
همکاری انگلیس و روسیه در تحریف مشروطه و مقابله با محمدعلی شاه
میثم عبدالهی
این مقاله به بررسی دوران استبداد صغیر و نقش هماهنگ انگلیس و روسیه در سرنگونی محمدعلی شاه قاجار و تلاش آنها برای تحریف مشروطه، متناسب با اهداف استعماریشان، پرداخته است. در این پژوهش بر روی تحولات کانونهای مشروطه در دوران استبداد صغیر در سه منطقه رشت، تبریز و بختیاری توجه شده و کیفیت همکاری روسیه و انگلیس در آن بررسی شده است.
میثم عبدالهی[۱]
اشاره: این مقاله در فصلنامه تخصصی تاریخی «مطالعات تاریخی» شماره ۶۳ به چاپ رسیده است. مخاطبانی که تمایل دارد نسخه پی دی اف آن را داشته باشند می توانند روی لینک زیر کلیک کنند: فایل پی دی اف مقاله «همکاری انگلیس و روسیه در تحریف مشروطه و مقابله با محمدعلی شاه»
چکیده
این مقاله به بررسی دوران استبداد صغیر و نقش هماهنگ انگلیس و روسیه در سرنگونی محمدعلی شاه قاجار و تلاش آنها برای تحریف مشروطه، متناسب با اهداف استعماریشان، پرداخته است. در این پژوهش بر روی تحولات کانونهای مشروطه در دوران استبداد صغیر در سه منطقه رشت، تبریز و بختیاری توجه شده و کیفیت همکاری روسیه و انگلیس در آن بررسی شده است. دامنه زمانی این تحقیق سالهای ۱۲۸۷ و ۱۲۸۸ است. روش بهکار گرفته شده نیز روش کتابخانهای و توصیفی – تحلیلی است.
کلیدواژهها: استبداد صغیر، تحریف مشروطه، انگلیس، روسیه، نیروی رشت، نیروی بختیاری، نیروی تبریز.
- مقدمه
درباره رابطه انگلیس و روسیه با مشروطه ایران، این روایت قالب در طول صد سال گذشته پدید آمده است که روسیه تزاری برخلاف انگلیس مخالف مشروطه بود و از شاه قاجار حمایت میکرد. برای اثبات این ادعا بهطور عمده به ماجرای به توپ بستن مجلس بهدست لیاخوف روسی اشاره میشود. در حالی که نقش روسیه در همراهی با انگلیسیها در چند بزنگاه در دوران استبداد صغیر که در مسیر تحریف مشروطه صورت گرفت، مغفول واقع شده است. علاوه بر اینکه انگلیس و روسیه در این برهه، قرارداد ۱۹۰۷م را امضا کردند و درگیریهای ظاهری آنها در این برهه را نباید بهسادگی تحلیل کرد. دو دولت انگلیس و روسیه، در ایران بهدنبال منافع استعماریشان بودند و گاهی بین این دو کشور اختلافاتی در منافع بهوجود میآمد. اما در دوران مشروطه و از جمله در استبداد صغیر، شاهد همراهی انگلیس و روسیه در تحریف مشروطه و مقابله با منافع ملت ایران هستیم.
در دوران استبداد صغیر، انگلیسیها بهدنبال حذف محمدعلی شاه بودند. در همین دوران، سران سکولار مجلس شورای ملی همچون چون تقیزاده و معاضدالسلطنه (پیرنیا) و سایر سران جریان سکولار ایران مانند میرزا کریمخان رشتی به اروپا فرار کردند. اینتلیجنس سرویس (MI-6)، در لندن «کمیته ایران» را برای رسیدگی به اوضاع ایران و کنار گذاشتن محمدعلی شاه و حاکم کردن مشروطه انگلیسی در ایران، تأسیس کرد. وقتی اخبار پیروزی انقلابیون تبریز به رهبری ستارخان و ثقه الاسلام تبریزی، که بهتبعیت از فتاوای مراجع تقلید نجف قیام کردند، رسید؛ «کمیته ایران» تصمیم گرفت که دو کانون جدید انقلابیگری با مدیریت انگلیسی ایجاد کند که بهصورت تندتر و ظاهرا انقلابیتری وارد عرصه سیاسی شوند، از تبریز هم تندتر عمل کنند و با فتح تهران انقلاب مشروطه را بهدست گیرند. رشت بهسرکردگی «میرزا کریمخان رشتی» و بختیاری بهسرکردگی «سردار اسعد بختیاری» برای این کار در نظر گرفته شد.
روسهای تزاری هم در چند مقطع مهم، همراهیهای بسیار مهمی را با سیاست انگلیس و تقویت جنبش رشت و جنبش بختیاری و نیز در تضعیف حرکت انقلابیون تبریز انجام دادند. نیروهای دولتی بهفرماندهی عینالدوله در مقابل مردم تبریز شکست خوردند و تبریزیها میتوانستند راهی فتح تهران شوند ولی سالدات روس، تبریز را اشغال کردند! وضمن خلع سلاح نیروهای مشروطهخواه اجازه ندادند آنها راهی فتح تهران شوند. ولی در همین برهه هیچ اقدامی برای سرکوبی نیروهای مشروطهخواه گیلانی و بختیاری انجام ندادند.
فرماندهی ارتش قزاق ایران بهعهده کلنل لیاخوف و افسران روس بودند. نیروهای مشروطهخواه گیلانی و مشروطهخواهان بختیاری با هم برای فتح تهران، از دو دروازه یوسف آباد و بهجت آباد، وارد تهران شدند و تهران را فتح کردند. هر دو تای این دروازهها باز بود، علاوه بر اینکه چندان نیروی نظامی و افراد مسلحی برای محافظت از شهر تهران روی دروازهها پیشبینی نشده بود و هیچ مقاومتی در زمان ورود نیروهای مشروطهخواه به تهران رخ نداد.
- سیاست بریتانیا در قبال محمدعلی شاه
سیاست رسمی دولت انگلیس در قبال محمدعلی شاه، آن بود که کشور را به آشوب بکشاند و او را ساقط کند. نیروهای تندروی وابستهای چون تقیزاده با روزنامههایی که منتشر میکردند تلاش زیادی در این زمینه انجام دادند. ابتدا از سوی مطبوعات به ترور شخصیت شاه مبادرت ورزیدند و سپس نیروهای تروریستی را برای ترور اتابک و محمدعلی شاه گسیل داشتند. افراطگرایی تندروها باعث شد محمدعلی شاه به فکر بستن مجلس و تعطیلی مشروطه بیفتد. در دوران استبداد صغیر، سران سکولار مجلس چون تقیزاده و معاضدالسلطنه (پیرنیا) و سایر سران جریان سکولار ایران مانند میرزا کریمخان رشتی به اروپا فرار کردند. اینتلیجنس سرویس (MI-6)، در لندن «کمیته ایران» (پرشیا کمیتی) را برای رسیدگی به اوضاع ایران و کنار گذاشتن محمدعلی شاه و حاکم کردن مشروطه انگلیسی در ایران، تأسیس کرد. این کمیته متشکل از چند انگلیسی مانند «ادوارد گرانویل براون»[۲] پدر جریان روشنفکری ایران، «لُرد لِمینگتُن»[۳] رئیس کمیته ایران، «ارل آف رونالدشى»،[۴] «هِنری فینیس بلُس لینچ»[۵] و چند ایرانی مانند سیدحسن تقیزاده و معاضدالسلطنه بود. آنها دو کمیته پارلمانی و امنیتی تشکیل دادند. این جمع، جلسات متعددی با ایرانیانی که به اروپا فرار کرده بودند داشت و راههای مختلفی را برای شکست محمدعلی شاه و بهدست گرفتن کشور توسط جریان انگلیسی بررسی کرد (براون، ۱۳۲۹: ۲۷۵ـ۲۷۶).
بعد از به توپ بستن مجلس، مردم تبریز به رهبری دو چهره انقلابی یعنی ستارخان و باقرخان، با همکاری ثقه الاسلام تبریزی، بهتبعیت از فتاوای مراجع نجف قیام کردند و خواهان بازگشت مشروطیت شدند. آنها موفق شدند تبریز را تحت کنترل خود در آورند. محمدعلی شاه نیروهای دولتی را از تهران بهفرماندهی عینالدوله و سپهدار تنکابنی راهی تبریز کرد تا قیام تبریز را سرکوب کنند. جنگهای سختی میان نیروهای دو طرف درگرفت و تبریز چند ماه در محاصره بود؛ تا اینکه در نهایت ستارخان و باقرخان موفق شدند نیروهای دولتی را شکست دهند. گام بعدی برای انقلابیون آذربایجان، فتح تهران بود که با این کار، مشروطه بهدست نیروهای مشروطهخواه تحت فرمانِ مراجع تقلیدِ نجف قرار میگرفت. اما این اتفاق که سررشته امور را از دست انگلیس خارج میساخت کابوسی برای بریتانیا بهشمار میرفت. از این رو، «کمیته ایران» در لندن تصمیم گرفت که دو کانون انقلابیگری جدید با مدیریت انگلیسی ایجاد کند که با ظاهرا انقلابیتری وارد عرصه سیاسی شوند و با فتح تهران، انقلاب مشروطه را بهدست گیرند. بعد از رایزنیهای بسیار، دو نقطه از ایران برای این کار در نظر گرفته شد: رشت بهسرکردگی «میرزا کریمخان رشتی» و بختیاری بهسرکردگی «سردار اسعد بختیاری». این دو کانون باید بهنحوی عمل میکردند که نامشان در تراز نام ستارخان و بهعنوان احیاکنندگان مشروطه مطرح شود و ضمن حذف محمدعلی شاه از صحنه سیاسی ایران ،مانع از تسلط نیروهای ملی بر مشروطه شوند. این کار، دو مانع تأمین منافع انگلیس در ایران را از بیاثر میکرد (شهبازی، ۱۳۹۱: ۶۳-۵۹).
- رابطه بریتانیا و نیروهای گیلان
میرزا کریمخان رشتی در مدت استبداد صغیر، سفرهای متعددی به مناطق مختلف اروپا و نیز به مناطق مختلف قفقاز داشت تا بتواند مقدمات حرکت نظامیاش در رشت را مهیا کند و در این مدت کوتاه، ۲ بار به اروپا و ۵ بار به تفلیس و قفقاز سفر کرد (براون، ۱۳۲۹: ۴۱۲). رهبری پشت پرده قضایای گیلان بر عهده تقیزاده در انگلیس بود و میرزا کریمخان رشتی در مدت حدود ۶ ماه که در تکاپوی انقلاب بود، بهطور منظم، وقایع ایران بهخصوص رشت را به تقیزاده گزارش میداد و پول لازم برای انجام فعالیتها را از او میگرفت و گاهی بهخاطر مصرف بیجای این پولها توبیخ میشد! (افشار، ۱۳۵۹: ۱۵-۷).
ایرج افشار نامه و تلگراف بسیار مهمی از کریمخان رشتی به تقیزاده را در دوران استبداد صغیر منتشر کرده که حقایق بسیاری را از نقش تقیزاده در ماجرای تصرف رشت روشن کرده است. مهمترین بخش این نامهها قسمتی است که کریمخان از آن با عنوان «تجارت برنج» یا تجارت مشترک خودشان یاد کرده است، که در واقع مراد او خرید و فروش سلاح و بمب و مواد منفجره بود و سفر میرزا کریمخان به قفقاز هم بدین منظور بوده است. گزارشهای دقیقی را میرزا کریمخان رشتی از اوضاع گیلان برای تقیزاده ارسال میکرد و از مسائل جزئی و ریز هم فروگذار نمیکرد. او در نامههایش از آیتالله خُمامی و سایر علمای شریعتخواه گیلان با کلمات توهین آمیز یاد کرده که نشان از از عمق دشمنی آنها با مرجعیت دینی داشت. تمام حرکات و فعالیتهای آیتالله خمامی و سایر علمای شریعتخواه گیلان، بهقدری برای دولت بریتانیا مهم بود که مأموران آن با دقت و وسواس، تمام آن فعالیتها را رصد میکردند و از میرزا کریمخان رشتی، رأس سکولارهای گیلان، برای این کار گزارش ویژه دریافت میکردند. حتی فعالیتهای کم اهمیتی مانند سفر آیتالله خمامی به فومن نیز در گزارش کریمخان رشتی آمده است.
ایرج افشار درباره نقش تقیزاده در ماجرای تصرف رشت بر اساس نامههای میرزا کریمخان چنین مینویسد: «این نامهها نشان میدهد که میرزا کریمخان هم در اروپا و هم در قفقاز، منظماً با تقیزاده در رابطه بوده است، در اقداماتی که میکرده است رأی و نظر تقیزاده را میخواسته است و جزییات میزان مخارجی را که میکرده است بهاطلاع تقیزاده میرسانیده است، تا بهجایی که ظاهرا در قبال پرسش تقیزاده، به او نوشته است: «حال آنکه بهسر شما در کمال امساک راه رفتیم! ولی چه کنیم [که] آیند و روند شده است و این قدر خرج شده است.» چنان مینماید که چون تقیزاده در ارسال قسمتی از مخارج این کار از ممر خاصی، دخالت داشته است میرزا کریمخان مجبور به این نوع استدلال بوده است. در حالی که [ادوارد] بروان اشارهاش منحصر بدان است که میرزا کریمخان از ثروت شخصی خود، به تهیه سلاح و پرداخت مخارج اعزام مجاهدین به رشت پرداخت!» (افشار، ۱۳۵۹: ۱۶ـ۱۵).
