مقام معظم رهبری: در طول تاریخ، رنگ های گوناگون بر سیاست این کشور پهناور سایه افکند؛ اما رنگ ثابت مردم گیلان، رنگ ایمان بود.
شنبه ۶ مرداد ۱۴۰۳ - Saturday 27 Jul 2024
محتوا
زندگی و زمانه شهید دکتر حشمت جنگلی

زندگی و زمانه شهید دکتر حشمت جنگلی

جهانگیر سرتیپ پور
یک سال بعد از شهادت دکتر حشمت، شهر رشت به تصرف جنگلیان درآمد و مرکز کار، کوچک خان شد. اولین اقدام کوچک خان حضور بر سر مزار دکتر حشمت بود که پیاده «از مقر خود بیستون، خانۀ سردار همایون، به «چله خانه» آمد، در حالتی که شهر تعطیل و مردم شهر به انبوه در قفای وی به حرکت درآمده بودند.

یکشنبه 12 می 2024 - 00:00

جهانگیر سرتیپ پور

 

جهانگیر سرتیپ پور، طی یادداشتی که در سال ۱۳۶۳ شمسی در کتاب یادگارنامه فخرایی، «به یاد دکتر حشمت» درج شده بود، درباره زندگی و زمانی دکتر حشمت نکات قابل توجهی را بیان کرده بود. متن کامل آن یادداشت را در اینجا مطالعه کنید:

***

به یاد دکتر حشمت

نامش ابراهیم، فرزند عباسقلی طبیب ملقب به حشمت الاطباء بود، و پدرش طبیبِ مخصوص امین الدوله در لشت نشای گیلان، بوده است.

ابراهیم مانند پدر پس از طی مقدمات، رشته پزشکی را انتخاب کرد و اجازه طبابت یافت. هنگامی که تیره هائی از شاهسون بعد از خلع محمد علیشاه قاجار از سلطنت، به هواداری او برخاسته و آشوبی به پا کرده بودند، او که عنوان دکتر ابراهیم خان یافته بود، با سمت پزشک اردوی دولت و مجاهدان آزادی به آذر بایجان رفت و اولین سفرجنگی را تجربه کرد.

در این سفر بود که با میرزا کوچک خان که از جمله سردستگان اردوی مجاهدین بود، آشنا شد. با پایان یافتن غائله مزبور و بازگشت اردوی آزادی به تهران، دکتر حشمت، خدمت در اردو را ترک گفت، و به گیلان آمد و در لاهیجان اقامت کرد. در آن شهر از زندگی محترمانه و نسبتاً مرفه ای، برخوردار شد. اما از اوضاع ناهنجار سیاسی ایران که دستخوش فزون طلبیهای اجانب شده بود، رنج میبرد و راز خود را با بعضی معاشران صاحبدل باز میکرد.

نظری به اوضاع زمان

در آن روزگار، کاپیتولاسیون که یکی از شوم ترین آثار معاهده ترکمانچای، منعقده سال ۱۲۰۷ هجری شمسی و ۱۸۲۸ میلادی بود، به قوت تمام در سراسر ایران، به خصوص گیلان، دستاویز بیداد، خارجیان و اتباع آنها بوده که جان و مال مردم را به بازی می گرفتند، در حالی که عرصه دفاع از حدود و حقوق کسان بر همه سازمانهای کشور تنگ گردیده بود.

در آن تنگنای سیاسی و اجتماعی، خفت تازه ای هم بر ملت و دولت ایران تحمیل شد که عبارت بود از تقسیم کشور به دو منطقه نفوذ بر اساس قرار دادی که در اوت ۱۹۰۷ میلادی – ۱۲۸۵ شمسی بین روس و انگلیس بسته شده و آن دو دولت سرزمین ایران را بین خود برادروار تقسیم کرده، مناطق شمالی ایران را منطقه نفوذ روس و مناطق جنوبی را منطقه نفوذ انگلیس شناختند. البته باریکه ای هم در میان برای ایران قائل شدند که به منزله حد فاصل بوده باشد.

