مقام معظم رهبری: در طول تاریخ، رنگ های گوناگون بر سیاست این کشور پهناور سایه افکند؛ اما رنگ ثابت مردم گیلان، رنگ ایمان بود.
یکشنبه ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۳ - Sunday 5 May 2024
محتوا
بهجت عارفان به روایت حجت الاسلام والمسلمین حاج شیخ هادی قدس

بهجت عارفان به روایت حجت الاسلام والمسلمین حاج شیخ هادی قدس

رضا باقی‌زاده گیلانی
روال آیت الله العظمی بهجت این بود که پیش از شروع درس حدود ده دقیقه موعظه میکرد، و نه به عنوان موعظه بلکه به عنوان حکایت حال بزرگان گذشته، و معلوم بود منظور اصلی آقا از نقل و بیان آن حکایت ها، تذکر و استفاده اخلاقی بود؛ آیت الله مصباح یزدی که سال ها (۱۵سال) در درس خارج فقه ایشان شرکت میکردند از این گونه موعظه ها و بهره مندی از روحیه ملکوتی آقا نیز بوده است…

پنج‌شنبه 25 آوریل 2024 - 15:28

رضا باقی‌زاده گیلانی

رضا باقی‌زاده گیلانی از روحانیون گیلانی ساکن قم و از شاگردان آیت‌الله‌العظمی بهجت کتاب «بهجت عارفان در حدیث دیگران» را درباره استادش نگاشت. چاپ اول این کتاب در زمان حیات استادش، به سال ۱۳۷۹ در ۲۲۴ صفحه در قم منتشر گشت. این کتاب، درباره شخصیت آیت‌الله‌العظمی بهجت در نگاه علما و بزرگان معاصر است و در زمان حیات استاد نوشته و بارها تجدید چاپ شد. این کتاب نیز از کتب پرتیراژ درباره ایت لله بهجت بود و بارها (بیش از صد بار) توسط ناشران مختلف تجدید چاپ شده و هنوز دارد تجدید چاپ میشود. کتاب، بعد از رحلت آیت‌الله‌العظمی بهجت ویراست دوم شد و پیام‌های تسلیت ارتحال ایشان، و نیز سخنان، نکات اخلاقی و دستورالعمل‌هایی از آیت‌الله‌العظمی بهجت به این کتاب افزوده شده و حجم کتاب افزایش یافت. با این مشخصات منتشر شد: بهجت عارفان در حدیث دیگران (با اضافات و ویرایش جدید)، رضا باقی‌زاده گیلانی، ناشر: زائر، قم، چهاردهم، زمستان۱۳۹۰، ۳۰۶ص، رقعی، شومیز.

در این کتاب، از تنها شخصیت گیلانی که در این کتاب به طور تفصیلی گرفته شده مرحوم حجت الاسلام والمسلمین شیخ هادی قدس گیلانی مطلب درج شده است. این به نوشته باقی‌زاده این مطالب را ایشان، به تقاضای نگارنده، در دوران امامت جمعه شهر کلاچای مرقوم فرموده اند. گفتنی است که گفتار نهم این کتاب به بخش اختصاص دارد و چنین نامگذاری شده: «گفتار نهم: بیانات حجت الاسلام والمسلمین حاج شیخ هادی قدس» و از ص۱۵۹ تا ۱۸۸ درج شده است.

امروز متن کامل عالم خاطرات این ربانی به مناسبت رحلتش در روز چهارشنبه ٢٩ فروردین ١۴٠٣ش مطابق ٨ شوال ١۴۴۵ق، به همراه ویرایش اجمالی از سوی رنگ ایمان تقدیم حضوز عموم مردم گیلان میگردد.

«گفتار نهم: بیانات حجت الاسلام والمسلمین حاج شیخ هادی قدس»

مطالب زیر را ایشان به تقاضای نگارنده مرقوم فرموده اند.

بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین و صلى الله على محمّد و آله الطاهرین واللعن على اعدائهم اجمعین. نکاتی که بنده در طول مدت مدید شاگردی از محضر حضرت آیت الله العظمی بهجت استفاده کرده ام بسیار است، از آن میان به نکاتی چند بسنده کرده و طی چندین بخش یادآور می شوم، امیـد کـه جویندگان معارف ناب را سودمند افتد:

الف. ویژگیهای اخلاقی عرفانی

تواضع و شکسته نفسی

اساساً انسان به هر اندازه با حضرت حق ارتباط داشته باشد به . همان اندازه متواضع میگردد؛ از این رو افرادی که در اوج معنویت قرار دارند از همه متواضع تر هستند حضرت آیت الله العظمی بهجت نیز عارف بزرگواری است که هرگز انانیت در رفتار و گفتارش مشاهده نمی شود.

در این رابطه به یاد دارم روزی با مهمان خود، مرحوم حجت الاسلام حاج شیخ نصرالله لاهوتی به خدمت آقا رفتیم، آقای لاهوتی گفتند: «آقا! من به مشهد مشرف شده بودم، کسی از شما انتقاد می کرد، من عصبانی شدم.»

آقا فرمودند: «در روایات آمده است عالمی را که به دنیا روی آورد، متهم کنید.»

من تأسف خوردم و به خود گفتم که خدایا! اگر زندگی این آقا، رو به دنیا آوردن است پس تکلیف ما چیست؟

اهل کرامت و مشاهده عوالم دیگر

آیت الله بهجت از افراد نادری است که از پشت پرده جهان ماده اطلاع دارند برای نمونه به خاطر دارم یکی از روحانیان مازندران که اینک رئیس دادگستری یکی از استانهای ایران است، برای حقیر نقل کرد: زمانی که آیت الله کوهستانی مازندرانی به رحمت ایزدی پیوست، آقازاده آن مرحوم خدمت آیت الله العظمی بهجت مشرف شدند. آقا به او فرموده بودند آقای شما که رحلت نمودند در آن عالم غوغا برپا شد.»