بروان که خودش مهمترین عضو «کمیته ایران» لندن بود و تمام بخشهای تحریف مشروطه ایران زیر نظر او انجام میشد، در کتابی که درباره تاریخ مشروطه ایران نوشته، تلاش کرده است ردپایی از نقش بریتانیا در تصرف رشت بیان نشود. او ادعا کرده میرزا کریمخان رشتی و برادرش معزالسلطان، با ثروت شخصی خودشان، ماجرای تصرف رشت را رقم زدند! براون مینویسد: «کریم خان ۲۰ هزار روبل برابر با دو هزار لیره انگلیسی از هستی خود برای نهضت مصرف نموده و به دستیاری دوستانی، برای بهدست آوردن اسلحه و مهمات جنگ، پنج سفر به تفلیس و دیگر بخشهای قفقاز با لباس ناشناخته از بیراهه و کوهستان، نموده بود» (براون، ۱۳۲۹: ۴۱۲).
براون با این ادعاها میخواست برای چهره وابسته به بریتانیا یعنی میرزا کریمخان رشتی، آبرویی جمع کند و او را شخصیتی ایراندوست و مشروطهخواه و معتقد به آرمان مشروطه معرفی کند که حاضر است برای رسیدن به آرمان ملت ایران، سرمایه خود را هزینه کند! ادوارد براون هم پول براندازی حکومت ایران را داده و هم در تاریخی که نوشته است مزدورانش را بهعنوان شخصیتهای ملی و محبوب معرفی کرده است! ادامه تاریخنگاری انگلیسی را عدهای از روشنفکران دوران پهلوی دنبال کردند و به تکرار ادعای بروان پرداختند (ملکزاده، ۱۳۸۳: ۱۰۴۵).
ابراهیم صفایی درباره پول گرفتن میرزا کریم و برادرش برای انجام عملیات گیلان از مراکز «نامریی» چنین مینویسد: «پول برای چنین مخارج هنگفتی از کجا به معزالسلطان میرسید؟ معلوم نیست! معزالسلطان و برادرش مدعی بودند که با فروش املاک خود چنین مخارجی را متحمل شدهاند؛ ولی کلیۀ املاک آنها تکافوی چنین مخارجی را نمیداد. ناچار باید قبول کرد که آنها هم از کمکهای نامرئی برخوردار بودند» (صفایی، ۱۳۶۳: ۵۳۵ـ۵۳۴).
در اینجا نامهها و تلگرافهایی که میرزا کریمخان رشتی در دوران استبداد صغیر برای تقیزاده در انگلیس، ارسال کرده و گزارشی از وقایع مشروطه داده و میزان پیشرفت کار خودش را به او بیان کرده است را نقل میکنیم. نخستین سند، نامهای به خط کریمخان رشتی در زمان اقامت در «هتل دانوب» پاریس است که برای تقیزاده در لندن ارسال شده است. این نامه، پست نشده بلکه توسط یک مسافر، بهدست تقیزاده رسیده است:
«قربانت شوم، به زیارت دستخط مطاع، نایل گشتم، از مژده سلامتی وجود مقدس، کمال مسرت حاصل شد. اینکه فدوی را به لندن خواسته بودید، در خدمت بوده جناب آقای دکتر اسماعیل خان [امین الملک مرزبان] تشرف حاصل کنم. خدا شاهد است خیلی مشتاق هستم و خیلی میل دارم زودتر به وطن عزیز خدمت کنم، اما چه کنم از رشت هنوز تلگرافی، برات چیزی نفرستادهاند. بنده در همین هوتیل [هتل] هستم…
از رشت کاغذ رسیده بود حاجی خمامی، شریعتمدار، آقا شیخ علی فومنی، سیدمحمد طولمی[تولمی]، حاجی سیدرضی [و] چند نفر از همین قبیل آدمها رفتهاند فومن هستند، دیگر چه خیالی کردهاند، معلوم نیست.
حکومت رشت هم آمده است انزلی، ولی نمیتواند داخل خاک کرگانرود بشود. سردار امجد هم که رئیس اردو است جرأت نمیکند از رشت حرکت کند. اطراف رشت یعنی شیش [شش] هفت فرسخی رشت که حکومتنشین است، تمام شلوق [شلوغ] است، حکومت قدرتی در آنجا ندارد… در انزلی و آستارا قرنطینه گذاشتهاند.
از بادکوبه جناب آقای سیدآقا و جمعی از رشتیها و انزلیچیها کاغذ به بنده نوشته اند که زودتر حرکت بکنم و به بادکوبه برسم، در آنجا، بهتر کار میشود. و نوشته بودند شما اگر به بادکوبه بیایید خیلی خوب خواهد شد و کارها بهتر صورت میگیرند» (افشار، ۱۳۵۹: ۹ـ۷).
دومین سند هم، نامهای به خط کریمخان رشتی در زمان اقامت در «هتل دانوب» پاریس است که برای تقیزاده در لندن ارسال کرده است و این نامه نیز پست نشده بلکه توسط یک مسافر بهدست تقیزاده رسید. در بخشی از نامه چنین نوشته شده:
«کاغذجات از رشت رسیده است، خیلی مفصل بوده است؛ معلوم میشود از این کاغذ، کارها رو به خوبی است. اشخاصی که همیشه اظهار یأس میکردند، در این هفته نوشتهاند که عنقریب مردمان رشت دوکان [دکّان] بازارها را خواهند بست [و] به قنسولخانه انگلیس [خواهند] رفت. [رابینو] قنسول انگلیس هم قول داده است، همراهی بکند. نمیدانم چه شکل شده است حالا قنسول انگلیس اظهار همراهی میکند…
جناب آقای محمدحسین یزدی رئیس التجار، از [شهر] پطکورسکی [پتروفسکی] مراجعت کرده است به رشت. کاغذی از رشت به بنده نوشته است. در آن کاغذ به حضرتعالی سلام رسانید. به جناب معاضدالسلطنه هم سلام رسانیده است. آدرس جناب معاضد را از بنده خواسته است. خیلی تأکید کرده است که زود بفرستم. در ضمن، هم او هم نوشته بود: عنقریب در کمال جلال و قدرت، شماها را خواهیم استقبال نمود. این سفر خیلی کاغذجات از رشت رسید، اغلب مضمونش همینها بوده است…
از بادکوبه هم بعضی رشتیها و انزلیچیها هستند، آنها هم شرح مفصلی در این پست نوشتهاند و تأکیدات کردهاند که زودتر خود را به آنها برسانم. آنها هم نوشتهاند وقت کار است، کار از کار میگذرد. محض اطلاع عرض شد…
آقا سیدعلی… تبریز[ی] در رشت است و آقا سیدتقی قزوینی که در جزو مجاهدین شعبه قفقاز بودهاند، آنها هم از رشت اشاره کردهاند که مشغول هستیم. معلوم میشود همین چند روزه، صدا بلند خواهد شد. محض اطلاع عرض شده است. امر مبارک مطاع است.
[یادداشت ضمیمه:] جناب اجل آقای [عبدالحسین خان] معزالسلطان، حضور محترم بندگان عالی بهعرض ارادت مصدع است، خدمت جناب اجل آقای معاضدالسلطنه و حاجی میرزاآقا [تبریزی] سلام میرساند» (افشار، ۱۳۵۹: ۹-۱۱).
سومین نامه میرزا کریمخان رشتی مربوط به زمان حضورش در قفقاز بوده و در بادکوبه نوشته شده است که در کمبریج بهدست تقیزاده رسیده است. تقیزاده در این برهه در کمبریج در کنار ادوارد بروان حضور داشت. کریمخان بعد از حضورش در پاریس، به قفقاز سفر کرد تا احتیاجات نظامی مورد نیاز حرکت نظامی را فراهم کند و در این نامه، گزارشی از وضع رشت داده و به آیتالله خمامی توهین وقیحانهای کرده است که برای آشنایی صحیح خوانندگان با شخصیت میرزا کریمخان رشتی، آن را حذف نکردیم. او گزارش دقیقی از وضعیت تبعیدیهای گیلان و کسانی که در رشت هستند و کسانی را که او به رشت فرستاده، بیان کرده است. همچنین برای ملاحظات امنیتی، از خرید و فروش تجهیزات نظامی با عنوان «تجارت برنج» یاد کرده است. متن کامل نامه به این شرح است:
[بادکوبه]
قربانت شوم، اخوی [معزالسلطان] امروز میرود؛ بنده هم فردا میروم به تفلیس، مشغول میشوم.
از وضع بادکوبه بخواهید، وزیرمختار [ایران در روسیه] که [اسحاق خان] مفخمالدوله باشد ورود کرد، او را توقیف کردهاند، او هم به طهران تلگراف کرده است. ولی میرزا کاظم خان ممتحنالسلطنه ـ جنریال[ژنرال]ّ قنسولگری [ایران در] تفلیس ـ به کاخانوولسکی[؟] عارض شده است. ایتقزاق[؟] گرفته است نگذاشته است.
جناب آقای سیدعبدالرحیم [خلخالی] را از عشق آباد نوشتم بیاید ملاقات کنم، نمیدانم چطور شد تا کنون پیدا نشده است.
جناب آقای سیدعبدالوهاب مجتهد [صالح ضیابری] که تبعید شده بود از گیلان، در خراسان است، به او کاغذ نوشتم از آنجا حرکت بکند بیاید در بادکوبه که او را هم بفرستم برود رشت.
جواب کاغذ را بفرستید تفلیس، بهتوسط همان شخص محمدصادق به بنده برسد.
عرض دیگر این است چند عدد پاکت که در سرِ پاکت، آدرس و هر چه که لازم است کاغذ به شما برسد مرقوم دارید و پاکتها را برایم بفرستید، بهتر است. در ضمن هر چه سفارشات و تأکیدات است مرقوم دارید به همان شخص که کار را کوچک فرض نکند. آدم کاری خوب باشد، که عمل، ختم شود.
از وضع گیلان بخواهید، بر پدرخرهای گیلان لعنت که پارتی شدهاند، جمعی هواخواه حاجی خمامی هستند، جمعی دور شریعتمدار جمع شدهاند، جمعی تمجید سردار امجد میکنند. خدا گواه است آدم از بیوجدانی آنها مات میشود. چند نفر رشتیها را دیدم که از خراسان مراجعت میکردند و آدمهای خوب و صادق هستند و مشروطه طلب هستند. همانها تعریف میکردند، زیرا در یک موقع یکی را از حکومت گرفته بودند، یکی را توسط کردند. در هر حال این وضع گیلان است. جمعی هستند که با هر چهار آنها بد هستند.
در هر صورت برای آن تجارت، خیلی اهتمامات لازم است که تجارت از پیش برود با این وضع. در بادکوبه هر شکلی بوده است با بیع شرط و ضمانت، هزار منات از آن سه هزار منات، تحصیل شده است. سیصد و پنجاه منات در این پانزده روز خرج شده است و حال آن که به سر شما، در کمال امساک راه رفتیم[!] ولی چه بکنیم، آیند و روند شده است و این قدر خرج شده است.
بقیه را بهسلامتی فردا بر میدارم میروم تفلیس، مشغول تجارت میشوم. تا از رشت پول میرسد، بنده مشغول به تجارت خواهم شد. ولی استدعا دارم سفارشات بدهید در باب حمل و نقل برنج، که خیلی مواضبط[مواظبت] لازم است که بین راه فاسد نشود، یا اینکه آب نخورد … زیرا بنده هرگز از این شکل تجارتها نکردهام و مطلع نیستم. اینها را دیگر خودشان باید بهتر بدانند. خدمت جنابان معاضدالسلطنه، آقا میرزا محمدعلی خان روحم فداه، سلام میرسانم. ایام بهکام باد.
آقا میرزا حسین خان کسمایی، رشت است.
آقا مشهدی رضای خمامی معروف به «مشهدی رضای ملت» است از خراسان امروز آمده، میرود رشت و از خوبان است. جناب معاضدالسلطنه خوب ایشان را می شناسد. او هم تبعید شده بود، الان میرود رشت. محض اطلاع عرض شد.(افشار، ۱۳۵۹: ۱۴-۱۲).
چهارمین نامه میرزا کریمخان رشتی هم مربوط به زمان حضورش در قفقاز است و او که بهتازگی از بادکوبه راهی تفلیس شد و گزارش کوتاهی درباره اوضاع تجارت اسلحه را بیان میکند و اینکه قرار است بهزودی معامله بزرگی انجام دهد. این نامه در روز ۴ نوامبر ۱۹۰۸م (۱۴ آبان ۱۲۸۷ـ ۹ شوال ۱۳۲۶ق) در تفلیس نوشته شد و در روز ۲۴ نوامبر ۱۹۰۸م (۴ آذر ۱۲۸۷ـ ۲۹ شوال ۱۳۲۶ق) در کمبریج انگلیس بهدست تقیزاده رسید. متن نامه به این شرح است:
[تفلیس]
قربانت شوم، این عریضه را از تفلیس عرض میکنم. آن کاغذها را از بادکوبه عرض کرده بودم. هر وقت که وقت پیدا میکردم، میرفتم پستخانه، بسته بود. همین طور بغل بنده ماند. آمدم تفلیس که عریضه عرض میکنم. دوستان را ملاقات کردم.
