
نامه پر از ابهام آقای قربانی به امام خمینی
مرتضی عبداللهی
کتاب خاطرات آیت الله قربانی، دارای اشکالات اساسی هم از حیث ساختار و دستهبندی مطالب و هم از حیث محتوا است. یکی از اشکالات جدی این خاطرات، کلی گویی و بیان رمزگونه اتفاقات سالهای انقلاب است، به گونهای که خاطرات ایشان را دارای ابهام و بعضا تناقض کرده است و این ابهامات در واقع نوعی اشکال در گفتار ایشان به حساب میآید.
مرتضی عبداللهی
کتاب «مروری بر گذر عمر» حاوی خاطرات آیت الله قربانی، دارای اشکالات اساسی هم از حیث ساختار و دستهبندی مطالب و هم از حیث محتوا است. یکی از اشکالات جدی درباره این خاطرات، کلی گویی و بیان رمزگونه اتفاقات سالهای انقلاب است، به گونهای که خاطرات ایشان را دارای ابهام و بعضا تناقض کرده است و این ابهامات در واقع نوعی اشکال در گفتار ایشان به حساب میآید. گاهی این ابهام و کلی گویی، موجب وارونه نشان دادن حقایق تاریخی شده است و البته حاکی از نوعی خودسانسوری در این کتاب است و این شائبه را مطرح میکند که اتفاقات، آنگونه که به نفع نویسنده بوده است روایت شده، نه آن گونه که در واقعیت به وقوع پیوسته است.
یکی از مواردی که سوالات و اشکالات جدیای پیرامون آن مطرح است و میتوان به عنوان کلی گویی، ابهام، ایجاز و بلکه نقل وارونه از آن مثال زد، نامهای است که آقای قربانی برای حضرت امام خمینی (ره) نوشتهاند. ایشان در صفحات ۷۸ تا ۸۰ این کتاب، نکاتی را از امام خمینی (ره) ذکر میکند که البته قابل استفاده است. ولی درباره نامه خودشان به امام خمینی، بسیار کلی گویی کردهاند و جا دارد که به آن پرداخته شود.
اصل خاطره:
«در ایامی که حوزه برای انقلاب آماده میشد و سخنرانیها و اطلاعیههای امام، زمینه را برای انقلاب فراهم میکرد طبعا برای یک عده عافیت طلب و سنتی و وابسته به بعضی مراجع که با براندازی حکومت، مخالف بودند قابل تحمل نبود و لذا میان آنها و پیروان انقلابی امام، درگیری صورت میگرفت که گاهی به زد و خورد و اهانت به مراجع، منجر میشد که اینجانب، در این رابطه، نامهای به امام نوشتم و عواقب سوء این نوع کارها را یادآور شده و درخواست چاره کرده و در پایان نوشتم «الیس الصبح بقریب؟!»
صبح این نامه را [به] وسیله یکی از طلاب گیلانی برای امام فرستادم؛ امام بعد از ظهر مرا خواست و به اندرون خانه امام رفتم. امام، ضمن توضیح این مطلب که: مظنونم این است آقای شریعتمدار را فریب دادهاند و این نوع غائلهها از ناحیه دشمن است و باید در این راه ایستادگی و مقاومت کرد که انشاء الله با حفظ وحدت، پیروزی قطعی خواهد بود؛ مرا مجاب فرمودند.»[۱]
نکاتی درباره این خاطره:
- آقای قربانی که این خاطره را در سالهای اخیر نقل کرده است، با بیانی جهتدار به نقل خاطرات گذشته پرداخته است و در بیان اصل واقعه، تحلیل و نظر خود را هم ممزوج کرده است و با عباراتی همچون «برای یک عده عافیتطلب و سنتی و وابسته به بعضی مراجع که با براندازی حکومت، مخالف بودند قابل تحمل نبود…» اینگونه القا میکند که خود در صف مخالفان آن عده عافیت طلب و وابسته قرار داشته است. حال جای سوال است که ـ همانطور که خود ایشان نقل کرده است که میان آن عده عافیت طلب و پیروان انقلابی و یاران امام درگیری صورت گرفته است ـ ایشان جانب کدام گروه را گرفته است؟ اگر جانب یاران امام را گرفته است و از درگیری آنها با طرفداران آن مرجع که مخالف براندازی رژیم بود، ناراحت است، چرا برای حضرت امام نامه مینویسد و درخواست چاره میکند؟ چرا برای طرفداران طرف مقابل نامه ننوشته است و یا حداقل اگر نوشته است از آن نامه خبری نداده است؟ معمولا در اینگونه اتفاقات یا نامه را برای طرفین مینویسند و یا حداقل برای کسی مینویسند که مسئولیت کار، به عهده او باشد.
