
فاجعه جمعیتی در گیلان، اشتباهات سیاستهای کنترل جمعیت در گیلان
در استان گیلان در سال ۱۳۶۵ متوسط رشد روی عدد ۲,۷۸ بوده است، یعنی کمتر از عددی که مسئولین برای سال ۷۲ در کشور پیش بینی کرده بودند، متاسفانه با اجرای این سیاستها در سال ۱۳۷۰ به نرخ پایین ۱,۱۶ درصد دست یافته شد. از این بدتر تداوم این سیاستها بود تا جایی که در سال ۱۳۷۵ نرخ متوسط رشد به عدد بسیار پایین ۰,۳۴ درصد کاهش یافت و این همان فاجعه جمعیتی بود.
در شماره سوم مجله «مدرسه اسلامی علوم سیاسی»، چهار مقاله توسط اعضای موسسه مطالعات مبارزات اسلامی گیلان، با مشخصات زیر نگارش یافته است:
فاجعه جمعیتی در گیلان، نگاهی به جمعیت گیلان و رشد آن در مقایسه با کشور و رابطه آنها با برخی از گزارههای اقتصادی نوشته حجت الاسلام محمد عبداللهی
نقش مشروطه خواهان گیلانی در مشروطیت ایران نوشته آقای مقدمی شهیدانی
کارنامه ابراهیم فخرایی در دوران دیکتاتوری رضاخان نوشته آقای میثم عبداللهی
گذری بر حیات طیبه سیاسی علمی مرحوم آیت الله شیخ مختار امینیان نوشته حجت الاسلام مقداد داداشی.
در این قسمت بخشهایی از مقاله فاجعه جمعیتی در پی خواهد آمد اشاره خواهد شد و شما می توانید جهت آگاهی از وضعیت جمعیتی گیلان و همچنین بررسی رابطه میان رشد جمعیت و برخی گزاره های اقتصادی مانند درآمد و هزینه فایل پی دی اف اصل مقاله با حجم ۱٫۸mb دانلود نمایید.
فاجعه جمعیتی در گیلان
نگاهی به جمعیت گیلان و رشد آن در مقایسه با کشور و رابطه آنها با برخی از گزارههای اقتصادی
محمد عبداللهی
مسئله جمعیت و نیروی انسانی یکی از مهمترین و راهبردیترین عوامل قدرت و ثبات یک ملت و دولت است. بنابراین دولتها درباره اینگونه مسائل، دارای برنامههای بلند مدت و کوتاه مدت و سازمانهای رصد کننده این برنامهها هستند و هیچ وقت درباره مسائل راهبردی خود از قبیل امنیت، اقتصاد، غذا و برخی مسائل مهم مختص هر کشور، به بیگانگان حق دخالت و یا دستور برنامهای را نمیدهند. اما در کشور شیعی ایران، وقتی که انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷ به پیروزی رسید، دشمنان همه تلاش خود را برای مقابله با این انقلاب مردمی به کار بردند و در همه زمینهها وارد عمل شدند و در برخی موارد نیز توانستند با استفاده از غفلت نیروهای داخلی و شرایط مخصوص انقلاب و کمک عناصر وابسته، به اهداف خود برسند. یکی از مسائلی که اگرچه شاید نتوان گفت در ابتدا طبق خواسته دشمن اما در ادامه طبق برنامههای دشمنان و در جهت تضعیف ایران اسلامی عملیاتی شد، مسئله جمعیت و نرخ رشد آن بود.
در طول سالهای آماری ایران، بالاترین متوسط رشد جمعیت کشور، برای سالهای ۱۳۵۵ تا ۱۳۶۵ با عدد ۳,۹۱ درصد بوده است. این رشد جمعیت باعث گردید که مسئولان وقت که سالهای سخت تثبیت انقلاب و دفاع مقدس، تحریم و فشارهای خارجی و کاهش تولید را پشت سر میگذاشتند، به این نتیجه برسند که روند رو به رشد جمعیت، ممکن است در آینده مشکلاتی را برای کشور ایجاد کند لذا درصدد تهیه برنامهای جهت کنترل جمعیت برآمدند. در همین راستا سیاستهای «کنترل جمعیت و تنظیم خانواده» و به معنای واقعی «کاهش موالید» از سال ۶۸ تا سال ۷۲ به اجرا درآمد.
