
نگاهی به فعالیت ازلیها و بهاییها در انحراف مشروطه؛ در دوران استبداد صغیر در گیلان
میثم عبدالهی
از آغاز نهضت مشروطه، بابیها (ازلیها) و بهاییها در رشت حضور داشتند و فعالیتهای مخربی انجام میدادند. فعالیت این جریانها در دوران استبداد صغیر، در گیلان به اوج خود رسید. بخش مهمی از فعالیت آنها فعالیت تروریستی بود که در رشت، تأثیرهای مهمی گذاشت و شخصیتی چون حاج ملامحمد خُمامی، از رهبران جریان شریعتخواهی ایران، و چند مجتهد دیگر ترور شدند و به شهادت رسیدند.
میثم عبداللهی[۱]
اشاره: این مقاله در فصلنامه تخصصی تاریخی «مطالعات تاریخی» شماره ۶۵ به چاپ رسیده است. مخاطبانی که تمایل دارد نسخه پی دی اف آن را داشته باشند می توانند روی لینک زیر کلیک کنند: فایل پی دی اف مقاله «همکاری انگلیس و روسیه در تحریف مشروطه و مقابله با محمدعلی شاه»
چکیده
از آغاز نهضت مشروطه، بابیها (ازلیها) و بهاییها در رشت حضور داشتند و فعالیتهای مخربی انجام میدادند. فعالیت این جریانها در دوران استبداد صغیر، در گیلان به اوج خود رسید. آنها تحت مدیریت جریان غربگرا فعالیت میکردند و در فتح رشت، قزوین و تهران حضور داشتند. بخش مهمی از فعالیت آنها فعالیت تروریستی بود که در رشت، تأثیرهای مهمی گذاشت و شخصیتی چون حاج ملامحمد خُمامی، از رهبران جریان شریعتخواهی ایران، و چند مجتهد دیگر ترور شدند و به شهادت رسیدند.
کلیدواژهها: بابیت، بهاییت، حاج ملامحمد خمامی، میرزا کریمخان رشتی، کمیته ستار.
- مقدمه
در آغاز مشروطه، فعالیتهای دو جریان ازلی و بهایی بیشتر به صورت پراکنده بود. اما هر چه زمان جلوتر رفت، فعالیت آنها در رشت، بیشتر، منسجمتر و مؤثرتر شد. اوج فعالیتهای مخرب این دو جریان در رشت، در دوران استبداد صغیر است. میرزا کریمخان رشتی، عامل برجسته انگلیسیها، مأموریت یافت تا در رشت پایگاه قدرتمندی ایجاد کند و به وسیله آن، تهران را فتح کرده، محمدعلی شاه را خلع و مشروطه انگلیسی را در ایران حاکم کند. میرزا کریمخان رشتی جبههای از مخالفان محمدعلی شاه با انواع گرایشهای مختلف و حتی متناقض، را در رشت گردآورد. بسیاری از مشروطهخواهان متواری به اروپا یا مناطق حاشیه ایران، به رشت آمدند و در تأسیس کمیته ستار و تصرف رشت، کمک کردند. برخی بعد از تصرف رشت رسیدند و به عنوان نیروهای تحت فرمان میرزاکریم خان رشتی، در فتح قزوین و در نهایت فتح تهران کمک کردند. بابیها و بهاییها در این ماجرا، یکی از ارکان لشکر میرزا کریم به شمار میرفتند.
«مجمع باغ سلیمان خان میکده» و انجمن مخفی «بین الطلوعین» از مهمترین تشکلهای مخفی هستند که محل تجمع مشترک بابیان و بهاییان بود. انجمن باغ میکده در ۱۲ ربیع الاول ۱۳۲۲ق افتتاح شد و ۵۷ عضو داشت. ملکالمتکلمین، میرزاحسن رشدیه، سیداسدالله خرقانی، سیدجمالالدین واعظ، یحیی دولتآبادی، اردشیر ریپورتر، سلیمانخان میکده و سردار اسعد بختیاری از مهمترین اعضای این مجمع بودند. آنها علاقمندان به مشروطه انگلیسی بودند و هر کدام مأمور به انجام اقدامهای مخربی شدند و در نهایت نقش مهمی در انحراف مشروطه بازی کردند (ملک زاده، ۱۳۸۳: ۲۳۹-۲۳۷)
انجمن مخفی «بین الطلوعین» از سال ۱۳۲۳ق آغاز شد و جلسات آن در خانه ابراهیم حکیمی (حکیم الملک)، برگزار میشد. از اعضای اصلی این تشکیلات، تقیزاده، اسدالله خان ابوالفتحزاده، ابراهیمخان منشیزاده، محمدنظرخان مشکاتالممالک، حیدرخان عمواغلی، میرزامحمد نجات، حکیمالملک و سیدعبدالرحیم خلخالی بودند (رائین، ۱۳۵۰: ۴۸-۴۵).
عضویت در انجمن بین الطلوعین و مجمع باغ سلیمانخان میکده را باید بخشی از عملکرد شبکه انگلیسی وابسته به اردشیر ریپورتر ارزیابی کرد. اعضای این دو تشکیلات، اعم از ازلی و بهایی، پس از تأسیس سازمان ماسونی لژ بیداری ایران در سال ۱۳۲۵ق، در آن گرد هم آمدند (شهبازی، ۱۳۸۲: ۴۰).
- سابقه بابیت و بهاییت در گیلان
از ابتدای تأسیس بابیت در حدود سال ۱۲۶۰ق، عدهای بابی در رشت میزیستند مانند ابراهیم سمسار رشتی معروف به «بابی دیّانی» که حدود ۱۲۷۱ق به آنها گرویده بود. سیدمحمد داماد کاشی، حاجی محمدرضا یزدی، جعفر میلانی، محمدحسن میلانی، حسین مقدس لاهیجانی، میرزا مهدی رشتی و میرزا مهدی شهرآشوب، همگی از بابیان بعد از سال ۱۲۷۰ق در گیلان بودند. سپس عدهای از بابیان قزوین چون میرزا جعفر معلم، محمدرحیم و برادرش محمدنبیل، محمدصادق کلاهدوز، حاجی نصیر، سیدجواد، ابوتراب، کاظم سمندر و برادرش محمدعلی به رشت و لاهیجان مهاجرت کردند. بعد از این بود که هسته کوچکی از بابیها در رشت به وجود آمد. این گروه نخستین مبلغانی بودند که در گیلان فعالیت خود را آغاز کردند. میرزا علی اشرف لاهیجانی (عندلیب)، محمدباقر بصار و برادرانش و سادات خَمس (سیدنصرالله، سیدرضا، سیداسدالله، سیدمحمود و میرعلینقی باقروف) از نخستین گیلانیهایی بودند که به بابیت پیوستند. بعد از انشعاب در بابیت در سال ۱۲۸۰ق، قریب به اتفاق بابیهای رشت، تغییر مشی دادند و به «بهاییت» پیوستند و تابع حسینعلی مازندرانی (بهاءالله) شدند (فاضل مازندرانی، ۱۳۲: ۷۵۷ـ۷۵۸) (سلیمانی اردکانی، ۴۷۴ـ۴۷۶).
نخستین فتنه بهاییت در رشت، مربوط به سال ۱۳۰۰ق است. بهاییان آشکارا به تبلیغ و فعالیت پرداختند و در نتیجه با مخالفت جدی علمای بزرگ رشت بهخصوص میرعبدالباقی مجتهد رشتی و شیخجواد رشتی و عموم مردم این شهر مواجه شدند. عبدالله خان والی، نایب الحکومه گیلان از سوی کامران میرزا، بهاییان را دستگیر و برخی از سران آشوب را تبعید کرد. بعضی سران بهاییت که در رشت و لاهیجان دستگیر شدند عبارت بودند از: حاجی نصیر قزوینی، میرزا مهدی رشتی، میرزا یوسفعلی، میرزا باقر بصار، علی اصغر عطار، علی اخوان بصار و میرزا علی اشرف لاهیجانی (عندلیب). از نکات مهمی که در این فتنه آشکار است، حمایت علنی کنسول روسیه تزاری و سایر اجزای کنسولگری، از آشوبگران و سران بهاییت در رشت بهخصوص میرزا مهدی رشتی است (رشتی، ۱۳۸۲: تمامی صفحات) (فاضل مازندرانی، ۱۳۲: ۷۵۳) (سلیمانی اردکانی، ؟: ۴۷۷ـ۴۸۱).
نخستین تشکیلات رسمی بهاییت در رشت به نام «محفل روحانی رشت» در سال ۱۳۱۵ق، با حضور ابن ابهر افتتاح شد. بعد از این بود که ارتباطات آنها با عباس افندی (عبدالبها) قویتر شد و مبلغان مهم بهایی مانند ابن ابهر، ورقا، ابن اصدق، میرزا روح الله، میرزا حیدرعلی و حاجی امین به رشت آمدند. بعد از آن فعالیتهای ضددینی بهاییان منسجمتر و اقدامهای تحریکآمیزشان بیشتر شد.
در سال ۱۳۱۹ق عکس جلسه مخفی بهاییان رشت لو رفت. سپهدار تنکابنی در دوران حکمرانیاش بر گیلان، از بهاییان، حمایت جدی میکرد و تا حدودی مانع اقدامهای آیتالله خمامی در مقابله با بهاییان شد. برخی از اطرافیان سپهدار، در همین برهه هم به این فرقه پیوستند. سران بهاییت رشت با دستور مستقیم عباس افندی، بزرگترین فتنه بهاییت در رشت را، در محرم ۱۳۲۱ق ایجاد کردند. این بار از علمای رشت حاج ملا محمد خمامی، حاج آقا رضا، شیخ علی فومنی، آقامیر بحرالعلوم رشتی به طور جدی به مقابله با این آشوب پرداختند. با حکم مجتهد خمامی، سران آشوب یعنی میرزا ابراهیم ابتهاجالملک، میرزا غلامعلی مدبّرالممالک، سید اسدالله باقروف، میرزا محمد ارباب، رضا و تقی زرگر، میرزاآقا حکیم صارمالاطبا، یحیی عمیدالاطبا همدانی و اعتضادالوزاره تبعید شدند و اکثرشان مدتی در تهران به سر بردند. سپهدار تنکابنی هم در نتیجه مخالفت مجتهد خُمامی با او، عزل شد (شهبازی، ۱۳۸۲: ۵۳ـ۵۹) (فاضل مازندرانی، ۱۳۲: ۷۶۰ـ۷۶۶) (سلیمانی اردکانی، ؟: ۴۹۴ـ۵۰۲) (عمیدالاطباء همدانی، ۱۳۴۵: تمامی صفحات) (عبداللهی، ۱۳۹۳: ۹۲ـ۱۰۱).
در آخرین روزهای سال ۱۳۲۱ق، ملکالمتکلمین اصفهانی، واعظ معروف به گرایشهای ازلی، به قصد سفر به قفقاز، وارد رشت شد و مدت دو ماه در این شهر ماند. او در دو ماه محرم و صفر ۱۳۲۲ق سخنرانیهایی کرد که مورد استقبال روشنفکران قرار گرفت. آیتالله خمامی گفت: «سخنان این مردم با اصول اسلام، همخوانی ندارد». مردم شوریدند تا ملکالمتکلمین را از رشت اخراج کنند. در نهایت با وساطت علمای اصفهان، مردم پذیرفتند که ملک المتکلمین مدتی در رشت و انزلی بماند (عبداللهی، ۱۳۹۳: ۱۰۳ـ۱۰۷، ۴۲۳ـ۴۲۷) (ملکزاده، ۱۳۲۵: ۱۲۳ـ۱۲۸) (ملکزاده، ۱۳۸۳: ۱۶۰) (مجدالاسلام کرمانى، ۱۳۵۶: ۶۱ـ۶۳) (صفایی، ۱۳۶۳: ۳۴۴).
- خاندان های مهم بهایی رشت
در ادامه به چهار خاندان مهم بهایی که در دوران مشروطه در رشت فعال بودند، اشاره می شود:
۳٫ ۱٫ خاندان ابتهاج
از معروفترین بهاییهای ساکن رشت، میرزا ابراهیم خان ابتهاج الملک تفرشی بود. میرزا مهدی رشتی که از نخستین بابیها و سپس از بهاییهای رشت است و در یادداشتهایی که از وی باقی مانده، از رفاقت و همراهی ابتهاجالملک با خودش یاد کرده و تصریح کرده که ابتهاجالملک پیش از سال ۱۲۹۹ق بهایی شده بود (رشتی، ۱۳۸۲: ۵۲). او رأس خاندان ابتهاج بود و فرزندانش مسیر پدر را در تقابل با دین پیمودند. ابتهاجالملک از سران بهاییت در ایران و مورد توجه خاص عبدالبها بود. عبدالبها در نامههایش از ابتهاجالملک یاد کرده و حتی در لوحی هم که برای چند بهایی گیلانی نوشته، ابتدای آن مطالبی خطاب به ابتهاجالملک آورده است (عباس افندی، ١٣٢: ۲۲۲).