- ایشان نوشتهاند که «حضرت امام توضیح دادند». سوال اینجاست که مگر چه اتفاقی افتاده بود که حضرت امام باید توضیح بدهند؟ چه اهانتی و به چه کسی صورت گرفت که ایشان اینگونه برافروخته و حساس شده بودند؟ مگر تقصیر امام چه بوده که باید ایشان را از «عواقب سوء این نوع کارها» بر حذر داشت؟ آیا حضرت امام را مسئول این تندروی و کندرویها میدانستند که برای ایشان نامه نوشتند؟ چه شد که امام باید، آقای قربانی را مجاب میفرمود؟ مگر طرفداران دیگران، به حضرت امام توهین نکرده بودند که فقط حضرت امام را مسئول میدانستند و به ایشان «یادآور» شدند؟
- ایشان نوشتهاند «امام ضمن توضیح این مطلب … مرا مجاب فرمودند». عبارت «مجاب کردن» برای جایی به کار میرود که شخص سوال کننده و یا نظردهنده به نظر خود پافشاری داشته باشد و بعد از گفتگوی مفصل درباره آن مطلب، اگر هنوز قانع نشده باشد ولی احتراما و یا به دلیل دیگری، نظر طرف مقابل را بپذیرد، میگوید: «مجاب شدم». سوال این است که آقای قربانی که در بالا نوشتهاند «نامهای به امام نوشتم و عواقب سوء این نوع کارها را یادآور شده و درخواست چاره کرده و در پایان نوشتم ألیس الصبح بقریب؟!» چرا اصرار خود بر مطلبشان را ذکر نکردهاند و یا چرا نگفتهاند که در آن نامه به چه چیزی اصرار داشتهاند؟!
- آقای قربانی با بیان غیر واقعی، وقایع را جهتدار نیز نقل میکند. مثلا با بهکار بردن عبارت «امام بعد از ظهر مرا خواست و به اندرون خانه امام رفتم» به خواننده چنین القا میشود که بین ایشان و حضرت امام، رابطه صمیمی و بسیار ویژه برقرار بوده است و حال آنکه وضعیت بیت امام و اندرون و بیرون آن، برای کسانی که اندک مطالعه با شرح احوال و وضعیت امام دارند، کاملا آشکار است. و بر فرض ثبوت چنین حالتی، چرا ایشان نامه را به یک واسطهای دادهاند و خودشان مستقیما تقدیم امام نکردند؟ و چرا نام آن واسطه را ذکر نکردهاند و به صورت مبهم گفتهاند «یکی از طلاب گیلانی».
- ایشان در ابتدای مطلب خود گفتهاند که «یک عده … وابسته به بعضی مراجع» و از نام بردن آن مرجع تقلید، جلوگیری کردهاند ولی میگوید که آن مرجع «با براندازی حکومت، مخالف بودند» و طرفدارانش هم «یک عده عافیت طلب و سنتی» بودند. ولی در ادامه، بالصراحه اسم آقای شریعتمداری را از زبان حضرت امام نقل کرده و از قول امام میگوید: «مظنونم این است آقای شریعتمدار را فریب دادهاند و این نوع غائلهها از ناحیه دشمن است» این نوع نقل خاطره، مستلزم چند نکته است: اولا تحلیلهایی که سابقا آقای قربانی برای طرف مقابل امام ذکر کردند ـ از عافیتطلب و سنتی و مخالف انقلاب ـ به گردن حضرت امام میافتد، چرا که حضرت امام نام آن مرجع را بر زبان آورد و او را فریبخورده خواند. ثانیا ممکن بود با اسم آوردن از آقای شریعتمداری توسط آقای قربانی اینگونه به نظر برسد که ایشان دارد از آن مرجع که فریب خورده است، دفاع میکند و حال آنکه ایشان آن قدر از آن جریان بیزار است که راضی به بیان اسم رهبر آن جریان هم نیست و این خودِ امام بوده که مساله را باز کرده است و مسئولیتی بر دوش آقای قربانی نیست. و حال آنکه، این روش، خلاف مشی و مرام حضرت امام در پرهیز از دخالت در امور جزئی و اینگونه نام بردن از مراجع است. بنابر این لازم بود که در نقل خاطره، امانتداری میشد و خاطره را بر عکس نقل نمیکردند. یعنی میتوان گفت که در واقع اینگونه بوده که آقای قربانی در نامهشان نام آن مرجع را ذکر کردهاند ولی حضرت امام به صورت کلی جواب دادهاند که «این نوع غائلهها از ناحیه دشمن است و باید در این راه ایستادگی و مقاومت کرد که انشاء الله با حفظ وحدت، پیروزی قطعی خواهد بود».
