اختلافات شهید کریمی با آقای قربانی روی چه مسائلی بود؟
میثم عبدالهی
نوروز۹۹، به همت ادمین و دوستان عضو گروه تلگرامی «لاهیجانی سلام»، که از فعالترین گروه های تلگرامی لاهیجان و گیلان است، برنامه های مجازی بسیار خوبی برای بزرگدشت شهید شهید کریمی صورت گرفت و در چند روز اخیر در گروه به مدیریت آقای هادی، گفتگوهای بسیاری درباره شهید کریمی با حضور برادر شهید و عده ای از یاران شهید برگزار شد که نکات مفیدی درباره شهید مطرح شد.
میثم عبدالهی
همزمان با ایام سالروز شهادت شهید کریمی که هر ساله در مسجد جامع لاهیجان و رشت برگزار میشد، مراسمی برای آن شهید بزرگوار برگزار میشد ولی به دلیل وجود ویروس کرونا، برادر شهید برای نوروز ۱۳۹۹ اعلام کرد که امسال مراسم برگزار نخواهد شد. امسال به همت ادمین و دوستان عضو گروه تلگرامی «لاهیجانی سلام»، که از فعالترین گروه های تلگرامی لاهیجان و گیلان است، برنامه های مجازی بسیار خوبی برای شهید بزرگوار صورت گرفت و در چند روز اخیر در گروه به مدیریت آقای هادی، گفتگوهای بسیاری درباره شهید کریمی با حضور برادر شهید و عده ای از یاران شهید برگزار شد که نکات مفیدی درباره شهید مطرح شد.
محقق بزرگوار و برادر ارجمند، آقای حسین قاسمی شیرازی، فرماندار شیراز در دوران دولت احمدینژاد و ساکن فعلی لاهیجان، سوالات مهمی درباره اساس نقدهای شهید کریمی نسبت به آقای قربانی داشت. این سوالات بدون پاسخ باقی ماند، لازم دیدم که پاسخ این ۵ سوال را در قالب چند نکته خدمت دوستان عرض کنم. نکات را در غروب روز جمعه ۱۵ فروردین ۱۳۹۹ در گروه منتشر گردید. نکات را در سایت رنگ ایمان بازنشر میکنم و امیدوارم که بخشی از ابهامات را پاسخ دهد.
آقای حسین قاسمی عزیز، سوالاتی درباره شهید بزرگوار مطرح کرده بودند که لازم هست پاسخ داده شود. به آنها به همان ترتیبی که ایشان پرسیدند، پاسخ میدهم. قرار بود در زمان فراغت، نکاتی در گروه درباره شهید کریمی عرض کنم که آن نکات رو در قالب پاسخ به سوالات آقای قاسمی، عرض میکنم. بحثها مفصل هست و سعی میکنم به متقضای فضای گروه، هر قدر که ممکن هست خلاصه و کوتاه نکات را عرض کنم. دوستان اگر نقد و نظری دارند، بفرمایند تا استفاده کنیم.
سوال اول آقای قاسمی: اختلافات شهید کریمی و حاج آقای قربانی روی چه مسائلی بود؟
در پاسخ به این سوال باید عرض شود شهید کریمی و آقای قربانی سالها دوست و همراه بودند و تشکیلات تبلیغی دینی راه انداخته بودند و کار جذب جوانان به دین را در قالب همین کانون نقد و انتقاد دینی انجام میدادند.
ولی بعد از انقلاب، وقتی برخی از مسئولین گیلان، این عملکرد نادرست را داشتند، باعث انتقاداتی از سوی مردم و نیروهای انقلابی به اونها میشد. در رشت آقای احسانبخش و در لاهیجان آقای قربانی در راس قرار گرفتند و شهید کریمی هم تا مدتی با آنها همراه بود ولی کم کم به خاطر عملکرد غلط آنها، انتقاداتی به آنها در جلسات میکرد ولی وقتی در مقابل این انتقادهای درست، با جوابهای نامناسب مواجه شد، برایش ناراحت کننده بود که با این کارها به انقلاب آسیب وارد میشود و مانند انقلاب رسول خدا، بعد از رحلت رسول خدا، دچار انحراف شده و مسیر آن به سمتی رفت که جانشین رسول خدا را کنار گذاشتند و یک شخص دیگری را جای ایشان گذاشتند.
انتقادات شهید کریمی کم کم بیشتر شد و نیروهای انقلابی ای که به عملکرد غلط مسئولین، انتقاد داشتند هم دور شهید کریمی جمع شدند و در عین پایبندی قوی روی آرمانهای امام خمینی و انقلاب اسلامی داشتند، در عین حال به عملکرد برخی مسئولین نقد داشتند. اینها همان گروه حزب الله بودند و شهید کریمی به عنوان یکی از ناب ترین جریانات انقلابی گیلان قرار داشت و سردار حزب الله گیلان بود.