این گستاخی که در شهریور همان سال رسماً به دولت ایران اعلام گردید موجی از اعتراض در سراسر ایران پدید آورد که دولت نیم بند وقت جرئت یافت بر آن مُهر تائید نزند و حاکمیت ایران را بر سراسر کشور، حق ملت ایران دانسته و بر این نکته تاکید کند. ولی دلیل قوی همیشه اقوی دلیل است، لذا آنها کار خود میکردند که آنچه را که نشاید و نباید یکی قشون قزاق ایران را در شمال در اختیار گرفت. آن دیگر قوای تامینیه ایران را در جنوب، یکی به گمرکات شمال و کل درآمدش دست انداخت. آن دیگر به گمرکات جنوب و همه درآمدها و امتیازاتش. اگر روس امتیاز راه آهن جلفا را به دست می آورد، انگلیس امتیاز احداث راه محمره «خرمشهر» را طلب کرده و تحصیل می نمود، اگر و اگر الی آخر!

چنین مسابقه روح گداز که مستمر و پایان ناپذیر می نمود، هر ایرانی آزاده را رنجه می داشت، که دکتر حشمت مستثنی نبوده است. او در خلال عرضه خدمات پزشکی، دردهای میهنی را با درد آشنایان به میان می گذاشت و در عین حال با نویدهائی امیدهای آنان را زنده نگاه می داشت.

و این وظیفه ای بود که همه علاقمندان به شان و شرف میهن برعهده گرفته بودند و بدان عمل کردند با این باور که امید منشاء جنبشها و کوشش هاست و عاملی است برای همبستگی امیدواران و هم چنین مقدمه ای است برای تمرکز نیروهای مدافعان به منظور دفع پلیدیها و مرمت خرابیها و بازسازی ،میهن بعد از چند گاهی باور مردم ایران تحقق یافت و تلاش مستمر آزادگان همه طبقات مقدماتی را برای تنظیم امور جامعه و تامین امنیت حقوقی و اجتماعی فراهم آورد ترتیباتی برای استیفای حق دولت از متجاوزان و بدهکاران داده شد که متصدیان صمیمانه به اجرای آن پرداختند. متاسفانه باز در همان آغاز با بهانه جوئی و اعتراض حتى اولتیماتومهای متحد المضمون دولتین فخیمتین بهیتین روس و انگیس رو برو شد که ایستادگی و مقاومت ملیون و مجلس دوره م کار را به مداخله مسلحانه اجانب کشانید، آنها با اعزام قوا به مراکز بعضی استانها به مردم تاختند، در مناطق عشایر را به جان یکدیگر انداختند و موثرانی را بخاک و خون کشیدند در استانهائی به حبس و اسیر و تبعید و اعدام آشکار و نهان استقلال طلبان پرداختند که گیلان از آن بلای سخت، در امان نماند.

عناصری مانند آخوند ملا عبدالعزیز شریعتمدار طالشی و همرزمانش را به دار آویختند و معتبرینی مانند سیدعبدالوهاب صالح [ضیابری] و دیگر اعضاء انجمن ایالتی گیلان را پای در زنجیر کرده و به خارج از ایران گسیل داشتند و گروهی دیگر را نفی بلد[۱] کردند که کوچک خان، از آن جمله بود. در موازات این اعمال بر اثر فشار به [ناصرالملک] نایب السلطنه وقت، موجبات انفصال مجلس دوم را فراهم نمودند که از اول بهمن ماه ۱۲۹۰ش اول محرم ۱۳۳۰ هـ .ق این سنگر ملی متلاشی شد، ولی مجلس وظیفه خود را که رد اولتیماتوم بود انجام داده و نارضایتی ملت ایران را از مداخلات مسلحانه اجانب به جهانیان اعلام کرد.

با این همه، دست بیرحمی مداخله گران، همچنان دراز بود، آتش ستم به سایر استانها رسیده و فجایع به بار می آورد که انفجاری در اروپا رخ داد و براثر آن، ولیعهد امپراطوری اتریش «ارشیدوک فردیناند» در ژوئن سال ۱۹۱۴ میلادی ۱۲۹۳ش ۱۳۳۲ق به قتل رسید، آتش این انفجار به انبارهای باروت دولتهای استعماری و امپراطوران اروپا که در کمین یکدیگر نشسته بودند، سرایت کرد، اروپا و به دنبال آن، مستعمرات دولت های محارب در آسیا و آفریقا و آن سوی اقیانوس ها، به کام جنگ فرو رفتند.

