مورد حمله شهوترانان و دولتیان گردید و مدتی در حبس شاه سابق بود. به جهت این کتاب که در اثبات حجاب نوشته، تعب بسیار کشید.»[۵۶]
آیت الله جیلانی در زمان تبعیدش در فومن هم دست از مبارزه بر نداشته و اشعاری را در نقد شخص رضاخان میسرود و به دست مردم میداد و این اشعار، ورد زبان عامه مردم شده بود. مرحوم حجت الاسلام و المسلمین جعفر شجونی در خاطراتش به نکات مهمی درباره تاثیراتی که آیت الله جیلانی در روحیه مردم در مقابله با رژیم پهلوی، در زمان تبعید اشاره میکند:
«در زمان بیحجابی (کشف حجاب) که من کودک بودم، یک روحانی به نام شیخ یوسف گیلانی را به فومن تبعید کرده بودند. ایشان یک شخصیت روحانی بودند که بعدها کتابی به نام «طومار عفت» از او منتشر شد. ایشان در همان زمان بیحجابی، شعری علیه رضاخان سروده بود. حاکم گیلان، فضلالله خان بصیردیوان (همان تیمسار فضلالله زاهدی) بود که کودتای ۲۸ مرداد را به راه انداخت، اما در آن زمان به او فضلالله خان میگفتند. بصیر دیوان، ایشان (شیخ یوسف گیلانی) را به رشت و از رشت به فومن تبعید کرده بود. ریش او را تراشیده بودند و در بین مردم معروف بود که ریشش را خشک خشک تراشیدهاند. شعری که ایشان گفته بود در آن زمان خیلی مهم بود و در آن حال و هوای اختناق و خفقان و قلدری رضاخان، یک چنین شعری گفتن واقعاً دل شیر میخواست و شعرش این گونه بود که:
ارکان فلک فتاده از چشم ملوک رذلان همه حاکمند در شهر و بلوک
گفتم که به دهر[۵۷] رذل پرور شدهای خندید که الناس علی دین ملوک[۵۸]
البته، از ظلم و ستم رضاخانی بیاطلاع نبودم تا این که خودم یکی دو سال بعد از فرار رضاخان طلبه شدم. همین اشعار انقلابی را گاهی در روی منابر میخواندم.»[۵۹]
آغاز این تبعید در سال ۱۳۰۷ بود و درباره مدت تبعید آیت الله جیلانی در فومن اطلاعی در دست نیست. حجت الاسلام شجونی حضور آیت الله جیلانی در فومن را «در زمان بیحجابی (کشف حجاب) که من کودک بودم… » به خاطر دارد. با توجه به اینکه آغاز کشف حجاب در سال ۱۳۱۴ اتفاق افتاد، میتوان گفت که آیتالله جیلانی حداقل تا سال ۱۳۱۴ به مدت ۷ سال در تبعید بوده است.
در پشت جلد اول کتاب طومار عفت این عبارت درج شده بود: «در صورت مساعدت علاقمندان به معارف، تصمیم داریم جلد دوم را هم تقدیم نماییم.»[۶۰] اما رژیم رضاخان به هیچ وجه اجازه نداد که جلد دوم آن منتشر گردد و این تاسف در این صد سال برای بسیاری از محققین وجود دارد که جلد دوم آن تا کنون منتشر نشده است.[۶۱]
آیتالله جیلانی چند رونوشت از نسخه خطی جلد دوم کتاب طومار عفت تهیه کرده بود و آنها را در جاهای مختلف قرار داده بود تا در صورتی که ماموران رژیم به خانهاش حمله کردند و نسخهای از این کتاب را بردند، این کتاب از بین نرود و اصل آن محفوظ بماند و امروزه چند نسخه خطی از این کتاب در اسناد آن مرحوم وجود دارد. جلد دوم کتاب طومار عفت هم تاریخ ۱۳۴۵ق را بر خود دارد و حاکی است که بلافاصله بعد از جلد اول و در همان سال نوشته شده است و با این بیت شعر از حافظ که شبیه شرح اوضاع خودش بود، آغاز میشود: «عزیز مصر به رغم برادران حسود ـ ز قعر چاه برآمد به اوج جاه رسید» و از همان آغاز، مجددا به انتقاد از وضعیت موجود و روشنفکرانی که آرزوی فرهنگ غربی را در سر میپرورانند، مینویسد:
«در این اوانِ شرالزمان، قسمتی از متجددین ایرانیانِ لاابالیان، در اثر اشتباه دیگران … و تقلید بیپروایان، درصدد فتح باب بیغیرتی و فسادْ افتاده و درب بیناموسی و بیعفتی را بر روی زنان گشاده میخواهند تا نوامیس خود را از قید عفت آزاد و روح مزدک و… را شاد نمایند. اما بیچارهها غافلند که ترقی و عظمت هر ملتی، بر شالوده اخلاقی و آداب آن، بنا شده و چون شالوده اخلاقی متزلزل شود آن ملت نیز دچار هرج و مرج و بالاخره محکوم به فنا میگردد.»[۶۲]
آیت الله جیلانی بعد از بازگشت از تبعیدگاه، سخت در فشار و اختناق بوده و فشار علیه دین به حدی بوده که روز به روز آثار دین در حال محو بود. آیت الله جیلانی شعری تاثربرانگیز با عنوان «روحانیت روح جامعه اسلامی است» سروده و از مردم گله کرده چرا باید خودش در زندان باشد و افراد فاسد بر ایران حکومت کنند و خودش را یوسف دانسته که به جرم حقگویی به حبس افتاده و از این مشقتها به سختی افتاده است. او مرگ را مخاطب قرار داده است و گفته که بیا و مرا از این بند نجات بده و مرا از این محله کرف آباد و شهر رشت که نماد بخشی از اوضاع کشور در زمان پادشاهی رضاشاه بود، نجات بده و از این بی حالی مردم خسته شده است. او روحانی حقگو را، روح جامعه دانسته که بدون وجود آن، جامعه مانند یک جسم مُرده است و از جسد مرده هم کاری ساخته نیست و در نهایت به خودش نهیب زده است که دیگر بس از و گویا که آن مشکلات و زندان را فراموش کردی که دوباره اینگونه سخن می گویی. قسمتهایی از این شعر را در اینجا درج میکنیم:
بس که کرده زندگی افسردهام دیگر این هان، من نیَم پس مُردهام
چون که یوسف مشتق آمد از اسف لاجرم مملوک و با غم متصف
گرچه در بند و فشار و منگنهم لیک با این حال حرف حق زنم
تحفه المومن[۶۳] کجایی، ها کجا؟ در برم گیر ای الیک الملتجا
بهر استخلاصم از این کهنه دیر تازهام ساز از محاقم، ده تو سیر
گو سلیمانی که کرف آباد را یا قفسوش رشت بیبنیاد را
خالی از مرغِ خوش الحانش کند تا رها یوسف، ز زندانش کند
روح ملت، عالم حقگو بود روح اگر نبود، نماند جز جسد
از جسد کاری نیاید میته است او نه بیدار و ز دنیا رفته است
گر شما را عُلقه با آیینتان پس چرا واپس رود این دینتان
ما لکم قَد أعمیت أبصارکم؟ لاجرم قد أطمست أنوارکم[۶۴]
فانیا بس کن، مگو دیگر سخن گوئیا کردی فراموش آن محن[۶۵]
تالیف کتاب طومار عفت و زجرهایی که آیتالله جیلانی بعد از انتشار آن متحمل شد، از مسائلی بود که از خاطر ملت ایران نمیرفت و این تلاش و ایستادگی، همیشه ستوده شد و ظلمی که به ایشان از ناحیه رژیم پهلوی رفت، مورد نکوهش قرار داشت. آیتالله شیخ جواد فومنی حائری از علمای مبارز ساکن تهران در روز ۸ آبان ۱۳۳۸ در یکی از سخنرانیهای افشاگرانه خود علیه رژیم پهلوی در «مسجد نو» تهران، سالها بعد از رحلت آیتالله جیلانی، از او به نیکی یاد کرده و درباره او چنین گفت:
«آقا شیخ یوسف گیلانی، کتابی از وضع حجاب نوشته بود. این کتاب از مورخین پیشین و دانشمندان و علماء جمعآوری نموده بود. و عیوبات رفع حجاب را کاملا با دلایلی ثابت توضیح داده بود. این پیرمرد ۶۵ ساله را گرفتند، و بردند، زندانی نموده و ریشش را تراشیدند.»[۶۶]
حساسیت به انحرافات
آیتالله جیلانی بعد از پایان تبعیدش به رشت بازگشت و در همان مسجد محله کرفآباد به اقامه نماز جماعت پرداخت و علاوه بر تالیف و تحقیق، به منبر میرفت و به ارشاد مردم مشغول بود اما تبعید و زندان و شکنجه باعث نشد که او در مقابل انحرافات بیتفاوت شود و از کنار انحراف، با سکوت عبور کند. او به شدت در مقابل هر نوع انحرافی از جاده حق و از دایره اسلام، حساسیت داشت و سعی میکرد که از جدیدترین سوالات و شبهاتی که در فضای جامعه تزریق شده اطلاع داشته باشد و پاسخ آنها را یا در مجلات به صورت مکتوب و یا در جامعه و در میان مردم بدهد و همین باعث شده بود که بسیار جلوتر از جامعه حرکت کند و به شبهات، جلوتر از پی ببرد و پاسخگویی آنها بپردازد.
