میرزا کوچک خان جنگلی
تولد شیخ یونس، معروف به میرزا کوچک خان جنگلی، در سال ۱۲۹۸ ق در محله استاد سرای رشت دیده به جهان گشود. پدرش، میرزا بزرگ، از روحانیون رشت بود. خانواده میرزا کوچک وضعیت متوسطی داشتند. در قیاس با نام پدرش ـ که میرزا بزرگ بود ـ او را میرزا کوچک خان می خواندند. […]
تولد
شیخ یونس، معروف به میرزا کوچک خان جنگلی، در سال ۱۲۹۸ ق در محله استاد سرای رشت دیده به جهان گشود. پدرش، میرزا بزرگ، از روحانیون رشت بود. خانواده میرزا کوچک وضعیت متوسطی داشتند. در قیاس با نام پدرش ـ که میرزا بزرگ بود ـ او را میرزا کوچک خان می خواندند.
تحصیلات
میرزا کوچک خان تحصیلات اولیه خود را در مدرسه حاج حسن، واقع در صالح آباد رشت و نیز مدرسه جامع که در آن موقع رونق خوبی داشت، گذراند. سپس به تهران عزیمت کرد و در مدرسه محمودیه حجره ای گرفت و به تحصیلات خویش ادامه داد. بنابر نقل رضا مظفری در کتاب مشاهیر گیلان او در آستانه نیل به مقام اجتهاد بود که تحولات ایران آن زمان مسیر زندگی اش را تغییر داد. شیخ یونس عمده تحصیلات خود را نزد استادی به نام خلخالی گذراند. او شدیدا تحت تأثیر استاد و سخنان دلنشین او قرار گرفت.
تأثیرات استاد
استادِ میرزا کوچک، مرحوم خلخالی، مردی وارسته و نیک محضر بود. کلامش تأثیر عجیبی در مخاطبان می نهاد. در کلاس، تنها به درس قناعت نمی کرد. او در هر فرصتی سخن از مدینه فاضله به میان می آورد. از جامعه عاری از ظلم و جور و فقر و فساد، و از انسان کامل و کمالات و فضایل او صحبت می کرد. سخنان این استاد چنان اثری در یونس نهاد که او را در فکری عمیق فرو برد و از آن موقع به دنبال راهی برای بنا کردن مدینه فاضله و پاک کردن جامعه از زشتی ها و پلیدی ها بود.
شخصیت میرزا
میرزا کوچک از نظر جسمانی مردی خوش هیکل و قوی الجثه و دارای سیمایی متبسم و بازوانی ورزیده و پیشانی باز بود و در بُعد اخلاقی فردی مؤدب و متواضع و خوش برخورد و دارای روحی عفیف و معتقد به فرایض دینی و مؤمن به اصول اخلاقی بود.
خاطراتی که دوستان و طلاب ایام تحصیلش نقل می کنند مؤید این معنی است که میرزا از همان روزگاران قدیم دارای صفاتی عالی و اخلاقی ممتاز بوده و بین طلاب و هم شاگردی هایش با استعداد، صریح اللهجه و طرف دار عدل و حامی مظلوم به شمار می رفته است.
آغاز فعالیت
میرزا کوچک خان در زمان اقامتش در تهران با اوضاع و احوال اجتماع آن دورانِ جامعه بیشتر آشنا شد. پس از بررسی وقایع و اوضاع آن دوره احساس کرد که موقع تلاش فرا رسیده و هرگونه فعالیتی برای روشن ساختن افکار عامه و مبارزه با زور و استبداد در سرنوشت مملکت و مردم مؤثر خواهد افتاد. لذا به رشت مراجعت کرد و بلافاصله در میان دوستان و آشنایان، مخصوصا طلاب مدرسه حاجی حسن، شروع به تبلیغ روشنگری نمود. در همان ایام سید عبدالمجید، خطیب آزادی خواه، در تهران به قتل رسید. میرزا با استفاده از این حادثه فعالیت های خود را تشدید کرد. احساسات مردم را برانگیخت و به یاری یکی از طلاب، انجمن تحت عنوان «مجمع روحانیان» تأسیس نمود و آماده مبارزه با عوامل استعمار و استبداد و نابسامانی شد.