در باب تجارت، عنقریب عمل میشود، ان شاءالله امیدوارم فایده کلی بشود. سرمایه شراکت، سه هزار منات بوده است. ششصد منات، خریدن اشیاء در رشت بوده است. سیصد و پنجاه منات هم که خرج شد. دو هزار منات سرمایه نقدا داده میشود، قدری حاضر است.
شریک هم داشته است. شرکاء دیگر هم حاضر [به] همراهی [هستند]. مشغول تجارت از امروز میشوم. کاغذ را بهتوسط همان شخص بدهید به بنده برسد. ایام بهکام (افشار، ۱۳۵۹: ۱۴).
پنجمین و آخرین سند، تلگراف کوتاه میرزا کریمخان رشتی است که در روز ۲۳ نوامبر ۱۹۰۸م (۳ آذر ۱۲۸۷ـ ۲۸ شوال ۱۳۲۶ق) از تفلیس به کمبریج انگلیس برای تقیزاده ارسال شده است. متن تلگراف به این شرح است:
[از] تفلیس
[به] انگلستان، کمبریج، پروفسور بروان، تقیزاده.
سفارش لازم، تأکید کنید.
کریم.(همان).
۱٫۳٫ روابط میرزا کریمخان رشتی با رهبران حزب سوسیال دموکرات روسیه
در دوران استبداد صغیر که معاضدالسلطنه (پیرنیا) چند شماره از روزنامه صوراسرافیل را با کمک علیاکبر دهخدا در سوئیس منتشر کرد، میرزا کریمخان هم در کنار آنها حضور داشت و با ولادیمیر لنین آشنا شد. لنین در دیدار با او توصیههایی به مراکز انقلابی روسیه برای تقویت مشروطهخواهان سکولارِ ایران، کرد (ملکزاده، ۱۳۸۳: ۹۹۰). لنین در آن زمان ریاست کمیته مرکزی حزب سوسیال دموکرات روسیه و رهبری آن را بهعهده داشت و ژوزف استالین، دومین رهبر شوروی، ریاست کمیته قفقاز را بهدست داشت. سوسیال دموکراتها مهمترین مخالفان حکومت پادشاهی روسیه بودند که حدود ۱۰ سال بعد (۱۹۱۷م) انقلاب کمونیستی روسیه را رقم زدند (ملکزاده، ۱۳۸۳: ۱۰۴۱).
از نظر برخی مورخان، این آشنایی و روابط حرکتی از سوی سازمانهای انگلیس ارزیابی میشود. کریم رشتی در عین اینکه وابسته به انگلیس بود، به «چپنمایی» نیز تظاهر میکرد. او توانست با این کار نظر سوسیال دموکراتهای قفقاز را برای نیروی گیلان، جلب کند؛ آنها را به گیلان ببرد و از پول و امکاناتشان بهنفع برنامههای مورد نظر انگلیس در مشروطه ایران، استفاده کند. چپنمایی کریمخان رشتی حدود ۲۰ سال ادامه داشت و از عوامل فروپاشی نهضت جنگل، ایجاد همین نقش مرموز بود. او توانست نظر بلشویکها را بهنفع رضاخان، در خیانت به میرزا کوچک جنگلی، مجاب کند. تا صعود رضاخان به سلطنت، او همچنان بر این نقش باقی بود و بدین وسیله توانست سران سوسیال دموکراسی ایران را برای به سلطنت رسیدن رضاخان بهخدمت بگیرد. هنوز برخی از تاریخنگاران چپ، میرزا کریمخان رشتی و برادرش را از بنیانگذاران سوسیال دموکراسی در ایران میدانند! (شهبازی، ۱۳۹۱: ۵۹).
زمانی که میرزا کریمخان رشتی به قفقاز رفت، با کمک حاجی زین العابدین تقیاف، با سران کمیته سوسیال دموکراسی قفقاز ارتباط برقرار کرد. او در شهر گنجه دیداری با ژوزف استالین و سرگو ارژنیکیدزه، که بعدها وزیر صنایع سنگین شوروی شد، انجام داد و توانست حمایت آنها را جلب کند. آنها اعلام کردند که از هیچ کمکی برای قیام گیلان مضایقه نخواهند کرد و سلاح و نیروی کافی در اختیار کریم قرار میدهند. کریم رشتی دو ماه در قفقاز حضور داشت و مشغول تهیه مقدمات و مذاکرات و دریافت تجهیزات مورد نیاز بود. ارژنیکیدزه مخفیانه به رشت رفت و درباره اوضاع رشت و تعداد نفرات مورد نیاز و مسائل دیگر بررسیهایی انجام داد. در نهایت قرار شد که از دو راه آستارا و انزلی تجهیزات مورد نیاز وارد ایران شود. مواد منفجره، اسلحه و نفرات از طریق بادکوبه به آستارا فرستاده شود و غلام آقامحمدی آنها را در آستارا تحویل بگیرد و مخفیانه به رشت ببرند تا از چشم مأموران دولتی ایران و مأموران دولتی روسیه، مخفی بماند. (هرچند که تیم شش نفری اعزامی کمیته در شهر لنکران شناسایی شدند و توسط عوامل دولتی روسیه دستگیر و اعدام شدند.) یکی دیگر از راههای ارسال سلاح و نیرو، آن بود که افراد و سلاحها را با قطار از تفلیس، مرکز کمیته، به بادکوبه میرفتند و از آنجا سوار کشتی تجاری تقیاف میشدند و سلاح را در میان کالاهای دیگر می پیچیدند، و در ساحل بندر انزلی تخلیه میکردند. این تجهیزات بعد از ورود به انزلی به مغازه «بالاسان ارمنی» برده می شد و مشهدی باقر آنها را تحویل می گرفت.
استالین، رئیس کمیته قفقاز، شخصا در امر ارسال سلاح و نیرو به ایران نظارت داشت و علی رغم تمام مشکلاتی که نیروهای امنیتی ایران و روسیه بهوجود آوردند، ارسال این سلاحها توقف نشد. در همین برهه زبدهترین ترویستهای قفقازی شامل ایرانیهای مقیم قفقاز، گرجیها، آذربایجانیها و ارمنیها که تجربه زیادی در فعالیتهای خرابکاری داشتند، شروع به آمدن بهسمت رشت کردند و مخفیانه در جاهایی که از قبل آماده شده بود، سکونت گزیدند. در رشت سه نقطه برای ذخیره تجهیزات و حضور مخفیانه نفرات در نظر گرفته شد، باغ عبدالحسین خان معزالسلطان، خانه شخصی معزالسلطان و خانه آوادیس زرگر (ارمنی) همان سه نقطه بود (ملکزاده، ۱۳۸۳: ۱۰۴۵ـ۱۰۴۲) (ابراهیموف، ۱۹۶۳: ۸۲).
۲٫۳٫ کمیته ستار
کریمخان تشکیلاتی مخفی را بنیان گذاشت و این کمیته را بهنام ستارخان، انقلابی خوشنام تبریز، «کمیته ستار» نام نهاد؛ تا همدلی و اعتماد نیروهای انقلابی راستین را بهخود جلب کند. این ظاهرسازیها باعث شد تا بسیاری همچون سیدعبدالوهاب مجتهد و سایر مشروطهخواهان سالم گیلان که با فتوای مراجع نجف میخواستند قیام کنند، به او اعتماد کنند و او را بهعنوان شخصیتی ملی و آزادیخواه بشناسند (افشار، ۱۳۵۹: ۱۳ـ۱۲). مهمترین اعضای کمیته ستار به این ترتیب بود: میرزا کریمخان رشتی و سه برادرش عبدالحسین خان معزالسلطان، حسن خان عمیدالسلطان و احمدعلی خان اُمشهای؛ میرزا حسین خان کسمایی، سیدیحیی ناصرالاسلام ندامانی، میرزا علیمحمد تربیت، جوادخان ناصرالملکی، حسین اسکندانی، آقاگل میخفروش اسکندانی، مشهدی مختار اردبیلی، رحیم شیشهبر و میرزا محمدعلی مغازه. کمیته ستار به رهبری میرزا کریمخان رشتی، هسته رهبری مشروطه گیلان را تشکیل میداد. میرزا کریمخان رشتی در پشت پرده وقایع گیلان حضور داشت و فعالیتهایش را به عاملیت اعضای کمیته ستار بهخصوص برادر بزرگترش عبدالحسین خان معزالسلطان انجام میداد. در ظاهر بسیاری از امور فقط معزالسلطان دیده میشد ولی در پس پرده، کارگردانی وقایع بهعهده کریم بود (کسروی، ۱۳۵۳: ۸) ( ملکزاده، ۱۳۸۳: ۱۰۵۱).
نخستین اقدام مهم کمیته ستار، ترور و شهادت آیتالله حاج ملا محمد خُمامی، مرجع دینی مردم گیلان و از یاران نزدیک شیخ فضل الله نوری بود. او یکی از سه رکن جریان مشروعهخواهی ایران بود و در تأسیس این جریان نقش بسزایی در تهران ایفا کرد. این اقدام در روز جمعه ۲۹ ذی الحجه ۱۳۲۶ (مطابق ۲ بهمن ۱۲۸۷) در رشت انجام شد (عبداللهی، ۱۳۹۳: ۱۸۲-۱۷۶).
از جمله کسانی که در کمیته جنگ زیر نظر یپرم حضور داشت، الکساندر آقایان، پدر فیلیکس آقایان، مأمور اینتلیجنس سرویس، بود. الکساندر آقایان در خاطراتش به اینکه مکالمات تلفنی سفارت روسیه به اداره راه بندر انزلی را مخفیانه شنود میکرد، تصریح کرده است. طبیعتا چنین کاری تنها از مأمورین آموزش دیده اطلاعاتی ساخته است (شهبازی، ۱۳۹۱: ۶۰،۶۴) (ملکزاده، ۱۳۸۳: ۱۱۷۹،۱۱۸۱) (شورای عالی فرهنگ ناموران معاصر ایران، ۱۳۸۱: ۲۷۸).
میرزا کریمخان رشتی تلاش میکرد کمیته ستار را بهعنوان کانون اصلی «سوسیال دموکراسی» و شعبه آن حزب در رشت و گیلان معرفی کند. او برای این کار فعالیتهای ظاهری را انجام داد و اجازه داد که ارژنیکیدزه نیز برای مدت کوتاهی در رشت یک سری فعالیتهایی را انجام دهد. این تمهیدات تضمین کننده وجهه انقلابی میرزا کریمخان و برادرانش در نزد سوسیال دموکراتهای قفقاز بود. سوسیال دموکراتهای قفقاز که بلشویک بودند و مرام مارکسیستی داشتند، نخستین فعالیتهای مارکسیستی را در رشت در این زمان آغاز کردند. ارژنیکیدزه «کلوپ بینالملل» را برای تبلیغ مرام مارکسیستی ایجاد کرد. کمیته ستار هم مانیفست کمونیستی سوسیال دموکراتهای روسیه را به فارسی ترجمه و منتشر کرد و نشریات داخلی سوسیال دموکراتها را به رشت آورد و بین جوانان توزیع کرد. در کتاب «تاریخ ایران از زمان باستان تا امروز» که حاصل کار مشترک ۶ نفر از تاریخنگاران برجسته شوروی مانند پتروشفسکی و ایوانوف درباره ایران بود، درباره فعالیتهای مارکسیستی ارژنیکیدزه چنین نوشته شده است:
«در تابستان ۱۹۰۹م بنا بهتصمیم کمیته بلشوییکی باکو، گ.ک. ارجنیکدزه به رشت وارد شد، او کمکهای شایانی در زمینه ایدئولوژی، سیاسی و سازمانی به جنبش دموکراتیک گیلان کرد. به ابتکار او در رشت «باشگاه بینالملل» ایجاد شد. گ.ک. ارجنیکدزه پندارهای مارکسیستی را تبلیغ میکرد، جلسههای بحثی را درباره انقلاب سال ۱۹۰۵م روسیه، درباره اوضاع بینالمللی، درباره پیکارهای کارگران و دهقانان ایرانی، رهبری میکرد. به ابتکار گ.ک. ارجنیکدزه، گروه سوسیال دموکرات رشت [کمیته ستار]، بخش «مانیفست کمونیستی» نوشته مارکس به زبان فارسی ترجمه شد. ترتیبی داده شد که مطبوعات بلشویکها را از آن سوی مرزها به ایران وارد کنند، این نشریات از طریق باشگاههای سیاسی، میان ایرانیان توزیع میشدند» (گرانتوفسکی و سایرین، ۱۹۷۷: ۳۹۹).
به این ترتیب مقدمات تصرف رشت مهیا شد و پشتیبانی مالی و اطلاعاتی از انگلیس انجام میشد. سوسیال دموکراتهای روسیه هم که مهمترین شعارهایشان مبارزه با امپریالیسم انگلیس بود، فریب خوردند و تحت مدیریت انگلیس قرار گرفتند و برای تحقق اهداف آنها نیروها و سلاحهای زیادی را وارد ایران کردند و هزینههای زیادی انجام دادند. نقش مرموز و پیچیده میرزا کریمخان در چپنمایی بهقدری خوب اجرا شده بود که تشکیلات عظیم سوسیال دموکراسی روسیه را به اشتباه انداخت و آن را بهخدمت اهداف بریتانیا در آورد.
