
مراسم بزرگداشت میرزا کوچک جنگلی در مسجد جامع شاندرمن برگزار شد + تصاویر
به مناسبت یکصدمین سالروز شهادت میرزاکوچکخان جنگلی و پایان نهضت جنگل و گرامیداشت شهید آیت الله سیدحسن مدرس و روحانی شهید حمداله یوسفیان ماسالی یادوارهای در مسجد جامع شاندرمن برگزار گردید.
به مناسبت یکصدمین سالروز شهادت میرزاکوچکخان جنگلی و پایان نهضت جنگل؛ و نیز گرامیداشت شهید آیت الله سیدحسن مدرس و روحانی شهید حمداله یوسفیان ماسالی در شب شهادت سردار جنگل به تاریخ ۱۰ آذر ۱۴۰۰ یادوارهای در مسجد جامع شاندرمن برگزار گردید. در این مراسم که با شکوه هرچه تمامتر و با حضور پرشور اقشار مختلف مردم و مسئولان کشوری و لشکری شهرستان در مسجد جامع شامدرمن برگزار شد آقای قربان صحرائی چالهسرائی، محقق و پژوهشگر تاریخ معاصر، به ایراد سخن پرداخت. با تشکر از آقای قربانی صحرایی که متن سخنرانی و تصاویر زیر را برای رنگ ایمان ارسال کردند.
متن کامل سخنرانی آقای صحرائی چالهسرائی را در ادامه مشاهده مینمایید:
***
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمهالله
در شام شهادت آیتالله سید حسن مدرس و در شب شهادت میرزاکوچکخان جنگلی قرار داریم. به ساحت مقدس سردار مظلوم جنگل شهید میرزاکوچک جنگلی و شهید آیت الله سید حسن مدرس و شهدای روحانی شهرستان بویژه شهید حمداله یوسفیان صلواتی اهدا بفرمایید.
بنده سخنران نیستم ولیکن آقایان تکلیف فرمودند و بنده ناچار به اطاعت امر شدم؛ بنابراین آنچه خواهم گفت را بیشتر شماها میدانید و مخصوصا در محضر علما و اعاظم بزرگوار مجلس میخواهیم درس پس بدهیم، ناگزیر سخنانم بیشتر خطاب به نوجوانان و جوانان است تا بهتر و بیشتر بدانند که این میرزاکوچکخان کیست؟ به همین دلیل سخنانم بیشتر روایی و داستانهایی واقعی خواهد بود از نهضت جنگل و میرزاکوچک خان جنگلی.
شناخت درستِ گذشته
یکی از نکات بسیار مهمی که مقام معظم رهبری در بیانیه گام دوم تصریح میفرمایند این بود که:
«برای برداشتن گامهای استوار در آینده، باید گذشته را درست شناخت و از تجربهها درس گرفت؛ اگر از این راهبرد غفلت شود، دروغها به جای حقیقت خواهند نشست و آینده مورد تهدیدهای ناشناخته قرار خواهد گرفت. دشمنان انقلاب با انگیزهای قوی، تحریف و دروغپردازی دربارهی گذشته و حتّی زمان حال را دنبال میکنند و از پول و همهی ابزارها برای آن بهره میگیرند. رهزنان فکر و عقیده و آگاهی بسیارند؛ حقیقت را از دشمن و پیادهنظامش نمیتوان شنید.»
خُب این سرمشق فوقالعاده مهم و ارزشمندی است که همه ما اقشار جامعه و مخصوصا جوانان بایستی آنرا همیشه در نظر داشته باشیم.
میرزاکوچکخان کیست؟
همانطوری که عرض کردم در یکصدمین سالروز شهادت مردی قرار داریم که در دوران سخت استبداد داخلی و استکبار روسیه تزار و استعمار انگلیس که مثلث تاریکی را تشکیل داده بودند قیام کرد. او در برههای از زمان برای قیام برخاست که کسی جرأت نداشت عرضاندام کند. آگاهی مردم مثل امروز گسترده نبود تا از عمق جریانات خبر داشته باشند، دورهی بسیار تاریک و خفقانی بود ولی این مرد برخاست، این مرد کسی نبود جز شیخ یونس استادسرایی.
شیخ یونس استادسرایی کیست؟
او حدود ۱۴۱ سال پیش و در سال ۱۲۵۹ شمسی در رشت به دنیا آمد. دوران تحصیلات مقدماتی را ابتدا در مدرسه حاجیحسن صالحآباد رشت و سپس در مدرسه جامع رشت گذراند و نهایتا برای فراگیری و ارتقاء تحصیلی عازم تهران گردید و در مدارس مروی، محمودیه و … به تحصیل و فراگیری علوم دینی پرداخت و تا درجات عالیه علوم مربوط دست یافت. او در نزد علمای برجستهای آنروز مدارس علمیه تهران، هم درس علم و اخلاق را فرا گرفت و هم درس جهاد و مقاومت و ایثار را.