اوضاع کشور در آن زمان
وقتی که جنگ بین الملل اول دنیا را به آتش و خون کشیده بود و ایران نیز از عوارض بد آن بی نصیب نبود، صدمات فراوانی بر اثر جنگ به ایران وارد شد. روس ها وارد خاک ایران شده بودند و از هیچ جنایتی در حق مردم دریغ نمی کردند. ارتش انگلیس از یک سو و نیروهای عثمانی از دیگر سوی، با زیر پا نهادن همه قوانین بین الملل در خاک ایران پیش روی کردند. دولت ایران به دلیل ضعف و نداشتن نیروهای کارآمد قادر به جلوگیری نبود. ارتش روسیه در گیلان و آذربایجان دست به چپاول زد. قدرت نظامی کشور نیز تحت نظر افسران روس بود و در یک کلام، اوضاع کشور در آن زمان از هر لحاظ مغشوش و درهم ریخته بود و هیأت حاکم به سبب ضعفی که داشتند مردم را به حال خود رها کرده بودند. در چنین اوضاع و احوالی میرزا کوچک مقدمات نهضت جنگل را فراهم دید تا کشتی طوفان زده کشور را به ساحل نجات برساند و به همین منظور به رشت بازگشت و آغاز به فعالیت نمود.
انسجام تشکیلاتی
میرزا کوچک خان در ابتدای کار، مبارزه را نوعی وظیفه تشخیص داد. او با همراهی سایر آزادی خواهان، مجمع روحانیان را تشکیل داد و با تهیه چند قبضه اسلحه، فنون جنگی و نظامی را به یاران خود آموخت. به دنبال این اقدام با عده ای از سران آزادی خواه و مترقی وابسته به اتحاد اسلام در تهران تماس گرفت و به گفت و گو پرداخت. در این گفت و گوها عده ای معتقد به اتخاذ روش ملایمی بودند و گروهی اقدامات حاد و مقاومت مسلحانه را تجویز می کردند. میرزا با مشورت دوستان و به اقتضای زمان خود، شیوه مسلحانه را برای ادامه مبارزه برگزید.
هجرت به قفقاز
بعد از این که محمدعلی میرزا مجلس را به توپ بست و آزادی خواهان را به قتل رساند، میرزا کوچک با نفرات محدود و تسلیحات ناچیز خود چاره ای جز چشم پوشی از ادامه سفر به تهران ندید و به رشت بازگشت. اما پی گیری های محمدعلی شاه برای سرکوب آزادی خواهان در ولایات، او را وادار ساخت به اتفاق چند تن از رفقای خود به قفقاز عزیمت کرده، در تفلیس رحل اقامت افکَنَد. در این شهر با آزادی خواهان ایرانی که در میان آنان شماری از گیلانی ها نیز بودند، آشنا شد و در فعالیت های آنان شرکت جست؛ اما مشکلات مادی او را مجبور به مراجعت کرد.
بازگشت به کشور
حدود سال ۱۳۳۲ ق میرزا کوچک از قفقاز بازگشت و به طور پنهانی وارد رشت شد. دیری نگذشت که در نزاعی دخالت کرد و باعث کشته شدن نظامیان روس گردید و از شهر فرار کرد و به جنگل پناه بردو گروه جنگل را تشکیل داد. افرادی که میرزا را همراهی می کردند مجاهدان، روشن فکران و جوانان گیلانی بودند که بدرفتاری های روس ها و سکوت حکومت، آنان را سخت آزرده ساخته بود.