او بسیار علاقمند به مطالعه کتابها و مجلات جدید بود و حجم زیادی مجله و کتاب که بعضی از آنها به جریانات ناسالم فکری مانند بهاییت و غیره تعلق داشت ولی آیت الله جیلانی برای آگاهی از این شبهات، به منابع درجه اول آنها رجوع میکرد و کتابها و مجلات و روزنامه برای او به ارسال میشد یا آنها را خریداری میکرد و مطالعه میکرد. او در وصف مجله و مقاله و در وصف کتاب شعر هم دارد و علاقه خودش به مجله و کتاب را اینگونه ابراز کرده است. او یک سه بیت عربی با عنوان «ما أحَبُّ مِن المجله» یعنی چقدر مجله را دوست دارم، سروده که به این شرح است:
إنّی اُحِبُّ أن أری المجلّه أن تَصنَعَ المَقالَ فی مَحلّه
ذاکرهٌ حقائقٌ مُدلَّه رافعهٌ موانعٌ مُخلَّه
دافعهٌ خرایفٌ مُذلَّه عادٌ مِن السَوایِف المُمِلَّه[۶۷]
و همچنین دو بیت شعر فارسی در وصف کتاب سروده است که درباره امانت دادن کتاب و عنوانش «کتاب عاریه» است و در این شعر معشوق خود را کتاب دانسته است و خیلی لطیف مردم را از امانت گرفتن کتابهای خود منع کرده است:
گویند مرا کتاب عاریه ده گویم که از این سخن، تو بگذر
معشوق من از جهان کتاب است ممکن نشود دهم به دیگر[۶۸]
آیت الله جیلانی اشتراک دریافت روزنامهها و مجلات بسیاری را که در نقاط مختلف ایران و حتی دنیا منتشر میشد را داشت که بعضی از اینها مجلات خوب و مفید و بعضی از آنها مضر و گمراهکننده بود و همگی را آیت الله جیلانی با اشتراک دریافت میکرد. فهرست روزنامههایی که شمارههایی از آنها به آیت الله جیلانی میرسید بسیار زیاد است و گستره زمانی آن از دوران مشروطه آغاز میشود و تا زمان فوت ایشان ادامه دارد. در اینجا به بعضی از این روزنامهها به ترتیب تاریخ انتشار اشاره میکنیم:
حبل المتین (کلکته، هندوستان/ از ۱۳۱۳ق)، معارف (تهران/ از ۱۳۱۶ق)، خیرالکلام (رشت/ از ۱۳۲۵ق)، نسیم شمال (رشت و تهران/ از ۱۳۲۵ق)، لوایح آقا شیخ فضل الله نوری (تهران/ ۱۳۲۵ق)، رهنما (تهران/ از ۱۳۲۵ق)، صبح صادق (تهران/ از ۱۳۲۵ق)، انجمن مقدس ملی اصفهان (۱۳۲۵ق)، حبل المتین رشت (۱۳۲۷ق)، طوس (مشهد/ از ۱۳۲۷ق)، نجات (تهران/ ۱۳۲۷ق)، گیلان (رشت/ ۱۳۲۸ق)، راه خیال (رشت/ ۱۳۲۹ق)، زمان وصال (رشت/ ۱۳۲۹ق)، نوع بشر (رشت/ ۱۳۲۹ق)، هوشیاری (رشت/ ۱۳۲۹ق)، روزنامه جنگل (کسما/ از ۱۳۳۵ق)، کامونیست (رشت/ ۱۲۹۹ش)، اقدام (تهران/ از ۱۲۹۹ش)، گل زرد (تهران/ از ۱۳۳۸ق)، ترغیب (رشت/ ۱۳۰۰ش)، دریا (رشت/ ۱۳۰۵ش)، حقایق (رشت/ ۱۳۰۵ش)، فکر جوان (رشت/ ۱۳۰۵ش) و…
مجلات زیادی نیز در طول دوران حیات آیت الله جیلانی، به دستش میرسید و آرشیوی از مهمترین مجلات آن عصر را در کنار خود فراهم آورده بود و در تالیفاتش از آنها استفاده میکرد. فهرست بعضی از مجلات ایشان به ترتیبِ تاریخ انتشار، به این شرح است:
مجله العلم (نجف اشرف، عراق/ از ۱۳۲۸ق)، مجله نجم باختر، داخلی بهاییان (واشنگتن، آمریکا/ از ۱۳۲۹ق)، مجله اقبال (تهران/ ۱۳۳۸ق)، ایرانشهر (برلین، آلمان/ ۱۳۴۰ق)، مجله الاسلام (تهران/ از ۱۳۴۱ق)، نامه فرنگستان (برلین، آلمان/ ۱۳۰۳)، مجله قشون (تهران/ ۱۳۰۳ش)، المرشد (بغداد، عراق/ از ۱۳۴۴ق)، تذکرات دیانتی (تبریز/ از ۱۳۴۵ق)، الدین و الحیوه (تبریز/ از ۱۳۴۶ق)، هفتهنامه طنز صورت (رشت/ از ۱۳۰۵ش)، مجله فروغ (رشت/ از ۱۳۰۶ش)، کوکب درخشان (کرمانشاه/ از ۱۳۰۶ش)، دعوت اسلامی (کرمانشاه/ از ۱۳۰۶ش)، مجله پیمان (تهران/ از ۱۳۱۲ش)، مجله دانشکده (اصفهان/ ۱۳۱۲ش)، مجله دانشکده معقول و منقول (تهران/ از ۱۳۱۴ش)، آیین اسلام (تهران/ از ۱۳۲۲ش) و…
آیت الله جیلانی در ابتدای کتابها عبارتی که دال بر تملک اوست معمولا به همراه امضا یا مهر او درج میشد. اما در ابتدای بعضی از همین کتابها، نکاتی را یادداشت کرده که بسیار حائز اهمیت است و حکایتگر برداشت او نسبت به آن کتاب بود که در واقع بیانکننده نوع نگاه او به اطرافش و نیز جایگاه علمی اوست. او در ابتدای یکی از کتابهایی که متعلق به یکی از فرقههای گمراه بود بعد از مطالعه آن، این عبارت را در ابتدای کتاب درج کرد: «مَلّکتُه عُرفاً و إن لَم اُمَلّکُه شرعاً لأنّه مِن الکتب الضّلال، علی قائِله الوِزرُ و الوَبال. حرره الاحقر الجانی یوسف النجفی الجیلانی.» یعنی به صورت عرفی این کتاب در ملکیت من در آمد، ولی از حیث شرعی مالک آن نشدهام چرا که از کتب ضاله است و بر کسی که به این کتاب باور دارد گناه و عذاب باشد. این متن را کوچکترِ گناهکار یوسف نجفی جیلانی نوشته است. چیزی که ایشان در ابتدای این کتاب نوشته اشاره به این نکته فقهی دارد که کتب ضاله یعنی گمراهکننده، از حیث شرعی قابلیت خرید و فروش ندارند و به ملکیت در نمیآیند ولی به طور عرفی در میان مردم خرید و فروش میشوند و این کار بین مردم رایج هست. مرحوم جیلانی به جای همان عبارتهای همیشگی مخصوص خویش که در ابتدای کتابها که دال بر ملکیت ایشان بر آن کتاب باشند را مینوشت ولی در اینجا که با یک کتاب ضاله مواجه بود، این دقت ظریف را داشت که این کتاب یک کتاب ضاله است و به صورت شرعی به ملکیت در نمی آید و همین نکته را در ابتدای کتاب نوشته است.
حساسیتهای او فقط منحصر به بهاییت نبود بلکه او به فعالیتهای انحرافی احمد کسروی و شعارهای شبههسلفیای که او میداد، سخت حساس بود و با دقت جدیدترین سخنان و نظرات و شبهات این جریان را رصد میکرد. در آرشیو او کتاب «آیین» چاپ ۱۳۱۱ در چاپخانه ارمغان تهران موجود است و نیز دوره نسبتا کاملی از مجله پیمان از سال ۱۳۱۲، متعلق به احمد کسروی را در آرشیو داشت و شبهاتی را کسروی در جامعه میپراکند مطالعه میکرد آنها را پاسخ میداد. او کسروی را به طعنه، «کجروی» میگفت و این به خاطر راه کجی بود که کسروی میپیمود.[۶۹]
ساموئل مارینوس زویمر آمریکایی از بزرگترین مبلغین مسیحیت پروتستان
فعالیتها مبلغین مسیحی و تبشیری در ایران، از دیگر اموری بود که آیت الله جیلانی به آنها حساس بود و خودش آنها را رصد میکرد و حتی با آنها گفتگوهای مذهبی هم با آنها میکرد. او برای مطالعه مسیحیت و نیز فعالیتهای تبشیری، به کتابهای دسته اول آنها رجوع میکرد و آن کتابها را مطالعه میکرد. دکتر «ساموئل مارینوس زویمر» آمریکایی[۷۰] ـ از برجستهترین مبلغین تبشیری مسیحیت پروتستان در دنیا ـ از جمله افرادی بود که فعالیتهای تبشیری برای جذب مردم به مسیحیت انجام میداد و به منزل آیت الله جیلانی هم میرفت و گفتگوهایی با ایشان داشت و کتابهایی را هم به آیت الله جیلانی هدیه داده بود که از جمله آنها کتاب انجیل بود که پزشک آمریکایی در ابتدای آن کتاب به عربی چنین نوشت «تِذکاراً لزیارتی فی مَنزلکم فی مدینه رشت من … صموئیل زویمر الامیرکانی» که به معنای آن است که به عنوان یادگاری از زیارت شما در منزلتان در شهر رشت؛ از سوی دکتر صموئیل زویمر آمریکایی. آیت الله جیلانی هم در ابتدای این انجیل این عبارت را که اهدایی جناب دکتر ساموئل زویمر آمریکایی، را درج کرده است. این کتاب مقدس، شامل ترجمه فارسی عهد عتیق و عهد جدید بود و با حمایت مالی جماعتِ «بریتیش وفورِن بَیبَل سوسائیتی» در شهر لندن پایتخت بریتانیا در سال ۱۸۹۵م منتشر شده و در آرشیو مرحوم جیلانی موجود است. زویمر روی کتاب دیگری که به آیت الله جیلانی هدیه کرده این عبارت را به عربی نوشه است: «تِذکاراً مِن صدیقکم المُخلص. صموئیل زویمر الامیرکانی» به معنای اینکه به عنوان یادگاری از سوی دوست ارادتمند شما ساموئل زویمر آمریکایی است. مرحوم جیلانی بعد از مطالعه انجیل، نظرش درباره انجیل را چنین نوشت و امضا کرد: «نظرتُ فیه من البدایه الی النهایه. وجدتُها ملفوفه من لسان انسان، حاشاه أن یکونَ مِن لِسان السبحان، بل لیس من کتب السَماویه، و علی مُفتریه اللّعنه و الهاویه. حرّره الاحقر الجانی یوسف النجفی الجیلانی.» یعنی این کتاب را از ابتدا تا انتها مطالعه کردم و آن را مملو از کلمات انسان دیدم و حاشا که این از سخنان خداوند پاک و منزه باشد. بلکه اصلا از کتب آسمانی نیست و بر کسی که این افترا را بزند و این را کتاب آسمانی بداند، لعنت و آتش دوزخ باشد.