حقیر پرسیدم: مقصود از این کلام چیست؟ شخص ناقل گفت: بیش از این نمیدانم.

نیز روزی سر کلاس درس بودیم، شخصی که ظاهراً فقیر و تنگدست مینمود، دم در شروع کرد به تقاضا کردن که: بیچاره ام، بدبختم گرفتارم و در نیز باز بود، ولی هر چه آن مرد اصرار کرد، آقا اعتنا نکرد و به درس مشغول بود تا این که او رفت. در صورتی که بارها آقا را میدیدم که صبح ها در مسجد بالاسر حرم حضرت معصومه، نزدِ فقرا میرفت و چیزی به آنان میداد.

در نظر ما این نحوه رفتارها و برخوردهای آیت الله بهجت همگی از شناخت ایشان از باطن عالم سرچشمه می گیرد.

ب. درسها و اشارات 

روال آیت الله العظمی بهجت این بود که پیش از شروع درس حدود ده دقیقه موعظه میکرد، و نه به عنوان موعظه بلکه به عنوان حکایت حال بزرگان گذشته، و معلوم بود منظور اصلی آقا از نقل و بیان آن حکایت ها، تذکر و استفاده اخلاقی بود؛ لذا آیت الله [محمدتقی] مصباح یزدی که سال ها (۱۵سال) در درس خارج فقه ایشان شرکت میکردند علاوه بر استفاده علمی اهل استفاده کردند، از این گونه موعظه ها و بهره مندی از روحیه ملکوتی آقا نیز بوده است اینک به بعضی از آن درسها و حکایتها اشاره میکنیم.

برنامه برای ترک گناه

حضرت آیت الله بهجت تأکید ویژه ای بر ترک معصیت داشته و دارند و آن را سرلوحه برنامه سالک الی الله می شمارند. از جمله روزی میفرمودند: آیا برای این بیسر و سامانی خود ارتکاب گناه و نافرمانی از دستورهای حضرت حق برنامه و وقتی و سرآمدی مشخص کرده ایم؟ یعنی آیا تصمیم گرفته ایم که روزی دیگر گناه نکنیم یا آنکه همین وضع خود را باید ادامه بدهیم اگر بنا داریم این وضع بد را ادامه ،ندهیم بنشینیم برای ،آن وقتی تعیین کنیم، یک ماه شش ماه یک سال چند سال خلاصه اگر بنا داریم تا زنده هستیم بدین منوال باشیم خطرناک است پس حداقل حدی برای گناه خود معین کنیم.

عدم معرفت، دلیل نداشتن حضور قلب در نماز

روزی از آقا پرسیدم آقا چکار بکنم در نمازم حضور قلب بیشتر داشته باشم؟ آقا ابتدا سر به پایین افکند سپس سرش را بلند کرد و فرمود: «روغن چراغ، کم است» من به نظر خودم از این جمله این معنا را فهمیدم که یعنی معرفت کم است و ایمان قلبی و باطنی ضعیف است، وگرنه ممکن نیست با شناخت، کافی قلب حاضر نباشد.

مشاهده تسبیح موجودات نتیجه انسان کامل شدن

روزی به آقا عرض کردم یکی از طلاب خواب دید در مکان مقدسی مشغول نماز است و وقتی به سجده میرود همۀ سنگریزه ها با او تسبیح میگویند. ایشان فرمودند: «اگر انسان کامل شود این را در بیداری می شنود و مشاهده

میکند.»

حمایت امام زمان(عج) از ارادتمندان

روزی به آقا عرض کردم وجود بنده در روستایی برای تبلیغ خیلی مؤثر است و مردم خیلی با من مهربان هستند و سخنانم در آنان تأثیر دارد، ولی فقیرند و مبلغی که در محرم و ماه رمضان می پردازند خیلی کم است برخلاف جاهای دیگر که از لحاظ معنوی این گونه نیستند ولى جنبۀ مادی خوبی دارند. آقا فرمودند: «اگر به خدمت امام زمان مهدی اشتغال داشته باشید، آیا امکان دارد حضرت در فکر شما نباشد؟»

دقت در نقل روایات

حدود چهل و پنج سال پیش ضمن صحبت از برنامه کاری ام در طول ماه مبارک رمضان برای آقا که چند دقیقه طول کشید، عرض کردم من روزهای ماه رمضان مطلقاً منبر نمی روم و تنها شبهـا منبر می روم فرمودند: چرا روزها منبر نمی روید؟ عرض کردم چون به صحت بسیاری از مطالبی که میگویم یقین ندارم و میترسم دروغ باشد. فرمودند: «آیا شب یقین میکنید که هر چه می گویید راست است؟!» از کلام آقا متوجه شدم که راهی را که در پیش گرفته ام، راه درستی نیست.

ارزش وضو و طهارت

روزی چند دقیقه زودتر برای درس به خانه آقا رفتم، دیدم پیرمردی نشسته و آقا به او توجهی خاص دارد بعد از دقایقی چند، آقا فرمود: ایشان (آن پیرمرد) هرگز بی وضو نمیخوابد اگر شبهـا چـنـدیـن بــار بیدار شود باید حتماً وضو بسازد».

