ویژگیهای مدیریتی میرزا کوچک خان
میرزا ناچار بود به حداقلها اکتفا کند… ”ویژگیهای مدیریتی میرزا کوچک خان“ در گفت و شنود شاهد یاران با فتح الله کشاورز این نکته که کامیابیها و ناکامیهای نهضت جنگل تا چه میزان از خصال مدیریتی میرزا کوچک خان نشأت می گیرد، محل تضارب آرا و تحلیلهای گوناگون است. برخی بر این […]
میرزا ناچار بود به حداقلها اکتفا کند…
”ویژگیهای مدیریتی میرزا کوچک خان“
در گفت و شنود شاهد یاران با فتح الله کشاورز
این نکته که کامیابیها و ناکامیهای نهضت جنگل تا چه میزان از خصال مدیریتی میرزا کوچک خان نشأت می گیرد، محل تضارب آرا و تحلیلهای گوناگون است. برخی بر این باورند که او از آسیبهای مهم این جنبش غفلت کرده و برخی دیگر با ارائه شواهدی عقلی و تاریخی در پی اثبات آنند که وی همان کاری را کرد که در توان و امکان وی بود.
در گفت و شنود حاضر، محقق محترم جناب فتح الله کشاورز می کوشد تا به مدد اسناد موجود، به تبیین این موضوع بپردازد. کشاورز جلد اول اسناد نهضت جنگل را منتشر ساخته و جلد دوم آن را در دست تدوین دارد.
بحث ما در زمینه خصال و ویژگیهای مدیریتی میرزاست. عده ای معتقدند عدم طرد نفوذیها و خائنین با توجه به شناختی که میرزا از آنها داشت،از نقاط ضعف مدیریتی اوست. شما در این زمینه چه تحلیلی دارید؟
البته این نگاه بدبینانه وجود دارد. نگاه دیگر هم می تواند این طور باشد که در ابتدای نهضت جنگل، آدمهای گوناگون با گرایشان مختلف آمدند و به نهضت پیوستند و محدودیتی هم در کار نبود. بسیاری از حرکتهای تاریخی این گونه هستند که افراد با گرایشات مختلف، حول محور یک هدف مشترک جمع می شوند و حرکت می کنند. هدف مشترک نهضت جنگل هم اخراج نیروهای بیگانه از کشور بود. نیروهای دولتی هم بدشان نمی آمد که گاهی چنین حرکتهایی در گوشه و کنار مملکت، علیه نیروهای خارجی شکل بگیرند. نشانه بارز آن ارتباطات زیادی است که مستوفی الممالک با نهضت برقرار می کند. هدف اولیه، هدف عامی بود که افراد گروههای مختلف در دستیابی به آن ذینفع بودند. حرکت شروع شد، ولی در جریان عمل و پس از آن در برخوردهای خاصی پیش آمدند، سلیقه ها و عقاید مختلف، یک به بک بروز کردند و خودی نشان دادند. اگر بخواهیم بدبین باشیم، حتی خود من، به جز موارد استثنایی، خیلیها را اصلاً صاحب صلاحیت نمی دانم، مثلاً یکی افشار بود که آمد، وارد نهضت شد و خیلی هم در جریان نهضت رشد کرد، بعد هم خیانت کرد و رفت. این آدم، فرد معلوم الحالی بود که اگر بخواهیم در بحث آسیب شناسی نهضت وارد شویم، باید ورود و مخصوصاً ارتقای چنین افرادی را ضعف بدانیم، ولی به اعتقاد من حتی آدمهای خائنی مثل احسان الله خان را هم که بعدها خیانتهای آشکاری می کند، به اعتقاد من نمی شود صراحتاً گفت که نفوذی بوده است. اینها در ابتدای امر اهدافی داشته اند و گمان می کردند که از طریق نهضت می توانند به اهدافشان برسند و بعد راهشان جدا می شود.
وجود عناصر مثبت در نهضت تا چه میزان به جبران نفوذ عناصر منفی کمک می کرد؟
میرزا که در درجه اعلای تدین و وارستگی است. بعد از او دکتر حشمت است که انسان بسیار خوبی است، اما وارستگی و خلوص میرزا را ندارد، برای همین در مرحله ای می برد و خود را تسلیم می کند یا حاج احمد کسمائی که یک درجه پایین تر از او قرار می گیرد. اینها همه عناصر اصلی نهضت هستند. خیلیها بعد از این که حاج احمد از نهضت جدا می شود به او بد می گویند. او واقعاً به وضعیت بدی هم دچار می شود. همه شان جز مواردی اندک، به فلاکت می افتند. بعضیها معتقدند حاج احمد به نهضت پشت کرده و حتی یک جاهایی مجبور شده توی روی میرزا بایستد، ولی من او را آدم خائنی نمی بینم. حد کشش او همین قدر بوده. ظرفیتش همین بوده. اگر ظرفیت میرزا را درجه عالی بگیریم، بقیه به ترتیب در درجات پایین تر قرار می گیرند.
حتی خالو قربان؟
بله، حتی او که کار به جایی می رسد که حاضر می شود سر میرزا را بردارد و برای رضا شاه ببرد، نمی شود گفت که از اول برای نفوذ یا خیانت آمده. او آمده بود که به هدفهای خاصی برسد، نه به هدفهای عالی میرزا، بلکه اهداف خیلی کوچک، ولی ظرفیتش خیلی کمتر از بقیه است و کارش به خیانت می کشد.