در ربیع الاول ۱۳۲۵ق علیاصغرخان امینالسلطان (اتابک) وارد ساحل بندر انزلی شد. سپهدار تنکابنی حکمران وقت گیلان و میرزا کریمخان رشتی به همراه میرزا ابراهیم خان ابتهاجالملک با کشتی شاهی به استقبال اتابک به ساحل بندر انزلی رفتند و او را بعد از کش و قوس بسیار، وارد انزلی کردند (فخرایی، ۱۳۷۱: ۶۵)
۳٫ ۲٫ خاندان مدبر
از دیگر سران بهاییت در رشت، «میرزا غلامعلی خان مُدبّرالممالک تولمی»، از خوانین منطقه فومنات و تولم بود که به دست محمدباقر بصار به فرقه بهایی پیوست (سلیمانی اردکانی، ۴۷۵) مدبرالممالک از افراد به شدت فرصتطلبی بود که با مراکز خارجی بهخصوص کنسول روسیه در رشت هم ارتباط داشت. او در مواقع مختلف، متناسب با جو، رنگ عوض میکرد. وی در ابتدای مشروطه، تظاهر میکرد که مشروطهخواهی تندرو است و به عضویت انجمن رشت در آمد. چند سال بعد، در ماجرای اولتیماتوم روسیه تزاری هم، با اشغال رشت به دست سالداتهای روس، مدبرالممالک مخالف مشروطه و منشی کنسولگری روسیه شد.
مدبرالممالک رأس خاندان «مدبر» است و پسر ارشدش ملقب به «مدبر خاقان»، دامادِ ابن اصدق از مبلغان برجسته این فرقه شد. فاضل مازندرانی از وی تمجید کرده و او را از «مشاهیر بهاییان رشت»معرفی می کند (فاضل مازندرانی، ۱۳۲: ۷۷۶).
مدبرالممالک نماینده مردم شفت در انجمن رشت بود ولی منافع شخصی خودش را بر منافع مردم ترجیح میداد و که مردم از آن آگاه بودند. رابینو مینویسد: در حدود روز ۱۲ خرداد ۱۲۸۶/ ۲۰ ربیع الثانی ۱۳۲۵ق، نورالله خان وزیر مالیه گیلان، عدهای پیشکار و فراش را همراه چند نفر از اعضای انجمن رشت، راهی منطقه تولم کرد تا رعایا را نصیحت کنند که مالالاجاره را بدهند. ولی رعایا در منطقه «جمعه بازار»، جلوی مأموران را گرفته و آنها را کتک زدند. مردم گمان میکردند که فرستادن نماینده از سوی انجمن رشت، به تحریک مدبرالممالک بوده که از طرف آنها، وکیل در انجمن رشت است (رابینو، ۱۳۶۸: ۱۸).
در میان بهاییان گیلان، اختلافهای داخلیای هم وجود داشت. مدبرالممالک ارتباط بسیار خوبی با ابن اصدق داشت (فاضل مازندرانی، ۱۳۲: ۷۷۶) ولی ابتهاجالملک بعد از فتنه ۱۳۲۱ق رشت، ارتباطش با ابن اصدق به هم خورد. صبحی درباره رابطه ابتهاجالملک و ابن اصدق چنین گفته: «مرحوم ابتهاجالملک از آن کسانی بود که با ابن اصدق، صفایی نداشت و و او را ناقص میدانست و الواحی نیز به خط عبدالبها به من ارائه داد که دلالت بر سستی ایمان ابن اصدق میکرد» (مهتدی صبحی، ۱۳۸۶: ۱۴۲).
بعد از ماجرای اولتیماتوم روسیه تزاری و اشغال گیلان در محرم ۱۳۳۰ق، نکراسوف، کنسول روسیه در رشت، بسیاری از مشروطهخواهان را دستگیر کرد. در این ایام «غلامعلی خان مدبرالممالک تولمی» منشیباشی کنسولگری روسیه تزاری در رشت، بود. «منشیِ کنسولگری» معمولا یکی از سرسپردههای بومی بود و به شدت مورد وثوق کنسول قرار داشت و به روسها خدمت میکرد (بهرامی، ۱۳۶۳: ۴۷۵ـ۴۷۶).
مدبرالممالک از سران فرقه بهاییت در گیلان بود و در اوایل مشروطه، تظاهر به مشروطهخواهی میکرد و به عنوان نماینده مردم شفت به عضویت انجمن رشت در آمده بود. در سال ۱۳۳۰ق و اشغال رشت به دست قوای متجاوز روس، مدبرالممالک مشروطه و مردم را فراموش کرد و با قوت به خدمت روسهای تزاری در آمد و تلاشهای زیادی کرد تا جای پای روسها را در رشت محکم کند و منافع روسیه را تأمین کند.
کاظم خان کمسیر ـ کلانتر منطقه کیاب رشت ـ از جمله مشروطهخواهانی بود که از دست روسها فرار کرد و با توجه به آشنایی که با مدبرالممالک داشت، به خانه مدبرالممالک پناه برد. مدبرالممالک هم کاظم خان را با خودش به کنسولگری روسیه برد و به نکراسوف تحویل داد و چند روز بعد، کاظم خان اعدام شد! کاظم خان کمیسر، یکی از شش نفر مشروطهخواهانی بود که روسها در رشت و انزلی به دار آویختند (فخرایی، ۱۳۹۴: ۱۷۸ـ۱۷۹) (کسروی، ۱۳۵۳، ۴۷۲).
۳٫ ۳٫ خاندان اکبر
از خاندان اکبر دو نفر به عنوان بهایی، شناخته شده هستند، اسدالله خان مُبصّرالملک و برادرش میرزا عنایتالله خان سعیدالملک، برادران فتحالله خان سردار منصور و پسرعموهای میرزا کریمخان رشتی، بهایی بودند. این دو نفر با عباس افندی هم ارتباط داشتند و او برای هر کدام از آنها لوحی صادر کرده بود (عباس افندی، ١٣٢: ۲۲۳). در منابع بهایی تصریح شده که مبصرالملک به دست میرزا محمدباقر بصار، از مبلغان بهاییت در رشت، به بهاییت گروید (سلیمانی اردکانی، ؟: ۴۷۵ـ۴۷۶) در کتاب «تاریخ ظهور الحق» نوشته میرزا اسدالله فاضل مازندرانی، از مهمترین منابع داخلی تاریخ بهاییت، در بخش بهاییان سرشناس ساکن رشت چنین نوشته است: «مبصرالملک و سعیدالملک، برادران سردار منصور رشتی، در شمار بهاییانِ با اثر بودند» (فاضل مازندرانی، ۱۳۲: ۷۷۶ـ۷۷۷).
بعد از تصرف رشت و قتل حکمران گیلان، کمیته ستار به سرکردگی میرزا کریمخان رشتی، اداره منطقه را به دست گرفتند. آنها سپهدار تنکابنی را به عنوان حکمران گیلان نصب کردند ولی اسدالله خان مُبصرالملک، پسرعموی میرزا کریمخان رشتی، به معاونت حکمرانی گیلان نصب شد تا همچنان امور در پشت پرده، در دستان کریم باقی بماند. مبصرالملک مدتها همین مسئولیت را داشت (فخرایی، ۱۳۷۱: ۲۰۷) (نوایی، ۱۳۵۵: ۲۹۷) (اکبر، ۱۳۹۵: ۱۶۱)
از فهرست اعانهای که از سوی کمیته ستار منتشر شده، معلوم می شود که سعیدالملک و مبصرالملک به کمیته ستار کمک مالی میکردهاند (رابینو، ۱۳۶۸: ۲۳۷، ۲۴۵).
۳٫ ۴٫ خاندان سادات خمس
سیداسدالله باقروف، ثروتمند و ملاک و تاجر بزرگ رشت و تهران، با اینکه در فتنه ۱۳۲۱ق بهاییت در رشت از نقش آفرینان اصلی بود ولی از تعرض مردم در امان ماند. سیداسدالله باقروف و چهار برادرش (سیدنصرالله، سیدرضا، سیدمحمود و میر علینقی باقروف)، که به «سادات خمسه» شهرت داشتند و بعدها نام خانوادگی «خمسی» را انتخاب کردند، از نخستین بهاییان گیلان بودند. آنها «از ثروتمندترین و با نفوذترین بهاییان گیلان و تهران بـه شمار میرفتند.» سیدنصرالله باقروف که «در طهران از اعیان بزرگ به شمار میآمد و تا زنده بود، در سبیل امر الله، فداکاری و برای جامعه احباب، گرهگشایی میکرد.» (شهبازی، ۱۳۸۲: ۵۹).
در انواع کارهای اقتصادی که بهائیت به آنها نیاز داشت، سرمایهگذاری میکردند و در مسیر اهداف انگلیس در ایران و خدمت به اعضای فرقه بهایی از آنها استفاده میکردند. مطبعه برادران باقروف در تهران، به سادات خمسی تعلق داشت و این مطبعه، ناشر برخی از مهمترین کتابهای آن عصر، از جمله کتاب آبی، حاوی اسناد وزارت خارجه انگلیس درباره انقلاب مشروطیت ایران، است که روایتی انگلیسی از انقلاب مشروطه و تاریخ معاصر ایران را ارائه میدهد. (شهبازی، ۱۳۸۲: ۵۹).
- . فعالیت کمیته رشت و ازلیها در دوران استبداد صغیر
در دوران استبداد صغیر، بسیاری از مشروطهخواهان گیلانی هم به اروپا فرار کردند. مهمترین آنها میرزا کریمخان رشتی بود. آنها در اروپا برای چگونگی عملیات در رشت، برنامهریزی میکردند. دکتر جلیلخان ندیمالسلطان ثقفى که در پاریس زندگی میکرد، رساله کوچکی با نام «حمله آمد نیامد دارد» در سال ۱۳۲۸ق در پاریس منتشر کرد. او در این رساله، فهرست بلندی از ایرانیانی که از آغاز استبداد صغیر تا زمان انتشار این رساله، به شهر پاریس سفر کردند تهیه کرد. اکثر قریب به اتفاق این افراد، فراریان دوران استبداد صغیر بودند. در این فهرست به نام چندین نفر از گیلانیها نیز اشاره شده است و در رأس آنها نام اعضای خاندان اکبر قرار دارند. در این فهرست، حداقل از دو نفر بهایی نام برده شده که یکی از آنها «میرناصر باقروف» از خاندان سادات خمسی است و دیگری مبصرالملک است که همراه پسرعمویش میرزا کریمخان رشتی، به پاریس سفر کرده بود.» (افشار، ۱۳۸۰: ۴۹۵ـ۴۹۶).
با هدایت انگلیسیها، قرار بود میرزا کریمخان رشتی پایگاه قدرتمندی را در رشت ایجاد کند و به وسیله آن، راهی فتح تهران شوند و محمدعلی شاه را بر اندازند. فراریان مخفیانه به رشت فرستاده شدند تا در ماجرای تصرف رشت، به کمک میرزا کریمخان رشتی بپردازند. برخی از آنها هم اندکی بعد از تصرف رشت به رشت آمدند تا در فتح تهران، به میرزا کریمخان رشتی کمک کنند. افراد مهمی که در این مدت به رشت آمدند، عبارتند از: میرزا علیمحمد تربیت، شیخ مهدی نوری (پسر شیخ فضلالله نوری)، یپرم خان ارمنی، پانوف بلغاری، محمدامین رسولزاده، علی خان سالار فاتح کجوری، موسی خان میرپنج نظمالسلطنه (برادر حکیم الملک)، میر عبدالرزاق حکّاک، حاج احمد نقاش تبریزی، سید عبدالرحیم خلخالی، سیدیعقوب انوار شیرازی، حاجی علی عسگر تبریزی و غلامحسین تهرانی. در میان این افراد برخی گرایشهای بهایی داشتند مانند: اسدالله خان ابوالفتحزاده و ابراهیم خان منشیزاده؛ برخی هم دارای گرایشهای ازلی بودند همچون میرزا حسن رشدیه، سیدحسن کاشانی (مدیر روزنامه حبل المتین تهران)، شیخ محسن نجمآبادی (با نام مستعار میرزا علی) و میرزا احمد حامدالملک شیرازی.