ج. دیدگاههای سیاسی

در این باره تنها به یک نکته از نظریات اجتماعی – سیاسی ایشان که بسیار اساسی است و شالوده بسیاری از احکام مرتبط با نظریه سیاسی اسلام محسوب می شود، اشاره میکنم:

ایشان در باب «خراج و مقاسمه مکاسب محرمه درباره این که آیا ولایت فقیه جامع الشرایط ولایت مطلقه ،است، یا ولایت او محدود، و به بعضی از ابواب فقه مقید است چنین بیان میفرمودند (نقل به معنا): میدانیم دین اسلام آخرین دین و احکام و قوانین اسلام آخرین مقرراتی است که از ذات مقدس پروردگار وضع شده است، و پیغمبری بعد از خاتم انبیا صلى الله علیه وسلم نخواهد آمد و کتابی آسمانی بعد از قرآن کریم فرستاده نخواهد شد، و باید این کتاب تا قیام قیامت، کتاب قانون بوده و عترت و اهل بیت پیامبر اکرم مبین آن باشند.

و نیز روشن است که امت محمدی در زمان حضور حجت و معصوم حق هر چند در زندان یا در حال تبعید باشند، می توانند وظیفه خود را هرچند با مشقت بسیار و تحمل مشکلات فراوان به دست آورند. ولی سخن دربارۀ زمان غیبت کبرای حجت حق است که در این موقعیت نمی توان برای مسأله بیش از سه صورت فرض کرد:

١. کتاب خدا و احکام و قوانین دین تعطیل شود؛

۲ خود به خود بماند؛ یعنی خودش وسیله ابقای خود باشد؛ ۳. نیاز به سرپرست و حاکم و مبین ،دارد، که همان ولـی امـر و مجتهد جامع الشرایط است.

فرض اول عقلاً و نقلاً باطل است؛ زیرا دین مبین اسلام، آیین خاتم است و تا ختم نسل بشر باید راهنما و آیین امت باشد.

فرض دوم نیز باطل است؛ زیرا قانون خود به خود اجرا نمی شود و نیاز به شخص یا اشخاص دارد تا آن را حفظ کنند و به اجرا درآورند. ناچار باید به فرض سوم قائل باشیم و بگوییم: جامعه مسلمانان را باید ولی امر با همۀ شؤون و ابعاد آن اداره کند.

از سوی دیگر نیز روشن است که جامعه نیاز به تشکیلات فراوان از جمله ارتش آموزش و پرورش دادگستری و…. دارد؛ لذا باید دست ولی فقیه در همۀ شؤون مادی و معنوی مبین و شارح و راهنما و حلال مشکلات باشد.

در نتیجه ولی فقیه باید تمام شؤون امام معصوم به استثنای امامت و آنچه را مخصوص امام معصوم است داشته باشد تا بتواند اسلام را در جامعه اجرا کند وگرنه در صورت عدم وجود تشکیلات حکومتی دشمنان نخواهند گذاشت که حکومت و آیین اسلامی اجرا شود.

دلیل دیگر این که با استدلال خلف میتوان گفت هیچ جامعه و کشوری با هرج و مرج پایدار نمیماند و بایـد قـانون و حاکم و حکومتی در آن حکمفرما ،باشد و اگر حکومت طاغوت حاکم باشد دین مبین اسلام باقی نمیماند و این خلاف فرض است؛ چون گفتیم به دلیل عقلی و نقلی باید دین مبین اسلام تا قیام قیامت باقی بماند؛

«وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الإِسْلامِ دیناً، فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ…»[۱] هر کس دین دیگری غیر از اسلام بجوید، هرگز از او پذیرفته نمی گردد.

وپس از این مقدمه درباره محدودۀ اختیارات ولی فقیه به بحث می پرداختند.

د. حکایتها و هدایتها

زنده نگاه داشتن سنن و مستحبات اسلام

آقا همیشه سفارش میکردند برای احیای شریعت نگذارید سنتها فراموش شود و عرفیات یا بدعتها جای آن را بگیرد.

روزی فرمودند: مرحوم حاج شیخ مرتضی طالقانی از استادان اخلاق و علمای بزرگ ،نجف که ظاهراً استاد اخلاق آقا نیز بوده است) همراه با عده ای از علما از جمله آیت الله العظمی خویی برای افطار دعوت بودند. وقتی غذا آماده میشود و همگی سر سفره می نشینند حاج شیخ مرتضی طالقانی میفرماید نمک در سفره نیست. و اقدام به تناول غذا نمیکنند با این که بین مجلس افطاریـه تـا آشپزخانه بسیار فاصله بوده و ظاهراً از خانه ای دیگر غذا میآورده اند.

به هر حال مرحوم طالقانی دست به غذا دراز نمی کند و دیگران حتی آیت الله خویی نیز به احترام ایشان دست به سفره نمی برند تا این که بسیار طول میکشد و نمک را می آورند. بعد از ختم جلسه و هنگام ،رفتن آیت الله خویی خطاب به ایشان میفرماید حضرت آقا! اگر شما به این اندازه به ظاهر سنت مقید هستید که اگر نمک تناول نکنید غذا نمیخورید، پس در این گونه مجالس کمی نمک با خود همراه داشته باشید تا مردم را منتظر نگذارید آقای طالقانی فوراً دست به جیب برده و کیسه کوچکی را درآورده و می فرماید با خود نمک داشتم ولی میخواستم سنت اسلامی اجرا شود و متروک نباشد.