پس به تعبیر شما همه کسانی که خیانت کردند، به این قصد وارد جریان نهضت نشدند؟
چرا، یک نفر هست که به اعتقاد من می شود صراحتاً گفت که از ابتدا خائن بوده. منظورم رضا افشار است که بعدها هم خیانت بسیار بزرگی می کند و همه داراییهای نهضت را برمی دارد و می برد و دست آنها را خالی می گذارد و پستهای مهمی هم می گیرد.
در مجموع، جمعبندی شما از عملکرد وفاداران و خیانتکاران نهضت چیست؟
با توجه به مسائلی که گفتم عمق مطلب روشن می شود. تمام کسانی که به میرزا تهمت زدند که درایت و مدیریت لازم را نداشته، ناشی از همین ضعفها بوده. مثلاً احسان الله خان یا کنگاوری و امثالهم گرایشات چپ داشتند. احسان الله خان را که می گفتند بهایی هم بوده. کار به جایی می رسد که علیه میرزا اعلامیه می دهند که این ضد انقلاب است و خالو قربان هم امضا می کند. از آن طرف هم که حاج احمد و دکتر حشمت به سمت دولت گرایش پیدا می کنند، یعنی حاج احمد از طریق برادرش با وثوق الدوله ارتباط برقرار می کند. اینها همگی مثل میرزا به انقلاب روسیه بدبین هستند، منتهی علاج کار را در نزدیک شدن به دولت ایران می بینند. در اینجاست که بیشترین جفای تاریخی متوجه میرزا می شود.
چه جفایی؟
این که بدون درک شرایط زمانی و مکانی او، مثلاً می پرسند چرا به لنکران رفت و یا در ابتدای امر چرا ارتباطات خوبی با انقلابیون شوروی برقرار کرد؟ میرزایی که مسائل اعتقادی را با دقت رعایت و به آنها عمل می کرد، برای خیلیها این سئوال مطرح می شود که چرا به روسها گرایش پیدا کرده، در حالی که این نزدیک شدن، نزدیکی اعتقادی نبود. انقلابیون روسی شعارهایی را مطرح می کردند که همگی عدالتخواهانه و انسانی بودند و حتی بسیاری از روحانیون، برایشان جالب بود که در روسیه انقلابی پیش آمده که عدالت را برقرار کند و حقوق مستضعفان و کارگرها را به آنها می رساند. آنها اعلام کرده بودند که تمام سرزمینها و امتیازاتی را که دولت تزاری از کشورهای دیگر گرفته بود، به آنها برمی گرداند.
این شعارها در دوران خود، بسیار مترقی و جالب بودند. مضافاً بر این که آنها هنوز امتحان خود را پس نداده بودند.
دقیقاً! و در داخل کشور هم همه از ستم انگلیس به ستوه آمده بودند. حتی خود دولت هم این طور بود. اگر شرایط زمانه را درک کنیم، به این سادگی نمی توانیم بگوییم که نزدیک شدن میرزا به حکومت نوپای روسیه، گرایش بوده. میرزا به قدری مظلوم واقع می شود که در زمانه خودش ، حتی شخصیتهایی مثل ملک الشعرای بهار هم به او تهمت می زنند که بعدها معلوم می شود خیلیهاشان رشوه بگیر دولت انگلستان بوده اند. به اعتقاد من شهادت میرزا، بسیاری از این توطئه ها را برملا کرد. او تنها کسی بود که توانست تک و تنها تا انتهای راه برود و لحظه ای در حقانیت حرکت جنگل تردید به دل راه ندهد. شاید تنها کسی را که بشود گفت از نظر اعتقادی به میرزا نزدیک بود،دکتر حشمت بوده است. آنهایی که در جریان جنگل با میرزا همکاری کردند به راه او به طور صددرصد اعتقاد نداشتند، ولی به خاطر اهدافشان، دست کم در ابتدای کار با او همراهی می کردند.
میرزا همه اینها را می شناخت. به نظر شما چرا باز هم آنها را به داخل جریان نهضت راه داد؟
میرزا چاره ای نداشت و باید به حداقلها اکتفا می کرد. مثلاً او می دانست که حاج احمد به دلیل آن که تاجر است، تعلق خاطرهای فراوانی به دنیا دارد و یا احسان الله خان آدمی است که اصلاً نمی شود روی اعتقاداتش حساب کرد و در عین حال با دولت هم مشکل دارد. به نظر من میرزا چاره دیگری نداشت. تازگی کتابی درآمده که نویسنده اش خارجی است و الان اسمش یادم نیست. این آدم آمدو بسیار به میرزا نزدیک شد، یک چیزی مثل گائوک آلمانی. افراد ایتالیایی و فرانسوی هم وقتی می بینند که او گرایشات آزادیخواهانه دارد به او نزدیک می شوند. چنانچه همه حرکتهای انقلابی همین طور هستند. ما نباید خیلی آرمانی فکر کنیم و این جور تصور کنیم که میرزا امکان آن را داشت که صددرصد نیروهای مخلص و وفاداری را پیدا کند و این کار را نکرد.
در واقع به نظر شما، آنهایی که میرزا توانست دور خودش جمع کند، خیرالموجودین بودند.