- زمان این نامه هم معلوم نیست که برای ابتدای نهضت حضرت امام و قبل از تبعید ایشان است و یا بعد از حضور حضرت امام در ایران در سالهای ابتدایی پیروزی انقلاب اسلامی. عبارت «در ایامی که حوزه برای انقلاب آماده میشد و سخنرانیها و اطلاعیههای امام، زمینه را برای انقلاب فراهم میکرد» میرساند که نامه برای ابتدای نهضت حضرت امام است؛ چرا که در ابتدای نهضت حضرت امام، اختلافاتی بین برخی از افراد منتسب به مراجع مختلف مطرح بود که مثلا میتوان به برخورد برخی با آیت الله گلپایگانی درباره نرفتن ایشان به تهران به همراه سایر علما در جهت اعتراض به رژیم و ماندن در قم اشاره کرد و یا به مواردی از عدم همراهی و تزلزل در برخی از فضلای حوزه و اعتراض جوانترها به آنها اشاره کرد که البته در هر کدام از این جریانات، رهبری اتفاقات، مختلف بود و اینگونه نقل کردن خاطره، چندین نفر از علما و طرفداران آنها را در مظان اتهام قرار داده است. حتی میتوان گفت که این نامه مربوط به سالهای بعد از پیروزی انقلاب است و با توجه به نام بردن از «آقای شریعتمداری» و «غائله آفرینی» و «ایستادگی و مقاومت»، این نامه در دوران زعامت و رهبری حضرت امام باشد که اگر چنین باشد، بحث درباره آن نامه و لحن و محتوای آن متفاوت خواهد بود.
- باید دانست که حضرت امام حفظ شأن مرجعیت و علما را واجب میدانست و بهترین مصداق آن، عملکرد حضرت امام در زمان مرحوم آیت الله بروجردی و حفظ جایگاه ولایت فقیه است و عبارت ایشان در همان اوایل مبارزه در سال ۱۳۴۳ معروف است که ایشان فرمودند اگر کسی، اهانتی به یکی از مراجع عظام بکند، از ولایت خدای متعال، منقطع میشود. ایشان بعد از آزادی از زندان در سخنرانی صبح روز ۲۶ فروردین ۱۳۴۳ در میان جمعیت زیادی از علما، روحانیون، بازاریان، دانشجویان و اقشار مختلف مردم که در مسجد اعظم قم تجمع کرده بودند، با تاکید بر حفظ حرمت علما و مراجع تقلید، فرمودند: «من یک نصیحت مىکنم به بچههاى طلاب؛ طلاب جوان که تازه آمدهاند و حاد و تندند؛ و آن این است که آقایان، متوجه باشید؛ اگر چنانچه شَطْر[۲] کلمهاى به یک نفر از مراجع اسلام، شطر کلمهاى اهانت بکند کسى به یک نفر از مراجع اسلام، بین او و خداى تبارک و تعالى، ولایت منقطع مىشود. کوچک فرض مىکنید؟! فحش دادن به مراجع بزرگ ما را کوچک فرض مىکنید؟! اگر به واسطه بعضى از جهالتها، لطمهاى بر این نهضت بزرگ وارد بشود، مُعاقَبید پیش خداى تبارک و تعالى؛ توبهتان مشکل است قبول بشود، چون به حیثیت اسلام لطمه وارد مىشود. اگر کسى به من اهانت کرد، سیلى به صورت من زد، سیلى به صورت اولاد من زد، و اللَّه تعالى راضى نیستم در مقابل او کسى بایستد دفاع کند؛ راضى نیستم. من مىدانم، من مىدانم که بعض از افراد یا به جهالت یا به عمد مىخواهند تفرقه مابین این مجتمع بیندازند. تفرقه بین این مجتمع معنایش این است که در اسلام خداى نخواسته خلل واقع بشود؛ استعمار به آرزوى خودش برسد. ما خودمان را باید فدا کنیم براى اسلام؛ آمال و آرزویمان را باید فدا کنیم براى اسلام. همه مراجع [عمرشان] از شصت به آن طرفند؛ در عَشَره مشئومه یا میمونه[۳] [به سر میبرند]. اگر براى خدا در این عشره از بین برویم، عشره میمونه است؛ و اگر چنانچه باز به [دنبال] آمال و آرزو باشیم مشئومه [خواهد بود.]