میرزا کوچک خان در نهضت مشروطیت
در ماجرای نهضت مشروطه، آزادی خواهان گیلان بعد از تحصن در کنسولگری عثمانی اقدام به قتل حاکم گیلان نمودند و زمام امور آن سامان را به دست گرفتند. میرزا کوچک نیز با آنان همراه شد و در رأس گروهی در فتح قزوین و تهران شرکت داشت. پس از آن که مشروطه خواهان محمدعلی شاه را از سلطنت خلع نمودند، میرزا همکاری خود را با آنان ادامه داد ولی شغل دولتی نپذیرفت. محمدعلی شاه با حمایت روس ها دست به تحریک ترکمن ها زد. در این هنگام مجاهدین، مأمور جنگ با ترکمن ها شدند. میرزا کوچک خان به سرپرستی یکی از گروه ها خود را به جبهه رسانید و در بندر گز مورد حمله قرار گرفت و خود نیز مجروح شد.
اقامت در تهران
میرزا کوچک خان به دلیل فعالیت های آزادی خواهانه اش از حق اقامت در وطن خود محروم شده بود و هرچه اعتراض علیه بیدادهای همسایه شمالی کرد کسی اعتنایی به او نکرد. در عین حال در دوران اقامت خود در تهران از کارهای ناهنجار برخی از مجاهدان نیز افسرده می شد. حتی با مغزّالسلطان که نمی خواست یا نمی توانست از این قبیل اعمال جلوگیری نماید، قطع رابطه کرد و با آن که در این ایّام در نهایت عسرت می زیست، هیچ کمکی را از کسی قبول نمی کرد. اقامت او در تهران چهار سال به طول انجامید.
در این ایام با پی بردن به ماهیت صاحبان ملک و ثروت و عافیت طلبی آنان، از اقامت در تهران منصرف شد و در پی مشورت یاران نزدیکش قرار شد به تنهایی به جنگل رود و دوستانش در تهیه سلاح و نیروی انسانی او را یاری کنند.
بازگشت به جنگل
میرزا کوچک خان پس از ناامید شدن از همراهی صاحبان ثروت و موقعیت در تهران، به همراه علی خان دیوسالدر به گیلان بازگشت و در راه به دلیل اختلاف نظر از او جدا شد و ابتدا به لاهیجان رفت. در لاهیجان با دکتر حشمت که به کار پزشکی اشتغال داشت تماس گرفت و موافقت او را در خصوص نهضت جلب کرد. سپس مخفیانه با عده ای از روشن فکران و آزادی خواهان و اعضای حزب دموکرات و حزب اتفاق و ترقی تماس گرفت و آنان را در مسیر اندیشه ها و اقدامات خود قرار داد. اغلب این افراد با قبول تعهداتی برای کمک به میرزا، خواستار شروع فوری فعالیت شده، او را ترغیب و تشویق می کردند.
تشکیل هیأت اتحاد اسلام
میرزا هنگامی که در تهران به سر می برد، با چند تن از رجال خوش نام وابسته به «گروه اتحاد اسلام» تماس گرفت. این سازمان که به زعامت سیدجمال الدین اسدآبادی شکل گرفته بود، هدف آن گردآوردن تمام مسلمانان جهان زیر یک پرچم و متحد ساختن آنها برای مبارزه با استعمار و کسب قدرت و ایجاد یک وزنه سیاسی برای دنیای اسلام بود. در ایران افرادی همچون سیدرضا مساوات، سیدحسن مدرس، طاهر تنکابنی و چند نفر دیگر از طرف داران این سازمان بودند.
میرزا کوچک خان بعد از مشورت با این افراد به این نتیجه رسید که کانون ثابتی بر ضد تجاوز و بیدادگری خارجیان و عمال داخلی آنها به وجود آورد و از شدت ظلم و فشار بکاهد. بدین ترتیب میرزا، نهضتِ خود را هیأت اتحاد اسلام نامید.