از تاریخ ۲۹ ژوئیه ١٩١۴ – پنجم رمضان ۱۳۳۲ هـ.ق ششم مرداد ۱۲۹۳ شمسی تا مدتی که از دو هفته تجاوز نمی کرد، قوای اطریش به صربستان تاخت و به سوی «بلگراد» پایتخت کنونی یوگسلاوی، پیشرفت امپراطور روسیه به حمایت صربستان و امپراطور آلمان به حمایت اطریش برخاست، فرانسه و امپراطوری انگلیس نیز به هواداری روسیه، وارد جنگ شدند. امپراطوری عثمانی ترکیه، هم به میدان وارد گردید و به جبهه اطریش و آلمان پیوست.

در مرکز ایران، نمایندگان دولتهای متخاصم هر یک می کوشیدند که دولت بی لشکر و سپاه ایران را به سود خود وارد جنگ کنند که با لیت و لعل دولت وقت ایران، مواجه گردیدند، دولت علاءالسلطنه ساقط و جای خود را به دولت حسن مستوفی الممالک داد، دولت جدید که در ۲۶ مرداد ۱۲۹۳ش – ۲۵ رمضان ۱۳۳۲ق آغاز به کار کرد پیش از همه کارها دعوتی از رجال مجرب و آشنا اوضاع زمان به عمل آورد و مسئله مورد بحث روز را که انتخاب راه جنگ یا بیطرفی بود، به مشورت گذاشت. آنان به اکثریت تام، اعلام بیطرفی را به صلاح دانستند، نخست وزیر پس از گزارش به شاه، که تازه به سن قانونی رسیده بود، مراتب را به آگاهی جهانیان رسانید. دومین اقدام مستوفی الممالک صدور دستور ادامه انتخابات مجلس دوره سوم بود، چندی پیش شروع و بعد متوقف گردیده بود. آن هم به سرعت جریان یافت و مجلس دوره سوم تشکیل گردید و کابینه، على الرسم استعفا داد و مستوفى مجدداً مامور تشکیل دولت شد.

در خلال اقدامات مزبور، دولتین روس و انگلیس بیکار نماندند، با اعزام قوای خود به ایران به قصد تعرض به بین النهرین «عراق» که در آن زمان جزء مستملکات عثمانی «ترکیه» بود، به سوی غرب ایران پیش راندند، اعتراضات دولت و ملت ایران را ناشنیده گرفتند، قانون جنگ را در کشور بیطرف ایران اعمال کردند.

مقدمات قیام ملی

که در چنین اوضاع و احوال بود که رجال علاقمند به بقای عزت میهن، در عین اطلاع به سیاست بیطرفی ایران، مقابله ملت را با هر قدرتی که ناقض بیطرفی باشد، جائز دانستند، در همین اوقات بود که کوچک خان به قصد عزیمت شمال، تهران را ترک گفت و از راه مازندران رهسپار گیلان گردید که گیلان، مسیر عمده قوای روس به سوی غرب ایران بوده است و برای جنگهای ایذائی علیه متجاوز، مناسب تر از مازندران بوده است.

در همین سفر بود که کوچک خان پس از عبور از تنکابن به رودسر و لنگرود، و از آنجا به لاهیجان به دیدار مجدد دکتر ابراهیم خان دکتر حشمت نائل آمد، رازها به میان گذاشتند، و دست اتحاد یکدیگر را فشردند. کوچک خان برای فراهم آوردن زمینه تعرضات ایذایی، به سوی رشت و فومنات حرکت کرد، و دکتر حشمت در همان زمینه با صاحبدلان نواحی شرقی گیلان به تبادل نظر پرداخت، در ماههای اول همکاری، دکتر حشمت علاوه بر زمینه سازیهای محرمانه در حوزه عمل خود، مانند سفیرِ معتمدِ کوچک خان، مسافرتهای متناوبی بین رشت و تهران داشته و رابط قابلِ اطمینانی بین کوچک خان و مستوفی الممالک بوده است، و این کار تا زمانی ادامه یافت که جنگل جای خود را در عرصه سیاسی و جنگلی ایران پیدا کرد و توانست تکیه گاهی برای احرار و ملیّون در مناطق شمالی ایران باشد.