«میرزا حسن رُشدیّه» یکی از افرادی بود که در وقایع رشت از همان آغاز مشروطه، نقش داشت. از جمله افرادی بود که در دوران استبداد صغیر به رشت آمدند و به همکاری با کمیته ستار پرداختند. او از اعضای انجمن مخفی «باغ سلیمانخان میکده» بود که اعضای آن ازلی و بهایی بودند (ملکزاده، ۱۳۸۳: ۲۳۷ـ۲۳۹). عینالسلطنه در جایی که به معرفی مشروطهخواهان پرداخته و با بیان عباراتی کوتاه، هر کدام از آنها را معرفی کرده است، درباره رشدیه این عبارت را نوشته: «میرزا حسن رشدیه، کهنه بابی» و اشاره کرده که رشدیه، بابیِ ازلی است و سابقه زیادی در ازلیگری دارد (دروگر، ۲۰۱۶). ایرج افشار در نسخه چاپی خاطرات عینالسلطنه، کلمه «بابی» را از دنباله نام میرزا حسن رشدیه حذف کرده است (عینالسلطنه سالور، ۱۳۷۴: ۲۱۵۵)
رشدیه مدارس جدیدی را در ایران ایجاد کرده بود که به سبک غربی اداره میشد. او از تندروترین مشروطهخواهان سکولار بود و از ابتدای مشروطه در تهران فعالیت آشوبطلبانه انجام میداد؛ انجمن مخفی تشکیل داده بود و شبنامه منتشر میکرد. به خاطر همین فعالیتها مدتی دستگیر و به کلات نادری تبعید شد (رشدیه، ۱۳۷۰: ۱۱۴، ۱۲۱) همزمان با صدور فرمان مشروطیت، رشدیه همچون سایر تبعیدیها آزاد شد. او به سوی قفقاز رفت و با زینالعابدین تقیوف و عبدالرحیم طالبوف دیدار کرد و با انجمنهای مخفی قفقاز ارتباط برقرار کرد و از سوی آنها مأموریت پیدا کرد تا در حدود ذیالقعده ۱۳۲۴ق به رشت برود و به کمیته مخفی رشت بپیوندد. وی در رشت ابتدا مدرسهای تأسیس کرد و شروع به تدریس در آن مدرسه کرد. سپس به همراه شیخ ابوالقاسم افصحالمتکلمین، مدیرمسئول روزنامه خیرالکلام، انجمن سریای را تأسیس کردند و به طور جدی به مقابله با آیتالله خمامی پرداختند. مجتهد خمامی، سدی محکم در مقابل اقدامهای مخرب جریانهای سکولار و بابی و بهایی بود. فخرالدین رشدیه مینویسد: «[رشدیه] با کمک مشروطهخواهان، از جمله آقای افصح، مدیر روزنامه خیرالکلام که ناشر افکار مشروطهخواهان بود، به تشکیل انجمن سری برای مقاومت در مقابل دشمنان مشروطیت مانند حاجی خمامی… اقدام نمود» (رشدیه، ۱۳۷۰: ۱۱۴، ۱۷۵).
مردم به این آشوبها واکنش نشان دادند و برخی از معاریف رشت، نامهای به آیتالله سیدمحمد طباطبایی نوشتند و از فتنهانگیزی رشدیه در رشت، شکایت کردند و تقاضا کردند که مجلس شورای ملی اقدام کند تا شر این آشوبطلب از سر مردم کم شود. این نامه در روز ۵ ذی الحجه ۱۳۲۴ق (۳۰ دی ۱۲۸۵) در مجلس شورای ملی قرائت شد: «کاغذی از رشت به عنوان آقا سیدمحمد مجتهد [طباطبایی] نوشته بودند قرائت شد که: میرزا حسن رشدیه در قفقاز، افساد کرده، از آنجا آمد به رشت و انجمن سری تشکیل کرد و افساد و تفتین کرده، که موجب ناامنی و باعثِ بر، هرج و مرج است. مستدعی این که، فساد اینگونه اشخاص را از سر مسلمانان دور کنند» (مذاکرات مجلس شورای ملی، دوره۱، ۵ ذی الحجه ۱۳۲۴ق: ۵۷).
در آغاز استبداد صغیر، مجلس و مشروطه، تعطیل شد و در رشت هم جریانهای مشروطهخواهی هر کدام به یک سو متواری شدند. آیتالله خمامی به «آقابالا خان سردار افخم» حکمران گیلان، پیغام داد که محرک بخشی از آشوب و فتنه در رشت، میرزا حسن رشدیه و میرزا ابوالقاسم افصحالمتکلمین هستند. افصحالمتکلمین از مشروطهخواهان تندروی رشت بود که روزنامههای متعددی داشت که معروفترین آنها خیرالکلام، مبین افکار مشروطهخواهان سکولار بود و از مخالفت با احکام اسلام و توهین به علما هم، اِبایی نداشت. بعد از مدتی، فراشان حکومتی رشدیه و افصح را دستگیر کردند و به دارالحکومه بردند. آیتالله خمامی که کسالت هم داشت، با زحمت به دارالحکومه رفت و دستگیری آنها را تأیید کرد. رشدیه را به مشهد تبعید کردند (شمس، ۱۳۲۷: شماره ۲۲ـ۲۳).
او بعد ز مدتی از تبعیدگاهش مشهد، خارج شد و به تبریز رفت و در تبریز با سپهدار تنکابنی که برای سرکوبی مردم تبریز رفته بوده، دیدار کرد و تلاش داشت تا سپهدار را منصرف کند. سپهدار پذیرفت و به تنکابن رفت و رشدیه هم همراه او رفت. حسن اعظام قدسی در خاطراتش تصریح کرده رشدیه چند روز قبل از تصرف رشت، وارد رشت شد و به دارالحکومه رفت و چند روزی در دارالحکومه، مهمان سردار افخم، حکمران مستبد گیلان، بود! رشدیه مخفیانه با اعضای کمیته ستار ملاقات کرده و آنها را به انتخاب سپهدار تنکابنی به عنوان رأس مشروطه گیلان، تشویق کرد و از طرف سپهدار به آنها اطمینان داد. نمایندگان کمیته ستار، راهی تنکابن شدند و سپهدار را به رشت دعوت کردند و او به رشت آمد. رشدیه در ماجرای تصرف رشت، حضور داشت و ظاهراً تا فتح تهران با این اردو، همراه بود (اعظام قدسی، ۱۳۴۲: ۲۲۵) (رشدیه، ۱۳۷۷: ۲۰۱ـ۲۰۷).
در فهرست مخارج مشروطهخواهان گیلان تحت نام «صورت خرج و داده انجمن ایالتی گیلان»، در روز ۲۵ جمادی الاولی ۱۳۲۷ق، مقدار ۱۵ تومان «مخارج آوردن میرزا حسن رشدیه در وجه مجاهدین» درج شده است و به معنای این است که تا این تاریخ میرزا حسن رشدیه در رشت حضور داشته یا رفت و آمدهایی بین رشت و مناطقی که مشروطهخواهان گیلانی در مسیر تهران آزاد میکردند، داشته است (رابینو، ۱۳۶۸: ۲۵۴).
سید حسن کاشانی معروف به حبل المتین از جمله افراد دیگری است که به همکاری با کمیته ستار پرداخت. او در ربیع الاول ۱۳۲۵ق انتشار روزنامه حبل المتینِ را در تهران آغاز کرد. بعد از تعطیلی آن در دوران استبداد صغیر، به سفارت انگلیس رفت و در پناه آنها از کشور خارج شد (کسروی، ۱۳۶۹: ۶۵۳).
ایرج افشار که میراثدار تاریخنگاری ماسونی است، و کتاب خاطرات عینالسلطنه را منتشر کرده، توضیحات بسیار مهمی را که عینالسلطنه ذیل خاطرات روز ۱۴ جمادی الثانی ۱۳۲۶ق در توضیح هر کدام از سکولارها ذکر کرده بود، را حذف کرده است. عینالسلطنه سید حسن کاشانی را چنین معرفی کرده است: «حبل المتین: آنارشیست بابی» افشار کلمه «بابی» را از دنباله نام سیدحسن کاشانی مدیر روزنامه حبل المتین حذف کرده است (عینالسلطنه سالور، ۱۳۷۴: ۲۱۵۵) این توضیحات در نسخه خطی «خاطرات عین السلطنه» موجود است (دروگر، ۲۰۱۶).
مدت دو ماه و نیم در شهر ولادی ـ از شهرهای قفقاز ـ سکونت گزید و قصد داشت که به هند نزد برادرش برود که سیدحسن تقیزاده از انگلیس برای او نامهای نوشت و او را از رفتن به هند بازداشت و گفت که باید به ایران برگردی و انتشار روزنامه حبل المتین را در رشت، از سر بگیری (گلبن، ۱۳۸۴: ۷۶). حبل المتین به طور پنهانی راهی رشت شد و در خانه سردار منصور که در آن زمان در مازندران تبعید بود، وارد شد. او بعد از تصرف رشت به دست مشروطهخواهان، انتشار دومین سال روزنامه حبل المتین تهران را، در رشت پی گرفت (گلبن، ۱۳۸۴: ۷۶).
«حبل المتینِ رشت» به صورت یومیه (هر روز) به غیر از ایام تعطیل، منتشر میشد. نخستین شماره آن در رشت، در روز ۲۲ صفر ۱۳۲۷ق در چهار صفحه در مطبعه عروه الوثقی منتشر شد. سیدحسن کاشانی در نخستین شماره، سرمقالهای درج کرد و گفت که این روزنامه تا مدتی که هنوز تمام کشور غیر از رشت و تبریز، در دست استبداد است، در رشت منتشر شود و هشدار داد که رشت و تبریز پیشگام در تحرکات برای مقابله با استبداد بودند و تهران و سایر بلاد هم باید بیدار شوند (حبل المتین، ۱۳۲۷: س۲، شماره ۵۶). تا زمان فتح تهران، حبل المتین در رشت منتشر میشد و بعد از آن به تهران منتقل شد. آخرین شماره سال سوم که در رشت منتشر شد، شماره ۵۸ بود که در روز ۱۰ رجب ۱۳۲۷ق انتشار یافت و در آخرین صفحه آن، توضیحی درباره انتقال روزنامه به تهران داد: «اداره یومیه در مرکز خود، که در شهر طهرانست، دایر و به وظیفه خود، کاملا اقدام نموده، بر حسب امر مدیر محترم، از این نمره به بعد، دیگر در رشت طبع نخواهد شد» (حبل المتین، ۱۳۲۷: س۳، شماره ۵۸). شمارههای منتشره این روزنامه در رشت، در مجموع ۷۴ شماره بود.
میرزا احمد حامدالملک شیرازی از افراد تندرویی بود که در تهران فعالیت داشت. او و برادرش میرزا محمود تاجر شیرازی هر دو از اعضای باغ سلیمانخان میکده بودند (ملکزاده، ۱۳۸۳: ۲۳۹). بعد از ماجرای استبداد صغیر، حامدالملک از تهران فرار کرد و راهی تبریز شد و مدتی در تبریز ماند و سپس راهی رشت شد و با سکولارهای رشت به سرکردگی میرزا کریمخان رشتی، که در صدد فتح رشت بودند، ارتباط گرفت و مدتی در آنجا ماند و فعالیتهایی در همین راستا انجام داد. او سپس مخفیانه به تهران بازگشت و در کمیته جهانگیر عضویت یافت و عدهای از مشروطهخواهان تهران را مسلح کرد و زمانی که مشروطهخواهان گیلانی، تهران را فتح کردند، به کمک آنها شتافت. او بعد از فتح تهران، راهی کاشان شد تا شورش «نایب حسین کاشی» را سرکوب کند ولی خودش به دست او کشته شد (ملکزاده، ۱۳۸۳: ج۴، ۷۴۲ـ۷۴۳).
حامدالملک شیرازی از خاندانهای ازلی بود و فامیل او، نخستین شورشهای بابیه را در ایران رقم زده بودند. حامدالملک نواده دختری «محمدعلی حجت زنجانی» رهبر بابیان زنجان، داماد میرزا نورالله، پسرِ یحیی صبح ازل، بود. گفتنی است میرزا نورالله مدتی در رشت به صورت ناشناس سکونت داشت و تظاهر به اسلام میکرد، کار او طبابت بود و با برخی از روحانیون آنجا هم مراوده داشت و عمامه سبزی به سرش میگذاشت و نام خودش را هم به «میرزا محمدحسن طبیب رشتی» تغییر داده بود! (نبوی رضوی، ۱۳۹۶: ۲۳). تلاشهای حامدالملک برای اعاده مشروطیت، با این انگیزه بود که بعد از استقرار مشروطیت، میرزا یحیی صبح ازل را به ایران دعوت کنند و او را به پادشاهی ایران برسانند! (علاقبند، ۱۳۲: ۴۱۹ـ۴۲۰) حامدالملک به قبرس هم رفته بود و با صبح ازل دیدار کرده بود. (نبوی رضوی، ۱۳۹۶: ۳۹).
شیخ محسن نجم آبادی هم کسانی بود که به کمیته ستار در رشت کمک می کرد. وی در ماجرای استبداد صغیر، ابتدا به قفقاز فرار کرد و سپس مخفیانه وارد رشت شد و با نام مستعار میرزا علی، در وقایع تصرف رشت و فتح قزوین و فتح تهران حضور داشت. (نوایی، ۱۳۵۶: ۶، ۳۳). عبدالحسین نوایی مفصل از خاطرات نجم آبادی در کتاب فتح تهران استفاده کرده است و پایه اکثر مطالب کتاب، روی خاطرات نجم آبادی استوار است (نوایی، ۱۳۵۶: تمامی صفحات).
