مقام معظم رهبری: در طول تاریخ، رنگ های گوناگون بر سیاست این کشور پهناور سایه افکند؛ اما رنگ ثابت مردم گیلان، رنگ ایمان بود.
پنج شنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳ - Thursday 28 Mar 2024
محتوا
جعفر خمامی زاده را بهتر بشناسیم

جعفر خمامی زاده را بهتر بشناسیم

میثم عبدالهی
خمامی زاده در سنین جوانی به جرگه روشنفکران پیوست و به ترجمه مقالات نویسندگان اروپایی و خصوصا انگلیسی پرداخت. او چندین سال برای مجلات مختلف قلم می زد و ترجمه های مختلفی را از نویسندگان انگلیسی به فرهنگ ملت ایران تحمیل می کرد. معروف ترین اثر خمامی زاده ترجمه ای به نام «ولایات دارالمرز ایران ـ گیلان» است

پنج‌شنبه 11 ژوئن 2015 - 06:16

میثم عبدالهی

خمامی زاده در سنین جوانی به جرگه روشنفکران پیوست و به ترجمه مقالات نویسندگان اروپایی و خصوصا انگلیسی پرداخت. او چندین سال برای مجلات مختلف قلم می زد و ترجمه های مختلفی را از نویسندگان انگلیسی به فرهنگ ملت ایران تحمیل می کرد. معروف ترین اثر خمامی زاده ترجمه ای به نام «ولایات دارالمرز ایران ـ گیلان» است که گویا اولین کتابی هم هست که از او منتشر شده است. این کتاب ترجمه ای از یک نویسنده انگلیسی به نام «هاسنت لوئی رابینو» است.

1

در زمان رژیم پهلوی، سیاست لیبرالی رژیم اقتضا می کرد که فرهنگ غربی در ایران نفوذ کند، به همین خاطر در زمان رضاخان با زور، نمادهای تمدن غربی را به جامعه ایران تحمیل می کردند ولی وقتی دیدند که زور برای عوض کردن فرهنگ عمومی فایده ای چندانی ندارد، روش دیگری را در پیش گرفتند و شروع به تلاش فرهنگی و رسانه ای گسترده ای برای جایگزینی فرهنگ غرب به جای فرهنگ اسلامی کردند.

آنها مجلات و کتابهای بسیاری را از غرب ترجمه کرده و آثار بسیاری را به ایران وارد کردند و نویسندگان و مترجمین بسیاری را برای سکولاریزه کردن ایران به خدمت گرفتند. تزریق این قبیل کتابها به جامعه ایران می توانست جامعه را دچار مسمومیت فرهنگی کند. هیچ مدافعی غیر از دین و روحانیت برای مقابله با این هجمه فرهنگی وجود نداشت ولی آنها نیز به خاطر مبارزات مجدانه، زیر شکنجه و زندان و تبعید به سر می بردند و در چنین حالی دیگر مجالی برای پاسخگویی به چنین کتبی نمی ماند.

کارگزاران سیاست فرهنگی رژیم خیلی زود متوجه شدند که تزریق نمادهای عریان سکولاریزم به جامعه ایران که مردمی دینی دارد، زیاد موثر نیست و گاه تقابلی هم بین مردم و سیاستگزاران رژیم ایجاد می کرد. البته این روش تا پیروزی انقلاب ادامه داشت و بیشترین تاثیر را روی روشنفکران غرب زده که دل در گرو فرهنگ غرب داشتند می گذاشت. اما عموم مردم چندان ارتباط موثری با این شیوه برقرار نکردند؛ به همین خاطر لازم بود تا در پوششی بومی که برای مردم ایران، اجنبی به حساب نیاید برای فعالیت های ضد دینی خود ایجاد کنند.