از دیگر جریانات انحرافی که مورد حساسیت آیت الله جیلانی قرار داشت، فعالیتهای چپروانه مارکسیستی بود. آیت الله جیلانی جروات و مجلاتی که متعلق به فعالیتهای بلشوییکی بود را از همان آغاز با دقت مطالعه میکرد و جدیدترین مسائل و شبهات آنها را مورد بررسی قرار میداد. در آرشیو ایشان از این آثار مارکسیستی وجود دارد از جمله جزوهای به نام «حکومت شورویه چیست؟» نوشته «م. ریسنر» که در سال ۱۹۱۹م به فارسی در مسکو به چاپ رسیده بود و «از نشریات حچره[؟] تشکلات کامونی ـ مسلمانی در مسکو»که به فرقه کمونیستهای روسیه تعلق داشت. آرشیو روزنامه کامونیست و مجله طنز صورت، در آرشیو ایشان موجود هست. نیز وجود جزوات و مرامنامه جریان کودتاگر در نهضت جنگل به رهبری احسان الله خان دوستدار که تظاهر به چپروی میکردند، همگی در آرشیو شخصی ایشان موجود هست.
ویژگیهای شخصی
مردم برای ثبت ازدواج و طلاق و ثبت معاملات و ثبت اسناد به نزد آیت الله جیلانی میرفتند و امروزه سه دفتر از ایشان بر جای مانده که با نظم خاصی، تمامی آن اطلاعات را در خود گنجانده است. همچنین ایشان به تدریس علوم دینی در مدارس علمیه رشت مشغول گردید.
آیتالله جیلانی ذوق سرشاری در عرصه شعر داشت و به مناسبتهای مختلف اشعاری را میسرود که حاصل آنها در دیوان اشعارش مندرج است. او در انجمنهای ادبی رشت نیز شرکت میکرد و جوانان را برای ورود به عرصههای ادبیات و شعر تشویق مینمود. انجمن ادبی گیلان در سال ۱۳۲۲ توسط عدهای از جوانان اهل شعر در سالن مدرسه فروغ رشت تاسیس شده بود و آیتالله جیلانی، اسماعیل دهقان، رضا شاد، سیدابراهیم صالح و… به عنوان پیشکسوتان و صاحبنظران عرصه شعر، در آن جلسات شرکت میکردند و درباره شعرخوانی جوانان اظهار نظر کرده و به راهنمایی آنها میپرداختند. این جلسات توسط دولت شوروی ـ که گیلان در آن زمان در اشغال نیروهای نظامی آن کشور بود ـ تعطیل شد.[۷۱]
آیتالله جیلانی درباره وقایع انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی نیز پیشبینیهایی داشت و در این باره به نزدیکانش نکاتی را گفته بود. آیتالله تاج لنگرودی به نقل از فرزند آن مرحوم چنین میگوید: «حجتالاسلام آقای حسن جیلانی یادگار آیتالله حاج شیخ یوسف جیلانی میفرمود: مرحوم پدرم دیوانی دارد که در آخر آن آورده که روزی یکی از هملباسیهای ما (یک فرد روحانی) میآید و انتقام ما را از خاندان جبار پهلوی میگیرد و مکرر به فرزندان خود و خانوادهاش میگفت: به انتظار آن روز باشید.»[۷۲]
یکی از کسانی که آیتالله جیلانی را در کودکی دیده بود، درباره او چنین مینویسد:
«چون سالها در نجف اقامت داشت، لهجهی عراقی داشت، شوخ طبع و بذلهگو بود، لطیفههای شیرینی به سمع زائران خود میرسانید، شاید به این وسیله میخواست در قلوب مومنین ادخال سرور کند. عالمی شجاع و در فن خویش، متبحر بود. هر وقت ما کودکان برای تبریک عید نوروز به زیارتش میرفتیم، دست در جیب قبا میکرد و نفری ۳۰ شاهی تا دو قران، به ما عیدی میداد. تنها تفریحش نویسندگی و شوخی با این و آن و پک زدن به قلیان بود.»[۷۳]
حسن شمس گیلانی درباره اخلاقیات ایشان چنین میگوید:
«آن بزرگوار هنوز هم مشغول به تالیف و تصنیف است در شهر رشت، به غایت نیکو خصال و ستوده احوال و همیشه شادان خرم زندگانی کرده و طبع روانی در شعر گفتن دارد و حالتی شوخ و اخلاقی حمیده که بزرگان و افاضل از محضرش لذت میبرند.»[۷۴]
رحلت
آیتالله جیلانی در اسفند ماه ۱۳۲۷[۷۵] در رشت درگذشت.
او وصیتنامهاش را به تاریخ ۲۳ اسفند ۱۳۲۵[۷۶] نوشته است و در دو سال پایانی عمرش، آن را به تدریج تکمیل کرده و نکاتی را به آن اضافه کرده است. این وصیتنامه حاوی مطالب ارزشمندی از این خانواده است که توسط آیتالله جیلانی ثبت و ضبط شده است.[۷۷]
او سه پسرش محمد و علی و حسن را وصی خود تعیین کرد و درباره محل دفنش چند محل را ذکر نمود که به ترتیب اولویت در یکی از این مکانها دفن کنند: ۱ـ اگر در زمان فوتم در نجف اشرف بودم، در قبرستان وادیالسلام نزدیک مقبره پدرانم، مرا نیز دفن کنید تا «در وادیالسلام نزدیک مقابر آباء و اجدادم، مجاور حقیقی گردم.» ۲ـ در صورتی که در گیلان فوت کردم «جنازه مرا پس از تجهیز، در گوشه ایوان متصل به مسجد [خودم که] خارج از مسجد است، … دفنم نمایند و حجره بسازند و علامت مُبقِیه برایم بگذارند که مورد ترحّم گردم.» ۳ـ در صورتی که این یکی ممکن نشد، «در مقبره مرحوم حاجی سیدحسین آقا[۷۸] [در منطقه مدیریه رشت] … به خاکم سپارند.» ۴ـ و اگر خواستند که «حمل جنازه، فوری به قم بفرستند، مختارند.» ۵ـ «و الا، به هر محل که صلاح دانند، و در هر حال علامت قبری گذارند که از استرحام، محروم نمانم.»[۷۹]
او به اوصیایش چنین وصیت کرده است که بعد از مرگم: «جز یک مجلس ترحیم، بیش متکفل نگردند، آن هم در مسجد خودم که تقریبا چهل سال عمرم را در او به سر بردهام. و اگر مومنین از اقارب و غیرهم، خواستند مجلس فاتحه و یادبودی به هر کجا مقتضی دانند، از خود اقامه نمایند … مختارند.»[۸۰]
آیت الله جیلانی در رشت مرحوم شد و باید مطابق بند دوم وصیتنامهاش، او را در ایوان مسجد جیلانی دفن میکردند تا محل زیارت مردم و یادبودی از او باشد و تا قرنها به پاس تلاشهایش، مورد تقدیر مردم رشت قرار بگیرد و قبرش زیارتگاه مردم گردد. اما متاسفانه پیکر ایشان را به قبرستان «وادی» در آستانه اشرفیه منتقل کرده و در همانجا مدفون ساختند! در آنجا هیچ نشان ویژهای برای ایشان درست نکردند و قبر ایشان را مانند سایر مردم عادی قرار دادند و به زودی قبر ایشان به فراموشی سپرده شد. قبر ایشان بعد از تعمیراتی که در سالهای اخیر در آن قبرستان صورت گرفته، در حاشیه قبرستان در قسمت پیادهرو قرار گرفته و سنگ قبر او را نیز برداشته و روی آن را نیز با بقیه پیاده رو همسان کرده و هیچ اثری از قبر ایشان باقی نمانده است جز اینکه تکه سنگ مرمر بسیار کوچکی ـ کوچکتر از یک سنگ سرامیک ـ جای آن گذاشتد و روی آن چنین نوشتند: «آرامگاه مجتهد مبارز، آیت الله حاج شیخ یوسف نجفی جیلانی. وفات: اسفند۱۳۲۷ شمسی.»[۸۱]
آیتالله جیلانی به اوصیایش وصیت کرده که اموال مردم را که نزد او به امانت میگذاشتند، بدون طمع به صاحبانش بازگردانند. او در این وصیت میگوید که دو بار مُهری که با آن پای نامهها و اسناد را مهر میکرده از دسترس او خارج شد و همین باعث شده تا این مهر چندان ارزشی نداشته باشد و اگر پای یک نامهای تنها مُهر من درج شده بود، آن ارزشی ندارد و از حیث حقوقی ساقط است ولی اگر این مهر با امضای من همراه بود، یا آن نامه به خط من بود، یا فحوای آن نامه در وصیتنامهام درج شده بود، آن نامه صحیح است. او دقت فراوانی بر سر این مسئله داشت که بعد از فوتش، کسی از این مهر و از نام او سوءاستفاده نکند و درباره ماجرای دو بار خارج شدن مُهرش از دسترس وی، چنین میگوید:
«مُهری اینجانب با بودن علویه سیده ربابه مرحوم حلیلهام،[۸۲] چند روزی در خانهام مفقود و پس از چند روز دیگر در خانهام یافت شد. و ثانیا هنگام توقیفم در حبس تاریکِ ارکانِ حربِ گیلان و زجرم در زندان در اثر نشر مقاله طومار عفت، … تقریبا یک ماه مهریام ضبط ادارات دولت نظامی و در دست آنها بوده و همچنین در ایام تبعیدم از رشت، و پس از یک ماه به من مسترد داشتند. ممکن است کارهایی کرده باشند. فلذا آنچه به امضای شخصی اقل نباشد، بیاثر و خالی از صحت خواهد بود.»[۸۳]
بعد از رحلت ایشان، از اقصی نقاط کشور پیام تسلیت به سوی رشت فرستاده شد و مقالات و یادداشتهای متعددی در وصف عظمت شخصیت او نوشته شد. محمود مغیثی در مجله آیین اسلام، مقالهای با عنوان «حقیقت روحانیت» درج کرد و به ذکر اوصافی درباره ایشان پرداخت. مغیثی ابتدا یک مقدمه ذکر کرد و سپس چنین ادامه داد:
«غرض از این مقدمه اشاره به زندگی و شخصیت یکی از بزرگترین روحانیین اسلام، خصوصا عالم تشیع است یعنی حضرت حجتالاسلام آیتاللّه العظمی مرحوم جنتآرامگاه، خلدآشیان، حاجی شیخ یوسف نجفی جیلانی ـ نوّر الله مضجعَه و عطّر اللهُ مرقَده ـ که این فیلسوف شرق و دانشمند معظم یک رکن و یک پایه اسلامخانه بود. واقعا زحمات شایسته و خدمات لایقهای در پیشرفت مقصود خود یعنی احقاق حق و احیای حقیقت که هدفی مقدس است نموده. البته قلم نگارنده که هیچ، بلکه بزرگترین قلم قادر، امروز نمیتواند مقامات و نیات پاک این روحانی مهم را به رشته تحریر بیاورد. همین قدر میگویم که [این] مرد بزرگ تا آخرین ساعت از زندگیش دست از ترویج دین مبین اسلام و تبلیغ احکام سید انام نکشید و با روحی باعظمت و نیتی پاک، کوشش و جدیت مینمود و به وسائل مختلفه و طرق متفاوته از بیان و منطق و قلم و نویسندگی و کردار و رفتار، در این منظور سعی خود را مبذول میداشت، که انصافا افتخار ایرانیان به ویژه مردم گیلان بود. تالیفات گرانبها و رشحات و ریزشهای قلم این شخصیت بزرگ، خود یگانه معرّف و مشخص او است که سی و هفت مجله در مطالب متنوع تالیف نموده است. و نیز بلکه از نوک قلم او آب حیات زندگی روحانی و معنوی اسلامیان تامین میشد. زهی سعادت و نیکبختی یک ملت و مملکتی که چنین رجال دانشمند و غمخورِ دردهای اجتماع داشته باشد.»[۸۴]
مسئولین مجله آیین اسلام نیز چنین تسلیت گفتند:
«حضرت حجتالاسلام آیتالله آقای حاج شیخ یوسف جیلانی از اجله علمای عصر حاضر و از نوادر عالم تشییع بودهاند. ما این ضایعه اسفناک را نخست به عالم اسلامی و سپس به جهان تشییع تسلیت میگوئیم.»[۸۵]
همسر و فرزندان
آیت الله جیلانی، نام خانوادگی «نجفی جیلانی» را برای خود انتخاب کرد و تمام فرزندان و نوادگانش به همین نام خانوادگی شناخته میشوند.
اولین همسر آیتالله جیلانی، خانم «فاطمه سلطان» دختر کربلایی حسن تاجر رشتی ساکن شهر کاظمین بود که در روز پنجشنبه ۶ مهر ۱۲۷۷[۸۶] با هم عقد کردند. این خانم حدود ۱۲ سال با آیتالله جیلانی زندگی کرد و در روز یکشنبه ۳ مرداد ۱۲۸۹[۸۷] درگذشت. از این ازدواج ۵ فرزند به دنیا آمد که تمام آنها در سنین کودکی از دنیا میرفتند، به جز یک دختر به نام زهرا نجفی جیلانی معروف به خانم نجفی که در ۱۲ آبان ۱۲۸۱[۸۸] متولد شد و با حسن محلوجی همدانی ازدواج کرد.[۸۹]
دومین همسر آیتالله جیلانی، خانم سیده ربابه نام داشت که دختر آقای سیدکاظم باقروف بود و چند ماه بعد از فوت همسر اولش، در روز ۱۴ آبان ۱۲۸۹[۹۰] با او عقد کرد. از این ازدواج فرزندی به دنیا نیامد و این خانم در روز سهشنبه ۲۲ آذر ۱۳۱۷[۹۱] در رشت درگذشت.[۹۲]
سومین همسر آیتالله جیلانی، خانم سیده معصومه فرزند آقای سیدمحمد باقروف بود که در روز ۲۴ اسفند ۱۲۹۲[۹۳] با هم عقد کردند و این خانم سالها بعد از فوت همسرش تا حدود سال ۱۳۵۸ در قید حیات بود و وعده همسرش درباره پیروزی انقلاب اسلامی را با چشم خود دید و در همهپرسی جمهوری اسلامی در فروردین ۱۳۵۸ هم شرکت کرد و بعد از رای مثبت دادن، وعده همسرش را یادآوری کرد. از این ازدواج هشت فرزند متولد شدند که چهار نفر از آنها در سنین کودکی فوت کردند و چهار نفر دیگر ماندند. فرزندان آیتالله جیلانی از این همسر، به ترتیب به این شرح هستند:
۱ـ سکینه نجفی جیلانی در ۲۵ اردیبهشت ۱۲۹۷[۹۴] در رشت متولد شد. او با شیخ حسن شمس گیلانی ـ فرزند شیخ علی اعتماد الواعظین شمس گیلانی ـ ازدواج کرد و در وصیتنامه آیتالله جیلانی چند بار نام حسن شمس رفته و جزئیاتی از عروسی او را ذکر کرده است. روز عروسی اول مهر ۱۳۲۴[۹۵] بود و آنها زندگی خود را در شهر قم آغاز کردند، چرا که حسن شمس از طلاب جوان حوزه قم به شمار می رفت. این دو، چند سال بعد از درگذشت آیتالله جیلانی، از هم جدا شدند.
۲ـ شیخ محمد نجفی جیلانی در روز پنجشنبه ۲۳ تیر ۱۳۰۰[۹۶] در رشت متولد شد. او در حوزه قم تحصیل علوم دینی کرده بود و سالها امامت جماعت مسجد جیلانی را در رشت بر عهده داشت و نیز دفتر ثبت ازدواج داشت و از این راه زندگی خود را میگذراند. او در روز ۲۶ شهریور ۱۳۸۵ در رشت درگذشت و در قبرستان تازهآباد رشت مدفون شد.
۳ـ علی نجفی جیلانی در روز جمعه ۸ خرداد ۱۳۰۴[۹۷] در رشت متولد شد. او در تهران سکونت داشت و در روز ۲۵ مرداد ۱۳۸۹ درگذشت و در قبرستان بهشت زهرا، قطعه۳۱۱، ردیف۸۶، شماره۱۶ مدفون شد.
۴ـ حسن نجفی جیلانی در روز شنبه ۱۲ فروردین ۱۳۰۷[۹۸] در رشت متولد شد. او به شغل قضاوت پرداخت و در دوران بازنشستگی دیوان فانی که اشعار پدرش بود را در سال ۱۳۶۳ منتشر ساخت. او با دختر حجتالاسلام محمدعلی انشایی ازدواج کرد و در تهران سکونت داشت و در روز ۲۶ تیر ۱۳۸۶ درگذشت و در قبرستان بهشت زهرا، قطعه۲۲۱، ردیف۷۵، شماره۳۳ مدفون گردید.[۹۹]
——————————-
پاورقی ها:
[۱] . شیخ یوسف نجفی جیلانی، وصیتنامه، نسخه خطی، به تاریخ۲۰ ربیعالثانی۱۳۶۶ق، ص۳۳ـ۳۵٫
[۲] . شیخ یوسف نجفی جیلانی، وصیتنامه، ص۱۰؛ آغابزرگ طهرانى، نقباءالبشر فی القرن الرابع عشر، رتبه و حققه: الدکتور سیدمحمد الطباطبایی البهبهانی (منصور)، مرکز الدراسه و التحقیق فی مکتبه و متحف و مرکز وثائق مجلس شورای الاسلامی، الاولی: تهران،۱۴۳۰ق، ج۵، ص۶۰۵٫ برای شناخت خاندان نوبخت رجوع کنید به کتاب عباس اقبال آشتیانی، خاندان نوبختی، طهوری، دوم: تهران، ۱۳۴۵٫
[۳] . مطابق ۹ ربیعالاول ۱۲۹۰ق.