شیخ محسن نجم آبادی، نوهی پسریِ شیخ هادی نجم آبادی بود. شیخ هادی از روحانیون بابی مسلک و به شدت نهانزیست ساکن تهران بود که در تبلیغ انحرافات فکری و تربیت شاگردانی که در دوران مشروطه در انحراف مشروطه در راس قرار داشتند. شیخ هادی علی رغم مخفیکاری که درباره اعتقادتش انجام میداد، ولی آموزههایی که ترویج میکرد به گوش علمای پایتخت رسید و توسط بزرگترین مجتهدین تهران یعنی آیت الله میرزا حسن آشتیانی و آیت الله سیدصادق طباطبایی (پدرِ سیدمحمد طباطبایی) او را کافر و زندیق خواندند و روی منابر او را لعن کردند. (فاضل مازندرانی، ؟: ج۶، ۴۸۳) در مهمترین منابع بهایی، به بابی بودنِ شیخ هادی نجم آبادی تصریح شده است. (فاضل مازندرانی، ۱۳۱: ۵۱۳٫)
شیخ محسن نجم آبادی در زمان مشروطه، هر چند در لباس روحانیت بود ولی از تندروان جناح سکولار به شمار میرفت و در تهران سکونت داشت. شیخ محسن به گفته خودش، تربیت شده دست شیخ هادی بود و سخت تحت تأثیر افکار و آرای پدربزرگش قرار داشت. او در خاطراتش تمجیدهای فراوانی از شیخ هادی نجم آبادی کرده و به مجتهدینی که به شیخ هادی را تکفیر کردند حمله کرده و نسبتهای ناروایی به آنها داده است: «سخنانی میگفت که به طبع خشک فقهای متعصب و درباریان نالایق ناگوار بود. به همین جهت هم او را تکفیر کردند.» (نوایی، ۱۳۵۶: ۱۲۴)
شیخ محسن در ادامه چنین میگوید: «چنین سرپرستی معلوم است اطفال و نوادگان خود را چگونه بار خواهد آورد. من از همان لحظاتی که به حد تمیز رسیدم، تحت تاثیر تربیت او در آمدم و با افکار جدید سر و کار یافتم.» (نوایی، ۱۳۵۶: ۱۲۴) شیخ محسن هم با توجه به اینکه نوه شیخ هادی نجم آبادی بوده و از خاندان وی بوده و نیز سخت تحت تاثیر وی قرار داشت و طبیعتا او نیز بابی ازلی خواهد بود.
- فعالیت بهاییها در دوران استبداد صغیر و گروه تروریستی آنها
فعالیت بهاییها در دوران استبداد صغیر در رشت، به نحوی دیگر بود و در قالب فعالیت تروریستی بود. تروریسم سیاسی در تاریخ معاصر ایران، همزمان با تشکیل بابیت در حدود سال ۱۲۶۰ق شروع شد و چنان پیوند خورد که در اواخر قاجار، نام «بابی» و «تروریست» مترداف بود. این موج با ترور نافرجام ناصرالدین شاه آغاز شد و کمکم در دوران مشروطه و نهضت جنگل، رشد چشمگیری پیدا کرد. فعالیتهای تروریستی دوران انقلاب مشروطه و نهضت جنگل با نام عبدالحسین خان معزالسلطان (برادر میرزا کریمخان رشتی)، احسانالله خان دوستدار، اسدالله خان ابوالفتحزاده، ابراهیم خان منشیزاده و محمدنظر خان مشکات الممالک در پیوند است (شهبازی، ۱۳۸۲: ۳۸)
در گیلان، حضور بهاییها باعث شد که موج ترور به آنجا هم بیاید. بنا به گفته علیاکبر ارداقی، از اعضای کمیته مجازات، ابوالفتحزاده، منشیزاده و مشکات الممالک بهایی بودند و به آن هم شهرت داشتند (تبریزی، ۱۳۶۲: ۳۶). آنها در سال ۱۳۲۵ق هسته تروریستی بهایی تشکیل دادند که به وسیله آن، منافع انگلیس را در ایران تأمین میکردند. آنها ترورهای مهمی در مشروطه صورت گرفت که تأثیرهای مخربی در آن نهضت بهجا گذاشت. در واقع حیدر خان عمواغلی، که برخی او را رهبر تروریسم دوران مشروطه میدانند، زیر نظر این حلقه تروریستی بهایی و با هدایت و دستور آنها فعالیت میکرد. ترور محمدعلی شاه، اتابک، ترور نافرجام شیخ فضلالله نوری و ترور سید عبدالله بهبهانی از مهمترین ترورهای این گروه بود. این سه نفر، حدود ۱۰ سال بعد، «کمیته مجازات» را تشکیل دادند و ترورهای مهمی هم در آن دوره انجام دادند (شهبازی، ۱۳۸۲: ۴۰-۳۹).
حیدر خان عمواغلی مأموریت پیدا کرد تا اتابک (رئیس الوزرا) را به قتل برساند. او جوانی به نام عباس صراف تبریزی را برای این کار در نظر گرفت. آنها همراه با یک تیم تروریستی که هر کدام وظیفه خاصی داشتند، در روز ۲۱ رجب ۱۳۲۵ق (۸ شهریور ۱۲۸۶) زمانی که اتابک داشت از مجلس شورای ملی خارج میشد، وی را ترور کردند و قاتل نیز از ترس دستگیری، تیری هم به مغز خودش شلیک کرد و کشته شد (کسروی، ۱۳۶۹: ۴۴۹ـ۴۴۵) (اعظام قدسی، ۱۳۴۲: ۲۰۰) (سیاح، ۱۳۵۹: ۵۸۳ـ۵۸۴).
در ماجرای قتل اتابک، نقش میرزا ابراهیم منشیزاده روشن است. «حسن» برادرِ قاتل ِاتابک که در موقع ترور، همراه و همدست برادرش بود، فراریاش دادند تا مأموران دستگیرش نکنند. حسن در جایی مخفی شده بود و منشیزاده او را با لباس مبدل صاحبمنصبی قزاق، به خانه خودش منتقل کرد و این شخص یک هفته در خانه منشیزاده مخفی شده بود. حسن تحمل روحی این فشارها را نداشت و دچار اختلالات روانی شد و دیوانه خطرناکی شده بود که دنبال کشتن بود و دائم داد و فریاد میکرد. منشیزاده برای اینکه ماجرا لو نرود، حسن را به حیدر خان عمواغلی سپرد تا در جایی به دور از شهر، مخفی کند و حیدر، او را روانه قفقاز کرد ولی حسن در قزوین خودکشی کرد (نوایی، ۱۳۵۶: ۱۳۱ـ۱۳۲).
زمانی که محمدعلی شاه در صدد آشتی با مجلس بر آمد و پیامهای آشتیجویانه مثبتی بین مجلس و شاه تبادل شد، منافع بیگانه خلاف این را اقتضا میکرد. حیدر خان عمواغلی مأموریت جدید یافت و در مسیر شکست طرح آشتی، فعالیت را شروع کرد. صبح روز جمعه ۲۵ محرم ۱۳۲۶ق (۹ اسفند ۱۲۸۶) که محمدعلی شاه برای گردش به دوشان تپه میرفت، دو نارنجک از داخل یک خانه به سوی ماشین شاه پرتاب شد و انفجار مهیبی رخ داد و سپس تیراندازیهایی به سوی ماشین شاه انجام شد. عدهای مجروح و کشته شدند و شیشههای ماشین شکست، ولی به شاه آسیبی نرسید (کسروی، ۱۳۶۹: ۵۴۲) (عینالسلطنه سالور، ۱۳۷۴: ص۱۹۶۸).
اعضای شبکه تروریستی بهایی ابوالفتحزاده و منشیزاده، بعد از آغاز استبداد صغیر، متواری شدند و هر کدام در گوشهای پنهان شدند. سپس با هدایت سرویسهای خارجی، به رشت رفتند تا به میرزا کریمخان رشتی در تأسیس کمیته ستار و تصرف رشت، کمک کنند. همزمان با حضور اعضای این گروه تروریستی بهایی در رشت، مهمترین و پیچیدهترین ترورهای رشت در دوران مشروطه، نیز انجام شد. در اینجا به معرفی اجمالی چند نفر از اعضای شبکه تروریستی بهایی که در رشت حضور داشتند، میپردازیم و سپس دلایلی را که از حضور آنها در رشت وجود دارد و نیز فعالیتهای آنها در رشت را بیان میکنیم:
۵٫ ۱٫ اسدالله خان ابوالفتحزاده
رئیس کمیته مجازات که در ماجرای تصرف رشت هم حضور داشت. از خانودههای قفقازی بود که بعد از معاهده ترکمنچای، به ایران مهاجرت کرده و در تبریز سکونت گزیدند. او در ارتش قزاق عضویت داشت و درجه سرتیپى داشت و در دوره اول مشروطیت که عدهاى از صاحبمنصبان قزاقخانه با مشروطهخواهان همراهی کردند، از قزاقخانه استعفا داد و فعالیتهایی در مسیر انحراف مشروطه انجام داد. بعد از فتح طهران از طرف هیأت مدیره، مأمور وصول وجه از شاهزاده مسعود میرزاى ظل السلطان شد. در حدود سال ۱۳۲۸ق سفر مختصرى به اروپا کرد و بعد از مراجعت در ۱۳۲۹ که مسیو مرنارد بلژیکى رئیس خزانهدارى شد، وی مأمور مالیات ساوجبلاغ و شهریار شد و بعد از مدت کمى به واسطه بدرفتارى با رعایا معزول شد و در همین موقع بود که معلوم شد او بهایی است و شب و روز براى پیشرفت آن فعالیت مىکند. در موقع حمله روسها به طهران، او هم با مهاجرین از طهران حرکت کرد و تا کرمانشاه آمد و به طهران مراجعت کرد. وی در سال ۱۳۳۵ق در تهران کمیته مجازات را تأسیس کرد و ترورهایی انجام داد (علوى، ۱۳۸۵: ۱۶).
ابوالفتحزاده اندکی پیش از تصرف رشت، به این شهر رفت و تا زمان فتح تهران در زمره مشروطهخواهان گیلانی زیر نظر میرزا کریمخان رشتی قرار داشت. در میان اسنادی که اندکی بعد از تصرف رشت، توسط کمیته ستار و انجمن ایالتی گیلان منتشر شد، نام ابوالفتحزاده هم در میان آن اسناد دیده میشود. در فهرست «صورت خرج و داده انجمن ایالتی گیلان» در روز ۲۹ رجب ۱۳۲۷ق عبارت «میرزا اسدالله ابوالفتحزاده جهت مخارج» درج شده و جلوی آن مقدار ۱۵۰ تومان نوشته شده است (رابینو، ۱۳۶۸: ۲۳۷، ۲۶۰). همچنین در «صورت مخارج کمیسیون جنگ»، نام «آقا اسدالله تبریزی» درج شده و جلوی نام او ۶ تومان به عنوان مواجب، ذکر شده است (رابینو، ۱۳۶۸: ۳۰۸).
مهدی ملکزاده درباره حضور ابوالفتحزاده و منشیزاده و کیفیت حضور آنها در رشت، میگوید که ابوالفتحزاده به همراه منشیزاده، تنها چند روز بعد از آغاز استبداد صغیر، راهی رشت شدند و پیش از واقعه تصرف رشت هم در رشت حضور داشتند و در ماجرای تصرف رشت هم حضوری فعال داشتند. ملکزاده مینویسد: «ابوالفتحزاده… چند روزی در گوشهای پنهان شد، سپس با لباس درویشی با چند نفر از آزادیخواهان از قبیل منشیزاده با زحمت از تهران فرار کرد، به تنکابن رفته و از آنجا رهسپار مازندران و رشت شدند و در نهضت ملی که بر ضد دستگاه باغشاه، در گیلان تهیه میشد، شرکت کردند» (ملکزاده، ۱۳۸۳: ج۴، ۷۴۲).
ابراهیم فخرایی هم از فرماندهان کل نیرهای اعزامی برای فتح تهران نام برده و به دنبال آن از فرماندهان جزء را به این ترتیب معرفی کرده است: «فرماندهان جزء: عمیدالسلطان، اسدالله خان میرپنج (ابوالفتحزاده)، ابراهیم خان منشیزاده، مشهدی صادق، میرزا کوچک، لاهوتی، وقارالسلطنه، اسکندر خان و چند نفر دیگر» (فخرایی، ۱۳۷۱: ۱۴۶). او در چند جای دیگر هم از ابوالفتحزاده به عنوان یکی از فرماندهان قوای گیلان و مؤثر در فتح تهران نام برده است (فخرایی، ۱۳۷۱: ۱۵۴، ۱۷۳).