آنها به ترویج باستانگرایی (آرکاییسم) در ایران پرداخته و گذشته پیش از اسلام را به عنوان اوج عظمت تاریخ ایران مطرح کردند. آنها ورود اسلام به ایران را آغاز دوره انحطاط ایران عنوان کرده و عظمت و مجد تاریخ ایران بعد از اسلام را منکر شدند. آنان گرایش دوباره به آداب و سنن زرتشتی را تنها راه دستیابی به مجد و عظمت ایران قلمداد می‌کردند. بدین ترتیب باستان گرایی، راهی برای مقابله با اسلام شد. البته این سیاست مختص ایران نبود، بلکه سیاست استعمار انگلیس درباره سایر کشورهای اسلامی در یک دوره تاریخی، همین روش بود مثلا در مصر، با ترویج مصرِ باستان و در عراق با ترویج تمدن بابل، به مقابله با اسلام رفتند.

در این میان بعضی نه به عنوان یک نیروی عادی فرهنگی بلکه به عنوان سردار جبهه جنگ نرم رژیم پهلوی، تمام قد به خدمت انگلیس در آمده و خود را وقف سیاست های استعماری انگلیس در ایران کرده بودند. ابراهیم پورداود از کسانی است که تمام تلاش خود را برای زدودن اندیشه های اسلامی از جامعه ایران به کار بست و زرتشتی‌گری را به عنوان جایگزینی مناسب و بومی در جامعه ترویج می کرد. پورداود به عنوان ایدئولوگ جریان باستان گرایی در ایران، به حمایت از شاه و دربار پرداخت و در عوض دربار نیز برای او سنگ تمام گذاشت و به عنوان استاد برتر ایرانی در میان مستشرقان و ایرانشناسان معرفی شد. او با حقوق ماهیانه ای که از ۷ کارتل بزرگ نفتی اروپایی در ایران دریافت می کرد به تحقیق در منابع زرتشتی پرداخت و زرتشتی گری را در ایران احیا کرد و به زودی به شخصیتی بین المللی تبدیل شد. رنگ ایمان به زودی درباره پورداود نکات مهمی را منتشر خواهد کرد.

در این زمان سایر روشنفکران غرب زده هم به پادویی رژیم پهلوی تن داده بودند و در تولید محتوای فرهنگی که نیاز رژیم بود تلاش می کردند. در گیلان هم از این قبیل اشخاص بودند که در راستای این اهداف تلاش می کردند به عنوان نمونه جهانگیر سرتیپ پور کتاب «نشانیهایی از گذشته دور گیلان و مازندران» را در سال ۵۶ منتشر کرد.

اما بعضی تنها پادوی فرهنگی رژیم طاغوت بودند و با اشاره ارباب به هر سمت و سویی که او می خواست متمایل می شدند. ارزش آنها بیش از یک پادوی فرهنگی نبود چرا که قدرت تولید بالایی نداشتند و بعد از سالها تلاش مقدار کمی کتاب و مقاله تولید می کردند و علاوه بر آن، توانایی تولید فکر جدید را هم نداشتند بلکه به عنوان یک مترجم، تمام تلاش خود را داشتند تا فکر غربی را با ترجمه آثار غربیان به ملت ما بخورانند. از این قبیل مترجمین بسیار کم اتفاق می افتاد که مقاله یا کتابی را تالیف کنند. آنها چون نگاهی که به غرب داشتند یک نگاه همراه با خودباختگی بود فلذا تفکرات غربی ها خصوصا انگلیسی ها را به عنوان «وحی مُنزل» دیده و تمام هم و غم شان این بود که این تولیدات به فرهنگ مردم ایران تزریق شود.

طبیعی است که بعضی از اشخاصی که پادوی فرهنگی رژیم طاغوت بودند اهل گیلان هستند. عده ای از این افراد مرده اند ولی هنوز بسیاری از اینها زنده اند و عموما در فضای گیلان مشغول فعالیت فرهنگی هستند. در این مقاله از ذکر نام بعضی پادوهای رژیم طاغوت خودداری می کنیم. همین افراد در صدد زنده نگه داشتن نام و یاد افرادی هستند که با سالها با رژیم دیکتاتور پهلوی همکاری نزدیک داشته و از مزدوران آن رژیم به شمار می روند. در اینجا جا دارد  مهم ترین اثری را که جعفر خمامی زاده تولید کرده است معرفی گردد تا ارزش کارهایش و نیز طرز تفکرش مشخص گردد. خمامی زاده در زمینه ترجمه فعال بوده و کمی هم به تالیف پرداخته است.