بزرگواری و کرامت ائمه

روزی آقا دربارۀ بزرگواری و اغماض ائمه اطهار فرمودند در نزدیکی نجف اشرف، در محل تلاقی دو رودخانــه فـرات و دجله، آبادیای است به نام «مصیب» که مردی شیعه هر شب جمعه برای زیارت مولای متقیان امیرالمؤمنین می.رفت مردی از اهل سنت که در سر راه مرد شیعه خانه داشت چون میدانست وی به زیارت حضرت على الله می رود همواره هنگام عبور ،وی او را مسخره می کرد. حتی یک بار به ساحت مقدس على جسارت کرد و مرد شیعه خیلی ناراحت شد چون خدمت آقا، مشرف شد خیلی بی تابی کرد و ناله زد که تو میدانی این مخالف چه می کند آن شب آقا را در خواب دید و شکایت کرد. آقا فرمود: او بـر مـا حقی دارد که هر چه بکند در دنیا نمیتوانیم او را کیفر بدهیم! شیعه میگوید: عرض کردم : آری لابد به خاطر آن جسارت هایی که او میکند بر شما حق پیدا کرده است؟ حضرت فرمودند نه بلکه او روزی در محل تلاقی آب فرات و دجله نشسته بود و بـه فـرات نگاه می،کرد ناگهان جریان کربلا و منع آب از حضرت سیدالشهدا به خاطرش افتاد و پیش خود گفت: عمر بن سعد، کار خوبی نکرد که اینها را تشنه کشت، خوب بود به آنها آب میداد، بعد همه را میکشت!»

و ناراحت شد و یک قطره اشک از چشم او ریخت، از این جهت بر ما حقی پیدا کرد که نمیتوانیم او را جزا بدهیم.

آن مرد شیعه می گوید: از خواب بیدار شدم و حرکت کردم، هنگام برگشتن در سر راه آن سُنّی با من برخورد کرد و با تمسخر گفت: آقا را دیدی و از طرف ما پیام رساندی؟ مرد شیعه گفت: آری، پیام رساندم و نیز پیامی دارم او خندید و گفت بگو چیست؟ مرد شیعه جریان را تا آخر بازگو کرد. وقتی فرمایش امام را که وی به آب نگاهی کرد و به یاد کربلا افتاد …. بازگو کرد، مرد سنی تا شنید سر به زیر افکند و کمی به فکر فرو رفت و گفت: خدایا در آن زمان هیچ کس در آنجا نبود و من این را به کسی نگفته ام آقا از کجا فهمید بلافاصله گفت: «أَشْهَدُ أَنْ لا إله إلّا اللهُ، وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللهِ، وَ أَنَّ عَلِیاً أمیر المؤمِنینَ وَلِى اللهِ وَ وَصَى رَسُولِ اللهِ» و شیعه شد.

راضی به رضای الهی

یک روز درسی کمی زودتر به خانه آیت الله العظمی بهجت رفتم؛ زیرا ایشان گاهی از اوقات وقتی شاگردان به درس حاضر میشدند هـــر چند یک نفر هم بود به اتاق درس می آمد و تا هنگام آمدن دیگران أحیاناً ،جریان یا حدیث یا نکتۀ اخلاقی را گوشزد می کردند. بنده به طمع مطالب یاد شده قدری زودتر رفته بودم خوشبختانه وقتی آقا صدای «یا الله حقیر را شنید تشریف آورد بعد از احوالپرسی فرمود: در نجف یکی از آقازاده های ایرانی که از اهالی همدان و بسیار ،جوان زیبا و شیک پوش بود و از هر جهت به جمال و خوش اندامی شهرت داشت به بیماری سختی گرفتار و از دو پا فلج شد؛ به گونه ای که با عصا بیرون می.آمد من سعی داشتم با او روبه رو نشوم؛ زیرا فکر می کردم با وصف حالی که او ،داشت از دیدن من خجالت میکشد؛ لذا نمیخواستم غمی بر غمش بیفزایم یک روز از کوچه بیرون آمدم و دیدم او سر کوچه ایستاده است و ناخواسته با او روبه رو شدم و باعجله و بدون تأمل گفتم: حال شما چطور است؟ تا این حرف از دهانم بیرون آمد ناراحت شدم و به خود گفتم که چه حرف نسنجیده ای، مگر حال او را نمیبینی چه نیازی بود از او بپرسی؟ به هر حال خیلی از خودم بدم ،آمد ولی بر خلاف انتظار من وقتی وی دهان باز کرد مثل این که آب یخ روی آتش ناراحتی درونم ریخت، چنان اظهار حمد و ستایش کرد و با نشاط و روحیه فوق العاده ابراز سُرور نمود که گویا از هر جهت غرق در نعمت است. من نیز با شنیدن صحبت های او آرام گرفتم و ناراحتیام برطرف گردید.

عظمت ولایت

روزی آقا فرمودند: در نجف یا کاظمین یکی از آقایان، قریب ۱۰ یا ۱۵ نفر از اهل علم را برای ناهار دعوت کرده بود ولی پیک آقا اشتباهاً طلاب یک مدرسه را که قریب ۶٠-٧٠ نفر بودند دعوت کرده بود. وقتی میهمانان آمده بودند وی دیده بود گذشته از این که جا برای نشستن آنها موجود نیست غذا نیز خیلی کم است بی درنگ به ذهنش خطور کرده بود که آیت الله حاج شیخ فتحعلی کاظمینی را از جریان باخبر سازد وقتی خبر به آقا رسیده بود فرموده بود دست به کار نشوید تا من بیایم تا این که ایشان تشریف میآورد و میفرماید: یک پارچه سفید آب ندیده برایم بیاورید آنگاه ظرف برنج را وارسی کرده و سرپوش را برداشته و آن پارچه را به جای سرپوش می گذارد و می فرماید: حال شما تقسیم کنید. و مکرر ظرفها را به من بدهید من غذا می ریزم و می فرماید: «ها عَلى خَیرُ الْبَشَرِ، وَ مَنْ أبى فَقَدْ کَفَرَ هشدار![۲] که علی به ترین انسانهاست و هر کس ولایت او را نپذیرد کفر ورزیده است».