وضعیت گیلان در آن موقع
در سال هایی که میرزا کوچک خان مبارزات خود را آغاز کرد، تسلط بیگانگان و دخالت های ناروای آنان در تمام شئون و امور زندگی مردم گیلان به مراحل تحمل ناپذیری رسیده بود. گیلان در زیر چکمه های قزاقان روس دست و پا می زد. حاکم مطلق العنان گیلان نماینده سیاسی روس بود. مقامات قضایی و اداری ایران حق نداشتند برای احقاق حقوق مردم دست به اقدامی بزنند. در چنین اوضاعی پایه های نهضت جنگل استوار شد و عده ای از مردان غیور و فداکار خطه سرسبز شمال به منظور مبارزه با استبداد و بی عدالتی، اخراج بیگانگان از کشور، قطع نفوذ آنان، و نیز برقراری امنیت و عدالت اجتماعی با یکدیگر هم پیمان شدند.
آغاز نهضت
میرزا کوچک خان و هم فکرانش پس از فراهم شدن زمینه مبارزه علنی با عوامل استعمار و استبداد با صدور بیانیه ای نهضت را آغاز نمودند. در این بیانیه برای اعلام طرز تفکر و اهداف و آرمان های خود چنین نوشتند:
ما قبل از هرچیز، طرفدار استقلال ایران هستیم؛ استقلالی به تمام معنی کلمه… با هیچ کس نظر دوستی و دشمنی نداریم. با دولت ایران دوستیم و با دشمن این آب و خاک با تمام خصومت دشمن،… بعد از احراز استقلال، اصلاحات اساسی مملکت و رفع فساد تشکیلات دولتی نقطه نظر ماست؛ چرا که هرچه بر سر ایران آمده از فساد تشکیلات است و بس…
گسترش نهضت
پس از آن که مردم از حرکت میرزا کوچک خان و دوستانش آگاه شدند، فوج فوج به او پیوستند و بدین وسیله نهضت جنگل توسعه یافت. شماری از افسران برای تربیت افراد و تعلیم فنون نظامی آنان استخدام شدند. در سال ۱۲۹۹ کنگره ای در کسما تشکیل شد و جنگلی ها در این کنگره مشی آینده خود را تصویب کردند. ابتدا همراهان میرزا هفده تن بودند که بعدها با پیوستن مبارزان کرد و دیگر مبارزان؛ عده آنها افزوده شد.
روس ها و نهضت جنگل
در خلال شروع مبارزات شجاعانه نهضت جنگل ارتش روسیه که نمی توانست هیچ کانون مقاومتی را تحمل کند، نابودی تشکیلات کوچک خان جنگلی را در برنامه خود قرار داد. ژنرال باراتف با تصور این که سرکوب جنگلی ها کار ساده ای است، با نظر حاکم گیلان، عبدالرّزاق شفتی را مأمور سرکوب جنگلی ها کرد. او قبل از حمله گفت «علف های هرز را با داس قدرت خود درو خواهد کرد». اما قوای او از گروه ۱۷ نفری میرزا کوچک خان شکست سختی خورد و داس قدرت او در هم شکست. این شکست بر ارتش تزار گران آمد و از طرفی باعث بالارفتن حیثیت و شهرت جنگلی ها شد.
پیوستن احزاب رشت به نهضت جنگل
به موازات گسترش مبارزات آزادی خواهانه سردار جنگل احزاب «دموکرات» و «ترقی و اتفاق» اقدامات جنگلی ها را در نهان و آشکار مورد تأیید و پشتیبانی قرار دادند و عده ای از رهبران آنها بعدها به این نهضت پیوستند. به علاوه تعداد زیادی از مردم نیز به عنوان داوطلب به آنان ملحق شدند و عده ای دیگر چون امکان پیوستن به نیروهای نهضت جنگل را نداشتند، سیل کمک های مالی را به سوی آنان روانه ساختند. توسعه روزافزون نهضت و رواج شایعات فراوان، مسئولان امور را به این اندیشه انداخت که هرچه زودتر چاره ای برای آن پیدا کنند. لذا مفاخرالملک، رئیس نظمیه وقت رشت، مسئولیت سرکوب نهضت جنگلیها را بر عهده گرفت.