- رابطه بریتانیا و نیروهای بختیاری
انگلیسیها بیش از یک قرن پیش، از جنوب وارد ایران شده بودند و پایگاه اصلیشان در جنوب بود و کشف نفت در مسجدسلیمان، پای آنها را محکمتر کرد. انگلیس برای آن که بتواند در جنوب به استخراج نفت بپردازد نیاز به امنیت داشت و باید ایلات و عشایر جنوب را به کنترل خود در میآورد. دولت انگلیس به سران ایل بختیاری، درصدی از سهام نفت جنوب را واگذار کرد و ایل بختیاری در خدمت انگلیس در آمد و با هر تهدیدی که منافع انگلیسیها در جنوب را به خطر بیاندازد، مقابله کرد (تقیزاده، ۱۳۵۰: ۶۹). تقیزاده در معرفی رهبران مشروطه مینویسد: «از رؤسای اردوها، مرحوم سردار اسعد بختیاری بود (و بختیاریها) هم از انگلیسیها اطاعت میکردند و سهام نفت جنوب را هم داشتند» (تقیزاده، ۱۳۶۸: ۱۳۶-۱۳۵).
همین پیوندها باعث شده بود تا سران ایل بختیاری در تقلید از غربیها، از سایر طیفهای آن روز ایران، پیشی بگیرند. سران ایل بختیاری اکثرشان از اعضای فراماسونری بودند و پیوند وثیقی با بریتانیا داشتند. سردار اسعد بختیاری خودش، فرزندش سردار بهادر، برادرش صمصامالسلطنه بختیاری و فرزندش مرتضی قلی خان، برادر دیگرش سردار ظفر بختیاری از اعضای فراماسونری و عضو لژ بیداری ایران بودند (آریابخشایش، ۱۳۸۴: ۲۳۷)(آریابخشایش، ۱۳۸۸: ۳۰۳).
علیقلی خان سردار اسعد بختیاری رئیس ایل بختیاری بود و چند سال پیش از مشروطه، به اروپا رفته بود و در پاریس زندگی میکرد. بعد از آغاز استبداد صغیر که سکولارهای ایران به اروپا فرار کردند، سردار اسعد توسط تقیزاده به لندن دعوت شد و از سوی دولت انگلیس مأموریت یافت تا قیام جنوب ایران را تدارک ببیند و مشروطه ایران را بهنفع انگلیس، تحریف کند. نخستین گام قیامش تصرف اصفهان بهدست قوای بختیاری بود و او هماهنگیهایی را با برادرانش و سایر سران ایل بختیاری انجام داد. در ادامه، شرح فعالیت سردار اسعد و جنبش بختیاریها را بهاجمال بیان خواشد شد.
اقبالالدوله کاشانی بهعنوان حکمران اصفهان از سوی محمدعلی شاه انتخاب شده بود تا مشروطهخواهان اصفهان را سرکوب کند و او نیز روش خشنی را در مقابله با مشروطهخواهان در پیش گرفت و باعث نارضایتی مردم شد. سردار اسعد در اروپا، نامههایی به سران ایل بختیاری نوشت و تذکرات لازم را به آنها گوشزد کرد و به آنها گفت که مقدمات اقدام یکپارچه بختیاریها برای تصرف اصفهان را فراهم کنند. آنها این اقدامات را مخفیانه آغاز کردند و موفق شدند نظر آقا نجفی اصفهانی و برادر کوچکترش حاج آقا نورالله، دو مجتهد برجسته اصفهان، را جلب کنند. کسروی به بخشی از این فعالیتهای سردار اسعد پرداخته است (کسروی، ۱۳۵۳: ۳-۲).
سردار اسعد بختیاری در ماه شعبان ۱۳۲۶ق مخفیانه به ایران آمد و دیدارهایی با حاج آقا نورالله اصفهانی داشت و دیدارهایی محرمانه با سایرین داشت و سپس به بختیاری رفت و آخرین نکات لازم را به صمصامالسلطنه و سایر سران بختیاری گوشزد کرد و فوری بهسمت اروپا بازگشت. نورالله دانشور علوی از مشروطهخواهان اصفهان، مینویسد:
«در اواسط ماه شعبان ۱۳۲۶ق، حاج علیقلی خان سردار اسعد که از اروپا، محرمانه به بختیاری آمده بود، بهطور ناشناس وارد جلفای اصفهان شد و در منزل یوسف خان ارمنی معلم سابق پسرهای خود سکونت گزید و بلافاصله بهوسیله یک نفر بقال مسلمان که در جلفا دکان داشت، ورود خود را به حاج آقا نورالله اطلاع داد و تقاضای ملاقات محرمانه کرد. همان شب، حاج آقا نورالله از محاسبالدوله و دکتر میرزا مسیح خان و محمدرضا میرزا رئیس تلگرافخانه و حاج میرزا حسن خان انصاری که از اعضای محترم کمیته سری بودند، دعوت بهعمل آورد و نامبردگان چهار ساعت از شب گذشته، بهتدریج وارد منزل حاج آقا نورالله شدند. در ساعت مقرر، سردار اسعد با لباس مندرس وارد شد و پس از احوالپرسی با جمع حاضر، بلافاصله دست حاج آقا نورالله و میرزا مسیح خان را گرفته، برای مذاکرات محرمانه به اتاق دیگر رفت. این مذاکرات سه ساعت متوالی بهطول انجامید و چون نزدیک صبح شد، سردار اسعد به جلفا برگشت و هر یک به منزل خود رفتند. روز بعد سردار اسعد بهسمت بختیاری مراجعت کرد» (دانشور، ۱۳۳۵: ۲۱-۲۰).
فعالیتهای حاج آقا نورالله و اعضای انجمن مخفی اصفهان در دوران استبداد صغیر، در منابع تاریخی ذکر شده است. از جمله آنها جلسات مخفی بین حاج آقا نورالله و صمصامالسلطنه بختیاری بود که بهتازگی از سوی محمدعلی شاه از «ایلخانی» ایل بختیاری کنار گذاشته شده بود. در این جلسات بحث از لزوم خلع محمدعلی شاه، اعاده مشروطیت و تشکیل مجلس شورای ملی، چگونگی تصرف اصفهان، مقابله با حکمران و نیروهای دولتی بود (دانشور، ۱۳۳۵: ۴۸-۲۴).
صمصامالسلطنه و ضرغامالسلطنه نامه محرمانهای برای حاج آقا نورالله نوشتند و شروط خود را برای او و اعضای کمیته مخفی شرح دادند: ۱٫ اعضای کمیته و محترمین شهر باید از کمک به سواران بختیاری دریغ نکنند. ۲٫ محل پرداخت جیره و مواجب نیروهای بختیاری باید روشن گردد. ۳٫ چند نفر از مشاهیر شهر باید بهخارج از شهر بیایند و به بختیاریها بپیوندند و همراه با آنها وارد شهر شوند. حاج آقا نورالله بهنکات آنها پاسخ مثبت داد و تمام شروط آنها را پذیرفت (دانشور، ۱۳۳۵: ۳۹-۳۸).
دو هفته بعد خبر رسید که صمصامالسلطنه بههمراه چند نفر، مخفیانه به نزدیکی شهر اصفهان آمده است. آقانجفی و حاج آقا نورالله مخفیانه به بیرون شهر رفتند و با صمصامالسلطنه پیمان همکاری بستند و برای محکم شدن این پیمان، پشت قرآنی را هم امضاء کردند که برای اعاده مشروطه بههم کمک کنند: «خبر رسید که صمصامالسلطنه با چند نفر سوار، به قریه «چهاربرجی» در سه فرسخی اصفهان آمده است. آقا نجفی آیت الله، و حاج آقا نورالله ثقه الاسلام، آقا حسین معروف به باغنوی، به چهاربرجی رفته، پس از مذاکره با صمصامالسلطنه، عهد و پیمان بستند و برای تحکیم میراث طرفین، قرآن مهر کرده، هر یک به محل خود مراجعت نمودند» ( دانشور، : ۴۰).
در روز ۴ ذی الحجه ۱۳۲۶ق (۸ دی ۱۲۸۷) بدرفتاری مأموران دولتی با مردم، بهانه را بهدست سران جنبش داد تا تحصن در اصفهان آغاز شود. حاکم نتوانست این عده را سرکوب کند و با تلاش آقانجفی و آقانورالله عدهای از روستاییان در حمایت از مشروطه به شهر آمدند و به حمایت از مشروطهخواهان اصفهان پیوستند. دو مجتهد از سران ایل بختیاری دعوت کردند تا به مشروطهخواهان اصفهان بپیوندند و در روز ۹ ذی الحجه ۱۳۲۶ق (۱۲ دی ۱۲۸۷) ابراهیم خان ضرغامالسلطنه بختیاری بههمراه دویست نفر از نیروهای خود، وارد اصفهان شد و دو روز جنگ بین نیروهای دولتی با نیروهای بختیاری طول کشید تا بالاخره بختیاریها موفق شدند شهر را بهدست بگیرند و حکمران به کنسولگری انگلیس پناهنده شد. بعد از چند روز، صمصامالسلطنه بههمراه نیروهایش وارد اصفهان شد و حکمرانی این شهر را بهدست گرفت و انجمن ولایتی اصفهان را تشکیل داد. صمصامالسلطنه چند ماه کنترل اصفهان را در دست داشت و اقدام خاصی دیگری انجام نداد تا برادرش سردار اسعد برسد (دانشور، ۱۳۳۵: ۴۷-۴۱ ) (کسروی، ۱۳۵۳: ۶-۴).
در همین زمان سردار اسعد که در اروپا بهسر میبرد، آخرین هماهنگیها را انجام داد و به لندن رفت و با ادوارد براون و چارلز معاون وزارت خارجه انگلیس گفتگوهایی انجام داد و وقتی از نتیجه کار مطمئن شد، به ایران بازگشت و راهی اصفهان شد. موسی نجفی در این زمینه مینویسد: «[سردار اسعد] که در موقع فتح اصفهان به رهبری دو مجتهد، در خارج از ایران بود، به لندن رفته و در لندن با ادوارد بروان ـ مستشرق نامی ـ ملاقات کرده و بهوسیله او با چارلز [هاردینگ] معاون وزارت خارجه انگلیس، آشنایی و تماس یافته و چندین دور مذاکره و دیدار مینمایند. پس از این دیدارها به اصفهان آمد» (نجفی، ۱۳۹۱: ۲۷۴).
ادوارد بروان که عضو «کمیته ایران» لندن بود و تمام بخشهای تحریف مشروطه ایران زیر نظر او انجام میشد، در کتابی که درباره تاریخ مشروطه ایران نوشته، تلاش کرده هیچ ردپایی از نقش بریتانیا در تصرف رشت بیان نشود و صرفا به سفر سردار اسعد به لندن اشاره کوتاهی کرده و گفته که سردار اسعد سفری به لندن انجام داد و در آنجا مورد اسقبال گسترده قرار گرفت. او به جزئیات این سفر و دلیل آن و گفتگوهایی که صورت گرفت و نتایجی که بههمراه داشت، نپرداخته است (براون، ۱۳۲۹: ۲۷۸).
همزمان با انتشار نخستین شماره روزنامه «صوراسرافیل» در سوئیس، معاضدالسلطنه نامهای به ادوارد بروان نوشت و نظر وی را راجع به آن روزنامه جویا شد. براون در روز ۱۰ فوریه ۱۹۰۹م (۲۱ بهمن ۱۲۸۷ـ ۱۹ محرم ۱۳۲۷ق) پاسخ داد و در این جوابیه، بهحضور سردار اسعد بختیاری در لندن و دیدار خودش با وی و دیدار وی با سر چالز هاردینگ معاون وزارت امور خارجه انگلیس، اشاره کرده است ولی جانب احتیاط را نگه داشته تا چیزی را لو ندهد. او در این نامه، دلیل دیدار سردار اسعد با معاون وزارت امور خارجه انگلیس را درخواست سردار اسعد از دولت انگلیس برای عدم مداخله در امور داخلی ایران دانسته است! که این ادعا بیشتر به یک طنز شباهت دارد! در این نامه به دیدار لینچ با ایرانیهای مقیم پاریس بهخصوص با بختیاریها اشاره کرده و از آمادگی ایرانیهای فراری در اروپا بهخصوص بختیاریها، برای بازگشت و ایجاد حرکت جدید، اظهار رضایت کرده است. در بخشی از نامه چنین آمده:
«تا بهحال، نه جناب ممتازالدوله، نه کس دیگر بهغیر از جناب سردار اسعد بختیاری نیامده است. و ایشان همین دو روز اینجا تشریف داشتند و دو ساعت در کمبریج سرافراز مخلص شدند و خیلی از ملاقات ایشان، خوشحال شدم و از قرار مفهوم، ایشان به وزارت امور خارجه رفتند، سر چالس هاردنگ را ملاقات فرمودند و جوابهای شافی در عدم مداخله انگلیس در ایران، از مؤمیالیه گرفتند[!]