تا این که به شرافت مقام شامخ علی تمام میهمانان را از آن دیگ غذا داده بودند و بدون این که غذای دیگ به آخر برسد».

ارزش کار خالصانه

روزی آقا فرمود: یکی از علمای نجف روزی در مسیر راهش به فقیری یک درهم صدقه داد البته بیشتر با خود نداشت)، شب در خواب دید او را به باغی مجلل دعوت کرده اند که نظیر آن را کسی ندیده بود؛ باغی دارای قصری بسیار عالی و زیبا. پرسید: این باغ و قصر از آن کیست؟ گفتند از آن شماست. وی تعجب کرد کـه مـن در برابر این همه تشریفات عملی انجام نداده ام. به او گفتند: تعجب کردی؟ گفت آری گفتند تعجب نکن این پاداش آن یک درهم شماست که خالصانه و با حسن نیت انجام گرفته است.

ثبات قدم در دیانت و استمرار پرهیزکاری

روزی فرمودند: «یکی از علمای بزرگ و اهل معنا شخصی را در صحن مبارک حضرت امیر دید که از نهایت تواضع و ادب و ذلــت در برابر مقام شامخ ولایت مولی الموحدین ایستاده و چنان سر به زیر و افتاده و خاضع بود که گویی با سر راه میرود.

آن عالم عابد ربّانی پیش آن مرد شریف و بزرگوار که عمرش از هفتاد به بالا بود رفت و از وضع حال و کیفیت زندگی او جویا شد. آن مرد شریف :فرمود از زمانی که پا به تکلیف گذاشته ام تاکنون از روی عمد و دانسته گناه نکرده ام.

البته آن طور مواظبت و دقت و مراقبت این گونه نتیجه را دارد.

توجه خاص امام زمان به شیعیان واقعی

روزی فرمودند: دکتری متدین اهل ولایت و شیعه مدتی درصدد پیدا کردن یاران حضرت حجت می گشت حتی میخواست اسامی آنها را بداند. روزی در مطب خود که در خانه اش قرار داشت تنهـا نشسته بود. شخصی وارد شد و سلام کرد و نشست و فرمود: حضرت آقا! یاران حضرت حجت عبارت اند از: … و شروع کرد به شمردن نامهای آنان و تند تند همه را نام برد و نام یکی نیز «بهرام» بود. به هر حال در طول چند دقیقه همۀ ۳۱۳ نفر را شمرد و اینها یاران مهدی میباشند آنگاه بلند شد و خداحافظی کرد و رفت.

گفت: دکتر میگوید او که رفت من تازه به خود آمدم که این چه کسی بود؟ و آیا من خواب بودم یا بیدار؟ از همسرم که در اتاق مجاور بود پرسیدم ایا کسی با من کاری داشت و پیش من آمد؟ گفت آقایی آمد تند تند حرف میزد دکتر میگوید تازه فهمیدم که من خواب نبودم و او نیز از افراد معمولی نبود.

توجه و خودسازی مردان خدا

روزی فرمود در نجف رسم بود که طلاب در ایام زیارتی دسته دسته و بسیاری از اوقات با پای پیاده برای زیارت کربلا میرفتند و شب را در بین راه، به جهت خواندن نماز شب توقف [میکردند] و هر یک در گوشه ای مشغول نماز شب میشدند. در یکی از این سفرها آقای روحانی پیرمردی که همراه آنها بود بیشتر فاصله گرفت و مشغول نماز شب شد ناگهان آقایان غرش و نعره شیری را از نزدیک شنیدند و در صدد دفاع برآمدند، ولی دیدند شیر به سوی آن پیرمرد میرود، گفتند: «إنا لله وإنا إلیه راجعون» هیچ کاری نمی توانستند انجام بدهند. شیر رفت و رفت و رفت تا چند قدمی آن آقا ایستاد. آقا هم ظاهراً در رکعتِ وَتر بود، چند دقیقـه کنار آقا ایستاد و آقا را نگاه میکرد آقا هم مانند مجسمه ایستاده بود و هیچ تکان نمیخورد. بعد از دقایقی شیر، حرکت کرد و رفت. چون قدری دور شد، آقایان دوان دوان به خدمت آقا رفتند، و بعد از تمام شدن نماز وتر به او گفتند آقا از شیر نترسیدی؟ شگفت این که پا به فرار سنگذاشتی، احسنت! عجب قوى دل و باجرأت هستی؟ آقا فرمود: بله من، ترسیدم، خیلی هم ترسیدم، اما دیدم با فرار کردن از چنگال او، نجات نمی یابم؛ لذا به خود گفتم که پس چه بهتر حال که باید طعمه شیر شوم در حال مناجات و راز و نیاز با قاضی الحاجات باشم و از این حال خوب بیرون نروم.

توجه حضرت زهرا به فرزندان خود

یک بار فرمودند یکی از ثروتمندان رشت که در نجف اشرف ساکن بود، دختر خود را به ازدواج یک روحانی سید که خیلی فقیر بود درآورد. از آنجایی که خانم در خانواده ثروتمند بزرگ شده بود، به هیچ وجه حوصله غذا درست کردن برای آقا را نداشت. شبی حضرت فاطمه زهرا (س) را در خواب دید، حضرت به او فرمود دخترم چرا با پسرم خوشرفتاری نداری و برای او غذا درست نمیکنی؟ وی جواب داد حال غذا درست کردن را ندارم. حضرت اصرار کردند و او همان جمله را تکرار کرد تا این که حضرت زهرا فرمودند: شما فقط مـواد لازم خورش را آماده بکن و داخل قابلمه بریز و روی چراغ بگذار؛ لازم نیست که کاری انجام دهی. در این هنگام از خواب بیدار شد و تعجب کرد. بعد به عنوان امتحان، همان کار را انجام داد وقتِ ظهر یا شام وقتی سرپوش را از قابلمه برداشت دید غذا آماده است و عطر خورش خانه شان را معطر کرد. وی همواره بدین منوال غذا می پخت و حتی روزی مهمان داشتند. مهمان گفت: من در طول عمرم این طور غذا نخورده ام. ولی تعجب این که آن خانم با این که این کرامت را بارها میدید باز حوصله درست کردن غذا را نداشت!