شیخ یونس استادسرایی که بعدها به میرزاکوچک مشهور گردید از هوش و استعدا سرشاری برخوردار بود. من شخصا معتقدم با توجه به تیزهوشی و نخبگی که در وجود شیخ یونس استادسرایی وجود داشت، چنانچه موضوع جنگ و جهاد و مبارزه برای وی پیش نمیآمد، این زمینه در وجود وی بسیار قوی وجود داشت تا یکی از دانشمندان و علمای برجسته و سرآمد عالم تشیع در ایران بشود. اما روح سرشار از سلحشوری و مبارزه با ظلم و طغیان سبب شد او پس از مدتی لباس روحانیت را از تن بدر آورد و لباس رزم و جنگ و جهاد بر تن کند. بخصوص اینکه برخی از اساتید میرزا اعتقاد داشتند و بعضا تصریح میکردند طلبه و اصولا انسان نبایستی آنچه را که میآموزد در پستوی ذهن و حجره و مدرسه باقی بگذارد بلکه باید دانستهها و علم را در عمل هم نشان دهد. علاوه بر این نوشتهاند زمانی که میرزا در همان مدارس علمیه طلبگی و تحصیل میکرد در مقابل ظلم بیطاقت بود و نمیتوانست تعدی و ستم را ببیند و تحمل کند. نوشتهاند که گاهی اتفاق میافتاد چنانچه کسی بر کس دیگر دست تعدی و ستم دراز میکرد، تصریح شده که مشت میرزاکوچک بر سر تعدیکننده و ظالم بود.
سنگر شهید مدرس، مجلس بود
همانگونه که در ابتدای سخن عرض کردیم، امروز ۱۰ آذر سالروز شهادت آیتالله مدرس نیز هست و بجاست از ایشان هم یاد کنیم. از عجایب هست که شهادت میرزاکوچک و مدرس به هم نزدیک است و همینطور جنس مبارزاتشان نیز به نوعی باهم پیوند و همگونی دارد. اولا اینکه انقلاب و نهضت میرزا مورد تأیید شهید مدرس بود. ثانیاً هردو از علمای شیعه بودند، میرزا در سنگر مبارزه با استبداد داخلی و استعمار و استکبار خارجی در لباس رزم، جهاد کرد تا جاییکه حتی برخی از مخالفان میرزا معتقدند که او توانست در برههای از زمان طی قیام هفت سالهاش بخشی از ایران را از تجزیه شدن حفظ کند. اما شهید مدرس در لباس روحانیت باقی ماند و در سنگر مجلس به دفاع از ایران و اسلام پرداخت و سرانجام شانزده سال پس از شهادت میرزاکوچکخان توسط رضاخان به شهادت رسید.
روحالله جوان در ماسوله
خوب است برایتان بگویم که شخصیت کاریزماتیک میرزا و تفکر و ایده و در حقیقت مکتب میرزا به شکلی بود که حتی نظر امام راحل رض را نیز مجذوب خود کرده بود. در آن روزگار البته امام راحل در سنین نوجوانی و حدود ۱۵ سالگی قرار داشت و در خمین زندگی میکرد. بنده تاکنون نشنیدهام و جایی نخواندهام که حضرت روحالله اسلحه به دست گیرد و به عنوان یک نیروی نظامی با اقدام مسلحانه و جهادی برای مبارزه برخاسته باشد، جز اینکه یک مورد در کتابی که مؤسسه تنظیم و نشر آثار حضرت امام ره منتشر کرده آمده که امام تصمیم گرفت در سنین نوجوانی اسلحه بردارد و به عنوان نیروی میرزاکوچک به یاری وی در نهضت جنگل بشتابد. امام راحل ره میرزا و نهضتش را بر اساس روزنامه جنگل شناخته بود.
در آنروزگار میرزا روزنامهای منتشر میکرد به نام «روزنامه جنگل» که در کَسماء چاپ و منتشر میشد و نسخههای آن تا اقصا نقاط آنروز ایران حتی اصفهان و خمین هم میرفت. در آن کتاب آمده که یک روز حضرت روحالله از برادر بزرگترش آیتالله پسندیده اجازه خواست تا به عنوان سرباز میرزاکوچکخان به نهضت جنگل بپیوندد. آیتالله پسندیده که هم برادر بزرگ امام بود و هم سمت استادی بر وی داشت مانع شد. آیتالله پسندیده مخالفت کرد و اجازه نداد و به روحالله نوجوان گفت که سن تو کم هست و هنوز در شرایطی نیستی که به عنوان نیروی نظامی رهسپار جنگل بشوی. امام ره منع برادر را پذیرفت و سکوت کرد ولی ساکت ننشست؛ به این معنی که به اتفاق آیتالله پسندیده و یکی دیگر از برادرانش به مقدار سه بار قاطر و استر از محلهشان در خمین کمک جمعآوری کرد و برای میرزا و نهضت جنگل به جنگل فرستاد.
بعدها پس از قیام جنگل و شهادت میرزاکوچکخان برای اولین بار که حضرت امام ره به اتفاق دوستانش از زیارت امام هشتم علیهالسلام و از مشهد مقدس به خمین بر میگشتند به رفقایشان و کاروانیان فرمود خوب است از مسیر شمال برگردیم. او در این سفر به گیلان و تا ماسوله رفت و برخی از مناطق درگیریها و جنگ و جدالی که مابین نهضت جنگل و قزاقها و … رخ داده بود را از نزدیک مشاهده و بررسی کرد.