نکات مورد نقد شهید کریمی نسبت به شخصیت و عملکرد آقای قربانی از این قرار بود:
۱- آقای قربانی قبل از انقلاب، از اطرافیان آیت الله شریعتمداری و از اعضای دفتر وی و از گردانندگان دارالتبلیغ بود که این مرکز مورد اعتراض امام قرار داشت. او مشی آقای شریعتمداری را میپسندید و همان مشی را طی میکرد. البته بعد از پیروزی انقلاب از آقای شریعتمداری فاصله گرفت و بعد از خلع وی از مرجعیت، در نماز جمعه لاهیجان علیه او صحبت کرد. نتیجه عملکرد آقای قربانی آن بود که با نیروهای انقلابی چندان همراه نبود و با نیروهای رژیم و ساواک، مسامحه میکرد و در مقابل آنها موضعی نداشت. از حضور در جمع نیروهای انقلابی دوری میکرد و از شرکت در تظاهراتهای مردمی معمولا خودداری میکرد و در خانه میشست و به بهانه ای، از تظاهرات ها، دوری میکرد. البته آقای قربانی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، در حرف، ادعاهای بزرگی کرد و مهمترین فرد انقلابی در گیلان از سال ۴۲ تا ۵۷ که علیه رژیم مبارزه میکرد و شاگرد امام و طرفدار امام معرفی کرده، ولی آن چیزی که در سابقه ایشان میبینیم با ادعاهای ایشان تناقض دارد.
۲- آقای قربانی در برخورد گرو ها و جریانات محارب با منحرف، مسامحه میکرد. آقای قربانی از همان اول، به عنوان حاکم شرع گیلان نصب شد. شهید کریمی هم به عنوان دادستان انقلاب گیلان، در محیط رعب آور گیلان مسئولیت ایجاد امنیت را به دست گرفتند. آقای قربانی به عنوان حاکم شرع و قاصی، باید کمک کار شهید کریمی میبود و جریانات محارب مارکسیستی و التقاطی مقابله میکرد و با محاکمه آنها، جلوی آنها را میگرفت. ولی آقای قربانی که چند سال حاکم شرع در محیط گیلان بود، وظیفه خودش را انجام نمی داد و از محاکمه رئوس ضدانقلاب پرهیز میکرد و در کل مدتی که حاکم شرع بود، هیچ حکم اعدامی نداد و هنوز به این مسئله با افتخار نگاه میکند. شهید کریمی به عنوان دادستان، برای یک محاکمه عادی، ناچار بود که این فضا را به نحوی مدیریت کند. او از شهرهای مجاور خصوصا شهرهای بهشهر و چالوس و … از مازندران، برای یک محاکمه عادی مجوز میگرفت و قاضی از بهشهر میآمورد در گیلان تا فلان شخص را محاکمه کنند. چون آقای قربانی در خانه اش نشسته بود و حاضر نبود این این آقا را محاکمه کند.
۳- آقای قربانی به افراد ناسالم و فاسد، خیلی زود اعتماد میکرد و همین اعتمادها، بحث نفوذ را در گیلان رونق داد. دادن سلاح به افراد ناسالمی که اوایل کمیته تشکیل داده بودند، از جمله همین کارها بود. علاوه بر اینکه آقای قربانی برای افراد فاسد، همیشه جذابیت داشت و معمولا اطرافیانش، افراد مسئله دار بودند. همینها هم باعث میشد تا افراد نفوذی در اطرافش رخنه کنند و امور را به مقامات بالاتر گزارش کنند. انواع سفارش نامه هایی که آقای قربانی برای افراد فاسد و محکومان به نهادهای مختلف مینوشت که برخی از آنها در دسترس هست که اعجاب هر شخص منصفی را برمی انگیزد.
۴- آقای قربانی نسبت به نیروهای انقلابی، خصوصا شخص شهید کریمی، حالت تدافعی پیدا کرده بود. خودش و اطرافیانش به جای آن که پای سخن شهید کریمی بنشینند و بگویند اشکالات را تذکر بده، با او و سخنانی که میگفت برخورد حذفی داشتند.
شهید کریمی آدمی نبود که در مقابل انحرافات سکوت کند و آنها هم برای اینکه سخنان او را بی ارزش جلوه دهند، انواع اتهام و دروغ و بی اخلاقی علیه شهید کریمی به راه انداختند و موج تبلیغاتی سنگینی را ایجاد کردند تا کسی جرئت نکند نام شهید کریمی را ببرد و کسی حرفهای او را جدی نگیرد و آنها با خیال راحت کارهای خودشان را بکنند. نوشتن نامه مبنی بر نداشتن سلامت روانی و دیوانه بودن شهید کریمی از جمله همین اقدمات بود که محوریت این اعلامیه با مرحوم آقای احسانبخش بود و تمام امام جمعه های وقت گیلان ازجمله آقای قربانی، به جز سه نفر، آن را امضا کردند.