واقعاً همین طور است و ما قبل از هر چیز باید مقداری شرایط زمانی و مکانی او را درک کنیم. من اسناد خوبی پیدا کرده ام درباره این که دکتر حشمت چندین بار با مستوفی الممالک گفت و گو کرده و مستوفی الممالک گفته که اسم مرا صراحتاً نبرید و قرار می شود از او با اسم رمز منشی نام برده شود و مثلاً در مکاتباتشان می نوشتند منشی به ما این طور گفت. خود مستوفی الممالک هم این حرکت را تأیید می کند و می گوید که من پشت شما هستم و به آنها کمکهای مالی فراوانی هم می کند. این دلیل نمی شود که بگوییم هر چه ته دل میرزا بوده، ته دل مستوفی الممالک هم بوده. مستوفی الممالک یک آدم ملی گرای ناسیونالیست است که اعتقادات مذهبی ضعیفی دارد، در حالی که میرزا یک روحانی است که با وجود گرایشات ملی گرایانه ای که در نهضت مشروطه از خود بروز می دهد، یک فرد ایده آلیست و آرمانگراست نه ناسیونالیست و ملی گرا.
علت گرد هم آمدن آدمهایی با چنین تفاوتهای فاحشی چیست؟
بالاخره همه آب و خاک خودشان را دوست دارند و اشتراکاتی بین آنها وجود داشته که وارد نهضت شده اند. میرزا هم آدم واقع بینی بود که سعی می کرد بدبینی را به خود راه ندهد و گفته که انشاءالله اینها تا به آخر همراهی می کنند، ولی البته نمی کنن
بنابراین آسیب شناسی نهضت، همچون آسیب شناسی هر حرکت انقلابی دیگری، ضرورت زمانه ماست.
بله. من خودم اعتقاد دارم که واقعاً باید نهضت جنگل آسیب شناسی و ضعفهای آن، روشن و تبیین شود. ما امروز می گوییم که ای کاش افشار یا مثلاً احسان الله خان را از همان ابتدا به نهضت راه نمی دادند. حتی یک بار که درگیری پیش می آید و آنها می روند. موقعی که برمی گردند باز میرزا حیفش می آید. شاید مثلاً به این دلیل که احسان الله خان هر چه که ندارد، شهامت دارد و مخالف اشغال خارجیهاست و یا دست کم خودش را آزادیخواه می داند. در دوره مشروطه که گروه ترور تشکیل شد، او حاضر بود به خاطر مشروطه حتی آدم هم بکشد، چون تصور می کرده که آدمهای ظالمی را می کشد. به هر حال میرزا در اینها ویژگیهای مثبتی می دیده و می گفته که ممکن است تا یک جایی همراهی کنند. خارجیهایی هم هستند که مسلمان نبودند، ولی خیلی به میرزا نزدیک شدند، مثل گائوک آلمانی که شاید نزدیک ترین رفیق میرزا شد.
به نظر شما علت این نحوه برخورد میرزا چیست؟
میرزا در عین حال انسان بسیار آرمانگرا و ایده آلیستی است و به آزادی و به مبارزه با استعمار به معنی نفی اشغال خارجی که وجه مشترک همه آزادیخواهان است، خیلی اهمیت می دهد، در نتیجه کسانی که به اسم آزادیخواه می آمدند، حتی وقتی خارجی هم بودند، آنها را می پذیرفت و در آن تنگناهای خطیری که گرفتارشان بود، یک وقت حتی به تصور اندک کمکی از طرف دولت عثمانی هم، این امکان را از دست نمی داد. مثلاً یکی از افرادی که در نهضت بود، مدتی به ترکیه رفته و دوره های نظامی دیده و بعد هم اسلحه برداشته و آمده بود. او ابداً گرایش مذهبی نداشت و فقط با اشغالگرها مبارزه می کرد. میرزا افرادی را به استقبال او می فرستد تا کمکش کنند که بیاید و به نهضت بپیوندد. در هر حال همان طور که قبلاً هم گفتم میرزا ناچار بوده به حداقلها قناعت کند و درک شرایط زمانی او واقعاً مهم است.
شاخصه های این شرایط زمانی که شما بر آن تأکید دارید، کدامند؟
ببینید! شرایط دوره میرزا واقعاً بحرانی بود و با اوضاع حالا خیلی فرق دارد که امنیت برقرار است، مرزهایمان مشخص هستند، استعمار معنی ندارد و امنیت داریم. الان قضاوت کردن کار خیلی راحتی است، ولی زمانی که نصف کشور را به روسیه داده اند و نصف دیگرش را به انگلیس و این وسط یک قسمت بسیار کوچک باقی مانده برای ملت ایران و تازه، خود حکومت ایران هم این امر را تأیید کرده فقر و بدبختی و خشکسالی و کشیده شدن کشور به غائله جنگ جهانی و مهاجرت عده ای وطن پرست از پایتخت، همه این اوضاع را مجسم و ضعف دولت مرکزی را به آن اضافه کنید و ببینید واقعاً ما می توانیم آن شرایط را درک کنیم؟
شرایطی که کارد به استخوان خیلیها رسیده بود. بدترین تجاوزها را به ملت می کردند و خیلی راحت آدم م ی کشتند و به بهترین مقدسات ما، از جمله حرم حضرت رضا(ع) به آسانی تجاوز و اهانت می کردند، علما را از بین می بردند و به ناموس مردم رحم نمی کردند. دولت هم در نهایت بی کفایتی نشسته بود و می گفت نباید وارد این امور شد. کافی است یک لحظه بتوانیم خودمان را در چنین شرایطی قرار دهیم تا پاسخ به بسیاری از مشکلات داده شود.