۵٫ ۲٫ ابراهیم خان منشیزاده
او بعد از ابوالفتحزاده، مهمترین فرد در شبکه تروریستی بهایی است که در تصرف رشت هم حضور داشت. میرزا ابراهیم خان منشىزاده پسر «میرزا کریمخان منشیوف» در سال ۱۲۹۶ق در شهر ایروان در قفقاز متولد شد و سپس به همراه پدرش به ایران مهاجرت کرد. منشىزاده پس از مرگ پدرش وارد قزاقخانه شد و علاقمند به انگلیسیها بود و با فرماندهان روسی ارتش قزاق، درگیر میشد. در صفر ۱۳۲۵ با رفیق خود سرتیپ اسدالله خان ابوالفتحزاده از قزاقخانه بیرون رفت و به مشروطهخواهان پیوست. پس از فتح تهران، منشىزاده مأموریتهای زیر را داشت: چون رئیس نظمیه فارس (۱۳۲۸ق)، ریاست تحدید تریاک یزد و کرمان، پیشکار مالیه غار و فشافویه، امین مالیه خوار و فیروزکوه (۱۳۳۲ق) شد (علوى، ۱۳۸۵: ۱۶).
منشىزاده در ابتدای مشروطه در تهران، با انجمنهای مخفی تهران همکاری داشت و گروه تروریستی بهایی را با کمک دوستش ابوالفتحزاده تأسیس کردند که اکثر تروریستهای آن بهایی بودند. با آغاز استبداد صغیر، منشیزاده هم از تهران خارج شد و راهی رشت شد. در اسناد منتشر شده بعد از تصرف رشت توسط کمیته ستار و انجمن ایالتی گیلان، نام منشیزاده هم در میان آن اسناد دیده میشود، به عنوان مثال در «صورت خرج و داده انجمن ایالتی گیلان» در جمادی الاولی ۱۳۲۷ق، مقدار ۵۶۰ تومان «در وجه میرزا ابراهیم خان منشیزاده» درج شده است (رابینو، ۱۳۶۸: ۲۶۹). همچنین در «صورت مخارج کمیسیون جنگ»، نام «دسته میرزا ابراهیم خان، [مواجب] ۱۵ روزه» درج شده و افراد دستهاش به این ترتیب معرفی شدهاند: خود میرزا ابراهیم، مشهدی سلمان، مشهدی محمد، علی خان، حاج علیاکبر، هاشم، مشهدی قربان، مشهدی محمدصادق، تقی، علی عسگر که در مجموع ۱۰ نفر هستند و مواجب هر کدام در پانزده روز، ۶ تومان درج شده است (رابینو، ۱۳۶۸: ۳۰۲). در همین فهرست چند صفحه جلوتر، مجدد نام «میرزا ابراهیم خان تبریزی» به عنوان یکی از افراد مسلح درج شده و مواجب او ۶ تومان ذکر شده است (رابینو، ۱۳۶۸: ۳۰۹).
۵٫ ۳٫ حسین لَلِه
از معروفترین تروریستهای این تیم بود که در قتل مرحوم بهبهانی هم نقش داشت. (آشتیانیزاده، ۱۳۶۸: ۱۴۷ـ۱۴۸) حسین، نوکرِ آقا بالا خان سردار افخم (حکمران گیلان) بود و مورد اعتماد اربابش بود و از زمانی ملقب به «لَلِه» شد که لَلِگی فرزندان آقا بالا خان را به عهده گرفت.
محمدرضا آشتیانیزاده به واسطه نسبت فامیلی نزدیک با این خانواده، خاطرات بسیار مهمی درباره نقش حسین لَله در کمیته مجازات، از زبان خود حسین لَله شنیده و بعدها در بیان خاطراتش، آنها را نقل کرده است. محمدرضا آشتیانیزاده فرزند شیخ هاشم آشتیانی (فرزند آیت الله میرزا حسن آشتیانی از رهبران قیام تنباکو در تهران) بود و شیخ هاشم آشتیانی، باجناقِ آقا بالا خان سردار افخم بود. در زمانی که سردار افخم به عنوان حکمران گیلان راهی رشت گردید، حسین لَله هم همراه او بود و در روز تصرف رشت، او با نیروهای مشروطه خواه رشتی، برای تصرف رشت همراه بود و در قتل اربابش سهیم بود. سردار افخم در باغ مدیرالملک در خارج شهر، ناهار مهمان بود و مشغول آس بازی بودند که حسین لَله، محافظین سردار افخم را بدون اطلاع وی، مرخص کرد. آشتیانیزاده در خاطراتش چنین میگوید: «یکی از نوکران او، به چهل تن قزاق اسکورتِ سردار افخم پیغام داد: حضرت اشرف فرمودهاند که تا ساعتِ یک ساعت و نیم از شب گذشته، به اینجا مراجعت نمایید. بعدها شنیدیم که دهنده این پیام به آن چهل تن سوارِ قزاقِ اسکورتِ سردار افخم، شاگرد آبدار او، حسین لَله بود. به محض عزیمت آن چهل تن قزاق اسکورت، سردار محیی و گروهی از مجاهدین مشروطه طلب، قدم در باغ مدیرالملک نهادند و به ضرب هیجده گلوله، سردار افخم را از پای در آوردند.» (آشتیانیزاده، ۱۳۶۸: ۱۴۳)
۵٫ ۴٫ علی عسگر تبریزی
او فرزند محمد تبریزی، از تروریستهای کمیته مجازات بود که مدتها به خاطر فعالیت تروریستی در زندان به سر میبرد. با حسین لَـله و احسانالله خان دوستدار رفاقت داشت و ترور میرزا محسن (برادر صدرالعلما) را با همین دو نفر انجام داد (تبریزی، ۱۳۶۲: ۴۳، ۵۴، ۵۶، ۱۱۴، ۱۳۹) بعد از دستگیری، نتوانستند چیزی را علیه علی عسگر ثابت کنند و به قید کفالت، آزاد شد (عینالسلطنه سالور، ۱۳۷۴: ص۵۰۱۵٫)
بعد از ماجرای تصرف رشت، علی عسگر در میان نیروهای رشتی که عازم فتح تهران شدند، در کنار منشیزاده حضور داشت، در «صورت مخارج کمیسیون جنگ»، نامش در ضمن افراد «دسته میرزا ابراهیم خان [منشیزاده]» درج شده و جلوی نام «علی عسگر»، ۶ تومان به عنوان مخارج وی ذکر شده است. مجدد چند صفحه جلوتر در همین فهرست، نام «علی عسگر تبریزی» درج شده و مواجب او ۶ تومان قید شده است (رابینو، ۱۳۶۸: ۳۰۲، ۳۰۹).
۵٫ ۵٫ غلامحسین تهرانی
او جوانی ۲۲ ساله و عضو گروه تروریستی ابوالفتحزاده و منشیزاده بود که مأموریت یافته بود در کنار کریم دواتگر و در قالب یک تیم ۵ نفره، در ماجرای ترور شیخ فضلالله نوری شرکت کند. کریم که ضارب بود دستگیر شد ولی چهار نفر دیگر به تنکابن فرار کردند. سه نفرشان به رشت رفتند و همراه با مشروطهخواهان گیلانی، عازم فتح قزوین شدند و در میان نیروهای گیلانی در فتح قزوین و سپس فتح تهران حضور فعال داشتند. به جز غلامعلی تهرانی، اسم آن دو تروریست دیگر را که در رشت بودند، به دست نیاوردیم. علی خان سالار فاتح درباره او چنین میگوید: «این غلامحسین، با سه نفر فدایی دیگر، که در قضیه تیر زدن شیخ فضل الله، با کریم دواتگر همراه بودند. فرارا از تهران به تنکابن آمدند، سه نفر از اینها ، که یکی همین غلامحسین باشد، با عقیده راسخ، مشغول خدمت و مجاهدت شدند» (دیوسالار، ۱۳۳۶: ۷۱).
غلامحسین تهرانی در جنگ نیکویه، به قول سالار فاتح «حرکات بیخردانهای» انجام داد که ناشی از بیتجربگی وی بود که همین باعث شد تا سالار فاتح او را از دسته خودش اخراج کند. غلامحسین هم به دسته یپرم خان ارمنی پیوست و باقی مسیر تا قزوین را با نیرهای یپرم پیمود. او در نخستین درگیریهایی که در داخل عمارت دارالحکومه قزوین رخ داد، کشته شد (کسروی، ۱۳۵۳: ۲۶) (دیوسالار، ۱۳۳۶: ۷۱).
تا اینجا دانسته شد حداقل هفت نفر از اعضای گروه تروریستی ابوالفتحزاده و منشیزاده در قضایای تصرف رشت حضور داشتند.
- ترور روحانیون و علما
تیم تروریستی ابوالفتحزاده و منشیزاده، در ماجرای فتح رشت و اندکی بعد از آن، چند اقدامهای مهم تروریستی صورت گرفت که پیش از آن در گیلان، سابقه نداشت. مدیریت این اقدامها با میرزا کریمخان رشتی و کمیته ستار بود و تیم تروریستی بهایی، متناسب با برنامهریزیهایی که شده بود و مأموریتهای تروریستی که به آنها داده میشد، اقدام میکردند. کریم دواتگر از تروریستهای حرفهای بود که سالها تحت شبکه تروریستی بهایی ابوالفتحزاده و منشیزاده فعالیت میکرد و از تروریستهای کمیته مجازات هم بود (تبریزی، ۱۳۶۲: ۴۳) (شهبازی، ۱۳۸۲: ۴۱ـ۴۲). دواتگر در شب ۱۶ ذی الحجه ۱۳۲۶ق (۱۹ دی ۱۲۸۷) همراه با یک تیم تروریستی ۵ نفره، شیخ فضلالله نوری را ترور کردند. شیخ مجروح شد و بعد از مدتی بهبود یافت (کسروی، ۱۳۶۹: ۸۳۰) (دیوسالار، ۱۳۳۶: ۷۱). این تیم بعد از ترور نافرجام شیخ فضلالله نوری، در رشت حضوری فعال داشتند و به ترور علمای مشروعهخواه رشت پرداختند.
در دوران استبداد صغیر، چهار مجتهد مشروعهخواه در رشت به ریاست آیتالله خمامی ترور شدند. این تعداد ترور مجتهد در رشت (۴ نفر)، که رخ داد، در هیچ جای کشور در دوران استبداد صغیر، سابقه نداشت.
در آن برهه به برکت وجود حاج ملا محمد خُمامی که از مؤسسان جریان مشروعهخواهی و از رهبران اصلی آن در کشور بود، جریان مشروعهخواهی در میان علمای گیلان و حتی در میان عموم مردم رشت، حائز اکثریت بود و جریان مشروطهخواهی و جریان سکولار، در اقلیت قرار داشتند. در کشور، این امر کم سابقه بود و تنها در تهران و زنجان، اوضاع به همین نحو بود و در سایر نقاط کشور، جریان مشروعهخواهی در اقلیت بود و چندان عمومیتی نداشت. در رشت هم اکثر علما و مجتهدان برجسته رشت، از رهبران جریان مشروعهخواهی به شمار میرفتند که کوچکترین انحرافی را بر نمیتابیدند و علیه جریان سکولار روشنگری میکردند. مردم رشت هم از همین جریان و مرجع دینیشان، حاج ملا محمد خمامی سرسختانه حمایت میکردند. همین امر باعث شد تا بیشتر «مجتهدین شهید» یعنی ۴ مجتهد برجسته رشت که از رهبران جریان مشروطهخواهی رشت بودند، در همین ایام تصرف رشت، ترور شوند. دو ترور آیتالله خمامی و آیتالله فومنی در رشت رخ داد و دو ترور آیتالله بحرالعلوم رشتی و آیتالله تولمی از مجتهدان گیلانی هم در قزوین، بعد از فتح قزوین، صورت گرفت. یک ترور شیخ الاسلام قزوین هم توسط گیلانیهای فاتح قزوین صورت گرفت. یک ترور هم در شهر ساری در زمان حضور سردار محیی در آن شهر و با فاصله زمانی صورت گرفت که به عنوان آخرین ترور هست:
۶٫ ۱٫ ترور آیتالله حاج ملا محمد خمامی
آیتالله حاج ملا محمد خمامی پیش از تصرف رشت، به شهادت رسید. با توجه به فضای عمومی رشت و اعتقاد مردم به این مجتهد، تصرف رشت با حضور مجتهد خمامی ممکن نبود. در واقع مجتهد خمامی بزرگترین مانع میرزا کریمخان رشتی برای تصرف رشت بود و تنها دو هفته بعد از قتل مجتهد خمامی، ماجرای تصرف رشت به راحتی انجام شد و حکمران کشته شد و رشت به دست میرزا کریمخان رشتی افتاد.
رهبری پشت پرده قضایای گیلان به عهده تقیزاده در انگلیس بود و میرزا کریمخان رشتی در مدت حدود شش ماه فعالیتش، پول لازم برای انجام فعالیتها را از او میگرفت و به طور منظم، گزارش فعالیتهایش رای خرید سلاح در چند سفر قفقاز را طی نامههایی برای وی ارسال میکرد. میرزا کریمخان رشتی در همین نامهها، گزارش دقیقی از اوضاع گیلان، بهخصوص تمام فعالیتهای آیتالله خمامی و سایر علمای شریعتخواه گیلان، را با دقت و وسواس مینوشت و از مسائل جزئی و ریز و کم اهمیت مانند سفر آیتالله خمامی به فومن، هم فروگذار نمیکرد و همه را برای تقیزاده مینوشت (افشار، ۱۳۵۹: ۷ـ۱۴).