نقل است وقتی در دهه شصت سریال کوچک جنگلی در سیمای جمهوری اسلامی پخش میشد امام راحل ره این سریال را با دقت تماشا میکرد و نکاتی را به اطرافیانش میفرمود. معمولا رهبران و شخصیتهای سیاسی بزرگ کمتر فرصت تماشای فیلم و سریال را دارند ولیکن سریال کوچک جنگلی مورد توجه حضرت روحالله ره بود. و به احتمال خیلی قوی ماکت و شمایی از انقلاب اسلامی ما در همان زمان در ذهن حضرت امام خمینی ره نقش بست. به نظر میرسد حضرت روحالله با مطالعه و بررسی نهضت جنگل و شناخت نقاط قوت و ضعف آن، ۵۷ سال پس از شهادت میرزاکوچکخان انقلاب شکوهمند اسلامی را رهبری کرد و به سامان و پیروزی رساند.
دو انقلاب بزرگ دو قرن اخیر
طی دویست سال اخیر دو انقلاب که کاملاً ماهیت و پشتوانه مردمی داشتند در ایران رخ داده و هر دو هم طولانی مدت بودند. اولین انقلاب طولانی مدت، انقلاب اسلامی است که به رهبری حضرت امام ره به مدت ۱۵ سال به طول انجامید و سرانجام به پیروزی رسید و دومین انقلاب طولانی مدت دو قرن اخیر، انقلاب جنگل به رهبری شهید میرزاکوچک خان بود که طی هفت سال از سال ۱۲۹۴ تا سال ۱۳۰۰ انجام شد.
میرزاکوچک خان اتاق فکری تأسیس کرده بود با عنوان «اتحاد اسلام». اعضای این اتاق فکر هفده تن از علمای طراز اول وقت بودند؛ مانند آیتالله ضیابری، آیتالله علمالهدا، آیتالله روحانی، آیتالله حکیمی و … که همهشان شناخته شده هست و علمای حاضر در مجلس آنان را میشناسند. در بین این هفده نفر فقط یک نفر شخصی و مُکلا حضور داشت؛ تاجری به نام حاج احمد کسمایی.
در حقیقت در این اتاق فکر مسائل بررسی و برنامهها و ضوابط و قوانین مربوط تدوین میشد و میرزا که مجری برنامههای بود و آن را اجرا میکرد.
خدمات آموزشی و رفاهی میرزا
خوب است بخشی از خدمات رفاهی و اجتماعی که میرزاکوچکخان طی نهضت جنگل برای عموم مردم این سامان، انجام داده است را برشماریم. شهید کوچک جنگلی در همین گیرودار جنگ و درگیریها به فکر رفاه اجتماعی مردم هم بود و در فرصتهایی که پیش میآمد اقدامات رفاهی و اجتماعی در موضوعات مختلفی انجام میداد. یکی از مهمترین خدمات اجتماعی فرهنگی میرزاکوچکخان تأسیس مدرسه و آموزشگاههای تعلیم و تربیت است. میرزا به جوانان بهاء میداد. در میان یاران میرزا جوانی به نام ابراهیم فخرایی بود که بعدها کتاب «سردار جنگل» را نوشت. او در سال ۱۳۶۶ به رحمت حق پیوست و هماکنون مقبرهاش زیر پای شهید میرزاکو چکخان در سلیمانداراب رشت قرار دارد. میرزا به ابراهیم فخرایی دستور داده بود در نقاط مختلف گیلان، هرجا که نیاز هست مدرسه تأسیس کند تا دهقانزادگان، کشاورززادگان و به طور کلی روستازادگان به سوادآموزی و تحصیل علم مشغول شوند. برای میرزا تعلیم و فراگیری دانش و باسواد شدن بسیار اهمیت داشت. ابراهیم فخرایی میگوید مدارسی در شفت و صومعهسرا و کسماء و فومن و … تأسیس کردم. حتی به دستور میرزا یک مدرسه دخترانه در رشت تأسیس کردیم و میرزاکوچک خان، خانمی به نام «درخشنده» را به مدیریت آن مدرسه منصوب کرد. از این مهمتر در کسما یک مدرسه شبانهروزی به دستور میرزا تأسیس شد و او به ابراهیم فخرایی دستور داده بود تا امکانات رفاهی را برای فرزندان اهالی در حد توان، بخصوص در امر تغذیه فراهم آورد.
از جمله اقدامات دیگر برای رفاه عمومی بخشی بر میگردد به راهسازی و جادهسازی. در این زمینه نیز نیروهای جنگل به فرماندهی سردار جنگل اقدامات قابل ملاحظه و مفیدی انجام دادند. نمونهای از آن راهسازی و احداث جاده را که آثار آن تا به امروز باقی است جاده شاندرمن به ضیابر است. از این مورد چند سال پیش به اتفاق برخی از دوستان یک فیلم مستندی هم تهیه کردیم و موجود است. در میانه جاده مواصلاتی شاندرمن به ضیابر، از خشکرودبار به طاهرگوراب هم یک جاده فرعی به فرمان میرزا کوچکخان احداث شد که اهالی محل میگفتند حدود سیصد متر از آن هنوز باقی است و به نام کوچه سردار جنگل موسوم است. در گفتگویی که شخصا با کهنسالان از اهالی محل کردم، برخی از آنان از پدران و پدربزرگانشان میگفتند که به دستور میرزا در امر جادهسازی مشارکت نموده بودند. از جمله مرحوم جمشید کیانی از قول پدرشان به بنده گفتند: میرزا برای اهالی محل و خانوارهای ساکن در مسیر برنامه مشخص کرده بودند بدین ترتیب که هر کس به مقدار وسع و توانش، هرچه که میتواند حتی دو سه متر، از مسیر را صاف و تسطیح و شنریزی نماید. و به این صورت قطعات مسطح و صاف و شنریزی شده به هم متصل شده و جادهای مواصلاتی میان شاندرمن تا ضیابر را پدید آورد. در آن زمان امکانات و تجهیزات راهسازی مانند امروز که وجود نداشت و ایجاد جاده بسی سخت و مشکل بود و حتی امروزه هم با وجود وسایل و تجهیزات مدرن کمو بیش راهسازی امری مشکل است و جناب آقای فاطمی که اینجا تشریف دارند و از مسئولان راهسازی شهرستان هستند گمان میکنم عرض بنده را تأیید بفرمایند. به همین خاطر از مرحوم کیانی پرسیدم مرحوم پدرتان نگفت با چه امکاناتی به احداث جاده میپرداختند؟ پاسخ داد: پدرم میگفت از رودخانه مرغک شاندرمن شن و ماسه را استخراج میکردیم و با اسب و استر و حتی با ابزاری دستی با نام تالشی «چَکَنَه»، شن و ماسه را حمل و در تسطیح جاده استفاده میکردیم.
