مقام معظم رهبری: در طول تاریخ، رنگ های گوناگون بر سیاست این کشور پهناور سایه افکند؛ اما رنگ ثابت مردم گیلان، رنگ ایمان بود.
شنبه ۱۹ آبان ۱۴۰۳ - Saturday 9 Nov 2024
محتوا
فدایی انقلاب اسلامی در سال ۱۳۰۰؛ حکایت روحانی یا سرداری که با هیچ مرامی جز اسلام نمی ساخت

فدایی انقلاب اسلامی در سال ۱۳۰۰؛ حکایت روحانی یا سرداری که با هیچ مرامی جز اسلام نمی ساخت

میثم عبدالهی
میرزا یونس معروف به میرزاکوچک خان جنگلی، روحانی مبارزی است که همراه با تحصیل علوم اسلامی، پای در میدان مبارزه با استعمار گذاشت و در این مسیر تنها مطیع اسلام بود و در همین راه مقدس به شهادت رسید و برای آزادمردان تاریخ اسوه ای بی نظیر شد.

دوشنبه 8 ژوئن 2015 - 19:48

میثم عبدالهی

 

فصل طلوع

سال ۱۲۶۰ شمسی در رشت به دنیا آمد. نامش «یونس» بود. از آنجا که فرزند روحانی ای به نام «میرزا بزرگ» بود، برای همین به او میرزا کوچک می گفتند.

 

تحصیلات

یونس برای تحصیل وارد مدارس علمیه رشت شد. او سالیانى در مدرسه علمیه صالح آباد و مدرسه علمیه جامع به یادگیرى ادبیات عرب، منطق، فقه و اصول پرداخت. او در مدرسه جامع ملبس به لباس روحانیت شد. مدتى نیز در یکى از حجره هاى مدرسه علمیه نایب الصدر، سکونت داشت. وقتی مقدمات را به پایان رساند مشغول به آموختن فقه و اصول شد. «شیخ یونس» عالى ترین درس دوره سطح حوزه علمیه ـ کفایه الاصول ـ را در درس آیه الله سید عبدالوهاب صالح ضیابرى(ره) از مجتهدین بنام گیلان شرکت کرد.

 

تربیت نیروهای زبده

میرزا کوچکدر رشت طلاب مدارس علمیه را به ورزشهاى رزمى و یادگیرى فنون جنگی برانگیخته بود. به رفقایش گفته بود: «به کرسى نشاندن اسلام و شریعت تنها بادعا و خانه نشینى و بى طرفى ممکن نیست. باید به میدان رفت، سینه سپر ساخت و خطرکرد.» انجمنى از طلاب گیلان را سامان داد و براىآنان لباس یکسان رزمى آماده کرد و روشهاى جنگى را بدانان آموزش داد. نام این جمعیت«انجمن روحانیون ایران» بود. همزمان با تلاش در انجمن روحانیون، در «هیأت ابوالفضلیها» نیز، نقش آفرینى می کرد. این سازمان ها و گروه هاى مذهبى، بعدها در پیروزى جنبش مشروطه نقش بسزایىداشتند.

 

مشروطه

از ابتدای قضایای مشروطیت، گیلان نقش تعیین کننده ای داشت. میرزا هم جزء سران طلبه های مشروطه خواه بود. بعد از به توپ بشتن مجلس شورای ملی توسط محمد علی شاه، میرزا همراه انجمن ها و گروههای زبده ای که آماده کرده بود از اولین گروه هایی بود که برای مقابله با شاه مستبد، راهی تهران شد. از رشت گروههای مختلفی به طور هماهنگ راهی تهران شدند. در راه تهران گروهی از روشنفکـران مشروطـه خواه و غرب زده تندرویـهایی می کننــد که مطلوب میرزا نیست. او می گوید: «من این مبارزه را مشروع نمی دانم» و با حالت اعتراض به همراه نیروهای تحت امرش به رشت بر می گردد. «میرزا کریم خان رشتی» که ریاست مجاهدین رشتی را بر عهده داشت، میرزا و مجاهدین همراهش را با خواهش زیاد بر می گرداند. سران مجاهدین تعهد می دهند که دیگر کار خلافی انجام نشود و میرزا به این شرط با آنها همراهی و در فتح تهران همکاری می کند.

میرزا کمترین انحرافی از اسلام را برنمی تافت.

 

تبعید

جالب است که آن موقع کنسول روس در رشت بر گیلان حکمرانی می کرد. بعد از قضیه مشروطه وقتی مجاهدین گیلانی به رشت برگشتند کنسول روسیه که با مشروطیت مخالف بود دستور دستگیری آنها را صادر کرد. روس ها چند تن از آزادی خواهان گیلانی را اعدام کردند و عده ای دیگر را که میرزا هم جزء آنها بود به پنج سال تبعید ازسکونت در گیلان، محکوم کرد. میرزا کوچک خان به تهران رفت و  به ادامه تحصیل در حوزه های  علمیه تهران پرداخت.او در تهران از محضر بزرگانی چون آیت الله شیخ عبدالنبی نوری و آیت الله سید حسن مدرس استفاده کرد. وى ده سال در درس خارج فقه و اصول شرکتکرد.