برخی معتقدند عدم طرد نفوذیها توسط میرزا ناشی از عطوفت و مهربانی بیش از حد او بوده که هرچند در جای خود پسندیده است، اما در برخی از شرایط مبارزاتی نه تنها خوب نیست که نهضت را نابود می کند. آیا به نظر شما برخوردهای ناشی از عطوفت، در تمام مقاطع به مصلحت یک نهضت است و شما این برخوردهای میرزا را چگونه ارزیابی می کنید؟
شاید بشود گفت که این ویژگی، ضعف را به همراه دارد ولی باز هم فکر می کنم باید با سعه صدر بیشتری موضوع را بررسی کرد. قبول دارم که با این گونه موضوعات باید منطقی تر برخورد می شد، مثلاً در جریان حیدر عمواوغلی، عده ای معتقد بودند که او آدم مقیدی نیست و ممکن است از پشت به نهضت خنجر بزند و بهتر است بدون اطلاع میرزا، او را از بین ببریم. در مورد او حرفهای بی شماری گفته شده است، ولی میرزا می گفت اگر جرمی کرده، باید در یک دادگاه صالح محاکمه اش کنیم. در این زمینه هم فکر می کنم قضاوت کار سختی است. میرزایی که اسلحه به دست می گیرد، پشت توپ و هر نوع سلاح جنگی می نشیند، نمی توانسته خیلی احساساتی و رئوف باشد. برای یک آدم خیلی رئوف، اسلحه به دست گرفتن کار ساده ای نیست، ولی این که بگوییم صلابت صددرصد نداشته تا یک حدی می توانم بپذیرم، چون معتقد است که یک آدم مجرم را نمی شود بدون محاکمه کشت. ما نظیر این را در جنگ ایران و عراق مشاهده کردیم. بعضیها معتقد بودند از عراقیها هر که جلو آمد باید او را بزنیم. ما بحث می کردیم که کار بیهوده ای است چون اگر ما دو تا بزنیم، آنها چهارتا می زنند و باید کمی منطقی عمل کنیم وگرنه منطقه را به آتش می کشیم. منطقی نگاه کردن با احساساتی برخورد کردن فرق دارد و بحث بسیار مهمی است که مثلاً ما به دلیل این که در جاهایی جوانمردی ایجاب می کند که بیهوده خون ناحقی ریخته نشود و یا حتی خون آدم مجرم را هم نمی شود به روش غلطی ریخت، در رفتارهایمان آرام تر و منطقی تر عمل کنیم.
آیا از این نحوه تفکر میرزا، مصداق عملی هم به یاد دارید؟
بله. میرزا همیشه ابا داشته که با نیروهای داخلی درگیر شود، اما از این که یک دشمن خارجی را بکشد، احساس افتخار می کرده است. امثال احسان الله خان برایشان خیلی راحت بوده که سربازهای ایرانی را بکشند، ولی میرزا معتقد بوده که او یک هموطن است حقوق و سرزمین خودش هم مورد تجاوز خارجی قرار گرفته و در نتیجه با ما منافع مشترک دارد و حتی الامکان نباید به رویش اسلحه کشید که چند باری هم چوب همین اعتقادش را هم خورد، به این شکل که در بعضی از درگیریها به عده ای از ما.موران دولت اعتماد کرد و ضربه هم خورد، ولی فکر نمی کنم باز هم این عملکرد که خودی فریب خورده را نباید سریع اعدام کرد، پشیمان شده باشد. حتی خیلی از آنها را می آورد و نصیحتشان می کرد و بعد آزادشان می کرد. خیلی از آنها به محض این که آزاد می شدند، می رفتند و به میرزا خیانت می کردند، ولی نمی شود گفت که این کار میرزا اشتباه بوده است.
به نظر شما میرزا در این شیوه از چه الگوهایی پیروی می کرد؟
شاید بتوانم بگویم از امامان معصوم و بیش از همه به امام حسین(ع). او اکثراً در حملاتی که می خواست انجام دهد و یا هنگامی که مورد حمله واقع می شد، به حرکت امام حسین(ع) استناد می کرد و می گفت پیش می رویم یا کشته می شویم و به راهی می رویم که امام حسین(ع) رفت یا پیروز می شویم. او از کشتن ابائی نداشت، ولی با بیهوده و غیر مسئولانه کشتن افراد، به شدت مخالف بود. چنین فردی را نمی شود گفت که نهضت به خاطر عطوفت او صدمه دیده است.
پس نهضت چرا صدمه خورد؟
صدمه اصلی که میرزا خورد از سیاست نابکار دنیا خورد. میرزا یک بار به عثمانی اعتماد کرد و ضربه خورد. یک بار ایران به فرانسه اعتماد کرد و بدترین ضربه را خورد. میرزا ابتدا گمان کرد شاید آلمان یا عثمانی یا روسیه انقلابی بتوانند کمکش کنند، ولی خیلی زود متوجه شد که این طور نیست. الان سالها گذشته و ما می توانیم وقایع را در پرسپکتیو زمان، از همه ابعاد بررسی کنیم و درسهای جدی بگیریم، ولی باز هم درس نمی گیریم و می گوییم سیاست است! من تا حدی قبول دارم که ای کاش میرزا در مقابل این افراد صلابت بیشتری به خرج می داد، ولی باز دلم نمی آید به میرزایی که در جاهای خطیری، قاطعیت بی نظیری نشان می دهد، این حرف را بزنم.
پس شما کماکان معتقدید که عطوفت میرزا، ضعف او نیست.