مستر لینچ (رئیس کمیته ایرانی پرشیا کمیتی) مدت سه هفته در خارج بود و در پاریس همه حضرات را دید و با علاءالملک ملاقات کرد و از قراری که مستر گرتین صاحب اداره [روزنامه] «منچستر گاردِیَن» و سکرتیر [منشی] کومیته[کمیته] ما، میگفت خیلی خوشنود برگشته است و کمال یگانگی و یکدلی ایرانیهای پاریس بهخصوص بختیاریها دارد و از وزارت خارجه اینجا هم امید دارد که کم کم مطلب را میفهمند. ولی تا بهحال، لینچ را ندیدهام. ولی ان شاءالله دوشنبه آینده او را خواهم دید و کومیته، قبل از پارلمان منعقد میشود» (نوایى، ۱۳۵۵: ۱۲۸-۱۲۷).
سردار اسعد بختیاری از انگلیس راهی ایران شد و ورودش به اصفهان، با تصرف قزوین بهدست مشروطهخواهان گیلانی همزمان شد. او بلافاصله اداره اصفهان را بهدست گرفت و تمام نیروهای بختیاری بهخدمت او درآمدند. محمدعلی شاه نامهای به فاتحان اصفهان ارسال کرد و آنها را از این کار بازداشت. آقانجفی و حاج آقا نورالله بههمراه سردار اسعد و صمصامالسلطنه طی تلگراف مشترکی در روز ۱۶ربیع الثانی ۱۳۲۷ق به محمدعلی شاه پاسخ دادند و درخواست اعاده مشروطیت و مجلس شورای ملی کردند. امضاکنندگان نامه «شیخ محمدتقی [آقانجفی]، شیخ نورالله، نجفقلی [صمصامالسلطنه] بختیاری، علیقلی [سردار اسعد] بختیاری، انجمن ولایتی، عموم علما، عموم تجار اعیان، عموم ملت اصفهان، خوانین بختیاری» بودند (روزنامه جهاد اکبر، ۲۰ ربیع الثانی ۱۳۲۷: ۴ ) ( نجفی، ۱۳۹۰: ۲۹۳-۲۹۲) (نجفی، ۱۳۹۱: ۲۷۸-۲۷۶).
اندکی پیش از حرکت نیروهای بختیاری بهسوی تهران، سردار اسعد با کنسول انگلیس در اصفهان ملاقات کرد. او دائم با نمایندگان دولت انگلیس ملاقات داشت و هیچ قدمی را بدون هماهنگی با بریتانیا انجام نمیداد. سردار اسعد به در این دیدار به کنسول انگلیس گفت: «مصمم است تا خلع محمدعلی شاه از سلطنت، به مبارزه خود علیه خودکامگی او ادامه دهد و از این بابت هم از دخالت روسها، هراسی به دل راه نخواهد داد» (امیری، ۱۳۸۵: ۱۸۹).
زمان حضور بختیاریها در اصفهان طولانی شد و حدود ۶ ماه طول کشید ولی قوای دولتی برای سرکوب بختیاریها، عازم اصفهان نشد. فشارهای دولت انگلیس به شاه قاجار برای عدم سرکوب بختیاریها، مانع از آن شد که محمدعلی شاه بتواند نیرویی برای مقابله با بختیاریها به اصفهان گسیل دارد. در تمام مدتی که بختیاریها اصفهان را تصرف کرده بودند، نیرویی از سوی دولت مرکزی برای سرکوبی بختیاریها عازم اصفهان نشد و دستههایی را هم که برای این کار انتخاب شدند هم با فعالیتهای پشت پرده، هرگز به اصفهان نرسیدند. کسروی در این زمینه مینویسد: «در تهران چون محمدعلی میرزا از چگونگى [تصرف اصفهان] آگاه شد، اقبالالدوله را به تهران خواسته، فرمانفرما را برگزید که با دو فوج سرباز و دستههایى از بختیارى که در تهران بودند، بر سر صمصامالسلطنه برود. فرمانفرما آن را پذیرفته و سردار ظفر را با چندصد تن بختیارى از پیش فرستاده نوید داد خود او از پشت سر راهى گردد. ولى همه اینها رویهکارى بود و هیچ گاه از تهران بیرون نرفت و سردار ظفر در قم و آن پیرامونها نشسته به اسپهان نزدیک نشد و کارى از او و از فرمانفرما ساخته نگردید» (کسروی، ۱۳۵۳: ۶-۵).
این در حالی بود که در همین زمان، سپاه بزرگی بهفرماندهی عینالدوله، از چند ماه قبل، در حال جنگ با مردم تبریز بود. و نیز مشروطهخواهان گیلانی نیز هنوز از گیلان خارج نشدند که با نخستین دستههای سپاه دولتی مواجه شدند و از منجیل و لوشان و انبوه تا قزوین و بعد از آن تا تهران در شاهآباد و سایر نقاط، جنگهای متعددی بین نیروهای مشروطهخواه گیلانی با نیروهای دولتی که برای سرکوب آنها اعزام شده بودند، صورت گرفت. نکته مهمی که درباره عدم اعزام هیچ نیرویی برای سرکوب بختیاریها در اصفهان، وجود دارد، آن است که فرماندهی ارتش قزاق ایران را افسران روس بهعهده داشتند. احتمال زدوبند پشت پرده روسها با انگلیسیها وجود دارد بهخصوص که محمدعلی شاه دستور داده بود لشکری برای سرکوبی بختیاریها، عازم اصفهان شود ولی این لشکر بهخاطر کارشکنی عدهای، هرگز به اصفهان نرسید.
سردار اسعد بختیاری با مشروطهخواهان گیلانی که در قزوین بودند برای فتح تهران هماهنگیهای لازم را انجام دادند و بهسوی پایتخت به راه افتادند. نیروهای بختیاری در روز ۳۰ خرداد ۱۲۸۸ (۱ جمادی الثانی ۱۳۲۷ق) از اصفهان بهسوی تهران راه افتادند و در روز ۵ تیر ۱۲۸۸ (۷ جمادی الثانی ۱۳۲۷ق) بدون هیچ جنگ و درگیری وارد قم شدند! نکته مهم درباره تصرف قم بهدست بختیاریها، آن است که هیچ نیرویی برای دفاع از شهر قم، وجود نداشت و بدون هیچ گونه جنگی، آن شهر را تصرف کردند! بختیاریها چند روز در قم ماندند تا نیروهای گیلانی جنگهای متعددی که داشتند را پشت سر بگذارند و بهسمت تهران حرکت کنند. محمدعلی شاه نیروهای دولتی را برای مقابله با بختیاریها در کاشان مستقر کرد؛ ولی این نیروها نه در کاشان جلوی بختیاریها را گرفتند تا مانع از تصرف قم شوند و نه در زمانی که بختیاریها قم را تصرف کردند، بهمقابله با آنها برآمدند! (کسروی، ۱۳۵۳: ۵۱).
بعد از چند سال، بهدنبال خدمات بزرگ سردار اسعد و سایر خوانین بختیاری در فتح تهران و تحویل دادن ایران به دولت انگلیس و بیرون کردن نیروهای سالم از عرصه سیاسی ایران، در حدود ۱۹۱۲م «سر واستر تونلی وزیر مختار انگلیس در تهران، پیشنهاد کرد تا دولت بریتانیا یک نشان C.M.C. به سردار جنگ و یک نشان C.L.E. به سردار اسعد اعطا کند» (آهنجیده، ۱۳۷۴: ۲۷۰).
افسران روس نیز برخلاف تبریز، بعد از تصرف قم بهدست بختیاریها، هیچ نیرویی برای سرکوبی آنها نفرستادند؛ و این جز حاصل بندوبستهای پشت پرده روسها با دولت انگلیس نیست.
- رابطه روسها و نیروی گیلان
بعد از انعقاد قرار ترکمنچای تا دوره مشروطه، روسیه تزاری بهعنوان حامی شاهان قاجار بهشمار میرفت و کنسولگریهایشان در بسیاری از شهرهای ایران، بهخصوص در گیلان که آن را حیاط خلوت خود میدانستند، ترکتازی میکردند. روسیه و انگلیس بهطور سنتی، دشمن سیاستهای یکدیگر در ایران بهشمار میرفتند و منافع استعماریشان با یکدیگر در تضاد بود. بهندرت اتفاق میافتاد که در برهههایی خاص و بهدلایل مشخص خارجی یا داخلی، علیه منافع ملت ایران، با یکدیگر همراه شوند. اما در ابتدای جنبش مشروطه، بین انگلیس و روسیه قرارداد محرمانه ۱۹۰۷م، منعقد شد و ایران را به سه منقطه تقسیم کردند؛ منطقه شمال و جنوب بهترتیب در دست روسها و انگلیسیها توافق شد و منطقه وسط، بهعنوان منطقه حائل انتخاب شد تا نزاعی بین دو استعمارگر برای تمتع از منافعشان در ایران رخ ندهد. لذا در دوران مشروطه همراهی محکمی بین این دو کشور استعماری برای ضربه بهمنافع ملت ایران بهوجود آمد.
در دوران استبداد صغیر، روسها در چند جا، در زمین انگلیسیها بازی و کمک کردند نقشه انگلیسیها برای تحریف مشروطه پیاده شود. روسها در ظاهر سعی میکردند وجهه خود بهعنوان حامی شاه قاجار را حفظ کنند ولی در چند بزنگاه بسیار مهم بهحمایت از مشروطهخواهان پرداختند و همین مسئله موجب شد زد و بندهای پشت پرده انگلیسیها با روسها روشن شود.
روسها رشت و تبریز را حیاط خلوت خود، میدانستند و هر وقت که اراده میکردند، سالداتهای خود را راهی این شهرها کرده و در آن شهرها کشتار میکردند. نمونهاش اشغال رشت و تبریز، سه سال بعد از فتح تهران است که در صفر۱۳۳۰ق نیروی نظامی خود را به این دو شهر فرستادند و در این شهر، کشتار کردند (کسروی، ۱۳۵۳: ۴۷۵-۴۵۸).
در دوران استبداد صغیر در ماجرای تصرف رشت بهدست مشروطهخواهان گیلانی، همیشه این وحشت، بین مشروطهخواهان وجود داشت که روسها وارد گیلان شوند و به قلع و قمع مشروطهخواهان بپردازند. ولی چیزی که جای تعجب داشت این بود که هیچ وقت این امر محقق نشد. مهدی ملکزاده درباره بعد از تصرف رشت بهدست مشروطهخواهان مینویسد: «وحشت از این که اگر قشون روس وارد گیلان بشود، مانع حرکت انقلابیون بهطرف تهران خواهند شد، سبب شد که رؤسای قشون انقلاب تصمیم گرفتند بهطرف تهران حرکت کنند، و با اینکه هنوز وسایل کار، بهطور دلخواه تهیه نشده بود، راه تهران را در پیش گرفتند» (ملکزاده، ۱۳۸۳: ۱۱۵۷). اما نیروهای روس در حمایت از محمدعلی شاه، وارد رشت نشدند و بهمقابله با مشروطهخواهان نبپرداختند. روسها خیلی راحت میتوانستند از بندر انزلی سالداتهای خود را وارد رشت کنند و این مسئله، خلاف انتظار هم نبود. ولی این کار را نکردند و عملا در ماجرای تصرف رشت، سکوت همراه با رضایت از خودشان بروز دادند.
میرزا کریمخان رشتی در مدیریت مشروطه گیلان، از تمام ظرفیتهای ممکن، علیه محمدعلی شاه استفاده کرد. بههمین خاطر افراد متفاوت و با نگرشهای متناقض را بهکار گرفت تا یک جبهه بزرگ ایجاد کند. حضور سپهدار تنکابنیِ روسوفیل هم بههمین منظور بود. روسها در ماجرای تحریف مشروطه و فتح تهران توسط نیروهای مشروطهخواه گیلانی، در صورتی حاضر بههمکاری بودند که آنها هم سهمی داشته باشند و رأس تحولات جدید، از نیروهای روسوفیل باشند. سپهدار تنکابنی نه فقط در رأس مشروطه گیلان بهشمار میرفت؛ بلکه میبایست رأس نیروهای فاتح تهران نیز میبود تا بعد از خلع محمدعلی شاه، شخصیت اول کشور شود و مورد حمایت روسیه و انگلیس قرار گیرد. لذا روسها نیز همپای انگلیسیها از ماجرای فتح تهران، منتفع میشدند. تقیزاده در خاطراتش اشارههایی بهدلیل آوردن سپهدار تنکابنی به رشت کرده؛ هرچند که همه ماجرا را نگفته است: «اول که در رشت خروج کردند عبدالحسین خان معزالسلطان (بعدش سردار محیی شد) که دارای قوم و خویش و قبیله در رشت بود تقریبا بر همه مجاهدین تسلط داشت… سپهدار را آوردند که صورتاً باشد. نمیشد آدم بیسر و پا را برای این کار گذاشت، سپهدار را از تنکابن آوردند. اردوی شمال به ریاست و اسم او، ولی در تحت حکم یپرم و معزالسلطان و علیمحمد خان [تربیت] بود» (تقیزاده، ۱۳۶۸: ۱۳۵-۱۳۶).