مطابق این برنامه، رشد جمعیت باید در سال ۱۳۷۲ به عدد ۲,۹ درصد میرسید و در ادامه تا سال ۱۳۹۰ به عدد ۲,۳ درصد کاهش مییافت. در پی این برنامه، مجلس شورای اسلامی، دولت، نهادها و سازمانهای مربوطه دست به کار شدند و مراکز، کمیتهها و شوراهای لازم آغاز به کار کرد و این برنامه به سرعت عملیاتی گردید.
در نتیجهی هماهنگیهای لازم و فوق تصور در میان مسئولین، با اجرای سیاستهای کنترل جمعیتی، در سال ۱۳۷۰ ـ یعنی دو سال بعد از اجرای این سیاستها ـ به نرخ ۲,۴۳ درصد رسیدیم و در سال ۱۳۷۵ به عدد بسیار پایین ۱,۴۷ درصد رسیدیم.
متاسفانه با فضایی که در میان مسئولین و جامعه ایجاد شده بود، هرگز کسی فکر این را نکرد که این برنامه آیا باید برای همه مناطق کشور عملیاتی شود یا خیر؟ و اگر هم باید در همه مناطق کشور به اجرا درآید، قطعا باید با فرهنگ و رسوم مردم نیز همخوانی پیدا میکرد و از طرفی آسیبهای آن نیز باید در مناطق مختلف بررسی میشد.
در استان گیلان در سال ۱۳۶۵ متوسط رشد روی عدد ۲,۷۸ بوده است، یعنی کمتر از عددی که مسئولین برای سال ۷۲ در کشور پیش بینی کرده بودند، بنابراین معلوم است که آن مشکل روند رو به رشد جمعیت کشور! که مسئولین احساس کرده بودند در گیلان اصلا وجود نداشت و متاسفانه با اجرای این سیاستها ـ با توجه به اینکه در گیلان زمینههای فرهنگی برای کنترل جمعیت هم وجود داشت ـ در سال ۱۳۷۰ به نرخ پایین ۱,۱۶ درصد دست یافته شد. از این بدتر تداوم این سیاستها بود تا جایی که در سال ۱۳۷۵ نرخ متوسط رشد به عدد بسیار پایین ۰,۳۴ درصد کاهش یافت و این همان فاجعه جمعیتی بود که در گیلان رخ داده است. این سیر کاهش جمعیت همچنان ادامه دارد و روز به روز عمیقتر شد و در سال ۱۳۹۰به عدد ۰,۶۲ درصد رسیده است؛ در حالی که متوسط رشد کشور ۱,۲۹ بوده است و این یعنی دو برابری مشکل جمعیت در گیلان به نسبت کشور و به معنای دقیقتر تثبیت فاجعه جمعیت در گیلان. بنابراین وقتی آمار رشد جمعیتی در گیلان به عدد مورد انتظار مسئولین در برنامهها نزدیک بود، نباید سیاستهای کنترل جمعیت در گیلان اصلا اجرا میشد و جا دارد که مسئولان برنامهریز وقت مورد سوال قرار گیرند.
نتیجه این سیاستها و برنامهها به همراه عدم نظارت درست سازمانهای مربوطه این شده است که در کل ایران در سال ۱۳۹۰ که جمعیت هفتاد و پنج ملیون نفره داشت، با کشور چین که بیش از یک میلیارد و پانصد میلیون نفر جمعیت داشت در نرخ رشد جمعیت برابر باشند؛ با اینکه چین شدیدترین و سختگیرانهترین سیاستهای تحدید موالید و کنترل جمعیت و تنظیم خانواده را به اجرا گذاشته است ولی در ایران این سیاستها به گونهای دیگر عملیاتی شد و بیشتر سبقه فرهنگی به خود گرفت.
البته خود ایالات متحده آمریکا که این سیاستها را به کشورهای دنیا ارائه و تحمیل میکند، هوشمندانه از این قوانین اطاعت نمیکند و رشد جمعیت خود را در نرخ جانشینی تثبیت کرده است.
حال مطابق نظر کارشناسان، اگر نرخ باروری زیر ۱٫۳ فرزند که به آن «تله باروری پایین» گفته میشود برسد، دیگر باروری به آسانی افزایش پیدا نمیکند. از طرف دیگر اگر نرخ رشد، نصف میزان نرخ جانشینی باشد ـ یعنی عدد یک ـ چنین جمعیتی در مسیر «انقراض نسلی» قرار دارد.