آیتالله خمامی نخستین بار وقتی موقع اذان صبح در بالکن خانهاش ایستاده و مشغول اذان گفتن بود، به سویش شلیک کردند ولی تیر به هدف اصابت نکرد. چند روز بعد، مجدد عدهای تروریست را را برای ترور وی اجیر کردند و در روز جمعه ۲۹ ذی الحجه ۱۳۲۶ق (۲ بهمن ۱۲۸۷) دو هفته بعد از ترور نافرجام شیخ فضلالله نوری، آیتالله خمامی را به شهادت رساندند. تروریستها فرار کردند و کسی مسئولیت این جنایت را به عهده نگرفت. ناظمالاسلام کرمانی درباره شهادت آیتالله خمامی مینویسد: «جمعه ۲۹ ذی الحجه [۱۳۲۶]… حاجی خمامی را در رشت کشتهاند و رشت و قزوین شلوغ شده است» (ناظم الاسلام کرمانی، ۱۳۵۷: ج۴، ۲۷۸-۲۷۹) (عبداللهی، ۱۳۹۳: ۱۷۶ـ۱۸۲).
دو هفته بعد در روز ۱۶ محرم ۱۳۲۷ق (۱۸ بهمن ۱۲۸۷)، سردار افخم حکمران گیلان، به قتل رسید و شهر به دست میرزا کریمخان رشتی، معزالسلطان و سایر اعضای «خاندان اکبر» افتاد (اعظام قدسی، ۱۳۴۲: ۲۳۰ـ۲۳۱) (ناظم الاسلام کرمانی، ۱۳۵۷: ج۵، ۳۱۲ـ۳۱۴). فعالیتهای تروریستی که بلافاصله بعد از تصرف رشت آغاز شد و تا چند روز ادامه داشت، از اقدامهای تروریستی کمیته ستار و با دستور میرزا کریمخان رشتی بود.
به گزارش رابینو، نایب کنسول انگلیس در رشت، مجموع کشتههای روز تصرف رشت حدود ۲۰ نفر بود (رابینو، ۱۳۶۸: ۴۶). کمیته ستار بعد از تسلط به گیلان، شروع به قلع و قمع مخالفان کرد و چند برابر آن جمعیت را طی تصفیه حساب سیاسی و ترور، از بین برد. رابینو درباره روز سوم بعد از تصرف رشت، چنین مینویسد: «هر که بر ضد مشروطه بود، در کوچهها به قتل میرسانیدند… میگویند یکصد و پنجاه الی دویست نفر در کوچه و شبانه در خانهها به قتل رسانیدند!» (رابینو، ۱۳۶۸: ۴۷).
میرزا کریمخان رشتی، معزالسلطان و سایر نیروهایشان، در کشتار مخالفان و منتقدان، کار را به جایی رساندند که سپهدار تنکابنی بعد از ورود به رشت، اعلام کرد که فقط با حکم انجمن رشت، میشود حکم قتل برای کسی صادر کرد: «سپهدار پس از اینکه دید کارها به اینجا رسیده است، اعلانی کرد که هیچ کس را نمیشود به قتل رساند، مگر به حکم انجمن» (رابینو، ۱۳۶۸: ۴۷).
۶٫ ۲٫ ترور آیتالله شیخ علی فومنی
وی بعد از شهادت آیتالله خمامی، بزرگترین مجتهد گیلان و نیز رهبر جریان مشروعهخواهی گیلان به شمار میرفت. در شب پنجشنبه ۲ ربیع الثانی ۱۳۲۷ق (۳ اردیبهشت ۱۲۸۸) هنگامیکه آیتالله شیخ علی فومنی، با چند نفر از اقوامش در ایوان خانه نشسته بود، وی را ترور کردند و به شهادت رساندند. ابتدا ۳ تروریست به منزلش رفتند و او را ترور کردند. این مجتهد، به شدت مجروح شد و چند ساعت در حالت احتضار به سر میبرد و خانوادهاش گریه و زاری میکردند. نیمههای شب، به اسم اینکه میرزا کریمخان رشتی، طبیب فرستاده، دوباره در زدند و این بار میرزا حسین خان کسمایی با یک قزاق، بالای سر مجتهد آمدند. کسمایی دستور شلیک داد و آن قزاق شلیک کرد و آن عالم را به طرز فجیعی به قتل رساندند و مقاومت خانوادهاش هم نتیجه نداشت و یک تیر هم به دست دخترش شلیک کردند (نوایی، ۱۳۵۶: ۲۰۷) (عبداللهی، ۱۳۹۳: ۳۳۰ـ۳۳۳).
رابینو درباره تأثیر ترور فجیع آیتالله فومنی در روحیه مردم رشت چنین مینویسد: «شیخ علی فومنی مجتهد [را] به حکم انجمن، در خانه خودش مجروح کردند. بعد از چند ساعت برگشتند، [زندگی] او را تمام کردند و دختر او را که میان قاتلین و پدر خودش بود، او را هم مجروح کردند. اسباب تزلزل مردم شد» (رابینو، ۱۳۶۸: ۴۸).
۶٫ ۳٫ ترور آیتالله آقامیر (سیدحسین) بحرالعلوم رشتی
مشروطهخواهان گیلانی، عازم فتح قزوین شدند و در شب ۱۴ ربیع الثانی ۱۳۲۷ق وارد قزوین شدند و این شهر را به اشغال خود در آوردند. افراد دسته تروریستی ابوالفتحزاده و منشیزاده هم در این جنگها حضور فعال داشتند. همان طور که اشاره کردیم، غلامحسین تهرانی یکی از تروریستهای عضو همین تیم تروریستی بهایی، در روز اول جنگ در داخل قزوین، کشته شد.
آیتالله آقامیر (سیدحسین) بحرالعلوم رشتی، نماینده علمای گیلان در دوره اول مجلس شورای ملی و از همفکران شیخ فضلالله نوری بود. او به عنوان نماینده شریعتخواهان، برای رساندن پیام مجتهد نوری و مجتهد خمامی به مراجع تقلید نجف، راهی عراق شده بود و در مسیر بازگشت به سوی رشت؛ در قزوین توسط نیروهای گیلانی فاتحان قزوین دستگیر شد و در روز ۱۸ربیعالثانی ۱۳۲۷ق (۱۹ اردیبهشت ۱۲۸۸) در صحن عمارت رکنیه قزوین، او و پسرش سیدجواد را تیرباران کردند و به شهادت رساندند. قاتل، جنایتکاری به نام حاج احمد نقاش تبریزی بود (کسروی، ۱۳۵۳: ۲۵ـ۲۶) (امینی، ؟: ۳۶۴-۳۶۵) (عبداللهی، ۱۳۹۳: ۳۴۹ـ۳۵۳).
۶٫ ۴٫ ترور آیتالله سیدمحمد تولمی
چند روز بعد از قتل بحرالعلوم رشتی در ربیع الثانی ۱۳۲۷ق (اردیبهشت ۱۲۸۸) آیتالله سیدمحمد تولمی از مجتهدان برجسته و مشروعهخواه رشت، که به قصد انجام یک سفر از رشت به سوی تهران میرفت، در قزوین مورد حمله مسلحانه قزاقانی قرار گرفت که در زمره فاتحان گیلانی قزوین بودند و ترور شد. با تنی مجروح به سوی رشت بازگشت و در همین شهر به شهادت رسید. دکتر میرحمید مدنی از بازماندگان وی، درباره نحوه شهادتش چنین نوشته: «هنگام سفر به تهران، در شهر قزوین مورد حمله «قزاقان» قرار گرفت و مجروح شد و پس از بازگشت، در رشت فوت کرد» (مدنی، ۱۳۷۷: ۱۰)
نکته مهمی که وجود دارد آن است که قتل مجتهد تولمی توسط «قزاقان فاتح قزوین» صورت گرفت. فرماندهی دسته قزاقانِ مشروطهخواه گیلانی فاتحِ قزوین را اسدالله خان ابوالفتحزاده به عهده داشت. حسن اعظام قدسی که در ماجرای تصرف رشت، در رشت حضور داشت و از شاهدان عینی وقایع بود، درباره دستههای مشروطهخواهان گیلانی فاتحِ قزوین، به دسته ابوالفتحزاده، چنین اشاره کرده: «اسدالله خان میرپنج طهرانی که در قزاقخانه فرمانده قزاق رشت بودند، با یکصد و پنجاه سوار» در تصرف قزوین شرکت داشت (اعظام قدسی، ۱۳۴۲: ۲۳۸). با این ترتیب، ارتباط تشکیلات تروریستی بهایی ابوالفتحزاده و منشیزاده با ترور آیتالله تولمی آشکار است.
۶٫ ۵٫ ترور آیت الله میرزا مسعود شیخ الاسلام قزوینی
آیت الله میرزا مسعود شیخ الاسلام قزوینی از علمای برجسته قزوین، از همفکران شیخ فضلالله نوری و از مشروعهخواهان بود. وی از سویی از حامیان مشروطه بود و از سوی دیگر در مقابله با جریانات منحرف، سکوت نمیکرد و اقدام میکرد. وی به دست مشروطه خواهان گیلانی فاتح قزوین، به شهادت رسید. میرزا حسن رئیس المجاهدین (فرزندِ میرزا مسعود شیخ الاسلام) که راس مشروطه خواهان تندروی قزوین قرار داشت، محرک قتل پدرش گردید. میرزا حسن برای قتل پدرش، فتوا داده بود! و قبل از ورود مشروطه خواهان مسلح گیلانی به قزوین، آن را به علی خان سالار فاتح، از سران دستههای مشروطه خواه گیلانی، داد تا آن اجرا کند. افراد دسته سالار فاتح، بعد از ورود به قزوین، در صبح روز ۱۵ ربیع الثانی ۱۳۲۷ق به خانه شیخ الاسلام حمله کردند و او را ترور کرده و به شهادت رساندند (دیوسالار، ۱۳۳۶: ۷۷) (بامداد، ۱۳۷۱: ج۱، ۳۳۵) (نورمحمدی، ۱۳۹۶: ۱۱۷ـ۱۱۸).
یکی از ترورهای رسوایی که در قزوین صورت گرفت، قتل «غیاث نظام قزوینی» رئیس ایل غیاثوند و از رجال سرشناس قزوین به دست یپرم بود (شریف کاشانی، ۱۳۶۲: ج۲، ۳۹۲ـ۳۹۴) (یپرم خان، ۱۹۴۶، ۳۲ـ۳۹) (کسروی، ۱۳۵۳: ۳۱). فاتحان رشت و قزوین، بعدها در زمره فاتحان تهران شدند و در محکمه شیخ فضلالله نوری هم حضور داشتند و حکم به قتل آن مجتهد برجسته دادند. همچنین سیدعبدالله بهبهانی به دست همین تیم تروریستی بهایی، ترور شد و به قتل رسید (شهبازی، ۱۳۸۲: ۴۲).
۶٫ ۶٫ ترور آیت الله شیخ غلامعلی مجتهد ساروی
ترور و قتل شیخ غلامعلی مجتهد ساروی، را باید ادامه خط ترورهایی دانست که زیر نظر میرزا کریم خان رشتی و عبدالحسین خان سردار محیی در رشت آغاز شد و در قزوین و تهران به اوج خودش رسید، با حضور کوتاه مدت سردار محیی در مازندران، شهر ساری هم بینصیب نماند و بزرگترین مجتهد منطقه به طرز فجیعی به دست همین گروه تروریستی به قتل رسید.
آیت الله شیخ غلامعلی ساروی، مجتهد بزرگ ساری بود و در سال ۱۳۲۹ق به امر سردار محیی ترور شد. در زمان ورود محمدعلی شاه مخلوع به ولایت استرآباد در رجب ۱۳۲۹ق (تیر ۱۲۹۰)، برای پس گرفتن تاج و تختش، دولت مرکزی برای مقابله با وی، لشکری به فرماندهی سردار محیی را به مازندران اعزام کرد و نیز حکمِ حکمرانیِ دو ولایت استرآباد و مازندران را نیز برایش صادر کرد. (سالار معتضد، ۱۳۹۳: ۶۶ـ۷۰). اکثر اعضای این لشکر، گیلانیان فاتح تهران بودند که در این دو ولایت چند ماه مشغول جنگ و گریز با نیروهای حامی محمدعلی شاه بودند. در همین حین، اردوی کوچکی به فرماندهی علی خان سالار فاتح، از تهران برای کمک به سردار محیی، راهی مازندران گردید و شهرهای مهم آنجا آمل و بابل و ساری را طی چند جنگ به تصرف خود در آورد. سالار فاتح در ساری دست جنایات زیادی زد که مهترین آنها دستگیری و قتل فجیع آیت الله شیخ غلامعلی مجتهد ساروی بود. کسروی تصریح کرده که جنایات مشروطه خواهان در ساری خصوصا شهادت شیخ غلامعلی مجتهد، با دستور عبدالحسین خان سردار محیی بوده است: «دستهاى از سران مازندران گرفتار افتادند، و با دستور سردار محیى، چند تنى را از ایشان بکشتند، یکى از ایشان شیخ غلام[علی]، ملاى بزرگ سارى بود، که به دار آویخته گردید.» (کسروی، ۱۳۵۳: ۱۸۶ـ۱۸۷).
