عبدالرضا نیک بین رودسری، موسسه سازمان منافقین، که بود؟
عبدالله شهبازی
در روز یکشنبه اول مرداد ۱۳۹۶، عبدالرضا نیک بین رودسری (معروف به عبدی) یکی از سه عضو موسس سازمان مجاهدین خلق (منافقین)، در پی چند سال ابتلا به بیماری سرطان، در تهران و در سن ۷۶ سالگی درگذشت. او از یک خانواده گیلانی و رودسری در مشهد متولد شده بود و سالها، بدون هیچ گونه تظاهر و به دور از فعالیت های سیاسی، در تهران زندگی می کرد.
عبدالله شهبازی
اشاره: در روز یکشنبه اول مرداد ۱۳۹۶، عبدالرضا نیک بین رودسری (معروف به عبدی) یکی از سه عضو موسس سازمان مجاهدین خلق (منافقین)، در پی چند سال ابتلا به بیماری سرطان، در تهران و در سن ۷۶ سالگی درگذشت. او از یک خانواده گیلانی و رودسری در مشهد متولد شده بود و سالها، بدون هیچ گونه تظاهر و به دور از فعالیت های سیاسی، در تهران زندگی می کرد. مقاله ارزشمند استاد عبدالله شهبازی درباره تاریخچه و موسسین سازمان منافقین، به خوبی این شخصیت را معرفی می کند که بخش هایی از آن مقاله که مرتبط با نیک بین رودسری را در اینجا بازنشر می کنیم.
×××
سازمان مجاهدین خلق در حوالی نیمه دهه ۱۳۴۰ ش. بر بنیاد محافلی از جوانان و دانشجویان هوادار نهضت آزادی ایران شکل گرفت. بنیانگذاران این سازمان، که در بدو تأسیس رهبری آن را به دست گرفتند، سه تن بودند: محمد حنیفنژاد، سعید محسن و عبدالرضا نیکبین رودسری. در سال ۱۳۴۵ اصغر بدیعزادگان وارد رهبری سازمان شد و این گروه چهار نفره تا سال ۱۳۴۷ به فعالیت خود ادامه داد.
عبدالرضا (عبدی) نیکبین در سال ۱۳۲۰ در خانوادهای کارمند در مشهد به دنیا آمد، تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در مشهد به پایان برد، از سالهای آخر دبیرستان در جلسات کانون نشر حقایق اسلامی، که محمدتقی شریعتی آن را اداره میکرد، شرکت نمود و از این طریق به مباحث مذهبی- سیاسی علاقمند شد. سپس به تهران رفت و در رشته ریاضی دانشکده علوم دانشگاه تهران ادامه تحصیل داد.
نیکبین، مانند حنیفنژاد و محسن، در دوران تحصیل در دانشگاه تهران به فعالیتهای سیاسی دانشجویی، که به تأثیر از فضای سیاسی اوائل دهه ۱۳۴۰ اوج گرفت، جلب شد و به دلیل تعلقات اولیه دینی پس از تشکیل نهضت آزادی ایران مدتی هوادار این سازمان بود. در یادداشتهای زندان مهدی بازرگان ضمن ذکر نام کسانی که به مناسبت درگذشت مادر او تسلیت گفتهاند از نیکبین با عنوان «غیرنهضتی» یاد شده است. این امر نشان میدهد که نیکبین عضو رسمی نهضت آزادی نبود و برخلاف حنیفنژاد و محسن با مهندس بازرگان و سایر رهبران نهضت آزادی رابطه نزدیک نداشت.
نیکبین در کوران فعالیتهای دانشجویی دانشگاه تهران با حنیفنژاد و محسن آشنا شد و این آشنایی به دوستی و همفکری عمیق انجامید. عبدی پس از دو سال تحصیلات دانشگاهی را ترک کرد و بطور تمام وقت به مطالعات نظری و سیاسی مشغول شد. پس از آزادی حنیفنژاد و محسن از زندان، از سال ۱۳۴۲ سه نفر فوق جلساتی برگزار میکردند و ضمن آن به تحلیل اوضاع سیاسی و اجتماعی جامعه و مسائل مبارزاتی میپرداختند. در این جلسات اندیشه تشکیل سازمانی مخفی و منضبط و کارآمد نضج گرفت و به تأسیس سازمان مجاهدین خلق ایران انجامید.