من در عین حال که بسیار دوست دارم نهضت را آسیب شناسی کنیم و ببینیم واقعاً ضعفها در کجا هستند، ولی تأکید می کنم خیلی راحت نمی شود قضاوت کرد. اسناد و مدارک هم نشان نمی دهند که میرزا در جایی اشتباه محرزی کرده و یا ضعیف نشان داده باشد. او همه چیز را زیر پا می گذارد. زن و زندگی را پشت سر می گذارد. آدم احساساتی نمی تواند این کار را بکند. آدمی که عطوفتش حساب و کتاب ندارد، نمی تواند اشک زن و مادر و خواهر زاده ای را که آن قدر دوستش داشتند نادیده بگیرد و قاطعانه دنبال هدفش برود. اگر جایی اثبات می شد که پای میرزا در مقابل احساساتش لغزیده، می شد این حکم را درباره اش صادر کرد، ولی این طور نبوده است.
گسترش وسیع و عمیق نهضت جنگل در طول دوره شش ساله خود در مناطق شمالی ایران و سایر مناطق کشور و حتی پژواک آن در مرزهای بیرون از کشور، به نظر شما تا چه حد به ویژگیهای شخصیتی میرزا و به طور مشخص تر، به ویژگی مدیریتی او مربوط می شود؟
وطن دوستی میرزا و علاقه به کشور و آب و خاک از دوره عشق می ورزد و هم از لحاظ ملی و هم به دلیل مذهبی و بر مبنای اعتقاداتش، سعی داشته هر کاری که از دستش برمی آمده انجام دهد. در نهضت مشروطه بحث اعتقاد و دین، چندان مطرح نیست. بیشتر بحث ظلم به کشور و آ زادی مطرح است. بسیار جالب است که در مرامنامه نهضت جنگل به نکاتی برمی خوریم که این روزها تحت عنوان مردم سالاری و حکومت مردمی مطرح هستند. آنها عمیقاً به این مفاهیم معتقد بودند و در رأس همه، میرزاست که به شدت از آزادی عقیده دفاع می کند و در عین حال که مسلمان کاملی است، اعتقادات نوینی را مطرح می سازد.
به برخی از این آرای نوین اشاره کنید.
مثلاً در مرامنامه مطرح شده کسانی که به سنین بالا می رسند و بازنشسته می شوند، از تجربه ها و توانمندیهایشان در حوزه های ادب و فرهنگ و آموزش استفاده شود. بعضی از کشورهای غربی، تازه دارند این کار را می کنند، یعنی وزارتخانه ای درست کرده اند و افراد بازنشسته را به کار می گیرند و به آنها توجه و از تجربه های مفیدشان استفاده می کنند. مرامنامه نهضت جنگل نشان می دهد که آنها نسبت به دوره خود، آدمهای بسیار مترقی ای بوده اند. از طرف دیگر می بینیم با این که هدفشان این است که در چند جبهه با دشمن خارجی و داخلی بجنگند و در مضیقه های کمر شکنی محاصره شده اند، سعی می کنند تا جایی که می توانند مردم را با سواد کنند و هر فرصتی که دست می دهد، مدرسه می سازند و نیروهای خودشان را و بچه های مردم را آموزش می دهند. به آنها زبان می آموزند، آموزشهای دینی می دهند، علوم یاد می دهند. همین کار نشان می دهند که اینها آدمهای جاهل بی سوادی نبوده اند و یا گروهی که بخواهند با تعصب، حرکتی را انجام دهند و یا مثلاً حزب ناسیونالیستی باشند که با اهداف محدودی حرکت کنند. از مرامنامه و رفتارشان کاملاً مشخص است که آدمهای کاملاً آگاهی در را.س امور بوده اند که هم از نظر اعتقادی، پایبندیهای محکمی داشته اند و هم مترقی بوده اند و از شیوه های نوین استفاده می کرده اند و در مسائل اجتماعی هم، به دنبال توسعه همه جانبه بوده اند. آنها در عین حال که با اشغال خارجی مبارزه می کردند. توسعه داخل کشور مثلاً در زمینه اقتصادی واقعاً کارهای جالبی کردند و در مبحث عدالت، آرای بسیار جالبی داشتند. برخی می گویند این آرا متأثر از انقلاب روسیه بوده، ولی من می گویم که اینها قبل از انقلاب روسیه هم حرفهای بسیار جالبی داشتند که شاید بشود گفت آنها از اینها تا.ثیر گرفته اند. خود لنین بارها پیغام داد که می خواهد میرزا را ببیند. در جایی که بلشویکها حرفهای قشنگی زدند، میرزا حرفهای خیلی قشنگ تری زده بود، ولی وسایل ارتباط جمعی نبوده که این حرفها را به گوش مردم دنیا برساند. اگر میرزا هم امکانات روسها را داشت و می توانست حرفش را به دنیا برساند، آن وقت معلوم می شد که تأثیرش چقدر است، کما این که هرجا که صدایش به گوش مردم رسید، خیلیها بلند شدند و آگاهانه آمدند که کمک کنند. در هر صورت نمی خواهم بگویم از هر جهت انسان کاملی بوده، ولی وقتی انسان از زوایای مختلف، شخصیت او را بررسی می کند، انصافاً قابل تأمل است.