[۴] . مطابق ۴ رجب ۱۲۹۴ق.
[۵] . مطابق ۱۳۳۲ق.
[۶] . مطابق ۱۶ ذیالحجه ۱۳۶۵ق.
[۷] . شیخ یوسف نجفی جیلانی، وصیتنامه، ص۱۴و۳۳ـ۳۵ و صفحات پایانی، ص۱۴٫ شیخ اسماعیل سیف غروی دختری به نام حبیبه داشت که در ۳ اردیبهشت ۱۳۱۲ متولد شد و در تهران زندگی میکرد و در روز ۱۲ تیر ۱۳۸۷ درگذشت و در بهشت زهرا قطعه۳۸، ردیف۲۶، شماره۵۱ مدفون شد. (پرتال سازمان بهشت زهرا به آدرس: http://beheshtezahra.tehran.ir/Default.aspx?tabid=92&ctl=SearchDetails&mid=653&srid=1317979 )
[۸] . شیخ یوسف نجفی جیلانی، وصیتنامه، ص۱۳و۱۴ و صفحات پایانی، ص۱۵ـ۱۶٫
[۹] . حسن شمس گیلانی، تاریخ علماء و شعرای گیلان، کتابفروشی و چاپخانه دانش، تهران،۱۳۲۷، ص۱۰۹ـ۱۱۰؛ شیخ یوسف نجفی جیلانی، دیوان فانی، ناشران: محمد و علی و حسن نجفی جیلانی، اول: تهران، تیر۱۳۶۳، ص الف.
[۱۰] . در برگهای که استاندار گیلان به عنوان جواز پوشیدن لباس روحانیت برای آیت الله جیلانی صادر کرده، تصریح شده که او دارای اجازهنامه اجتهاد از آیت الله ملا محمد شربیانی است. ولی متاسفانه اصل آن اجازهنامه یا رونوشتی از آن در اسناد ایشان یافت نشد.
[۱۱] . ترجمه: «و بعد جناب عالم عامل و فاضل کامل، عمده العلماء الراشدین و زبده الفقهاء و المجتهدین، نورچشم، شیخ یوسف فومنی جیلانی ـ که خدا علم و تقوایش را زیاد کند و آنچه از فضائل که در آرزو دارد را به او عنایت فرمایدـ او از کسانی است که سالیانی را در تحصیل علوم شرعیه تلاش کرده است و مدتی را در مجلس بحث من حضور داشته است و تلاشش را در به دست آوردن کمالات نفسی به خرج داده است و برای فراگیری علوم دینی به زحمت افتاده است و به درجهای از مدارج علمی رسیده است که قوت محکمی برای او حاصل شده است. وقتی که قصد بازگشت به سرزمین ایران را کرد از من در نشر احکام شرعیه و هرآنچه از تصرفات که نیاز به نظر مجتهدین دارد اجازه گرفت و همچنین در مباشرت در امور حسبیه از حفظ اموال صغار و مفقود شدهها و تولیت اوقاف و غیر از اینها از گرفتن وجوهات شرعی از خمس و سهم امام علیه السلام و زکات و رد مظالم و رساندن آنها به اهلش، بنابراین من که او را اهل میدانستم به او اذن و اجازه دادم در همه این موارد به شرط التزام به احتیاط و دوری از افراط و تفریط و اینکه در مظان استجابت دعا من را از دعاکردن فراموش نکند. انه ولی الخیرات. حرره الاحقر الجانی محمدکاظم الخراسانی.»
[۱۲] . ترجمه: «و بعد، جناب عالم عامل و فاضل کامل، استوانه علمای با تقوا و برگزیده فضلای تزکیه شده، رکن اسلام، شیخ یوسف نجفی جیلانی ـ بقائش ادامه داشته باشد ـ از کسانی است که عمرش را در تحصیل علوم شرعیه و تنقیح مبانی نظری آن صرف کرده است و کوشش کرده است و اجتهاد نموده است و رنج و زحمت کشیده است و در درس تعدادی از بزرگان، حضوری جستجوگر و محققانه و مدققانه پیدا کرده است تا اینکه به درجه اجتهاد نائل شده است، بنابراین او باید بر آنچه که خودش بر طریق رایج بین بزرگان استنباط کرده است عمل کند. و اجازه دادم به او که روایت کند از من، هر آنچه که از کتب چهارگانه قدیمه و کتب سهگانه جدیده روایتشان بر من صحیح بوده است و امید دارم که از دعاهای خیر مرا فراموش نکند و مسیر احتیاط را طی نماید. و السلام علیه و رحمه الله و برکاته. الاحقر ابوالحسن الموسوی الاصبهانی.»
[۱۳] . مطابق ۱۳۱۸ق.
[۱۴] . ترجمه «به جان خودم این کتابی کریم است، در آن، روح و ریحان و پهشت پر نعمت است زیرا در آن آیات کریمه قرآن و احادیث شریفه و اخبار زیبا و اشعار ظریف وجود دارد. بنابراین مطالعه آن بر اهل علم لازم است بلکه مداومت در مراجعه به آن و ملازم بودنش نیز لازم است. پس بر خداوند متعال است که به مولفش پاداش دهد و آنچه را که او ـ که خدا سلامت بدارش ـ افاده کرده است ـ از بیان فضائل علم و اهل علم ـ به نحو مطلوبی بیان داشته و از مرادش نیز بیشتر فایده رسانده است.»
[۱۵] . ترجمه: «سراینده این لولو و دُرها و جمع کننده نورهای درخشان و میوهها در بستان این صفحات، به درستی که به این امتیاز و مقارنت فائق آمده است و گوی سبقت را در این میدان به دست آورده است در حالی که مبتلا به نحوست روزگاران بوده است. و آن اینکه در این ایام و روزگاران، این کتابها که بهترین معانی و زیباترین لولوها را در بردارد فقط موجب تعجب انسان است. پس شکر و سپاس برای خداست و پروردگار متعال پاداش او را در میان همه اهل علم، بهترین پاداش قرار دهد و کریمانهترین عطا را به او عنایت کند. انه اکرم مسئول و افضل مامول.»
[۱۶] . شیخ یوسف نجفی جیلانی، تذکره المومنین فی فضائل العالمین، نسخه خطی، ۱۳۱۸ق، حواشی کتاب.
[۱۷] . مطابق ۴ شعبان ۱۳۲۲ق.
[۱۸] . مطابق ۱۳۲۶ق.
[۱۹] . رونوشتی از تذکره آیتالله جیلانی، مندرج در وصیتنامه، صفحات پایانی، ص۱۶٫
[۲۰] . آیتالله جیلانی در جایی درباره خودش مینویسد که بعد از سفر حج و سفر عربستان، راهی ایران شدم: «خادم شرع انور و خاطی راه گذر، در این لایحه مینگارد، که از هجرت عربستان پس از زحمات بیپایان، لدیالورود به بلاد محروسه ایران ـ صانها الله عن الحدثان ـ خاصه دارالمرز گیلان … » وارد شدم. (شیخ یوسف نجفی جیلانی، لایحه ملیه اسلامیه راجع به مزخرفات بابیه و بهائیه، مطبعه سعادت، رشت، ۱۳۲۹ق، ص۱٫)
[۲۱] . شیخ یوسف نجفی جیلانی، لایحه ملیّه اسلامیه، ص۱٫
[۲۲] . آیتالله العظمی شهید حاج ملامحمد خمامی؛ جریان مشروعه خواهی گیلان و رهبر آن در نهضت مشروطه، میثم عبداللهی و محمد عبداللهی، صحیفه معرفت، اول: قم،۱۳۹۳، ص۱۶۳ـ۱۶۴٫
[۲۳] . شیخ یوسف نجفی جیلانی، لایحه ملیّه اسلامیه، ص۱ـ۲٫
[۲۴] . مطابق ۱۵ جمادیالثانی ۱۳۲۷ق.
[۲۵] . در اصل: «بنده منزل» درج شده است.
[۲۶] . «تا کسى که [باید] هلاک شود با دلیلى روشن هلاک گردد و کسى که [باید] زنده شود با دلیلى واضح زنده بماند.» (انفال/ آیه۴۲٫)
[۲۷] . «و بر هر کس که از هدایت پیروى کند، درود باد.» (طه/ آیه۴۷٫)
[۲۸] . شیخ یوسف نجفی جیلانی، لایحه ملیّه اسلامیه، ص۷۵٫
[۲۹] . مطابق۱۵ جمادیالثانی ۱۳۲۹ق.