علی خان سالار فاتح در یادداشتهایش، این جنایت را به وسیله اعضای دسته خودش دانسته و دلیل آن را کینه قدیمی که از وی داشت، یاد کرده است: «عصر روز ورود ما، شیخ غلامعلی [مجتهد] و حاج میرزا حبیب الله برای همکاری مستقیمی که با مستبدین کرده بود، تیرباران شدند!» (دیوسالار، ۱۳۳۶: ۱۳۴ـ۱۳۵).
علیمحمد دولت آبادی ـ از سران بابیهای ازلی ـ در روز ۲۰ رمضان ۱۳۲۹ق خبر از قتل مجتهد ساروی داده است و درباره او بدگویی کرده و نسبتهای نادرستی به وی داده است: «از قراری که ۲۱ رمضان ۱۳۲۹ خبر رسید، روز ۲۰، چهار نفر از روسای اشرار که منشا فتنه و فساد مازندران بودهاند، سرداران یکی، حکم کرده، تیرباران نمودند، از جمله آنها شیخ غلام مازندرانی است که در لباس اهل علم و از اشرار نامی آنجاست.» (دولت آبادی، ۱۳۶۲: ۱۳۹).
- واکنشها در گیلان؛ شیخ یوسف نجفی جیلانی
بعد از فتح تهران، جریانهای روشنفکری و از جمله ازلی و بهایی به کشور مسلط شدند و فعالیتهای زیادی را به نفع فرقههای خود و علیه آموزههای اسلامی انجام دادند. اوضاع ایران در این برهه به صورتی بود که بسیاری از شخصیتهای سالم، کشته شدند یا در اطراف شهرها، پراکنده شدند و در انزوا قرار گرفتند. در گیلان هم فضای تسلط جریان روشنفکری به مراتب شدیدتر بود چرا که خاندان اکبر از زمان تصرف رشت، مدیریت گیلان را به دست گرفتند. آنها جریانهای فاسد را در گیلان، مسلط کردند و شبهات زیادی علیه دین مطرح کردند و علمای بزرگ گیلان را کشتند و سایرین را منزوی کردند.
در چنین فضایی، «آیتالله شیخ یوسف نجفی جیلانی»، مجتهد جوان گیلانی که از چند تن از مراجع تقلید نجف از جمله آخوند خراسانی، اجازهنامه اجتهاد دریافت کرده بود، تصمیم به مهاجرت به گیلان گرفت. آیتالله جیلانی در اوایل سال ۱۳۲۷ق (مطابق بهار ۱۲۸۸) وارد رشت شد (عبداللهی، ۱۳۹۶: ج۱، ۳۴۹ـ۳۹۲).
او از همان نخستین روزهایی که در رشت سکونت کرد، فعالیت گسترده جریانهای فاسد را در رشت میدید و از فضای خفقان به وجود آمده بعد از تصرف رشت و حتی بعد از فتح تهران، نهراسید و در برابر این انحرافها سکوت نکرد. آیتالله جیلانی هم در عرصه خطابه و هم در عرصه قلم استعداد داشت و کتابهای متعددی در پاسخ به انحرافها نوشت. او درباره اوضاع ایران و خصوصا اوضاع گیلان، و انحرافهایی که در آغازین روزهای ورودش، مشاهده کرد، چنین گفته است:
«لدیالورود به بلاد محروسه ایران ـ صانها الله عن الحدثان ـ خاصه دارالمرز گیلان، چهار کلمه بامداد علی رئوس الاشهاد دیدم، «عدالت»، «مساوات»، «اخوت» [و] «حریت». و چون حقیقت و ماهیت این کلمات، بر اغلب عباد، از روی بصیرت دست نیفتاد، لاجرم افکار نُطّاق احرار در آفاق و دیار، بر خلاف صغرای تمدن و کبرای تمدن نتیجه بخشیده. چرا که اکثری از عوام و جمعی از انام، به حبل ظاهر آن متمسک [شده] و جمله، بلاجهت متهتّک گشته[اند]» (نجفی جیلانی، ۱۳۲۹: ۱)
آیتالله جیلانی اشکالهایی که درباره چهار واژه عدالت، مساوات، اخوت و حریت دارد را بیان میکند که این واژهها را به معانی غلطی گرفتهاند و در جامعه آنها را به صورت اشتباه عمل میکنند (نجفی جیلانی، ۱۳۲۹: ۱ـ۲). اما تسلط جریان سکولار باعث شده بود تا جریانهای منحرف مانند بهاییت هم تقویت شوند و کمتر کسی مجالی برای مقابله فکری با آنها بیابد. آیتالله جیلانی در همان آغازین روزهایی که وارد رشت شد، در روز ۱۵ جمادی الثانی ۱۳۲۷ق (۱۳ تیر ۱۲۸۸) اعلامیهای را در رشت منتشر کرد و آمادگی خود را برای مناظره با اعضای فرقه بابیه و بهاییه و نیز پیروان سایر ادیان و مذاهب اعلام کرد (نجفی جیلانی، ۱۳۲۹: ۷۵)
فعالیتهای بابیت و بهاییت در گیلان بیشتر شد و شبهات بیشتری علیه دین مطرح شد، آیتالله جیلانی هم به فعالیتهایش علیه انحرافها، بهخصوص مقابله با شبهات بابیت و بهاییت افزود و دو سال بعد، در روز ۱۵ جمادی الثانی ۱۳۲۹ق (۲۳ خرداد۱۲۹۰) کتابی به نام «لایحه ملّیّه اسلامیّه؛ راجع به مزخرفات بابیه و بهاییه» در رشت به چاپ رساند و در مقدمه، انگیزهاش از انتشار این کتاب را چنین نگاشت:
«در مدت قلیله توقف [در] این سامان، واقف بر عقاید زمره این نوباوگان گردیدم، چون اکثر بلاد عرب و عجم را سیر و اغلب ملل و نحل عالم را غور نموده بودم، به هیچ وجه سخافت آرای مستبدین، خاصه بیمدرکی مذاهب جدیده و آئین آنها را نپسندیدم. از آن جمله، طایفه ضاله بابیه و بهاییه و ازلیه و ناقضیه، محض هوای نفسانیه و تعیش جسمانیه، از راه شیطنت و خبث و ملعنت، اسمی برای خودشان گذاشته، عوام بیچاره را از طریقه حَقّه منحرف و از شاهراه اسلام منصرف مینمایند. لهذا محض اطلاع عموم هموطنان در این انقلاب زمان، با حواس پریشان، این لایحه ملیه اسلامیه را بر قاطبه برادران دینیه، اعلان و تذکار خاطر آنان میدارم» (نجفی جیلانی، ۱۳۲۹: ۲ـ۳)
آیتالله جیلانی جدیدترین تولیدات فکری جریانهای منحرف خصوصا بهاییت را رصد میکرد و آنها را مطالعه میکرد تا با استفاده از منابع دسته اول هر گروه، به تفکرات آنها و شبهاتی که مطرح میکنند آشنا شود و به پاسخگویی به آنها بپردازد. مجله «نجم باختر» که توسط بهاییان در واشینگتن ـ پایتخت آمریکا ـ از سال ۱۳۲۸ق منتشر میشد و خوراک فکری محافل بهایی برای پیروانشان بود و برای آنها به سراسر دنیا ارسال میشد و به رشت هم میرسید. آیتالله جیلانی اشتراک مجله نجم باختر را داشت و دوره آن مجله در آرشیو شخصی ایشان موجود است. همچنین استفاده از منابع دسته اول بهایی، برای ایشان بسیار مهم بود فلذا به استفاده از منابع درجه دو و نقلهای سایر کتابهای رد بهاییت بسنده نمیکرد بلکه خودش به طور مستقیم منابع بهایی را مطالعه میکرد و به آنها پاسخ میداد. کتابهای اصلی بهاییت مانند «مفاوضات عبدالبها» چاپ اول آن به سال ۱۹۰۸م در شهر لیدن از کشور هلند، در دست آیتالله جیلانی قرار داشت و در آرشیوش موجود است. همچنین به تصریح خودش برای تألیف کتاب لایحه ملیه اسلامیه، از کتابهای بیان، ایقان، فراید، درر البهیه، تفسیر سوره کوثر، اشراقات و چند لوح دیگر، لوح هیکلالدین، اقدس، مجموعه الواح، مقاله شخص سیاح بهایی از مهمترین کتابهای این فرقه بودند و به طور مستقیم از آنها استفاده کرده است (نجفی جیلانی، ۱۳۲۹: ۴ـ۵)
آیتالله جیلانی برای تالیف کتاب لایحه ملیه اسلامیه، از آثار علمای مختلف نیز استفاده میکرد. از جمله کتابهای منتشر نشدهای که آیتالله جیلانی مورد مطالعه قرار داد کتاب «رد بر بابیه» نوشته شیخ بهاءالدین لاهیجانی (محصصی) است که آیتالله جیلانی در سال ۱۳۲۹ق این عالم را در لاهیجان ملاقات کرد، و از روی نسخه اصلی این کتاب، با دست خودش استنساخ کرده و این نسخه به دستخط آیتالله جیلانی امروز در آرشیو مرحوم جیلانی وجود دارد. (بهاءالدین لاهیجی، ۱۳۲۹، تمامی صفحات) شیخ محمد بهاءالدین لاهیجانی مخلص به «بهایی» از علمای برجسته لاهیجان و جد خاندان «محصصی»های لاهیجان، که چند چهره هنری برجسته دارند، بود. نوشته شدن این کتابهای رد بر بابیت و بهاییت در گیلان، حاکی از آن است که تسلط این جریانهای انحرافی در گیلان به میزانی زیاد شده بود که علما نسبت به اینها احساس خطر میکردند و در صدد مقابله فکری با این انحرافها میافتادند.
بهاییها با قدرتی که داشتند، آرام ننشستند و برایش مشکلاتی به وجود آوردند ولی او از میدان به در نرفت. سران جریان سکولار مشروطه در رشت، به مقابله با روشنگریهای آیتالله جیلانی پرداختند و به او حمله کرده و مورد توهین و تهمت قرار دادند. افصح المتکلمین که روزنامههای متعددی در رشت و بندرانزلی داشت و از تندروترین مشروطهخواهان سکولار رشت به شمار میرفت، در نخستین شماره روزنامه راه خیال که در سال ۱۳۲۹ق (۱۲۹۰) منتشر ساخت، به کتاب لایحه ملیه اسلامیه و نویسندهاش حمله کرده است و او را مورد هتاکی قرار داد. افصح المتکلمین در نخستین شماره روزنامه «راه خیال»، مطلبی با عنوان «یاران ممدلی میرزا» یعنی یاران محمدعلی شاه مخلوع، نوشت و در آن به آیتالله جیلانی و عدهای دیگر از علمای رشت که به عملکرد فاسد سکولارها انتقاد میکردند، حمله کرد و چند دروغ به آنها نسبت داد و با مطلبی گزنده به آنها هتاکی کرد. افصح در این مطلب، ابتدا نام میرزا مهدی شریعتمدار را ذکر کرد و او را رأس یاران محمدعلی شاه مخلوع در گیلان و طرفدار استبداد ذکر کرده و سپس از شیخ یوسف جیلانی نام برد و درباره جیلانی مطالب دروغی را نوشت و نسبتهای ناروایی را به او نسبت داد:
«شیخ یوسف که در شهر جابلقا، تحصیل علم و اجتهاد کرده و در جابرعبا [جابرسا؟] ترویج دین و ارشاد نموده، در مرتبه استبدادیان پایه خود را معرفی کرد که گفت: اگر دال استبداد در کلمه محمد نبود، من از محمد به ملاحظه آن که میم مشروطه در اوست، تنفر داشتم! این قزعمل الملّه سفرجل الدوله و از برکت رساله[ای] که در جواب مزخرفات بهاییان به هم بافته است، یک رکن مملکت ایران را برای امام محبوب خود یعنی ممدلی میرزا، مصفّا خواهد نمود!» (راه خیال، ۱۳۲۹: شماره ۱).
- نتیجهگیری
بابیت و بهاییت تلاش چشمگیری برای به انحراف کشاندن مشروطه انجام دادند. آنها در موضوع های مختلفی فعالیت داشتند: از جمله روزنامه نگاری، ایجاد مدارس جدید، وعظ و خطابه با لباس دین، ایجاد انجمن های مخفی، حضور در مجلس شورای ملی، به دست گرفتن مناصب دولتی، فعالیت تروریستی، همکاری با سرویس های اطلاعاتی به خصوص انگلیس و عضویت در تشکیلات فراماسونری.