البته این موج علیه شهید کریمی، در همین حد باقی نماند و به پرونده سازی برای محاکمه کردن و برنام کردن و خلع شهید کریمی در سال ۶۱ از تمامی مسئولیت های شهری و استانی، ادامه همین خط حذفی آقای قربانی هست. بعدش هم از سال ۶۱ تا زمان شهادتش در سال ۶۵، دائم درگیری دادگاه و زندان و مصائب بعد از آن بود.
باز هم نکات دیگری هست که در اینجا و چنین فضایی، فرصت طرح بیش از این نیست و ذکر مهمترین نکات، کافی هست.
سوال دوم: چه افرادی از فامیل ها و آشناهای خانواده آقای قربانی در آن مقطع متهم به ارتباط با سازمان بودن ؟ آیا اصلا کسی متهم بود به ارتباط؟
بله. پسر آقای قربانی،به نام محمدعلی (صدرالدین) قربانی آن موقع، میگویند که جزء میلیشیای سازمان مجاهدین خلق، یعنی طرفداران بوده است. بعد که بحث مقابله با فعالیتهای مسلحانه منافقین جدی شد، آقای قربانی از ترس اینکه فرزندش هم بین اینها دستگیر شود و محاکمه شود، او را از گیلان دور کرد و اجازه نداد که دستگیر و محاکمه شود و او را به عنوان خواندن درس طلبگی راهی مشهد کرد. او هنوز در مشهد هست و مشغول هست و گاهی معمم گیلان میآید و گاهی غیر معمم، ولی فعالیت سیاسی ندارد.
«علاء عترتی کوشالی» پسرعمویِ همسرِ آقای قربانی بود و از رئوس مجاهدین خلق در لاهیجان به شمار میرفت و در انتخابات دوره اول مجلس شورای اسلامی در لاهیجان، کاندیدای مجاهدین خلق بود که رای کافی نیاورد. این خانواده در بین مجاهدین خلق لاهیجان، چهره برجسته ای چرا که ۴ برادر از مجاهدین خلق بودند. آنها بعدها به فعالیت مسلحانه روی آوردند و همین باعث شد که تمام این چهار برادر به نامهای علاء، کمال، نجم الدین (معروف به نجمی) و شمس الدین (معروف به شمسی) بخشی در سال ۶۰ و بخشی در سال ۶۲ اعدام شدند یا در درگیری مسلحانه کشته شدند.
باقی سوالات:
سوم- آیا کسی عواملی که به نام عوامل ترور شناخته شدن را حین ترور دیده بود؟
چهارم- سوابق عوامل ترور چه بود و چه شدند؟
پنجم- در برخی ترورها که شخصا مطالعه کردم دیدم که شبکه مخفی سازمان یا حتی افرادی که ارتباط با سازمان هم نداشتن ولی سمپات بودند، عملیاتی را انجام دادن و سازمان هم بیانیه داده. برخی اوقات کسانی دیگر زدن، سازمان بر عهده گرفته
این نکته که کسی عوامل ترور را کسی دیده یا نه، واقعا اطلاع ندارم و شاهدان این ماجرا باید بیان کنند. اما نکته ای که وجود دارد آن هست که از همان روزهای اول وجود داشت و موید این نکته بود که عامل ترور را دیده اند، آن بود که اندکی بعد از ترور، «بهمن افرازه» با نام مستعار «فرمانده سیروس»، به عنوان عامل این جنایت شناخته شد و دنبال او بودند که او بگیرند.
مجاهدین خلق هم تلاش زیادی کردند تا او را فراری دهند و در نهایت در روز ۱۸ تیر ۱۳۶۵ یعنی تقریبا سه ماه بعد از شهادت شهید، او را در لوشان، در خروجی گیلان به سمت قزوین و تهران، شناسایی کردند و در یک عملیات مسلحانه که ظاهرا چند نفر از نیروهای انقلابی هم مجروح شدند، او هم نهایت کشته شد.
درباره سابقه عضویت او در سازمان که قطعی هست و کسی شکی ندارد. سازمان در مجله شورا، شماره ۲۰و۲۱، خرداد و تیر ۱۳۶۵، ص۱۲۵، از عملیات کشته شدن بهمن افرازه، با ناراحتی یاد کرده و این خبر رو درج کرده است.
اما اینکه با جاهای دیگر هم ارتباط داشته یا نه، اطلاعی ندارم و تا زمانی که اسناد مرتبط به مجاهدین خلق در منطقه، در دسترس قرار نگیرد نمیشود در این باره نظری داد.
سوال پنج شما هم کاملا درست هست و سازمان گاهی چنین عملکردی داشته ولی اینکه این ماجرا هم از همان زمره باشد، اطلاعی ندارم و عطف به همان لزوم مطالعه اسناد منتشر نشده هست.