کوچک جنگلی، سید حسن نصرالله زمان بود
درگیریهای نظامی که بین نیروهای نهضت جنگل و قوای متخاصم رخ داد خیلی زیاد هست. با عنایت به کمبود وقت، بنا ندارم به موارد متعدد آن بپردازم ولی با توجه به اینکه اینجا ماسال و شاندرمن هست، لازم است جهت اطلاع جوانان و نوجوانان مجلس اشارهای داشته باشم به درگیریهایی که بین نیروهای قیام جنگل و قوای ضرغامالسلطنه سردار مقتدر در این منطقه رخ داده است.
اما پیشتر لازم است عرض کنم با نظر به شخصیت کاریزماتیک و ویژگیهای خاص میرزاکوچکخان، ایشان شخصیت محبوب و مورد علاقه عموم مردم و رعیت و پابرهنگان و قشر کشاورز و دامدار و به طول کلی عموم زحمتکشان در اقشار مختلف مردم اعم از فقیر و مرفه بود.
اگر بخواهیم یک نمونه امروزی برای میرزاکوچکخان مثال بزنیم شاید بهترین گزینه وجود شخصیتی مانند سید حسن نصرالله باشد. ما همه میدانیم امروزه سید حسن نصرالله در بخشی از جنوب لبنان هستند و این شخصیت جهان اسلام تا چه اندازه محبوب قلوب لبنانیها اعم از مسلمان و مسیحی و غیره و حتی محبوب غیرلبنانیها از جمله مردم ایران هستند. او یکتنه مقابل نماینده استعمار و صهیونیسم جهانی به نام اسرائیل اشغالگر ایستاده. میرزا را در عصر خویش میتوان بسان سیدحسن نصرالله در روزگار حاضر دانست.
محبوبیت خاص میرزاکوچک خان جنگلی در آثار مکتوب مدون شده و وجود دارد. حتی بیگانهها نیز این موضوع را تصریح کردهاند. یک شخصی به نام «یان کولارژ» که مهندس مکانیک از اهالی چکسلواکی بود را به عقیده من خدا او را در دامن میرزاکوچکخان انداخت. یان کولارژ حدود دو سال آخر نهضت جنگل به خدمت میرزا درآمد و به دستور وی یک کارگاه تعمیر و ساخت تسلیحات در «کیشَهدَرَه»ی آلیان فومن راهاندازی کرد. رئیس ایل آلیان و کیشهدره شخصی بود به نام حسنخان آلیانی. ایل آلیان از وی حرفشنوی بسیاری داشتند و فرامینش را اطاعت میکردند. حسنخان مسئول امور مالی و تسلیحاتی میرزا و نهضت جنگل بود. یان کولارژ که یک مسیحی غیرایرانی و آدم بیطرفی بود، کاری نداشت که حق با کدام طرف از متخاصمین هست. به هر حال او به خدمت میرزا درآمد و بعد از قیام جنگل که به وطن خود و به چِک برگشت، کتاب خاطراتی نوشت به نام «بیگانهای در کنار کوچکخان». این کتاب از نگاه من برای شناخت بیشتر نهضت جنگل و آشنایی با برخی از زوایای مبهم این قیام و نیز به خصوص برای فهم بهتر و بیشتر از شخصیت حقیقی و حقوقی میرزاکوچکخان و شناخت بهتر سیمای اجتماعی و مردمی میرزا، کتاب مستند ارزشمند و بسیار مفیدی است. پیشنهاد میکنم اهل مطالعه و آنانی که به مباحث تاریخی و نهضت جنگل و شهید میرزاکوچکخان جنگلی علاقمند هستند این کتاب را مطالعه نمایند.