نیکبین گرچه با مسائل مذهبی، کم و بیش، آشنا بود و از مشهد با طلاب جوان مدارس علمیه نشست و برخاست میکرد ولی هیچگاه، بویژه در سالهای ۱۳۴۲- ۱۳۴۴، بعنوان فردی کاملاً مذهبی شناخته نمیشد. او در تهران با محافل سیاسی اسلامگرا و شخصیتهایی چون آیتالله طالقانی و مهندس بازرگان آشنایی داشت ولی زاویه نگرش وی هماره بیش از آنکه دینی باشد سیاسی بود. با گذشت زمان و گسترش مطالعات نظری، ابعاد دینی اندیشههای نیکبین کاهش یافت و مبانی و مفاهیم غیردینی بر نگرش سیاسی او بطور کامل غالب شد. عبدی نیکبین در زمان تأسیس سازمان هنوز بطور کامل اعتقادات و تعلقات دینی خود را از دست نداده بود ولی در این عرصه سکوت میکرد و تأکیدش صرفاً بر ابعاد سیاسی مبارزه بود.
در اولین نشستهای فکری، که پیامدهای آن به تکوین «ایدئولوژی» سازمان مجاهدین خلق ایران انجامید، محمد حنیفنژاد، سعید محسن، عبدی نیکبین و حسن افتخار جهرمی حضور داشتند. افتخار جهرمی اندکی بعد از این جمع کناره گرفت و ارتباط خود را با افراد فوق قطع کرد. در نشستهای فوق، و شکلگیری بنیانهای نظری اندیشه سیاسی سازمان مجاهدین خلق، تأثیرات دو فرد حائز اهمیت است: حنیفنژاد و نیکبین.
گفتیم که حنیفنژاد از دوره دبیرستان به شرکت در جلسات حاج یوسف شعار پرداخت. بدینسان، او در نوجوانی از اعضای پرشور جریان مذهبی سلفیمآبی شد که به «شعاریون» معروف بودند. این دوره از زندگی حنیفنژاد، به دلیل تداوم اندیشه و منش سلفیمآبانه «شعاریون» در وی، حائز اهمیت است. اصالتگرایی افراطی «شعاریون» با خصال و منش اقتدارگرایانه حنیفنژاد درآمیخت و به الگوی رفتاری معینی بدل شد که در سالهای پسین الگوی رفتاری غالب در میان کادرهای سازمان، بویژه کادرهای تشکیلاتی، بشمار میرفت. همین ریشههای سَلَفی بود که سبب شد سرانجام، در دوران رهبری مسعود رجوی، مجاهدین خلق به فرقهای کالتگونه بدل شود.
این سلفیگری دینی- انقلابی با ناسیونالیسم جبهه ملی- نهضت آزادی ایران و مارکسیسم چریکی، از طریق نیکبین که در زندان در معاشرت با حسن ضیاء ظریفی با آن آشنا شده بود، آمیخته شد و بر اندیشه و عمل حنیفنژاد، و از این طریق بر سازمان مجاهدین خلق، تأثیرات ژرف بر جای نهاد.
در شهریور ۱۳۴۴ حنیفنژاد، محسن و نیکبین تصمیم به ایجاد سازمانی گرفتند که واجد مختصات فوق باشد، بعنوان «پیشاهنگ» جنبش انقلابی رهبری مبارزه مردم را به دست گیرد، در دوران افول جنبشهای مردمی به نیابت از آنان مبارزه کند و ایشان را به تکاپوی سیاسی برانگیزاند.
جزوه «مبارزه چیست؟» مهمترین متن سیاسی سازمان در دوران تأسیس و تکوین آن بشمار میرود بویژه از این منظر که چارچوب نگرش و رفتار سیاسی اعضاء را در دوران پسین شکل داد. این جزوه بر بنیاد بحثهای گذشته سه بنیانگذار سازمان در سال ۱۳۴۴ تدوین شد. متن جزوه را نیکبین نوشت و سپس حنیفنژاد و محسن احیاناً اصلاحاتی کردند.