[۳۰] . همان، ص۲ـ۳٫
[۳۱] . همان، ص۴ـ۵٫
[۳۲] . همان، ص۵٫
[۳۳] . شیخ محمد بهاءالدین لاهیجانی مخلص به «بهائی» از علمای برجسته لاهیجان بود. او فرزند میرزا محمدسعید فرزند حاجی میرزا اسماعیل بود و در سال ۱۲۸۸ق در لاهیجان متولد شد و دروس دینی را در لاهیجان آغاز کرد و برای تکمیل علوم دینی مدتی در نجف و کربلا به تحصیل پرداخت. وی در آخرین سفری که به مکه مکرمه سفر کرده بود، تالیفات خود را که حاصل عمرش بود، نزد یکی از علمای رشت به امانت گذاشت ولی به خاطر آتشسوزی بزرگی که در رشت اتفاق افتاد خانه آن عالم با تمام وسایلش سوخت. شیخ بهایی بعد از مراجعت از مکه و خبردار شدن از این ماجرا متاثر شد و بعد از مدت کوتاهی هنگام وعظ، در سال ۱۳۳۹ق سکته کرد و درگذشت و مزارش در کنار مسجد پرهسر لاهیجان قرار دارد. خاندان «محصصی»های لاهیجان، که چند چهره هنری برجسته دارد، از این عالم منشا گرفته است. شیخ بهاءالدین شاعری خوش ذوق بود و به فارسی و عربی شعر میسرود و آثاری به نظم و نثر از خود به یادگار گذاشت که از جمله آنها می توان به اینها اشاره کرد: ۱٫ تفسیر قرآن در هشت جلد ۲٫ تفسیر سوره جمعه. ۳٫ کشکول ۴٫ اربعین ۵٫ شرح بر کفایه. ۶٫ اکمال فرهنگ ۷٫ خدا پرستی ۸٫ شرح دعای صباح ۹٫ شرحی بر گلشن راز ۱۰٫ منظومه شیر و شکر (به اقتفای منظومه شیر و شکر شیخ بهایی جبل عاملی سروده است) ۱۱٫ اشعار پراکنده شامل ترجیعبند و غزلیات عرفانی و رباعیات ۱۲٫ شرح شمسیه. ۱۳٫ رد بر بابیه. گفتنی است از میان نویسندگان، کسی در فهرست آثار شیخ بهاءالدین لاهیجانی به کتاب «رد بر بابیه» اشارهای نکرده است و احتمالا نسخه منحصر این رساله همان است که به خط شیخ یوسف جیلانی موجود است. (بهاءالدین محمد محصصی لاهیجی، اکمال فرهنگ (تکمله دیوان اشعار موسوم به فرهنگ خداپرستی مَحْرَم شیرزای): رثائیه سالار شهیدان کربلا، به اهتمام: محمدعلی قربانی، سایه، تهران، اول، زمستان۱۳۸۷، ص۳۶ـ۳۸؛ شیخ محمد بهاءالدین لاهیجانی، رد بر بابیه، به خط: شیخ یوسف نجفی جیلانی، استنساخ به تاریخ ۱۳۲۹ق، تمامی صفحات.)
[۳۴] . شیخ محمد بهاءالدین لاهیجانی، رد بر بابیه، تمامی صفحات.
[۳۵] . مطابق ۱۳۲۹ق.
[۳۶] . روزنامه راه خیال، س۱، ش۱، ص۲٫ شماره اول روزنامه راه خیال، فاقد تاریخ بود ولی سومین شماره از آن در روز۱۷ شعبان۱۳۲۹ق (مطابق۲۲ مرداد۱۲۹۰) منتشر شد. (روزنامه راه خیال، س۱، ۱۷ شعبان۱۳۲۹ق، ش۳، ص۱٫) افصح المتکلمین در اولین شماره روزنامه راه خیال، مطلبی با عنوان «یاران ممدلی میرزا» نوشت و در آن به آیت الله جیلانی و عدهای دیگر از علمای رشت که به عملکرد فاسد سکولارها انتقاد میکردند، حمله کرد و با مطلبی گزنده به آنها هتاکی کرد. افصح ابتدا نام میرزا مهدی شریعتمدار را ذکر کرد و به دروغ او را راس یاران محمدعلی شاه مخلوع در گیلان و طرفدار استبداد دانست و بعد از او از جیلانی نام برد و درباره جیلانی مطالب دروغی را نوشت و نسبتهای ناروایی را به او نسبت داد. برای اینکه فضاسازی سکولارها علیه جریان سالم در مشروطه، روشن شود ناچار هستیم تا این متن توهینآمیز را درج کنیم: «شیخ یوسف که در شهر جابلقا، تحصیل علم و اجتهاد کرده و در جا بر عبا [جابرسا؟] ترویج دین و ارشاد نموده، در مرتبه استبدادیان پایه خود را معرفی کرد که گفت: اگر دال استبداد در کلمه محمد نبود، من از محمد به ملاحظه آن که میم مشروطه در اوست، تنفر داشتم! این قزعمل الملّه سفرجل الدوله و از برکت رساله[ای] که در جواب مزخرفات بهائیان به هم بافته است، یک رکن مملکت ایران را برای امام محبوب خود یعنی ممدلی میرزا مصفا خواهد نمود»! (روزنامه راه خیال، س۱، ش۱، ص۲٫)
[۳۷] . «خاطرهای چند از شادروان حاج شیخ یوسف جیلانی»، هفته نامه تحول، دوره اول، ش۱۰، پنجشنبه۹ مهر۱۳۷۱، ص۲٫
[۳۸] . شیخ یوسف نجفی جیلانی، وصیتنامه، ص۱۰٫
[۳۹] . همان، ص۲۶٫ مسجد آیتالله جیلانی همچنان پا بر جا است و در خیابان شهید احمد عطاآفرین، حد فاصل بین خیابان لاکانی و خیابان سردار جنگل رشت قرار دارد و فعالیتهای فرهنگی و مذهبی در آن جریان دارد. بعد از درگذشت دو فرزند آیت الله جیلانی که متولی مسجد بودند، امروزه نوهاش آقای یوسف نجفی جیلانی فرزند شیخ محمد، متولی مسجد است و امام جماعت نیز روحانیای به نام حجت الاسلام ضیاءالدین مهرزاد میباشد. هم اکنون (سال ۱۳۹۶)، مسجد در حال تعمیر میباشد تغییرات بسیاری در شکل مسجد دادهاند و بازسازی نمای خارجی مسجد و بخشی از نمای داخل آن، هنوز باقی مانده و در حال اتمام آن هستند. کتیبهای کاشی بر سر در مسجد نصب کردهاند و آیه مبارکه «إِنَّمَا یَعْمُرُ مَسَاجِدَ اللَّهِ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ وَأَقَامَ الصَّلَاهَ وَآتَى الزَّکَاهَ وَلَمْ یَخْشَ إِلَّا اللَّهَ فَعَسَى أُولَئِکَ أَنْ یَکُونُوا مِنَ الْمُهْتَدِینَ» (سوره توبه/ آیه۱۸) درج شده و سازنده کاشی، «خاک نگار مقدم» امضا کرده است. گروههای مختلف فرهنگی با محوریت این مسجد در آنجا به فعالیت میپردازند که از جمله آنها پایگاه مقاومت بسیج شهدای سردشت است که در سال ۱۳۷۳ تاسیس شده و زیر نظر حوزه مقاومت ۴ شهری سردار جنگل، فعالیت میکند. همچنین کانون فرهنگی و هنری تسنیم است که در سال ۱۳۸۵ تاسیس شده و زیر نظر دبیرخانه هماهنگی و نظارت بر کانونهای فرهنگی و هنری مساجد استان گیلان فعالیت میکند.
[۴۰] . مطابق ۲۷ جمادیالاولی ۱۳۳۸ق.
[۴۱] . «میرزاکوچک خان شاعر»، مجله دامون، دوره۲، س۱، ش۱۳، ۱ آبان ۱۳۵۹، ص۷؛ محمدرسول دریاگشت، «کلک مقاله: شاعری میرزاکوچک خان جنگلی»، مجله کلک، اسفند۱۳۷۳، ش۶۰، ص۱۱۴ـ۱۱۷٫ این سند در میان اسناد آیتالله جیلانی وجود داشت و فریدون نوزاد در جوانی آن را نزد آیتالله جیلانی دیده و از روی دستخط میرزاکوچک استنساخ کرده بود ولی متاسفانه تا به امروز این سند را در میان اسناد آیتالله جیلانی نیافتیم.
[۴۲] . شیخ یوسف نجفی جیلانی، دیوان فانی، ص۱۷۳ـ۱۷۴٫
[۴۳] . زبالهدان.
[۴۴] . یکشنبه.
[۴۵] . همان، ص۲۰۳ـ۲۰۴٫ آیتالله جیلانی اشعار دیگری نیز در مذمت رضاخان سرود که در بخشهایی از آن چنین آمده: «گرگی فتاده در رمه، بیخوف و بیم و واهمه/ گویی بخوابیم ما همه، غیرت نباشد یک دَرَم / بر جای پاکان آن عنود، بنشسته با دست رُنُود/ نامحرمان را از ورود، بیرون نمایید از حرم.» (ر.ک: همان، ص۱۷۲ـ۱۷۳٫)
[۴۶] . گفتگوی نگارنده با یوسف نجفی جیلانی نوه آیتالله جیلانی.
[۴۷] . عبدالله شهبازی، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، تهران، بیست و ششم، ۱۳۸۷، ج۲، ص۲۵۴٫ ابراهیم صفایی درباره ماجرای اعتراض آیتالله جیلانی به اقدامات ضددینی زاهدی مینویسد که زاهدی او را به امامزاده هاشم تبعید کرد: «… پس از چندی شیخ یوسف نجفی جیلانی روحانی بانفوذ رشت بر ضد این کارهای نامناسب زاهدی برخاست و گروهی از مردم و بازاریهای رشت در شهر تظاهراتی بر پا کردند ولی جیلانی و چند نفر دیگر به دستور زاهدی به امامزاده هاشم تبعید شدند و تظاهرات ضد زاهدی خاموش شد.» (ابراهیم صفایی، زندگینامه سپهبد زاهدی، علمی، اول: تهران،۱۳۷۳، ص۷۰٫)
[۴۸] . «خاطرهای چند از شادروان حاج شیخ یوسف جیلانی»، هفته نامه تحول، دوره۱، ش۱۰، پنجشنبه۹ مهر۱۳۷۱، ص۲٫
[۴۹] . رونوشت تصدیقنامه معافیت، به خط آیت الله جیلانی. نقطهچینها در اصل متن آمده است.