بیگانگان در خدمت کوچکخان
کولارژ در کتابش آورده که مردم صومعهسرا و رشت و فومن و روستاهای اطراف میرزا را میپرستیدند، میرزا را تقدیس میکردند. کولارژ شخصیت میرزا را با بیان ساده و روان برای ما معرفی میکند. او شخصیت اجتماعی میرزا را حتی بعضا با جزئیات در رفتارها و کردار و گفتارهای میرزا؛ مانند آداب سخن گفتن وی، نحوه غذا خوردنش را، چگونگی نماز خواندنش را، لباس پوشیدنش را برای مخاطبانش معرفی میکند. در آنزمان ظاهرا شخصی به نام اسدبیگ کتابی نوشت به نام «نفت و خون» که اسدبیگ در آن کتاب ناجوانمردانه به میرزا اهانتهایی کرده بود. مثلاً نوشته بود که میرزا یک ماجراجوی وحشی است که لباس ژنده و پاره میپوشد، موهای سرش را اصلاح و شانه نمیکند و حمام نمیرود و …
گویا کتاب نفت و خون به دست یان کولارژ رسیده بود و پس از مطالعه اهانتهایی که اسدبیگ به میرزا کرده بود را نتوانست تحمل کند و در پاسخ به اسدبیگ در کتابش نوشته است: اگر اسدبیگ یک بار به اطراف تالاب بندرانزلی مسافرت کرده و برخی از نقاط درگیری یاران جنگل و قوای متخاصم را به صورت گذرا مشاهده کرده است و هرگز میرزا را از نزدیک ندیده و چنین قضاوتی نموده، خوب است بداند من مدت طولانی با میرزا زندگی کردم و از نزدیک با وی حشر و نشر داشتم و …
کولارژ مینویسد: میرزا موهای سرش بلند بود ولی بسیار مرتب و قیچیکرده و شانهزده و تمیز بود؛ مینویسد: میرزا در حد افراط به نظافت خویش میرسید؛ مینویسد: لباس میرزا گرچه زمخت و خشن از جنس پشم گوسفند بود ولی تمیز و مرتب و شیک بود؛ و …
حال که سخن از نحوه پوشش و لباس میرزا به میان آمد خوب است به نوع پوشش یاران میرزا و نیروهای نهضت جنگل نیز به صورت گذرا اشارهای داشته باشیم. میرزا گرچه یک گیلهمرد از قوم بزرگ گیلک بود ولی تقریباً تمام مقرهای نظامی وی و بیشتر درگیریها و جنگو جدالهای نیروهای جنگل با قزاقان و دیگر نیروهای متخاصم در غرب گیلان و به خصوص در دو سال آخر نهضت، در منطقهی قومی و بین قوم تالش رخ داده است و این را هم میتوان افتخاری بزرگ دانست برای قوم بزرگ تالش که در کنار همسایگان و خویشان محترم گیلک خود، سالها میرزا و نهضتش را میزبان بوده و یاری کرده است.
همانطور که گفتم در قیام جنگل، دو قوم بزرگ گیلک و تالش به اتفاق هم میرزا و نهضتش را یاری کردهاند. علاوه بر این دو قوم، از اقوام دیگر ایران مانند کُردها و حتی برخی از کشورهای دیگر نیروهایی داشتیم که در نهضت جنگل حضوری گسترده و فعال داشتهاند. سربازانی از هند و افسرانی از روس، عثمانی و آلمان و برخی کشورهای دیگر. نمونه بارز آن «فن گائوک» آلمانی است که آخرین نفری بود که افتخار همراهی میرزا را داشت و قبل از میرزا در ارتفاعات «ألالَه پِشتَه» ماسال بر اثر برف و بوران شدید شو شدت سرما درگذشت. مشهور است که او و زن و دخترش به دست میرزا مسلمان و شیعه شدند و میرزا نامی ایرانی به نام «هوشنگ» را برای گائوک انتخاب کرده بود.
با توجه به شرایط جغرافیایی و کوهستانی و جنگلی بودن منطقه قیام، گویا پیشنهاد حسنخان آلیانی بوده و یا به هرتقدیر به خاطر نوع پوشش عموم و رایج و در دسترس بومیها، نیروهای نهضت جنگل نیز از همان پوشش تالشی این منطقه مانند «شالَه شِکَه»، «شالَه شِوار»، «باشلَق»، «گیرَوِه»، «چموش» ساخت ماسوله و … استفاده میکردند و میشود گفت اصولا فرم نظامی و البسه قوای جنگل را همین البسه وطنی و محلی تالشی تشکیل میداد.
کولارژ در کتابش مینویسد که بدین منظور حسن خان آلیانی با اجازه از میرزاکوچکخان، یک کارگاه پشمریسی و نخریسی در «کیشهدره» آلیان تأسیس کرد و با استفاده از فن و هنر زنان و مردان ایل آلیان به کار تهیه البسه برای جنگلیان پرداخت.
نقش ماسال و شاندرمن در قیام جنگل
پیشتر عرض کردیم میرزا شخصیت محبوبی بود و خدا این محبوبیت را در قلوب مردم تا آن دوردستها انداخته بود. تا جاییکه هرکس پیام و هدفش را میشنید شیفته و مجذوبش میشد. حتی مردم ماسال و شاندرمن هم نسبت به وی علاقه و محبت فراوان داشتند. اما با توجه به قدرت و تسلط خوانین منطقه از جمله ضرغامالسلطنه، امکان حضور نیروهای مردمی در نهضت جنگل از آستارا تا همین حوالی یعنی ماسال، در بین نیروهای مجاهدین نهضت جنگل کمتر فراهم و میسر بود، ولی با همه سختگیریهای خوانین حاکم بر این منطقه، از همین شهرستان هم در قیام جنگل هم نیرو داریم و هم به شکلهای دیگر کمک شده است. به همین خاطر در این منطقه نیز کموبیش درگیریهایی بین نیروهای نهضت جنگل و نیروهای سردار مقتدر ضرغامالسلطنه رخ داده است. بنا به دلایلی که نیاز به تحلیل و بررسی بیشتر دارد، حضور نیروهای جنگل در منطقه شاندرمن بیش از ماسال بوده است. گرچه در ماسال نیز چند خانه میشناسیم که محل جلسات مخفی یاران جنگل در آنجا بود و مردم ماسال در کمک به میرزا جدی بودهاند ولی مواردی که در تاریخ آمده که تاریخ شفاهی نیز آنرا گواهی میدهد، حضور نیروهای جنگل در شاندرمن آشکارتر و نمایانتر است.