. همه مراجع از شصت به آن طرف هستند؛ دیگر مىشود که این اشخاصى که ریششان را در اسلام سفید کردهاند، اینها خداى نخواسته بر خلاف مصالح اسلام عملى بکنند؟ نمىشود آقا. اگر یکوقت اختلاف اجتهاد در کار باشد؛ مثل سایر مسائل شرعیه اختلاف اجتهاد در کار باشد، بچهها و جوانها نباید دخالت بکنند؛ خطرناک است؛ دشمن بیدار است. گمان نکنید که فحش به یک نفر است؛ فحش به یک جامعه اسلامى است؛ اهانت به یک جامعه اسلامى است؛ وَهْن وارد شدن بر یک جامعه اسلامى است. من که اینجا نشستهام دست تمام مراجع را مىبوسم؛ تمام مراجع اینجا، نجف، سایر بلاد، مشهد، تهران، هر جا هستند، دست همه علماى اسلام را من مىبوسم. مقصد بزرگتر از این است آقا. من دست برادرى دراز مىکنم به تمام ملتهاى اسلام، به تمام مسلمین دنیا؛ در شرق و غرب عالم هر چه مسلم هستند.»[۴]
همچنین در ایام بعد از رحلت آیت الله سیدمحسن حکیم در سال ۱۳۴۹ و در جریان اختلافی که رژیم پهلوی میخواست در بین علما ایجاد کند، حضرت امام باز هم هوشمندانه ورود کردند و علاوه بر اینکه در نجف اشرف به شاگردان خود امر کرد که: «به دوستان من بگویید من راضی نیستم در این کشمکشهایی که در سطح حوزهها بروز خواهد کرد، وارد شوند و به نفع من بخواهند کاری انجام دهند.» در نامهای هم به پسرش حاج سیداحمد خمینی نوشت: «لازم است تذکر دهم که ممکن است در این اوقات، در آنجا [=ایران] مسائلی مربوط به مرجع مطرح شود یا خدا نخواسته کشمکش بین جوانها شروع شود. شما و تمام دوستان اینجانب باید از این مسائل برکنار باشید و یک کلمه دخالت نکنید؛ چنانچه در اینجا نیز همین امر را سفارش دادهام، البته اثبات و نفیای نباید داشته باشید…»[۵]
- درباره نامه نامه آقای قربانی، موضعگیریهای محکم و مختلفی از یاران نزدیک به امام خمینی همچون آیت الله صادق خلخالی نقل شده است که فعلا جای پرداختن به آنها نیست ولی باید دانست که مدیریت و نحوه حرکت در اینگونه امور، هرگز برای حضرت امام مشتبه نبود و ایشان از سالها پیش از شروع نهضتش، درصدد حفظ حوزههای علمیه و حرمت مراجع تقلید بود و ساحت حضرت امام، بریء از کندروی و تندرویهای بیجا و بیمورد بوده است.
- معلوم نیست چرا آقای قربانی، واقعه به این مهمی را به صورت مختصر و بسیار مبهم ذکر کرده است. ایشان که برخی خاطرات عادی ـ همچون خاطره برخورد با یک جوان در نماز جمعه ـ را با تفصیل بیشتری بیان کرده، و بسیاری از اسناد و تصاویر بیاهمیت و یا کماهمیت را در انتهای کتابش درج کرده است؛ چرا این نکته که در تاریخ انقلاب هم دارای اهمیت بوده است را به صورت گذرا و مجمل اشاره کرده است و حداقل تصویری از این نامه را در قسمت پایانی کتابش درج نکرده است! در پایان پیشنهاد میدهیم که آقای قربانی، نامه خود به امام را منتشر کند تا ابهامات رفع شود.
____________________________
پی نوشتها:
[۱] . مروری بر گذر عمر، ص۷۹-۸۰٫
[۲] . بخش. در اینجا به معنای کوچکترین جزء.
[۳] . منظور، ده سال پایانی عمر است.
[۴] . صحیفه امام، ج۱، ص۳۰۷ـ۳۰۸٫
[۵] . نهضت امام خمینی، ج۲، ص۷۹۲-۷۹۳٫
نویسنده دیدگاه: سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجانی
2018/10/20 - 19:35نویسنده دیدگاه: مدیر
2018/10/20 - 22:01