خمامی زاده در سنین جوانی به جرگه روشنفکران پیوست و به ترجمه مقالات نویسندگان اروپایی و خصوصا انگلیسی پرداخت. در سال ۱۳۳۷ از او مقاله ای با عنوان «کاپیتان اسکات»[۱] در مجله راه حق منتشر شد. این مقاله، ترجمه مقاله یکی از نویسندگان اروپایی به نام «دیل کارینگی» درباره کاپیتان اسکات انگلیسی یکی از کاشفان قطب جنوب بود. او چندین سال برای مجلات مختلف قلم می زد و ترجمه های مختلفی را از نویسندگان انگلیسی به فرهنگ ملت ایران تحمیل می کرد.

درباره «کارنامه، زندگی و آثار جعفر خمامی زاده» مقاله دیگری در رنگ ایمان منتشر شده است که شرحی از زندگی و فعالیت ها و آثار خمامی زاده است.

در این مقاله به مهم ترین اثر خمامی زاده می پردازیم. معروف ترین اثر خمامی زاده ترجمه ای به نام «ولایات دارالمرز ایران ـ گیلان» است که گویا اولین کتابی هم هست که از او منتشر شده است. این کتاب ترجمه ای از یک نویسنده انگلیسی به نام «هاسنت لوئی رابینو» است.

چاپ اول کتاب ولایات دارالمرز ایران ـ گیلان
چاپ اول کتاب ولایات دارالمرز ایران ـ گیلان

برای دانستن میزان دلبستگی ای که خمامی زاده به رابینوی انگلیسی دارد کافی است دانسته شود که او نه فقط این کتاب رابینو را به فارسی ترجمه کرده بلکه ۳ کتاب دیگر و نیز مقالاتی از این مولف انگلیسی را نیز ترجمه و منتشر کرده است! با این تفاصیل باید رابینو را شناخت تا به تبع آن، به خط فکر خمامی زاده نیز پی برد.

رابینو

که به صورت مخفف «ه.ل.رابینو» نامیده می شد در زمان مشروطه، کنسولیار کنسولگری انگلیس در رشت بوده است و چند کتاب درباره گیلان نوشته است. یادداشت های او که بعدها به صورت کتاب «مشروطه گیلان» منتشر شد ثابت می کند که او نه فقط یک کارمند ساده سیاست خارجی بریتانیا بلکه از عوامل برجسته دستگاه اطلاعاتی انگلیس در ایران بوده است. [۲]

رابینوی انگلیسی
رابینوی انگلیسی

پدرش ژوزف رابینو بورگوماله از اتباع یهودی تباری بود که ریاست کل بانک شاهی ایران را بر عهده داشت. ولی پسرش به عضویت دستگاه سیاست خارجی انگلیس در آمد. او در زمان مشروطه نیابت کنسول کنسولگری انگلیس در رشت را بر عهده داشت.[۳]

رابینو رابط دستگاه اطلاعاتی انگلیس با انجمن مخفی رشت بود. این انجمن که یکی از علل انحراف مشروطه گیلان و به دام سکولاریزم افتادن آن بود، محفلی برای گردهمایی مشروطه خواهان تندرو بود. رهبری فکری این انجمن با میرزا کریم خان رشتی است که از بزرگترین عوامل بومی دستگاه جاسوسی انگلیس در ایران معاصر است. این انجمن بعد از مدتی با عنوان کمیته مخفی ستار به کار خود ادامه داد. رابینو از خط دهندگان به این انجمن مخفی است. حکم قتل بزرگانی چون آیت الله حاج ملا محمد خمامی فقیه نامدار گیلان در عصر مشروطه در همین انجمن تصویب و بعد اجرا شد. از دیگر بزرگانی که توسط اعضای این انجمن به شهادت رسیدند مجتهدین سرشناسی چون آیت الله شیخ علی فومنی و آیت الله آقامیر بحرالعلوم رشتی بودند. بعد از فتح تهران نیز اعضای این انجمن در دادگاه مجتهد بزرگ پایتخت آیت الله شیخ فضل الله نوری نقش فعالی داشته و با جدیت خواستار به شهادت رساندن ایشان شدند.[۴]