در حرکتی که قرار بود مشروطهخواهان گیلانی علیه محمدعلی شاه انجام دهند، احتمال دخالت نظامی روسیه و حمایت از شاه جدی بود. بههمین دلیل انگلیسیها رضایت دادند سپهدار تنکابنی که مورد نظر روسها بود، بهطور ظاهری در رأس نیروهای گیلان قرار گیرد و میرزا کریمخان رشتی مهرهچینیهای اطرافش را بهگونهای انجام دهد که چندان اختیاری نداشته باشد و رهبری امور همچنان در دست کمیته ستار باشد.
درباره روابط و هماهنگیهای سپهدار تنکابنی با روسها منابع و اسناد متفاوتی در دست است. او خود در خاطراتش (مندرج در کتاب واقعات اتفاقیه) از دیدارهایش در مسیر فتح تهران با کنسولهای روس در رشت و قزوین و سایر نقاط مطالبی گفته است (شریف کاشانی، ۱۳۶۲: ۳۹۳-۳۹۲). علی خان سالار فاتح نیز درباره ارتباط مداوم سپهدار با نماینده دولت روسیه در قزوین، چنین مینویسد: «سپهدار دستنشانده روسها بود، هر روز نماینده روسها رومانسکی بهنزد سپهدار آمده، با او خلوت میکرد» (دیوسالار، ۱۳۳۶: ۸۱-۸۰). یپرم خان ارمنی هم درباره ارتباط سپهدار با نماینده روسیه در قزوین مینویسد: «سپهدار که تحت نفوذ رمانف قنسول دولت روسیه واقع شده بود، میخواست از گفتههای وی پیروی نماید. چون ما متوجه شدیم که روش سپهدار ممکن است بهضرر مجاهدین تمام شود، لذا به رمانف اخطار کردیم که سپهدار نماینده تامالاختیار ما نیست و روابط او با قنسول روس، جنبه خصوصی داشته و رسمیت ندارد» (یپرم خان، ۱۹۴۶: ۳۶).
بعد از ورود تصرف قزوین بهدست مشروطهخواهان گیلانی، باز هم این شایعات در رشت وجود داشت و در فضای کشور میپیچید. رابینو درباره شایعاتی که درباره ورود سالداتهای روس به رشت وجود داشت و سوسیال دموکراتهای قفقازی ساکن رشت را بهوحشت انداخت تا از کنسولگری انگلیس درخواست کمک کنند (در روز ۴ خرداد ۱۲۸۸) چنین مینویسد: «مجاهدینی که در رشت مانده بودند از قنسولخانه انگلیس پرسیدند که قبول تحصن آنها میشود یا خیر؟ حاضر بودند بر مراجعت به روسیه اگر آنها را در ورود محبوس نمیکردند» (رابینو، ۱۳۶۸: ۴۸).
- همکاری روسیه و انگلیس علیه نیروهای انقلابی تبریز
در تبریز، نیروهای دولتی بهفرماندهی عینالدوله بعد از حدود ۱۱ ماه جنگ و فشار و قحطی علیه مردم آن منطقه شکست خوردند. در همان زمان، تازه در رشت و بختیاری، حرکت بهسوی تهران آغاز شده بود. نمایندگان انگلیس و روسیه وقتی دیدند نیروهای محمدعلی شاه در حال شکست هستند، واسطه شدند تا دولتیها شکست نخورند و ستارخان با دولتیها صلح کند و جنگ را خاتمه دادند (کسروی، ۱۳۶۹: ۸۹۸ـ۸۹۷ ،۹۰۱).
تبریزیها که نیروهای دولتی را کنار زدند، میتوانستند راهی فتح تهران شوند ولی نیروهای سالدات روس، در هماهنگی آشکار با انگلیسیها، بهبهانه تهیه آرد و آذوقه، تبریز را اشغال کردند! اشغال تبریز به این علت بود که روسها هم میخواستند ستارخان راهی فتح تهران نشود و با مشغول کردن نیروهای آذربایجان، فتح تهران را در اختیار نیروهای گیلانی و بختیاری بگذارند. علی خان سالار فاتح (دیوسالار) درباره نخستین روزهای حضور مشروطهخواهان گیلانی در قزوین میگوید که سالداتهای روس، تازه وارد تبریز شدهاند و نیروهای دولتی در حال بازگشت بهسمت تهران هستند: «در این موقع که شاه، اعاده مشروطیت و انعقاد مجلس را دستخط کرده است (۱۴ ربیع الثانی ۱۳۲۷)، و روسها به بهانه وارد کردن آرد و آذوقه، قشون به تبریز آوردهاند. و اردوی دولتی از تبریز برگشته، از ترس مجاهدین ملّی زنجان، از راه ساوه و زرند به تهران میرود. خیلی میل داشتم در قروه یا سیاهدهن جلوی آنها را گرفته با آنها بجنگم، بلکه توپ و مونیسیونشان را از دستشان بگیرم، ولی سپهدار راضی نشد» (دیوسالار، ۱۳۳۶: ۷۹).
در شرایطی که نیروهای دولتی در مقابله با انقلابیون تبریز شکست خوردند، بلافاصله سالداتهای روس در هماهنگی کامل با انگلیسیها، به بهانه اینکه نیروهای دولتی جلوی تهیه آرد و آذوقه را در تبریز گرفتهاند، بهسوی جلفا، مرز ایرانف راهی شدند. کسروی مینویسد: «دولت روس بار دیگر، دستههایى را از سپاه خود به مرز فرستاده، دستور داده بود به تبریز شتابند، ولى چون این پیمان و نوید با محمدعلی میرزا پیشآمد، انگلیسیان خواستار شدند از فرستادن آن سپاهیان باز ایستند. دولت روس آن را پذیرفته، دستور داد، سپاهیان از جلفا نگذرند و در آنجا آماده بایستند» (کسروی، ۱۳۶۹: ۹۰۲).
وقتی خبر ارسال قوای اشغالگر روس به تبریز رسید، نیروهای تبریزی تلاش کردند جلوی ورود این نیروها را بگیرند. در «روز پنجم اردیبهشت نامهاى از کونسول انگلیس به انجمن رسید: در این زمینه چون دولت ایران از باز کردن راه، خوددارى مینماید دولتهاى روس و انگلیس بر آن سرند که خودشان راه خواروبار را باز دارند» (کسروی، ۱۳۶۹: ۹۰۲). تبریزیها از سر ناچاری حتی با محمدعلی شاه مکاتبه کردند و به او گفتند که حاضرند تسلیم او شوند و نیروهای دولتی را به تبریز راه دهند بهشرطی که او هم اجازه دهد خواروبار وارد شود و جلوی ورود ارتش روس به خاک ایران را بگیرد. در چنین شرایطی حتی ستارخان هم گفت که با محمدعلی شاه صلح کنید و نگران من نباشید و من در چنین شرایطی به اسب خودم نشسته، از ایران خارج شده و راهی نجف میشوم. محمدعلی شاه هم تلگرافهای مساعدی به آنها داد و وعده داد که مشکل را حل کند تا روسها وارد نشوند. (کسروی، ۱۳۶۹: ۹۰۴-۹۰۳).
در همین حال که این تلگرافها بین تهران و تبریز در حال ارسال بود، انگلیسیها و روسها، نیروهای سالدات را در ۵ اردیبهشت ۱۲۸۸ روانه خاک ایران کردند (کسروی، ۱۳۶۹: ۹۰۴). کسروی در جای دیگری مینویسد: «دولتهاى روس و انگلیس از… [شاه] نومید گردیده به آن شدند که سپاهیان روس را به خاک ایران فرستند. و روز ششم اردیبهشت، سه باتالیان سرباز و چهار اسکادرون [اسکادران] قزاق و دو باترى توپخانه و یک دسته مهندس، از پل جلفا گذشته رو بهسوى تبریز بشتاب روانه گردیدند» (کسروی، ۱۳۶۹، ۹۰۲).
مسئولیت ورود نیروهای روس را، دولت انگلیس و روسیه با هم بر عهده داشتند و کنسولگری هر دو کشور با هم بهصورت مشترک، نامهای را در همان روز اول، به انجمن تبریز نوشتند و مسئولیت ارسال سالداتها را بهعهده گرفته و آن را توجیه کردند. در این نامه، به مردم تبریز اطمینان دادهاند که سالداتهای جنایتکار روس، میخواهند مردم تبریز را از «شر اشرار سوارهای دولت ایران» آسوده کنند و امنیت را به تبریز بازگردانند! (کسروی، ۱۳۶۹: ۹۰۵).
در روز ۵ اردیبهشت ۱۲۸۸ که سالداتهای روس وارد تبریز شدند، نیروهای گیلانی عازم تهران، هنوز از محدوده گیلان خارج نشده و بختیاریها هم در اصفهان بودند. نیروی گیلان ۱۰ روز بعد بود که قزوین را بهتصرف درآورد. کسروی درباره هماهنگی انگلیس و روسیه در این دوران که مشروطهخواهان گیلانی در قزوین بودند و نیروهای روس در تبریز، چنین مینویسد:
«این خود شگفت است که از آغاز مشروطه همیشه نمایندگان روس در سویى و نمایندگان انگلیس در سوى دیگر بودند و چنان که دیدیم بههنگام بمباردمان دارالشورا، رنجیدگى سختى با هم پیدا کردند. زیرا لیاخوف براى جلوگیرى از پناهندگى در سفارت انگلیس آنجا را گرد فرو گرفت و این بر انگلیسیان سخت برخورد و تلگرافهاى گلهآمیز از لندن به دربار رسید. لیکن در این هنگام، در هر کارى همدست و به هر گامى همپا بودند. تو گویى پیماننامه سال ۱۹۰۷ از اکنون بهکار بسته میشد. کسانی که تاریخ مشروطه ایران را دنبال مىکنند در اینجا با پرسشهایى روبرو خواهند بود: از بهر چه روسیان آن همه هوادارى از مشروطه مینمودند؟! دولتى که در کشور خود بنیاد مشروطه را برانداخته بود از چه رو در ایران آن را میخواست؟! و آنگاه نه روسیان بودند که یک سال پیش محمدعلی میرزا را به برانداختن مجلس برانگیختند و با دست لیاخوف آن کارها را کردند؟ پس کنون چگونه باز کردن مجلس را میخواستند؟» (کسروی، ۱۳۵۳: ۳۲-۳۱).
با فشار آنها، بیشتر انقلابیون تبریز خلع سلاح شدند و کسانی که سلاح خود را تحویل ندادند توسط سالداتهای روس بهحبس افتاده و زجر شدند (کسروی، ۱۳۵۳: ۳۸). روسها در نهایت تصمیم گرفتند ستارخان و باقرخان را دستگیر کنند. اما آنها در شهبندری (کنسولگری) عثمانی در تبریز متحصن شدند و توانستند جان خود را نجات دهند (کسروی، ۱۳۵۳: ۴۷-۴۶). روسها در تبریز، به قفقازیهایی که بهکمک انقلابیون تبریز آمده بودند، بهبهانه اینکه تبعه روسیه هستند، بیشتر سخت میگرفتند. در دوران حضور سالداتهای روسی، این قفقازیها برای نجات جان خود پراکنده شدند تا بهدست روسها نیفتند. کسروی درباره مصائبی که سالداتهای روس در مدت اشغال آذربایجان بر سر مردم آن ناحیه بهخصوص ستارخان و باقر خان آوردند، بهتفصیل سخن گفته است (کسروی، ۱۳۵۳: ۵۰-۳۶).
در دوران استبداد صغیر، تقیزاده که از انگلیس اوضاع مشروطه گیلان، از تصرف رشت تا تصرف قزوین، را مدیریت و پشتیبانی مالی میکرد، مدت کوتاهی قبل از آنکه نیروهای گیلان قزوین را بهتصرف خود در آوردند راهی ایران شد و به تبریز رسید. تقیزاده در تبریز، مواضعی مخالف آنچه تا کنون داشت، میگیرد و به نیروهای گیلان تلگرافهایی ارسال کرده و به آنها تأکید میکند که تهران را فتح نکنند و با دولت مرکزی آشتی کنند! زیرا در این صورت، روسها وارد تهران، قزوین، رشت و سایر شهرها شده و مشروطه را نابود میکنند! کسروی درباره این مواضع تقیزاده مینویسد: «در تبریز آقاى تقىزاده و مساوات و همدستان ایشان و بسیارى از سرجنبانان تهران، بر آن بودند که پیشنهاد کارکنان دو دولت را پذیرفته و با دربار قاجارى از در آشتى باشند و چنانکه گفتیم، کسانى از اینان «کمیته واسطه» بر پا نموده اینان نیز میانه علماى نجف با محمدعلی میرزا سازشى پدید مىآوردند (کسروی، ۱۳۵۳: ۲۹).