حیات اولیای خدا

آقا روزی درباره حیات اولیای خدا هر چند به ظاهر مُرده باشند فرمود: جنازه یکی از مردان پاک را (به نظرم فرمودند گیلانی بود) به نجف می بردند. یک نفر قرآن خوان هم اجاره کرده بودند که تا مقصد همراه جنازه برود و قرآن بخواند. شبی از شبها همه از خستگی بـه خواب میروند و قاری مشغول خواندن سوره مبارکه «یس» میشود و هنگام قرائت آیه کریمه «ألَمْ أَعْهَدْ إلَیکُمْ یا بَنِی آدَمَ…»[۳] لفظ (أَعْهَدْ) را آن طور که باید، ادا نمیکند و چند بار آن را تکرار میکند. ناگهان از داخل تابوت میشنود که آن مرد خدا دو یا سه بار با بیانی شیرین و تجوید و قرائت درست آن کلمه را ادا می.کند رعشه بر بدن مرد قاری می افتد که آدم مرده آن هم چند روز از فوتش [وفاتش] گذشته چگونـه شنید که من در ادای آیه کریمه مانده ام و بـا بـه تـریـن طریق قرائت و تجوید آن را به من یاد میدهد. روحش شاد!

همچنین روزی فرمودند: در زمان قاجاریه آقایی در یکی از مدارس علمیه تهران حجره داشت و به کرامت داشتن شهرت داشت ولی مقید بود چیزی از او ظهور و بروز نکند در میان طلاب زمزمه می افتد که اقا موتِ ارادی دارد (یعنی هر وقت بخواهد می تواند اختیاراً قالب تهی کند)، روزی عده ای جمع شدند و خدمت آقا گفتند آقا! ما امروز آمده ایم تا از شما کرامتی ببینیم و هر چه عذر آورد قبول نکردند ناچار راضی شد ( و فرمودند یادم نیست که تعهد گرفت که تا من زنده ام به کسی اظهار نکنید یا نگرفت) و فرمود من می خوابم شما مرا صدا نزنید و کاری به من نداشته باشید. رو به قبله خوابید و شهادتین را گفت و آنها دیدند که آقا مرد. وی را این رو آن رو کردند و دیدند که واقعاً مرده است برای اطمینان چند جای زیر پای او را با کبریت سوزاندند و دیدند که واقعاً جان داده است پس از مدتی آقا، نفسی کشید و نشست همین که نشست فرمود: «بـه شـما نگفتم با من کاری نداشته باشید چرا مرا از راه رفتن باز داشتید؟»

تهذیب نفس شرط حضور خدمت امام زمان

روزی آقا فرمودند در تهران استاد روحانی ای بود که لمعتین را تدریس میکرد و از یکی از طلاب و شاگردانش که از لحاظ درس خیلی عالی نبود، کارهایی نسبتاً خارق العاده دیده و شنیده می شد. روزی چاقوی استاد، در زمان گذشته وسیلۀ نوشتن قلم نی بود و چاقوی کوچک ظریفی همواره برای درست کردن قلم، همراه آن داشتند که خیلی به آن علاقه داشت، گم میشود و هر چه میگردد آن را پیدا نمی کند و به تصور آن که بچه هایش برداشته و از بین برده اند، بــا بچه ها و خانواده به عصبانیت رفتار میکند. مدتی بدین منوال می گذرد و چاقو پیدا نمیشود و عصبانیت آقا نیز فرو نمینشیند.

روزی آن شاگرد بعد از درس بدون مقدمه به استاد می گوید: آقا! چاقویتان را در جیب جلیقه کهنه خود گذاشته اید و فراموش کرده اید، بچه ها چه گناهی دارند؟ آقا یادش می آید و تعجب می کند که آن شاگرد چگونه از آن اطلاع داشته است از اینجا دیگر یقین میکند که او با اولیای خدا سروکار دارد روزی به او میگوید: بعد از درس با شما کاری دارم چون خلوت میشود، می گوید: آقای عزیز! مسلّم است که شما با جایی ارتباط دارید به من بگویید خدمت آقا امام زمان مشرف میشوید؟ و اصرار میکند و شاگرد ناچار می شود جریان تشرف خود خدمت آقا را به او بگوید. استاد می گوید: عزیزم! این بار وقتی مشرف شدید سلام بنده را برسانید و بگویید: اگر صلاح میدانند چند دقیقه ای اجازه تشرف به حقیر بدهند. مدتی می گذرد و شاگرد طلبه چیزی نمیگوید و استاد نیز از ترس این که نکند جواب منفی باشد جرأت نمیکند از او سؤال کند؛ ولی به جهت طولانی شدن، صبر آقا تمام میشود و روزی به طلبه می گوید: آقای عزیز از عرض پیام من خبری نشد؟ میبیند که آقای طلبه، به اصطلاح، این پا و آن پا می کند. آقا می گوید: عزیزم خجالت نکش آنچه فرموده اند به حقیر بگویید؛ چون شما فقط قاصدی بودی و «ما عَلَى الرَّسُول إِلَّاپ البلاغُ الْمُبِینُ»[۴]. آن طلبه با نهایت ناراحتی میگوید آقا فرمود: لازم نیست ما چند دقیقه به شما وقت ملاقات بدهیم شما تهذیب نفس کنید، من خودم نزدِ شما میآیم.