از طرف دیگر با نگاهی به درآمد و هزینه خانوارهای گیلانی در مییابیم که هر خانواده گیلانی در طول سالهای ۱۳۷۵ تا ۱۳۹۰ که از جمعیت کمی برخوردار است، معمولا در هر دوره آماری، از رشد متوسط درآمد سالانه بیشتری نسبت به رشد متوسط درآمد سالانه هر خانوار در کشور برخوردار بوده است. از آن طرف در هزینهها نیز رشد متوسط هزینه سالانه هر خانوار گیلانی نسبت به رشد متوسط هزینه سالانه هر خانوار در کشور کمتر بوده است.
علاوه بر اینها هر خانواده گیلانی نسبت به خانوار کشور، از کسری بودجه کمتری در سال برخوردار بوده است یعنی سطح درآمدی به سطح هزینهها در گیلان نزدیکتر بوده است و اینها از امتیازات استان به حساب میآید ولی این افزایش رشد متوسط درآمد با توجه به کم جمعیتتر بودن هر خانواده گیلانی نشان از این میدهد که هر خانواده در گیلان برای افرادش، بیشتر از متوسط کشور هزینه میکند و این نکته مهمی است که باید به آن توجه شود…
در مجموع به طور خلاصه می توان گفت: اولا طبق آمارهای موجود، اصولا سیاستهای تنظیم و کنترل خانواده در گیلان نباید اجرایی میشد.
ثانیا باید برنامهای همه جانبه نوشته شود و در آن تعیین شود که در قدم اول، حداقل به نرخ رشد جانشینی جمعیت که ۲,۱ است برسیم و در قدم بعدی به متوسط نرخ رشد که در برنامهها مشخص شده بود ـ یعنی ۲,۳ ـ دست یابیم تا به حداقل استانداردها رسیده باشیم. در گام سوم باید برای افزایش جمعیت برنامهریزی کنیم و فعلا و با توجه به شرایط موجود باید یک عدد نرمالی را به عنوان استاندارد اولیه مشخص نمایند تا در فاصله ۱۵ ساله به آن دست یافت.
ثالثا غیر از راهکارهای عمومی اصلاح این روش همچون برنامهریزی دقیق برای ازدواج به موقع جوانان، کاهش سن ازدواج و از بین بردن موانع ازدواج، گسترش پوششهای بیمهای و کمک برای تامین هزینههای بالای درمان به ویژه برای افراد نابارور و دارای مشکل باروری، اصلاح برخی قوانین موجود درباره تنظیم و کنترل خانواده؛ یک سری راهکارهای اختصاصی برای گیلان نیز باید اندیشیده شود تا به حل این معضل کمک نماید. مانند اینکه:
راهکارهای فرهنگی و تربیتی در حد قوی و سریع به سمت اصلاح وضع گذشته تغییر یابد. البته این نکته مهم است که در اینجا به خاطر فاجعه جمعیتی حتما باید سیاستهای تشویقی در گیلان چندین برابر سیاستهای جمعتی کشور پیگیری شود و این هم در مسئله فرهنگی و هم در تشویقهای مالی و اعتباری است. از طرف دیگر مسئولین امر (از مدیران و مجریان تا مربیان و معلمان و پزشکان و بهداران) باید خودشان به صورت کامل در قبال این فاجعه توجیه و همراه گردند و اگر مسئول و مربیانی این سیاستها را قبول ندارند کنار گذاشته شوند و این مسئله شوخی بردار نیست. در نهایت علما و روحانیون نیز باید حتما در این زمینه تبلیغ کنند و خود نیز در این امر توجیه باشند. تبیین موضوع پیامدهای کم فرزندی و تلاش جهت تغییر نگرش فرهنگی افراد نسبت به فواید فرزندآوری نیز میتواند بر افزایش باروری اثر گذار باشد. علاوه بر اینها درصدی از درآمدهای استان به ویژه از منابع مالیاتی و عوارضی مناطق آزاد و صادرات و واردات، به حمایت از خانوادههای گیلانی به ویژه در امر درمان اختصاص یابد.
نویسنده دیدگاه: امین
2015/09/10 - 00:20