شکست های پی در پی مخالفان نهضت جنگل
مفاخر الملک، رئیس نظمیه رشت، با لشکرکشی به جنگل، در کسما با نیروهای میرزا کوچک خان درگیر شدند و پس از شکست خوردن به همراه شماری از نیروهایش به اسارت درآمد. عده ای دیگر از نیروهای او به جنگلی ها پیوستند. میرزا کوچک خان نیز همه آنها رابخشود.
در یک واقعه دیگر نصرت اللّه خان طالش به همراه برادرش سالار شجاع با همراهی قزاقان روس پس از عبور از کسما با جنگلی ها درگیر شد و جنگلی ها با آن که هفتاد نفر بیشتر نبودند و تجهیزات فراوانی نداشتند، آنها را شکست دادند و از ۳۵۰ نفر قشون دشمن تنها ۱۳۴ نفر موفق به فرار شدند.
حاکمیت تدریجی جنگلی ها بر گیلان
نیروهای جنگل با سرکوب مخالفان و شکست نیروهای قزاق، بر مناطق مختلف گیلان سیطره پیدا کردند. گرچه عده ای از متنفّذان و مالکان عمده محلی به مخالفت با نهضت برخاستند ولی علی رغم تلاش هایی که انجام دادند، کاری از پیش نبردند. روز به روز نفوذ جنگلی ها گسترش یافت و تشکیلات آن وسعت گرفت. در گوراب زرمیخ مدرسه نظامی تشکیل شد، در کسما مرکز تشکیلات اداری و مالی و در لاهیجان نظام ملی تأسیس شد. هیأت اتحاد اسلام به کمیته ای ۲۷ عضوی تبدیل گشت. جوانان گیلان برای آموزش فنون نظامی به گوراب زرمیخ روی آوردند.
مصادف با انقلاب ۱۹۱۷ روسیه، نهضت جنگل به اوج خود رسید.
انتشار نشریه جنگل
یکی از کارهای «هیأت اتحاد اسلام» که علاقه و اشتیاق میرزا کوچک خان و اطرافیان او را به کارهای فرهنگی و تبلیغاتی به خوبی نشان می دهد، انتشار نشریه جنگل بود. شماره اول نشریه به مدیریت غلامحسین کسمایی در شوّال ۱۳۳۵ ق انتشار یافت. چند شماره را نیز حسین خان کسمایی، که از مجاهدان معروف جنگل بود، سرپرستی کرد و سپس مدیریت آن را دوباره به غلامحسین کسمائی سپرد. این نشریه با خط علی حبیبی و به شیوه چاپ سنگی انتشار می یافت.
پیروزی انقلاب بلشویکی در روسیه و گسترش قدرت جنگلی
هنگامی که در اکتبر ۱۹۱۷ انقلاب کمونیستی روسیه به رهبری لنین پیروز شد، به موازات وقوع این انقلاب و قطع دخالت های نیروهای روسی، نفوذ و قدرت نهضت جنگل به اوج رسید.
با از میان رفتن دخالت های افسران تزاری در امور گیلان، نفوذ مبارزان جنگل افزایش یافت. تشکیلات ژاندارمری شهربانی، پادگان سربازان و سایر سازمان های دولتی تحت اختیار جنگل قرار گرفت و رؤسای این سازمان ها توسط جنگلی ها انتخاب شدند.