نتیجه توسل به امام رضا

آقا روزی فرمودند: یکی از علمای نجف اشرف به جهت بیماری به تهران می آید و بعد از مراجعه به پزشک و تشکیل کمیسیون پزشکی بنا بر آن میشود که آقا از ناحیه مغز سر، عمل جراحی شوند. آقا، خیلی وحشت زده شده و سخت ناراحت میشود و اجازه می گیرد به مشهد مقدس مسافرت نماید پس از تشرف و توسل شبی در خواب میبیند آقای بزرگواری نزد ایشان میآید و میفرماید: چرا این قدر ناراحت هستید، صلاح دیده شد که عمل نشوید و با دارو معالجه شوید. از خواب بیدار می شود و می گوید: نتیجه گرفتم، به تهران برویم. به تهران می آیند.

پس از مراجعه مجدد به پزشک رئیس کمیسیون طبی آقا به او می گوید: ناراحت نباشید، صلاح دیده شد که عمل جراحی انجام نشود، با دارو معالجه میکنیم تا این که با تطبیق این گفتار در خواب و بیداری بر یقین او افزوده میشود و با توسل به ثامن الحجج معالجه میشود و شفا می یابد.

جواب سلام اولیای خدا از ناحیه ائمه

روزی آقا فرمودند: در منطقۀ «جاسب» قم، گروهی از کشاورزان در زمان گذشته با شتر و قاطر به زیارت حضرت ثامن الحجج مشرف و هنگام مراجعت و وارد شدن در محدوده «جاسب» پیرمردی از اهل محل را میبینند که در گرمای روز کوله باری از علف به دوش کشیده و با مشقت بسیار به خانه میرود مسافرین مشهد مقدس که او را به این حالت میبینند زبان به شماتت و سرزنش او گشوده و می گویند: پیرمرد! زحمت دنیا را ول کن نیستی، آخر بیا تـو هـم لااقــل یک بار به مشهد مقدس سفر کن و این سخن را تکرار و او را بسیار توبیخ می کنند.

پیرمرد خسته و پاکدل زبان میگشاید و میگوید شما که به زیارت آقا رفتید و به آقا سلام ،دادید جواب گرفتید یا نه؟ میگویند پیرمرد این چه سخنی است که میگویی مگر آقا زنده است سلام ما را جواب بدهد؟! پیرمرد می گوید: عزیزان امام که زنده و مرده ندارد، ما را میبیند و سخنان ما را میشنود، زیارت که یک طرفه نمی شود. آنان می گویند آیا تو این عرضه را داری؟ وی میگوید: آری. و از همانجا، رو به سمت مشهد مقدس میکند و میگوید «السَّلامُ عَلَیک یا امام هشتم و همه با کمال صراحت میشنوند که به آن پیرمرد به نام خطاب می شود که: «عَلَیْکُمُ السَّلام آقای فلانی!» و بدین ترتیب زائرین همگی خجالت کشیده و پشیمان میشوند که چرا سبب دلشکستگی این مرد نورانی را فراهم آوردند.

قناعت شیخ انصاری

آقا روزی درباره قناعت شیخ انصاری – اعلی الله مقامه – فرمود: مادر ماجده شیخ و نوه دختری اش با ایشان زندگی می کردند. روزی شیخ بچه دخترش را تعقیب میکند که با عصا تأدیب کند، بچه خود را به دامن مادربزرگ می اندازد مادر شیخ می پرسد: بچه چکار کرده؟ شیخ می فرماید نان تازه به او داده ایم و گریه و لجاجت می کند که خورش لازم دارد مگر نان تازه هم خورش میخواهد؟

اندیشه ای که بهتر از عبادت یک سال است

همچنین می فرمود: یکی از علمای بزرگ نجف اشرف هنگام سَحَر و وقت نماز شب پسر نوجوانش را که در اتاق آقا خوابیده بود صدا زد و :گفت برخیز و چند رکعت نماز شب بخوان پسر پاسخ داد چشم آقا مشغول نماز شد و چند رکعت نماز خواند ولی آقازاده برنخاست مجدداً آقا او را صدا زد که پسرم! پاشو چند رکعت نماز بخوان بـاز :گفت چشم آقا مشغول نماز شد ولی دید فرزندش از رختخواب بر نمی خیزد برای بار سوم او را صدا زد.

پسر :گفت حاج اقا من دارم فکر میکنم؛ همان فکری که درباره آن در روایت آمده است که امام صادق می فرماید:

«تَفَکَّرُ ساعَهٍ خَیْرُ مِنْ عِبادَهِ سَنَهٍ»:[۵] یک ساعت تفکر بهتر از یک سال عبادت است.

آیت الله العظمی بهجت فرمودند آقا پرخاش کرد و گفت…. خود آیت الله بهجت، کلمه را بر زبان جاری نکرد، ولی ما همه فهمیدیم که آن بزرگ مرد فرموده بود پدر سوخته آن فکری از عبادت یک یا شصت سال بهتر است که انسان را به خواندن نماز شب وادارد، نه این که انسان وقت نماز شب دراز بکشد و فکر بکند و به این بهانـه از خواندن آن شانه خالی کند.

توفیق مصونیت از گناه پیش از بلوغ

روزی آیت الله بهجت درباره این که نیکان و بزرگان حتی پیش از بلوغشان هم مرتکب کارهای ناشایست نمی شدند فرمود: یکی از اعاظم نجف می فرمود که من در دوران بچگی هرگاه میخواستم کاری را که برای افراد مکلف حرام است انجام بدهم بی درنگ مانعی پیش میآمد و مرا از انجام دادن آن کار جلوگیری می کرد. و بدین ترتیب در زمان کوچکی خودم کاملاً به طور قهری نه اختیاری، مصون و محفوظ بودم.