تقیزاده که در روز به توپ بستن مجلس، فرار کرد و در سفارت انگلیس بست نشست، مجاهدتهای انقلابیون تبریز را نیز بر نتابید و از زمانی که وارد تبریز شد، به توطئهپردازی علیه ستارخان و سایر سران مقاومت یازده ماهه مردم تبریز پرداخت تا آنها را بدنام کند و کارشان را کوچک جلوه دهد. کسروی درباره علت مواضع تقیزاده مبنی بر لزوم آشتی با دولت چنین مینویسد: «آقایان تقىزاده و مساوات و همدستان ایشان؛ اینان از بسیار پیش، نامبردارى مجاهدان را برنتافته، همیشه میکوشیدند جانفشانیهاى آنان را خوار و بىارج نمایند و از نام و آوازهشان بکاهند. و این هنگام کوشش بیشتر نموده میخواستند نگزارند شورش همچنان پیش رفته و آخرین فیروزى بهنام مجاهدان و جانبازان در آید. و بسیار بهتر مىشمردند که با گفتگو و دستاندرکارى خود ایشان بپایان برسد و آخرین نتیجه از ایشان باشد. اینها چیزهاییست که رفتارهاى دیرترشان نیز آن را بیگمان مىگرداند (کسروی، ۱۳۵۳: ۳۰).
در قزوین، مدتی بین سران مشروطه گیلان با تقیزاده، مکاتبههای علنی شد که تقیزاده را راضی کنند ولی تا زمانی که تقیزاده در تبریز بود، روی همان موضع ماند و مشروطهخواهان گیلانی، بهرغم این موضع تقیزاده، راهی تهران شدند و تهران را فتح کردند. وقتی یپرم خان ارمنی از قزوین، تلگرافی به انجمن تبریز ارسال کرد تا نظر آنها را درباره فتح تهران بپرسد و بداند که تکلیف خودشان برای ادامه کار چیست، پاسخهای مختلفی به او داده شد. در پاسخ به سوال یپرم خان، ستارخان جواب داد که باید تهران را فتح کنید و از ترس حمله قوای روس، به خودتان واهمه راه ندهید. طیف تقیزاده هم گفتند که اگر اردوی گیلان از قزوین حرکت کند، قشون روس هم حرکت میکند و در حمایت از شاه وارد جنگ میشوند (کسروی، ۱۳۵۳: ۳۴).
در واقع مواضع تقیزاده بر لزوم کنار آمدن مشروطهخواهان با دولت مرکزی برای فریب ستارخان بوده تا او و انقلابیون تبریز را از این فکر دور کند و با القای اینکه خود نیز مایل به فتح تهران نیست، ستارخان را هم از آن کار باز دارد. ولی در پشت پرده هنوز به مدیریت میرزا کریمخان رشتی و کمیته ستار میپرداخت تا نیروی گیلان تهران را فتح کند.
- اعزام دیرهنگام قشون روس به قزوین
نیروی گیلان پس از تصرف قزوین در ۱۵ اردیبهشت ۱۲۸۸ که قریب دو ماه در آنجا ماند، در ۵ تیر ۱۲۸۸ برای فتح تهران از قزوین خارج شد. دولت روسیه در مدت حضور طولانی نیروی گیلان در قزوین، سالداتهای روس را برای سرکوبی آنها بهسوی آن منطقه اعزام نکرد. همچنین در زمانی که نیروی گیلان بهسوی تهران راه افتاد، برخلاف ادعای تقیزاده، در حمایت از محمدعلی شاه و سرکوب نیروی گیلان اقدامی نکردند. نیروهای روسی زمانی وارد رشت و قزوین شدند که کار از کار گذشته بود و نحوه ورود آنها و عملکردی که در این برهه داشتند بیانگر هماهنگیهای پشت پرده روسها با انگلیسیها است.
نخستین گروه از سالداتهای روس زمانی وارد ساحل بندر انزلی شدند که ۱۱ روز از خروج نیروی گیلان از قزوین میگذشت (در ۱۶ تیر ۱۲۸۸). رابینو درباره ورود نیروهای نظامی روس به ساحل انزلی مینویسد که ۶۲۵ نفر قزاق روس، بههمراه ۱۲۰۰ نفر سالدات، با ۴ عراده توپ با کشتی وارد بندر انزلی شدند. مردم و مشروطهخواهان انزلی تجمع کردند و اجازه ندادند قوای متجاوز روس به ساحل انزلی پیاده شوند. کنسول روسیه با مردم صحبت کرد و گفت که آنها فقط برای تأمین راه رشت به قزوین پیاده میشوند و قصد تعدّی در داخل انزلی یا رشت را ندارند. البته بهرغم قول کنسول، ۱۵۰ نفر از سالدات روس با غورخانه و گاری، وارد انزلی و در همانجا مستقر شدند (رابینو، ۱۳۶۸: ۴۹).
تهران در صبح روز ۲۲ تیر ۱۲۸۸ بهدست نیروهای گیلان و بختیاری فتح شد، محمدعلی شاه به سفارت روسیه پناهنده و مشروطیت مجددا اعلان شد. عصر همان روز، قوای نظامی روس، در حدود ۶۰۰ نفر سرودخوانان وارد قزوین شدند و «حدود نه سال در قزوین متوقف بودند» (گلریز، ۱۳۶۸: ۹۰۹).
سالداتهای روس بهجایی تعرض نکردند و شهر کماکان در دست مشروطهخواهان باقی ماند. این عده از روسها، راهی تهران نشدند و بهجای دیگری هم لشکرکشی نکردند. تنها تغییری که در شهر رخ داد، آن بود که متحصنین در کنسولگری روسیه در قزوین، با اظهار شادمانی و پیروزی، به خانههایشان برگشتند. برخی از مشروطهخواهان مسلحی که در قزوین بودند، با توجه به ذهنیتی که از نیروهای روس داشتند، خودشان اسلحه را کنار گذاشتند، ولی عجیب آن که از سوی سالداتهای روسی، اقدامی برای خلع سلاح مشروطهخواهان ساکن قزوین صورت نگرفت، خلاف عملکرد آنها در تبریز که به آن اشاره شد (نورمحمدی، ۱۳۹۵: ۳۳۹).
اگر قرار بود روسها برای حمایت از محمدعلی شاه نیرو بفرستند، علاوه بر گسیل بیشتر و سریعتر نیروها، باید در قزوین، همان کاری را میکردند که در تبریز کردند و پس از سرکوب مشروطهخواهان راهی تهران میشدند تا در آنجا هم مشروطهخواهان را قلع و قمع میکردند. اما این نحو حضور روسها در ایران، نشان از توافق پشت پرده انگلیس و روسیه داشت که در ماجرای فتح تهران و سرگونی محمدعلی شاه، همکاری میکردند.
کمتر از دو هفته بعد، بار دیگر هزار نیروی سالدات روس وارد قزوین شدند و مورد استقبال نیروهای قبلی قرار گرفتند. این نیروها مانند سابق اقدامی علیه مشروطهخواهان انجام ندادند. همکاری انگلیس در اعزام نیروهای روسی به قزوین، بهقدری آشکار بود که گزارش «کمیسیون فوق العاده» به وزارت امور خارجه در روز ۲ مرداد ۱۲۸۸، از لزوم مساعدت دو دولت انگلیس و روسیه با هم، برای خروج سالداتهای روس اشاره کرده است: «از قرار معلوم، تقریباً یکهزار نفر سالدات روس با چند عراده توپ، امروز وارد قزوین شده است. لازم است وزارت خارجه به سفارتهای لندن و پطرزبورغ، تلگراف رمز مخابره نماید که با وجود امنیت و نظم که در دارالخلافه حاصل است، چه دلیل دارد که علاوه بر قزاق سابق، عده دیگری سالدات وارد قزوین کنند. و حال آن که همین فقره، باعث هیجان و اغتشاش اهالی و بالاخره موجب بینظمی تواند شد. مساعدت و همراهی دولتین، مقتضی است که در اعاده قشون حاضر، اقدام کنند. نه این که بر عده آنها بیفزایند» (ترکمان، ۱۳۷۰: ۹۲).
در تلگراف ۳۰ اکتبر ۱۹۰۹ جورج بارکلی به سر ادوارد گری، سفیر انگلیس از تعداد نیروهای روس گفته ولی اعتراضی به حضور نیروهای روس در ایران نکرده است، چرا که این نیروها با هماهنگی انگلیس، در ایران حضور داشتند: «سفیر روس به من میگوید ۱۶۰۰ نفر قشون روس، در قزویناند. (کومیسرات داخل در این عده نیست.) در تبریز، از قراری که مشارالیه میگوید، ۱۰۰۰ نفر باقی است» (بشیری، ۱۳۶۲: ۷۴۹).
ورود نیروهای روس در فضای کشور بازتابهای منفی داشت و مردم ایران در نقاط مختلف به مقابله با روسها پرداختند. از نخستین اقدماتی که در این مسیر انجام دادند، تحریم کالاهای روسی بود که در گیلان بهوفور یافت میشد. ولی این موج تحریم تنها چند روز ادامه یافت. زیرا «کمیسیون فوق العاده» که متشکل از فاتحان تهران بود و مدیریت اوضاع کشور را بهعهده داشت و از هماهنگی حضور نیروهای روس با انگلیسیها مطلع بود، مردم را از این کار بازداشت. «کمیسیون فوق العاده» در روز ۵ مرداد ۱۲۸۸ تلگرافی خطاب به اعضای انجمن ایالتی گیلان ارسال و اعلام کرد که «اولیای دولت روس در این موقع ثابت کردهاند که کمال اتحاد و همراهی را با ملت ایران نمودهاند»! و شما به مردم اطلاع دهید که دوباره از کالاهای روسی استفاده کنند و «این ترک استعمال را موقوف نمایند.» انجمن ایالتی گیلان هم به تلگراف فوق جواب مثبت داد و پیرو آن کمیته ستار هم در روز ۶ مرداد ۱۲۸۸ اعلامیهای خطاب به مردم گیلان صادر و بر همین نکات تأکید کرد (روزنامه خیرالکلام، ۱۱ رجب ۱۳۲۷ق: ۱).
روسها نه تنها جلوی اقدامات مشروطهخواهان را نگرفتند، بلکه جلوی فعالیت سوسیال دموکراتهای قفقازی که در رشت، انزلی، قزوین و تهران حضور داشتند را هم نگرفتند. روسها به فعالیت سوسیال دموکراتهای قفقازی در ایران حساس بودند و در تبریز با قفقازیهایی که بهنفع ستارخان فعالیت میکردند با شدت برخورد میکردند؛ تا حدی که امکان اعدام آنها نیز وجود داشت (کسروی، ۱۳۵۳: ۵۰). ولی در رشت، قفقازیها را دستگیر و اعدام نکردند. حتی گزارشی درباره تلاش آنها برای جلوگیری از فعالیت تروریستی قفقازیهای اردوی گیلان وجود ندارد.
- نقش روسها در فتح تهران
فرماندهی ارتش قزاق ایران بهعهده کلنل لیاخوف روسی بود و سایر فرماندهان هم افسران روس بودند. لذا زمانی که نیروهای گیلان و بختیاری برای فتح تهران همراه شدند قاعدتاً میبایست میان آنها جنگ صورت گیرد. آخرین نبردی که بین دو نیروی مشروطهخواه در یک سو و ارتش قزاق و نیروهای دولت وقت ایران از سوی دیگر رخ داد، جنگ بادامک در نزدیکی شهر تهران بود. در انتهای همین جنگ بود که ماجرای فتح تهران بهوقوع پیوست. عملکرد افسران روس در این جنگ و نیز میزان آمادگی، نیروها و تجهیزاتی که برای دفاع از شهر تهران بهکار گرفتند، از مسائلی است که باید مورد بررسی قرار گیرد.
مشروطهخواهان در جنگ سه روزه در بادامک، نتوانستند به پیروزی برسند و روزبهروز توانشان کاسته شد. بههمین دلیل آنها تصمیم گرفتند عملیاتی غافلگیرانه انجام دهند و شبانه ارتش چند هزار نفری پایتخت دور بزنند و وارد تهران شوند! طبق گفته سپهدار تنکابنی، جمعیت مشروطهخواهان در زمانی که برای فتح تهران حرکت کرد ۱۱۰۰ نفر بود (شریف کاشانی، ۱۳۶۲: ۴۰۵-۴۰۴). آیا ممکن است جمعیت هزار نفرهای را از مسیر دشت هموار که چندان عوارض طبیعی هم در اطرافش نیست، از کنار یک ارتش چند هزار نفره عبور دهند بدون آنکه کسی متوجه شود؟!
نیروهای گیلان و بختیاری از دو دروازه یوسفآباد و بهجتآباد، وارد تهران شدند و تهران را فتح کردند. عجیب آن که هر دو دروازه نیز باز بود! در حالی که در ایام عادی، این دروازهها برای حفاظت از شهر، شبها بسته میشد؛ ولی درست در آن شبی که لشکر مسلح مشروطهخواهان در نزدیکی تهران در بادامک بود و قصد تصرف تهران را داشت، هر دو دروازه باز بود! علاوه بر اینکه چندان نیروی نظامی و افراد مسلحی برای محافظت از شهر تهران روی دروازهها پیشبینی نشده بود! و هیچ مقاومتی در زمان ورود نیروهای مشروطهخواه به تهران رخ نداد!
سپهدار تنکابنی درباره ورود از دروازه یوسف آباد مینویسد: «به قدر بیست نفر سوار با اللهیار خان و آدمهای خودم و ده نفر بختیاری برای دروازه یوسف آباد، و تعلیمات خودم فرستادم با سردار اسعد با تتمه سوار… خودمان رسیدیم به دم دروازه. از قضا احدی نبود [و] دروازه باز [بود]. راندیم بهطرف مجلس و مسجد سپهسالار… یک نفر را هم دم سفارت انگلیس، جلوی اسب من، با گلوله، قراولان سفارت زدند. افتاد. ما دیگر متحمل نشدیم، راندیم بهسمت مجلس. درب مجلس رسیده، داخل شدیم» ( شریف کاشانی، ۱۳۶۲: ۴۰۵).