جدا شدن نیکبین از سازمان
سازماندهی و آموزش محافل فوق تا سال ۱۳۴۶ ادامه یافت و به آن الگویی از سازمان متمرکز و مخفی، که مد نظر بنیانگذاران بود، نزدیک شد. حوزههای معدود اولیه گسترش یافت، سطح آموزش ارتقاء پیدا کرد و کادرهایی برای تصدی مسئولیت حوزههای جدید برگزیده شدند. در سال ۱۳۴۵ هسته سه نفره بنیانگذاران سازمان اصغر بدیعزادگان را، که همدوره دانشگاه و دوست صمیمی سعید محسن بود، بعنوان عضو جدید مرکزیت سازمان برگزید. بدیعزادگان قبلاً مسئولیت تعدادی از کلاسهای آموزشی را به عهده داشت. از این زمان تا اواسط سال ۱۳۴۷ مرکزیت سازمان عبارت بودند از محمد حنیفنژاد، سعید محسن، عبدی نیکبین و اصغر بدیعزادگان.
در اواسط سال ۱۳۴۷ عبدی نیکبین از سازمان جدا شد. او برای همیشه از فعالیت سیاسی کناره گرفت. اعضای بلندپایه سازمان درباره علت جدایی نیکبین عوامل مختلفی را عنوان کردهاند: ضعف انگیزه مبارزاتی و دلبستگی به زندگی عادی، ازدواج و تشکیل خانواده، تغییر ایدئولوژی از اسلام به مارکسیسم و بیماری صرع.
روشن نیست آیا علت واقعی جدایی نیکبین از سازمان، چنانکه در اینگونه موارد عنوان میشد، «از میان رفتن انگیزه مبارزه» و «ضعفهای شخصیتی» و «خصلتهای خرده بورژوایی» بود یا تعمیق دانش او؟ شاید نیکبین در پیامد مطالعات مارکسیستی خود به این نتیجه رسید که تروریسم، حتی با عنوان «تروریسم انقلابی»، روشی نادرست و ناکارآمد است. مارکسیسم- لنینیسم در دوران تکوین نظری خود، هم در زمان مارکس و انگلس و هم در زمان لنین، در چالش با جریانهای متعدد آنارشیستی قرار داشت که راه «تروریسم انقلابی» را برگزیده و در دستور کار خود قرار داده بودند. مارکس، انگلس و لنین اینگونه از تروریسم را، با عناوینی چون «بلانکیسم» و «آوانتوریسم خرده بورژوایی»، نفی میکردند و در مقابل بر گسترش فعالیت تبلیغی و ترویجی حزب طبقه کارگر تأکید مینمودند. محتمل است که نیکبین در تداوم بررسی گسترده خود در متون دست اول مارکسیستی (آثار مارکس، انگلس و لنین) سازمان در شرف تکوین را نمونهای تمام عیار از گروههای مخفی توطئهگر آنارشیستی و بلانکیستی یافته، مخالفت خود را با روشهای توطئهگرانه- تروریستی مبارزه، که در اوائل دهه ۱۹۶۰ میلادی در میان جوانان و دانشجویان انقلابی سراسر جهان جاذبه فراوان یافته و حنیفنژاد و محسن نیز مجذوب آن بودند، بیان کرده و سرانجام از سازمان گسسته است.
در منابع سازمان مجاهدین خلق تا مدتها نامی از نیکبین نبود و تنها از حنیفنژاد و محسن و بدیعزادگان بعنوان سه بنیانگذار سازمان نام برده میشد. نخستین بار در بیانیه «اعلام مواضع ایدئولوژیک سازمان مجاهدین خلق ایران» (شهریور ۱۳۵۴)، بدون ذکر نام، ماجرای نیکبین بعنوان «کناره گرفتن یکی از اعضای مرکزی سازمان از فعالیتهای انقلابی و رو آوردنش به «زندگی خردهبورژوایی» مطرح شد. در «شرح تأسیس و تاریخچه وقایع سازمان مجاهدین خلق ایران از سال ۱۳۴۴ تا ۱۳۵۰» (تهران، ۱۳۵۸)، که مأخذ رسمی سازمان مجاهدین خلق در زمینه فعالیتهای اولیه آن بشمار میرود، کنارهگیری داوطلبانه نیکبین از مرکزیت سازمان «کنار گذاردن» او عنوان شده است.
منبع: بخش هایی از مقاله (با تصرف) «تکوین اندیشه سیاسی مجاهدین خلق: بنیان های نظری تطور از سازمان به کالت»، عبدالله شهبازی، انتشار در کانال تلگرامی عبدالله شهبازی.