انگلیس به دنبال حاکمیت بر خزر
در زمانی که نهضت جنگل روز به روز قوّت و قدرت بیشتری پیدا می کرد؛ انگلیسی ها تصمیم گرفتند برای استقرار حاکمیت خود در دریای مازندران و دست یافتن به مخازن نفت، قفقاز را مورد حمله قرار دهند. ژنرال دنسترویل فرمانده قوای انگلیس و عامل اجرای این تصمیم در خاطرات خود چنین می گوید:
«تحصیل سیادت و حاکمیت بحر خزر آخرین مقصود، و از جمله تصمیمات قطعی ما بود. من یقین داشتم که حکومت متبوع من معتقد خواهد شد که حقّ نظارت و تفتیش بحر خزر فقط در درست کسی خواهد بود که شهر بادکوبه را در تصرف داشته باشد».
دنیس رایت هدف انگلیسی ها را چنین توصیف می کند:
«هدف آن بود که مقاومت گرجی ها و ارامنه محل در برابر ترکان عثمانی تقویت گردد و دشمن از رسیدن به حوزه های نفتی باکو محروم شود».
شکست مذاکرات و حمله روس های ضدانقلاب و انگلیسی ه
پس از این که مذاکرات انگلیسی ها با نیروهای جنگل به نتیجه نرسید انگلیسی ها با همکاری قوای ضدانقلابِ روس تصمیم به جنگ و از بین بردن جنگلی ها گرفتند. انگلیسی ها پشتیبانی مالی نیروهای ضد بلشویکی روس را به عهده گرفتند. مبارزان جنگل که شمار آنها به سه هزار نفر می رسید، در منجیل موضع گرفتند. نیروهای روس و انگلیسی راه قزوین تا منجیل را بدون مانع طی کردند. جنگ در بالای پل سابق منجیل آغاز شد و با پیروزی بیگانگان و شکست مبارزان ادامه یافت. انگلیسی ها بر رشت و انزلی مسلط شدند و جنگلی ها را تحت فشار قرار دادند.
مذاکره مجدد و امضای معاهده
ژنرال دنسترویل با میرزا کوچک خان معاهده ای امضا کرد و مأموران انگلیسی کمک های انگلیسی را به بادکوبه و سرزمین های مورد نظر در آسیای مرکزی رساندند. این مأموریت با شکست مواجه شد اسرا مبادله شدند و افسران آلمانی، اطریشی و ترک که به تعلیم مبارزان جنگل مشغول بودند جنگل را ترک کردند. انگلیسی ها بعد از چند ماه معاهده را زیر پا گذاشتند.
نفوذ افراد کمونیست و تغییر ماهیت نهضت جنگل
هیأت اتحاد اسلام با پیوستن افرادی چون احسان الدخان و کاسر قربان از کردستان و ایوکف، ترونین، یولوکلین، آقایوف… از روسیه و حیدرکان عواوغلی از قفقاز تغییر ماهیت داد و به یک تشکیلات پیچیده که در آن کمونیست ها قدرت بیشتری یافتند مبدل شد؛ تشکیلاتی که گاه بر خلاف میل میرزا کوچک خان به عملیاتی خاص دست می زدند و این چپ روی ها را به نام میرزا کوچک تمام می کردند.
تصمیم دولت مرکزی برای سرکوب نهضت جنگل
وثوق الدوله بعد از این که به نخست وزیری رسید با دادن وعده حکومت گیلان به میرزا کوچک خان از باب مذاکره در آمد، ولی میرزا قبول نکرد و لذا او تصمیم به سرکوب گرفت.
بریگاد قزاق مأمور سرکوب نهضت جنگل می شود. کیکاچتیکوف رئیس قزاقان با هدف تهدید و تطمیع سردار جنگل نامه ای به او می نویسد و از او می خواهد تسلیم شود ولی میرزا کوچک خان قبول نکرده، می گوید: «افرادی که دارای شرافت قولی نیستند ملاقات کردن با ایشان از قاعده عقل بیرون است. فقط بین ما و شما باید خدا حکم فرماید».