طبق گفته سپهدار تنکابنی که یکی از دو فرمانده کل اردو بود، دروازه یوسفآباد باز بود و هیچ کسی هم برای مراقبت نبود! و آنها بدون هیچ درگیری وارد تهران شدند و محلههای تهران را پشت سر گذاشتند و تنها در جلوی سفارت انگلیس، بهدست نگهبانان سفارت، تیراندزای شد و یک نفر از نیروهای مشروطهخواه کشته شد و سپهدار تنکابنی و سردار اسعد همان طور با سرعت و بدون هیچ درگیری به مجلس شورای ملی در میدان بهارستان در مرکز شهر رسیدند! یعنی هیچ مانعی از ابتدای ورود نیروهای مشروطهخواه تا رسیدن به میدان بهارستان، جلوی پای فاتحین تهران وجود نداشت و آنها بهراحتی تا بهارستان رفتند!
علی خان سالار فاتح که بههمراه عدهای از نیروهای مشروطهخواه از دروازه بهجتآباد وارد تهران شد، مینویسد که این دروازه هم باز بود ولی چند نفری جلوی در بودند که وقتی اینها را شناختند، فرار کردند! و آنها هم بدون هیچگونه درگیری، تا مجلس شورای ملی رفتند: «سردار اسعد و سپهدار امر کردند که مجاهدین با بیرق سفید حرکت کنند. جمعى پیراهن خود را از تن بیرون کرده، روى پرچم انداختند و برخى هم روى تفنگ؛ و از دروازه بهجتآباد وارد شهر شدیم… قراولان دروازه، فرار کردند. ما یکسره خود را به درِ بهارستان رسانیده، سپهدار و سردار اسعد را داخل بهارستان کرده!» (دیوسالار، ۱۳۳۶: ۱۰۵).
همان طور که مشاهده میشود، افسران روس تهران را در مقابل نیروهای مسلح فاتح تهران، خلع سلاح کردند و نیروی عظیم ارتش قزاق و توانی که در تهران وجود داشت، برای جلوگیری از فتح تهران، بهکار گرفته نشد. آیا چنین چیزی بهجز با زدوبندهای پشت پرده روسیه با دولت انگلیس برای فتح تهران ممکن بود؟ البته مقابله ارتش قزاق بعد از فتح تهران بهصورت پراکنده در نقاط مختلف شهر وجود داشت و سه روز طول کشید و خیلی زود با تسلیم لیاخوف پایان یافت. لیاخوف فرمانده ارتش قزاق، خود را تسلیم نیروهای مشروطهخواه کرد و سایر فرماندهان روس هم کنار رفتند. فاتحان تهران بهجای آن که لیاخوف را دستگیر و بهخاطر به توپ بستن مجلس و سایر اقدامات سرکوبگرانهاش در مدت دوران استبداد صغیر و کشتار جمعیت زیادی از مشروطهخواهان محاکمه کنند، به او به امان دادند و مجدد فرماندهی ارتش قزاق را به لیاخوف واگذار کردند! (کسروی، ۱۳۵۳: ۶۰). چنین کاری، آیا بدون آن که لیاخوف و افسران روس در فتح تهران به مشروطهخواهان خدمتی بزرگ کرده و تهران را تسلیم آنها کرده باشند، ممکن بود؟
- نتیجهگیری
سیاست دولت انگلیس در دوران سلطنت محمدعلی شاه، آن بود که کشور را به آشوب بکشاند و به هر نحو ممکن محمدعلی شاه را ساقط کند. نیروهای تندرویی چون تقیزاده و روزنامههایی که منتشر میکردند، تلاش زیادی را برای سرنگونی محمدعلی شاه انجام دادند. ابتدا از سوی مطبوعات به ترور شخصیتِ شاه مبادرت ورزیدند و سپس نیروهای تروریستی برای ترور اتابک و محمدعلی شاه گسیل داشتند. افراطگرایی تندروها باعث شد که محمدعلی شاه چارهای جز بستن مجلس و تعطیلی مشروطه نداشته باشد.
در دوران استبداد صغیر، انگلیسیها تلاش خود برای حذف محمدعلی شاه را بیشتر کردند. سران روشنفکری ایران مانند سیدحسن تقیزاده، معاضدالسلطنه (پیرنیا) و میرزا کریمخان رشتی به اروپا فرار کردند. دولت انگلیس با استفاده از همین افراد، کمیته ایران را برای رسیدگی به اوضاع ایران و سرنگونی محمدعلی شاه و حاکم کردن مشروطه انگلیسی در ایران، در لندن تأسیس کرد و تصمیم گرفت که دو کانون انقلابیگری جدید با مدیریت خود را ایجاد کند. بهوسیله همین دو کانون رشت بهسرکردگی «میرزا کریمخان رشتی» و بختیاری بهسرکردگی «سردار اسعد بختیاری» بود که آنها توانستند تهران را فتح و محمدعلی شاه را سرنگون کنند.
روسهای تزاری هم که با انگلیسیها قرارداد ۱۹۰۷ را امضا کرده بودند، در چند مقطع مهم همراهی بسیار مهمی با سیاست انگلیس در تقویت دو نیروی رشت و بختیاری و نیز تضعیف انقلابیون تبریز انجام دادند. در تبریز، نیروهای دولتی بهفرماندهی عینالدوله بعد از حدود ۱۱ ماه، جنگ و فشار و قحطی علیه مردم آن منطقه، شکست خوردند. تبریزیها که نیروهای دولتی را کنار زدند، میتوانستند راهی فتح تهران شوند ولی در همین زمان، نیروهای سالدات روس در هماهنگی آشکار با انگلیسیها، به بهانه تهیه آرد و آذوقه تبریز را اشغال کردند. دولت روسیه تزاری در مدت حضور طولانی نیروی گیلان در قزوین، سالداتهای روس را برای سرکوبی آنها بهسوی آن منطقه اعزام نکرد. نیز در زمانی که نیروی گیلانی از قزوین خارج شد و بهسوی تهران به راه افتاد، نیروهای سالداتهای روس از سمت مرز ایران، وارد نشد تا این عده را سرکوب کند و در حمایت از محمدعلی شاه، اجازه ندهد آنها به تهران برسند و تهران را فتح کنند.
فرماندهی ارتش قزاق ایران بهعهده کلنل لیاخوف روسی و افسران روس بودند و مسئولیت حفاظت از پایتخت را بر عهده داشتند. در این شرایط بود که نیروهای گیلان و بختیاری توانستند بهسادگی در حالی که دو دروازه یوسفآباد و بهجتآباد باز بود، وارد تهران شوند و آن را فتح کنند! یعنی در زمانی که نیروی نظامی و افراد مسلحی برای محافظت از شهر تهران روی دروازهها پیشبینی نشده بود و مقاومتی هم در زمان ورود نیروهای مشروطهخواه به تهران رخ نداد!
———————————————-
پاوقیها:
[۱]. طلبه سطح چهار حوزه علمیه قم و پژوهشگر تاریخ، ab.meysam@gmail.com
[۲]. Edward Granville Browne
[۳]. Lord Leamimington
[۴]. Earl OF Ronaldshay
[۵]. Henry Finnis Blosse Lynch
فهرست منابع
- ابراهیموف(شاهین)، ت. ا. (۱۹۶۳). پیدایش حزب کمونیست ایران. ترجمه ر. رادنیا، تهران: گونش.
- افشار، ایرج (۱۳۵۹). اوراق تازهیاب مشروطیت و نقش تقیزاده. تهران: جاویدان.
- امیری، مهراب (۱۳۸۵). حکومتگران بختیاری. تهران: پازیتیگر.
- آریابخشایش، یحیی (۱۳۸۴). تاریخ آغازین فراماسونری در ایران بر پایه اسناد منتشر نشده، ج۳٫ تهران: سوره مهر.
- آریابخشایش، یحیی (۱۳۸۸). تاریخ آغازین فراماسونری در ایران بر پایه اسناد منتشر نشده، ج۴٫ تهران: سوره مهر.
- آهنجیده، اسفندیار (۱۳۷۴). ایل بختیاری و مشروطیت. اراک: ذرهبین.
- براون، ادوارد (۱۳۲۹). انقلاب ایران. ترجمه و حواشی احمد پژوه، تهران: کانون معرفت.
- بشیری، احمد (۱۳۶۲). کتاب آبی: گزارشهای محرمانه وزارت امور خارجه انگلیس درباره انقلاب مشروطه ایران، تهران: نشر نو.
- ترکمان، محمد (۱۳۷۰). اسنادی درباره هجوم انگلیس و روس به ایران (۱۲۸۷ تا ۱۲۹۱ ه.ش). تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی.
- تقیزاده، سیدحسن (۱۳۵۰). اشخاصی که در مشروطیت سهمی داشتند، ماهنامه یغما، س۲۴، ش۲۷۲، ص۶۵ـ۷۰٫
- تقیزاده، سیدحسن (۱۳۶۸). زندگی طوفانی، خاطرات سیدحسن تقیزاده، به کوشش ایرج افشار، تهران: علمی.
- دانشور علوی، نورالله (۱۳۳۵). جنبش وطنپرستان اصفهان و بختیاری (تاریخ مشروطه ایران). تهران: کتابخانه دانش.
- دیوسالار(سالار فاتح)، علی (۱۳۳۶). یادداشتهای تاریخی راجع به فتح تهران و اردوی برق (بخشی از تاریخ مشروطیت).
- رابینو، ه.ل. و اولیاء بافقی، حسین (۱۳۶۸). مشروطهگیلان، آشوب آخر الزمان. به کوشش محمد روشن، رشت: طاعتی.
- روزنامه جهاد اکبر، س۲، ش۱۷، ۲۰ ربیع الثانی ۱۳۲۷ق، ص۴٫
- روزنامه خیرالکلام، س۱، ش۶۵، ۱۱ رجب ۱۳۲۷ق، ۲-۱٫
- شریف کاشانی، محمدمهدی (۱۳۶۲). واقعات اتفاقیه در روزگار. به کوشش منصوره اتحادیه نظام مافی و سیروس سعدوندیان، تهران: تاریخ ایران.
- شورای عالی فرهنگ ناموران معاصر ایران (۱۳۸۱). فرهنگ ناموران معاصر ایران. ج۱، تهران: سوره مهر.
- شهبازی، عبدالله (۱۳۹۱). ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج۲: جستارهایی از تاریخ معاصر ایران. تهران: اطلاعات.
- صفایی، ابراهیم (۱۳۶۳). رهبران مشروطه. ج۱٫ تهران: جاویدان.
- عبداللهی، میثم و عبداللهی محمد (۱۳۹۳). آیتالله العظمی شهید حاج ملا محمد خمامی: جریان مشروعهخواهی گیلان و رهبر آن در نهضت مشروطه. قم: صحیفه معرفت.
- کسروی، احمد (۱۳۵۳). تاریخ هیجده ساله آذربایجان یا سرنوشت گردان و دلیران. تهران: امیرکبیر.
- کسروی، احمد (۱۳۶۹). تاریخ مشروطه ایران. تهران: امیرکبیر.
- گرانتوفسکی، ا.آ.؛ داندامایو، م.آ. ؛ کاشلنکو، گ.آ.؛ پتروشفسکی، ای.پ؛ ایوانف، م.س. و بلوی، ل.ک (۱۹۷۷). تاریخ ایران از زمان باستان تا امروز. ترجمه کیخسرو کشاورزی(۱۳۵۹)، تهران: پویش.
- گلریز، سید محمدعلی (۱۳۶۸). مینودر یا باب الجنه، ج۱٫ قزوین: طه با همکاری مرکز نشر میراث فرهنگی قزوین.
- ملکزاده، مهدی (۱۳۸۳). تاریخ انقلاب مشروطیت ایران. تهران: سخن.
- نجفی، موسی (۱۳۹۰). حکم نافذ آقانجفی: مرجع شهیر بیداری اسلامی در اصفهان، عالم ربانی مرحوم آیتالله العظمی حاج شیخ محمدتقی نجفی اصفهانی مشهور به آقانجفی. تهران: موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران.
- نجفی، موسی (۱۳۹۱). اندیشه سیاسی و تاریخ نهضت حاج آقا نورالله اصفهانی. تهران: موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران.
- نوایى، عبدالحسین (۱۳۵۵). دولتهاى ایران از آغاز مشروطیت تا اولتیماتوم. تهران: بابک.
- نورمحمدی، مهدی (۱۳۹۵). قزوین در انقلاب مشروطیت. (ویراست دوم). تهران: نامک.
- یپرم خان (۱۹۴۶). از انزلی تا تهران: یادداشتهای خصوصی یپرم خان مجاهد ارمنی. ترجمه نروس(۱۳۵۶)، تهران: بابک.
منبع: «همکاری انگلیس و روسیه در تحریف مشروطه و مقابله با محمدعلی شاه»، میثم عبداللهی، فصلنامه مطالعات تاریخی، س۱۷، ش۶۳، زمستان ۱۳۹۷، ص۳۵ـ۶۴