این نظر را فقط در مورد میرزا دارید یا سایر چهره های نهضت هم مشمول این رویکرد می شوند؟
دکتر حشمت هم همین طور. او پزشک روشنفکری است که علی القاعده باید دنبال مطب و دفتر و کتاب باشد. او به نهضت می پیوندد و در عین حال که با دشمن مبارزه می کند، دنبال حفر کانال هم می رود و کشاورزی را هم به شکل زیربنایی در آن منطقه توسعه می دهد. بسیار جالب است که کسی که دارد با کشورهای روسیه و انگلیس و حتی خود دولت ایران مبارزه می کند، مدرسه هم می سازد، نهر حفر می کند، کشاورزی را هم توسعه می دهد. انصافاً این آدمها رفتارشان قابل تا.مل و درس گرفتن است. اینها آدمهای یک بعدی نیستند. ما جنگ ایران و عراق را پشت سر گذاشته ایم و یادمان نرود که در بسیاری از زمینه ها توقف داشتیم تا به جنگ برسیم. آن وقت تصورش را بکنید که آنها با آن شرایط و آن امکانات بسیار محدود، در داخل جنگل و در آن شرایط سخت و از همه طرف، زیر فشار حکومتهای خارجی و داخلی، چطور از این جنبه های توسعه اقتصادی و اجتماعی از آموزش قرآن و علوم گرفته تا مدرسه سازی و حفر کانال و کشاورزی غفلت نکردند.
از نظر سیاسی چطور؟
با مراجعه به نشریه جنگل می بینیم که آنها عثمانیها را تحلیل می کردند که چه ضعفهایی دارند. تک تک شخصیتها را تحلیل می کردند که مثلاً وثوق الدوله چه جور شخصیتی است و این کار را به قدری دقیق و واقع بینانه انجام می دادند که معلوم می شود کاملاً اینها را می شناختند، در حالی که هیچ کدامشان مدرسه سیاسی نرفته بودند و به تعبیر امروزیها تحصیلات آکادمیک ندا شتند، ولی می بینیم که اینها را خیلی خوب می شناختند، اما دستشان بیش از این نمی رسید، ضمن این که واقعاً کار دیگری هم نمی شد کرد. حتی دولت انقلابی روسیه با رضاشاه معامله می کند که هر حرکتی را در ایران سرکوب کند به شرط آن که دولت مرکزی در جاهای دیگری به آنها امتیاز بدهد. تمام قدرتهای داخلی هم بسیج می شوند که نهضت جنگل را نابود کنند، با این همه و زیر این فشارهای خرد کننده، آنها در فرصتی که داشتند هر کاری که از دستشان برمی آمد کردند.
برخی معتقدند که گرایشات دینی و مذهبی میرزا به دوران طلبگی او مربوط می شود و بعدها او به یک مبارز ناسیونالیست تبدیل شد و اساساً گرایشات اعتقادی و ایدئولوژیک افراد برایش مهم نبود و یا حداقل، در مقام مدیریت نهضت، این گرایشات را دخالت نمی داد. شواهد تاریخی تا چه اندازه این انگاره را تأیید یا نقض می کنند؟
نامه های میرزا به روسها را در دست داریم. او از همان ابتدا با تبلیغ مرام کمونیستی در ایران، مخالفت آشکار و صریح کرده، در حالی که روسها هدف عمده شان این کار بود. از نامه هایشان معلوم است که به خودشان گفته اند فعلاً از تبلیغ مراممان صرفنظر می کنیم و بعد که وارد نهضت شدیم، با آنها در این باره بحث خواهیم کرد.
یعنی میرزا از ابتدا تبلیغ این مرام را نپذیرفت و آنها موقتاً مسکوت گذاشتند؟
بله، درست مثل کاری که چپهای خودمان کردند. در ابتدای انقلاب کیا نوری به طرفدارانش گفته بود که بروید در حسینیه ها و در مراسم عزاداری شرکت کنید! میرزا به هیچ وجه زیر بار نرفت که به آنها اجازه تبلیغ بدهد و فقط در منافع سیاسی کنار آمد. آنها اعلام کردند که مخالف حضور انگلیسیها و عناصر دولت تزاری و به اصطلاح ضد انقلابهای روسی در ایران هستند و حتی برای دولت مرکزی ایران هم در این باب پیامی فرستادند. تا اینجای کار نه رویکردشان بد بود و نه عملکردشان و میرزا هم مخالفتی نداشت ولی وقتی بحث به تبلیغ مرام می رسید، میرزا به شدت مخالفت می کرد، به طوری که طرفداران آنها برایشان پیغام فرستادند که میرزا ابداً زیر بار تبلیغ کمونیسم نمی رود و همراهی نمی کند. اوایل کار، آنها گفتند فعلاً رضایت می دهیم که این کار را نکنیم و خیلیها هم تظاهر می کردند که از نظر عقیدتی با میرزا و عقایدش مشکلی ندارند و میرزا هم ششدانگ حواسش جمع این قضیه بود. شاید بگوییم که او تا همین جا هم نباید با آنها راه می آمد، اما میرزا چاره نداشت. یک جاهایی ناچار بود به حداقلها رضایت بدهد، ولی وقتی که به رغم خودشان، شروع به تبلیغ درباره مرامشان کردند، اختلافات شروع شد.