تأثیر نماز وحشت در گشایش کار اموات

روزی آیت الله بهجت درباره تأثیر عمل نیک و قبول شدن عمل خالص :فرمودند مرحوم ایت الله حاج شیخ فتحعلی کاظمینی از آیات عظام و جامع فقه و اصول و (عرفان که در حرم کاظمین تدریس می کرد خیلی از اوقات در اثنای درس ایشان میت می آوردند و دفن می کردند و رسم آقا هم این بود که هر شب یک نماز وحشت برای میتها میخواند.

یکی از بزرگان کاظمین شبی یکی از بستگان خود را در خواب میبیند و از حال او میپرسد وی میگوید وضع خراب بود، نماز آقــا به دادم رسید و موجب گشایش کار من شد.

نقش مقتضیات در نحوه زندگی بزرگان

نیز فرمود: چند نفر از بازاریان تهران به نجف مشرف شدند و جهت پرداخت خمس اموال خود خدمت شیخ انصاری رسیدند. وقتی وضع ساده خانه و بی آلایشی شیخ را دیدند آهسته به یکدیگر گفتند: این است معنی پیشوا و مقتدا! یعنی علی گونه زیستن، نه مانندِ ملا علی کنی با آن خانه بیرونی و اندرونی و تشکیلات و تشریفات آن چنانی! شیخ که در حال نوشتن بود، ولی کاملاً به سخنان آنان توجه داشت نخست کلمه خیلی زننده ای به آنها ،گفت سپس فرمود چه می گویید؟ من با چند نفر طلبه سر و کار دارم و نیازی به تشریفات بیش از این ندارم اما آخوند ملا علی کنی با امثال ناصرالدین شاه سر  و کار دارد اگر آن گونه نباشد ناصرالدین شاه به خانه اش نمی رود آخوند ملا علی این کارها را برای حمایت از دین انجام میدهد.

عمل به دستورهای طبی اسلام، ضامن تندرستی 

نیز فرمودند: یکی از معمّرین علمای نجف که حدوداً صد سال از عمر شریفش میگذشت می فرمود: تا این ساعت به طبیب مراجعه نکرده ام. عرض شد آقا چطور میشود؟ شما چه برنامه ای را در زندگی رعایت کرده اید که تاکنون بیمار نشده اید؟ فرمودند فقط تابع شرع مقدس بوده ام، یعنی در خوردن غذاها کماً و کیفاً و جهات دیگر به دستور شرع عمل کرده ام.

احساس لذت از نماز

همچنین فرمودند یکی از علمای بزرگ نجف که حدود صد سال عمر داشت به تناول غذا مشغول بود آقایی که در خدمتشان بود و ناظر غذا خوردن آقا ،بودند میگوید آن عالم :فرمود ذائقه من به هیچ وجه از غذا خوردن احساس لذت نمیکند؛ چون قوه ذائقه ام از اصل باطل و فاسد شده و زبان و دهانم نیز تشخیص شیرینی و تلخی، ترشی و شوری را نمی دهد. و خلاصه به هیچ وجه طعم غذاها را تشخیص نمیدهم و وقتی غذا را که به دهانم میگذارم و میخورم همانند این است که غذا را در کیسه در کنار خود میریزم، تنها از نماز لذت میبرم. والسلام.

احترام شیخ به علمای معاصر

در این اواخر (ماه شعبان واقع در سال ۱۳۷۸ش) که به خدمت آقا  مشرف شدم از زهد مرحوم شیخ انصاری – اعلى الله مقامه الشریف – صحبت به میان آورد و فرمود عده ای از خاندان قاجار (مرد) و (زن) به خدمت شیخ مشرف شدند، اتفاقاً وقت آمدن آنان با وقت ناهار شیخ مصادف شد. شیخ صدا زد که ناهارم را بیاورید. زیرا برنامه شیخ بسیار منظم بود. وقت غذای خود را به دلیل ورود خاندان سلطنتی بـه هـم نمی زد. به هر حال، پیرمردی که در خانه آقا بود غذا را که عبارت بود از مقداری نان خشک و دوغ و کمی سبزی و نمک، حاضر کرد. چون خاندان سلطنتی وضع غذای آقا را دیدند گفتند: این جانشین امام است نَه مُلا على کنى. شیخ گفت و گوی آنان را شنید و آن پیرمرد را صدا زد و فرمود بیا اینها را بیرونشان کن، دوباره تکرار کرد. ولی چون آنان از خاندان سلطنتی قاجار بودند بیرون کردنشان امکان نداشت. شیخ وقتی دید بیرون نمیروند فرمود آخوند ملا على مظهر عزتِ ائمه اطهار میباشند و من مظهر زهد آنها».

 

پینوشتها: 

__________________

[۱] . ١ . آل عمران / ٨۵.

[۲] . نک بحار الانوار، ج ،٢۶، ص ٣٠۶، ح۶۶ و ۶٨.

[۳] . یس/ ۶٠.

[۴] نور ۵۴.

[۵] . بحارالانوار، ج ۷۱، ص۳۲۷؛ به نقل از میزان الحکمه، ج ۷، ص ۵۴٣.

 

منبع: بهجت عارفان در حدیث دیگران (با اضافات و ویرایش جدید)، رضا باقی‌زاده گیلانی، ناشر: زائر، قم، چهاردهم، زمستان۱۳۹۰، ص۱۵۹-۱۸۸

ارسال دیدگاه

enemad-logo