مشهور است که در شاندرمن نصرالله خان رحیمی با قیام جنگل و میرزاکوچک خان موافق بود، گرچه در برخی اسناد آمده اوایل چنین نبود و شاید شرایط طوری بوده که نمیشد اظهار موافقت کرد اما بعدها این خان شاندرمنی از موافقان و یاران میرزا در نهضت جنگل شد و اقدامات قابل ملاحظهای در کمک به جنگل انجام داد.
شاید برای شما جالب باشد که در بررسی دوران طلبگی و تحصیل میرزا در رشت مشخص شده که از شاندرمن ما هم شخصی با وی همدرس بوده است و شاید شما کمتر این مورد را شنیده باشید. آن شخص کسی نیست جز «دوست محمدخان رحیمی» پسر همین «نصرالله خان بیتمی» که عرض کردیم.
دارالحکومهای که در روستای بیتم شاندرمن هست، را بنده شخصاً چندین مرتبه رفته و از نزدیک دیدهام. پیشنهاد میکنم این ساختمان تاریخی را از نزدیک ببینید. هماکنون نواده نصرالله خان، آنجا ساکن هست و هر زمان هم که برای دیدنش بروید با استقبال گرم ایشان مواجه خواهید شد. این ساختمان علاوه بر اینکه بیانگر نوع معماری یکصد سال به قبل منطقه را نشان میدهد، یکی از ساختمانهای تاریخی شهرستان نیز به شمار میرود.
به مسئولان محترم هم عرض میکنم این ساختمان و نظیر این ابنیه از داشتههای فرهنگی و تاریخی شهر ما هستند و خوب است به شکل مناسبی به آن رسیدگی و سامان داده و معرفی شوند به دیگران بخصوص گردشگران.
در همین ساختمان دارالحکومه بیتم، نصرالله خان رحیمی چند مرتبه میرزاکوچکخان و یاران نهضت جنگل را میزبان بوده است و این در برخی از منابع آمده و شواهد شفاهی موجود نیز این را گواهی میدهد و حتی خاطراتی که نوادگان نصرالله خان از قول پدرشان مرحوم دوست محمدخان رحیمی نقل میکنند بیانگر حضور میرزا و یارانش در شاندرمن و بیتم میتواند باشد.
شاید یکی از دلایل اسباب دوستی و پیوند نصرالله خان رحیمی با میرزاکوچکخان را بتوان رفاقت و همشاگردی بودن دوست محمدخان با سردار جنگل و تأثیر وی از میرزا کوچک خان دانست که در روزگار طلبگلی در مدرسه حاجیحسن صالحآباد یا مسجد جامع رشت بین آنان به وجود آمده بود. به هر تقدیر میگویند نصرالله خان حدود هفتاد نفر از مردم این منطقه را به همراه مقدار زیادی کمک مالی برای یاری میرزا به نهضت جنگل گسیل داشت که در میان این افراد پسرش دوست محمدخان نیز بود. دوست محمدخان تکپسر بود. میرزا پس از بررسی وضعیت افراد، کمک فرستاده شده را پذیرفت اما از بین نفرات فرستاده شده، گویا به دلیل تکپسر بودن دوست محمدخان، وی را به بیتم و شاندرمن برگرداند.
رفتوآمدهای اردویی دیگری هم از جانب نیروهای جنگل و میرزا به شاندرمن بوده. و در این بین ضرغامالسلطنه هم که موقعیت خود را در خطر میدید نمیتوانست بیکار بنشیند و اقدامی نکند به همین دلیل همواره بین نیروهای ضرغام و مجاهدان جنگل درگیریهایی هم بوده. تا جایی که اطلاع یافتیم دست کم سه درگیری در شاندرمن بین نیروهای متخاصم و جنگل رخ داده است؛ مشهور است در درگیری بین میرزا و ضرغام در دارالحکومه حدود ۴۰ روز نصرالله خان نیروهای جنگل را در ساختمان دارالحکومه پناه داد و از آنان پذیرایی کرد. امروزه آثار تیراندازیهای نیروهای مهاجم (نیروهای ضرغام) در برخی از ستونهای طبقه دوم عمارت دارالحکومه هنوز باقی است.
یکی دیگر از درگیریهای جنگلیان با نیروهای ضرغام در داخل بازارجمعه شاندرمن و عمدتاً پشت هتل شهسواری فعلی در ساختمانی که به «اداره شاندرمن» موسوم بود و اینکه گویا از بین رفته، رخ داده است. با من اگر باشد به مسئولان و حتی خود مردم عرض میکنم اینجور موارد داشتههای تاریخی و فرهنگی شهر ما هستند، وظیفه داریم در حفظ و نگهداری چنین مواردی جدی باشیم.