 

هیئت اتحاد اسلام

میرزا کوچک خان بعد از مدتی از تهران به طور مخفیانه به رشت بازگشت. او مجتهدین رشت را گرد هم آورد و هیئتی با عنوان «اتحاد اسلام» ایجاد کرد. رئیس این هیئت استاد میرزا کوچک، آیت الله ضیابری بود. هدف هیئت اتحاد اسلام این بود که با انجام یک انقلاب مردمی و اسلامی اولاً حکومت از دست مستبدین قاجار خارج شود و ثانیاً دست استعمارگر انگلیس و روسیه در کل ایران قطع گردد.

در سال ۱۲۹۴ بود که نهضت جنگل با ورود به فاز نظامی ایجاد شد. بهترین جا از نظر امنیتی جنگل های انبوه گیلان بود. شرایط جنگل و جنگ پارتیزانی اقتضای لباس روحانیت را نداشت برای همین میرزا لباس جنگ به تن کرد.

 

نهضت جنگل

نهضت برای کشاورزان هر کاری می توانست می کرد و در مقابل اربابهای ظالم از آنها حمایت می کرد. حتی به تعرضات روسها هم پاسخ دادند. انگلیسی ها را هم از گیلان اخراج کرده بودند. دهقانان و کشاورزان گیلانی مسلح می شدند و برای مقابله با دشمن به جهاد می رفتند. حتی زنها و فرزندان پابرهنه کشاورزان به جنگل و جنگلی ها عشق می ورزیدند و از کمک به آنها دریغ نمی کردند.

در منطقه ای که هر صدای آزادی خواهی را خفه می کردند، یک صدا بود که هر روز اوج می گرفت. انتشار روزنامه جنگل باعث شد که کل کشور با نهضت جنگل و آرمانهایش آشنا شوند. چشم امید آزادی خواهان و اسلامگرایان به میرزا بود. از جای جای ایران نیروهایی بودند که در جنگل مبارزه می کردند. حتی آزادی خواهانی از آلمان، اتریش، روسیه و عثمانی [ترکیه کنونی] به نهضت پیوسته بودند. میرزا در صدد ارتباط با شیخ محمد خیابانی در تبریز بود ولی با توطئه انگلیسی ها موفق به برقراری ارتباط نشد و خیابانی به شهادت رسید.

 

نفوذی ها

انگلیس و روسهای کمونیست با هم پیمان بستند که این مانع را از سر راه خود بردارند. از همینجا بود که عده ای به نهضت نفوذ کردند و حتی به درجات بالا رسیدند. آنها عامل تفرقه و اختلاف در نهضت بودند. احسان الله خان، حیدرخان عمواغلی، خالوقربان از این جمله اند.

«جمهوری انقلابی گیلان» در رشت تأسیس شد. آیت الله مدرس و سایر بزرگان به میرزا پیام می دادند که برای فتح تهران و گرفتن حکومت مرکزی عجله کنید و ما منتظریم. ولی اختلاف افکنی ها قدرت را از میرزا سلب کرده بود. چند هزار نیروی مردمی هم گرفتار مکر احسان الله خان و سایر کمونیست ها شدند.

کمونیست ها با چهره ای انقلابی وارد گیلان شند و ولی تبلیغ مرام کمونیستی خود را آغاز کردند. میرزا کمونیستها را دشمنان اسلام می دید. او نمی توانست تحمل کند که در کشور او بی دینی ترویج شود. او مقابله فرهنگی و نظامی با کمونیستها را در پیش گرفت. میرزا حتی نامه ای به لنین نوشت و خانتهای کمونیستها را در گیلان تقبیح حرد. میرزا جلوی ورود دوباره انگلیسی ها به گیلان را به شدت سد کرده یود.

 

شهادت

میرزا کوچک خان رنج ۷ سال جنگ و گریز در شرایط سخت را برای رسیدن به حکومت اسلامی بر خود آسان کرده بود. او خواستار حاکمیت اسلام بود. بارها با دشمنان جنگیده بود ولی این جنگ اتحاد سپاه کفر در برابر اسلام بود. لشکر کوچکش همه را به یاد لشکر کوچک امام حسین(ع) می انداخت. با حمله هماهنگ هواپیماهای انگلیسی، نیروهای پیاده ارتش انگلیس، نیروهای ارتش کمونیستی، بیست هزار نیروی قزاق به سرکردگی رضاخان قلدر و نیروهای خائن داخلی به سرپرستی احسان الله خان، به رزمنده های جبهه اسلام، نیروهای میرزا پراکنده شدند تا در موقعیتی مناسب دوباره گرد هم آیند. میرزا تک و تنها به سوی کوههای خلخال می رفت بلکه بتواند در آنجا دوباره یارانش را جمع کند و به دشمنان سفاک بتازد ولی برف و طوفان امان نمی داد. میرزا از راهپیمایی طولانی در برف بی حال شده بود. زانویش از فرط خستگی و سرما، سست شده بود. دیگر رمقی برای ادامه مسیر نداشت. بعد از ساعت‌ها پیکر میرزا در حال احتضار توسط مردم منطقه پیدا شد.

روز ۱۱ آذر سال ۱۳۰۰ شمسی جلوه ای از عاشورای سال۶۰ تکرار شد. میرزا که با الهام از قیام امام حسین، قیامش را آغاز کرده بود، در نهایت هم مانند مولایش امام حسین(ع) قیامش را به پایان برد. خبر به نیروهای دولتی رسید. سر میرزا را بریدند و به عنوان تحفه برای رضاخان فرستادند همانگونه که سر امام حسین را بریدند و به عنوان تحفه برای یزید فرستادند.

ارسال دیدگاه

enemad-logo