در دوران نهضت مشروطه، برخی اعضای دو فرقه بابی و بهایی در رشت، حضور داشتند و فعالیتهای مخربی را آغاز کردند. اوج فعالیتهای مخرب این دو جریان در رشت، در دوران استبداد صغیر است. میرزا کریمخان رشتی، عامل برجسته انگلیسیها، مأموریت یافت تا در رشت پایگاه قدرتمندی ایجاد کند و به وسیله آن، تهران را فتح کند. او جبههای از مخالفان محمدعلی شاه را در رشت ایجاد کرد و کمیته ستار را تأسیس کرد. ازلیها و بهاییها نیز در این جبهه قرار داشتند و فعالیت میکردند.
علما و بزرگان رشت و در رأس آنها حاج ملا محمد خُمامی، مجتهد متنفذ گیلان، هم که از سران جریان شریعت خواهی بودند، با این جریانها مقابله کردند و اجازه نمیدادند که این جریانها در آنجا تأثیر بگذارند.
بابیها و بهاییها در تصرف رشت، تصرف قزوین و در نهایت فتح تهران از ارکان لشکر میرزا کریمخان رشتی به شمار میرفتند و جهت تأمین منافع بریتانیا تلاش میکردند. اعضای شبکه تروریستی بهایی ابوالفتحزاده و منشیزاده، با هدایت سرویسهای خارجی، به رشت رفتند تا به میرزا کریمخان رشتی تصرف رشت، کمک کردند. همزمان با حضور اعضای این گروه تروریستی بهایی در رشت، موج ترور به راه افتاد و مهمترین و پیچیدهترین ترورهای رشت در دوران مشروطه، نیز صورت گرفت.
———————————————-
پاورقی:
[۱] . طلبه سطح چهار حوزه علمیه قم و پژوهشگر تاریخ معاصر. ab.meysam@gmail.com
فهرست منابع
قرآن کریم.
- اعظام قدسی (اعظام الوزاره)، حسن (۱۳۴۲)؛ خاطرات من یا روشن شدن تاریخ صد ساله ایران، تهران: چاپخانه حیدری.
- افشار، ایرج (۱۳۵۹)؛ اوراق تازهیاب مشروطیت و نقش تقیزاده، تهران: جاویدان.
- افشار، ایرج (۱۳۸۰)؛ دفتر تاریخ مجموعه اسناد و منابع تاریخى، ج۲، تهران: بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار.
- اکبر، عبدالرحیم (۱۳۹۵)؛ خاندان اکبر، مشهد: محقق.
- امینی، عبدالحسین (؟) شهیدان راه فضیلت: زندگینامه ۱۳۰ شهید عالم شیعه از قرن ۴ تا قرن ۱۴، ترجمه: ف. ج، روزبه.
- آشتیانیزاده، محمدرضا (۱۳۶۸)؛ «کمیته مجازات و حسین لَلِه/ بخش خاطرات»، تاریخ معاصر ایران، کتاب اول، تهران: موسسه پژوهش و مطالعات فرهنگی.
- بامداد، مهدی (۱۳۷۱)؛ شرح حال رجال ایران در قرنهای۱۲و۱۳و۱۴، تهران: زوار.
- بهاءالدین (محصصی) لاهیجی، محمد (۱۳۲۹)؛ رد بر بابیه، به خط: شیخ یوسف نجفی جیلانی، نسخه خطی.
- بهرامی، عبدالله (۱۳۶۳)؛ خاطرات عبدالله بهرامی، از آخر سلطنت ناصر الدین شاه تا اول کودتا، تهران: علمی.
- تبریزی، جواد (۱۳۶۲)؛ اسرار تاریخی کمیته مجازات، تهران: فردوسی.
- حبل المتین، روزنامه، (۱۳۲۷). س۲، ش۵۶، ۲۲ صفر.
- حبل المتین، روزنامه، (۱۳۲۷). س۲، ش۷۱، ۱۵ ربیع المولود.
- حبل المتین، روزنامه، (۱۳۲۷). س۳، ش۱، ۱۶ ربیع المولود.
- حبل المتین، روزنامه، (۱۳۲۷). س۳، ش۵۸، ۱۰ رجب.
- دروگر، محمد (۲۰۱۶)؛ «معرفی مشروطهخواهان از نسخه خطی خاطرات عین السلطنه»، ۴ اکتبر، کانال تلگرامی ممالک محروسه ایران. https://telegram.me/qajariranhistory
- دولت آبادی، سید علیمحمد (۱۳۶۲)؛ خاطرات سید علیمحمد دولت آبادی، تهران: انتشارات فردوسی و انتشارات ایران و اسلام.
- دیوسالار(سالار فاتح)، علی (۱۳۳۶)؛ یادداشتهای تاریخی راجع به فتح تهران و اردوی برق (بخشی از تاریخ مشروطیت).
- رابینو، ه.ل. و اولیاء بافقی، حسین (۱۳۶۸)؛ مشروطهگیلان، آشوب آخر الزمان، به کوشش: محمد روشن، رشت: طاعتی.
- راه خیال، روزنامه، (۱۳۲۹). شماره ۱٫
- رائین، اسماعیل (۱۳۵۵)؛ حیدر خان عمواغلی، ج۱، تهران: جاویدان.
- رشتی، میرزا مهدی، (۱۳۸۲)؛ یادماندههای مهدی رشتی از گیلان و ترکستان، به کوشش: بمون تپوری، انتشار مجازی سایت تبرستان. tabarestan.org.
- رشدیه، فخرالدین (۱۳۷۰)؛ زندگینامه پیر معارف رشدیه، بنیانگذار فرهنگ نوین ایران، تهران: هیرمند.
- سالار معتضد، یاور محمدعلی خان (۱۳۹۳)؛ ناگفتههای مشروطیت: خاطرات سالار معتضد از اردوی شرق و مقابله با محمدعلی میرزا، شاه مخلوع قاجار، ۱۳۲۹ه.ق. ۱۲۹۰ه.ش، به کوشش: ناهید عبقری، با مقدمه: یوسف متولی حقیقی، مشهد: بانگ نی.
- سپهر، احمدعلى (۱۳۳۶)؛ ایران در جنگ بزرگ ۱۹۱۸-۱۹۱۴، تهران: چاپخانه بانک ملى ایران.
- سلیمانی اردکانی، عزیزالله (؟)؛ مصابیح هدایت، ج۵، طهران: مؤسسه ملی مطبوعات امری.
- سیاح، حمید (۱۳۵۹)؛ خاطرات حاج سیاح یا دوره خوف و خطر، به تصحیح: سیفالله گلکار، تهران: امیر کبیر.
- شریف کاشانی، محمدمهدی (۱۳۶۲)؛ واقعات اتفاقیه در روزگار، به کوشش: منصوره اتحادیه (نظام مافی) و سیروس سعدوندیان، تهران: تاریخ ایران.
- شمس، روزنامه، (۱۳۲۷) ش۲۲ـ۲۳، ۱۹ محرم.
- شهبازی، عبدالله (۱۳۸۲)؛ «جستارهایی از تاریخ بهاییگری در ایران»، فصلنامه تاریخ معاصر ایران، س۷، ش۲۷٫
- صدر هاشمی، محمد (۱۳۶۴)؛ تاریخ جراید و مجلات ایران، اصفهان: کمال.
- صفایی، ابراهیم (۱۳۶۳)؛ رهبران مشروطه، ج۱، تهران: جاویدان.
- عباس افندی، (١٣٢)؛ مکاتیب عبدالبها، ج۵، مؤسسه ملّی مطبوعات امری.
- عبداللهی، میثم و عبداللهی محمد (۱۳۹۳)؛ آیتالله العظمی شهید حاج ملا محمد خمامی: جریان مشروعهخواهی گیلان و رهبر آن در نهضت مشروطه، قم: صحیفه معرفت.
- عبداللهی، میثم و عبداللهی، محمد (۱۳۹۶)؛ فرهنگنامه علمای مجاهد گیلان از مشروطه تا انقلاب اسلامی، ج۱، قم: مولف.
- علاقبند، حاج آقا محمد (۱۳۲)؛ تاریخ مشروطیت، انتشارات لجنه ملی محفظه آثار و آرشیو ملی.
- علوى، سیدابوالحسن (۱۳۸۵)؛ رجال عصر مشروطیت، تصحیح: حبیب یغمایى و ایرج افشار، تهران: اساطیر.
- عمیدالاطباء همدانی، میرزا یحیی (۱۳۴۵)؛ تاریخ امری رشت، نسخه خطی، انتشار مجازی در سایت کتابخانه بهاییت. h-net.org.
- عینالسلطنه سالور، قهرمان میرزا (۱۳۷۴)؛ روزنامه خاطرات عین السلطنه، به کوشش: مسعود سالور و ایرج افشار، تهران: اساطیر.
- فاضل مازندرانی، اسدالله (؟)؛ تاریخ ظهور الحق، ج۶، نسخه خطی.
- فاضل مازندرانی، اسدالله (۱۳۱)؛ تاریخ ظهور الحق، ج۸، بخش۱، مؤسسه ملی مطبوعات امری.
- فاضل مازندرانی، اسدالله (۱۳۲)؛ تاریخ ظهور الحق، ج۸، بخش۲، مؤسسه ملی مطبوعات امری.
- فخرایی، ابراهیم (۱۳۷۱)؛ گیلان در جنبش مشروطیت، ، تهران: انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی.
- فخرایی، ابراهیم (۱۳۹۴)؛ مشاهیر گیلان، بازخوانی و ویرایش: هادی میرزانژاد موحد، با همکاری: غلامرضا فروتن، رشت: فرهنگ ایلیا.
- کسروی، احمد (۱۳۵۳)؛ تاریخ هیجده ساله آذربایجان یا سرنوشت گردان و دلیران. تهران: امیرکبیر.
- کسروی، احمد (۱۳۶۹)؛ تاریخ مشروطه ایران، تهران: امیرکبیر.
- گلبن، محمد (۱۳۸۴)؛ «سیدحسن کاشانی و روزنامه حبل المتین و محاکمه او»، مجله پیک نور، ضمیمه زمستان.
- مجدالاسلام کرمانى، احمد (۱۳۵۶)؛ تاریخ انحطاط مجلس، تصحیح: محمود خلیلپور، اصفهان: دانشگاه اصفهان.
- مدنی، میراحمد (۱۳۷۷)؛ جنبش جنگل و میرزا کوچک خان؛ خاطرات میراحمد مدنی عضو شورای اتحاد اسلام و مدیر روزنامه پرورش، به کوشش: سید محمدتقی میرابوالقاسمی، تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی.
- مذاکرات مجلس شورای ملی، دوره۱، ۵ ذی الحجه ۱۳۲۴ق.
- ملکزاده، مهدی (۱۳۲۵)؛ زندگانی ملک المتکلمین، ، تهران: شرکت نسبی علیاکبر علمی و شرکاء.
- ملکزاده، مهدی (۱۳۸۳)؛ تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، تهران: سخن.
- مهتدی صبحی، فضلالله (۱۳۸۶)؛ خاطرات زندگی صبحی و تاریخ بابیگری و بهاییگی، به کوشش و مقدمه: سیدهادی خسروشاهی، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی.
- ناظم الاسلام کرمانی (۱۳۵۷)؛ تاریخ بیداری ایرانیان، به اهتمام: علیاکبر سعیدی سیرجانی، تهران: بنیاد فرهنگ ایران.
- نبوی رضوی، سیدمقداد (۱۳۹۶)؛ تاریخ مکتوم، تهران: شیرازه.
- نجفی جیلانی، شیخ یوسف (۱۳۲۹) لایحه ملیه اسلامیه راجع به مزخرفات بابیه و بهاییه، رشت: مطبعه سعادت.
- نسیم شمال، روزنامه، (۱۳۳۳ق)، ۲ ربیع الثانی.
- نوایی، عبدالحسین (۱۳۵۵)؛ دولتهاى ایران از آغاز مشروطیت تا اولتیماتوم، تهران: بابک.
- نوایی، عبدالحسین (۱۳۵۶)؛ فتح تهران: گوشههایی از تاریخ مشروطیت، تهران: بابک.
- نورمحمدی، مهدی (۱۳۹۶)؛ برگی از تاریخ مشروطه در قزوین: قسمنامه انجمن متحدین و یادداشتهای میر سیدحسن دبیر سیاقی (دبیر الممالک)، تهران: نامک.
- یپرم خان (۱۹۴۶)؛ از انزلی تا تهران: یادداشتهای خصوصی یپرم خان مجاهد ارمنی، ترجمه: نروس، (۱۳۵۶)، تهران: بابک.
منبع: «نگاهی به فعالیت ازلیها و بهاییها در انحراف مشروطه؛ در دوران استبداد صغیر در گیلان»، میثم عبداللهی، فصلنامه مطالعات تاریخی، س۱۷، ش۶۵، تابستان ۱۳۹۸، ص۸۸ـ۱۱۳