در منابع آمده که در شاندرمن شخصی به نام حسنرضابگ قرانی از مخالفان میرزا و از آدمهای ضرغام وجود داشت که او مانع بزرگی برای نفوذ جنگلیان به شاندرمن بود. وی با نقشه حسنخان آلیانی و توسط عوامل او در مسجد قدیمی روستای چالهسرا ترور شد و بدینترتیب سد مهمی از جلو پای یاران جنگل برداشته شد.
از درگیریهای بسیار مهمی که در منطقه شاندرمن رخ داده جنگ ییلاق «سیفی» است. همانطوریکه پیشتر گفتم دست کم سه درگیری در شاندرمن بین نهضت جنگل و ضرغام رخ داده است. در دو مورد پیروزی با یاران جنگل بوده ولیکن درگیری که در ییلاق سیفی رخ داده، منجر به شکست سختی برای نهضت جنگل شد. در این زمان میرزا درگیر جهاد با نیروهای انگلیس در منجیل بود و خود در ماسال و شاندرمن حضور نداشت.
در جنگ «سیفی»، فرماندهی سپاه میرزا را «غلامعلی بابا ماسولهای» بر عهده داشت که حدود یکصد نفر از نیروهای اعزامی از رشت را فرماندهی میکرد. غلامعلی بابا در این جنگ شهید شد. همزمان با شهادت غلامعلی و شکست جنگ سیفی شاندرمن، نامهای از انوشیروانخان کبودمهری ـ یکی دیگر از سرداران میرزا ـ از اوضاع پریشان خطوط نبرد در دیگر ییلاقات تالش به میرزا میرسد که گویای اخبار خوب نبود.
میرزا در جواب به انوشخان نامهای نوشت که در بخشی از آن نامه دردمندانه ضمن ابراز احساس ناراحتی بسیار از شهادت غلامعلی بابا، آمده:
«… امروز آقا سیدجلال را با چند نفر از راه ییلاق ماسال فرستادم, ولی من عقیده دارم چندی از ییلاق صرف نظر نموده به گیلان[۱] بیایید و با قوایی که دارید خطوط شاندرمن و ماسال را محافظت کنید تا کار منجیل خاتمه پیدا نموده و قوای کافی اعزام شود. اگرچه ابتدا هیچ عقیده نداشتم به ییلاق قوائی روانه کنم, ولی اصرار شماها وادارم کرد که بر خلاف نظریهی خود رفتار و به این نحو پیشآمدهای المبار تلافی کنم.»
میرزا را باید در جغرافیای زمان خودش قضاوت کنیم
به هر حال حضار محترم، آقایان و خانمها! آنچه گفتیم تاریخ بود. نمیخواهم بیش از این وقت شما را بگیرم؛ شرمندهام که وقت شما را با پراکنده سخن گفتن گرفتم. قصدم روایت کردن میرزا و نهضت جنگل بود و نه تحلیل وی. اما سخت معتقدم که میرزاکوچک خان را و نهضت جنگل را، باید در زمان و جغرافیای زمانی و مکانی و فضای اجتماعی و سیاسی و فرهنگی زمان و روزگار خودش مطالعه و بررسی کرد و مورد مداقه قرار داد و سپس قضاوت کرد. نه اینکه ما میرزا و قیام جنگل را در یکصد سال پیش ببینیم ولی زحمات و تلاشها و اعمال وی را با نظر به شرایط امروز قضاوت کنیم و چنین قضاوتی اصلاً صحیح نیست. شما دقت بفرمایید میزان فرهنگ و سطح آگاهی مردم زمانهی میرزا با نظر به مثلث تاریک خفقان و استبداد شاهان قاجاری حاکم و استکبار متجاوز روس تزاری که میخواست گیلان، بلکه ایران را ببلعد، نیز استعمار مکار انگلیس خبیث که با به شهادت رساندن رئیسعلی دلواری در بوشهر و از بین بردن نیروی مقاومت جنوب، با فراقت کامل تا گیلان هم پیش آمده بود به طمع منافع نامشروع خود از جمله نفت شمال؛ با توجه به این سه ضلع مثلثی که عرض کردم، و با توجه به شرایط بسیار سختی که برشمردم، میرزا جلوی اینها مردانه قیام کرد و ایستاد. بنابراین تأکید میکنم اگر میخواهیم شهید میرزاکوچک خان جنگلی و نهضتش را قضاوت کنیم باید همان زمان و مکان را در نظر بگیریم و با توجه به شرایط زمانی و مکانی همان زمان وی را قضاوت کنیم.
امروزه برخی از مغرضان و ناآگاهان گاهی سخنانی ناشایست و غیرمنصفانه بر زبان جاری میکنند که آدم از شنیدنش رنج میبرد. مثلاً میگویند میرزا تجزیه طلب بود و میخواست گیلان را از ایران جدا کند!! میرزا در یک حکم حدودا هشت خطی که برای سعدالله خان درویش به عنوان حاکم مازندران و استرآباد صادر کرد و وی را به این سمت منصوب کرد، هفت بار نام ایران آمده. علاوه بر آن در محتوای حکم کاملاً مشخص است که درد میرزا، ایران بود ولاغیر. حتی در منابع تصریح شده که وقتی نهضت به سامان رسید و به تهران رسیدیم تصمیم با مردم هست که چه کسی را به عنوان حاکم انتخاب کنند. بر اساس همین ایده که نشأت گرفته از جمعیت «اتحاد اسلام» بود اولین جمهوری را در گوشهای از ایران بنیان نهاد. در این زمینه مقام معظم رهبری هم تصریح فرمودهاند که: یک واحد مینیاتوری را ایشان از نظام اسلامی و جمهوری اسلامی را در رشت و در همان محدودهی خاصّ خودش ـ گیلان ـ به وجود آورده.