[۵۰] . مطابق ۲۵ ذیالعقده ۱۳۴۶ق.
[۵۱] . شیخ یوسف نجفی جیلانی، دیوان فانی، مقدمه، ص ج.
[۵۲] . رسول جعفریان، رسائل حجابیه: شصت سال تلاش علمی در برابر بدعت کشف حجاب، دلیل ما، اول: قم،۱۳۸۰، ج١، ص۳۴۷
[۵۳] . همان، ص۳۴۸.
[۵۴] . رسول جعفریان، «کتابشناسی حجاب»، مجله آینه پژوهش، مرداد و شهریور۱۳۸۰، ش۶۹، ص۱۱۲؛ «چهل کتاب پیرامون مسأله حجاب»، مجله نور علم، فروردین۱۳۶۶، ش۲۰، ص۱۱۹؛ نرگس کرمی، «کارنامه نشر: کتابشناسی زن در اسلام»، مجله نهجالبلاغه، بهار۱۳۸۳، ش۹و۱۰، ص۲۳۱٫
[۵۵] . شیخ یوسف نجفی جیلانی، وصیتنامه، ص۱۶٫
[۵۶] . حسن شمس گیلانی، تاریخ علما و شعرای گیلان، ص۱۱۰٫
[۵۷] . به جای عبارت «گفتم که به دهر» عبارت «گفتم به فلک که» صحیح است.
[۵۸] . این شعر اولین بار در جلد اول کتاب طومار عفت درج شده رجوع کنید به شیخ یوسف نجفی جیلانی، وسیله العفایف یا طومار عفت، مطبعه فردوس، رشت، ۱۳۴۶ق، ص۳؛ حسن شمس گیلانی، تاریخ علما و شعرای گیلان، ص۱۱۱٫
[۵۹] . علیرضا اسماعیلی، خاطرات حجتالاسلام جعفر شجونی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، اول: تهران، پاییز۱۳۸۱، ص۳۴ـ۳۵٫
[۶۰] . شیخ یوسف نجفی جیلانی، طومار عفت، پشت جلد.
[۶۱] . رسول جعفریان در مقالهای که به معرفی جلد اول طومار عفت نوشته، ابراز تاسف کرده که به جلد دوم دسترسی نیافته: «… مع الاسف ما مجلد دوم این کتاب را که به صورت مخطوط باقى مانده به دست نیاوردیم تا گزارش آن بخش را نیز در اینجا بیاوریم.» (رسول جعفریان، رسائل حجابیه، ج١، ص۳۴۸.)
[۶۲] . شیخ یوسف نجفی جیلانی، وسیله العفایف یا طومار عفت، ج۲، نسخه خطی، ۱۳۴۵ق، ص۱٫
[۶۳] . منظورش مرگ است. اشاره به حدیث شریف «أفضل تحفه المومن، الموت» یعنی بهترین هدیه برای مومن، مرگ است. (عبدالواحد بن محمد تمیمى آمدى، غرر الحکم و درر الکلم، تصحیح: سیدمهدى رجائى، دار الکتاب الإسلامی، قم، الثانیه، ۱۴۱۰ق، ص۲۱۷٫)
[۶۴] . یعنی چه شده است شما را که چشمهای شما نابینا میشود و نورهای شما خاموش میشود.
[۶۵] . شیخ یوسف نجفی جیلانی، دیوان فانی، ص۸۹_۹۱٫
[۶۶] . ستم ستیزان نستوه ـ آیتالله شیخ جواد فومنی حائری به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، اول: تهران، دی۱۳۷۷، ص۱۰۲٫
[۶۷] . شیخ یوسف نجفی جیلانی، دیوان فانی، ص۱۷۰٫
[۶۸] . همان، ص۱۷۱٫
[۶۹] . گفتگوی نگارنده با یوسف نجفی جیلانی.
[۷۰] . ساموئل مارینوس زویمر آمریکایی (Samuel Marinus Zwemer) از بزرگترین مبلغین مسیحیت پروتستان و رئیس مسیونرهای تبشیری پروتستان اعزامی به خاورمیانه و جهان اسلام بود که در تمام عمرش در حیطه تبلیغ مذهبی در منطقه غرب آسیا فعالیت کرد. به خاطر شدت فعالیتهایی تبشیری که زویمر برای جذب مردم سرزمینهای اسلامی به مسیحیت انجام داد، در کتابهای تاریخی خودشان به طعنه به او «رسول به اسلام» (The Apostle to Islam) میگویند. زویمر در روز ۱۲ آوریل ۱۸۶۷م در ایالت میشیگان در کشور آمریکا متولد شد. در سال ۱۸۸۷م مدرک A.B. را از کالج هوف (Hope) در شهر هلند از ایالت میشیگان، در سال ۱۸۹۰م مدرک M.A. در معرفت الهی را از شهر نیوبرانزویک از ایالت نیوجرسی و دیگر مدارک او شامل: مدرک D.D. از کالج هوف در سال ۱۹۰۴م، مدرکL.L.D. از کالج ماسکینگام (Muskingum) در سال ۱۹۱۸م و مدرک D.D. را از کالج راجرز (Rutgers) در سال ۱۹۱۹م دریافت کرده است. در سال ۱۸۸۹م همکاری زویمر با جیمز کانتی ( (James Cantineدر دانشکده، روی پروژه «فعالیتهای میسیونری در مناطق عربی» آغاز شد. زویمز در سال ۱۸۹۰م سازمان ماموریت تبشیریهای پروتستان مناطق عربی را تاسیس کرد و در سال ۱۸۹۱م برای اولین بار از طریق بصره وارد عراق شد و سالها در سرزمینهای اسلامی در سطح کلان به سازماندهی فعالیتهای تبشیری پرداخت و ریاست میسیونرهای تبشیری پروتستان را در کل منطقه خاورمیانه بر عهده داشت و در این زمینه فعالیتهای چشمگیری انجام داد. زویمر مرکزی را در کالیفرنیا که دارای تشکیلات چاپ و توزیع کتاب و نیز محل آموزش نیروهای داوطلب تبشیری در سطوح مختلف بود را تاسیس کرد که در مناطق دیگر آمریکا چون ایالت کُلرادو هم شعبه داشت. زویمر از مستشرقین بسیار فعال و نیز تند و افراطی بود که کتابهای متعددی برای تبیین روشهای تسخیر کشورهای اسلامی و به نابودی کشاندن مسلمانان و کشورهای اسلامی، نوشته است و درباره روشهای اختلاف انداختن بین مسلمین و نیز روش جذب مسلمانها به مسیحیت، سخن گفته است. فعالیتهای زویمر و سایر مبلغین تبشیری، با فعالیتهای استعماری گره خورده بود و به طور عمده این افراد زمینهسازان ورود نظامیان استعماری به مناطق مختلف دنیا بودند و نیروهای مورد نیاز بومی در مناطق مختلف دنیا را، برای تامین منافع استعمار، تربیت میکردند. زویمر بیش از ۴۰ سال، در مناطقی چون عراق، عربستان، ترکیه، لبنان، بحرین، کویت، عمان، مصر، هند، پاکستان و کشورهای آسیای صغیر به طور مداوم به سفر می پرداخت و به کارهای بزرگ تبلیغی، سخنرانی، برگزاری همایشها، دیدار با افراد مختلف، مناظره و سازماندهی تشکیلات تبشیری میپرداخت. او به طور خاص در حیطه کشور ایران فعالیت تبشیری چندانی نداشت ولی مسافرتهایی به ایران داشت و در این مسافرتها به اوضاع کلیسای ایران رسیدگی میکرد و فعالیتهای تبلیغی خود را پی میگرفت. زویمر مجله علمی «جهان اسلام» را به زبان انگلیسی در سال ۱۹۱۱م در آمریکا منتشر ساخت که تا الان این مجله هنوز منتشر میشود. او نیز به عضویت انجمن جغرافیایی سلطنتی لندن انتخاب شد. کتابهای فراوانی در کشورهای اسلامی و در اروپا و آمریکا از او منتشر شده است و یک کتاب هم به فارسی با این مشخصات از او منتشر شده است: «تمسک به خدا: برای مسیحیان ایران و موافق عقائد آنها، دکتر سموئیل زویمر آمریکایی، ۱۹۳۸م/ .۱۳۱۷ش، چاپخانه بروخیم، تهران، ۹۸ صفحه. اما یکی از معروفترین کتابهای او در سرزمینهای اسلامی کتابی به زبان عربی به نام »العالم الإسلامی الیوم« است که در آن به مشکلات داخلی مسلمانان و شیوه جذب آنها و چگونگی ایجاد اختلاف در آنها پرداخته است. ساختار کلیسای بزرگ کشور بحرین حاصل تلاش های اوست که تا به امروز ادامه دارد. ساخت مدارس و ساختارهای تبشیری و نیز مراکز عظیم نشر و توزیع کتاب، چاپ حجم زیادی از کتاب انجیل و کتابهای تبلیغی مسیحیت به زبانهای مختلف در دنیای اسلام و انتشار این کتابها در میان مردم از جمله کارهای مهم و موثر زویمر بود. زویمر از دولت آمریکا بودجههای کلان دریافت میکرد و آنها را در همین راه مصرف میکرد و از طریق جنبش دانشجویی که زویمر به راه انداخت، ۱۴ هزار جوان برای فعالیت تبشیری به ماموریت در خاورمیانه فرستاده شدند و در بسیج بسیاری از مسیحیان برای انجام کارهای تبشیری در کشورهای اسلامی، تأثیرگذار بود. او در پایان عمر به آمریکا بازگشت و از دانشگاه پرینستون بازنشسته شد ولی به فعالیتهای عمومی خود مانند تدریس و سخنرانی ادامه داد. زویمر در روز ۲ آوریل ۱۹۵۲م (مطابق ۱۳ فروردین ۱۳۳۱) در سن ۸۴ سالگی در شهر نیویورک کشته شد. مرکز مطالعات اسلام «زویمر» در دانشگاه کلمبیا در سال ۱۹۷۹م، برای ادامه دادن اندیشههای زویمر و ارائه دورههای آموزشی در مورد اسلام، تسهیل تحقیقات، تبادل نظر، انجام سمینارها، انجام آموزش و ارائه منابع تاسیس شد و الان به مرکز بزرگی برای مطالعات اسلامشناسی مستشرقین تبدیل شده است و نیز ارتباطاتی با مراکز مختلف جهان اسلام دارد و اهداف تبشیری را دنبال میکند. (حماد الجهنی، موسوعه آسان در بیان گروهها و فرقهها، مترجم: محمدطاهر عطائی، مرکز الثقافه الاسلامیه بخاری، ۱۳۸۰، ص۵۸و ۶۳و ۱۷۸و ۱۷۹و ۱۸۱و ۱۸۲و ۱۸۴و ۱۸۵و ۱۸۸؛ مرکز مطالعات اسلام زویمر، به آدرس www.zwemercenter.com .)