اختلافات داخلی و خیانت منافقان
بدون شک خود جنگلیان نخستین و مهم ترین عامل سقوط خود شدند؛ زیرا عده ای می خواستند از درون این حرکت مستحکم نشده به سروری و آقایی برسند. عده ای می خواستند جانشین زمین داران و مالکانی شوند که اصولاً حرکت جنگل بر ضد آنها شکل گرفت. معدودی نیز غارت و چپاول پیشه کردند و مجموعا حرکات این عده با توافق های جهانی همراه شد و به شکست نهضت منتهی گشت.
مأموریت رضاخان برای سرکوب نهضت
در سال ۱۳۰۰ ش (تنها چند ماه پس از کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹) رضاخان (سردار سپه) مأمور سرکوب میرزا و تشکیلات جنگلیان شد. عده ای از سران جنگل به حضور رضاخان می رسیدند و اعلام تسلیم و انزجار می کردند. وابسته نظامی کنسولگری شوروی نیز قدم به قدم به عنوان راهنما با رضاخان حرکت می کرد. خالوقربان، از مهم ترین فرماندهان جنگل، خود به نزد سردار سپه رفت و تپانچه خود را تحویل داد. دیگران نیز چنین کردند. این در جایی بود که میرزا هم چنان در جنگل بود و در فکر مقاومت.
مذاکره نمایندگان سردار جنگل با سردار سپه
در آبان سال ۱۳۰۰ ش جلسه ای با حضور عبدالحسین شفایی و محمدعلی خمامی برگزار شد. سردار سپه از میرزا، تجلیل و از زحمات او قدردانی کرد، و می گفت:
«اکنون من قیام کرده ام و همان منظور انقلابیون جنگل را تعقیب می کنم… بهتر است میرزا با ما همکاری کند».
میرزا حاضر به تسلیم شد و قرار شد تا مذاکره نهایی، دو روز آتش بس اعلام شود؛ اما جنگی که در این فاصله در ماسوله رخ داد این توافق را دره شکست.
شکست نیروهای جنگل در درگیری های مناطق مختلف
رضاخان که همه امکانات را برای پیروزی در دست داشت، عملیات جنگی را نقطه به نقطه گسترش داد و با هر درگیری عده ای از جنگلیان تسلیم می شدند. کسانی هم که مقاومت می کردند، کشته یا اسیر می شدند؛ چرا که نه پناهگاهی مانده بود و نه سازمانی. بعد از فرار کردن یا تار و مار شدن نیروهای جنگل میرزا کوچک خان با جمع کردن نیروهای خود همه را به تسلیم توصیه می کند و لذا نیروهای باقی مانده تسلیم می شوند و حتی دکتر حشمت بعد از تسلیم شدن اعدام می شود. بعد از این واقعه میرزا در ادامه مبارزه راسخ تر شده، نیروهای خود را به مقاومت فرا می خواند.
نهایت کار
سرانجام میرزا کوچک خان به همراه کائوک آلمانی سعی کردند خود را از طریق بلندی های شمال غرب گیلان به خلخال برسانند ولی برف و سرما امان نداد و هر دو در کوهستان جان دادند. فردی از کردها که عازم گیلان بود در راه پیکر آن دو را یافت و سعی نمود نجاتشان دهد ولی بی فایده بود و با عجله به خانقاه آمد و با کمک اهالی بدن هایشان را به خانقاه آوردند. سالار شجاع مانع دفن اجساد شد و به دستور او رضا اسکستانی سر میرزا را از بدن جدا ساخت. سر میرزا توسط خالوقربان به سردار سپه تقدیم شد. رضاخان دستور دفن سر را صادر کرد. نخست سر میرزا در گورستان حسن آباد تهران دفن شد. بعدها سر توسط حسام خیاط به رشت منتقل شد و بعد از انتقال بدن به رشت سر و تن را یک جا در محلی به نام سلیمان داراب به خاک سپردند.
منبع: مجله گلبرگ :: آبان ۱۳۸۱، شماره ۳۵