قطعاً مبنای الحادی اعتقادات چپیها مورد قبول میرزا نبوده، ولی با توجه به شرایط مملو از ستم حاکم بر ایران، ناچار بوده در بعضی از موارد سکوت کند. در میان یاران خود میرزا مشخصاً چه کسانی گرایشات چپی داشتند؟
بسیار انگشت شمارند، از جمله کنگاوری است و احسان الله خان که اصولاً آدمهای معتقدی نیستند و بعدها گرایشات مارکسیستی پیدا می کنند، اما این که مارکسیست بشود، بعید می دانم. این هم که می گفتند بهایی بوده، بعید است و در بهاییت هم آدم مقیدی نبود. در واقع به هیچ چیز معتقد نبود. خالو قربان هم همین طور. سردمداران مخالفت اعتقادی با میرزا همینها هستند، ولی این که واقعاً معتقد به مارکسیسم و تئوریسین آن باشند، داخل نهضت نداریم. تنها موردی که می شود گفت قابل توجه است، حیدرعمو اوغلی است که بحثش کاملاً روشن است. او مدت کوتاهی در اواخر کار می آید و با نهضت همکاری می کند و خیلی زود هم قضیه اش تمام می شود. معتقدان به مارکسیسم، بیشتر از طرف روسها فرستاده می شدند که مدتی می آمدند در جمهوری و بعد از مدت کوتاهی، به سرعت راهشان از توده ها جدا می شد. می شود گفت که چند ماه بیشتر هم طول نمی کشید. کلاً در طول فعالیت نهضت جنگل، در دوره بسیار کوتاه با نهضت همکاری می کنند و به سرعت همکاریشان قطع می شود، چون اختلاف نظرها کاملاً روشن بوده و میرزا به هیچ وجه نمی توانسته خود را با آنها هماهنگ کند و قاطعانه در مقابلشان می ایستد و آنها هم البته مقابله به مثل می کنند. به نظر من در عملکرد میرزا در مقابل آنها کوچک ترین اشتباهی وجود ندارد و او همان کاری را که می شد کرد، کرده است.
دیگر ویژگیهای مثبت مدیریت میرزا که باعث گسترش نهضت جنگل شد، از نظر شما کدامند؟
میرزا از بعد مدیریتی، یک برجستگی بسیار بالا و بارزی دارد و آن هم این است که انسان بسیار با جنبه و پخته ای است که می تواند گرایشات مختلف را دور خود جمع کند. توانایی جذب افراد مختلف با سلیقه ها و افکار گوناگون حول محور یک هدف مشترک، کار هر کسی نیست. اگر نهضت به نتیجه نرسید، ربطی به ضعفهای میرزا ندارد و نباید علت را در ضعف شخصیتی یا مدیریتی میرزا جستجو کنیم. همان طور که ما در قضیه عاشورا هم چنین تفکری نداریم. امام حسین(ع) خودشان را ما.مور به انجام یک وظیفه می دیدند، حرکتی را شروع کردند و برایشان اصلاً مهم نبود که نتیجه چه خواهد شد. میرزا هم به تأسی از مولایش همین کار را کرد و برایش مهم نبود که پیروز می شود یا نمی شود. او ایمان داشت که باید با تجاوز خارجی مقابله کرد، باید با بی کفایتی حکومت داخلی مقابله کرد و مهم نیست که تلاشش به نتیجه برسد یا نرسد. در صحبتهای میرزا هم این را می بینیم. هدفش این است که وظیفه ای را که بر عهده اش گذاشته شده، دنبال کند. من اصلاً فکر نمی کنم نهضت به نتیجه نرسید. یک حرکتی بود که اثرات بسیار مثبتی در کشور و تاریخ ما داشت. جنگلیها خیلی به کشور خدمت کردند. حتی اگر کل کشور هم به میرزا کمک می کردند، شرایط جهانی طوری نبود که به نتیجه برسند. معادلات جهانی به این نتیجه رسیده بود که نهضت جنگل باید از بین برود. در این
راه آدمهای بسیار مخلص و صالحی آمدند، گمنام می جنگیدند و گمنام هم کشته می شدند و حتی نامی هم از آنهاباقی نماند. به نظر من خون پاک آنها، تأثیری را که باید بر جریانهای بعدی گذاشت.
میرزا واقعاً چقدر با جغرافیای سیاسی ایران و خاورمیانه که رکن مهمی در تشخیص عملکرد استعمار و مقابله صحیح با آن است، آشنایی داشت؟
در روزنامه جنگل گاهی تحلیلهایی درباره جنگ جهانی و جغرافیای سیاسی منطقه و موضعگیری در قبال کشورهای مختلف دیده می شود که کاملاً نشان می دهد اینها نسبت به معادلات و موضعگیریهای منطقه، آدمهای ناآگاهی نیستند، ولی شرایط طوری است که مرتباً معادلات تغییر می کنند. متفقین شکل
می گیرند و در جریان جنگ، دائماً تحولاتی روی می دهند و تغییرات به گونه ای هستند که ممکن است کوچک ترین حرکت، موجب پیشرفت یا عقبگرد نهضت شود. نمی شود گفت که در آن شرایط موضعگیری صحیح در مقابل کشورهای دیگر چه می توانست باشد، آنچه که برای جنگلیها مهم بود، دفاع از استقلال کشور بود که مؤکداً به دنبالش بودند، چون اگر در آن شرایط، حتی اگر می شد یک استقلال نسبی هم برای کشور دست و پا کرد، کار بسیار بزرگی صورت می گرفت. آنها در این تحلیل که خطر عثمانی و آلمان برای ایران کمتر از شوروی و انگلستان است، اشتباه نکرده بودند. ما با عثمانی منافع مشترکی داشتیم. با آلمان اشتراکات تاریخی داشتیم و طبیعتاً در شرایط جنگ جهانی، باید الویت بندی می کردیم. در هر حال به نسبت وسایل ارتباط جمعی آن روزگار و به نسبت این که یک سیاستمدار خبره، چقدر می توانست به مسائل جهانی مسلط باشد، این گروه آدمهای ناآگاهی نبودند.