[۷۱] . فرامرز طالبی، جشننامهی فریدون نوزاد، فرهنگ ایلیا، اول: رشت، ۱۳۹۴، ص۲۰٫
[۷۲] . محمدمهدی تاج لنگرودی، دین ما و علمای ما، ص۱۱۸ به نقل از محمدتقی ادهمنژاد، «شیخ یوسف نجفی جیلانی مولف طومار عفت، قامت غیرت»، ستارگان حرم، ج۲۴، مجموعه مؤلفان، زائر، اول: قم، ۱۳۸۷، ص۹۰ .
[۷۳] . «خاطرهای چند از شادروان حاج شیخ یوسف جیلانی»، هفته نامه تحول، دوره۱، ش۱۰، پنجشنبه۹ مهر۱۳۷۱، ص۲٫
[۷۴] . حسن شمس گیلانی، تاریخ علما و شعرای گیلان، ص۱۱۱٫
[۷۵] . مطابق با جمادیالاولی ۱۳۶۸ق.
[۷۶] . مطابق ۲۰ ربیعالثانی ۱۳۶۶ق.
[۷۷] . شیخ یوسف نجفی جیلانی، وصیتنامه، ص۳۲٫
[۷۸] . آیت الله سید محمدحسین موسوی معروف به «سیدحسینآقا مجتهد رشتی» فرزند سیدعبدالباقی شریف العلمای رشتی از مجتهدین صاحبنام رشت بود که در سال ۱۲۵۰ق در نجف اشرف متولد شد و به رشت مهاجرت کرده و سالها به تبلیغ دین در این شهر پرداخت. سیدحسینآقا از علمای برجسته و اخلاقی و معمر رشت بود که بین مردم محبوبیت داشت. روزنامه نسیم شمال در روز ۱۲ آبان ۱۲۹۹ خبر ورود ایشان به تهران را به عنوان اولین خبر در صفحه اول خود درج کرده است: «ورود به مرکز: جناب مستطاب، حجت الاسلام آقای حاج سیدحسین آقای مجتهد رشتی ـ دامت برکاته ـ که در جریده ایران [شماره] ۷۲۵، فقدان اثر جناب ایشان را درج نموده بود، دو روز است به طهران وارد شده اند.» در ماجرای قیام آیت الله شیخ باقر رسولی که در سال ۱۳۰۵ در رشت، سیدحسین آقای مجتهد از علمایی بود که از این قیام حمایت کرد و به همراه جمعی از علمای رشت در روز ۲۲ آبان ۱۳۰۵ در تلگرافخانه رشت متحصن شده و تلگرافی به مستوفی الممالک نخست وزیر فرستادند و از فضل الله زاهدی ـ فرمانده تیپ مستقل شمال مستقر در رشت ـ شکایت کردند. سیدحسین آقا ـ مطابق تاریخی که روی سنگ مزار ایشان درج شده ـ در مرداد ۱۳۰۹شمسی (ربیع الاول ۱۳۴۹ق) در ۹۹ سالگی مرحوم شد و در قبرستان باغ مدیریه رشت مدفون گردید. ایشان عمو و پدرِ همسر آیت الله سیدحسن بحرالعلوم رشتی بود. محل دفن سیدحسینآقا به محل متبرکی برای دفن علمای مختلف مردم رشت تبدیل شد و افراد مختلفی بعد از ایشان در «مقبره سیدحسینآقا» دفن شدند چون آیت الله سید عبدالوهاب صالح ضیابری، میرعبدالباقی صدرالشریعه موسوی و… . بعدها مردم بر سر مزار سیدحسینآقا ضریحی نهادند و مزارش محل اجابت حاجات مردم گردید. این مکان امروزه به نام مقبره «بقعه السادات» شناخته می شود و در ابتدای خیابان آیت الله ضیابری رشت قرار دارد. («ورود به مرکز»، روزنامه نسیم شمال، س۶، شش۱۲، ۲۹ صفر ۱۳۳۹ق، ص۱؛ روزنامه اطلاعات، س۱، ش۷۷، ۲۲آبان۱۳۰۵، ص۲؛ منصوره تدینپور، اسناد روحانیت و مجلس(۴)، کتابخانه مجلس شورای اسلامی، تهران، اول، ۱۳۷۹، ص۶۹-۷۰؛ گفتگو با مرحوم حجت الاسلام سیدمحمدتقی موسوی فرزند آیت الله سیدحسن بحرالعلوم؛ سنگ مزار سیدحسین آقای مجتهد.)
[۷۹] . شیخ یوسف نجفی جیلانی، وصیتنامه، ص۱۰ـ۱۱٫
[۸۰] . همان، ص۱۱٫
[۸۱] . عبدالحسین جواهرکلام به نقل از آیتالله شیخ محمدلاکانی، محل دفن آیتالله جیلانی را در قبرستان شیخان قم دانسته است و این اشتباه باعث شده تا نویسندگان دیگر مانند آقای محمدتقی ادهمنژاد و خانم مینا احمدیان نیز به تقلید از او، دچار اشتباه شوند. (عبدالحسین جواهرکلام، تربت پاکان قم، شرح حال مدفونین در سرزمین قم، انصاریان، اول: قم، ۱۳۸۲، ج۴، ص۲۱۷۸؛ مینا احمدیان، شیخان قم: شرح حال بزرگان مدفون در شیخان کبیر(گلزار شیخان)، دلیل ما، اول: قم، پاییز۱۳۸۳، ص۲۱۹؛ محمدتقی ادهمنژاد، «شیخ یوسف نجفی جیلانی مولف طومار عفت، قامت غیرت»، ستارگان حرم، ج۲۴، ص۹۸٫)
[۸۲] . یعنی همسرم.
[۸۳] . شیخ یوسف نجفی جیلانی، وصیتنامه، ص۱۵ـ۱۶٫
[۸۴] . محمود مغیثی، «حقیقت روحانیت»، مجله آیین اسلام، ۱ فروردین ۱۳۲۸، ش۲۲۳، ص۱۹٫
[۸۵] . همان.
[۸۶] . مطابق۱۲ جمادیالاولی ۱۳۱۶ق.
[۸۷] . مطابق۱۷ رجب ۱۳۲۸ق.
[۸۸] . مطابق اول شعبان۱۳۲۰ق.
[۸۹] . شیخ یوسف نجفی جیلانی، وصیتنامه، ص۱۳و۱۹و۳۳٫
[۹۰] . مطابق۲ ذیالقعده۱۳۲۸ق.
[۹۱] . مطابق۲۰ شوال۱۳۵۷ق.
[۹۲] . همان، ص۳۴٫
[۹۳] . مطابق۱۶ ربیعالثانی۱۳۳۲ق.
[۹۴] . مطابق۳ شعبان۱۳۳۶ق.
[۹۵] . مطابق۱۶ شوال۱۳۶۴ق.
[۹۶] . مطابق ۸ ذیالقعده ۱۳۳۹ق.
[۹۷] . مطابق ۶ ذیالقعده ۱۳۴۳ق.
[۹۸] . مطابق ۹ شوال ۱۳۴۶ق.
[۹۹] . همان، ص۱۳و ۱۷و ۲۴و ۲۵و ۳۴؛ شیخ یوسف نجفی جیلانی، دیوان فانی، مقدمه، ص۵؛ محمدتقی ادهمنژاد، «شیخ یوسف نجفی جیلانی مولف طومار عفت، قامت غیرت»، ستارگان حرم، ج۲۴، ص۹۷؛ پرتال سازمان بهشت زهرا به آدرس: http://beheshtezahra.tehran.ir
.
.
.
منبع: «طومار عفت: آیت الله شیخ یوسف نجفی جیلانی و مقابله با کشف حجاب رضاخان»، میثم عبداللهی، فصلنامه پانزده خرداد، دوره۳، س۱۵، ش۵۴، زمستان ۱۳۹۶، ص۲۲۵ـ۲۶۳
نویسنده دیدگاه: فرح نجفی جیلانی
2019/08/10 - 06:11نویسنده دیدگاه: مدیر
2019/08/19 - 17:09