رابینو بعد از پایان ماموریتش در گیلان به مراکش رفت و تا پایان مدت فعالیت اش در کشورهایی که مستعمره انگلیس بودند یا انگلیس تلاش داشت تا آنها را تحت استعمار خود در آورد، به این دولت فخیمه خدمت کرد.[۵]

آنچه گفتیم نکاتی درباره رابینو نویسنده کتاب «ولایات دار المرز ایران، گیلان» بود.

بنیاد فرهنگ ایران

درباره انتشاراتی که این کتاب را منتشر کرده یعنی «بنیاد فرهنگ ایران» نیز نکات قابل توجهی وجود دارد. بنیاد فرهنگ ایران، بنیادی بود که به دستور مستقیم فرح پهلوی برای سیاست‌گزاری کلان فرهنگی ایجاد شده بود و زیر نظر دفتر او اداره می شد. «پرویز ناتل خانلری» مسئول این بنیاد از سیاست گزاران کلان فرهنگی در زمان رژیم طاغوت بود.[۶] بهتر است کمی با خانلری آشنا شویم.

خانلری

خانلری از اساتید برجسته دانشگاه و از شخصیت های برجسته روشنفکری ایران بود. او مجله «سخن» را منتشر می کرد و از نویسندگان چپ به شمار می رفت به طوری که در نخستین گنکره نویسندگان که توسط انجمن روابط فرهنگی ایران و شوروی در سال ۱۳۲۵ تشکیل شد، از شرکت کنندگان و از سخنرانان این مراسم بود. او در این سخنرانی، از به پایان رسیدن دیکتاتوری رضاخان اظهار خوشنودی کرد و گفت «در دوره دیکتاتوری [رضاخان]، فشار پلیس و سانسور به حدی شدید بود که ذوق را در دلهای نویسندگان و شاعران خاموش می کرد.»[۷] البته این نگاه برای همیشه در او پابرجا نماند. او تا اوایل آشنایی با «امیر اسدالله علم» دارای گرایشات مارکسیستی بود؛ ولی از زمانی که توسط علم به عنوان یکی از مشاوران مخصوصش در آمد، کم کم گرایشات گذشته را کنار گذاشت و به تعریف و ستایش از ارباب خود پرداخت. اسدالله علم از نزدیکان و محارم شاه و نیز از مهره های سرشناس انگلیسی در ایران بود. علم تحصیلات عالی نکرده بود و از این نظر احساس حقارت می نمود. او با گرد آوردن روشنفکرانی چون خانلری در اطراف خود برای تملق گفتن اش، می کوشید این عقده حقارت را جبران کند. امیر امیر گفتن اطرافیان، در مجالس بزمِ علم، او را به وجد می آورد و احساس لذت و غروری که از این تملق ها می برد با هیچ شادی و لذت دیگری برابری نمی کرد. البته خانلری هم از این ثناخوانی و تملق گویی بی نصیب نماند زیرا که به نان و نوایی رسید و از قبل حمایت علم به پست های مهمی نیز دست پیدا کرد.[۸] اولین شغلی که به واسطه حمایت های علم، به دست آورد، معاون وزیر کشور بود و بعد از آن نمایندگی مجلس سنا بود. در یکی از گزارشات ساواک به این مسئله اشاره شده است: «مقامات انگلیسی فعلا در ایران از آقای علم و تشکیلات ایشان حمایت می کنند و برای جلب نظر و همکاری بیشتر مردم، مخصوصا عده ای از نزدیکان آقای علم را تقویت می کرده و به مقامات حساس رسانیده اند … سناتور شدن دکتر خانلری موضوع ساده ای نیست زیرا دکتر خانلری در خواب نیز حتی معاونت وزارتخانه ای را برای خود امکان پذیر نمی دانست!»[۹]