ما نبایستی در مورد میرزا مطالعه نکرده و ناآگاهانه قضاوت کنیم و وی را به تجزیه طلبی متهم کنیم.
شیر ناپاک خورده!
مایل بودم سخنان برخی از بزرگان اندیشه و جهاد و اهل سیاست که در مورد میرزاکوچکخان گفتهاند را برای شما بگویم ولی وقت اجازه نمیدهد ولیکن فقط یک مورد را به عنوان پایان سخن از حضرت آیت الله العظمی بهجت فومنی ره برای شما نقل میکنم. در کتاب زمزم عرفان نوشته آیتالله ریشهری آمده است که مرحوم آیتالله العظمی بهجت فومنی فرمودند: «برای آقای خمینی نقل کردم از شخصی که حضور داشته در جلسهای که سفیر انگلیس، نزد میرزا کوچک خان بوده و میخواسته [میرزا] با آنها همکاری کند او را به حکومت برسانند. [یعنی سفیر انگلیس از میرزا خواسته که با آنها (انگلیسیها) همکاری کند تا آنها او را به حکومت برسانند.] میرزا میگوید: حکومتی که شالودهاش را شما بریزید، پایدار نمیماند. آقای خمینی از این سخن میرزا، خوشش آمد.
سفیر انگلیس گفت: ما طمع ارضی در کشور شما نداریم؛ ولی طمع در منافع داریم. اگر قبول نکردی، دیگری را که رذلترین مردم است، بر شما مسلّط میکنیم. او ادامه داد: تا چند روز دیگر. من در کرمانشاه، و بعد، در بصره و بعد در هندوستان هستم. تا چهارده روز، وقت دارید پاسخ بدهید، تا کار را به دست شما بدهیم.
دیگری نقل کرد از فرمانداری که با میرزا ارتباط داشته که بعد از این ماجرا، میرزا را میبیند. میرزا گریه میکند و میگوید: کدام شیر ناپاک خوردهای را برای حکومت ایران پیدا میکنند؟»
دیری نگذشت که معلوم شد آن شیرناپاک خورده کسی نیست جز رضاخان قلدر.
پیشتر برایتان گفتم میرزا بسیار تیزهوش بود. قدرت تشخیص فوقالعادهای داشت. با دقت سخن مخالف و موافق را میشنید و با فراست سره را از ناسره تشخیص میداد. یکی از نمونههای بارز و مهم فراست و زکاوت میرزا را در قول و قرارهایی است که میرزا پس از انقلاب بلشویکی و کمونیستی ۱۹۱۷ روسیه با بلشویکها گذاشت. در مذاکراتی که بین میرزا و نمایندگانی از سران بلشویک صورت گرفت، میرزاکوچکخان توافقی با آنان امضاء کرد. اما قبل از آن شرط گذاشت که اصلا حق ورود به ایران ندارید و بعد در مفاد توافق بعد از بند تشکیل حکومت جمهوری در گیلان، تصریح کرد که شوروی حق هیچگونه مداخلهای در ایران را ندارد. همچنین به هیچ وجه حق ندارید مرام کمونیستی را در گیلان اجرا و یا ترویج کنید و مفادی از این قبیل. ملاحظه میشود مذاکرات میرزا با نمایندگان بلشویکها برد برد بود، ولی بردبردش به نفع میرزاکوچکخان بود! زیرا طوری قرارداد را تنظیم کرد که هرگونه راه نفوذ کمونیستها به ایران را بست ولیکن در عین حال شرط حمایت آنها از خود را نیز برای خود لحاظ کرده بود. همین میرزا سفیر انگلیس را تحقیر کرد.
حتی یان کولارژ در کتابش ذکر کرده که رضاخان به عنوان نماینده نخستوزیر یک مرتبه به ملاقات میرزاکوچکخان آمد و یک شمشیر طلا نیز به عنوان هدیه آورده بود. میرزا صحبتهای رضاخان را شنید اما پاسخی نداد جز اینکه شمشیر اهدایی نخستوزیر را به زانوی خود زد و آن را دو تکه کرد و جلوی رضاخان انداخت.
میرزا چنین شخصی بود، یک طلبه، بلکه یک روحانی عالم و باسواد، تیزهوش، با فراست، مجاهدی آزادیخواه، مبارزی مقاوم و در عین حال به شدت رئوف و مهربان و مردمدار.
والسلام علیکم و رحمهالله و برکاته
___________________
[۱]. تالشان کوهپایه نشین به مناطق مرتفع و ییلاقی (گیریَه به زبان تالشی)، اصطلاح «ییلاق» را دادهاند و به جلگه, «گیلون =گیلان» میگویند. میرزا نیز در این نامه با زبان خود تالشان با ایشان سخن گفته است.