هنگامی که قلمرو حکومت جنگل تا مناطق شرق سفیدرود، لاهیجان، دیلمان، مارلو، لنگرود و رودسر منبسط گردید، دکتر حشمت به فرماندهی قوای لشکری و کشوری جنگل در گیلانِ شرقی، منصوب و در اجرای وظایف و شرکت دادن مردم در امور و بهره مندی از همکاریهای آنان، کفایت نشان داد. به تاسیسِ مدارس و احداث راههای روستایی و مهمتر از همه، به ایجاد نهری از شعبه اصلی سفیدرود، پرداخت که مشکل بی آبی قسمت مهمی از روستاهای حوزه فرمانروایی خود را حل کرد. مردم منطقه، نهر یا رودخانه جدیدالاحداث مزبور را به نام «حشمت رود» خواندند که هنوز به همین نام، برکت بخش است. دکتر حشمت در وقایعی که بعد از تسلیم حاجی احمد کسمائی روی داد که منجر به انتقال عرصه پیکار از گیلان غربی «فومنات» به گیلان شرقی «لاهیجان و توابع» شد، همه جا با کوچک خان، همکاری و همگامی داشت، و در پیکارهای دیلمان و جواهردشت، (جئوردشت) و جواهرده (جئورده) کاکوکاوین با مجاهدان ابواب جمعی خود، شرکت کرد، در این میان باری به پادرمیانی نصرت الله خان صوفی، فرزند حاجی میرزایحیی خان املشی، با مقامات نظامی دولتی ملاقاتی به عمل آورد که وی را تشویق به تسلیم کردند، و او استمهال کرد، و بعداً بر اثر مشورت با کوچک خان، از تسلیم منصرف شد، باری دیگر در گیرودار پیکارهای «قلعه گردن»، فرمانده وقت [ارتش] قزاق پشت قرانی را به علامت تامین، مهر کرده، برای دکتر حشمت ارسال داشته و مواعیدی به قید سوگند، اعلام نمود که دکتر پذیرفت و با ۲۷۰ نفر از مجاهدان تحت فرماندهی خود، اسلحه را به زمین گذاشت، یک روز پس از تسلیم، او و دیگر مجاهدان را کت بستند، و از تنکابن به رودسر و لنگرود و از آنجا به لاهیجان و رشت آوردند. در رودسر، فرمانده ستون در نهان، وسیله دکتر محمدخان به او تکلیف فرار کرد، که دکتر نپذیرفت. کس ندانست این پیشنهاد، مبتنی بر احترام به دکتر حشمت بود، یا نیرنگی برای کشتن وی حین فرار؟

سرانجام در رشت در اردیبهشت ماه ۱۲۹۸ شمسی = شعبان ماه ۱۳۳۷ه .ق. در قرق کارگزاری محل فعلی اداره ثبت اسناد «رشت به دارش آویختند او مرگ را با متانت و وقار و خونسردی خاص، استقبال کرد، که مردم حاضر در واقعه را سخت تحت تاثیر قرار داد، که هیاهویی به پا کردند، جسد بیجانش را کربلایی کاس آقا حسام معروف به خیاط که از آزادیخواهان قدیمی مقیم رشت بود و با کوچک خان هم سروسری داشت، تحویل گرفت و در محله چله خانه رشت، به خاک سپرد. چند سال بعد، بر روی مزار دکتر، مقبره ای به وجود آوردند که پابرجاست.

یک سال بعد از شهادت دکتر حشمت، شهر رشت به تصرف جنگلیان درآمد و مرکز کار، کوچک خان شد. اولین اقدام کوچک خان حضور بر سر مزار دکتر حشمت بود که پیاده «از مقر خود «بیستون»، خانۀ سردار همایون، به «چله خانه» آمد، در حالتی که شهر تعطیل و مردم شهر به انبوه در قفای وی به حرکت درآمده بودند، و بر بالای مزار او کوچک خان نطق خود را با این آیه از قرآن مجید شروع کرد: «وَ لَا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ …».[۲]

————————————

 

[۱] . یعنی تبعید.

[۲] . سوره آل عمران، آیه ۱۶۹. به معنای: هرگز کسانى را که در راه خدا کشته شده‏ اند مرده مپندار بلکه زنده‏ اند که نزد پروردگارشان روزى داده مى ‏شوند.

 

 

 

منبع: «به یاد دکتر حشمت»، جهانگیر سرتیپ پور، مندرج در یادگارنامه فخرایی، زیر نظر: رضا رضازاده لنگرودی، نشر: نو، تهران، اول، ۱۳۶۳، ص۵۸۵-۵۹۰.

ارسال دیدگاه

enemad-logo