ناتل خانلری
ناتل خانلری

اندکی بعد اسدالله علم به نخست وزیری رسید و خانلری هم در دولت او به وزارت فرهنگ رسید. او در زمان قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ و کشتار وحشیانه مردم بی گناه تهران و قم و ورامین و … به دست رژیم در این پُست بود. دولت علم در مقابل قیام مردم، دچار وحشت شده و جلساتی برای حل بحران گذاشت و در این جلسات هر کدام از وزرا، راه حلی پیشنهاد می کردند. نظرات خانلری به عنوان «وزیر فرهنگ» بسیار جالب است. او به رئیس دولت حمله کرده و علم را به کوتاهی در کشتار مردم مسلمان متهم نموده که باید بسیار شدیدتر عمل می کرده است! خانلری در آن جلسه چنین گفت: «طبقه روشنفکر سخت عصبانی است و بر لَه [طرفدار] دولت است و می گوید چرا دولت سستی می کند و اقدام شدید [در برخورد با معترضان] نمی کند. مطلب دیگر اینکه شترسواری دولا دولا نمی شود؛ [برای سرکوب مخالفان] تصمیم قاطع باید گرفت. اگر سست بگیریم مملکت از میان می رود… به هر صورت حکومت نظامی ضرورت دارد و بسیار شدید باید عمل کرد»![۱۰]

خانلری بعدها پست هایی چون ریاست فرهنگستان ادب و هنر و مدتی مدیر اجرایی کمیته ملی پیکار با بی سوادی را بر عهده گرفت. خانلری از اعضای سازمان فراماسونری بود[۱۱] و خودش را به فرح پهلوی نزدیک کرد. فرح نیز او را مسئول بنیاد فرهنگ ایران کرد تا اشاعه فرهنگ لیبرال دموکراسی را در پوشش شعارهای ناسیونالیستی را انجام دهد.

آنچه تا کنون گفتیم، مطالبی درباره رابینو نویسنده کتاب و نیز بنیاد فرهنگ ایران انتشارات این کتاب بود. اما نکات جالبی در نسخه چاپی این کتاب درج شده است. در داخل کتاب «ولایات دارالمرز ایران، گیلان» ترجمه جعفر خمامی زاده تصریح شده که این کتاب زیر نظر دربار و شخص شاه منتشر شده است. در اولین صفحه کتاب – جایی که معمولا عبارت بسم الله الرحمن الرحیم درج می شود – چنین نوشته شده است: «به فرمان اعلیحضرت همایون محمدرضا پهلوی شاهشنشاه آریامهر!»[۱۲]

اولین صفحه کتاب ولایات دارالمرز ایران، گیلان
اولین صفحه کتاب ولایات دارالمرز ایران، گیلان

در صفحه دوم کتاب انتساب بنیاد فرهنگ ایران به فرح پهلوی درج شده و این عبارت نوشته شده: «بنیاد فرهنگ ایران، ریاست افتخاری علیاحضرت فرح پهلوی شهبانوی ایران…»

دومین صفحه
دومین صفحه

در صفحه بعد هم از سال کوروش کبیر و جشن ۲۵۰۰ ساله یاد شده است.

صفحه سوم
صفحه سوم

بعد از آن مقدمه ای از خانلری دبیر کل بنیاد فرهنگ ایران درج شده است.