از آنجا که مجاری دریافت خبر برای یک نهضت از اهمیت ویژه ای برخوردار است، میرزا چگونه از جریانات مختلف سیاسی ایران و جهان باخبر می شد؟
عمدتاً از طریق نشریات و رادیوهایی که در آن زمان امکان دسترسی به آنها بود. در روزنامه جنگل گروه زبده ای حضور داشتند که روزنامه های مختلف را مطالعه می کردند و رادیوهای گوناگونی را گوش می دادند. محتوای روزنامه نشان می دهد که همه رسانه های موجود را بررسی و تحلیل می کردند، چون برای هر حرکتی، تحلیلی دارند. معلوم است که هر چه که موجود بوده به شکلی در دسترسشان قرار می گرفته است. آنها شعبات پنهانی هم در سراسر کشور داشتند و به خصوص در پایتخت که از انجا اطلاعات دست اول را برایشان ارسال می کردند. در حد وسع و امکاناتشان، خیلی خوب در جریان اخبار ایران و جهان بودند.
در یک نگاه کلی، ضعفها و قوتها، کامیابیها و شکستهای نهضت جنگل را تا چه حد به راهبرد مدیریتی میرزا مرتبط می دانید.
فکر می کنم بخش اعظم بحث ما در همین زمینه بود. به نظر من اغلب موفقیتهای نهضت، مدیون صلابت و پایداری اعتقادی میرزاست. او انسانی صددرصد معتقد به مبانی دینی و حفظ استقلال کشور بود. طبق قرارداد ۱۹۰۷ که استقلال ایران کاملاً زیر پا گذاشته شده بود و کشور از هرسو مورد تهاجم قرار گرفته بود. برای میرزا دو رکن اصلی در حرکت جنگل وجود داشتند. یکی پیاده کردن اصول اعتقادی و دیگری حفظ استقلال کشور. شاید اگر انسان معتقدی نبود، روابطش با شوروی به شکل دیگری تعریف می شد و اتفاقاتی که پیش می آمدند، صورت دیگری پیدا می کردند، ولی چون آدم معتقدی بود، شوروی نتوانست به هدفش برسد. او صراحتاً به آنها اعلام کرد که ما ملت معتقدی هستیم که تا جایی می توانیم با شما راه بیاییم که به اعتقاداتمان لطمه ای وارد نشود. در واقع ویژگی بارز و مثبت مدیریتی میرزا بود که به حفظ استقلال کشور و اعتقادات مردم کمک کرد. شاید اگر میرزا آدم معتقدی نبود، نمی توانست این گونه زبانزد مردم گیلان شود که میرزا هر کاری که می خواهد بکند اول استخاره می کند. هر درگیری و جنگی که می خواست پیش بیاید، میرزا به قرآن و روایات و دستورات ائمه استناد می کرد و کاملاً برای مردم مشخص بود که راه میرزا چیست. راهی که از اعتقاداتش نشا.ت می گرفت. فرد مسلمانی در رأس حرکتی قرار می گیرد و بدیهی است که اصول مدیریتیش از اعتقاداتش الهام گرفته می شود. از نظر شکستها، از همان ابتدای امر معنی تشکیل هیئت اتحاد اسلام که در آن افراد مختلفی با جنبه ها و ظرفیتهای متفاوتی شرکت داشتند، متأسفانه هیچ یک، ظرفیت و عمق اعتقادی میرزا را نداشتند که طبیعی هم هست و ایرادی نمی شود به کسی گرفت. هر کسی ظرفیتی داشته و تا همان جا هم کشیده و بعد هم که دستگیر یا جدا شده، نهضت آسیب جدی دیده است. موقعی که دکتر حشمت دستگیر شد، میرزا بسیار زجر کشید و واقعاً احساس کرد نهضت ضربه اساسی خورده است، موقعی که احمد کسمایی رفت، میرزا احساس کرد کمرش شکست، چون او هم از لحاظ مالی کمک بزرگی بود هم در آن منطقه آدم شناخته شده ای بود و هم عده زیادی به سبب او به نهضت پیوسته بودند که با رفتن او، همگی رفتند. اینها آسیبهایی بودند که از طرف سران نهضت وارد شد. نمی شود آنها را متهم کرد که واقعاً قصد داشتند به نهضت ضربه بزنند. ظرفیتشان در همین حد بوده است. شاید بشود گفت ضعف مدیریتی میرزا بود که آدم شناخته شده ای مثل خالو قربان را از همان ابتدا معلوم بود شخصیت والایی ندارد، اجازه داد که به مدارج بالای رهبری برسد. کسی که نهایتاً سر میرزا را برید و برای رضاخان برد. متأسفانه خالو قربان، خالو مراد و رضا افشار خیلی به میرزا نزدیک شدند، در حالی که ظرفیتشان در این اندازه نبود. آنها حتی قابل مقایسه با حاج احمد کسمایی هم نبودند چه رسد با دکتر حشمت. شاید تنها ایرادی که باید به میرزا گرفت این است که چنین افرادی را حتی اگر ناچار هم بود که بپذیرد، نباید اجازه می داد رشد کنند. گاهی اوقات فکر می کنم شاید از نبود افراد بوده باشد. خیلیها در درگیریها کشته شدند و دیگر کسی در اطراف میرزا نماند. بماند که خالوقربان با همه ضعفهایش آدم جسور و بی باکی بود و در هر حال در مبارزه، چنین افرادی هم ضرورت دارند.
منبع: ماهنامه شاهد یاران/شماره ۱۲ / آذرماه ۱۳۸۵ /