صفحه چهارم- مقدمه خانلری
صفحه چهارم- مقدمه خانلری

در صفحات بعد هم پیش گفتار مترجم درج شده. خمامی زاده در آن از استاد ارجمند جناب آقای خانلری که در چاپ این کتاب مساعدت موثری مبذول فرموده صمیمانه سپاسگذاری کرده است. او به تجلیل و بزرگداشت بسیاری از رابینو پرداخته است و در نهایت این کتاب را «به حساب قدرشناسی از زحمات پرارزشی که رابینو در نمودن چهره تاریخ سرزمین ما به کار برده» ترجمه کرده است!

وقتی انقلاب اسلامی به پیروزی رسید تقریبا ۶۰ سال از زندگی خمامی زاه گذشته بود و او تنها یک کتاب و آن هم ترجمه، در کارنامه خود داشت. البته در عرصه روزنامه نگاری فعال بود. بقیه کتاب های او بعد از پیروزی انقلاب منتشر شده است. دلیل اینکه خمامی زاده در عرصه تالیف در این عمر ۹۰ ساله اش چندان علاقه ای نشان نداده و اکثر قریب به اتفاق کتاب هایش، ترجمه نویسندگان غربی است به این خاطر است که جریان روشنفکری ایران بعد از ۱۰۰ سال نتوانسته خودش را از قید و بند غربزدگی برهاند و سخت متعبد به تولیداتی است که در خارج از مرزهای ایران تولید می شود.

 

[۱] . کاپیتان اسکات، جعفر خمامی زاده، مجله راه حق، شماره ۱۲ و ۱۳ اردیبهشت و خرداد ۱۳۳۷، ص ۴۹٫

[۲] . مشروطه گیلان، ه.ل.رابینو، به کوشش محمد روشن، طاعتی،‌رشت، اول، ۱۳۶۸، ص ۶۵-۶۶٫

[۳] . دیپلماتها و نمایندگان کنسولهای ایران و انگلیس، لویی رابینو، ترجمه غلامحسین میرزاصالح، نشر تاریخ ایران، تهران، اول، ۱۳۶۳، ص۵٫

[۴] . ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، عبدالله شهبازی، اطلاعات، بیست و ششم، ۱۳۸۷، ج۲، ص ۵۵-۶۸٫

[۵] . دیپلماتها  نمایندگان کنسولهای ایران و انگلیس، ص۶٫

[۶] . دانشنامه جهان اسلام، مدخل بنیاد فرهنگ ایران، احمد تفضلی.

[۷] . بازیگران عصر پهلوی از فروغی تا فردوست، محمود طلوعی، علم، تهران، ۱۳۷۶، چهارم، ج۲، ص ۸۱۹-۸۲۱

[۸] . همان، ج۱، ص ۴۸۱٫

[۹] . ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج۲، ص ۲۴۵٫

[۱۰] . بازخوانی نقش اسدالله علم در سرکوب قیام ۱۵ خرداد سال ۱۳۴۲، غلامرضا خارکوهی، مندرج در فصلنامه ۱۵ خرداد، سال دهم، شماره ۳۵، بهار ۱۳۹۲، ص ۲۳۸٫

[۱۱] . اسناد فراماسونری در ایران، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، تهران، ۱۳۸۰، اول، ج۲، ص ۳۰۶ و ۴۳۴٫ / فراماسونرها، روتارین ها و لاینزهای ایران ۱۳۳۳-۱۳۵۷، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، اول، ۱۳۷۷، ص ۴۵۳٫

[۱۲] . ولایات دالمرز ایران، گیلان، ه ل رابینو، جعفر خمامی زاده، بنیاد فرهنگ ایران، تهران، اول، زمستان ۱۳۵۰٫

ارسال دیدگاه

  1. نویسنده دیدگاه:  خرداد
    2018/04/19 - 19:54

    بزرگش نخوانند اهل خرد ____ که نام بزرگان به زشتی برد فردوسی بزرگ

    پاسخ
  2. نویسنده دیدگاه:  ناشناس
    2018/08/26 - 11:24

    گمان نمی کنم ترجمه کتاب ، از هر نوعش جرم باشه که شما اشاره کردید.

    پاسخ
enemad-logo